اوضاع سیاسی و اجتماعی ایران در عصر افشاریه
تصویر درباره جامعه شناسی و علوم اجتماعی

 

۴-۱- اوضاع ایران قبل از شکل گیری سلسله افشاریه

دولت صفوی در سال های پایانی فرمانروایی خود، دچار آشفتگی و ناتوانی شده بود. ناتوانی دولت مرکزی و رکود اقتصادی، زمینه فروپاشی دولت صفوی را فراهم ساخت. شاه سلطان حسین و دربار او شایستگی لازم برای جلوگیری از آنها و نیز بهبود وضع مردم را نداشتند. اقتصاد کشور دچار پریشانی شده بود و دیوانیان، خانها و اشراف هر کدام درپی سود خود بودند و افزایش مالیاتها مردم را خشمگین ساخته بود و نافرمانی در پی آن رواج داشت.
عکس مرتبط با اقتصاد
همزمان با این عوامل، ناتوانی دولت و سختگیری مالیاتی ودیگرفشارهایی که برمردم به ویژه اقلیتها وارد می شد، سبب بروز پاره ای شورشها درایران گردید. مهمترین این شورشها که سرانجام فروپاشی دولت صفوی را در پی داشت، شورش افغانهای غلزایی تابع دولت ایران بود. افغانها به فرماندهی میرویس، نخست قندهار را به چنگ آوردند و در آنجا ادعای استقلال کردند. آنان سپاهیان دولت مرکزی را که برای سرکوبشان گسیل شده بودند، درهم شکستند. بعد از مرگ میرویس، برادر صلح دوستش عبدالعزیز به عنوان امیرافغان غلجایی جانشین وی شد. آنگاه که عبدالعزیزدر سال ۱۱۲۸ هـ.ق: پیشنهاد کرد با شاه سلطان حسین از در صلح درآیند، مردان قبیله فرزند ارشد میرویس، محمود را برانگیختند تا عمویش را به قتل رساند. و خود رهبری غلجایی ها را به عهده گیرد. (سیوری ،۱۳۸۳،ص ۲۴۴) شورش گروه عمده ی دیگر از قبایل افغان، یعنی ابدالی های ساکن منطقه هرات کمک مادی عمده ای به محمود در پیشبرد هدفش کردند. هرچند ابدالی ها در تصرف مشهد ناکام مانده بودند اما شکست خفت باری بر نیروهای مختلف صفوی که به مقابله آنها فرستاده بودند وارد آوردند. این شکست نا توانی دولت را در برقراری نظم آشکار ساخت.شاید از خوش اقبالی محمود افغان بود که در زمانی ریاست افغانهای غلجایی را به عهده گرفت که نه تنها دولت صفویه بلکه امپراتوری تیموریان هند نیز رو به زوال گذاشته بود. امپراتوری تیموری به واسطۀ مبارزۀ بی امان مدعیان سلطنت تجزبه شده بود و محمود می دانست که درصورت تهاجم به داخل ایران به سمت غرب، هیچ دلیلی ندارد که از نیروی تیموری در پشت سرو به ویژه احتمال تلاش آنان برای بازپس گیری قندهار، ترسی به خود راه دهد. ( سیوری، ۱۳۸۳،ص ص ۲۴۶-۲۴۵)
محمود افغان در آغاز وانمود می کرد از دولت ایران فرمان می برد، اما پس از چندی با سپاهی اندک از راه دشت لوت به کرمان یورش برد و آن را تسخیر کرد، ولی در دربار صفوی به جای سازماندهی نیروها و پیدا کردن راهی برای جلوگیری از یورش افغانها، درباریان و فرماندهان نظامی درگیر اختلافات داخلی خود بودند. سپاهیان محمود از فرصت بهره بردند و به اصفهان حمله کردند. نیروی اندکی که دربار صفوی برای مقابله با آنها فرستاده بود در جنگ گلون آباد شکست خورد و پس از آن محاصره اصفهان آغاز گشت. محاصره اصفهان، قحطی شدیدی را در پایتخت ایران در پی داشت. شهر در محاصرۀ افغانها بود و اهالی روستاهای اطراف نیز از ترس جنگ به اصفهان پناه آورده بودند. قحطی در شهر بروز کرد. محمود افغان محصولات کشاورزی اطراف شهر را به اتش کشید. (فوران،۱۳۸۸،ص ۱۲۵) چون راه ورود آذوقه به شهر بسته بود، مردم از گرسنگی می مردند. با طولانی شدن محاصره شاه سلطان حسین چون دریافت که دیگر پایداری در مقابل سپاه فاتح محمود افغان فایده ای ندارد خود به خدمت محمود در فرح آباد رفت و تاج سلطنت را بر سر او گذاشت. محمود افغان در سال ۱۱۳۵ هـ.ق. وارد شهر شد و بر جای پادشاه صفوی بر تخت نشست. اصفهان پس از یورش و غارت افغانها، بخش عمده ای از جمعیت خود را از دست داد و پس از آن تا مدتها نتوانست رونق و شکوه گذشته خود را به دست آورد.
در زمانی که اصفهان در محاصره افغانها قرار داشت جمعی از ارکان دولت، تهماسب میرزا را به قزوین فرستادند تا برای کمک به پدر و نجات اصفهان سپاهی را فراهم کند تا به جنگ افغانها بیاورد و کشور را از دست افغانها نجات دهد. محمود پس از تسخیر اصفهان عده ای از افغانان را به دفع طهماسب میرزا به قزوین فرستاد و طهماسب میرزا این شهر را ترک کرده به امید یافتن یارویاوری به سمت تبریز رهسپار شد و مردم قزوین هم بعد از آنکه با فرستادگان محمود از در تسلیم درآمدند پس از اندک زمانی غالب ایشان را کشتند، فقط قلیلی از آن جماعت به اصفهان گریختند. (آشتیانی ، عاقلی ۱۳۷۸،ص۶۰۷)
از زمان شاه سلطان حسین پطر کبیر متوجه سرزمین­های شمالی ایران شدند و بعد ازاینکه دو سفارت به ایران در سال ۱۱۳۴ هـ.ق. به ایران فرستاد خود او شخصاً با سپاهی به در بند آمد و آنجا را گرفت و تا داغستان پیش آمد ولی در آنجا با مخالفت عثمانی روبرو شد چون که قصد نداشت بر سر تصرف داغستان با دولت عثمانی وارد جنگ شود به روسیه بازگشت.
تتسخیر اصفهان به دست افغانها زمینه­ نفوذ مجدد روسها را در ایران فراهم آورد. بعد از تصرف اصفهان، افغانها لشکری برای تصرف رشت فرستاد و زمانی که حکمران رشت تاب مقاومت در مقابل افغانها را نداشت از پطر کمک خواست. پطر که زمینه را برای دخالت در ایران مناسب دید رشت را تصرف کرد و یک سال بعد باکو را نیز گرفت.طهماسب دوم که در این زمان به دنبال یارویاوری می گشت، به هر کاری دست می زد….او برای جلب مساعدت پطر حاضر شد که ایالات شمالی ایران را به او واگذارد به شرط آنکه پطر برای یاری او سپاهی از روسیه بفرستدو حکومت او را به رسمیت بشناسد. (آشتیانی،۱۳۷۸،ص ۶۰۸) اما پطر در فراهم آوردن لشکر برای طهماسب تاخیر کرد تا اینکه افغانها شاه سلطان حسین را به قتل رساندند و اصفهان سقوط کرد و طهماسب میرزا به قزوین آمد و در آنجا به جای پدر خود را شاه خواند. پطر در ظاهر به عنوان یاری طهماسب میرزا ولی در حقیقت برای تصرف ولایتی که این شاهزاده به او واگذاشته بود سواحل بحرخزرا از دربند تا مازندران تحت استبلای خود گرفت و برای تعرضات دیگر منتظر فرصت ننشست. (آشتیانی، ۱۳۷۸، ص ۶۰۸)
دولت عثمانی نیز از فرصت به دست آمده استفاده کرد به گرجستان حمله نمود و تفلیس را محاصره کرد و مانند گذشته یک بار دیگر قفقازیه به میدان رقابت بین آن دولت و روسیه گردید. عاقبت دولتین قسمت شمال و مغرب ایران را میان خود تقسیم کردند و قرار گذاشتند که ایالات ساحلی بحرخزر سهم روسیه و آذربایجان و کرمانشاهان و همدان از آن عثمانی باشد و در نتیجه این تقسیم عثمانی ها به محاصره تبریز پرداختند ولی اهالی آنجا مردانه جنگیدند و ترکان از تصرف آنجا برنیامدند. (آشتیانی، ۱۳۷۸، ص ۶۰۸) در این زمان ایران از شمال و مغرب و مرکز تحت استیلای بیگانگان قرار گرفته بود و هیچ گونه حکومت مرکزی وجود نداشت که بتواند جلوی نفوذ بیگانگان را در ایران بگیرد و عملاً کشور ایران در حال تجزبه شدن بود، تا اینکه مردی در ایران که در گمنامی به سر می برد ظاهر گردید و توانست بیگانگان را از کشور خارج نماید، و سرو سامانی به امور داخلی بدهد و حتی به کشورگشایی هایی هم دست زد و موفق نیز شد.

 

برای دانلود متن کامل پایان نامه به سایت fotka.ir مراجعه نمایید.

 

۴-۲- سلطنت نادرو چگونگی کسب قدرت:

قبلاً اشاره شده بود که طهماسب میرزا فرزند شاه سلطان حسین، از محاصره اصفهان جان سالم به در برده بود. او هنوز می پنداشت که فرمانروایی در خاندان او ادامه دارد. بنابراین در صدد مقابله با افغانها و عثمانیها برآمد. وی کوشید شهر مشهد را که در تصرف ملک محمود سیستانی بود، از او پس گیرد. به همین خاطر به خراسان لشکر کشید. طی این لشکر کشیها بود که برای نخستین بار نادر در صحنه سیاسی ایران وارد شد.نادر در سال ۱۱۰۰ هـ.ق. در خانواده امام قلی بیک افشار به دنیا آمد. امام قلی بیک مرد چوپان یا پوستین دوز یا شتربان از طایفه اوشار یا افشار از طوایف ترکمان صحرانشین بود. قوم افشار از بیم مغول، صحرای ترکستان را ترک کرد و در آذربایجان سکونت گزید. ( پناهی، ۱۳۸۸،ص ۲۹) برخی از محققین بر این باورند، شاه اسماعیل اول صفوی شعبه ای از این قوم را به خراسان کوچاند و در سرچشمه ی میان کوبکان از نواحی ابیورد ساکن داد. ( مینورسکی، ۱۳۵۶،ص ص ۹-۸) مورخ دربار نادر می نویسد: نادر مروی خود ساخته بود و به هیچ یک از نیاکان خود متکی نبود. (استر آبادی ،۱۳۴۱،ص ۷) او پله­های قدرت را یکی یکی به مدد و هوش و استعداد و پشتکار شگرف خود پیمود تا جایی که پاره ای از مورخان اروپایی او را یکی از بزرگترین نوابغ نظامی جهان لقب دادند.شاه عباس اول صفوی پس از آرام کردن مرزهای خراسان و سرکوب ازبکان، تعدادی از قبایل مناطق غرب ایران را به منظور مقابله با یورشهای آنان به خراسان کوچانید. یکی از این قبایل، قبیله ی افشار بود که در منطقه دره گز ابیورد در خراسان سکنی داده شدند. افراد این قبیله برای مقابله با یورشهای آنان به خراسان کوچانید. افراد این قبیله دامدار بودند و بعضی از آنها به هنگام جنگها سپاهیگری می کردند. نادر از این قبیله بود. وی در آغاز مانند دیگر جوانان قبیله دامدار بود. اما پس از چندی با نشان دادن توانایی های نظامی خود، وارد خدمات حاکم ابیورد شد. نادر در ابتدای کار و در زمان حیات پدر به عنوان تفنگچی آقاسی در دستگاه بابا علی بیگ حاکم ابیورد جایی برای خود باز کرد و چون خدمات خود را با صداقت و حسن نیت انجام می داد، به زودی سمت بالاتری می یافت و هرگاه که ترکمانان بدان نواحی می تاختند، باباعلی بیگ، نادر را سرکرده سپاه خود می کرد و به مقابله آنان می فرستاد. ( پناهی، ۱۳۸۸،ص ۳۰)
نتیجه تصویری برای موضوع هوش
نادر با ورود به دستگاه حاکم ابیورد، با دنیای سیاست و سپاهیگری آشنا شد. او پس از چندی توانست جانشین حاکم ابیورد گردد.خراسان همزمان با روی کار آمدن نادر دچار آشفتگی های فراوان بود. در این ناحیه افراد متعددی در پی کسب قدرت بودند. یکی از آنها ملک محمود سیستانی بود. طهماسب دوم، پادشاه آواره صفوی که هنوز بر مناطقی از غرب ایران مسلط بود کوشید وی را سرکوب کند، مشهد را تصرف نماید. در این دوران طهماسب دوم، به دنبال حامی می­گشت که بتواند قدرت را در ایران دوباره به دست گیرد. یکی از افرادی که نظر طهماسب دوم، را به خود جلب کرد نادر بود.دراین زمان نادر توانسته بود در جنگهای محلی خراسان موفقیتهایی کسب کند. این کار سبب شهرت او گشته بود. موفقیتهای کوچک و بزرگ نادر در خلال جنگهای محلی موجب شد که هم خود را بشناسد و نقایص فرماندهی اش را رفع کند و هم در استانهای شمال شرقی و شمال مملکت نام و آوازه ای به هم رساند. (شعبانی ،۱۳۸۷،ص ۱۸)
با رسیدن پیام طهماسب، نادر که خود در صدد هجوم به مشهد بود رهسپار خبوشان شد و به جمع ملتزمان شاه پیوست، طهماسب به یاری نادر مشهد را تصرف کرد. در این هنگام سن نادر به سی و نه می رسید، و در عنفوان جوانی و نیرومندی بود و علی رغم اصل و نسب غیر قابل اعتنایش، به سرداری متهور و بیباک معروف شده بود. (لکهارت، ۱۳۸۷، ص ۱۸)
هر چند با یورش افغانها، دولت صفوی فروپاشیده بود، به دلیل فرمانروایی طولانی صفویان و نیز به دلیل نفوذ معنوی این خاندان، آنان هنوز در میان مردم ایران، هوادارانی داشتند. با این همه از هم پاشیدگی وضع اقتصادی و اجتماعی ایران در سالهای پایانی دولت صفوی، سبب نارضایتی مردم از آنها گشته بود. …پس از بیرون راندن ترکها و روسها از سراسر ایران و سرکوب کردن شورشهای داخلی افغانان غلزه و ابدالی و استراباد، و اعادۀ آرامش و امنیت مورد نیاز به مردم وطن، در حالی که مرزهای قطعی کشور، جز در قندهار تقریباً به حدود طبیعی خود رسیده بود، نادر تصمیم گرفت که نیت اساسی خود را برای کسب مشروعیت حاکمیت به عنوان تنها نمایندۀ حقیقی توده های ایران عملی کند. (شعبانی، ۱۳۵۶، ص۳۶) نادر تا این زمان در تمامی جنگهایی که با دشمنان داخلی و خالی انجام داده بود پیروز نبرد گشته بود. طهماسب برای اینکه از قافله عقب نماند و شایستگی خود را برای پادشاهی اثبات کند و نشان دهد کمتر از نادر نیست با عثمانیها وارد جنگ شد. ولی از آنها شکست خفت باری خورد و قسمتهایی از خاک ایران را به عثمانیها واگذار نمود. نادراین شکست را بهانه قرار داد و اعلام کرد که شایستگی فرمانروایی برایران را ندارد. …پس در مراسم نوروز سال ۱۱۴۸ هـ.ق. تمامی نمایندگان اعیان رؤسای ایران، روحانیان، بزرگان و حکام ولایت را به دشت مغان دعوت کرد. تا ضمن دیدار، درباره امور مهم کشور نیز با آنان گفتگو کند و نیز فرمود تا عمارت عدیده بر پا دارند و آنچه از اسباب رفاه و آسایش جمع مسیر است، فراهم گردانند. (ملکم،۱۳۶۲، ص ۳۳) بعد از اینکه نادر بزرگان را در دشت مغان جمع کرد. شروع به سخنرانی نمود و چنین اظهار داشت، من آنچه حق کوشش بود به جا آوردم و مملکت را از تجاوز روس و عثمانی نجات بخشیدم ومتجاوزان افغان را نیز به جای خود نشانیدم، اکنون نیاز به استراحت دارم و از شما می خواهم که طهماسب یا فرزندش عباس را که هر دو زنده اند، یا هر کس دیگر را که مایلید به سلطنت انتخاب کنید. ( شعبانی، ۱۳۵۶، ص ۳۳) هر چند در بین این افراد کسانی بودند که از طرف نادر، مردم را تشویق به انتخاب نادر برای پادشاهی ایران می کردند. دراین شورا مردم نادر را به پادشاهی انتخاب کردند و از او خواستند که قدرت را دردست گیرد.هر چند نادر شرایطی برای قبول پادشاهی ایران داشت، که عبارت بودند از:
۱- ایرانیان اعمال سبب و رفض را که به وسیلۀ شاه اسماعیل اول اعلام گردیده بود ترک کنند.
۲- با پیروی از تعالیم امام جعفر صادق (ع) آیین جعفری را به عنوان رکن پنجم اسلام نپذیرند.
۳- ایرانیان از طرفداری خاندان صفوی دست بردارند و هیچ یک از فرزندان آن خاندان را پناه ندهند. والا مال و جانشان در اختیار سلطان خواهد بود.
۴- سلطنت در خاندان نادر موروثی باشد. (استرآبادی ، ۱۳۴۱، ص ص ۲۱۱-۲۱۰)
با پذیرش این شرایط از طرف نادر، نادر به عنوان پادشاه ایران انتخاب شد، و سالها بر کشور پهناور ایران حکمرانی کرد.

 

۴-۳- جانشینان نادر

 

۴-۳-۱- علی قلی میرزا

پس از مرگ نادرشاه افشار دولتی که در پی اقدامات نظامی او بنیان نهاده شده بود، از هم پاشید. جنگهای داخلی در کشورآغازشد و فرماندهان سپاه او و سران ایالات در پی کسب قدرت برآمدند.از میان مدعیان قدرت، علی قلی میرزا، برادرزاده نادرشاه توانست بردیگر رقبا پیروز شود. علی قلی خان آنچنان برای قطع نسل فرزندان عم خویش مصمم بود که دستور داد همه زنان حرم نادر را که حامله بودند و احتمال زادن سپری داشتند، از پا درآوردند. ( موسوی، ۱۳۱۷، ص ۵۰) او تنها شاهرخ را زنده نگاه داشت که درآن هنگام چهارده ساله بود و او را در ارگ مشهد مخفی کرد ولی دستورداد که خبر قتلش را منتشر کنند.پس از انجام دادن این امور بود که: علی قلی خان در۲۷ جمادی الثانی سال ۱۱۶۰ هـ.ق. در مشهد بر تخت سلطنت جلوس کرد و خود را به علی شاه یا عادلشاه ملقب ساخت. (شعبانی ، ۱۳۵۶،ص ۸۶) عادلشاه قبل از انجام دادن هر کاری خزاین انبوه نادری را به مشهد انتقال داد. او برای اینکه بتواند در میان مردم طرفدارانی پیدا کند و زمینه سلطنت خود را مستحکم سازد دست به اسراف گشود: وضیع و شریف هرکه را به نظر آورد از خوان نعمت بیکرانی که فراهم شده بود، برخوردار ساخت.(شعبانی ، ۱۳۵۶،ص ۸۶) دوران حکومت او یازده ماه بود که دو واقعه مهم دردوران او اتفاق افتاد. یکی طغیان محمد حسن خان قاجار، و دیگری قیام ابراهیم خان، که به از دست دادن افتدار و کور کردن علی شاه، منجر گردید. در جنگی که میان علی شاه و ابراهیم خان درگرفت، علی شاه شکست خورد و با عده ی کمی از همراهان خود به جانب تهران گریخت، عده ای از سپاهیان ابراهیم خان که به تعقیب علی شاه پرداخته بودند او را در تهران دستگیر نموده و به لشکر ابراهیم خان آوردند. ابراهیم خان نیز او را از دو چشم محروم ساخت. بازن در مورد او می نویسد: با او مانند یکی از پست ترین بدکاران رفتار کردند، تنها التماسی که داشت، این بود که به جان امان یابد و سرنوشت او این بود که چندی زنده بماند و بیشتر زجر کشد. (پادری،۱۳۴۰،ص ۶۳)

 

۴-۳-۲- ابراهیم شاه

ابراهیم خان برادرزاده نادرشاه و برادرعلی شاه بود. او تا سال ۱۱۵۱ هـ.ق به نام محمدعلی بیگ شناخته می شد.درگیری علی شاه با محمد حسن خان قاجار به ابراهیم خان فرصت داد که عظم خود را برای قبضه اقتدارات مملکتی جزم نماید.ابراهیم خان می دانست به تنهایی از عهده برادر خود علی شاه بر نمی آید دست به دامن امیر ارصلان خان قرخلو، حاکم آذربایجان زد و با این اتحاد توانست بر عادلشاه غلبه یابد. ولی بعد از شکست عادلشاه، اختلاف مابین ابراهیم خان و امیرارصلان خان قرخلو، درگرفت و ابراهیم خان توانست پیروز این نبرد گردد.
ابراهیم خان تظاهر می کرد که تمایلی به پادشاهی ندارد، و مایل است شاهرخ میرزا را به قدرت رساند: شهرت داد که پادشاهی به ارث حق شاهرخ میرزا است که وارث تاج و تخت نادری و تخت صفویه است، و ما را جز اطلاعات و خدمت آن حضرت منظوری نیست، باید آن حضرت تشریف فرمای عراق شده، او رنگ سلطنت را به وجود خود زینت دهد. (حسینی فسائی ،۱۳۶۷، ص ۲۳)
او می خواست بدین طریق شاهرخ را از جنگ حامیان نیرومند خراسانی برهاند و بدین طریق او را از پای درآورد. اما بزرگان خراسان از حیله و نیرنگ او آگاه شدند و شاهرخ میرزا را در مشهد به حکومت گماردند.ابراهیم خان که از این واقعه باخبر شد و نتوانست به اهداف خود دست یابد. در سال ۱۱۶۱ هـ.ق. در تبریز به تخت نشست. و تصمیم گرفت که با جنگ شاهرخ میرزا را از قدرت پایین بیاورد. پس لشکری فراهم آورد و به مشهد حمله نمود. ولی به علت اختلافی که در سپاه ابراهیم خان پیش آمد از هم پراکنده شدند و سپاهیان او و شاهرخ هرگز در یک برخورد جدی روبروی هم قرار نگرفتند. جمعیت انبوه اردوی ابراهیم خانی از دو دسته سنی و شیعه ترکیب می یافت و چون او، سیاست عمومی خود را بیش و کم تعقیب می کرد و تکیه بر ازبکان و افغانها داشت، قزلباشان ارتش از نحوۀ رفتارش رضایت نداشتند. (گلستانه ،۱۳۵۶،ص ۳۱)
این اختلافات باعث گردید که او نتواند به هدف خود دست یابد. سپاهیانی که ابراهیم خان فراهم آورده بود از هم پراکنده شدند و کوششهای ابراهیم خان برای جلوگیری از تفرقه میان سپاه او به جایی نرسید، استمالتهای او نتوانست سباط متفرق قدرتش را شیرازه بندی کند. ناچار به قلعه قلاپور تحصن جست و هم در آنجا بود که اهل قلعه او را مقید ساختند و مراتب را به آگاهی شاهرخ رسانیدند. (شعبانی، ۱۳۵۶، ص ص ۹۴-۹۳)
وقتی شاهرخ میرزا از محل پناهگاه ابراهیم خان، آگاهی یافت، چند نفررا فرستاد که او را از پناهگاهش بیرون بیاورد. وقتی که او را دستگیر کردند به طرف مشهد بردند. ولی در بین راه او را کور کردند و به قتل رساندند و جنازه اش را به مشهد فرستادند، و این بودپایان کار ابراهیم خان.

 

۴-۳-۳- شاهرخ شاه

شاهرخ سومین جانشین نادر شاه بود. او فرزند رضا قلی میرزا بود که از طرف مادر، نواده شاه سلطان حسین صفوی محسوب می گشت. از این حیث می توان گفت که با توجه به اندیشه­هایی که نادر هم از آغاز جوانی برای نزدیکی به تاج و تخت در سر داشت، تولد او را سعادتی عظیم تلقی می کرد. (نراقی ،۱۳۴۵،ص ص ۱۴۹-۱۴۸)
بعد از مرگ نادر علی قلی خان که قدرت را به دست گرفتهمه خاندان نادر، بجز شاهرخ میرزا را به قتل رسانید. وقتی خود او به دست برادرش کور شد، و ابراهیم خان هوس سلطنت را در سر پروراند: امرای خراسان شاهرخ میرزا را ازخفا بیرون آوردند، براریکۀ سلطنت جلوس دادند. (حسینی، ۱۳۶۵، ص ۲۰۳) به این ترتیب درسال ۱۱۶۲ هـ.ق. شاهرخ در مشهد براریکه تخت سلطنت تکیه زد.
از مشکلات عمده اجتماعی در آن دوران، خودرأیی و حرص و طمع سرداران نادر بود که هر کدام سعی داشت قدرت را به دست گیرد، بنابراین شاهرخ همانند بازیچه ای در دست رجال قدرت طلب و هوا پیشه درآمد هر کدام از این سرداران سعی می کرد شاهرخ را دانسته و نادانسته به سمتی حرکت دهند.
هنوز مدتی از به قدرت رسیدن نادر نگذشته بود که میرسید محمد متولی آستان قدس که ازعهد نادرشاه بدین سمت برگمارده شده بود، به عنوان مدعی سلطنت قد علم کرد. میرسید محمد خود را نمونه ای از عدالت خواهی و خیرجویی پادشاهان صفوی می دانست. هواداران وی او را به عنوان شاه سلیمان ثانی بر تخت نشاندند. ولی مدتی از قدرت یافتن شاه سلیمان ثانی نگذشته بود که فردی به نام یوسف علی بیک بر علیه او قیام کرد و دوباره شاهرخ را به قدرت رسانید.
مورخان در مورد شاهرخ نوشته اند: پادشاهی بود با اخلاق نیکو و اصل و نسب ممتاز و متبحر در جلب قلوب مردم، طرفدارانش سلطنت پایداری برایش پیش بینی می کردند و بر این جمله، باید افزود که خست و لئامت را به حد دنائت داشت و در نیرنگ بازی و دسیسه کاری و بیرحمی فوق العاده بود. (گلستانه ،۱۳۵۶ ص ص۴۵-۴۴)
شاهرخ میرزا برسرکاربود تا اینکه آقا محمد خان در صحنه قدرت سیاسی ظاهر گردید.در نحوه ی برخورد آقا محمد خان با شاهرخ. …خان ستمگر پس از تسخیر بخش عمدۀ ایران و بر افکندن دودمان زند، قصد ملامت مردرنجوررا نمود و پس ازتصرف شهر مشهد، شاهرخ را به زیر فشار شکنجه های دردناک کشاند تا قسمت اعظم جواهرات پر بهای نادری را که پس از تطاول بازمانده بود به دست آورد. شاهرخ که دیگر پیرو شکسته شده بود و تحمل بار جفای زمانه را از این بیش به خود نمی دید، وقتی که آقا محمد خان پس از همه فشارها، از بدست آوردن دیگری نا امید شد و او را به مازندران تبعید کرد، در بین راه مرد. (شعبانی، ۱۳۵۶، ص ص ۹۴-۹۳)
لازم به ذکر است که تا سال ۱۲۱۷ هـ.ق. افرادی ازاین خاندان ادعای فرمانروایی داشتند.

 

۴-۴- اوضاع سیاسی، اقتصادی، اجتماعی ایران در عصر افشار

یورش افغانها به ایران و آشفتگیهای پس از آن، بار دیگر ایران را که طی فرمانروایی صفویان تا حدی امنیت و آرامش در آن برقرار شده بود، دچار پریشانی کرد. هجوم افغانها سبب کشته شدن تعداد بسیاری از مردم و از دست رفتن نیروی انسانی کشور گشت. دولت افشار نیز فرصت چندانی برای بهبود وضع پریشان اقتصادی و اجتماعی نیافت. جنگهای پی در پی نادر در داخل و خارج ایران نیز به این پریشانی دامن می زد. درگیری او با کشورهی خارجی نظیر عثمانی، روسیه و زیان­های بسیاری برای ایران ببار آورد.
شهرهای ایران در این دوران وضع بسیار دشواری داشتند. زیرا با تعویض پی در پی حاکمان شهرها، وضع آنها را آشفته می کرد. این حاکمان هر چقدر می توانستند بر مردم ظلم می کردند، تا بتوانند مالیات بیشتری از آنها دریافت نمایند. به دنبال ظلم و ستم حاکمان شهرها بر مردم، بیشتر شهرهای یزرگ همانند: شیراز، کرمان، یزد، اصفهان، تبریز که زمانی مرکز فرهنگ و هنر و شکوفایی فعالیتهای بازرگانی بودند از رونق افتادند. در نتیجه حرص وطمع حکام فریاد مردم در همه جا بلند بود، گذشته از این ناامنی راه ها مانع از تجارب و داد و ستد می شد. میرزا مهدی خان در صفحات آخر جهانگشای نادری، به بررسی احوال مردم هستند می پردازد: عمان مالک را که در محکمه حساب حاضر می کردند، بی اندیشه روز حساب به مقام مؤاخذه ایام اخذ و عمل در آمده، بدون اینکه ازجانب احدی تقریر حکایتی یا ادعای شکایتی شده باشد، آن جماعت که در ولایات دستی بلکه ناخنی هم نداشتند که قفای سرتوانند خارید، از پا بر فلک کشیده، ناخن به در می کردند. بیگناهان بی دست و پا گشته، هر کدام ده الف و بیست الف که هر الفی پنج هزار تومان بوده باشد، از دست چوب با قلمهای شکسته به پای خود می نوشتند. این دفعه ضرب و تعذیب را برایشان شدیدتر می کردند تا اعوان و دستیاران خود رابه قلم دهند. ایشان نیز آنچه از خویش و بیگانه و همشهری و دور و نزدیک و ترک و تاجیک را دیده یا ندیده اسمش را شنیده بودند، شریک خود به قلم می دادند. (استرآبادی،۱۳۴۱، ص ۲۰۶) حکام شهر به این طریق از مردم مستمند مالیات می گرفتند.
شیوه مالیات­گیری نادر­شاه در سالهای پایانی فرمانروایی و جانشینان او چنان ستمگرانه بود که بیشتر شهرها و روستاها ویران شدند. اقدامات نظامی نادر هر چند سبب بیرون راندن بیگانگان از کشور شد، در عمل اقدامات اجتماعی را در پی نداشت. وقتی مردم آن همه جور و اعتساف را از طبقات زیر دست می نگرند و آن همه کشتارهای انسانی، کله منار، سازی، چشم درآوری، گوش بری، کتک زنی، ناموس ربایی و مظالم متعدد دیگر را هر روز و هر ماه به چشم خود می بینند، بر کم اعتباری و پوچ شدن فضایل اخلاقی، آگاهی می یابند، و اینکه کسی در بند دیگری نیست و آنچه حاکم است، قانون جنگل است و بس، چشم دل خلق را فرا می گیرد. (شعبانی، ۱۳۶۹،ص ۷۳)
از میان شهرهای ایران تنها شهر مشهد در این دوران اندکی رونق یافت. زیرا دژکلات را محل استقرار خود ساخته بود. از پیش فرمان داده بود تا بنایی مستحکم برای نگهداری خزائن و دفائن او سازند. در کنار آن، مقبره ای هم برای خود ساخت. از تبریز و مراغه ودیگر شهرهای آذربایجان، سنگهای مرمر برای این بنا آورده بودند. این سنگها را مردم طول راه به صورت بیگاری و بدون مزد حمل می کردند. (پناهی، ۱۳۸۸،ص ۹۶) پریشانی وضع اجتماعی در این دوران سبب شد که مردمی که توانایی داشتند. به دیگر کشورها بویژه به هندوستان و عتبات مهاجرت کردند. در این دوره هیچ نظم اجتماعی استواری در کشور برقرار نبود.
در عهد نادر شاه بعضی از اقدامات برای پایان بخشیدن به اختلافات مذهبی ما بین ایران و عثمانی صورت گرفت. نادر آگاهانه می کوشید تا با پایان دادن به اختلافات مذهبی آرامش را در کشور باز گرداند. هر چند در این کار موفق نشد. نادر ضمن اینکه از مردم ایران خواست از سب و رفض خلفای سه گانه راشدین دست بردارند و به معتقدات جامعه اهل سنت فلات ایران احترام بگذارند. (قدوسی، ۱۳۳۹،ص ۵۴۲) در پی اقدامات دینی او، علما محدود شدند وحتی بعضی از موقوفات که منبع درآمد علما بودند، توسط او مصادره شدند. در یک جمع بندی کلی می توان گفت: نادر از سیاست اتحاد مذاهب، توفیقی به دست نیاورد. به این دلیل که عثمانیها با برنامه های او به مخالفت پرداختند.

 

۴-۵- سیاست خارجی نادرشاه

هر چند دوره فرمانروایی نادرشاه بر ایران، همزمان با گسترش تکاپوهای استعماری کشورهای اروپایی در شرق بود. ولی نادر که مدام در حال جنگ و لشکر کشی بود مجالی به دست نیاورد، که روابط استواری با این کشورها برقرار سازد. نادر در طی فرمانروایی خود عثمانی ها و روسها را از خاک ایران بیرون رانده بعد از آن برای به دست آوردن غنایم و تعقیب افغانها به هندوستان لشکرکشی کرد. بهانه و تمهیدات حمله به هندوستان برای نادر از پیش فراهم بود. نادرشاه چندین بار از پادشاه هند خواسته بود که مرزهای خود را بر روی افغانان ببندد و به حاکم کابل دستور دهد که از فرار آنها جلوگیری کند. ولی نادر چون جوابی از پادشاه هند دریافت نکرد خود شخصاً تصمیم گرفت که به خاک هندوستان حمله کند و به سرکوب افغانها بپردازد.
همزمان با یورش نادر به هند، محمد شاه گورکانی فرمانروای دولت مغولان کبیر هند بود. محمد شاه، از خاندان گورکانیان هند، که از سال ۱۱۳۱ هـ.ق. بر آن کشور وسیع حکومت می کرد، مردی بغایت عاجز وزبون و بی اراده بود و در یکی از دشوارترین روزگاران تاریخ هند، بر مسند سلطنت تکیه کرده بود. (شعبانی، ۱۳۵۶، ص ص۹۴-۹۳) همزمان با محمد شاه گورکانی، میان فرماندهان نظامی و بزرگان و اشراف هند اختلافات فراوانی وجود داشت. نادر با بهره­ گیری از این اختلافات به هند لشکر کشید و توانست در نبرد کرنال که محلی در نزدیکی دهلی بود، سپاهیان هند را شکست دهد و هند را به تصرف خود در آورد. طی این لشکرکشی غنایم بسیاری به دست نادر افتاد، که مهمترین آنها تخت طاووس و الماس معروف کوه نور بود. با سقوط دولت صفویه، روسیه و عثمانی بخشهایی از شمال و غرب ایران را تصرف کردند، نادر قبل از رسیدن به سلطنت، سپاهیان عثمانی را از ایران بیرون کرد. بعد از بیرون رفتن عثمانی­ها، روسها سرزمین­های متصرفی خود را به ایران واگزار کردند و روابط دوستانه ای با ایران در پیش گرفتند.
روابط ایران و عثمانی در دوران نادر، بیشتر مبتنی بر جنگ بود. هر چند نادر کوشیده بود که اختلافات مذهبی را با عثمانی­ها کنار بگذارد، ولی در این کار توفیقی بدست نیاورد.

 

فصل پنجم

 

تاریخ نگاری عصر افشاریه

 

۵-۱-تاثیر تاریخ نگاری صفویه بر تاریخ نگاری افشاری

سنت­های تاریخ نگاری شکل گرفته در عصر تیموری ، در سنت های تاریخ نگاری عصر صفویه تداوم پیدا کرد . درهر کدام از این سلسله ها مورّخانی وجود داشته اند که ضمن سنت های تاریخ نگاری عصر قبل از خود ، با ایجاد طرح و تعدیل در آنها ، متنناسب با مقتضیات زمانه آن ها را دوباره سازی کردند ودر عین حال باعث انتقال آن به دوره پس از عصر خویش گشتند . بی شک بسیاری از سنّت های تاریخ نگاری عصر صفوی از طریق الگو شدن برای مورّخان در سلسله افشاریه و زندیه به حیات خود تداوم بخشیدند .
مشاهده ویژگی های تاریخ نوشته های عصر صفوی درنوشته های تاریخی عصرنادرشاه و حتّی پس ازآن در دوره وکالت کریم خان،به عیان نشانه ای از ادّعاهای فوق می باشد . نادر در سال ۱۱۴۸ هـ.ق یعنی تقریباً چهارده سال پس از سقوط صفویه در دشت مغان تاج گذاری کرد . مردی که آغاز کار و تولّدش چنان تاریک بود که به دشواری می توان شخصیّت او را مورد ارزیابی قرار داد و در سال ۱۱۶۰ هـ . ق، در قوچان دفتر زندگی­اش بسته شد . وی فرزند یکی از خوانین ایلات افشار از ایلات قزلباش­های عصر صفوی بود. هر چند او توانست پلّه­های قدرت را یکی یکی به مدد هوش و استعداد وپشتکار خود به دست آورد و از آنجایی که او دارای اصل و نسب شاهانه نبود لذا یکی از دغدغه­های مورّخان عصر نادردر رابطه با مشروعیّت وی بوده است.
میرزا محمّد کاظم مروی حسابدارمالی نادر، یکی از وقایع نگارهای برجسته عصر افشار و صاحب عالم آرای نادری است. اثر وی نمونه بارز ازالگو برداری ازتاریخ نوشته های دوره صفوی می باشد . این الگو برداری علامتی است برای تداوم سنّت های تاریخ نگاری مورّخان عصر صفوی .دراین جا سه نوع از انواع و ابعاد تاریخ نگاری در عصر صفوی را در تاریخ نگاری مروی ، مرور و مقایسه می کنیم .

 

 

دیباچه

رویای امام قلی

کشف گنجینه تیمور توسّط نادر

سنّت حاکم دیباچه عالم آرای نادری با سنّت های تاریخ نگاری صفوی مطابقت و مشابهت بسیار دارد . گذراندن ایّام جوانی نادربه مطالعه تاریخ یکی از سنّت ها بود. مروی با بیانی که شبیه وقایع نگاران عصر صفوی است، بیان می دارد که جوانی نادر چگونه گذشت : مروی به تقلید ازحبیب السیر از اشتغالاتش درامور مهمّ دولت و مذهب سخن می گوید ، که احتمالاً نشانه تغییر در نوشتن تاریخ بوده است. (حزین­لاهیجی ،۱۳۵۷،ص ۱۵۸) با این حساب سبکی که محمّد کاظم مروی ، برای کتابش در نظر گرفته همان سبک تاریخ نگاری در کتاب حبیب السیر است . این امر نشان می دهد که مروی آشنایی کامل با تاریخ مذکور و ویژگی­های آن داشته است.
توصیف تولّد نادر توسّط مروی ، نمونه دیگری از تأثیر سنّت تاریخ نگاری عصر صفوی در تاریخ نگاری مروی و افشاریه می باشد . اگر ما به عالم آرای عبّاسی به خصوص از صفحه ۲۳ به بعد نگاهی بیندازیم ، می بینیم که تولّد شاه عباس را قبلاً در خواب یا رویا دیده بودند . یا روایت تولّد شیخ صفی و شاه اسماعیل اول چیزی شبیه روایت خواب امام قلی پدر نادر در عالم آرای نادری می باشد . محمّد کاظم ولادت نادر و بدایت حال او را گهگاه با افسانه و اساطیر با هم آورده است و شاید بیش از همه روح خیال پردازی خویش را در این کار راضی ساخته است او مینویسد: «امام قلی بیگ ، روزی از قشلاق خود بر سر گوسفندان رفت و دو سه شب در آن جا به سر برد . به عبادت الهی مشغول بود، از رویاهای صادقه در واقعه دیده بود که آفتاب از گریبان او طالع شده ، از نور آن نیروی عالم افروز جهان روشن گردید و چون از خواب بیدار شد بیگتاش خان برادرش آمد امام قلی بیگ از آن واقعه نگران بود که این را بر هر کس نقل کنم حمل بر جنون وسودا خواهد دانست. آخر گفت ای برادر چنین واقعه غریبی در عالم رویا مشاهده نمودم و بیگتاش نیز همین واقعه را بی کم و زیاد دیده بود که آفتاب از گریبان آن جناب طلوع نموده ، شرق و غرب عالم را فراگرفت . تا این که در شب بیست وهفتم ماه مذکور، باز همین واقعه را دید . در آن قریه ملّای فقیری بود که از شرف و بال کواکب سررشته داشت . آن مقدّمه را با او در میان نهادند . آن شخص گفت:عنقریب ازصلب امام قلی فرزندی ظاهر شود که جمیع عالم را مسخر کند.» (مروی، ۱۳۶۴، ج یک،ص ص ۷-۶)
همچنین داستان­های شیرینی بدین شرح از سنین اوّلیّه عمر قهرمان کتاب حکایت می کند و حالتی بزرگ منشانه به او نسبت می دهد. « چون به سنّ ده سالگی رسید سوار مرکب گردیده به شکار شیر و پلنگ و گراز می­رفت وبا طفلان که بازی می­کرد خود را سردار و پادشاه لقب نموده طفلان را منصب حکومت وایالات می­داد و طرح جنگی و جدل مابین اطفال و همسران خود می انداخت. هر گاه یکی از آن ها فایق بر دیگری آمدی قبا و کلاه خود را در عوض خلعت به او دادی و مکرّر اوقات عریان به خانه می رفت که تمام رخوت خود را بخشیده بود.» (مروی، ۱۳۶۴، ج یک، ص ۷) جالب است که این نه تنها از نظر محتوی، شرح و مضمون شبیه رویاهایی است که در تاریخ عصر صفوی آمده ، بلکه نوع بیان آن نیز شبیه برخی تواریخ آن عصر مثل عالم آرای عبّاسی است . این نوع روایات به چند دلیل جالب است:
۱- این روایات از نظر ساختاری شبیه روایات عصر صفوی است. در آغاز روایت امام قلی بیگ شیخ صفی توصیف شده است . مروی می نویسد: «امام قلی بیگ مردی نیکو اخلاق بود ، و همیشه از ذکر الهی غافل نبوده و عادت آن مرضیّه اطوار آن بود که از چاشت و شام تا مهمان وارد نمی گردید دست به طعام نمی کرد و در مجلس غیبت وارد نمی شد و به غیبت دشمن خود هم راضی نبود و اگر دشمن او مال زیاد از حدّی داشت دعا می کرد که مال او اضافه شود و پیش سلام بود و هرگز تکبّر نداشت و دروغ در ذات او نبود و دائم الاوقات در زمستان و تابستان پوستین پوشیدی و دواب که داشت بسیار الف و مهربانی می نمود و به فقرا و مساکین بذل و احسان نمودی و زیارت اهل قبور را بسیار می کرد.» (مروی، ۱۳۶۴، ص ۷)
۲- این که طلوع خورشید که جهان را روشن می کند به منزله تولّد پسری است که فاتح جهان می شود، باز هم شبیه تواریخ عصر صفوی است . ابن بزاز می نویسد : «حکایت فرّخ قوال فرمود ، شیخ قدّس سره ، فرمود در وقت طفولیّت در خواب دیدم بر کوه قاف بودمی شمشیری بس عظیم عریض و طویل در میان بسته بودمی و کلاه سحور بر سر داشتمی،با خود فکر کردمی که : پسر پیره جبرئیل با کلاه و شمشیر چه مناسبت دارد . … در این فکر دست کردمی که شمشیر از میان بگشایم . گشاده نشدی و جهد می کردمی ، میسّر نشدی . باز فکر کردمی که : چون شمشیر گشاده نمی شود ، کلاه بردارم ، کلاه از سر برداشتی . آفتابی از سرم برآمدی که همه دنیا منوّر شدی . …این خواب در خاطرم مرتسم می بود تا وقتی به حضرت شیخ زاهد ، قدّس سره رسیدم و این خواب عرضه داشتم . فرمود که شمشیر حکم ولایت است و نور آفتاب نور ولایت.» (ابن بزاز، ۱۳۷۶ص ص۵۲-۵۱ ) شبیه این خواب ها را نیز پدر نادر می بیند. که در صفحات قبل به آن اشاره نموده ایم . همگی این گفته های مروی برگرفته شده از تواریخ دوران صفویه می باشند.
۳-موضوع دیگر نیز پرداختن مروی به اصل و نسب نادر و ساختن اصل و نسب بزرگی برای او می باشد که ظاهراً از انگاره های مشروعیّت بخشی درآن دوران بوده است. چون درآن دوران نادر غاصب سلطنت صفویه محسوب می شد ، به همین خاطر محمّد کاظم مروی در کتاب عالم آرا در تلاش بوده که اصل و نسب ساختگی برای او دست پا کند . همان گونه که اکثرمورّخین دوران صفویه اصل ونسب ساختگی برای شاهان صفویه ساخته بودند.
نمونه دیگر کشف گنجینه تیمور در کلات نادری توسّط نادر است که درکتیبه ای آمدن نادر دوران را پیش ­بینی کرده بود،مروی سعی کرد از طریق تیموریان برای نادر مشروعیّت کسب کند . مروی دنبال دست پا کردن مشروعیّت از طریق تیموریان بود .
کشف این کتیبه و گنجینه توسّط نادر به نوعی ربط داده می شد به ملاقات تیمور و خواجه علی.« گویند سلطان خواجه علی را سه مرتبه به صورت نوعی ومثالی با امیرکبیر صاحب قرآن امیرتیمور گورکان اتّفاق ملاقات افتاد و یک مرتبه در وقتی که از جیحون به عزم یورش به خراسان عبورمی نمود تازیانه اش درآب افتاد ، درویشی ژنده پوش به نظرش درآمد که تازیانه اش از آب برآورده ، به دستش داد . امیرتیمور بدین معنی تفأل نموده از احوال شریفش پرسید . آن درویش گفت موطنم اردبیل و محلّ ظهورم دزفول و مدفنم قدس خلیل خواهد بود . وهمان صورت مثالی بود که عالم باطن جلوه ظهور نمود.» ۱(نویسنده نامعلوم، ۱۳۵۰،ص۲۷) ذکر این گونه مطالب انتقال وتقلید یکی از سنّت­های تاریخ نگاری صفویه در تاریخ نگاری افشاریه می باشد. البتّه چون امکان نداشت مروی بتواند ملاقاتی را بین تیمور و نادر به علّت مرگ تیمور، صورت دهد ، به این شکل بازسازی کرده به آن پرداخته اند: چون کاوش زیاد کرده مغاره­ای پدید آمد که چهل خم به زنجیر طلا دید ، سنگی سفید مانند لوح بر بالای خم اوّل نهاده بودند سطری چند بر آن نقش نموده بودند . و چون آن لوح را مطالعه نمود دید در آن جا نوشته اند که : هر آن شخصی که وارد این مکان شود نادر دوران وصاحب قران خواهد بود . دانسته و آگاه باش که مرا تیمورگورکان می گفتند. ۱ (مروی، ۱۳۶۴،ص ۱۵)
افسانه دست یابی نادر به گنج تیمورکورکان و تأمین هزینه های لشکر کشی بر ضدّ اشرف از محلّ آن گنج ، پیدا شدن زنجیره ای از دوره شاه عبّاس در کنار دجله که با همان زنجیر پلی بر روی رودخانه زدند همگی نشانه های شانس و اقبال با نادر نشان داده می شوند ، که مروی در کتاب خود به آن ها پرداخته است و تقلیدی از کتاب های تاریخی دوران صفویه می باشد که در جای جای کتاب های خود بدان اشاره کرده اند که امداد غیبی به یاری شاهان صفوی می آمد و به آن ها کمک می کرد و بر پایه های امداد های غیبی بود که شاهان صفوی توانستند بر مشکلات پیروز شوند . مروی در باز سازی این گونه روایات و داستانها مینویسد :در جنگ هایی که نادر در برابر دشمن احساس ناتوانی می کند ، روی نیاز به درگاه کارساز می آورد و به خاک می افتد و مناجات وراز ونیاز می کند و پیروزی را از خدا می خواهد بعد حمله می کند وپیروز می شود.»۲ (مروی، ۱۳۶۴، ص ۵۴۴)
اکثر مورّخان دوران افشاریه ، همانند مورّخان دوره صفویه سمت مجلس نویسی ، وقایع نگاری دربار را داشته اند و به طور رسمی مأموریّت نگارش وقایع را از جانب پادشاه داشته اند . به همین خاطر مورّخان دوره افشاریه بیشتر به دفاع از نادرشاه پرداخته اند و از بیان کارهای زشت او خودداری کرده اند . به عنوان مثال : امروزه تقریباً مسلّم است که لشکرکشی نادر به هند هر بهانه ای که داشت هدف اصلی آن دستیابی به خزائن سلطنتی آن کشور بود ، امّا میرزا مهدی خان ، ماجرا را چنین بیان می کند « محمّدشاه تمامی جواهرخانه و اثاثه پادشاهی ذخایر سلطان سلف را ، که در دستگاه سلطنت موجود بود ، مفصل ساخته به معرض عرض درآورده ، به رسم نیاز نثاروایثار کرد .هرچند که همّت خان خاصیّت بحر نوال خدیو بیهال ، نظر اعتنا و توجّه بر آن خزائن ، که جمیع خزائن سلطان روی زمین با عشری از اعشار آن برابری نمی کرد ، نیفکند و دامان نیازمندی را از قبول آن درچید ، امّا بنا بر مبالغه پادشاه و « جاه آیینه این مسئول نقش پذیر قبول گشته ، معتمدان امین به ضبط خزائن و بیوتات تعیین فرمودند. (استر­آبادی ، ۱۳۴۱، ص ۱۰۵)
نکته دیگری که قابل ذکر است ، کتاب های تاریخی این دوران همانند دوران صفویه، در اکثر آن ها خصومت ورزی نسبت به دشمنان افشاریه موج می زند . همان گونه که خصومت ورزی در اکثر نوشته های مورّخین دوران صفویه ، نسبت به دشمنان صفوی و بالاخص دولت های سنّی مذهب ازبک وعثمانی ، دیده می شود .

 

موضوعات: بدون موضوع
[سه شنبه 1400-01-24] [ 10:49:00 ب.ظ ]