کته اوپهنیشد
یا کتوالی اوپهنیشد متعلق به یجور وده است ولی داراشکوه در ترجمه خود آن را به اتهر بن بید منسوب نموده است، این اوپهنیشد دارای دو باب است و هر باب آن به سه جز تقسیم شده است. این اوپهنیشد از اوپهنیشدهای منثور و در ردیف اوپهنیشدهای قدیمی میباشد. بعضی بندهای این اوپهنیشد به بهگودگیتا[۷۴] شباهت دارد، قصه نچیکتاس که در این اوپهنیشد بیان شده در ریگ وده آمده است. جستجو و پرسش نچیکتاس[۷۵] در مورد علم است که روح را روشن می کند و از قید و بند سلسله مرگ و حیات نجات می دهد.[۷۶]
کوشیتکی اوپهنیشد[۷۷]
این اوپهنیشد وابسته به ریگوده است، اسم این اوپهنیشد از دو کلمه تشکیل شده که بر معنای «لذت دنیا قابل ملامت است» دلالت دارد. این اوپهنیشد نسبتاً قدیمی و منثور است. متون این اوپهنیشد متعدد بوده و با یکدیگر اختلافاتی دارند. کوشیتکی نام عارفی است که تعلیمات این اوپهنیشد به او منسوب میباشد.[۷۸]
«روح دمنده برهماست، این است آنچه کوشیتکی معمولاّ میگفت: هوش در واقع پیام آور این روح دمنده یا برهماست و چشم نگهبان و گوش اعلام کننده و نطق کنیز اوست». [۷۹]
ایتریه اوپهنیشد
این اوپهنیشد وابسته به ریگوده است. ریگ وده دارای یک «ارنیک» است که ایتریه آرنیک خوانده می شود و جز آیتریه براهمن میباشد. گفته می شود براهمن و ارنیک تصنیف خانوادهای است که «اتر» نامیده میشدند. ایتریه اوپهنیشد از اوپهنیشدهای قدیمی و منثور است. متن اوپهنیشد جز آرنیک و از این جهت دنباله موضوع ارنیک است. در ارنیک توضیح قربانی بزرگ آمده است. اما در این اوپهنیشد توضیح معنوی قربانی بیان شده است. ایتریه مشتمل بر باب چهارم و پنجم و ششم ارنیک دوم است. در ترجمه دارالشکوه ایتریه ارنیک در مقدمه ایتریه اپنکهیت قرار داده شده است ولی در متن سنسکریت و ترجمههای اروپایی چنین نیست.[۸۰] «در آغاز آتمن یکتای واقعی وجود داشت. با خود فکر کرد: عوالم را بیافریند. پس این عالم، آب، نور، مرگ، آبها را بیافرید». [۸۱]
مهمترین آموزه های مطرح شده در اوپهنیشدها
مهمترین و شاید محوریترین آموزه اوپهنیشدها موضوع حقیقت متعال و یگانه، آموزه وحدت وجود و وحدت آتمن و برهمن یعنی وحدت روح یا نفس فردی و روح یا نفس کلی است. به گفته برخی، اندیشمندان و فرزانگان هندو از همان آغاز یعنی از دوران ودایی و پس از عهد براهمنهها به دنبال یافتن و درک عامل و نیروی بوده اند که در سراسر عالم هستی جاری و مایه حیات و پویایی تمام پدیده ها بوده است. آتش، آب، باد و غذا از جمله عناصری بوده اند که هر یک در دورهای و نزد گروهی خاص به عنوان نیرو، عامل و علت غایی حیات و وجود تصور میشده اند سرود آفرینش یا ناسدیه سوکته[۸۲] و نیز پوروشه سوکته[۸۳] و برخی دیگر از سرودهای ریگ وده نتیجه این گونه تأملات و تفکرات است. در این سرودها به زبان استعاره و تمثیل و در قالب اسطوره از حقیقت هستی و علت غایی سخن به میان آمده است. این تفکرات در اوپهنیشدها نیز ادامه یافت تا آنجا که به جرات میتوان گفت که محور اصلی و فکر اساسی تعلیمات آنها همین موضوع است.[۸۴] بنابراین نخستین نشانه های اندیشهورزیهای فیلسوفانه را در اوپهنیشدها پیدا میکنیم که در آنها مسائلی درباره نفس، خدا و جهان به روشنی طرح شده و مورد بحث قرار گرفته است. [۸۵] در اوپهنیشدها بارها از اصل عالم و علت غایی هستی پرسش شده است و فرزانگان و ریشیها کوشیدهاند تا از طریق تمثیل، تصویری از آن حقیقت به دست دهند و آن را تا حدودی به مخاطبان خود بشناسانند. [۸۶]
این مسائل که مکرر در اوپهنیشدها مطرح شده اند عبارتند از: آن واقعیتی که منشا و مبدا همه چیزهای دیگر است و همه چیز به آن زنده است و نیز در آن محو و نابود می شود چیست؟ آن چیست که با شناختن آن همه چیزهای دیگر را میتوان شناخت؟ آن چیست که با شناختن آن هر ناشناختهای شناخته می شود؟ آن چیست که با دانستن آن انسان به جاودانگی میرسد؟ برهمن چیست؟ آتمن چیست؟ همانگونه که ماهیت این پرسش ها ایجاب می کند ذهن اوپهنیشدی از همان اول هم غرق در ایمان و باور به این است که واقعیتی همهجاگیر و جهانشمول وجود دارد که بر هر چیز این هستی سیطره و چیرگی دارد، هر چیز از او سرچشمه میگیرد، با او و در او زنده است و نیز به سوی او باز میگردد، واقعیتی وجود دارد که با شناختن آن میتوان به جاودانگی دست یافت. [۸۷]
این حقیقت متعالی بدان اعتبار که حقیقتی غیرقابل تغییر و در پس این جهان «برهمن» خوانده و به آن اعتبار که روح نابود نشدنی انسانی را نیز شامل می شود «آتمن» خوانده می شود.[۸۸]
«در آغاز آتمن یگانه وجود داشت»[۸۹] ؛ «این جهان در آغاز تنها آتمن بود»[۹۰].
«اگر آتمن شناخته شود همه چیز شناخته می شود» و درست همین عبارتها را درباره وجود برهمن مییابیم، «در ابتدا فقط وجود بود، بدون دومین»، «همه چیز برهمن است»، «این نفس همان برهمن است»[۹۱].
بنابراین از تأمل در متون اوپهنیشدی میتوان سه آموزه زیر به عنوان تعالیم اصلی اوپهنیشدها شناخت:
حقیقت غایی(برهمن)
خود حقیقی یا آتمن
همسانی و عینیت برهمن و آتمن.
از آنجا که پل دوییسن در بخش اول از کتاب خود به تفصیل به موضوع آتمن و براهمن پرداخته است و این بخش نیز ترجمه شده است؛ پس بهتر دیدیم که در این قسمت از مقاله به تفصیل به موضوع آتمن و برهمن نپردازیم چون هر آنچه که لازم و شایسته بوده دوییسن به نحوی عالی در کتاب خود بیان کرده است و توضیح بیشتر جز تکرار مکررات چیزی دیگری نمی باشد، پس در این بخش به اجمال به بررسی آتمن و برهمن می پردازیم.
برهمن
در اوپهنیشدها در اشاره به حقیقت غایی از واژهای استفاده می شود که به لحاظ زبان شناختی بسیار مناسب است و بعدها همین واژه، واژه محوری فلسفه ودانته شد. واژه برهمن از ریشه بریه[۹۲]و به معنای روئیدن، بیرون جهیدن و باز شدن است، که به معنای چیزی است که ازلی میباشد و بیوقفه دارای رشد و رویش است. گویا این واژه در ابتدا به معنای نماز و دعا بوده است در این صورت با توجه به ریشه مذکور مقصود از آن چیزی بود که خود را در سخن رسا و شنیدنی ظاهر میسازد. معنای بعدی فلسفه برهمن در اوپهنیشدها نیز به نوعی، تحول همین معناست؛ علت اولیه جهان یا آنچه به صورت طبیعت به عنوان یک کل شکفته شد.[۹۳]
به طور کلی دوگونه نگرش وحدت وجودی را در ارتباط با برهمن یا امر مطلق در اوپهنیشدها تشخیص داده اند: ۱- نگرش کیهانی[۹۴] ۲- نگرش غیر کیهانی[۹۵].
براساس نگرش اول برهمن اصلی است کیهانی که ماهیتاً جامع و در برگیرنده همه چیز است. بهترین توصیف از این نوع نگرش در چاندوگیه اوپهنیشد آمده است. در این اوپهنیشد پس از تعریف رمزگونه برهمن به عنوان تجلان[۹۶] یعنی آنکه (تت= tat) موجب(ج= ja) جهان است و آن را در خود فرو می کشد (لی=li) و از آن پشتیبانی می کند(آن= an) و در ادامه آن را چنین توصیف می کند. «آنکه در همه کارها، همه خواسته ها، همه بوها، همه مزها، از او سرچشمه میگیرد، او همه این جهان را فراگرفته است». اما مطابق نگرش غیر کیهانی، برهمن اصلی است جدای از همه چیز. این نگرش تجربی در بریهد آرنیکه اوپهنیشد توضیح یافته است. در این اوپهنیشد که گفتگویی است میان بانوی فرهیخته به نام گارگی[۹۷] و دانشمند بزرگی به نام یَجنَوَلکهیه در پاسخ به سوال گارگی درباره شالوده و اساس جهان نهایتاً به اصلی اشاره می شود که فقط با توصیف سلبی میتوان آن را وصف کرد به این معنا که حقیقت غایی فراتر از دسترس تجربه آدمیان است.
«گارگی، فرزانگان آن را (اکشر[۹۸] = فنا ناپذیر) مینامند. آن کلان نیست و خرد نیست و عریض نیست و طویل نیست و قرمز نیست، آن بدون سایه، بدون تاریکی، بدون هوا، بدون فضا، بدون ضمیمه، بدون بو، بدون مزه، بدون چشم، بدون گوش، بدون سخن، … درون و بیرون ندارد و چیزی آن را نمیخورد و او چیزی را نمیخورد»[۹۹]
جهت
موضوعات: بدون موضوع
[ 08:39:00 ق.ظ ]