کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل
کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل




جستجو





آخرین مطالب


  • بررسی تأثیر آموزش به شیوه نمایش خلاق بر تفکر انتقادی ...
  • ارزیابی ارتباط میان ابعاد رهبری معنوی و رضایت شغلی کارکنان شعب بانک پارسیان در استان تهران- قسمت ۷
  • ﻧﮕﺎرش ﻣﻘﺎﻟﻪ ﭘﮋوهشی در رابطه با صور خیال در غزلیّات خواجوی کرمانی- فایل ۳۳
  • استعداد یابی ماده هفتگانه دو و میدانی بر اساس ویژگی¬های بیومکانیک، آنتروپومتریک و آمادگی جسمانی- قسمت 9
  • راهنمای نگارش پایان نامه درباره : ارائه مدلی تلفیقی از کارت امتیازی متوازن و هوشین کانری ...
  • بررسی تطبیقی غایت حیات انسان از دیدگاه فارابی و علامه طباطبایی- قسمت ۹
  • حقوق رقابت بین المللی قابل اعمال در مشارکت های تجاری ...
  • بررسی رابطه ادراک معلمان ابتدائی ازغنی سازی شغلی باانگیزش شغلی ...
  • سیمای زن در سروده های زنانه ی معاصر با تکیه بر آثار برگزیده‌ی عالم تاج(ژاله) قائم مقامی فراهانی، پروین دولت‌آبادی، توران شهریاری، پروانه نجاتی و ژاله اصفهانی- قسمت ۳- قسمت 2
  • نکاح با اتباع بیگانه در حقوق و رویه قضایی ایران- قسمت ۱۰
  • بررسی تاثیر اقلام تعهدی و اقلام نقدی در پیش بینی ورشکستگی شرکت ها در بورس اوراق بهادار تهران با استفاده از شبکه های عصبی مصنوعی- قسمت ۱۴
  • راهنمای نگارش پایان نامه درباره : عوامل مؤثر بر حس تعلق مکانی ساکنین در اسکان رسمی و غیررسمی
  • تبیین اراده و مشیت الهی بر اساس روایات کافی- قسمت ۲
  • پیش ‌بینی پدیده تقلب در دانشجویان کارشناسی بر اساس مؤلفه ‌های انگیزش تحصیلی و هویت اخلاقی در دانشگاه تبریز- قسمت ۴
  • الگوهای-مختلف-تحدید-حدود-فلات-قاره-ایران-در-خلیج-فارس- قسمت ۷
  • پروژه های پژوهشی دانشگاه ها درباره ارائه مدلی تلفیقی از کارت امتیازی متوازن و هوشین کانری در ...
  • بررسی عوامل مؤثر بر عدم توسعه شهرک صنعتی شهر خلخال- قسمت ۹
  • بررسی تاثیر انتصاب های مبتنی بر شایستگی مدیران بر بهره وری نیروی انسانی بانک ملت استان اردبیل- قسمت ۸
  • بررسی رابطه شیوه های فرزند پروری والدین با گرایش به مواد مخدر در دانشجویان دانشگاه آزاد شهر بندرعباس- قسمت ۱۱
  • اثربخشی مشاوره شغلی براساس رویکرد شناختی- اجتماعی بندورا برافزایش باورهای خودکارآمدی جانبازان باشگاه ورزشی شهید مهرانی تهران- قسمت 22
  • مخابرات استان خراسان- قسمت ۱۲
  • ارزیابی تعالی سازمانی شرکت گاز استان مرکزیبر اساس مدل EFQM- قسمت ۵
  • بررسی تاثیر عوامل مختلف فیزیکو شیمیایی بر جوانه‌زنی بذرهای گیاهان ...
  • دانلود فایل ها در رابطه با تصویرهای ادبی با عناصر مذهبی در عهد صفوی عرفی شیرازی، طالب آملی، کلیم ...
  • بررسی علل افزایش جرایم سازمان یافته در جهان- قسمت ۵
  • زمینه و پیامدهای فعالیت حزب التحریر در اسیای مرکزی- قسمت ۶
  • تعریف «مشارکت» و «مدیریت مشارکتی»
  • ارزیابی و تحلیل نقش رهبری تحول آفرین در توسعه یادگیری سازمانی کارکنان اداری شهرداری شهر کرمانشاه- قسمت ۳- قسمت 2
  • تاثیر کارآیی مالی بر میزان جذب سپرده های مورد انتظار ...
  • آثار تسلیم و تسلم در مبیع کلی- قسمت ۴
  • طراحی الگوی راهبردی ارزیابی عملکرد یگان های ناجا- قسمت ۱۴
  • ادبیات زنانه در آثار (میرزاده عشقی، ایرج میرزا، عارف قزوینی)- قسمت ۱۲
  • بررسی رابطه بین خشونت خانوادگی و پیشرفت تحصیلی دانش آموزان مقطع راهنمایی شهرستان خرم آباد در سال تحصیلی ۹۲-۹۱- قسمت ۶




  •  

    کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کاملکلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

    لطفا صفحه را ببندید کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

    لطفا صفحه را ببندید

    کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

    کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

    لطفا صفحه را ببندید

    کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

    کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

    لطفا صفحه را ببندید

    کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

    کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

    لطفا صفحه را ببندید

    کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

    کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

    کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

    کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

    لطفا صفحه را ببندید

    کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

    کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

    لطفا صفحه را ببندید

    کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

    کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

    کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

    کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

     

    کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کاملکلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

    لطفا صفحه را ببندید کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

    لطفا صفحه را ببندید

    کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

    کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

    لطفا صفحه را ببندید

    کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

    کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

    لطفا صفحه را ببندید

    کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

    کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

    لطفا صفحه را ببندید

    کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

    کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

    کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

    کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

    لطفا صفحه را ببندید

    کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

    کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

    لطفا صفحه را ببندید

    کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

    کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

    کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

    کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

     
      رابطه بین درک شنیداری و به کارگیری راهبردهای فراشناختی، شناختی و اجتماعی- عاطفی بر اساس عملکرد فارسی آموزان غیرایرانی- قسمت ۷ ...

    ۲ ـ ب) توضیح جهانی[۱۱۶]: استفاده از دانش کسب شده از طریق زندگی در جهان.
    ۲ ـ ج) توضیح علمی[۱۱۷]: استفاده از دانش به دست آمده در موقعیت علمی.
    ۲ـ د) توضیح پرسشی[۱۱۸]: استفاده از مخلوطی از پرسش و دانش جهانی برای سیال‌سازی منطقی ذهن درباه احتمالات.
    ۲ـ هـ ) توضیح خلاق[۱۱۹]: ایجاد طرح داستان یا چشم‌انداز هوشمندانه.
    ۳) تصویر سازی:خلق تصاویر ذهنی یا واقعی یا دیداری برای بازنمایی اطلاع.
    ۴) خلاصه‌سازی: خلاصه کردن ذهنی یا کتبی زبان و اطلاعات موجود در فعالیت شنیداری.
    ۵) ترجمه[۱۲۰]: برگرداندن ایده‌ها از زبانی به زبان دیگر به گونه‌ای کم و بیش لفظ به لفظ.
    ۶) انتقال: استفاده از دانش حاصل از یک زبان (مانند واژه‌های هم ریشه) برای آسان کردن فرایند شنیدن
    در زبانی دیگر.
    ۷ ) تکرار: تکرار تکه‌‌ای از زبان (یک واژه یا عبارت) در روند به انجام رساندن فعالیت شنیداری.

     

    دانلود متن کامل پایان نامه در سایت fumi.ir

    -۲-۲-۸ روش‌های سنجش راهبردهای شنیداری

    برای سنجش به کارگیری راهبردها دو روش عمده وجود دارد که هر کدام محاسن و معایب خود را دارد: پرسش از زبان‌آموزان درباره راهبردهایی که به کار برده‌اند و مشاهده زبان‌آموزان برای دستیابی به شیوه تعامل آن‌ ها با زبان (ماکارو، ۲۰۰۱). حتی در راهکار مشاهده، پژوهشگران معمولاً از گزارش‌های فردی مبتنی بر گذشته[۱۲۱] به عنوان مکمل استفاده می‌کنند. پرسش از فرد زبان‌آموز این فرصت را در اختیار آن‌ ها می‌گذارد که فارغ از فشار پژوهشگر یا معلم افکار خود را بیان کنند. از نظر زمان‌بری نیز پرسش (در قالب مصاحبه یا پرسشنامه) نسبت به مشاهده نیاز به صرف زمان بسیار کم‌تری دارد. اما ممکن است زبان‌آموزان در بیان دقیق و درست فرایندهای ذهنی خود با دشواری روبه رو شوند یا در این دام بیفتند که به گونه‌ای پاسخ دهند که پژوهشگر انتظار دارد یا خوشایند اوست (شاموت، ۲۰۰۵).

     

    -۲-۲-۸-۱ راهکارهای مبتنی بر گذشته (پرسشنامه‌ها، مصاحبه‌ها)

    سنجش راهبردهای شنیداری زبان دوم نسبت به سنجش راهبردهای خواندن و نوشتن چالش بیش‌تری را برمی‌انگیزد، زیرا در مهارت‌های خواندن و نوشتن زبان‌آموزان فرصت بیش‌تری برای اندیشه کردن درباره فرایندهای ذهنی خود و بیان آن دارند. حین فعالیت شنیداری برای کسب اطلاعات درباره چند و چون به کارگیری راهبردها، زبان‌آموزان یا باید در جریان گفتمان شنیداری وقفه ایجاد کنند و بگویند در آن لحظه بخصوص چه فرایندی را به کار گرفته‌اند و یا باید برای گزارش به کارگیری راهبردها به حافظه خود تکیه کنند که فرایندی مبتنی بر گذشته است. هر دو روش مسئله ساز است. در روش اول در روند درک زبان‌آموزان از متن خلل ایجاد می‌شود و درباره این که چه راهبردهایی را به کار برده‌اند یا در روند به کار بردن هستند، دچار اشتباه می‌شوند. روش دوم باعث می‌شود فرایندهایی را که به کار برده‌اند فراموش کنند یا آن‌ ها را وارونه بیان کنند (کوهن و اسکات، ۱۹۹۶؛ به نقل از کلمنت، ۲۰۰۷). بنابراین، پژوهشگر در انتخاب روش پژوهش باید بسیار دقت کند، زیرا راهبردهای زبان‌آموزی فرایندهایی ذهنی و درونی هستند.
    با بهره گرفتن از پرسشنامه‌ها و مصاحبه‌ها میزان کنترل پژوهشگر، هم بر ساختار سئوالات و هم بر مقدار اطلاعاتی که سئوالات ممکن است استخراج کنند، بالا می‌رود. سئوالات باید به دقت طرح شوند تا اطمینان حاصل شود زبان‌آموزان به راحتی آن‌ ها را می‌فهمند. بسیار اهمیت دارد که تصمیم‌ بگیریم از سئوالات با پاسخ‌های گسترده استفاده کنیم یا پاسخ‌های پیوستاری (ماکارو، ۲۰۰۱). پاسخ‌های پیوستاری که از مقیاس ۱ تا ۵ بر اساس موافقت / عدم موافقت به دست می‌آیند، داده‌های خوبی برای تحلیل‌های کمّی آماری به دست می‌دهند (آکسفورد، ۱۹۹۰). پرسش‌نامه‌ها باید به­گونه­ای باشند که زبان‌آموزان هنگام پاسخ دادن به­ طور ناخودآگاه راهبردهایی را گزارش کنند که اصلاً به کار نبرده‌اند. اشکال جدی پرسش‌نامه‌ها این است که این ابزار پر طرفدار هنوز معیارین نشده است و نمی‌توان یافته‌های پژوهش‌ها را به آسانی با هم مقایسه کرد (ماکارو، ۲۰۰۱).

     

    -۲-۲-۸-۲ مشاهده

    گرچه مشاهده نیز روش سودمندی برای ارزیابی شیوه به­ کارگیری راهبردها توسط زبان‌آموزان است، اما در سنجش راهبردهای شنیداری کارآیی محدودی دارد. رفتارهای قابل مشاهده‌ای مانند حالت‌های چهره و دیگر زبان‌های بدنی ممکن است درباره نحوه تعامل شنونده با زبان دوم ما را به شناختی نسبی برساند، اما درباره فرایندهای ذهنی او در خلال فعالیت شنیداری، اطلاعات زیادی به ما نمی‌دهد. برای تحلیل راهبردها، گزارش‌های کلامی ارزش بیش‌تری برای تحلیل راهبردها دارند. بسیاری از فعالیت‌های شینداری در آزمایشگاه‌های زبان صورت می‌پذیرد، زبان‌آموزان در فعالیت‌ها شرکت می‌کنند و با بهره گرفتن از امکانات آزمایشگاه راهبردهایی را که به کار گرفته‌اند گزارش می‌کنند که این امر وقفه زمانی ایجاد می‌کند. هر چه گزارش در زمان نزدیک‌تری به فعالیت صورت پذیرد، موثق‌تر خواهد بود. به هر حال، مانند دیگر انواع گزارش‌های کتبی یا شفاهی احتمال اشتباه یا اغراق وجود دارد، به خصوص وقتی گزارش پس از گذشت زمان ارائه می‌شود. ممکن است زبان‌آموزان به جای آن چه واقعاً انجام داده‌اند، آن‌چه را فکر می‌کنند گزارش کنند یا برای پاسخ دادن به پژوهشگر احساس اجبار کنند. (کلمنت، ۲۰۰۷).

     

    -۲-۲-۸-۳ شیوه بلند فکر کردن

    شیوه بلند فکر کردن شیوه‌ای است برای تحلیل فرایند واقعی تفکر زبان‌آموز حین فعالیت یادگیری. زبان‌آموز تشویق می‌شود در خلال فعالیت یا بلافاصله بعد از کامل کردن آن، افکار خود یا راهبردهایی را که برای انجام دادن فعالیت به کار برده است به پژوهشگر گزارش کند (شاموت، ۲۰۰۵). بنابراین توجه دانشجویان بر آن چه حین فعالیت رخ داده است، متمرکز می‌شود تا بر برونداد فعالیت. استفاده از شیوه بلند فکر کردن راهبردی فراشناختی است که به زبان‌آموزن کمک می‌کند از آن چه در خلال پردازش اتفاق می‌افتد و این که چه راهبردهایی موجب تقویت توجه و نگرش آن‌ ها به شنیدن می‌شود به آگاهی دست یابند (اندرسن و وندرگریفت، ۱۹۹۶). با بهره گرفتن از این شیوه، پژوهشگر درباره نحوه عملکرد ذهن زبان‌آموز در خلال فعالیت‌های شنیداری به شناخت دست پیدا می‌کند. زبان آموز نیز از سودمندی برخی راهبردها برای انواع فعالیت‌های شنیداری باخبر می‌شود (بیکن، ۱۹۹۲a).
    البته این روش اشکال‌هایی هم به خصوص هنگام به کارگیری در خلال فعالیت دارد. زبان آموز باید همزمان برای درک هم بشنود و هم صحبت کند و این امر خود موجب اغتشاش در فرایند‌های ذهنی او می‌شود. گاهی نیز ممکن است زبان‌آموز فراموش کند چه راهبردی را به کار بسته است. به علاوه، برخی فرایندهای دخیل در شنیدن خودکار هستند و در نتیجه در سطح ناخودآگاه زبان آموز به وقوع می‌پیوندند و ممکن است اصلاً گزارش نشوند. از طرفی، تلاش برای توضیح فرایندهای به کار رفته به زبان دوم، بخصوص برای زبان آموزانی که سطح بسندگی زبانی پایینی دارند، مسئله‌ساز است. نکته دیگر که زبان‌آموز ممکن است احساس تشویق و نگرانی کند و به پژوهشگر اعتماد کافی نداشته باشد (ماکارو، ۲۰۰۱).

     

    -۲-۲-۸-۴ شیوه روزنگاری

    رویکرد دیگر در سنجش راهبردهای شنیداری این است که زبان‌آموزان تجربه‌های خود را در تعامل با فعالیت شنیدن یادداشت کنند. چنین روزنامه‌ای می‌تواند به شکل ثبت خاطرات فردی یا روزنگاری باشد. البته نوشتن درباره راهبردهای شنیداری در برگیرنده شناختی مبتنی بر گذشته یا به کارگیری خود انگیخته راهبردهاست و زبان آموز نمی‌تواند همزمان برای درک بشنود و درباره فرایندهای ذهنی‌اش بنویسد (کلمنت، ۲۰۰۷).
    فرصت ثبت کتبی افکار و واکنش‌ها به فعالیت‌های زبانی موجب کنش‌گری بیشتر زبان‌آموزان نسبت به راهبردهای شنیداری می‌شود. پژوهشگران نیز از این طریق به دیدگاه وسیع‌تری در این باره دست می‌یابند. در اختیار قرار دادن مجموعه‌ای از سر فصل‌ها یا سئوالات به زبان‌آموزان کمک می‌کند افکارشان را متمرکز کنند و پژوهشگران نیز گزارش‌ها را آسان‌تر تعبیر کنند (ماکارو، ۲۰۰۱).

     

    -۲-۲-۸-۵ فناوری رایانه‌ای

    در پژوهش‌هایِ محدودی از برنامه‌های رایانه‌ای نیز برای ثبت و در واقع رایانه‌ای کردن اطلاعات مربوط به به کارگیری راهبردها استفاده شده است، اما این ابزار در این باره داده‌های قابل اتکایی ارائه نداده‌ است (کلمنت، ۲۰۰۷).

     

    -۲-۲-۹ جمع‌بندی مطالب بخش راهبردهای زبان‌آموزی

    در بخشی که گذشت به بررسی راهبردهای زبان‌آموزی به طور کلی و راهبردهای شنیداری به طور ویژه پرداختیم. تعاریف گوناگونی درباره راهبردهای زبان‌آموزی وجود دارد و دانشمندان گوناگون بنا بر خاستگاه فکری و نظری خود هر یک تعریفی از راهبردها ارائه داده‌اند، لیکن در مجموع در این باره که راهبردها اعمالی ذهنی هستند که موجب ارتقاء یادگیری می‌شوندو به زبان‌آموز در جهت خودکفایی در امر یادگیری یاری می‌رسانند، توافق نظر وجود دارد. در پژوهش‌های گوناگون بنابر هدف پژوهش طبقه‌بندی‌های مختلفی از راهبردهای زبان‌آموزی ارائه شده است. سه طبقه عمده راهبردها، راهبردهای فراشناختی، شناختی و اجتماعی ـ عاطفی شناخته شده‌اند. درباره رابطه راهبردها و درک شنیداری نیز پژوهش‌هایی صورت گرفته است. وندرگریفت بنابر طبقه‌بندی راهبردهای شناختی و فراشناختی اومالی و شاموت (۱۹۹۰ ) در ۱۹۹۷ طبقه‌بندی­ای ویژه­ی‌ مهارت شنیدن ارائه داد. در پژوهش‌های مربوط به راهبردهای شنیداری کم و بیش درباره تأثیر مثبت به­­کارگیری راهبردها درافزایش درک شنیداری توافق نظر وجود دارد که در بخش بعدی به تفصیل به این مورد خواهیم پرداخت.
    تصویر درباره جامعه شناسی و علوم اجتماعی

     

    -۲-۳پیشینه

     

    -۲-۳-۱ مقدمه

    گرچه درباره نقش مهم شنیدن در زبان‌آموزی کم و بیش اتفاق نظر وجود دارد، اما درک شنیداری حوزه پژوهشی جوانی است که شایسته توجه بیش‌تر است. دانش ما درباره راهبردهای درک شنیداری هنوز محدود است، زیرا بیش‌تر پژوهش‌ها در زمینه راهبردهای یادگیری توجه خود را به مهارت‌های خواندن، نوشتن و صحبت کردن معطوف ساخته‌اند. در این بخش، به مطالعات صورت گرفته در زمینه‌های مرتبط با پژوهش حاضر می‌پردازیم و نتایج آن‌ ها را مورد تحلیل قرار می‌دهیم.

     

    -۲-۳-۲ رابطه بین درک شنیداری و راهبردهای شنیداری

    در پژوهش­های انجام­شده در زمینه رابطه بین درک شنیداری و راهبردهای شنیداری، توجه بیش‌تر به رابطه بین درک شنیداری موفقیت‌آمیز و به کارگیری راهبردها معطوف بوده است. ادعای اصلی نظریه‌پردازان به کارگیری راهبردها، ارتقا کنش شنیداری زبان‌آموزان در اثر به­ کارگیری راهبردها است. بیش‌تر پژوهش‌ها حول محور “شنوندگان موفق” و “شنوندگان ناموفق” طرح ریزی شده است.
    در پژوهش اومالی و همکاران (۱۹۸۹)، زبان‌آموزان از «بسندگی زبانی» نابرابر برخوردار بودند،
    می­توان فرض را بر این گذاشت که دانش زبانی نابرابر هم داشته‌اند. نتایج حاصل از این پژوهش نشان می‌دهد شنوندگان ناموفق نسبت به موفق‌ها راهبردهای متفاوتی را به کار می‌گیرند. گویا زبان‌آموزان کارآمد در شنیدن، متن را به بخش‌های بزرگ‌تر تقسیم می‌کنند و بیش‌تر توجه خود را به برقراری ارتباط بین بخش‌های به هم پیوسته متن معطوف می‌کنند تا کلمات منفرد. توجه انتخابی (راهبردی در مرحله دریافت، توضیح، استنتاج (راهبردی در مرحله کاربرد) و خود- نظارت[۱۲۲] نیز از شاخص‌های شنوندگان موفق هستند. راهبردهای توضیح، استنتاج و خود- نظارت اهمیت بسیار دارند. در شنیدن موفقیت‌آمیز، خود- نظارت در رده راهبردهای بالا به پایین جنبه پیش نیاز دارد، همان طور که فرد در مواجهه با متن انتخابی از فراشناخت استفاده می‌کند.
    یونگ (۱۹۹۶، ۱۹۹۷؛ به نقل از ماکارو، ۲۰۰۷)، بر خلاف اومالی و همکاران (۱۹۸۹)، به این نتیجه رسید که توانایی در شنیدن ربطی به استفاده از راهبردها، بسامد کاربرد آن‌ ها و نیز نوع راهبردها ندارد. به عکس، سطح کلی زبان دوم تأثیر بیش‌تری بر گوناگونیِ فهرست راهبردها دارد.
    وندرگریفت پژوهشگری است که در باره رابطه بین به کارگیری راهبردهای شنیداری و درک شنیداری بهتر پژوهش‌های گسترده و متمرکزی انجام داده است. او در پژوهش‌های خود (۱۹۹۷a، ۱۹۹۷b و۱۹۹۸b) از طریق مصاحبه شفاهی، تنوعات بسندگی را بررسی می‌کند. زبان‌آموزان از مبتدی ۱ تا متوسط ۳ دسته‌بندی شدند. او با در نظر گرفتن بسندگی کلی، در به کارگیری راهبردها تفاوت‌هایی یافت و در مقاله ۱۹۹۸a خود نتیجه گرفت که زبان‌آموزان سطح‌مبتدی برای جبران کردن عدم درک بخش‌های بزرگِ دروندادهای ناآشنا، به دانش پیشین خود بسیار تکیه می‌کنند. زبان‌آموزان سطح متوسط به دلیل پایه زبانی قوی‌تر، کم‌تر به دانش‌ طرحواره‌ای تکیه می‌کنند و تحت تأثیر زنجیره گفتار گیج نمی‌شوند. وندرگریفت در مقاله ۱۹۹۷b بیان می‌دارد، آن چه زبان‌آموزان متوسط را از مبتدی‌ها متمایز می‌کند، راهبرد نظارت بر درک است. زبان‌آموزان سطح متوسط از راهبرد نظارت بر درک که راهبردی فراشناختی است، استفاده می‌کنند، در حالی که زبان‌آموزان سطح مبتدی بسیار به «ترجمه»، «تداخل» و «تکرار» روی می‌آورند که از راهبردهای پردازش‌ سطحی پایین به بالاست.
    شنوندگان کم مهارت قادر نیستند درون داد زبانی را ذخیره کنند و در حفظ معنی با دشواری رو به رو هستند، از این رو، به فرایند ترجمه روی می‌آورند (ایستمن[۱۲۳]، ۱۹۹۱ و گوه[۱۲۴]، ۲۰۰۲). تعامل این زبان‌آموزان با متن سطحی است، زیرا توجه آن‌ ها صرفاً شامل ارتباط سطحی بین دو زبان می‌شود و آن‌ ها معمولاً نمی‌توانند فرایندهای مفهومی را فعال سازند. وندرگریفت (۲۰۰۳b)، ۳۶ نفر از زبان آموزانِ پایه ۷ را که زبان فرانسه را به عنوان زبان دوم می‌آموختند از نظر شنیدن به دو دسته “ماهرتر” و “کم مهارت‌تر” تقسیم کرد. این تقسیم‌بندی از طریق آزمون چند گزینه‌ای شنیدن صورت گرفت. گرچه زمانی که آن‌ ها در معرض آموزش قرار گرفته بودند از ۳ سال به ۶ سال متغیر بود، اما بسندگی کلی زبان آن‌ ها تا حدی تحت کنترل بود (همگی به سطح پایه ۷ رسیده بودند). وندرگریفت در تحلیل‌های کمّی دوباره به این نتیجه رسید که شنوندگان موفق‌تر به طرز چشمگیری راهبرد “نظارت بر درک” و به طور کلی راهبردهای فراشناختی را بیش‌تر به کار می‌گیرند. آن‌ ها همچنین درباره “توضیحِ” آن چه درک کرده‌اند، بیش‌تر دچار تردید می‌شوند (اجتناب از ترجمه لفظ به لفظ). برعکس، شنوندگان کم مهارت‌تر بیش‌تر به فرایند “ترجمه” روی می‌آورند. گرچه شنوندگان ماهر و کم مهارت از راهبردهای توضیح و استنتاج حدوداً به یک میزان استفاده می‌کنند، کیفیتِ توضیح و استنتاجی که به کار می‌برند متفاوت است، زیرا شنوندگان کم مهارت از راهبرد نظارت بر درک کم‌تر استفاده می‌کنند، توضیح و استنتاج آن‌ ها نیز از عمق کافی برخوردار نیست و بافتمند نیست؛ یعنی فاقد چارچوب مفهومی با ثبات است و سطح گفتمان را در بر نمی‌گیرد (وندرگریفت، ۲۰۰۳b). وی (همان: ۴۶۳) بیان می‌دارد می‌توان از این یافته‌ها به یک “انگاره در حال تکوین[۱۲۵]” درباره سازوکارِ فرایند شنیدن دست یافت.
    به هر حال، او تفاوت به کارگیری راهبردهای شنیداری را بین زبان‌آموزانی که از نظر بسندگی کلی زبانی بسیار به هم نزدیک بودند، به تأیید می‌رساند.
    وندرگریفت (۳۹۱:۱۹۹۸a) به این نتیجه رسید که درک شنیداری موفقیت‌آمیز مستلزم برآوردن الزامات شناختی در حافظه کارکردی از طریق راهبردی عمل کردن است. آن چه شنوندگان برای پردازش انتخاب می‌کنند، بسیار اهمیت دارد. آن‌ ها باید به سرنخ‌های معنایی که می‌توان به سرعت در حافظه رمزگذاری کرد دست یابند، از اضطرار فرایند ترجمه اجتناب کنند و معنا را در بخش‌های بزرگ تبدیل به گزاره نمایند.
    وندرگریفت از معدود پژوهشگرانی است که باور دارد دانش محدود زبانی می‌تواند دلیل زیر بنایی در تفاوت بین به کارگیری راهبردها باشد و به دلیل دانش محدود زبانی، زبان­آموزان کم­مهارت واژه‌های بسیار محدودی را تشخیص می‌دهند (۴۰۰:۱۹۹۷a) و همین پایه محدود زبانی آن‌ ها را وا می‌دارد به منظور استنتاج، بیش‌تر به واژه‌های هم ریشه تکیه کنند (۳۹۹:۱۹۹۷b) . از طرف دیگر، وی مدعی است دانش محدود زبانی را می‌توان به مدد سر نخ‌های بافتیِ فرازبانی و دیگر راهبردها برای «نمونه‌سازی یک طرحواره» بهبود بخشید (۳۹۱:۱۹۹۸a).
    گوه (۱۹۹۸) نیز با تأثیر تفاوت به کارگیری راهبردها در شنیدن موفقیت‌آمیز صحه گذاشته است. وی ۱۶ زبان‌آموز را از یک گروه ۸ نفره انتخاب کرد و آن‌ ها را به دو گروه با توانایی شنیدن بالا و پایین دسته‌بندی کرد. او به این نتیجه رسید که شنوندگان کم‌تر موفق نمی‌‌توانند برخی راهبردها را به کار بندند، در حالی که ماهرترها این راهبردها را با موفقیت به کار می‌بندند. راهبردهایی مانند: “بافتمند کردن”: قرار دادن یک کلیدواژه در یک بافت آشنا برای فهمیدن آن یا مربوط کردن بخشی از متن به بخش قبل‌تر به منظور درک متن.
    “ارزیابی واقعی درون داد”: ارزیابیِ میزان تأثیر واژه‌ یا عبارت در فهمیدن متن.
    “سنجش درک” : مشخص کردن درستی و کامل بودن درک.
    راهبرد “سنجش درک” از “نظارت بر درک” متفاوت است، راهبرد “نظارت بر درک” اغلب همزمان با شنیدن صورت می‌گیرد، در حالی که «سنجش درک» بعد از شنیدن هنگام تغییر صورت می‌گیرد. گوه نیز مانند وندرگریفت بیان می‌دارد که شنوندگان موفق‌تر از راهبردهای بیش‌تری، به ویژه راهبردهای فراشناختی، استفاده می‌کنند. او همچنین از توانایی یا میل شنوندگان موفق به ادامه دادن به شنیدن و گمراه نشدن بر اثر واژه‌های ناآشنا سخن گفته است.
    تا این جا پژوهش‌ها منهای پژوهش یونگ به راستی خاطرنشان می‌سازند که شنوندگان موفق‌تر از راهبردهای متفاوت‌تری استفاده می‌کنند. در پژوهش‌های دیگر نیز دانش زبانی و بسندگی زبانی لحاظ نشده است. برای مثال مورفی[۱۲۶] (۱۹۸۵؛ به نقل از ماکارو، ۲۰۰۷)، هوانگ[۱۲۷] (۲۰۰۳؛ به نقل از ماکارو، ۲۰۰۷) و اوسادا[۱۲۸] (۲۰۰۱؛ به نقل از ماکارو،۲۰۰۷) همگی مبنای پژوهش خود را بر انواع تفاوت‌های گروهی بر پایه بسندگی شنیداری قرار دادند. مورفی گزارش کرده است گروهی که از توانایی شنیداری بالاتری برخوردار هستند، از راهبردهای بیش‌تری استفاده می‌کنند. وانگ به این نتیجه رسید که زبان‌آموزان با بسندگی شنیداری بالاتر از “توجه انتخابی” و “توانایی بافتمند کردن” بیش‌تری برخوردار هستند، در حالی که شنوندگان با بسندگی شنیداری پایین‌تر در به کارگیری دانش پیشین از خلاقیت بسیار کم‌تری برخوردارند. اوسادا اشاره کرده است که شنوندگان کم‌تر موفق‌ قادر نبودند راهبردهای بالا به پایین را فعال سازند، زیرا بیش از اندازه دلواپس استخراج اطلاعاتِ درون متنی بودند. پترز[۱۲۹] (۱۹۹۰؛ به نقل از ماکارو، ۲۰۰۷)، هیچ تفاوتی در تعداد راهبردها بین شنوندگان موفق‌تر و کم‌تر موفق به دست نیاورد، اما بیان داشت که در میزان به کارگیریِ موفقیت‌آمیز راهبردها تفاوت وجود دارد.
    به طور کلی، به نظر می‌رسد شنوندگان کارآمد متن را در بخش‌های بزرگ می‌شنوند و فقط وقتی در فرایند درک خلل ایجاد می‌شود، توجه خود را به کلمات منفرد معطوف می‌سازند. آن‌ ها برای دست­یابی به معنای کلی، بخش‌های متفاوت متن را به هم پیوند می‌زنند. برای زبان‌آموزان ناکارآمد شنیدن فعالیتی است که از راه درک تک تک کلمات به ثمر می‌رسد. می‌توان گفت رویکرد کلی زبان‌آموزان ناکارآمد در مهارت شنیدن به کارگیری فرایندهای پردازشی پایین به بالاست، در صورتی که زبان‌آموزان کارآمد با فعال کردن فرایندهای پردازشی بالا به پایین برای تقویت درک شنیداری از بافت جمله و پاراگراف‌ها، معنی واژه‌های ناآشنا را استنتاج می‌کنند؛ و استنتاج به معنی تجزیه معنامند جمله است، حتی اگر منجر به معادل یابی دقیق واژه‌های ناآشنا نشود. گویا شنوندگان موفق می‌دانند از راهبردهای شناختی و فراشناختی چگونه استفاده کنند و این راهبردها را به طریق گوناگون به کار می‌گیرند.

     

    -۲-۳-۲ به کارگیری راهبردهای شنیداری، تفاوت‌ها و رفتارها

    در میان متغیرهایی که با به کارگیری راهبردها در تعامل هستند، به تفاوت‌های گروهی کم‌تر توجه شده است. یکی از متغیرها جنسیت است. بیکن (۱۹۹۲b)، در پژوهش خود بر روی دانشجویان زبان اسپانیایی به تفاوت‌های آماری بین شنوندگان زن و مرد دست یافت. زنان راهبرد «نظارت بر درک» را در مواجهه با انواع متون بیش‌تر به کار می‌بردند. مردان بیش‌تر بخش‌هایی از آن‌چه را می‌شنیدند به زبان اول ترجمه می‌کردند. به هر حال، این تفاوت‌ها در به کارگیری راهبردها تأثیر چندانی بر سطح درک شنیداری نداشت. وندرگریفت (۱۹۹۷b) نیز به این نتیجه رسید که در به کارگیری راهبردها و رابطه آن با درک شنیداری موفقیت‌آمیز تفاوت‌های ناچیز و بی­اهمیتی بین زنان و مردان وجود دارد.
    از جمله متغیرهای دیگری که توجه کم‌تری به آن شده است، پیشینه فرهنگی و اولویت‌های یادگیری است. بکستن[۱۳۰] (۱۹۹۹؛ به نقل از ماکارو، ۲۰۰۷) در پژوهش خود نتیجه گرفت که پیشینه فرهنگی و سبک‌های یادگیری تأثیر بی چون و چرایی بر راهبردهای شنیداری دانشجویان زبان دوم دارد. مشارکت گروهی، مذهب و زبان بدن[۱۳۱] از جمله متغیرهای فرهنگی هستند که بر به کارگیری راهبردها تأثیر می‌گذارند. سبک‌های یادگیریِ دیداری و شنیداری از جمله سبک‌های یادگیری هستند که برای
    زبان­آموزان در اولویت قرار دارند و تأثیر به سزایی در رفتار شنیداری دارند.
    یافته مهم دیگر از رابطه بین متغیرها و راهبردها، آگاهی زبان آموزان از راهبردها، به کارگیری آن‌ ها و باورهای آن‌‌ها درباره شنیدن است. وُژلی[۱۳۲] (۱۹۹۵) با تکیه به گزارش فردی زبان‌آموزان از راهبردهایی که برای شنیدن به کار می‌بردند، درباره عوامل دخیل در رسیدنِ آن‌ ها به موفقیت شنیداری و مقایسه آن عوامل دست به پژوهش زد. او این ویژگی‌ها را به عنوان مشخصه‌ های شنوندگان خوب زبان دوم برشمرد: «درک جانِ کلام»، «ادامه دادن به شنیدن وقتی مسئله‌ای رخ می‌دهد»، «به کار بستن دانش پیش زمینه‌ای»، «دانستن واژه‌ها»، «تشخیص واژه‌ها» و «استفاده از بخش‌های بعدی برای درک بخش‌های قبلی». وُژلی متوجه شد بین آن چه دانشجویان باور داشتند و راهبردهایی که در عمل به کار می‌بردند تفاوت وجود داشت.
    یافته‌های پژوهش‌های دیگر بیان می‌دارند که واکنش راهبردی زبان‌آموزان در مواجهه با انواع خاص متون شنیداری تفاوت می‌کند. برای نمونه، کیم[۱۳۳] (۱۹۹۹؛ به نقل از ماکارو،۲۰۰۷ ) نتیجه گرفت
    زبان­آموزان به متون واقعی گرایش بیشتری دارند و در تعامل با مطالب درسی واقعی راهبردهای خاصی به کار می‌بردند، از جمله تمرکز، آماده‌سازی، فهمیدن نخستین واژه در یک جمله و تمرکز بر جملات سئوالی. پژوهشگران به این نتیجه رسیدند که همسان با سطح بسندگی شنیداری، گرایش زبان آموزان به مطالب درسی واقعی به توانایی آن‌ ها در به کار بستن برخی راهبردها بستگی دارد.
    با وجود تفاوت‌های روش­شناختی در پژوهش‌ها، پژوهشگران برخی راهبردهایی را که در بین شنوندگان ماهر مشترک هستند، مشخص کرده‌اند. برخی از این راهبردها، راهبردهای شناختی هستند، مانند گوش کردن به تکه‌های بزرگ زبانی به جای تمرکز بر واژه‌های منفرد و اجتناب از ترجمه مستقیم. به هر حال، به نظر می­‌رسد راهبردهای فراشناختی به خصوص راهبردهای مربوط به نظارت بر درک، مهم‌تر هستند. اهمیت فراشناخت از چند پژوهش کوچک درباره باورهای زبان‌آموزان درباره شنیدن روشن می‌شود. این پژوهش‌ها نشان می‌دهند که زبان‌آموزان قادر هستند باورهایشان را درباره عواملی که بر فرایند شنیدن اثر می‌گذارد، بیان کنند. به هر حال، تشخیص اهمیت برخی راهبردها تضمین‌کننده قطعی کاربرد آن‌ ها نیست. گرچه از خلال پژوهش‌ها، شواهد مربوط به اهمیت فراشناخت به طور شفاف بیان شده‌اند، اما باید این نتایج را با احتیاط بیش‌تری بررسی کنیم.

     

    -۲-۳-۳ راهبردهای شنیداری و دانش پیشین

    بخش اعظمی از پژوهش‌ها بر مؤثر یا غیر مؤثر بودن به کارگیری دانش پیشین در فائق آمدن بر دشواری‌های مربوط به درک واژه‌ها و نحو تمرکز کرده‌اند. این گرایش از بنیانِ نظری در زبان‌شناسی کاربردی[۱۳۴] و روان‌شناسی شناختی[۱۳۵] ناشی می‌شود و آن این که کارآمدترین نحوه درک وقتی صورت می‌پذیرد که شنوندگان برای دست‌یابی به بیش‌ترین معنی از حداقل اطلاعات موجود در متن استفاده می‌کنند (کنراد[۱۳۶] ۱۹۸۹؛ به نقل از ماکارو، ۲۰۰۷).
    پژوهش تأثیرگذاری که پیچیدگی مسئله را مطرح کرد، توسط اومالی و همکاران (۱۹۸۹) انجام شد. آن‌ ها دانش پیشین را به دانش جهانی که به طور عمده میان انسان‌ها مشترک است و دانش فردی که بسیار محدودتر است تقسیم کردند. زبان‌آموزان کارآمد در مطالعاتشان از دانش پیشین برای بالا بردن درک، بازخوانی درک پس از شنیدن و سئوال پرسیدن از خود درباره مطلب شنیداری استفاده می‌کردند و برخلاف زبان‌آموزان ناکارآمد هنگام بروز دشواری از تمرکز دست نمی‌کشیدند و برای دست‌یابی به معنا به هر طریقی از دانش پیشین مدد می‌جستند. همچنین نمونه‌هایی وجود داشت که نشان می‌داد دانش پیشین در به یاد آوردن متن مؤثر است و نیز نمونه‌هایی که نشان می‌داد به کارگیری این دانش بی ثمر است؛ به این معنی که وقتی توضیح‌ها بر پایه دانش پیشین نادرست بودند، ممکن بود موجب استنتاج‌های نادرست بعدی (استنتاج‌های مورد نیاز برای یادآوری متن) شوند. به عبارت دیگر، در فعالیت شنیداری دانش پیشین ممکن است موجب ناموفق عمل کردن شود. بنابر نظر اومالی و همکاران (همان: ۴۳۱) شنوندگان کارآمد در به کارگیری راهبردِ توضیح به سه شیوه از دانش پیشین استفاده می‌کنند:
    دانش جهانی : به کارگیری دانش جهانی کسب شده یا در بافت علمی یا غیر علمی.
    دانش فردی : مرتبط کردن اطلاعات جدید به پدیده‌های معنادار در سطح فردی، مانند داوری درباره اطلاعات متن جدید یا مرتبط کردن آن به تجربه فردی.
    سئوال پرسیدن از خود : سئوال از خود درباره متن شنیداری یا بسط دادن پیشاپیشِ اطلاعات.
    به این طریق، شنوندگان کارآمد به طور مرتب اطلاعات جدید را به تجربه‌های فردی خود پیوند می‌زنند و درباره ارزش اطلاعات داوری نقادانه می‌کنند. در تباین با این امر، شنوندگان ناکارآمد نه تنها از راهبرد توضیح بسیار کم استفاده می‌کنند، بلکه اطلاعات جدید را به اطلاعاتی که از پیش دارند، پیوند نمی‌دهند.
    بیکن (۱۹۹۲b) به این نتیجه رسید که فقط ۵۰ درصد از زبان آموزان زبان اسپانیایی در مواجهه با درون­داد واقعی می‌توانند بین دانش پیشین و درون داد رابطه برقرار کنند، البته روشن نبود این توانایی از کجا ناشی می‌شود. دادسن[۱۳۷] (۲۰۰۱؛ به نقل از ماکارو، ۲۰۰۷) با مطالعه درباره راهبردهایی که زبان‌آموزان هنگام گوش کردن به تلویزیون کانال ۲ فرانسه به کار می‌بردند، به خطر بروز حواس‌پرتی هنگام به کارگیری دانش پیشین اشاره کرد و به این نتیجه رسید که دانش پیشین زبان آموزان از رخدادهای جاری، مانع درک درست آن‌ ها می‌شود و رشته افکار آن‌ ها را به هم می‌ریزد.
    پژوهش‌های فوق به طور عمده بر راهبردها و نه به طور ویژه‌ بر نقش دانش پیشین تمرکز کرده‌اند، اما پژوهش‌های دیگری این موضوع را در قلب پژوهش خود قرار داده‌اند که از این پژوهش‌ها نیز یافته‌های مشابهی به دست آمده است. مارکهام ولتهام[۱۳۸] (۱۹۸۷؛ به نقل از ماکارو، ۲۰۰۷) آزمودنی‌ها را بر پایه گزارش فردی آن‌ ها درباره باورهای مذهبی‌شان به د و گروه تقسیم کردند: گروهی با پیشینه مذهبی مسلمان یا مسیحی و گروه دیگر بدون هیچ پیشینه مذهبی. در پژوهش لانگ[۱۳۹] (۱۹۹۰؛ به نقل از ماکارو ۲۰۰۷)، زبان آموزان به دو متن گوش کردند که مستلزم سطوح متفاوتی از دانش پیشین بود. در هر دو پژوهش، آزمودنی‌هایی که درباره موضوع متن شنیداری از دانش پیشین برخوردار بودند، به درک بالاتری دست می‌یافتند، اما گاه بر مبنای همین دانش پیشین به حدس زدن ‌های حساب نشده نیز متوسل می‌شدند یا اطلاعات را قلب می‌کردند. به علاوه، هنگام گوش کردن به متن با عنوان آشنا، وقتی از آزمودنی‌ها خواسته شد به موارد خاص پاسخ دهند، هیچ تفاوت معناداری بین آزمودنی‌هایی که از دانش پیشین استفاده کرده بودند و آن‌ ها که استفاده نکرده بودند، مشاهده نشد. این یافته بیانگر آن است وقتی شنوندگان آزاد هستند به متنی که دوست دارند پاسخ دهند، دانش پیشین تأثیر بالایی دارد، اما وقتی در پاسخ دادن به فعالیت‌های خاصی هدایت می‌شوند، این تأثیر کم‌تر می‌شود.
    یونگ[۱۴۰] (۱۹۹۷، ۱۹۹۶؛ به نقل از ماکارو، ۲۰۰۷) درباره نقش دانش پیشین در درک متن­های آشنا و ناآشنا[۱۴۱] به شواهد آشکارتری دست یافت. در تعامل با متون آشنا، همه آزمودنی‌ها می‌توانستند از راهبرد توضیح استفاده کنند تا تجربه فردی خود را فعال سازند و اطلاعات فردی را به محتوای متن پیوند دهند. با این همه، شنوندگان کم مهارت به کاربرد بی‌رویه دانش پیشین گرایش نشان می‌دادند و در خلق پیوند میان این دانش و اطلاعاتِ درون متنی مشکل داشتند. شنوندگان ماهر هنگام گوش کردن به متون آشنا به استفاده از دانش زبانی ژرف‌تر خود گرایش داشتند و برای طرح‌ریزی فرایند شنیدن و ارزیابی نحوه درک به راهبردهای فراشناختی روی می‌آوردند، در حالی که شنوندگان کم مهارت بر سطح واژه تمرکز می‌کردند و از تکرار، خلاصه کردن و ترجمه برای فهمیدن متن استفاده می‌کردند.
    یونگ (۲۰۰۰؛ به نقل از ماکارو، ۲۰۰۷) به منظور کشف تعامل بین به کارگیری دانش پیشین به عنوان یک راهبرد و دانش پیشینِ شنوندگان درباره عنوان، کوشید بار دیگر این متغیرها را کنترل کند. در پژوهش وی دانشجویان دانشگاه به چهار متن گوش دادند. این متون از سطوح دشواری واژگانی متفاوت برخوردار بودند و موضوع آن‌ ها درباره رسوم قبیله‌ای ساختگی در آفریقا بود، عنوانی که درباره آن دانش پیشین نداشتند. گرچه تعداد محدودی از آزمودنی‌ها با دانش واژگان کم‌تر از ۷۵ درصد قادر به درک منطقی متن بودند، اما اغلب آن‌ ها برای درک متن کم و بیش به ۱۰۰درصد دانش واژگانی نیاز داشتند. جونز و پلاس[۱۴۲] (۲۰۰۲؛ به نقل از ماکارو، ۲۰۰۷) نیز در این راستا بر روی دانشجویان دانشگاهی در آمریکا پژوهش انجام دادند. آن‌ ها به این موضوع پرداختند که چگونه دانش دانشجویان درباره واژه‌ها با عنوان‌های آشنای متونی که می‌شنیدند تعامل برقرار می‌کرد. یافته‌های آن‌ ها چندان قطعی و محرز نبود و این نتیجه به دست آمد که همه دانشجویان دانش پیشین اندکی درباره واژه‌های مربوط به عنوان داشتند، اما مشخص نبود که با محتوای عنوان هم آشنا بودند یا نه، بنابراین تعاملی به دست نیامد.
    فیلد (۲۰۰۴) به این مسئله پرداخت که شنوندگان چگونه در مشاجرات لفظی از اطلاعات بالا به پایین و پایین به بالا استفاده می‌کنند. چهل و هشت دانشجوی زبان انگلیسی با زبان‌های اول متفاوت در مجموعه‌ای از آزمایش‌ها شرکت جستند. هدف آزمایش سنجش میزان استفاده شنوندگان از اطلاعات بالا به پایین بود. یافته‌های اساسی این بود که در بیش از ۴۰ درصد موارد یک واژه هدف با یکی دیگر که معمولاً پربسامدتر بود، جایگزین می‌شد، حتی اگر آن واژه از نظر معنایی مناسب آن بافت نبود. فیلد بیان داشت یافته‌های نشان می‌دهد دانش غیر زبانی (بالا به پایین) اثر دانش زبانی زبان‌آموزان را خنثی می‌کند، اما فقط وقتی که بافت جمله‌های متن الزام بسیار دانش غیر زبانی را می‌طلبد. وی همچنین درباره پردازش بالا به پایین / پایین به بالا استدلال کرد وقتی واژه مهمی ناآشناست، زبان‌آموزان همواره از راهبرد بصری کردن شکل نوشتاری واژه‌ که راهبردی بالا به پایین است بهره نمی‌برند، بنابراین معنای آن را از بافت استنتاج می‌کنند. اما در اغلب موارد آن چه را می‌شنوند با واژه‌ای آشنا که کم و بیش شبیه واژه‌ جدید است تطبیق می‌دهند (پردازش بالا به پایین). نتایج فیلد از طبیعت بسیار متغیر راهبردهای به کار گرفته شده در فرایند شنیدن، به خصوص وقتی سطح مهارت نسبتاً پایین است، سخن می‌گوید.
    تأثیر راهبردهای بالا به پایین که مستلزم به کارگیری دانش پیشین است برای معنا دادن به یک متن شفاهی در برگیرنده مفهومی پیچیده است. گرچه پژوهش‌های متعدد استدلال می‌کنند به کارگیری دانش پیشین به درک شنیداری کمک می‌کند، پژوهش‌هایی نیز بیان می‌دارند که این دانش مانع درک می‌شود. از یافته‌های پژوهش‌های گوناگون چنین به نظر می‌رسد که در بررسی تأثیرات دانش پیشین در تضمین موفقیت شنیداری باید برخی معیارها را لحاظ کرد:
    اطلاعات موجود در یک متن باید با دانش پیشین شنوندگان درباره متن متجانس باشد.
    دانش واژگانی زبان آموزان باید از یک سطح معین فراتر باشد.
    زبان آموزان باید با به کارگیری انعطاف‌پذیر دانش پیشین و در آمیختن آن با اطلاعات زبانیِ درونداد از این دانش استفاده بهینه ببرند.
    نکته آخر، یعنی انعطاف‌پذیری، در کاربرد و تعامل با اطلاعات درون متنی با رویکرد شنوندگان موفق که پیش‌تر برشمردیم، همخوانی دارد. شنوندگان موفق می‌توانند به گونه انطعاف‌پذیری از دانش پیشین استفاده کنند و آن را با دیگر راهبردها درآمیزند و بدین گونه خطر این که دانش پیشین به حدس‌زدن‌های حساب نشده منجر شود، پیش نمی‌آید. به هر حال، پژوهش‌های بیش‌تری لازم است تا ثابت شود که شنوندگان بهتر صرفاً همان‌هایی نیستند که با دانش زبانی بالاتر می‌توانند از دامنه وسیع‌تری از منابع زبانی (واج، نحو یا ساختواژه) بهره ببرند، بلکه زبان‌آموزانی هستند که می‌توانند به گونه‌ای منعطف دانش پیشین خود را به کار گیرند. نکته جالب‌تر این است که بدانیم شنوندگان موفق چگونه کمبود دانش زبانی را از طریق به کارگیری منعطف دانش پیشین جبران می‌کنند.

     

    موضوعات: بدون موضوع
    [چهارشنبه 1400-01-25] [ 05:18:00 ق.ظ ]



     لینک ثابت

      نقد و بررسی دیدگاه‌ فیلیپ کلایتون در باب نفس از دیدگاه‌های ملاصدرا و علامه طباطبایی۸۹- قسمت ۹ ...

    پیش از این گفته شد که به نظر ملاصدار نفس در ابتدای پیدایش خود وجودی مادی دارد و بر اثر حرکت جوهری تکامل می‌یابد و در نهایت به مرتبه تجرد عقلی می‌رسد. نفس پیش از رسیدن به این مرتبه موجودی جسمانی است. این دیدگاه مبتنی بر چند اصل است: اصالت وجود، تشکیک در وجود و حرکت جوهری که در بررسی مفاهیم به آن پرداختیم. تصور رایج فلسفی در مورد رابطه نفس و بدن بر آن است که میان آنها دوگانگی وجود داشته و نفس صورت و مدبر بدن تلقی می‌شود. ملاصدرا نیز در ابتدا با این نگرش مخالفت نمی کند ولی در مسیر استدلالات به تدریج نظرات خود را مطرح کرده و سخن دیگران را طرد می‌کند.
    ملاصدرا شکل‌های مختلف تعلق و رابطه میان اشیاء را به شش دسته تقسیم می‌کند:

     

     

    وابستگی به حسب ماهیت و مفهوم، مانند وابستگی ماهیت به وجود؛

    وابستگی به حسب ذات و حقیقت، به این صورت که ذات و هویت شیئ به ذات و هویت متعلق‌به وابسته باشد، مانند وابستگی ممکن الوجود به واجب الوجود؛

    وابستگی به حسب ذات و نوع، مانند وابستگی عرض به موضوع؛

    وابستگی به حسب وجود و تشخص به طبیعت و نوع متعلق به، هم در حدوث و هم در بقاء، مانند نیاز صورت به ماده در تشخص؛

    وابستگی در وجود و تشخص تنها در مرحله حدوث نه در بقاء، مانند وابستگی نفس به‌ بدن؛

    وابستگی به شیئ از جهت استکمال و اکتساب فضیلت، نه در اصل وجود و تشخص، مانند تعلق نفس به بدن بعد از بلوغ صوری یعنی هنگامی که دارای قوه تفکر و عقل عملی بالفعل می‌شود ولی هنوز عقل نظری آن از قوه به فعل تبدیل نشده است.

    ملاصدرا از میان اقسام یاد شده تعلق قسم اول را شدیدترین قسم تعلق و قسم اخیر را ضعیف‌ترین نوع می‌داند. او آخرین قسم رابطه یعنی رابطه استکمالی و اکتساب فضیلت را به وابستگی نجَار به ابزار و آلات نجاری تشبیه می‌کند با این تفاوت که وابستگی نفس به آلات بدنی، طبیعی و ذاتی است ولی وابستگی نجار به ابزار، عرضی و خارجی است.[۱۹۶] به نظر ملاصدرا نحوه تعلق نفس به بدن برحسب وجود و تشخّص آن، تنها حدوثی است و نه بقائی. یعنی نفس در اوایل تکون و حدوث خود محتاج مادّه است ولی در بقاء، دیگر چنین احتیاجی مرتفع می‌گردد.
    نفس در ابتدا مثل بقیه قوایی است که در مادّه بوده و محتاج مادّه است؛ البته مادّه‌ای مبهم و نامشخص که آن مادهّ همان بدن است. هرچند در طول حیات فرد، این بدن دارای تغییر و تحول است ولی همواره نفس به بدن نامتعین و مبهم تعلق دارد و لذا انسان از جهت نفس شخصیت واحدی دارد به خلاف جسم آن که واحد نبوده و مرتب در حال تغییر و تحول است. در واقع تعلّق نفس به بدن ضعیف‌ترین انواع تعلقات می‌باشد. همانند تعلق نجّار به ابزار کار خود که بدون آنها نمی‌تواند کار خود را انجام دهد؛ نفس نیز بدون ابزار، موجودات ومحسوسات را نمی‌تواند درک کند و ادراک آن منوط به آلات جسمانی است. به موجب تکرار استفاده از این آلات، بعد از مدتی ملکه‌ای ‌در نفس ایجاد می‌گردد که می‌تواند به قدرت آن، صورت هرکدام ازمحسوسات را بدون کمک ابزار جسمانی به هر نحوی که بخواهد در ذات خود حاضر کند و این در حالی است که در ابتدا ممکن نبود.
    نکته بسیار مهم در دیدگاه ملاصدرا، در باب رابطه میان نفس و بدن این است که ملاصدرا نفس را در تمام مراحل وجودیش دارای بدنی متناسب با همان مرحله می‌داند. هر گاه نفس از مرحله‌ای به مرحله دیگر می‌رود بدن قبلی را همچون لباسی به کنار می‌گذارد و بدن متناسب با همان مرحله جدید را با خود بر می‌دارد. بدن همیشه و در همه مراحل وجودی نفس، مرتبه نازله نفس به شمار می‌رود. مرتبه نازله نفس در عالم مادی همین بدن خاکی است که پس از استکمال نفس و الحاق آن به عالم عقل بالفعل آن را کنار می‌گذارد اما باز هم از بدن بی نیاز نمی‌شود بلکه بدن اصلی با نفس است. از این رو ملاصدار تأکید می‌کند که «بدن نفس از آن حیث که بدن اوست، محال است که از وی منفک شود، بلکه مطلقاً بدن در همه عوالم مرتبه نازله نفس است و آن بدن به صورت همین پیکر ظاهر است و این پیکر ظاهر به تجدد امثال و حرکت جوهری دم به دم عوض می‌شود، ولی خود بدن باقی است و آن گاه که این را بر زمین گذاشت آن بدن اصلی با او هست.»[۱۹۷]
    بنابراین نفس در ابتدا موجودی بالقوه و عاری از هر کمالی و لاشیء محض است و شباهت زیادی به جسم دارد. آخرین مرحله جسمانی نفس نیز اوّلین مرحله روحانی است که در این مرحله نه جسم محض و نه روح محض است؛ بلکه کمال جسم و قوه روح بوده و نهایتاً به تجرد محض رسیده و از جسم بی نیاز می‌گردد.[۱۹۸] نفسیّت نفس نیز به این است که در بدن تصرف کند و کامل شود و به منزله صورت کمالی بدن ‌باشد. لذا تا هنگامی که برای بدن، نفس و صورت است، وجودی مفارق از مادّه ندارد ولی به مرور، جوهر آن استکمال یافته و بی نیاز از مادّه می‌شود و وجود عقلی می‌یابد و وجود عقلی است که بقاء یافته و دیگر با فساد بدن، فاسد نمی‌شود.[۱۹۹]
    در مرحله پیدایش، نفس و بدن با یکدیگر همراه‌اند ولی در ادامه این نفس است که بدن را با خود همراه می‌کند زیرا نفس است که در حال طی کردن مراحل کمال است و این باز می‌گردد به ماهیت پویا و رو به تکامل نفس. نفس در ابتدا جسمانی است و پیدایشش به پیدایش بدن است اما در ادامه از عالم ماده عبور کرده و به عالم عقل ملحق می‌شود. نفس این ویژگی را دارد که بدن را نیز با خود در این مسیر تکاملی همراه نماید. چون نفس در سیر خود در عالم وجود رو به بالا، لطافت و پاکیزگی می‌رود، بدن نیز می‌تواند به این سیر بپردازد.
    از نظر ملاصدرا رابطه نفس با بدن همچون رابطه پادشاه با کشور و ناخدا با کشتی نیست؛ یعنی جنبه تدبیر ندارد، بلکه نفس فصل مقوم بدن بوده و هر دو به یک وجود موجودند و چنانکه اشاره شد این رابطه تا زمانی که نفس به تجرد کامل نرسیده است باقی است و چون به تجرد کامل رسید، این تعلق و اتحاد از بین می‌رود ولی نفس باقی می‌ماند. ملاصدرا هر قوه فاعلی‌ای که از آن آثار متفاوت صادر شود را نفس می‌نامد. مراد از این نفس، نفس بسیط نیست بلکه قوایی است که مبدأ این افعال گوناگون می‌باشند. از این رو ملاصدرا تصریح می‌کند که سخن گفتن از نفس انسان در زمره علوم طبیعی به شمار می‌رود.[۲۰۰]
    ۲-۸-۲٫ رابطه تعلقی نفس و بدن
    ملاصدرا با ارائه دو برهان در صدد است اثبات کند که رابطه نفس و بدن رابطه تعلقی است و این رابطه عین ذات نفس است. ارتباطی که ملاصدرا برای رابطه بدن و نفس ترسیم می‌کند از سنخ مرغ و قفس نیست یعنی رابطه دو جوهر متفاوت که یکی در دیگری حلول کرده باشد و نه از سنخ ماده و صورت. به نظر ملاصدرا حقیقت نفس حقیقتی تعلقی است نه آنکه تعلق و اضافه بر آن عارض شده باشد و نمی‌توان برای آن ذاتی صرف نظر از اضافه مزبور در نظر گرفت؛ ذاتی که خالی از جنبه نفسانیت و تعلق به جسم باشد. در عین حال نفس پس از طی مراحل کمال به مرحله عقل بالفعل می‌رسد و از ماده بی نیاز می‌شود اما کمالات آن در ضمن مرتبه عقلی آن محفوظ است و این گونه نیست که دیگر نفس نباشد.[۲۰۱] ملاصدرا دو دلیل برای اثبات رابطه تعلقی نفس به بدن اقامه می‌کند. تقریر این دو برهان به این شکل است:
    برهان اول: لازمه این که نفسیت نفس عارض بر ذات آن گردد این است که ذات نفس جوهری مجرد و مستقل از جسم بوده و تعلق به جسم در مرتبه خارج از ذات بر آن عارض شده باشد. در این صورت تعلق به جسم برای آن جوهر مجرد یا عرضی لازم است و یا عرضی مفارق. اگر عرضی لازم باشد، هیچگاه نباید از معروض خود انفکاک داشته باشد حال آنکه بر طبق فرض، مرحله‌ای وجود دارد که در آن ذات نفس موجود بوده ولی تعلق به بدن نداشته است و اگر تعلق به جسم برای ذات نفس عرضی مفارق باشد، باز مواجه با مشکل خواهیم شد زیرا عروض عرض مفارق متوقف بر حصول استعدادی در ذات معروض و حصول استعداد نیز منوط به مادی بودن است در حالی که بنابه فرض، ذات نفس موجودی است مجرد.[۲۰۲] این برهان فقط نظریه کسانی را رد می‌کند که معتقد به قدم نفس یا حدوث نفس قبل از حدوث بدن هستند در حالی که دیدگاه (روحانیه الحدوث) حدوث نفس با حدوث بدن می‌تواند عروض تعلق نفس به بدن را عرضی لازم بداند.
    برهان دوم: نفس متمم بدن مادی بوده و از ترکیب آن دو یک نوع تام مادی و جسمانی حاصل می‌آید و هر موجودی دارای نفس نوعی است که از ترکیب نفس و جسم پدید آمده است. حال اگر ذات نفس را جوهری مجرد بدانیم که تعلق به جسم در ذات آن نهفته نیست لازم می‌آید که از ترکیب یک جوهر مجرد مستقل که از سنخ عقول مجرد است با یک جوهر مادی مانند بدن یک نوع مادی حاصل شود در حالی که این امر محال است. به همین خاطر باید نفس را در ذات خود متعلق به ماده بدانیم و وجودی متحد با ماده بدانیم.[۲۰۳]
    پس رابطه ذاتی نفس با بدن مشخص شد که رابطه‌ای تعلقی است نه این که تعلق عارض بر نفس شده باشد. همین نوع اضافه است که تفاوت نفس و عقل را شکل می‌دهد. زیرا عقل جوهر مجردی است که نه هویت تعلقی دارد و نه به موضوعی اضافه می‌شود. زیرا عروض اضافه، متوقف بر امکان استعدادی است و لازمه فرض امکان استعدادی در عقل، مادی بودن آن است. از این رو تفاوت حقیقی بین نفس و عقل در این است که در حاق وجود نفس اضافه به بدن یا جسم نهفته است و در مورد عقل اینچنین نیست.
    باید به این نکته توجه نمود که هر چند نفس با عقل متفاوت است اما بر اساس حرکت جوهری و اشتداد در وجود می‌تواند به مرتبه عقل مفارق نایل شود. وجود نفس پهنای عریضی را شامل می‌شود. ابتدایی‌ترین مرتبه وجود نفس که مرتبه جسمانی آن است نسبت به مراتب بالاتر حالت بالقوه را دارد.[۲۰۴] از آنجا که ملاصدرا نفس و بدن را واحد می‌داند، آن دو را دو طرف یک واقعیت تعریف می‌کند که یک طرف ثابت و اصل و طرف دیگر فانی و فرع است. هر کدام قوی‌تر شود طرف دیگر را تحت تأثیر قرار می‌دهد. ویژگی نفس در این میان این است که هر چه در وجود کامل‌تر شود، لطیف‌تر و پاکیزه‌تر می‌شود و بدن را نیز با خود لطیف‌تر و پاکیزه‌تر می‌کند و اتصال نفس به بدن شدیدتر می‌گردد، تا این که بدن وجودی عقلی می‌شود.[۲۰۵]
    عمق ارتباط میان نفس و بدن به نحوی است که همواره با یکدیگر همراهند. نفس جسمی ادراکی است که در درون اجسام دنیایی سبب تصرف ارواح و طبایع به وسیله جسم دنیایی می‌شود. وجود این جسم نفسانی عین ادراک و شعور است از این رو حیات ذاتی آن است.[۲۰۶] به وضوح می‌توان ادعا کرد که از نظر ملاصدرا جسم در پرتو تحولات جوهری نفس تکامل می‌یابد تا این که نفس و جسم به صورت جوهری واحد و عقلی در می‌آیند. از این رو او بدن را محمول و نفس را حامل آن عنوان می‌کند.[۲۰۷]
    ۲-۸-۳٫ تأثیر و تأثر متقابل نفس و بدن
    ملاصدرا به تأثیر و تأثر متقابل نفس و بدن معتقد است. به نظر او اگر نفس توجهی به احوال مادی بدن نظیر تعدیل مزاج و حفظ اتصال میان اجزای آن نداشت هیچگاه در اثر تغییرات جزئی بدن متأثر و متألم نمی‌شد؛ در حالی که می‌بینیم کوچک‌ترین تغییرات حاصل در بدن و مزاج آن، مانند بالا و پایین آمدن حرارت بدن، منجر به تألم و رنجوری نفس می‌شود. در تأثیر تغییرات مادی بدن، نفس بلا فاصله آزرده می‌شود و احساس درد و رنج می‌کند، مثلاً یکی از اعضای بدن دچار بریدگی شود یا یکی از استخوان‌ها بشکند یا این که بدن دچار نوعی بیماری شود. این در حالی است که اگر نفس ارتباطی با بدن نداشت دلیلی وجود نداشت که نفس بلافاصله از این مشکل متأثر شود، بلکه عوامل درد و رنج نفس باید منحصر در اموری تصوری مانند ترس از آینده یا ناراحتی از تصور امور گذشته می‌شد در حالی که عوامل دردآور شامل موارد تأثر از بدن نیز می‌شود؛ این دلیل واضحی برای ارتباط نفس با بدن است. از این رو هر حالی که عارض بدن گردد بر نفس نیز عارض می‌شود و بر عکس هر حالتی که بر نفس عارض شود بر بدن نیز عارض شده و تأثیر می‌گذارد. مثلاً وقتی به واسطه تعقل یا تخیل لذتی به نفس انسان دست دهد بر اثر آن در رنگ چهره و صورت تأثیر می‌گذارد و آشکار می‌شود.[۲۰۸]
    این ارتباط حاکی از حضور قوای نفسانی در مرتبه نباتی و طبیعی بدن است. چنین حضوری سبب می‌شود نفس به طور مستقیم با عوامل و اسباب مادی تماس داشته باشد و تحت تأثیر آن قرار بگیرد.
    به نظر ملاصدرا نفس همچون راکب بدن است ولی در مقام تجرد که در مرحله نفس انسانی قرار دارد به دلیل اختلاف ذاتی که با بدن عنصری و مادی دارد، مستقیماً در اعضای کثیف عنصری نمی‌تواند تصرف کند؛ به همین خاطر واسطه‌ای در این خصوص لازم است؛ ملاصدرا این واسطه را روح بخاری می‌داند.[۲۰۹] به نظر او این روح است که در اعضاء و اعصاب دماغی نفوذ می‌کند و واسطه عروض‌ حالات بدن بر نفس و بر عکس می‌شود. روح غریزی یا بخاری در مرتبه پائین‌تر از نفس و بالاتر از جسم و حد وسط و رابط بین جسم و نفس قرار می‌گیرد. به نظر ملاصدرا بین اینها نیز واسطه‌های دیگر لازم است، همانند برزخ مثالی که متوسط بین نفس ناطقه و روح حیوانی می‌باشد و یاسایر اعضاء که به واسطه عضو رئیسه به روح بخاری متصل می‌شوند.[۲۱۰] روح بخاری سه وظیفه به عهده دارد

     

    برای دانلود متن کامل پایان نامه به سایت fotka.ir مراجعه نمایید.

     

     

    وساطت بین نفس و بدن؛ زیرا نفس انسانی حقیقتی مجرد است از این رو بدون واسطه با بدن عنصری کثیف نمی‌تواند ارتباط برقرار کند لذا لازم است جرمی لطیف که فوق بدن و دون نفس است در میان باشد، این وساطت را روح بخاری که در نهایت لطافت است به عهده دارد به همین خاطر اشتغال و علقه نفس به بدن و به هر عضو یا قوه یا آلات بدنی از طریق خواهد بود. می‌توان گفت که هر موجود ذی نفسی مرکب از سه جزء نفس، روح بخاری و بدن است.

    خواب و بیداری؛ اگر روح به ظاهر اقبال کند و از آلات و قوا و حواس استفاده نماید و آنها را به کار بندد حالت بیداری نام دارد و اگر از ظاهر به باطن عود کند نوم خواهد بود. عود و بروز که سبب خواب و بیداری است به وسیله روح بخاری صورت می‌گیرد.

    مرکب قوا؛ مهم‌ترین نفش روح این است که حامل، مرکب و مؤدی قوا و موجب انبعاث است. کیفیت حمل قوا توسط روح بخاری به این صورت است که روح دارای مزاج خاصی است. این مزاج به حسب حالات مختلف متغیر است زیرا قوا مختلفند و اگر روح دارای مزاج واحدی بود قوایی که در آن استقرار داشتند واحد و فعلشان یکی بیش نبود. حال اگر روح بخاری قوه ای را از باطن به ظاهر حمل ور در اعضا نفوذ کرد فعل آن قوه صادر می‌شودو اگر از ظاهر به باطن بازگشت ای اصلاً بروز نکرده منتشر نشد فعلی از او ناشی نمی‌شود. نتیجه آن که قوا و مبادی صدور افعال مختلف چون اکثراً جسمانی اند نیازمند محلی به نام روح بخاری اند که این روح به سبب شدت لطافت و سرعت حرکت در منافذ و شباک اعصاب و اعضا نفوذ می‌کند و به ظاهر یا باطن بروز و عود می کند و از این طریق سبب انتقال قوا به ظاهر یا باطن می‌شود و همین امر سبب صدور فعل در بیداری ویا پیدایش حالت خواب می‌گردد.[۲۱۱]

    ۲-۸-۴٫ رابطه افعال جسم و نفس
    بر این اساس که بدن مرتبه نازله نفس است، هر فعل جسمانی در واقع فعل نفس است، مثل دیدن با چشم، شنیدن با گوش و امثال اینها که اگر چه با حواس جسمانی حاصل می‌شود ولی فاعل واقعی، نفس بوده و این نفس است که در واقع سمیع، بصیر و غیر اینهاست ودر واقع نفس است که قوا را استخدام می‌کند. نفس ما خودش مدرک هر ادراک جزئی و شعور حسی و متحرک هر حرکت حیوانی یاطبیعی است که منسوب به قوای ماست، مخصوصاً قوایی که نزدیک به افق عالم نفس می‌باشد.
    پس نفس بعینه در چشم قوه باصره است، در گوش قوه سامعه است، در دست قوه لامسه است، در پا قوه ماشیه است و همینطور عین قوایی است که در سایر اعضا وجود دارد و به واسطه این اعضاء می‌بیند، می‌شنود، لمس می‌کند، راه می‌رود و دیگر افعال را انجام می‌دهد. نفس انسانی در عین وحدت و تجردش از بدن و قوا و اعضای آن به گونه‌ای است که هیچ عضوی از اعضاء از آن خالی نمی‌باشد، خواه آن عضو عالی یا سافل، کثیف یا لطیف باشد. این بدان معنی است که نفس مباین با هیچکدام از قوا نیست، خواه قوای مدرکه یا محرَکه باشد، یا حیوانی و یا طبیعی. به این معنی که قوا به خودی خود هیچ هویّتی غیر از هویّت نفس ندارند و هویّت اعضاء و سایر قوا مستهلک در هویّت نفس و انّیَت آن است.[۲۱۲]
    ۲-۸-۵٫ ارتباط همیشگی نفس و بدن
    به عقیده ملاصدرا نفس هیچگاه از بدن جدا نمی‌شود. این که می‌بینیم نفس بر اثر مرگ از بدن مادی جدا می‌شود به معنای جدایی نفس از بدن نیست زیرا این بدن خاکی و مادی در حقیقت یکی از مراتب پایین نفس در مسیر کمال است که برای نفس نقش زوائدی مانند مو و ناخن را نسبت به بدن ایفا می‌کند و به واسطه بی نیازی نفس از آن متروک می‌شود. در این صورت بدن از موضوع تدبیر و تصرف نفس خارج می‌شود و نقش زوائد را پیدا می‌کند. بر این اساس بدن مادی، بدن نفس در مراتب پایین دنیا است نه بدن دائمی نفس. هر چه نفس مراتب کمال را طی می‌کند بدن آن کامل‌تر شده و لطیف‌تر می‌شود و با نفس اتحاد بیشتری پیدا می‌کند. بدن حقیقی نفس بدنی است که حیات و نور بالذات در آن موجود است نه بالعرض و نسبتش با نفس مانند نسبت نور است به خورشید.[۲۱۳]
    ۲-۸-۶٫ مرگ و مفارقت نفس از بدن
    مرگ نزد عامه مردم به معنای نابودی و از میان رفتن است. بسیاری از مردم از مرگ بدین خاطر می‌ترسند که تصور درستی از مرگ، حقیقت و کیفیت آن ندارند. به نظر ملاصدرا مرگ پایان زندگی نیست، بلکه ابتدای مرحله‌ای جدید از زندگی است. مسأله مرگ بر اساس حرکت جوهری و اشتداد وجودی نفس نه فقط پایان زندگی نیست بلکه در حقیقت ورود به مرحله‌ای جدید از زندگی و مرتبه‌ای اعلی و اشرف نسبت به زندگی دنیایی است. مرگ طبیعی و مفارقت نفس از بدن به این معناست که نفس در پیمودن مسیر کمال خود که از طبیعت و ماده گذر می‌کند به مرحله‌ای رسیده که دیگر نیازی به بدن مادی ندارد. به جدایی نفس از بدن طبیعی، مرگ می‌گویند. ملاصدرا مفارقت نفس از بدن را به علت ورود نفس به مرحله عالم عقول می‌داند و چون عقل امری مجرد است و بی نیاز از ماده، به همین خاطر بدن مادی را رها می‌کند؛ این رها کردن بدن مادی توسط نفس مرگ نام دارد.[۲۱۴] به عبارت دیگر قطع اتصال نفس با مرتبه طبیعی‌اش و ورود به مرتبه مجرد را مرگ می‌نامیم. رها کردن بدن مادی توسط نفس باعث فساد و تباهی نفس نمی‌شود زیرا نفس به حیات خود با بدنی متناسب با حقیقت عقلانی خود ادامه می‌دهد، هر چند فاصله گرفتن نفس از بدن که تا لحظه جدایی موجب حفظ اتصال و محافظت از بدن بود سبب از هم پاشیدگی اجزاء متصل بدن می‌شود.[۲۱۵]
    ۲-۹٫ مروری بر فصل
    نفس انسان حقیقتی است واحد و یکپارچه اما پویا و دارای حرکت جوهری که براساس آن توانایی بروز و ظهور استعدادهای نهفته در خود را دارد و به واسطه بروز توانایی‌هایش مسیری تکاملی را طی می‌کند. برای این منظور نفس از مراحل متعددی می‌گذرد. در هر مرحله نفس با بدنی متناسب با همان مرحله همراه است. این مراحل را می‌توان به طور کلی به دو مرحله تقسیم کرد: مرحله تکامل جسمانی و مرحله مجرد و غیرجسمانی شدن. در مرحله اول نفس چیزی جز بدن مادی نیست اما مراحل کمال را طی می‌کند و از مرتبه نباتی و حیوانی عبور کرده و در آخرین نقطه مرز مادی و اولین نقطه تجرد از ماده یعنی مرتبه انسانی قرار می‌گیرد. در اولین مرتبه از مقام تجرد، نفس به طور کلی از بدن مادی بی نیاز نیست، در این مرحله نفس عقل بالقوه است. پس از رسیدن به نهایت رشد یعنی عقل فعَال، نفس از بدن مادی بی نیاز می‌شود از این رو مرگ طبیعی رخ می‌دهد. می‌توان گفت: نفس حقیقتی مادی است که به سوی ملکوتی شدن حرکت می‌کند.
    نفس و بدن برای طی نمودن مراحل رشد به یکدیگر نیازمندند از این رو در یکدیگر تصرف کرده و بر آن تأثیر می‌گذارند. نفس برای تأمین ادراکات خویش محصول حواس پنجگانه را به کار می‌برد و در مقابل با تدبیر خویش از بدن محافظت می کند. احتیاج نفس به بدن مادی تا زمانی است که دوره تکاملی خویش را طی می کند. نفس پس از رسیدن به کمال می‌تواند بدون احتیاج به بدن مادی به حیات خود ادامه دهد. رخداد مرگ طبیعی به دلیل عدم توانایی بدن در نگاهداری نفس نیست بلکه به علت رسیدن نفس به مرحله تجرد است که به واسطه آن از بدن مادی بی نیاز می‌شود، از این رو از آن رویگردان شده و مرگ طبیعی رخ می‌دهد.
    فصل سوم
    بررسی دو دیدگاه
    ۳-۱٫ بررسی دیدگاه کلایتون و ملاصدرا و علامه طباطبایی در باب نفس
    آنچه در این نوشتار میان اندیشه‌های کلایتون از یک طرف و ملاصدرا و علامه طباطبایی از طرف دیگر در باب نفس مورد توجه است و بر آن تمرکز می‌شود، حقیقت نفس یا ذهن و پیدایش آن از بدن است. از آنجا که برای بررسی میان دو دیدگاه لازم است ابتدا امکان گفتگو میان آنها وجود داشته باشد، نیز موضوع یا موضوعات مورد نظر یا مناقشه از هر دو طرف به رسمیت شناخته شود ونیز وجه شباهتی میان دیدگاه‌ها از جهت موضوع یا روش یا مسئله یا غایت باشد. ابتدا باید به این پرسش پاسخ گوییم که آیا نگرش آنان از یک نوع و سنخ است (مثلاً) هر دو فلسفی یا هر دو تجربی است تا بتوان مفاهمه‌ای علمی میان آن دو تصور کرد؟ سپس به این پرسش دهیم که آیا نفس یا ذهن در هر دو دیدگاه به رسمیت شناخته می‌شود یا خیر و اگر نفس در هر دو دیدگاه به رسمیت شناخته می‌شود آیا می‌توان ویژگی مشترکی میان آن دو یافت؟
    ۳-۱-۱٫ گفتگو میان آراء کلایتون و ملاصدرا و علامه طباطبایی
    در پاسخ به این سؤال که آیا نظام فکری و روش بحث کلایتون از یک طرف و ملاصدرا و علامه طباطبایی از طرف دیگر با یکدیگر همخوانی دارد به این معنا که آیا هر دو از یک سنخ می‌باشد تا به لحاظ علمی و فنی امکان برقراری ارتباط میان آن دو میسر باشد، می‌توان گفت: ملاک برقراری ارتباط و مفاهمه میان این دو مکتب برقرار است؛ زیرا شیوه مطالعات کلایتون در باب نفس یا ذهن شیوه و روشی تجربی فلسفی است،[۲۱۶] ملاصدرا و طباطبایی نیز با وجود این که مطالعه در باب نفس را در زمره مطالعات طبیعی می‌دانند و بر مطالعات زیست شناختی در باب نفس صحه می‌گذارند،[۲۱۷] اما روشی که عملاً در سراسر مباحث خود در باب این موضوع به کار می‌برند روشی فلسفی و عقلانی است؛ از این رو اگر ملاک تفاهم علمی میان دو نگرش و مکتب و نیز بررسی برتری یکی بر دیگری یا عدم آن به این است که بتوانیم بگوییم در باب نظریه x نگرش A بیش از نگرش B امتیاز دارد می‌توان این الگو را در مورد دو مکتب نوپدیداری و حکمت متعالیه در باب نفس آنچنان که در بیان حکمت متعالیه رایج است یا ذهن آنچنان که در اصطلاح مکتب نوپدیداری دیده می‌شود به کار برد.
    ۳-۱-۲٫ پذیرش نفس از جانب کلایتون و ملاصدرا و علامه طباطبایی
    بر اساس آنچه از رویکرد کلایتون به مکتب نوپدیداری بیان شد می‌توان گفت: کلایتون نفس یا ذهن را امری حقیقی و دارای واقعیتی خارجی می‌داند زیرا برای آن تأثیر و تأثر علّی قائل است و از طرفی آن را جوهری مستقل از بدن نمی‌داند تا به نگرش دوگانه انگاری جوهری دچار نشود.[۲۱۸] نفس از نظر کلایتون ویژگی برخاسته از بدن و در عین حال متمایز از بدن است که ابتناء وجودی بر بدن دارد. تمایز نفس یا ذهن از بدن به نظر کلایتون تمایزی جوهری نیست.
    کلایتون در باب ماهیت نفس یا ذهن معتقد است که ذهن حقیقتی است غیر مادی، غیر قابل تقلیل به ماده و در عین حال مبتنی بر ماده؛ حقیقت غیر مادی ذهن از نظر او حاکی از سطح خاص وجودی ذهن است که متمایز از سطح وجودی بدن می‌باشد. رابطه نفس و بدن از نظر کلایتون هر چند به لحاظ سطح وجودی متفاوت است اما به لحاظ جوهری حقیقتی مستقل از ماده نیست. به نظر می‌رسد این ادعا گزاف نیست که سیر تکاملی‌ای که کلایتون در مورد پیدایش نفس ترسیم نمود ما را به این مهم رهنمون می‌شود که حقیقت نفس یا ذهن پس از پیدایش، در حقیقت تحقق استعدادهای نهفته در ماده است که پیش از پیدایش ذهن در درون ماده وجود داشت؛ ماده برای بروز این استعدادها ناگزیر وارد مراحل متفاوت وجودی می‌شود یا به عبارت کلایتون پیاپی سطوحی از وجود، تحقق خارجی می‌یابد تا این که در نهایت ذهن سطحی جدید از وجود را تشکیل می‌دهد. در مرحله خاص خود، نفس هم از نوعی استقلال وجودی برخوردار است و هم وابستگی وجودی. دارا بودن ویژگی علَیَت، حاکی از نوع استقلال و ابتناء بر سطح مادی که همان سطح فرودست ذهن است حاکی از وابستگی وجودی ذهن به بدن است.[۲۱۹] نفس در دیدگاه ملاصدرا و طباطبایی نیز امری حقیقی است، به این معنا که نفس وجودی خارجی دارد؛[۲۲۰]
    ۳-۱-۳٫ وجوه قابل بررسی میان آراء کلایتون و ملاصدرا و علامه طباطبایی
    دو مؤلفه را می‌توان به عنوان وجوه قابل بررسی میان دو مکتب نوپدیداری و حکمت متعالیه ارائه داد؛ اول آنچه در فلسفه به نام حرکت جوهری نامیده می‌شود و ملاصدرا و طباطبایی آن را ذاتی نفس می‌دانند را به وضوح می‌توان در سراسر تبیین تکاملی‌ای که کلایتون در باب چگونگی پدیداری نفس ارائه می‌دهد مشاهده نمود؛ دوم مسئله پیدایش جسمانی نفس؛
    ۳-۱-۳-۱٫ حرکت جوهری

     

    موضوعات: بدون موضوع
     [ 05:18:00 ق.ظ ]



     لینک ثابت

      بررسی ارتباط بین هموارسازی سودبا نسبت های مالی اهرمی در شرکتهای پذیرفته شده در بورس اوراق بهادار تهران۹۳- قسمت ۷ ...

    وقتی سهام شرکت در بورس نسبت به شرکت های مشابه ارزش بیشتری داشته باشد مدیران توقع دریافت پاداش بیشتری دارند.

    ۲- پرداخت بهره کمتر در استقراض از موسسات اعتباری و بانک ها:
    هموارسازی سود شرکت را در حال رشد نشان می دهد و این خود نمایانگر ریسک کمتر در مورد این شرکت است و به آن امکان می دهد با نرخ بهره ی پایین تری از موسسات اعتباری و بانک ها وام بگیرد و نقدینگی حاصل از بهره ی کمتر می تواند یکی از منابع مالی شرکت برای توسعه ی آن باشد.
    ۳- جذب سرمایه:
    روند رشد شرکت در تصمیم گیری سرمایه گذاران و اعتباردهندگان موثر است زیرا آنها معتقدند این شرکتها ریسک کمتری دارند و برای سرمایه گذاری بهترند
    از سال ۱۹۵۳، هیورت مدعی شده است که انگیزه هموارسازی سود براین پایه قرار دارد که رابطه با اعتباردهندگان و کارکنان بهبود یابد و از سوی دیگر از طریق اقدام های روان شناسانه چرخه ها و نوسان های تجاری کاهش یابد. گوردن بر این باور است که:
    ۱- شاخصی که مدیریت شرکت در انتخاب از میان روش های حسابداری به کار می برد این است که روش مزبور، مطلوبیت یا رفاه را به حداکثر برساند.

    ۲- همین مطلوبیت تابعی از امنیت شغلی، سطح و نرخ رشد حقوق و سطح و نرخ رشد شرکت (از نظر اندازه یا بزرگی) می باشد.
    ۳- رضایت سهامداران از عملکرد شرکت باعث می شود که مقام و میزان پاداش مدیران بالا رود. یعنی اگر سایر عوامل ثابت باشد، هر قدر سهامداران ابراز رضایت یا سعادت بیشتری کنند، امنیت شغلی، درآمد
    وسایرخواسته های مدیریت نیز بیشتر خواهد شد.
    – این رضایت به نرخ رشد و ثبات سود شرکت بستگی دارد.
    با توجه به انگیزه های فوق یک مدیر، ۱) سود مورد گزارش را هموار می سازد و ۲) نرخ رشد سود را هموار می سازد. مقصود از هموارسازی نرخ رشد سود به شرح زیر است: اگر نرخ رشد بالا بود، رویه هایی به اجرا در می آید تا آن را کاهش دهد و عکس قضیه هم صادق است.»
    “بیدل من” دو دلیل ارائه می کند که مدیریت بر آن اساس می کوشد سودهای خالص مورد گزارش را هموار سازد. نخستین دلیل بر این فرض استوار است که یک جریان ثابت سود می تواند انتظارات ذهنی سرمایه گذار را نسبت به نتایج احتمالی سود و سهام آتی تحت تاثیر قرار دهد در نتیجه بر ارزش سهام شرکت اثری مطلوب می گذارد، زیرا میزان ریسک کل شرکت را کاهش می دهد.
    بیدلمن دومین انگیزه را برای هموارسازی، توانایی مقابله با ماهیت ادواری بودن سود و کاهش احتمالی همبستگی بازده مورد انتظار شرکت با بازده مجموعه بازار می داند و می گوید: « تا آنجا که عادی شدن موفقیت آمیز است و تا میزانی که سرمایه گذاران کاهش کواریانس بازده سهم و بازده بازار را تشخیص داده و در فرایند ارزش یابی شان دخالت می دهند، هموارسازی روی ارزش سهام، اثرات سودمندی خواهد داشت.»
    در واقع هموارسازی سود، ناشی از احساس به این نیاز است که مدیریت می خواهد پدیده عدم اطمینان محیط را خنثی نماید و نوسان های عملکرد سازمان را که ناشی از چرخه میان دوره ای که مبتنی بر رونق و کساد است، کاهش دهد.
    دلایل بیدلمن در تحقیقی که میچلسون و همکارانش در سال ۱۹۹۹انجام دادند تایید شد. تحقیق آنها نشان می دهد که هموارسازی سود بر بازده سهام شرکتها تأثیر گذاشته و بازاربه سودهای هموار پاسخ مثبت نشان می دهد.
    بطور خلاصه
    انگیزه های مدیریت سود در بر کیرنده موارد ذیل می باشند که اولین بار توسط (هب ورث )بیان شد وتوسط گردون در قالب فرضیه های زیر مورد بررسی و آزمون قرار گرفت.
    الف)- پاداش ب)- قبول شروط قرار دادن وام
    ج)- سنجش مسئولیت د)- ارائه قیمت اولیه سهام
    ه)- انتخابهای حسابداری و)- حداقل کردن مالیات سود
    ی)- سایر انگیزه ها
    همانگونه که ذکر شد این فرضیه که ممکن است شرکتها به طور تعمدی سود را هموار سازند برای اولین بار توسط «هپ ورث» بیان شد و توسط «گردون» با مجموعه ای از فرضیات توسعه داده شد:
    فرضیه ۱: ضابطه ای که مدیران شرکت از میان اصول حسابداری تعدادی را انتخاب می کنند ماکزیمم کردن مطلوبیت یا آسایش خودشان است.
    فرضیه ۲: مطلوبیت مدیران با: ۱ – امنیت شغلی ۲ – نرخ رشد سودشان و ۳ – نرخ رشد اندازه شرکت افزایش می یابد.
    فرضیه ۳ – به دست آوردن اهداف مدیریت که در فرضیه ۲ بیان شد بستگی به رضایت سهامداران از عملکرد شرکت دارد.
    فرضیه ۴: سهامداران با افزایش نرخ رشد سود (یا متوسط نرخ بازدهی دارایی) و ثبات در سود راضی می شوند .
    بنابراین این نظریه مطرح شد که فرض کنیم چهارفرضیه فوق مورد قبول واقع شوند یا صحیح باشند. مدیران باتوجه به محدودیتهایی که بر قدرتشان وجود دارد سعی می کنند که: ۱ – سود گزارش شده را هموار سازند و ۲ – نرخ رشد سود را هموار کنند.
    بطور خلاصه برای هموارسازی سود، انگیزه های متعددی برشمرده شده است که می توان به تاثیر بر قیمت و ریسک سهام دستکاری پاداش جبران خدمات مدیران رهایی از محدودیتهای قراردادهای بدهی و… اشاره کرد. باید یادآور شد که انگیزه برای هموارسازی سود محدود به مدیران سطح بالا نمی شود. مدیران پایین دست نیز سعی بر هموارسازی دارند تا از دیدگاه مدیران رده بالا عملکرد خوبی نشان داده باشند. آنها سعی می کنند به بودجه تعیین شده دسترسی
    پیدا کنند و همچنین در سطح مناسب کارآیی فعالیت کنند
    انواع وروش ها ی هموارسازی سود:
    انواع هموار سازی سود
    جریان هموار سازی سود با دو رویکرد طبیعی وعمدی ارائه گردیده است .
    الف)- هموار سازی طبیعی / که در آن فرایند سود بطور ذاتی جریان همواره سود را ایجاد می کند .
    ب)- هموارسازی عمدی توسط مدیریت
    ۱)- هموارسازی مصنوعی : که به هموارسازی حسابداری مطرح بوده ومنتج از تغییر در رویکرد های موثر بر صورتهای مالی است.مثل روش استهلاک
    ۲)- هموار سازی واقعی : که به هموار سازی معاملاتی واقتصادی معروف است ونشات گرفته از اعمال نظر مدیریت در وقایع وتصمیمات عملیاتی است .مثل تغییر در تولید وتقسیمات سرمایه گذاری .

    روش های هموارسازی سود
    هموارسازی به سه روش انجام می شود :
    ۱) هموارسازی از طریق وقوع رویداد و یا شناخت و ثبت آن .
    ۲) هموارسازی از طریق تخصیص به دوره های زمانی.
    ۳) هموارسازی از طریق طبقه بندی
    به تازگی این اصطلاح تغییر یافته است و به جای هموارسازی سود از عبارت مدیریت سود استفاده می شود.
    تحقیقات جدیدنشان می دهد هموارسازی سود تنها مربوط به مدیریت رده بالا و تهیه گزارش های مالی برون سازمانی نمی شود؛ بلکه فرض بر این است که هموارسازی در مدیریت رده پایین و حسابداری درون سازمانی نیز وجود دارد.
    به طور کلی، مقصود از ابعاد هموارسازی سود ابزار یا روش هایی است که به وسیله آن اعداد و ارقام مربوط به سود یکسان می شود. بارنز و همکاران تفاوت بین سه روش هموارسازی را به صورت زیر بیان نموده اند:
    ۱- هموارسازی از طریق وقوع رویداد و (یا) شناخت و ثبت آن :
    مدیریت می تواند زما ن معامله های واقعی را به گونه ای تعیین کند که آن ها بر درآمد مورد گزارش اثر بگذارند و بدین گونه در طول زمان نوسان ها را مهار کند. در بیشتر موارد، تعیین زمان طبق برنامه برای وقوع رویدادها (مانند وقوع هزینه تحقیق و توسعه) تابع مقررات حسابداری است که بر فرایند شناخت و ثبت این رویدادها حاکم است.
    ۲- هموارسازی از طریق تخصیص بر دوره های زمانی: با فرض وقوع رویداد و شناخت و ثبت این رویداد، مدیریت برای تعیین دوره هایی که تحت تاثیر مقادیر کمی این رویدادها قرار می گیرند، از اختیارات زیادی برخوردار است و می تواند بر آنها اعمال کنترل نماید.
    ۳- هموارسازی از طریق طبقه بندی (از این رو، آن را هموارسازی طبقه ای می نامند):هنگامی که آمار و ارقام موجود در مورد مدیریت سود و زیان، به غیر از سود خالص (پس از کسر همه هزینه ها از همه درآمدها) موضوع هموارسازی باشد، مدیریت می تواند اقلام مربوط به اجزای سود را طبقه بندی نماید و بدین وسیله تغییرات مربوط به دوره زمانی متعلق به این آمار را کاهش دهد.
    آرتورلویت، رئیس هیئت مدیره کمیسیون بورس اوراق بهادار بر این باور است که شرکت های سهامی عام برای اعمال مدیریت بر سود شرکت از شش روش حسابداری (در مرحله عمل) استفاده کرده اند:
    ۱- ارائه بیش از واقع ارقام ناشی از تغییرها، با هدف پاک کردن تراز نامه؛
    ۲- طبقه بندی بخش مهمی از قیمت یک واحد خریداری شده به عنوان مخارج فرایند تحقیق و توسعه (یک هزینه جاری) به گونه ای که بتوان این مبلغ را یک باره هزینه کرد؛
    ۳- ایجاد بدهی های سنگین برای شناخت هزینه ها در آینده (این بدهی ها به عنوان بخشی از خرید ثبت می شوند) و بدین وسیله مصون ساختن سودهای خالص آینده؛
    ۴- استفاده از مفروضات غیر واقعی برای برآورد
    بدهی ها، در مورد اقلامی مانند برگشت فروش، زیان های ناشی از وام، هزینه های تضمین (خدمات پس ازفروش) به گونه ای که بتوان در یک دوره آینده از طریق معکوس کردن تعهدات بلندمدت سود خالص را بهبود بخشید؛
    ۵- گنجاندن اشتباه های عمدی در دفاتر شرکت و توجیه عدم امکان در اصلاح این خطاها بر اساس استدلال مبنی بر این که مقادیر حائز اهمیت نیستند؛ و
    ۶- شناسایی و ثبت درآمد پیش از این که فرایند تحصیل درآمد کامل شود.
    زمان بندی معاملات یک انتخاب مدیریتی بغیر از یک انتخاب حسابداری است ، لکن احتمالاً مهمترین روش مستقیم و موثرترین تحریف سود حسابداری است . تحقیقات حسابداری عمدتاً روی دو رویکرد دیگر متمرکز شده است . به هموار سازی می توان از طریق انتخاب یک روش های تخصیص یافته برسیم وقبل از بیانیه شماره ۳۰ ، از طریق طبقه بندی درآمد و را به عملیاتی وغیرعملیاتی (می پذیریم که مطلوب آنست که سود عملیاتی را هموار سازیم) . بعد از بیانیه شماره ۳۰ ، نظرات اندکی در مورد سود عملیاتی و غیر عملیاتی وجود داشت . مطالعات تجربی زیادی از فرضیاتی که هموار سازی سود را از هر دو انتخاب روش حسابداری (تخصیص یافته) و طبقه بندیها نائل می شویم ، پشتیبانی و حمایت می کند یافته تحقیق دوم ممکن است به تشریح اینکه چرا APB یکنواختی مطلق در بیانیه شماره ۳۰ مربوط به اقلام غیر عملیاتی جدا از رویکرد یکنواختی مورد استفاده در بیانیه شماره ۹ APB حمایت وکمک می کند . با وجود اینکه آزمون های تجربی رفتار هموارسازی سود را تاکید نموده است ، اما مسائل زیادی با بدنه تحقیقات دارند . اولاً ، تئوری اساسی یا انگیزه ای برای هموارسازی سود باندازه کافی شفاف برای ایجاد پیشگوئی های قوی مشخص نشده بطوریکه چه سود هموار شده همانند و مشابه به نظر خواهد رسید بدین ترتیب ، رویکردی برای استفاده از مدلهای سری زمانی نسبتاً ساده از روندهای سود در طی دوره وجود داشته است ، اما این کار می توانست سریهای سود هموار شده را اشتباهاً تعیین نماید ولی نتایج گمراه کننده ای تهیه می کرد . ثانیاً ما نمی توانیم همواره تعیین کنیم چه سریهایی از سود همواره شده همانند و مشابه به نظرمی رسند بنابراین شرکتها وارد یک سری از روش های حسابداری ، علاوه بر زمان بندی معاملات ، می شوند که نتایج آن اجماع سود را ایجاد می کند . اگر ما نتوانیم سود غیر هموار شده را محاسبه کنیم ، آسان نیست به هیچ وجه که تعیین نمائیم چگونه سود هموارساز شده است . ثالثاً ممکن است یک تورش ساختگی باشد که هموارسازی سود را در اثر تورم اغراق آمیز بیان کنند . احتمالاً وجود دارد که یک جریان بالارونده سالانه در سریهای سود که به تنهایی در اثر اثرات تورمی سطح عمومی قیمتها باشد . بنابراین مسائل روشنگر این مطلب است که شواهد اندکی از وجود حمایت به پرداختن هموارسازی سود جامع وجود دارد .
    یک رویکرد گزینه ای برای مطالعه نمودن هموارسازی سود در پیش گرفته است .
    اولا ً ، او بحث می کند که انگیزه های هموارسازی ، بخشی از آن ، به طرحهای پاداش مدیریت مربوط می شود که از ارقام سود حسابداری استفاده می شود . HEALY مشخص کرد که چگونه پاداشها برای یک شرکت نمونه محاسبه شده است و سپس آزمون های تجربی ثابت کرد با اینکه او مشاهده نماید که تصمیمات حسابداری مربوط به این اقلام پاداش می شوند . پاداشها معمولاً روی تجمیع حدود پائین تر و بالاتر پایه و مبنا قرار گرفته است ، بنابراین انگیزه این است که به سود بالا با تجمیع پاداش برسیم . (اگر آن پائین باشد) اما اگر سود در تجمیع پاداش باشد ، انگیزه این است که سود تا دوره بعد معوق شود . بخصوص ، در زمان بندی معاملات ، و بالاخص در پایان سال برخورد نماید ، میتوان مورد استفاده قرار گیرد که سود را از یک سال به سال بعد تغییر داد ، و بستگی به وضعیت تجمیع پاداش داردBONUSPOOL) . HEALY نتیجه گیری کرد که این در انواع رفتار است . جالب توجه اینکه هیچ شاخصی وجود ندارد که تغییرات در مقررات و رویه های حسابداری بکار گفته شده ، سود پاداش را دست و کاری نماید ، اگر چه تغییرات در روش های حسابداری موقعیکه طرحهای پاداش پذیرفته یا تغییر یافته رخ دهد ، که پیشنهاد می گردد که طرحهای پاداش ممکن است یک تاثیر اساسی روی انتخاب روش حسابداری داشته باشد ، همانطوریکه در ادبیات پیامدهای اقتصادی مورد بحث قرار گرفت .
    مطالعات کلی بیشتر از سری زمانی متعلق به اقلام سود حسابداری نشان دهنده این است که سریها تحت یک گام تصادفی با جریان بالارونده اندک وملایم بهتر توصیف و بحث می شوند این بدان معنی است که با وجود یک روند بالارونده آرام و ملایم از سالی به سال دیگر وجود دارد ، بهترین پیشگوئی از سود دوره جاری همان سود دوره گذشته است مطالعات سریهای زمانی کلی بیشتر از فرضیه هموارسازی حمایت نمی کنند . اگر هموارسازی اتفاق و رخ داده باشد باید اثرات خط روند مشخص باشد و مدلهای پیشگوئی گام تصادفی بایستی در مدلهای سری های زمانی با میانگین بسیار در تشریح سریهای سود حسابداری مداخل نماید .(هندرکسن-ترجمه دکتر کرباسی یزدی)
    تحقیقات انجام شده :
    . براساس نظرات رونن و سادن علت هموارسازی سود توسط مدیران پیش بینی بهینه سرمایه گذاران از جریانات نقدی آتی است که در مدل تعیین ارزش سهام یکی از عوامل اصلی به حساب می آید. هموارسازی سود عبارت است از اعمال نظر مدیریت شرکت در تقدم و تاخر ثبت حسابداری هزینه ها و درآمدها و یا انتقال آن ها به سال های بعد به طوری که باعث می شود شرکت در طول چند سال مالی متوالی از روند سود بدون تغییرات عمده برخوردار باشد. هدف مدیریت این است که این شرکت را در نظر سهام داران و بازار سرمایه با ثبات و پویا نشان دهد.
    این پژوهش سه هدف کلی را مدنظر داشته و مورد بررسی قرار می دهد. ۱٫ شناسایی شرکت های هموارساز سود. ۲٫ بررسی میزان ارتباط بین هموارسازی سود با نوع صنعت (محوری و پیرامونی) و اندازه شرکت (فروش). ۳٫ بررسی میزان ارتباط بین هموارسازی ساختگی سود با اندازه شرکت (فروش) و نوع صنعت (محوری و پیرامونی). برای بررسی اهداف بالا دو دسته اطلاعات مورد استفاده قرار گرفته است. دسته اول، مطالعات کتابخانه ای و دسته دوم به صورت اطلاعات ثانویه در غالب اطلاعات مالی استخراج شده از صورت های مالی شرکت های پذیرفته شده در بورس اوراق بهادار تهران طی سال های ۱۳۷۸ تا ۱۳۸۳ است. نتایج حاصله نشان داد که بین اندازه شرکت (فروش) و هموارسازی سود همبستگی قوی وجود دارد و این ارتباط به صورت معکوس است، هم چنین تفاوت قابل ملاحظه ای بین شرکت های هموارساز سود از نظر نوع صنعت (محوری یا پیرامونی) وجود ندارد. تنها در سطح سود ناویژه ارتباط ضعیفی بین صنعت و هموارسازی سود مشاهده می شود. هم چنین ارتباط معناداری بین هموارسازی ساختگی سود با اندازه شرکت وجود دارد. سرانجام بین هموارسازی ساختگی و نوع صنعت ارتباط معناداری وجود ندارد. . احمد پری پور در تحقیق خود نرخ شرکتهای هموار ساز را در بورس اوراق بهادار تهران ۳۴% اعلام کرد . میچلسون وهمکارانش در تحقیقی مشابه در سال ۱۹۹۹ بیش از ۵۰% شرکتهای مورد مطالعه است را هموار ساز معرفی کرده اند و آشاری در سال ۱۹۹۴ در نمونه خود در صد هموار سازها را ۴۹ در صد اعلام نمود.
    نتایج حاصل از آزمون رابطه بین هموارسازی سود و بازده تعدیل شده براساس ریسک نشان داد که بین هموارسازی سود و بازده تعدیل شده براساس ریسک رابطه معنـــی داری وجود دارد. برای اطمینان بیشتر بین هموارسازی سود و میانگین بازده شرکتها رگرسیون انجام شد، نتایج حاصل از این آزمون نیز نشان داد که بین هموارسازی سود و بازده رابطه ای معنی دار و مثبت وجود دارد. تایید فرضیه نخست بدین معنی است که هرچه شرکتی بیشتر سود خود را هموار کند بازده تعدیل شده براساس ریسک آن نیز بالاتر است و بین هموارسازی سود و بازده تعدیل شده براساس ریسک رابطه خطی مثبتی وجود دارد. نتایج حاصل از آزمون فرضیه دوم نیز موید نتایج فرضیه اول بوده و نشان می دهد که شرکتهایی که هموارسازی سود انجام می دهند به طور میانگین بازده غیرنرمال بیشتری دارند. همانگونه که قبلاً نیز بیان شده، بازده غیرنرمال، بازده مازاد بر بازده مورد انتظار است. لــــذا می توان نتیجه گیری کرد که بازده واقعی شرکتهایی که هموارسازی سود انجام می دهند از بازده مورد انتظار آنها بالاتر است. چنانچه عوامل ایجاد کننده بازده را به دو قسمت سود نقدی سهام و تغییرات قیمت تقسیم کنیم نتیجه حاصل از آزمون فرضیه دوم نشان می دهد که بازده ناشی از تغییرات قیمت شرکتهایی که هموارسازی سود انجام می دهند بیشتر از شرکتهایی است که هموارسازی سود انجام نمی دهند. این مهم می تواند ناشی از بالاتر بودن عرضه و تقاضا برای سهام این شرکتهاست که باعث افزایش قیمت آنها مــــی گردد. به عبارت دیگر شرکتهایی که هموارسازی سود انجام می دهند توانسته اند توجه سرمایه گذاران را به خود معطوف سازند. زیرا بازده واقعی آنها بیشتر است از آنچه سرمایه گذار انتظار دارد و علاوه بر حداقل بازده بدون ریسک (نرخ بهره اوراق مشارکت) و صرف ریسک، بازده بدون ریسک مازادی را عاید سرمایه گذاران می کند.
    نتایج تحقیقات «گری مین» و حمید پورجلالی با طرح فرضیه هایی نظریه گری در ایران (بعد از انقلاب اسلامی) نشان داد که ارزشهای حسابداری ایران بعد از انقلاب اسلامی به سمت کنترل قانونی، یکنواختی، محافظه کاری و پنهان کاری متمایل شده اند. دو عامل اول باعث کاهش انعطاف پذیری در گزارشگری مالی می گردد اما محافظه کاری و پنهان کاری عواملی هستند که منطبق با هموارسازی سود هستند. باتوجه به اینکه بازده غیرنرمال شرکتهایی که هموارسازی سود انجام داده اند بیشتر است، لذا می توان نتیجه گیری کرد که عوامل محافظه کاری و پنهان کاری باعث ایجاد آن شده اند.
    دلایل بیدلمن در تحقیقی که میچلسون و همکارانش در سال ۱۹۹۹انجام دادند تایید شد. تحقیق آنها نشان می دهد که هموارسازی سود بر بازده سهام شرکتها تأثیر گذاشته و بازاربه سودهای هموار پاسخ مثبت نشان می دهد.

     
     
     

    موضوعات: بدون موضوع
     [ 05:18:00 ق.ظ ]



     لینک ثابت

      پایانی- قسمت ۲ ...

    زبان شناسی شناختی به این معنا «شناختی» است که که نقش شناخت، یعنی نقش اطلاعات موجود در ذهن را در مفهوم سازی موقعیت های خارجی بررسی می کند. به عبارت دیگر، این دانش این نتکته را بررسی می کند که وقتی کاربران زبان می خواهند موقعیتی را توصیف کنند؛ اطلاعات موجود در ذهن آن ها چگونه در مفهوم سازی- مقوله بندی و ساماندهی- آن موقعیت تاثیر می گذارد. در نتیجه تحلیل تعابیر زبانی، راهی برای دست یافتن به آن اطلاعات و ساختار آن هاست(قائمی­نیا، ۱۳۸۶).
    ۲-۳-۳-تاریخچه زبان شناسی شناختی
    زبان شناسی شناختی ، که معناشناسی شناختی شاخه‌ای از آن محسوب می‌شود، به رویکردی در مطالعه زبان اشاره دارد که از دهه ۱۹۷۰ به روی کار آمد و در دهه ۱۹۸۰ در سطحی وسیع تر فعالیت خود را آغاز کرد . یک ربع قرن بعد ، تحقیقات زیادی تحت عنوان زبان شناسی شناختی انجام گرفت که بخش عمده آن بر معناشناسی شناختی متمرکز بود .
    از سال ۱۹۸۰، زبان شناسی شناختی مورد توجه و مطالعۀ زبان شناسان غربی همچون لیکاف و جانسون (۱۹۸۰)، فوکونیه(۱۹۸۵)، لانگاگر(۱۹۹۱)، تالمی(۲۰۰۰)، لی(۲۰۰۱) و کرافت و کروز (۲۰۰۴) قرار گرفته است. از همان زمان، معنا شناسی شناختی به یکی از نگرش های غالب در بررسی های زبان شناسی به شمار آمد. همانند دیدگاه ساختگرای سوسور، به باور زبان شناسی شناختی، زبان نظامی نمادین و واحد نمادین این نظام محصول ارتباط هماهنگ صورت و معناست(کرافت و کروز، ۲۰۰۴).
    همان‌طور که اشاره شد ، پایه‌های معناشناسی شناختی در دهه ۱۹۷۰ ریخته شد . این شاخه از علم در واقع واکنشی به جهان‌بینی عینیت‌گرای سنت آنگولایی- آمریکایی بود که در فلسفه و روریکردهای مرتبط با آن تأثیر بسزایی داشته است ، همچنین آن را می‌توان واکنشی دانست به معناشناسی مشروط به صدق که در زبانشناسی صورتگرا به وجود آمده بود ایو سویتسر ، یکی از پیشروان زبان‌شناسی شناختی ، رویکرد مشروط به صدق را اینگونه تعریف می‌کند: ” با بررسی معنا به عنوان رابطه بین کلمه و جهان ، معناشناسی مشروط به صدق ، سازمان شناختی را از نظام زبانی حذف می‌کند “(سویتسر ۱۹۹۰).
    معناشناسی شناختی یکی از مهمترین بخش‌های زبان‌شناسی شناختی محسوب می‌شود که چهارچوب کاری واحد و یکپارچه‌ای ندارد و آن دسته از محققانی که خود را معناشناس شناختی می‌دانند دارای علایق و دغدغه‌های متنوع و متفاوتی هستند.
    ۲-۳-۴-معنی شناسی شناختی
    معنی شناسی شناختی، همانند زبان شناسی شناختی، نظری ه واحدی نیست، بلکه مجموعه ای از نظریات و رویکردهاست که می­توان آنها را براساس اشتراکات شان زیر یک چتر گرد آورد. معنی شناسی شناختی به بررسی رابطه میان معنا و ارجاع آن در جهان، واقعی می پردازد. مفاهیم و مباحثی مانند استعاره و مجاز، معنای دائره المعارفی مقوله بندی و نظریه سرنمون، فضاهای ذهنی، آمیزه مفهومی و چند مفهوم دیگر را می توان در حوزه معنی شناسی شناختی گرد آورد (راسخ­مهند، ۱۳۸۹).
    در معناشناسی شناختی باور این است که دانش زبانی )به طور عام( و دانش معنایی )به طور خاص(، زیرمجموعه ای از شناخت در مفهوم کلی آن هستند.
    معانی شناختی به معنی زبانی به عنوان ظهور سازه مفهومی می نگرد (یعنی): ماهیت و سازمان بازنمایی ذهنی با تمام غنا و تنوع خود، و این همان چیزی است که آن را به عنوان رویکرد متمایزی به معنی زبانی معرفی کرده است”.
    یک ملاحظه بنیادی برای معانی شناختی، ماهیت رابطه میان سازه مفهومی و جهان خارجِ قابل حس و تجربه است. به گفته دیگر، معانی شناختی به این درد می خورد که بتوانیم ماهیت تعامل انسان را با دنیای بیرونی دریافته و نسبت به آن آگاهی پیدا کنیم، و نیز نظریه ای درباره سازه شناختی بسازیم که همساز با راه هایی باشد که توسط آن ها جهان بیرونی را در می یابیم.
    ۲-۳-۵- استعاره از گذشته تا امروز
    واژه استعاره[۵]، از واژه یونانی metaphore گرفته شده که خود مشتق است از meta به معنای “فرا” و pherein، “بردن”. مقصود از این واژه، دسته خاصی از فرایندهای زبانی است که در آن ها جنبه هایی از یک شیء به شیء دیگری فرابرده یا منتقل میشوند، به نحوی که از شیء دوم به گونه ای سخن میرود که گویی شیء اول است»(هاوکس، ۱۳۸۰). سطور ارائه شده به نقل از ترنس هاوکس در کتاب “استعاره”، در واقع گونه ای از ریشه شناسیِ واژه مورد بحث است که البته میتوان آن را به عنوان تعریفی میانه- مابین تعاریف کلاسیک و رمانتیک- درنظر گرفت. پیشینه تحقیق و مطالعه در باب استعاره در میان غربیها بر میگردد به نظریه ارسطو که استعاره را شگردی خاص آفرینش هنر و ویژه زبان ادب به شمار میآورد و معتقد بود که باید تنها در میان فنون و اصطلاحات ادبی به بررسی آن پرداخت. این نگرش، همان نگرش کلاسیک[۶] در مورد استعاره است که به صورت های مختلف تا به امروز میان ما ایرانیان نیز رواج داشته است. نگرش مقابل با این نوع نگاه به استعاره بر میگردد به قرون ۱۸ و ۱۹ میلادی که به مقتضای حال و هوای سیطره یافته بر آن عصر، نگرش رمانتیک[۷] نام گرفت. در این نگرش خاص، استعاره از قید و بند و چهارچوب محدود زبان ادب خارج شده و به نوعی لازمه زبان و اندیشیدن برای جهان خارج به حساب می آید.
    ۲-۳-۶- استعاره در معنی شناسی شناختی
    استعاره موضوعی اساسی و بنیادین در مطالعات زبان شناسی شناختی است که از دهه ۱۹۷۰ به کوشش لیکاف و همکاران او مورد تحقیق قرار گرفت. اهمیت مطالعات مربوط به استعاره به گونه ای است که با منعکس کننده ماهیت زبان شناسی شناختی است. اگر زبان شناسی شناختی را مطالعه ویژگی های زبان بدانیم که از طریق آن سایر جنبه های شناخت انسانی منعکس می شود، استعاره برجسته ترین مظاهر این ویژگی هاست.(اردبیلی و روشن، ۱۳۹۱)
    با نگاه جدید فردینان دو سوسور به زبان و مطالعه آن با نگاه و ابزارهای متفاوت، زبانشناسی علاوه بر اینکه به صورت دانشی مستقل مطرح شد و مسا ئل خود را با روش های علمی نوین در حوزه های آواشناس ی- واج شناسی، صرف، نحو، معنی شناسی و کاربردشناسی مورد تحلیل و بررسی قرار داد در ارتباط با پژوهشهای گسترده زبانی با مسائلی روبه رو شد که در این حوزه های پنجگانه نمی گنجید.
    استعاره یکی از فرایندهای ذهنی – زبانی است که آرای زبانشناسان شناختی، تحولاتی گسترده را در دیدگاه های سنتی نسبت به آن پدید آورده است. معنی شناسان شناختی، استعاره را ابزاری برای اندیشیدن و درک و شناخت مفاهیم انتزاعی معرّفی کردند که کاربردها و عملکردهای گوناگون و گسترده در زبان خودکار و زبان ادب دارد (آبندانکشی، ۱۳۸۴).
    ۲-۳-۷- استعاره مفهومی
    مبرهن است که در استعاره ای مانند رضا شیر است اساس کار مقیاس است. طبق گفته جوزف گریدی (۱۹۹۹ و ۱۹۹۷) برای توصیف این مقیاس ما از اصطلاح مشابهت دریافت شده استفاده می کنیم. در این مورد مشابهت از نوع فیزیکی نیست: رضا به لحاظ فیزیکی شبیه شیر نیست، بلکه به دلیل دانش فرهنگی که طبق آن شیر شجاع است، با توصیف رضا به مثابه شیر، ما رضا را با کیفیت شجاعت در شیر تداعی می کنیم. گریدی(۱۹۹۹) استعاره هایی از این دست را استعاره های مشابهتی می نامد. لیکاف و ترنر (۱۹۸۹) استعاره های مشابهتی را که بر اساس شباهت های فیزیکی شکل می گیرند استعاره های تصوری می خوانند. به عبارتی دیگر استعاره های تصوری زیر مجموعه ای از استعاره های مشابهتی هستند.
    لیکاف و ترنر (همان) در نظریه استعاره مفهومی بویژه در رویکرد بوطیقایی شناختی، به استعاره های مشابهتی توجه زیادی کرده اند؛ البته در سنت استعاره مفهومی، محققان در ابتدا با این نوع استعاره سروکار نداشته و بیشتر بر نوعی از زبان روزمره متمرکز بوده اند که در ادامه به آن خواهیم پرداخت. مثال های زیر بیانگر روش رایجی است که به رابطه بین تجربه های خاص ، مثلا رابطه عاشقانه، اشاره دارند:

     

    برای دانلود متن کامل پایان نامه به سایت tinoz.ir مراجعه کنید.

     

    ببین از چه راه دوری به هم رسیدیم.

    ولی حالا مجبوریم هرکدام راه خود را برود.

    دیگر راه بازگشتی نیست.

    فکر نکم که این رابطه به جایی برسد.

    اگرچه این عبارت ها فاقد معناهای تحت الفظی هستند، برای نمونه در رابطه، راه یا کوچه ای طی نمی شوند، ولی شاعرانه هم نیستند، بلکه تنها نحوه صحبت کردن روزمره ما را نشان می دهند، واضح است که در این عبارت ها از فرمول استعاره مشابهتی ” الف همان ب است” استفاده نشده است.
    همانطور که گفته شد مکانیزم تشکیل اینگونه عبارت ها در کتاب استعاره هایی که با آن ها زندگی می کنیم (لیکاف و جانسون ؛۱۹۸۰) آمده است.این کتاب تفکر زبانی درباره استعاره را به دو دلیل تغییر داد. اول اینکه، لیکاف و جانسون مشاهده کردند که زبان استعاری برای برقراری ارتباط با نظام استعاری زیر بنایی ظاهر می شود که همان نظام فکری است. به عبارتی دیگر، آنها نشان دادند که ما نمیتوانیم برای توصیف رابطه ای مانند ازدواج از قلمرو مفهومی دلبخواهی استفاده کنیم. برای نمونه، علاوه بر اینه همه مثال های بالا در پی تجزیه رابطه هستند، در همه این عبارت ها قلمرو مفهومی سفر نیز وجود دارد.در حقیقت، توصیف رابطه ها توسط قلمرو سفر بسیار زایا به نظر می رسد.
    این الگو لیکاف و جانسون را برآن داشت که در سطح مفهومی بین قلمرو و رابطه های عاشقانه و قلمرو سفر، قایل بر وجود ارتباطی قراردادی باشند.طبق این نظر، عشق قلمرو مقصد است، یعنی قلمرویی که توصیف شده و به لحاظ قراردادی توسط سفر ساختمند میشوند. در این سنت قلمرویی که توسط آن قلمرو مقصد توصیف می شود، قلمرو مبدا می گویند(در اینجا سفر ) و این نوع تداعی را استعاره مفهومی می نامند. به طور کلی، معنا شناسی شناختی استعاره را به مثابه نگاشت مفهومی بین قلمرو مقصد و مبدا تعریف می کند.( اردبیلی و روشن، ۱۳۹۱).
    ۲-۳-۸- استعاره و طرحواره تصوری
    لیکاف و جانسون این بحث را مطرح می کنند که طرحواره تصوری را می توان به مثابه قلمرو های مبدا در نگاشت های استعاری در نظر گرفت. آنها دلیل این ادعای خود را اینگونه بیان کرده اند که طرحواره های تصوری، ساختارهای دانشی هستند و مستقیما از تجربه بدن مند و پیش مفهومی تکوین می یابند. این ساختار ها در سطح مفهومی معنادار هستند، زیرا منشا آن ها تجربه های بدن مند بشری است و این تجربه ها به نوبه خود دارای معنا می باشند.برای مثال، مفهوم طرحواره قدرتی از تجربه انسان ناشی می شود و بر اساس این تجربه با نیرویی مواجه می شویم که این نیرو ما را از حرکت به سوی جلو باز می دارد. طرحواره قدرتی به لحاظ استعاری قلمرو های انتزاعی دیگری مانند علت ها را ساختاربندی می کند. به این مثال ها توجه کنید:

     

     

    غم از دست دادن مادرش او را به انزوا کشنید.

    فقر او را وادار به دزدی کرد.

    در این مثال ها علت ها (غم و فقر) که قلمرو های انتزاعی هستند، توسط طرحواره تصوری قدرتی به صورت استعاری ساختاربندی شده اند.
    پیامد مهم اعمال نظریه طرحواره تصوری بر نظریه استعاره مفهومی این است که تفکر انتزاعی ای که بوسیله استعاره بیان می شود دارای پایه های طرحواره ای تصوری است. پس باید گفت از آنجا که نظریه استعاره مفهومی مفاهیم انتزاعی را بیان میکند، دست کم تا حدودی، ریشه در طرحواره های تصوری دارد.
    ۲-۳-۹- طرحواره های تصوری
    مفهوم طرحواره‌های تصوری به نظریه لیکاف و جانسون تحت عنوان شناخت بدن‌‌مند بسیار نزدیک است . یکی از سوالات اصلی که لیکاف و جانسون (۱۹۸۰) در کتاب استعاره‌هایی که با آنها زندگی می‌کنیم مطرح کرده‌اند این است که پیچیدگی موجود در بازنمایی مفهومی ما از کجا نشأت گرفته است ؟ پاسخ آنها چنین است که این پیچیدگی ، تا حد زیادی ، به دلیل رابطه محکمی بین مفاهیمی است که انسان آنها را به وجود می‌آورد و همچنین به دلیل ماهیت فیزیک انسان و طبیعت بدن اوست . از این دیدگاه شکل و فیزیک بدن ما مستقیماً بسترساز نحوه ساختاربندی مفاهیم ماست. در این بخش ایده اصلی در نظریه شناخت بدن‌مند بررسی می‌شود .( اردبیلی و روشن، ۱۳۹۱).
    جانسون[۸] (۱۹۸۷) در کتاب بدن در ذهن استدلال می‌کند که تجربه‌های بدن‌مند درون نظام مفهومی طرحواره‌های تصوری را به وجود می‌آورند. طرحواره‌های تصوری، از تجربیات دریافتی و حسی نشأت می‌گیرند که نتیجه تعامل ما با جهان و محیط اطرافمان هستند . برای مثال ، ما به صورت عمودی راه می‌رویم و از آنجا که در این وضعیت سر ما در بالای بدن قرار دارد و پاها در پایین و همچنین به خاطر اینکه نیروی جاذبه زمین اجسام را به طرف خود می‌کشد ، محور عمودی بدن ما به لحاظ عملکردی نامتقارن است؛ یعنی بخش‌های ابتدایی و انتهایی قسمتهای بدن با هم متفاوتند. معناشناسان شناختی می‌گویند که نامتقارن بودن محور عمودی بدن به دلیل تعامل با محیط اطرافمان برای ما معنادار است . برای مثال ، جاذبه این اطمینان را به ما می‌دهد که اشیائی که به جایی متصل نیستند بر روی زمین می‌افتند. با در نظر گرفتن نامتقارن بودن محور عمودی انسان ، می‌توان پیش‌بینی کرد که اگر چیزی بیفتد تنها باید به یک سمت ، یعنی به طرف پایین ، نگاه کنیم و برای چیزهایی که بالا می‌روند باید طرف بالا را نگاه کرد . به عبارت دیگر ، فیزولوژی بدن به ما این اطمینان را می‌دهد که محور عمودی ما ، که با جاذبه زمین در تعامل است در نتیجه اینکه چگونه ما با محیط تعامل داریم تولید معنا می‌کند . به گفته جانسون ، این جنبه از تجربه ما باعث ایجاد طرحواره تصوری بالا-پایین می‌شود. به عقیده جین مندلر (۲۰۰۴) ، فیزیولوژیست رشد ، طرحواره‌های تصوری نوظهور هستند ؛ بدین معنا که این طرحواره‌ها ساختارهای دانش ذاتی نیستند ، بلکه کودک یاد می‌گیرد که چگونه با محیط فیزیکی اطراف خود تعامل برقرار کند : کودک حرکت اشیاء را با چشم دنبال می‌کند و سپس عامدانه دست خود را برای گرفتن آنها دراز می‌کند و این تجربه‌ها حاصل عملکرد بدن و تعامل او با جهان است .
    در کاربرد اصطلاح «طرحواره تصوری» باید گفت اگرچه واژه تصوری بیشتر به دریافت بصری محدود می‌شود ، ولی این اصطلاح در زبان‌شناسی شناختی دارای کاربرد وسیع‌تری است و شامل همه تجربه‌های دریافتی- حسی است که گاهی به آن تجربه های حسی نیز گفته می‌شود و دربردارنده نظام حسی ، بینایی ، شنیداری و غیره است.
    واژه طرحواره نیز در اصطلاح «طرحواره تصوری» اهمیت دارد و به این معناست که طرحواره‌های تصوری ، مفاهیمی جزئی و انضمامی نیستند ، بلکه مفاهیمی کلی و انتزاعی به شمار می‌روند . طرحواره‌ها الگوهای نوظهوری هستند که از تجربه‌های تکراری منتزع می‌شوند ؛ برای نمونه واژه‌ای مانند ظرف نسبت به فنجان دارای معنای طرحواره‌ای و انتزاعی‌تری است.
    طرحواره تصوری حجمی نتیجه تجربه‌ای تکراری است که در همه جا یافت می‌شود به همین دلیل است که از دو طرحواره تصوری بیرون ظرف و درون ظرف بسیار استفاده می‌شود. به مثال‌های زیر توجه کنید .

     

     

    نکات مهم کتاب را بیرون کشیدم.

    آن راز از دهانش بیرون پرید.

    تو فکر فرو رفت .

    در غم و غصه فرو رفت.

    فرق تماشا شد.

    این مثال‌ها استفاده مکرر از عبارات داخل و بیرون را که در زندگی روزمره ما به عنوان نمونه‌ای از مفهوم طرحواره‌ای حجمی مقوله‌بندی می‌شود آشکار می‌کنند. نه تنها از این طرحواره در موارد ملموس و عینی ، رفت تو حمام ، استفاده می‌کنیم ، بلکه در موارد انتزاعی‌تری مانند توفکر فرو رفتن و تو حس رفتن نیز آن را به کار می‌گیریم .( اردبیلی و روشن، ۱۳۹۱).
    ۲-۳-۱۰- ویژه‌گی‌های طرحواره‌ها
    بر طبق گفته جانسون (۱۹۸۷) ، طرحواره‌های تصوری ، مانند طرحواره حجمی ، مستقیما در تجربه بدن‌مند ما زمینه‌سازی می‌شوند . طرحواره‌های تصوری از تجربه‌های حسی بشر مشتق می‌شوند و با این تجربه ها رابطه دارند . به این ترتیب می‌توان ادعا کرد که طرحواره‌های تصوری پیش مفهومی هستند . این طرحواره‌ها جزو اولین مفاهیمی هستند که در ذهن بشر ظاهر می‌شوند ، بنابراین می‌توان آنها را پایه‌های نظام مفهومی به شمار آورد .
    ۲-۳-۱۰-۱- افکار انتزاعی و طرحواره تصوری
    یکی از ادعاهای مهم معناشناسان شناختی این است که پایه تفکر انتزاعی در تجربیات بشری است . لیکاف و جانسون (۱۹۸۰) در تحقق گسترده خود درباره استعاره شناختی استدلال می‌کنند که ساختار مفهومی ، تا حدودی ، به صورت نظام استعاری سازمان یافته است و ویژگی‌های خود را از مجموعه به هم مربوطی از تداعی‌های قراردادی یا نگاشت‌های موجود بین قلمروهای ملموس و انتزاعی کسب می‌کند ، در نظریه استعاره مفهومی قلمرو پیکره‌ای از دانش است که مفاهیم مرتبط با یکدیگر را سازماندهی می‌کند . اهمیت طرحواره‌های تصوری در این است که آنها می‌توانند پایه‌های تجربی ملموسی را برای نگاشت‌های استعاری آشکار سازند ، مانند استعاره مفهومی “حالات ظرف هستند”.
    ۲-۳-۱۰-۲- طرحواره تصوری ذاتاً پیش مفهومی است
    طبق نظریه جانسون (۱۹۸۷) ، طرحواره‌های تصوری ، مانند طرحواره‌های حجمی ، به طور مستقیم از تجربه‌های بدن‌مند نشأت می‌گیرند ؛ یعنی این طرحواره‌ها از تجربه هایی حسی به وجود آمده و به آنها مرتبط هستند . بنابراین می‌توان ادعا کرد که طرحواره‌های تصوری ذاتاً پیش‌مفهومی‌اند. مندلر (۲۰۰۴) نشان می‌دهد که طرحواره‌های تصوری در مراحل اولیه رشد انسان قبل از شکل گیری مفاهیم ، و از تجربه های حسی او نشأت می‌گیرند. مندلر بر این عقیده است طرحواره‌های تصوری نوعی خاصی از مفاهیم هستند که پایه های نظام مفهومی را تشکیل می‌دهند . در واقع این طرحواره‌ها جزو اولین مفاهیمی محسوب می‌شوند که در ذهن انسان شکل می‌گیرند و به طور مستقیم با تجربه های دریافتی حسی او ارتباط دارند.
    درک مفهوم طرحواره تصوری مشکل است چراکه طرحواره‌های تصوری به قدری در طریقه فکر کردن ما بنیادین هستند که ما به صورت ناخودآگاه از آنها استفاده می‌کنیم : در اوایل زندگی، پیش از آن که زبان ظاهر شود، این طرحواره‌ها را از طریق تعامل با محیط کسب می‌کنیم . در واقع این طرحواره‌ها هستند که ما را قادر می‌سازند تا بعدها مفاهیم زبانی را درک کنیم .
    ۲-۳-۱۰-۳- طرحواره تصوری از تعامل با محیط ایجاد می‌شود
    از آنجایی که طرحواره‌های تصوری از بدن‌مند شدن تجربه نشآت می‌گیرند ، بدیهی است که آنها از تعامل ما با جهان خارج نشأت گرفته‌اند : برای روشن شدن این موضوع طرحواره‌ قدرتی را در نظر بگیرید؛ این طرحواره از تجربه تعامل با اشیای اطراف ناشی می‌شود. جانسون(۱۹۸۷) طرحواره قدرتی را اینگونه تعریف می‌کند :
    قدرت همیشه از طریق تعامل با محیط تجربه می‌شود . هنگامی که نیروی چیزی بر حوزه دریافتی ما اثر می‌گذارد قدرت آن را درک می‌کنیم . وقتی وارد اتاق تارک می‌شویم و با لبه میز برخورد می‌کنیم ویژگی تعاملی قدرت را تجربه می‌کنیم یا وقتی که غذا میخوریم احساس می‌کنیم که غذای بلعیده شده به معده و شکم ما فشار وارد می‌کند همه طرحواره‌های قدرتی شامل تعامل و یا تعامل بالقوه می‌باشند.
    ۲-۳-۱۰-۴- طرحواره تصوری به صورت ذاتی معنا دار است
    از آنجا که طرحواره‌های از تجربه و تعامل ما با جهان خارج نشأت می‌گیرند میتوان گفت که به طور ذاتی معنا دار هستند . جانسون(همان) نشان می‌دهد که تجربه‌های بدن‌مند به لحاظ ذاتی معنادارند چراکه دارای نتایج و پیامدهای قابل پیش‌بینی هستند . برای روشن شدن موضوع این مثال را در نظر بگیرید . فرض کنید لیوان پر از آبی در دست دارید. اگر به آرامی در اتاق حرکت کنید و یا لیوان آب را با دست بالا و پایین ببرید انتظار دارید که آب نیز با حرکت دست شما حرکت کند . این انتظار قریب به یقین شما نتیجه ویژگی دربرگیرندگی لیوان است ؛ این ویژگی توسط مرزهایی تعریف می‌شودکه آب را درون خود نگه می‌دارند اگرچه این اظهارات بسیار مبرهن هستند ، ولی اهمیت آنها در این است که نشان می‌دهند چگونه جنبه‌هایی از دانش ما به صورت ناخودآگاه از تعامل با جهان فیزیکی کسب می‌شود. اینکه ما می‌توانیم با لیوانی پر از آب حرکت کنیم بدون اینکه آب لیوان را برزیم ، بی‌شک نشان دهنده کنترل مغزی و عضلانی پیچیده است و تنها از را تجربه کسب می‍‌شود و اگر همین کار را از کودک دو ساله یا سه ساله خود بخواهیم مطمئناً قادر به کنترل لیوان و آب درون آن نخواهد بود . تجربه‌های ما ساختار دانشی را به وجود می‌آورند که ما را قادر می‌سازد تا پیش بینی کنیم که اگر لیوان را وارونه کنیم آب درون آن خواهد ریخت .
    ۲-۳-۱۰-۵- طرحواره های تصوری با تصویر ذهنی یکی نیستند
    چشمان خود را ببندید و چهره مادرتان را تصور کنید. چیزی که میبینید تصویر دهنی است. این تصویر میتواند شامل جزئیاتی از صورت مادرتان، مثلا خال روی گونه او، باشد. این تصویر تا حدودی نتیجه عملکرد شناختی و خودآگاه است که از حافظه دیداری نشات می­گیرد و با طرحواره تصوری متفاوت است. طرحواره تصوری ماهیتا انتزاعی تر است و از تجربه های روزمره ناشی می شود؛ پس شما نمی توانید چشم خود را ببندید و طرحواره تصوری را ببینید.
    ۲-۳-۱۰-۶- طرحواره های تصوری، معنای زبانی و تفکر انتزاعی
    لیکاف و جانسون(۱۹۸۰) اذعان میدارند که برخی طرحواره ها در بطن معنای برخی افعال وجود دارند.ایشان تحقیقات خود را بر روی افعال کمکی انگلیسی انجام دادند و به این نتیجه رسیدند که طرحواره های تصوری می توانند در بازنمایی مفهومی که در زیرساخت واژگان زبان وجود دارد، حضور داشته باشند. جانسون (۱۹۸۷) نشان داد که معنای متداعی با افعال کمکی در انگلیسی دارای پایه های طحواره است و منشا این طرحواره ها بدن مند هستند.
    از سوی دیگر، یکی از ادعاهای معناشناسان شناختی این است که تفکر انتزاعی تجربه – بنیاد است؛ لیکاف و جانسون (۱۹۸۰) در تحقیقی گسترده بر روی استعاره مفهومی پیشنهاد کردند که ساختار مفهومی تا حدودی به وسیله نظام استعاری سازمان یافته است. این نظام استعاری خود به وسیله مجموعه به هم مرتبطی از تداعی های قراردادی یا نگاشت بین قلمرو های انتزاعی و ملموس مشخص می شود. اهمیت طرحواره های تصوری این است که آنها می توانند پایه های ملموسی برای نگاهداشت های استعاری ایجاد کنند. مانند استعاره حالت ظرف هستند و برای روشن شدن موضوع این مثال را در نظر بگیرند. طرحواره تصوری اشیا براساس تعامل روزمره ما با اشیا مانند کتاب ، قلم و میز و… بوجود می آید. در این طرحواره تصوری که از بدن مندی تجربه ها بوجود می آید. ویژگی های مشترک اشیا را در خود دارد برای مثال همه اشیا فیزیکی داری رنگ، وزن، شکل و حجم خاصی هستند و جای نسبتا محدودی را در فضا اشغال می کند. در این طرحواره تصوری می تواند بر مفهومی انتزاعی مانند محبت که فاقد ویژگی های فیزیکی است نگاشت شود. در نتیجه این نگاشت استعاری این است که ما می توانیم مفهوم محبت را توسط اشیا درک کنیم. به این مثال ها توجه کنید.

     

     

    محبت همسرش او را از رفتن باز داشت.

     

    موضوعات: بدون موضوع
     [ 05:17:00 ق.ظ ]



     لینک ثابت

      تاثیر دین زرتشتی بر دیدگاه شاهنامه در باره جهان پس از مرگ۹۲- قسمت ۱۰ ...

    از جهان مرگ، سوی مرگ رو چون بقا ممکن بود فانی مشو
    هر گاه ارضای حسن فطری انسان، یعنی تمنای بی­مرگی باشد، برای فرد جاودان کارکردی در نظر گرفته نمی­ شود مانند اسطوره های بین­النهرین که چون مردم آن منطقه به معاد باور نداشتند، بنابراین برای تسکین آلام ناشی از یاد کرد مرگ، شخصیتی پروراندند که بی­مرگ شد.
    اما قومی که به معاد باور دارند، به دلیل کاهش از فشارهای اقوام دیگر به جاودانان خود خصوصیت منجی بودن را هم افزودند. عرفان و اسطوره در مواردی با هم اشتراک دارند یکی از آنها مرگ اندیشی است.
    آن دو مرگ را مهمترین دغدغه انسان و جاودانگی را شورانگیزترین آروزی او معرقی می­ کنند با بهره گرفتن از مکاشفه و شهود به تاویل و رمزپردازی پرداخته و مرگ را چون خواب و خلسه دانسته ­اند که با روش هایی می­توان بر آن غلبه نمود. در اسطوره و عرفان، مرگ آغازی برای زندگی دوباره است و با فنای در حقیقت راه به بقا می­برد( افراسیاب پور علی اکبر، ۱۳۸۹)
    در اسطوره های بسیاری از اقوام، حیات جدید و زندگی، از دل مرگ سر بر می­آورد و بلکه تولدی دوباره است. ( افراسیاب پور علی اکبر، ۱۳۸۹)
    بنا به باوری دیگر، آفریده گار پس از آفرینش نخستین انسان، بدو جان بخشید، اما تنش را خاک به وی ارزانی داشت. در نتیجه، به هنگام مرگ، این دو عنصر به اصل خود می­گردند، تن به خاک و جان نزد خالقش در آسمان. ( افراسیاب پور علی اکبر).
    در دیدگاه ماده­گرایانه ( ماتریالیستی ) مرگ پایان زندگی و حادثه­ای وحشتناک است که با آن انسان نابود می­ شود. اما در عرفان، مرگ ابتدای زندگی حقیقی است. در عرفان و تصوف اسلامی به پیروی از قرآن کریم: « کل شی هالک الاوجه» ( قصص، ۸۸) هر چیزی جز از او و به سوی او باشد هالک و نابود است. پس مرگ در عرفان، اگر در جهت نزدیکی به خدا باشد بهترین حیات دوباره و سعادت ابدی به شمار می­آید. ( افراسیاب پور علی اکبر، ۱۳۸۹: ۱۸).
    ۲-۴ آیین های خاک سپاری
    پس از این که شخص دنیای خاکی را وداع کرد و روح از بدن وی جدا گردید آن چه می­ماند این تن خاکی است که باید دفن گردد. برای دفن آن مراسمی گرفته می­ شود که در هر دین و عقیده ای این آیین خاک سپاری متفاوت است.
    گروهی این جسم را با تشریفات ویژه تشییع می­ کنند و گروهی نیز چندان ا همیتی برای این جسم خاکی قایل نیستند و معتقدند ارزش این جسم به واسته­ی روح بوده است و این تن دیگر ارزش و اعتباری ندارد. در این بخش به آیین های پس از مرگ در بعضی از ادیان و سپس در شاهنامه پرداخته می­ شود. ابتدا آیین تشییع و خاک سپاری در آیین زرتشت بررسی می­ شود.
    ۲-۴-۱ مراسم تشییع زرتشتیان
    شواهد موجود مراسم تشییع در ایران روزگار کافران حکایت می­ کند که از میان گروه­های گوناگون ایرانیان، بزرگان و نجبا را رسم این بود که جسد مومیایی شده مردگان خویش را در قبرهای بزرگ بنهند. رسمی که شاید با باور معاد جسمانی و آرزوی رستگاری در فردوس بی­ارتباط نبوده است.
    دلایلی در دست است که رسم در هوای آزاد گذاشتن جسد مرده را نخست ایرانیان آسیای مرکزی پذیرفته­اند. نخست این که جسد در هوای آزاد و در معرض نورحیات بخش خورشید گذاشته می­شد.
    نوری که گذر وار روان را به سوی بلندی پل چینود می­خواند. در سنت زرتشت Da resa Hvare یا به اصطلاح فارسی «خورشید نگرش» نامیده می­ شود. که اهم مزایای در معرض هوا گذاشتن جسد است. پرتو سودمند خورشید برای آفرینش سپنتای، آن نیرومندی را دارد که پلیدی­های جسد – که در مرگ به دیوان تعلق دارد – را بزداید. به علاوه گوشت گندیده که در اختیار مرغان و درندگان قرار می­گیرد با شتاب نابود می­ شود.
    گاهی در ظرف دقایقی چند به جای ساعت­هایی چند و زمین یا آتش و یا کوه آلوده نمی­ شود. افزون بر این خشونت و درستی رسم، حکایت از اهانتی می­ کند که روان نسبت به کالبد فاسد و نجس ابراز می­دارد. و سادگی رسم با طبیعت کلی پیام نهفته در زرتشتیگری که همه­ی آدمیان را در زیر آسمان برهنه و یکسان می­بیند سازگار است.»(مریبوس، ص ۴۴۰)
    ۲-۴-۲ آیین خاکسپاری در اسلام
    یکی از ادیانی که برای مرگ مانند زندگی ارزش و اعتبار قایل است اسلام است. چون مرگ را بازگشت به اصل که همان روح الهی است «انا لله و انا الیه راجعون بقره /۱۵۶» می­داند و بازگشت جسم را هم به اصل خود که خاک است.
    برای همین پس از جدایی روح از جسم دیگر این جسم حکم شیء نجس را پیدا می­ کند و برای تطهیر آن غسل می­ دهند و پس از غسل و کفن کردن آن جسم را در محفظه­ای که در زمین حفر شده است به نام گور قرار می­ دهند تا این تن به خاک باز گردد.
    نفس سوگ در شاهنامه پذیرفته و رایج است و این کلیت، گاه با جزئیات مفصل و پر طمطراق و گاه همراه با ذکری مختصر نقل می­ شود مرثیه خوانیهایی که پس از مرگ یا شهادت قهرمانی از سوی بازماندگان وی صورت می گیرد از دلکش ترین گفتارهای شاهنامه­ است.
    مرثیه­های شاهنامه همه جا ساده و بی پیرایه و خالی از تکلف است و چنانکه گویی فردوسی در تمام مواردی که قهرمانان داستانهایش سوگوار بوده اند با آنان احساس همدردی عمیقی داشته اشت. ( حق پرست، لیلا ۱۳۸۹)
    فردوسی هنگام مرگ یا به قتل رسیدن شخصیتهای منفی – که معمولا تورانیان هستند – از شرح و گستردگی چگونگی مراسم سوگ یا تدفین خودداری می­ کند، اما هنگامی که یکی از شاهان، شاهزادگان یا پهلوانان ایرانی در می­گذرد، اغلب به توصیفات مفصلی درباره آیین سوگواری می ­پردازد.
    چنانکه در مرگ سیامک، ایرج، سهراب، سیاوش، فرود، زریر، اسفندیار و اسکندر، آیین سوگ به تفصیل ذکر شده­است در بعضی موارد نیز به عنوان نمونه هنگام مرگ منوچهر، قارن، نوذر، کیقباد، یزدگرد، گشتاسب، بهرام، بهرام گور و پیروز به اجمال به مرگ قهرمانان اشاره و به بیت یا گزارش کوتاهی بسنده کرده و گذشته است چنانکه در مرگ منوچهر می­گوید: ( حق پرست، ۱۳۸۹، شماره ۲۷)
    چه سوگ پدرشاه نوذر بداشت ز کیوان کلاه کیسی برفراشت
    ( شاهنامه، ۲: ۶)
    آنچه باعث شگفتی است، تفاوت آشکار میان این آیین در شاهنامه و موضعگیری شدید و سختگیرانه متون دینی با ستانی ایران – که هر دو یادگار گذشته دیرین ایرانیان است – در باب منع سوگواری پس از مرگ است.
    از رهگذر پرداخت به هر یک از این دو دیدگاه طرح شده در گذشته ایران با تناقضی دو سویه روبه رو می­شویم که ارائه حکمی قطعی را غیر ممکن می­ کند، اما با تحلیل و کاوش بیشتر تا حدودی می­توان به قرائنی دال بر عامل این تناقضات دست یافت. ( حق پرست، ۱۳۸۹، شماره ۲۷)
    آتش نیز از عناصری است که از قدیمیترین ایام تاریخی ایران به صورتهای گوناگون هنگام درگذشت انسانها برافروخته می­شده است.
    این رسم ظاهراً در گذشته های دورتر به شکل شدیدتر و برای سوزاندن کامل محل زندگی فرد و در دورانهای متاخر تر به شکل نمادین و مختصر در جایگاه اقامت وی اجرا می­شده­است. در دوره های نسبتاً جدید تر نیز اعتقاد بر لزوم تخریب خانه فرد در گذشته به چشم می­خورد. ( اوستا، ص ۹۰۴)
    اسب شاهان و پهلوانان شاهنامه نیز به عنوان همراه همیشگی و جز جداناشدنی زندگی رزمی آنان از اعتبار خا صی برخوردار بوده ­است، چنانچه در مرگ رستم همراه و ملازم وفادار او رخش را نیز با احترام تشییع و تدفین می­ کنند.
    در هر حال بریدن یال و دم اسب پس از مرگ سوار، که در چند مورد از شاهنامه مشاهده می­ شود، نشانه­ای از بی­سوار ماندن و گونه ای « یتیم » شدن اسب بدون صاحب خویش است.
    در واقع با این نماد، اسب نیز نوعی مرگ را همزمان با سوار خویش تجربه می­ کند و دیگر عملاً فاقد کارآیی­های شایسته خود است پی کردن و کشتن اسبها نیز آشکارا نشانگر سنت باستانی قربانی کردن اسبهاست. ( حق پرست.۱۳۸۹، شماره ۲۷)

    ۲-۴-۳ آیین خاکسپاری در شاهنامه
    با توجه به این که داستان­ها و افسانه­ های شاهنامه بر رفته از آیین های کهن فارسی است مراسم خاکسپاری و دفن مردگان به اساس آیین­های گذشته می­باشد که مهم ترین آنها دخمه کردن مردگان است و معتقد بودند که چون خاک مقدس است نباید به وسیله جسم انسان آلوده گردد به همین جهت اجساد را در حفره­هایی که در کوهها می کندند دفن می­کردند که به اصطلاح دخمه به آن می­گفتند.
    منوچهر بنهاد تاج کیان به زنار خونین بستش میان
    بر آیین شاهان یکی دخمه کرد چه از زر سرخ و چه از لاژورد
    نهادند زیر اندرش تخت عاج بیاویختند از بر عاج تاج
    به پدرود کردنش رفتند پیش چنان چون بود رسم آیین و کیش
    در دخمه بستند بر شهریار شد آن ارجمند از جهان زار و خوار
    (۱/۱۳۴)
    ز بهر پدر زال با سوگ و درد به گوراب اندر همی دخمه کرد
    (۲/۳۰)
    ۲-۴-۳-۱ دخمه:
    در ایران باستان رسم دخمه کردن مردگان رواج تام داشته­است. بارتولومه دخمه­ی فارسی را از واژه ی اوستایی “daxma” دانسته و آن را از ریشه ی “dag” به معنی داغ کردن مشتق دانسته است. نیبرگ بیان کرده­است که «این نکته روشن است که دین زرتشتی آیین خاک سپاری مردگان را سخت رد کرده­است و آن را نپذیرفته…واژه ی دخمه از نظر ریشه شناسی چیزی جز انبوه هیزم معنا نمی دهد . دین زرتشتی احترام و ارزش بی اندازه ای برای سوزاندن لاشه قایل بود و نمی توانست آن را از بین ببرد. از همین رو توافقی به این صورت انجام یافت که دین زرتشتی به عنوان عملی نمادین، شکل انبوه هیزم (برای سوزاندن مرده) را نگاه دارد، ولی آن را به گونه ای جایگاهی برای گذاشتن لاشه­ها دگرگون کند.»(اکبر زاده، ۱۳۸۳، ص ۲)
    گوتسنبرگ، ایران شناس روسی نیز با ارجاع به شاهنامه، این واژه را با ریشه ی هندی “dah ” سوختن، سوزا ندن، یکی دا نسته و ریشه ی هندو اروپایی “dheguh” را برای آن پیشنهاد کرده­است. همچنین این واژه را با واژه ی داغ سنجیده و هر دو را از یک ریشه می­گیرد. این کار بی تردید در ارتباط با آیین مرده سوزی در هند است. » (همان)
    دکتر تفضلی معتقد است «در هیچ کدام از یادگار نبشته های ایران باستان به آیین مرده سوزی اشاره نشده است. به علاوه دخمه کردن مردگان خود یکی از چند شیوه ی رایج برخورد با مردگان بوده است و در دخمه های کنونی ایران هیچ نشانی از سوزا ندن به میان نیامده است.» (تفضلی، ۱۳۷۶، ص۶۲).
    از ابیات شاهنامه نیز بر می آید که دخمه ها، گورهای تاقی شکلی بوده ا ندکه معمولا در خارج از شهرها بنا شده اند و جسد مردگان را در آن ها می گذاشتند.
    «در فارسی به معنی گور و قبر استعمال می شود با لفظ داغ به معنی سوزاندن هم ریشه است و یادگار زمانی است که اقوام آریایی مردگان خویش را می سوزانده اند و به مکانی که این عمل در آن انجام می گرفته، دخمه یعنی جای سوزاندن می­گفتند.رسم سوزاندن مردگان از زمانی بسیار قدیم، شاید از هنگام پیدایش دین زرتشت، منسوخ شده ولی همان لفظ به معنی محلی که مرده را در آن می گذاردند یا دفن می کنند باقی مانده است. دخمه حصاری دایره وار و برج مانند است که دور شهر و روستا و معمولا بر فراز کوهپایه یا تپه ای می سازند و پیکر مردگان را در آن جا رو به آفتاب و در حال نشسته (با گذاشتن دو چوب در زیر بغلها) در هوای آزاد می گذارند تا پرندگان مردار خوار گوشت آنان را بخورند و پس از چندی استخوان های بازمانده را در گودال یا شکافی به نام ستودان می­ریزند. “
    دکتر فرهنگ مهر درباره ی تدفین مردگان می­گوید که پس از مرگ، مرده را با پارچه­ای می پوشانند و سپس آن را با نیرنگ، گند زدایی کرده و با آب می­شویند. برای ضد عفونی ممکن است مواد دیگری نیز به کار برند اما کاربرد نیرنگ، چهره ای نمادین پیدا کرده است. بعد مرده را درون پارچه­ای سفید می­گذارند و پنج جای بدن یعنی گردن، بازوان، کمر، زانوان و دو شصت پا را با نوار سفید می­بندند و او را در گوشه ای از اتاق بر روی تخت سنگی می نهند به گونه ای که سر ا و رو به شمال نباشد، زیرا شمال را جایگاه دیوان می­دانند. به خاطر این که معتقدند روح مرده تا سه روز در جای خویش می­ماند، لیوانی پر از روغن کوکونات را در طول این سه شبانه روز می سوزانند و پس از آن، مرده را به سوی دخمه روانه می­ کنند »(رضایی، ۱۳۸۴، ص ۲۷۰)
    ۲-۴-۴ آیین سوگواری در شاهنامه
    یکی دخمه سازید مشک و گلاب چنان چون بود شاه را جای خواب
    بپوشید رویش به دیبای چین که مرگ بزرگان بود همچنین
    (ج۵، ص۳۴۸، ب۱۹۲۷)
    ز خشکی چو بانگ برادر شنید برو بتر آمد ز مرگ آنچ دید
    چو گرسیوز او را بدید اندر آب دو دیده پر از خون ودل پر شتاب
    (ج۵، ص۳۷۲، ب۲۳۱۳)
    نگه کن سحرگاه تا بشنوی ز بلبل سخن گفتن پهلوی
    همی نالد از مرگ اسفندیار ندارد بجز ناله زو یادگار
    چو آواز رستم شب تیره ابر بدرد دل و گوش غران هژبر
    (ج ۶، ص۲۱۷، ب ۱۵)
    چنین گفت با ویسه نامور که دل سخت گردان به مرگ پسر
    (ج۲، ص ۲۷، ب ۳۲۴)
    چو آگه شده از مرگ فرزند شاه ز تیمار، گیتی برو شد سیاه
    (ج۱، ص۳۰، ب ۳۸)
    چنین گفت کز مرگ سام سوار ندیدم روان را چنین سوگوار
    (ج۲، ص۱۹، ب ۲۰۲)
    همه جامه کرده کبود و سیاه نشسته به اندوه در سوگ شاه
    چه مایه چنین روز بگذاشتند همه زندگی مرگ پنداشتند
    (ج۱، ص۱۰۷، ب ۴۷۱)
    بزرگان برو زار و گریان شدند چو بر آتش تیز بریان شدند
    دریغ آمد او را سپهبد به مرگ که سندان کین بد سرش زیر ترگ

     

     

    موضوعات: بدون موضوع
     [ 05:17:00 ق.ظ ]



     لینک ثابت
     
    مداحی های محرم