قرآن مجید روی کلمه “امی” یعنی”درس نخوانده ” در مورد پیامبر، مکرر تکیه کرده است. نیز به صراحت در آیه {و ما کنت تتلوا من قبله من کتاب و لا تخطه بیمینک إذا لارتاب المبطلون}[۸۷] میفرماید تو هرگز پیش از این کتابى نمىخواندى، و با دست خود چیزى نمىنوشتى، مبادا کسانى که در صدد (تکذیب و) ابطال سخنان تو هستند، شک و تردید کنند. چنین پیامبری از چنان محیطی برخاست و کتابی آورد که وضع آن محیط آشفته، فقیر، تاریک، محروم و پر از هرج و مرج را به کلی دگرگون ساخت. شعاع نیرومند این کتاب، کم کم به خارج افتاد و فصل نوینی در تاریخ بشریت گشود. کتابی آورد که هر شنوندهای را مسحور و مجذوب خود میساخت و در اعماق دلها نفوذ میکرد. کتابی که بزرگترین عامل موفقیت او در هدفهای مختلف انقلابی، تربیتی، اجتماعی و سیاسی بود.[۸۸] ابن عاشور در قول ۱۷ از بین اقوال ۲۱ گانه پیرامون حروف مقطعه، به اعجاز عملی رسول اکرم(|) اشاره میکند که با وجود امی بودن، اصول قرائت را میدانسته و تهجی حروف برای آن حضرت، دشوار نبود.[۸۹] ایشان ذیل عبارت “لا ریب فیه” میگوید: بدون شک این قرآن از جانب خداوند نازل شده و شایسته نیست کسی در وحیانی بودن آن شک وتردید به خود راه دهد زیرا حتی کوچکترین سوره آن هم معجزه است چه برسد به مجموع این کتاب آسمانی. از طرف دیگر امی بودن پیامبر و نیز صدق وراستی وامانت داری او در بین امت عرب، نظریه اعجاز قرآن را تقویت میکند. [۹۰]
تصویر درباره جامعه شناسی و علوم اجتماعی
در ابتدای تفسیر شوری، با اشاره به حروف مقطعه آغاز سوره، مسأله تحدی را بیان کرده و با توجه به آیه ۵۲ همین سوره که از آیات پایانی سوره است {مَا کُنتَ تَدْرِى مَا الْکِتَابُ وَ لَا الْایمَانُ وَ لَاکِن جَعَلْنَاهُ نُورًا نهَّْدِى بِهِ مَن نَّشَاءُ مِنْ عِبَادِنَا } به امی بودن آن حضرت پرداخته و آن را از بزرگترین دلایل وحی بودن این کتاب مقدس برمیشمارد.[۹۱]یا در سوره قلم که در آیه اول این سوره بیان میکند، در این سوره، دو تحدی به کار رفته است؛ اولی مربوط به حروف مقطعه «ن » و دیگری به معجزه امی بودن پیامبر اکرم (|) مربوط میشود. {والقلم وما یسطرون }[۹۲] نیز، در آیه {علم الإنسان ما لم یعلم } امی بودن پیامبر، به عنوان وصفی مکمل بر اعجاز قرآن، اشاره شده است.[۹۳]
با این بیانات و نیز با توجه به مقدمه این تفسیر که امی بودن پیامبر را از وجوه اعجاز به شمار نیاورده است به نظر میرسد ابن عاشور امی بودن پیامبر را وجه اعجاز ندانسته بلکه آن ، مکملی بر اعجاز است.
برای دانلود متن کامل پایان نامه به سایت 40y.ir مراجعه نمایید.
۱-۲-۴٫ وجوه اعجاز درتفسیر التحریر و التنویر
درباره وجوه اعجاز قرآن معمولا بین صاحب نظران اختلاف است. در تفسیر التحریر و التنویر، ذیل چهار عنوان به این وجوه پرداخته شده است:
۱-درجه عالی بلاغت و بالاترین سطح نظم زبان عربی که مفید کلمات معنی دار با اغراض بلاغی است.
۲- نوآوری های بلاغی و فن نظم و چینش آیات در چارچوب زبان عربی، به گونه ای که قبل از قرآن در نزد مردم عرب زبان سابقه ای نداشته است. ابن عاشور، تعبیر«مبتکرات القرآن» را برای این وجه بهکار میگیرد.
۳-معانی حکیمانه، اشاره به حقایق علمی وعقلی که عقول بشر در عهد نزول قرآن ونیز حتی در دوره های بعد، به آنها راه نیافته بود.
۴-ابن عاشور به تبعیت ازعلمایی مثل قاضی عیاض وکتابش «شفاء»، وجه چهارمی هم برای اعجاز برشمرده و آن، خبر دادن از اخبار غیبی است و این وجه را، به عنوان وجه چهارم اعجاز ذکر میکند.[۹۴] قرآن از جهت سوم برای تمام بشریت و در تمام دوره های حیات بشر معجزه است و این اعجاز همراه با گذشت زمان استمرار دارد اما از بعد چهارم،که برخی آن را مزید بر این سه وجه ذکر کرده اند، به صورت تفصیلی برای اهل زمان نزول معجزه است.[۹۵]
دکتر عبد القهار العانی در اینکه چرا ابن عاشور مخاطب دو وجه نخست از وجوه اعجاز یعنی بلاغت و فصاحت الفاظ قرآن نیز اسلوب بدیع آن را مختص عرب و دیگر وجوه را متوجه عموم مردم دانسته است، مینویسد: چنین تقسیمی وارد نبوده و صحیح نیست زیرا اعجاز قرآن با تمام وجوهش متوجه تمام انسانها است و ویژه عرب نیست.[۹۶]
جمعبندی
ابن عاشور مفسر مالکی مذهب، کتاب تفسیر التحریر و التنویر را در سی مجلد و با مقدمه ای مفصل نگاشته و در آن پیرامون اعجاز قرآن کریم نکاتی را بیان کردهاست که گاه دیگر مفسران بدان نپرداختهاند.
از شرایط اعجاز، عجز دیگران از همآوردی با آن است. قرآن کریم، همواره مخالفان خود را دعوت به مبارزه کرده است اما تاکنون کسی تاب ایستادن در برابر این تحدی را پیدا نکرده است. ابن عاشور به سیر نزولی آیات تحدی معتقد است. یعنی ابتدا تحدی، به آوردن کتابی همانند قرآن صورت پذیرفته، سپس به ده سوره کاهش یافته و در نهایت از مخالفان خواسته شده است که اگر در حقانیت این کتاب الهی تردید دارید یک سوره همانند آن را بیاورید.
ابن عاشور معتقد است هدف و حکمت اصلی خداوند از بیان حروف مقطعه در ابتدای برخی از سورهها، اثبات عجز مخالفان از همآوردی با این کتاب است بدین وسیله گویی خداوند میفرماید: ای مشرکان و کافران! این کتاب از همان حروفی است که با آن تکلم میکنید و در بینتان جاری است پس اگر میتوانید مثل آن را بیاورید! اما به راستی اگر مراد از این حروف، تحدی است پس مراد از تنوع این حروف چیست؟ اگر پاسخ تفنن و ملال آور نبودن آن باشد پس، تکرار این حروف در آغاز برخی از سور به چه معناست؟!
کمترین حد تحدی از نگاه ابن عاشورسه آیه است یعنی برابر با کوچکترین سوره قرآن.
از نظریات خاص ابن عاشور این است که امی بودن پیامبر، نه به عنوان وجه اعجازی بلکه مکملی بر اعجاز قرآن کریم است.
وجوه اعجاز در تفسیر التحریر و التنویر با تبعیت از آرا متقدمان، اما با رویکردها و بیانات جدیدی مطرح میشود. ایشان چهار وجه اعجاز را برمیشمارد.۱- عالیترین سطح بلاغت و نظم الفاظ،۲-نوآوریهای بلاغی و چینش الفاظ. ابن عاشور از این وجه با عنوان نوآوریهای قرآن یاد میکند.۳- حقایق علمی و اخلاق و حکمت ۴- اعجازغیبی. در فصول آینده به بررسی هر یک از این وجوه پرداخته خواهد شد.
فصل دوم
اعجاز بیانی
عموم مسلمانان و حتی بیگانگان که منصفانه و بدون غرضورزی به کتاب الهی قرآن، نظر بیندازند برایشان ثابت و مسجل میشود که این کتاب، معجزه بزرگ حضرت محمد(|) است. اعجاز بیانی قرآن به حدی برجسته است که برخی را برآن داشته است که اعجاز قرآن تنها در بیان آن است. با این حال بسیاری از دانشمندان وجوه دیگری نیز برای معجزه بودن قرآن برشمردهاند اما همگی اتفاق نظر داشته و اذعان میدارندکه اعجاز بیانی، بزرگترین، مهمترین و شاملترین این وجوه است زیرا آیهای از قرآن نیست که خالی از این وجه باشد در حالی که دیگر وجوه اینگونه نیست بلکه درلابه لای آیات پراکنده شده است.[۹۷] رسول اکرم (|) فرموده است : « لا تحصی و لا تبلی غرائبه »[۹۸] یعنی شگفتیهای قرآن هرگز تمام نمیشود و نوآوریهای آن به کهنگی نمیگراید.
حضرت امیر (×) در سخنان گهر بار خویش میفرماید: «قرآن نورى است که چراغهایش خاموش نمى شود، و چراغى که افروختگى اش کاهش برنمى دارد، و دریایى که قعرش درک نمى گردد، و راهى که حرکت در آن گمراهى ندارد، و شعاعى که روشنى آن تاریک نمى شود، و جداکننده حق و باطلى که برهانش خاموشى ندارد، و ساختمانى که پایه هایش ویران نگردد، و دارویى که بیم بیماریهاى آن نمى رود، و بلندمرتبه اى که یارانش را شکست نرسد، و حقّى که مددکارانش دچار شکست نشوند. قرآن معدن ایمان و میانْ سراى آن، چشمه هاى دانش و دریاهاى آن، باغهاى عدل و داد و حوضهاى آن، پایه هاى اسلام و اساس آن، وادیهاى حق و دشت هاى سرسبز آن است، دریایى است که آب برداران آبش را تمام نکنند، و چشمه هایى است که آبکشان آب آنها را به آخر نرسانند، و آبشخورهایى است که واردان از آن کم ننمایند، و منازلى است که مسافران راهش را گم نکنند، و نشانه هایى است که از چشم راهروان پنهان نماند، و تپّه هایى است که روندگان از آنها نگذرند. خداوند آن را سیرابى تشنگى دانایان قرارداد، و نیز بهار قلوب بینایان، و مقصد راه هاى صالحان، و دوایى که پس از آن بیمارى نیست، و نورى که با آن تاریکى نباشد، و ریسمانى که جاى چنگ زدن به آن محکم است، و حصار با بنیانى که آفات را بر اوج آن راه نیست، و براى دوستدارانش عزّت، و براى واردش صلح و ایمنى، و براى اقتداکننده به آن راهنما، و براى آن که آن را مذهب خود قرار دهد عذر و دلیل، و برهان کسى که با آن سخن گوید»[۹۹]
۲-۱٫ تعریف اعجاز بیانی
اعجاز بیانی بیشتر به جنبه های لفظی و عبارات به کار رفته و به ظرافتها و نکتههای بلاغی نظر دارد گرچه در این نکتهها و ظرافتها، معنا و محتوا نقش اصلی را ایفا میکند.[۱۰۰]
در باب اهمیت و توجهی که مردم عرب عصر نزول به بلاغت قرآن داشتند میتوان به یک نمونه اشاره کرد: ذِیل آیه {و أوحینا الی ام موسی ان ارضعیه فإذا خفت علیه فالقیه فی الیم ولا تخافی ولا تحزنی أنا رادُّوه إلیک و جاعلوه من المرسلین} ابن عاشور میگوید: این آیه از ظریفترین نکات اعجاز بلاغی برخوردار است و از قاضی عیاض در شفاء و قرطبی در تفسیر خویش از اصمعی نقل میکند: روزی کنیزکی اعرابی شعری را زمزمه میکرد:
استغـفـر الله لأمری کلـه قتلت انساناً بغیر حلّه
مثل غزلان ناعماً فی دله انتصف اللیله و لم اصله
(برای تمام کارهای اشتباهم به درگاه خداوند استغفار میکنم، زیرا من مانند غزالی که در ناز و عشوهی خود آراسته باشد، با ناز خویش، انسانی را بی آنکه حلال باشد به قتل رساندم. خدای من! شب به نیمه رسید و من هنوز به وصال او نرسیدهام)
به او گفتند: «شعرت چه فصیح و بلیغ است!» کنیزک پاسخ داد: «آیا سخنم را فصیح میشماری در حالی که فصیح، کلام الهی است که فرموده است: { و أوحینا الی أم موسی أن أرضعیه فإذا خفت علیه فألقیه فی الیم ولا تخافی ولا تحزنی إنا رادُّوه إلیک و جاعلوه من المرسلین} زیرا در این یک آیه دو خبر، دو امر، دو نهی و دو بشارت را جمع کرده است. دو خبر: “و أوحینا” و “فإذا خفت علیه”، زیرا خداوند میدانست که او خواهد ترسید. دو امر: “أرضعیه” و “ألقیه” و دو نهی: “لاتخافی” و “لاتحزنی” و دو بشارت: “أنا رادوه إلیک” و “جاعلوه من المرسلین”.»[۱۰۱]
ابن عاشور همانطور که در مقدمه اشاره میکند اعجاز قرآن را شامل ۴ وجه میداند در وجه اول و دوم آن مینویسد: ۱-درجه عالی بلاغت و بالاترین سطح نظم زبان عربی که مفید کلمات معنی دار با اغراض بلاغی است.
۲- نوآوری های بلاغی و فن نظم و چینش آیات در چارچوب زبان عربی، به گونه ای که قبل از قرآن در نزد مردم عرب زبان سابقه ای نداشته است. ابن عاشور این وجه را با عنوان ( مبتکرات القرآن) یاد میکند.
در واقع ابن عاشور در وجه اول، به فصاحت وبلاغت واژگان قرآن، و در وجه دوم به چینش بدیع آن ها نظر دارد اما به نظر میرسد می توان هر دو وجه بالا را با یک عنوان”اعجاز بیانی”یاد کرد. زیرا با ظهور قرآن، برخی کلمات از معنای سابق خود، در زبان عربی خارج گشته و به معنای جدید به کار رفت و برخی از عبارات جدید پیدا شد که سابقه نداشت. احمد بن فارس در کتاب”الصاحبی فی فقه اللغه” در باب “الاسباب الاسلامیه” موارد فراوانی از واژه های جدید را آورده است. اسلام شرایط را تغییر داد و بسیاری از امور جاری در شیوه های زندگی عرب را باطل شمرد و برخی از الفاظ را از معنای عربی سابق خود بیرون کرد و به آن معنای جدیدی داد مثل واژه های مؤمن، مسلم، کافر، منافق. کلمه مؤمن از امان و ایمان به معنای تصدیق و مؤمن به معنای مصدق بود ولی اکنون دین برای ایمان شرایطی ذکر کرد که با داشتن آن ها میتوان فرد را مؤمن خواند. اسلام به معنای تسلیم وکفر به معنای پوشاندن بود ولی اکنون به معنای جدید آن به کار میرود. کلمه منافق از اسم هایی است که اسلام آن را برای انسانهای دو رو وضع کرد. در اصل این کلمه از «نافقاء الیربوع» به معنای راه پنهانی ورود به لانه موش صحرایی است. زیرا منافق در دل، چیزی را پنهان، ولی ظاهرا خلاف آن را اظهار میدارد. همچنین واژه صیام که به معنای امساک بود ولی دین آن را به معنای خودداری از خوردن و آمیزش، قرار داد. از سویی برخی اسمها هم در صدر اسلام، در زبان عربی یدا شد که سابقه نداشت مانند «مخضرم» که به شاعرانی که هم دوره جاهلیت و هم اسلام را درک کرده بودند شعرای مخضرم میگفتند. مانند حسن بن ثابت. برخی کلمات نیز از بین رفت و دیگر کاربردی ندارد مثل «مرباع» به معنای یک چهارم غنیمت که رئیس قبیله برای خود برمیداشت. یا واژه «النشیطه» به معنای بخشی از غنایم که قبل از شروع جنگ در مسیر، می گرفتند. یا واژه «الفضول» که اموال کمی بود که باقی میماند و به علت کثرت افراد سپاه قابل تقسیم نبود.[۱۰۲]
۲-۲٫اعجاز بیانی در الفاظ قرآن
۲-۲-۱ . نوآوری در استعمال واژگان، اصطلاحات و ترکیبها
از دیگر شیوههای بیان این کتاب آسمانی میتوان به بلیغ بودن تک تک عبارات و واژههای نورانی آن اشاره کرد. به گفته ابن عاشور یکی از حکمتهای نسخ حکم و بقای تلاوت را که در قرآن وجود دارد، به این منظور میداند که بقای تلاوت به قصد بقای اعجاز بلاغی آیه بوده است.[۱۰۳] ابن عطیه درباره الفاظ و مفردات غنی قرآن کریم گفته است: « اگر از کتاب خداوند متعال یک لفظ برداشته شود سپس در بین تمام کلام عرب جست وجو شود، همتای آن یافت نمیگردد. ما به تناسب علم خویش به زبان عربی، زیبایی شگفت انگیز بسیاری از الفاظ را دریافتیم اما نتوانستیم به تمام آن تسلط یابیم.»[۱۰۴]
یکی از ابتکارت قرآن، وضع الفاظ و اصطلاحاتی است که در زمان نزول، در بین مردم شایع نبوده است. ابن عاشور ذیل آیه {وَ أَصْلِحُوا ذاتَ بَیْنِکُم}[۱۰۵] (و خصومتهایى را که در میان شماست، آشتى دهید)، به صراحت اذعان میکند استعمال ترکیب ( ذات بین) را در کلام ، مشاهده ننموده و گمان میکند آن از ابتکارات قرآنی باشد.[۱۰۶]
ابن عاشور در بیان نکات بلاغی آیات، تلاش میکند آن گونه که خود در مقدمه اشاره کرده بود، نکات ابداعی خویش را ذکر کند. ایشان ذیل آیه {وَ ما مِنْ إِلهٍ إِلاَّ إِلهٌ واحِد}[۱۰۷] معبودى جز معبود یگانه نیست. بیان میکند: خداوند در اینجا به جای استعمال حرف «لا» برای نفی، از «ما» و «من» استفاده نموده است. و نفرمود «لا إله إلا إله واحد» بلکه فرمود: {ما من إله إلا إله واحد}. در واقع حرف «من» که بعد از حرف«ما» آمده است به منظور اهتمام بر تأکید نفی موجود در آیه بوده است. و این نکتهای بودهاست که هیچ یک از مفسران متعرض آن نشده بودند.[۱۰۸]
ابن عاشور ذیل آیه {کُلٌّ فی فَلَکٍ یسْبَحُونَ}[۱۰۹] میگوید: فلک، مدار ستارهها را میگویند. هر جرم آسمانی فضایی دارد که در آن فضا حرکت میکند و به فضا و مدار دیگر جسم آسمانی تجاوز نمیکند. فلک را اهل لغت به معنای مدار نجوم گرفتهاند و گفتهاند که این لغت در این معنا از واژگان مستعمل در کلام عرب نبوده است، بلکه این لفظ از اصطلحات قرآنی بوده است که بعدها علمای اسلام از قرآن اخذ کردهاند. و آن بهترین تعبیری از دایرههای فرضی که حرکت ستارهها و به ویژه خورشید و ماه دائر مدار آن هاست میباشد.[۱۱۰]
ابن عاشورذیل آیه {و إذا قیل لهم اسجدوا للرحمن قالوا وما الرحمن} وصف خداوند باری تعالی به صفت ” رحمان” نوآوری از جانب خود قرآن برمیشمارد که استعمال این اصطلاح، نزد عرب عصر نزول، شایع نبوده است. [۱۱۱]
صاحب تفسیر التحریر و التنویر، استفاده از ضمیر اشاره “کذلک” را از نوآوریهای قرآن دانسته و بیان میکند این استعمال را، قبل از نزول قرآن در هیچ کجا از اقوال و اشعار عرب زبانان، ندیده است.[۱۱۲]
در این تفسیر، ذیل آیه {النجم الثاقب} بیان میکند “ثقب” یعنی سوراخ نمودن چیزی و در اینجا استعاره از نوری است که در تاریکی شب سر میزند و ستاره به میخ یا چیز نوک تیزی مثل آن تشبیه شده است و آشکار شدن نور آن همچون آشکار شدن درون جسمی است که با میخ سوراخ شده است و میپندارد چنین ترکیبی از ابتکارات قرآن بوده و قبل از نزول، در کلام عرب، سابقه نداشته است.[۱۱۳]
ذیل آیه {فإن خفتم فرجالا أو رکبانا} خوف به معنای ترس از دشمن است و قبل از قرآن، به ترس از دشمن، خوف گفته نمیشد بلکه یکی از مترادفهای آن مانند واژه “روع” یا “فزع” استعمال میشده است .[۱۱۴]
ابن عاشور ذیل آیه {إِذْ یُغَشِّیکُمُ النُّعاسَ أَمَنَه}[۱۱۵] و (یاد آورید) هنگامى را که خواب سبکى که مایه آرامش از سوى خدا بود، شما را فراگرفت. بیان میکند این آیات به بدیعترین شکل از یک قصه و موضوع خاص، به واسطه یک حرف(إذ) به قصه و موضوع دیگری منتقل میشود و چنین میپندارم که آن از نوآوریهای خود قرآن باشد.[۱۱۶]
۲-۲-۲٫ استفاده از الفاظ در معانی جدید
در قرآن کریم الفاظی نیز وجود دارد که در زمان جاهلیت نیز استعمال میشد اما قرآن کریم، با نوآوری خود، همان واژگان را در معنایی جدید به کار برده است.
در تفسیر التحریر و التنویر ذیل “الحج الاکبر” به یک نمونه از این نوآوریها اشاره شده است. در این عبارت قرآنی، خداوند برای نشان دادن بزرگی اعمال حج به جای اعظم از اکبر استفاده کرده است و از اختلاف مردم در فهم مراد از حج اکبر معلوم میشود این لفظ قبل از نزول آیه معروف نبوده است. و بدین جهت سلف (گذشتگان) در فهم مراد از آن اختلاف کردهاند.[۱۱۷]
ذیل آیه {صبغه الله و من أحسن من الله صبغه} واژه صبغه، به معنای آبی است که یهود، به منظور توبه از گناهان خویش، در آن غسل میکردند. نصاری نیز به تطهیر در رود اردن، صبغه میگویند و از سنتهای باقی مانده از دوره حضرت یحیی (×) بوده که در زبان آرامی به آن معموذیه و در عربی معمودیه میگویند. ابن عاشور در اطلاق واژه صبغه به آب غسل، دو احتمال را مطرح میکند؛ بر یک احتمال، از نوآوریهای قرآن بوده است و به احتمال دیگر، شاید مسیحیان عرب زبان، این واژه را برای نامیدن آن غسل، به کار برده باشند. اما با این وجود اصرار دارد که چنین واژه ای را در گفتار و کلام مردم عصر جاهلیت ندیده است پس از ابتکارات خود قرآن میتواند باشد. وجه تسمیه صبغه هم روشن نیست زیرا در لغت، این لفظ، به معنای رنگ است درحالیکه آب، بی رنگ میباشد. اما آنچه آشکار است این است که خداوند در پاسخ به یهود و نصاری در عمل به غسل معمودیه، نیز غلبه محسوسات بر عقائد آنان، بیان فرمود که در اسلام صبغه حقیقی همان اعتقادات راستین و عمل به آن هاست.[۱۱۸]
ابن عاشور، ذیل آیه ۲۵۴ سوره بقره {والکافرون هم الظالمون} و آیات فراوان دیگر[۱۱۹] که در آن ها لفظ”کافر” یا “کافران” آمده است، مقصود از کافران را، مشرکان میداند و آن را از بدیعیات بلاغت قرآن برمیشمارد.[۱۲۰] زیرا در اصطلاح قرآن، ظلم بر بت پرستی و ظالم بر بت پرست اطلاق میشود.[۱۲۱] همانگونه که خداوند در آیه ای دیگر شرک را ظلم بزرگی میداند. {إن الشرک لظلم عظیم}[۱۲۲] مراد از سفهاء نیز در اصطلاح قرآنی مشرکان هستند. به این دلیل که “سفها” با واژه “الناس” همراه شده است و منظور از “الناس” در قرآن غالبا مشرکان هستند.[۱۲۳] ذیل آیه ۲۰ سوره فتح نیز، مراد از الناس در اصطلاح قرآنی، غالباً اهل مکه است.[۱۲۴]
“زنا” یک اصطلاح قرآنی است[۱۲۵] نیز در اصطلاح قرآن، “الساعه ” به روز قیامت گفته میشود.[۱۲۶]
ابن عاشور، ذیل آیه {والله واسع علیم} بیان میکند واسع از صفات خداوند و از اسمای حسنای اوست و در معنای مجازی خویش استعمال شده است. خداوند “واسع الرحمه” است، “واسع العلم” است، “واسع العطاء” است، یعنی هیچ حدی صفات او را محدود نمیکند. این مفسر، میپندارد که وصف خداوند به صفت “واسع” از ابتکارات خود قرآن باشد.[۱۲۷]
۲-۲-۳٫ ترجیح یک واژه نسبت به الفاظ متقارب المعنی
در این بخش از اعجاز بیانی نیز ابن عاشور نمونه هایی از آیات را ذکر و علت ترجیح آن نسبت به مرادفهایش را توضیح میدهد. هرچند که برخی چنین معتقدند که در کتاب خدا، ترادف معنایی ندارد. دکتر فضل حسن عباس می گوید: «ما به این قول اطمینان داشته وبسیاری از علمای پیشین نیز اعتراف دارند که در کتاب خداوند متعال، کلمات مترادف وجود ندارد بلکه مردم گمان میکنند مترادف هستند، زیرا اگر محققانه و عالمانه در این واژگان تأمل شود روشن میشود که برای هر یک معنای دقیقی است.»[۱۲۸]
ابن عاشور، ذیل آیه {ثمَُّ ارْجِعِ الْبَصَرَ کَرَّتَین} کرتین را مثنای واژه کره و به معنای تکرار، ذکر کرده و میگوید کرتین، غالباً بر معنای اثنین (دو) اطلاق نمیشود و انتخاب این واژه در جایی که مراد از آوردن آن صرف تکرار است و در دو بار خلاصه نمیشود، بهتر و مناسبتر است. در واقع معنای آیه این است که چندین بار در آفرینش الهی چشم گردان. از آن جهت است که خداوند متعال، این واژه را به مترادفهای آن، نظیر مرتین یا تارتین، ترجیح داده است اما با این حال، هرگاه در آیات دیگر، بیان زوج بودن یا دو بار تکرار یک شیء را اراده کند، از تثنیه مره استفاده مینماید. مانند آیه {الطلاق مرتان}[۱۲۹] و این از ویژگیهای اعجاز بیانی قرآن کریم میباشد.[۱۳۰]
از دیگر نوآوریهای بلاغی قرآن، ذکر فعل “أنزل” در آیه {و أنزل التوراه والانجیل} میباشد. علت اینکه به جای واژه “أنزل” مترادف آن یعنی واژه “أتی” را ذکر نکرد، این بود که برخلاف صیغه أتی، أنزل هم معنا با وحی بوده و تنها از سوی خداوند صورت میگیرد.
۲-۲-۴٫ احیای واژگان کم کاربرد
ذیل آیه {فألهمها فجورها و تقواها} حضور علم در جان موجود، بدون هیچ تعلیم یا تجربه و تفکر قبلی را الهام میگویند. ترجیح این واژه در این آیه، اگر نگوییم از نوآوریهای قرآن است قطعاً از واژگانی است که قرآن کریم در احیای آن نقش اساسی ایفا کرده است. زیرا اسمی است که با ظرافتهای معنایی خود، بر مفاهیم بلند و ارزشمندی دلالت دارد ولی این لفظ یا امثال آن، نزد عامه عرب، در قبل از اسلام، از رونق کمی برخوردار بوده و استعمال آن شایع نبوده است.[۱۳۱]
۲-۳٫اعجاز بیانی در اسلوب قرآن
از ویژگیهای دیگر قرآن که مایه شگفتی عرب گردید، دقت در به کار بردن نکات بدیعی و ظرافتهای سخنوری است. در قرآن انواع استعاره و تشبیه و کنایه و مجاز و نکتههای بدیع به حد وفور به کار رفته است و با وجود آنکه در تمام موارد، چارچوب شیوههای متعارف عرب رعایت شده است ولی مورد کاربرد، با چنان ظرافت و دقت انجام شده که موجب تحیر ارباب سخن و نکته سنجان عرب گردیده است.[۱۳۲]
۲-۳-۱٫ ایجاز
شیوه قرآن این گونه است که به منظور بیان معانی بلند خود، از موجزترین تعابیر و الفاظ استفاده میکند، به نحوی که گاه میشود از یک لفظ یا تعبیر، معانی و مقصودهای زیادی برداشت کرد و این رمز پویایی این کتاب مقدس تاکنون میباشد. نزول قرآن به این وجوه فصیح نوعی از اعجاز است تا ترکیبهای آن بر معانی مختلف که بر مقصود واحدی نازل شدهاند دلالت کند. ابن عاشور نیز در اعجاز بلاغی به ایجاز بدیع آیات، فراوان پرداخته است.
در آیه ۱۴ آل عمران، {زُینَ لِلنَّاسِ حُبُّ الشَّهَواتِ} آنچه برای مردم زینت داده شده شهوت است نه حب هواهای نفسانی، و اگر شهوت برای مردم زینت داده شد، مردم آن را دوست میدارند. در این آیه ایجازی به کار رفته است که تقدیر آن این است که اگر شهوات بر مردم زینت داده شود پس آن را دوست داشته و به سمت آن تمایل خواهند یافت. اما مفسران از نظم آیه به این شکل که توضیح داده شد سکوت کرده و اشارهای بدان نکردهاند.[۱۳۳]
ابن عاشور، همچنین، به تناسب آیه {إِنَّ الدِّینَ عِندَ اللَّهِ الْاسْلَامُ وَ مَا اخْتَلَفَ الَّذِینَ أُوتُواْ الْکِتَابَ إِلَّا مِن بَعْدِ مَا جَاءَهُمُ الْعِلْمُ بَغْیا بَینَهُمْ وَ مَن یکْفُرْ بَِایاتِ اللَّهِ فَإِنَّ اللَّهَ سَرِیعُ الحِْسَابِ}[۱۳۴] و ارتباط آن با مجادله نصاری میپردازد و بیان میکند این آیه از نظم عجیبی برخوردار است که مشتمل بر چند معناست. از جمله معانیای که از آن برداشت میشود، این است که باید از ایجاد اختلاف در دین بر حذر کرد و دوم اینکه اختلاف اهل کتاب بعد از حصول علم به کتاب آسمانیشان بوده. این یعنی آن ها علم داشتند اما به بدفهمی در دین دچار شدند و به سبب اینکه آیه مشتمل بر تمام معانی باشد، متعلق اختلاف در آیه ذکر نشده است.[۱۳۵]
در آیه ۲۸۲ سوره بقره واژه “یضَارَّ” هم برای صیغه معلوم و هم بر صیغه مجهول، هر دو استفاده میشود. در اینجا ضرر، هم نباید متوجه کاتب و هم متوجه شهید (گواه) باشد. همچنین میتوان این برداشت را از آیه کرد که این ضرر نباید متوجه کسانی باشند که دو طرف معامله هستند. بدین ترتیب هر دو معنا از عبارت یضار مفهوم میشود. و شاید انتخاب این واژه از سوی پروردگار به این جهت بوده که هر دو معنا را که باهم تنافی ندارد برساند. این از وجوه اعجاز است.[۱۳۶]
{وَ الَّیلِ إِذَا عَسْعَسَ}[۱۳۷] این واژه از جمله کلماتی است که شامل دو بار معنایی متضاد از هم است، زیرا در عربی هم به معنای روی آوردن و هم به معنای پشت کردن استعمال میشود. پی در پی آمدن شب و روز و رو کردن و پشت کردن آن ها که در نتیجه آن تاریکی در پی روشن و روشنی به دنبال تاریکی میآید، خود از مظاهر قدرت خداوند است. خداوند متعال از این رو این واژه را برگزیده است تا حامل هر دو بار معنایی بوده و شایستگی قسم یاد کردن خداوند را داشته باشد و این ایجازی است که در آیه به کار رفتهاست.[۱۳۸]
در آیه ۴۹ و ۵۰ سوره طه: {قَالَ فَمَن رَّبُّکُمَا یامُوسىَ، قَالَ رَبُّنَا الَّذِى أَعْطَى کلَُّ شىَْءٍ خَلْقَهُ ثمَُّ هَدَى} این حکایت پاسخی است که خداوند موسی و هارون را دستور داده، آن را به فرعون ابلاغ کنند. در این آیه جملاتی به قصد ایجاز حذف شده است که از سیاق آیات میتوان به آن ها پی برد. تقدیر آن این است که: «فأتیاه فقالا ما أمرا به» پس نزد فرعون آمدند و به او آنچه فرمان داده شده بودند گفتند.[۱۳۹]
در آیه ۷ و ۸ سورهی کهف اسلوب ایجاز به گونهای اعجاز آفرین به کار رفته است. این آیه معانی فراوانی را که شامل اغراض و هدفهای مختلفی است در بر میگیرد؛ خبر دادن از زینت بودن مخلوقات روی زمین، امتنانی است بر مردم و یادآوری آفریدههای الهی است که در این دنیا آن ها را به زیباترین شکل به وجود آورده است. به گونهای که جان از رؤیت آن ها به وجد میآید. این زینتها در سرتاسر پهنهی گیتی منتشر شده و باعث زیبایی و شکوفایی آن میشوند و مستمر و همیشگی است و اگر قسمتی از آن نابود شود، بخش دیگر از نو به وجود میآید. از لوازم این زینت این است که عقلها را به دقت و امعان نظر در آفرینندهی آن ها وادار میسازد که از لوازم آن این است که امیال و شهوت انسان را بر آن دارد تا از این نعمتها استفاده کرده و آن ها را برای خود برگزیند و برخی بر برخی دیگر تغالب جسته و دشمنی ورزند. بدین گونه به شرایع نیاز پیدا میکنند تا احوال معاملات آن ها را برایشان معین سازد و بدین خاطر خداوند بعد از {إِنَّا جَعَلْنَا مَا عَلىَ الْأَرْضِ زِینَهً} فرموده است: {لِنَبْلُوَهُمْ أَیهُُّمْ أَحْسَنُ عَمَلًا} و مجموع مردم در انجام عمل نیک متفاوت عمل میکنند.[۱۴۰]
خفاف و ثقال دو استعاره قرآنی است که به منظور بیان نحوه جنگیدن و مجهز نمودن سپاهیان به کار رفته است. خفاف میتواند استعاره از؛۱- سرعت و شتاب در جنگ باشد و کسی که چنین ویژگی ای را داشته باشد به دلیل شجاعت وی، او را میستایند و ثقال هم استعاره از ثبات قدم داشتن در جنگ با دشمن است. ۲- یا اینکه جفاف استعاره از قلت عدد سربازان و ثقال استعاره از کثرت تعداد سپاهیان است. ۳- یا اینکه خفاف به معنای تکرار پیدرپی هجوم به دشمن و ثقال استعاره از ثابت قدم ماند و مقاومت در این هجوم است. ۴- یا اینکه خفاف استعاره از سواره جنگیدن و ثقال، پیاده نبرد کردن است، زیرا سوارکار طبیعتاً بسیار سریعتر حرکت و مبارزه میکند. ۵- یا اینکه خفاف به کمی سلاح و تجهیزات و ثقال از ضد آن استعاره آمده است. ۶- یا اینکه خفاف، کمی اهل و عیال و ثقال، ضد آن است. آنچه جالب توجه است این است که تمام این معانی از آیه استفاده میشود و مناسب با سیاق آیه است. واضح و مبرهن است که الفاظ و عبارات عمیق قرآن در چه حد موجز به کار رفته است و معانی عظیمی در عبارتی کوتاه میتوان از آن برداشت کرد.[۱۴۱]
از ایجازهای بدیع دیگری که در آیات قرآن به آن اشاره شده است به کار بردن حرف “فی” در آیه { و َفیکُمْ سَمَّاعُونَ}[۱۴۲] میباشد. قرآن در این آیه بیان نمیکند «منکم سماعون» یا «منهم سماعون» تا بدین وسیله فتنه انگیزی را منحصر در یک گروه خاص نداشته باشد. زیرا “سمّاعون”، هم در بین مؤمنان وجود داشته و بیشتر منافقان را شامل میشد. حرف “فی” برای ادای حق ایجاز بدیع در اینجا به کار رفته است.[۱۴۳]
در آیه ۶۴ توبه خداوند منافقان را تهدید به آوردن سورهای میکند که اگر نازل شود، ضمائر منافقان را آشکارا به مردم بیان خواهد کرد. اما به جای اینکه بفرماید: “مخرج سوره” میفرماید «مُخْرِجٌ ما» یعنی از بیان لفظ شوره عدول به موصول “ما” میکند. زیرا آنچه مهمتر است اظهار ضمائر و سرائر منافقین است نه نزول سوره.[۱۴۴]