چکیده
پژوهش حاضر باهدف بررسی استعاره در شعر های مازندرانی در چارچوب نظریه طرحواره تصوری در معناشناسی شناختی مورد پژوهش قرار گرفت. در این تحقیق زبان شناسی شناختی به ارتباط میان زبان، ذهن و تجربیات فیزیکی- اجتماعی انسان می پردازد. به عنوان رویکردی معنا بنیاد مجموعه ای از نظریات را شامل می شود که استعاره مفهومی و طرحواره تصوری از مهمترین آن هاست. استعاره مفهومی به معنای ادراک مفهومی عینی یک پدیده از حوزه مبدا و انتقال آن به یک مفهوم ذهنی در حوزه مقصد است. طرحواره های تصوری ساخت های مفهومی، بنیادی، انتزاعی در ذهن هستند که بر اساس تجربیات و فعالیت های بدنی در حین تعامل با مشاهده جهان اطراف حاصل می شود. مهمترین تقسیم بندی طرحواره ها به سه گروه طرحواره حجمی، طرحواره حرکتی و طرحواره قدرتی می باشد. این پژوهش به بررسی سه طرحواره فوق در نمونه ای از مجموعه اشعار مازندرانی پرداخته است. چون در این دیدگاه زبان وسیله شناخت است کوشیده تا به بررسی چگونگی عملکرد طرحواره های تصوری در شعر های مازندرانی بپردازد، لذا از روش کتابخانه ای و بعضا از نقل قول مستقیم نیز به این منظور استفاده گردیده است و نتایج حاصل از این پژوهش حاکی از وجود انواع طرحواره های تصوری و بالاخاص طرحواره حجمی بوده است.
تصویر درباره جامعه شناسی و علوم اجتماعی
کلیدواژه: استعاره ، طرحواره تصوری، طرحواره حجمی، طرحواره حرکتی و طرحواره قدرتی ، اشعار مازندرانی
فصل اول

 

 

کلیات پژوهش

 

۱-۱-مقدمه
زبان‌ مازندرانی از لحاظِ تاریخی و لهجه‌شناسی جزء گروه زبان‌های ایرانی شمال می باشد. زبان مازندرانی، امروزه در کرانه‌های جنوبی دریای مازندران و دامنه‌های شمالی البرز و بخش گسترده‌ای از شمال ایران رواج دارد و از نظرِ ویژگی‌ها و تمایزهای آوایی می‌توان هشت گویش برای آن در نظر گرفت که عبارت‌اند از: گویش بهشهری، ساروی، قائم‌شهری، بابلی، آملی، نوشهری، عباس‌آبادی و تنکابنی. زبان مازندرانی، در خارج از حوزه‌ی جغرافیای مازندران، مانند شهرستان‌های علی‌آباد کتول و کُردکویِ استانِ گلستان، منطقه‌ی باستانی قصران (اوشان و فشم، شمشک، دیزین، گاجره و روستاهای کوه پایه‌های توچال تا مناطق غربی رودخانه‌ی جاجرود) و منطقه‌ی دماوند (شامل نواحی کوهستانی شهرستان دماوند، رودهن، بومهن تا فیروزکوه) دارای گویش­ور است(فرشیدفر،۱۳۹۱: ۲) . اکنون، این زبان، نظام نوشتاری ندارد. بنابراین شاسیته است حال که به دید زبان به این مهم می نگریم؛ این زبان را مورد بررسی قرار دهیم.
۱-۲-بیان مساله
دانشمندان و صاحب نظران در حوزه ادبیات هرکدام تعاریف متفاوتی را برای گفتمانی به نام شعر تصویر نموده اند. بخش عظیمی از متون کهن فارسی در دو حوزه “شعر” و “نثر”، صبغه دینی دارند و با مروری گذرا بر پیشینه مکتوب شعر و ادب آیینی، بر قدمت ۱۱ سده ای آن می توان مهر تأیید نهاد.
زبان شعرفریاد سکوت است وعرصه بدیع ترین وعمیق ترین جلوه ی حس ونقد وحیرت آدمی است. شعرزبان زمان ماست زبان بیان دردهای زمان، بیان دردهایی که درعمق وجود انسان احساس می شوند و بازی واژگان درقالب شعر راهی است برای تسکین آن. عرصه ی شعرفرصتی برای آنکه شاعر بعنوان پیش قراول کاروان راه افتاده درمسیر زمان با بیان دردها، رنج ها، شادی وخاطرات مشترک آن هم به گونه ای که تاهمیشه تاریخ ماندگار بماند. درواقع شاعر با شعرخویش درپی آن است که بجای مطرح کردن صرفا خبری یک گزاره آن رابا زبان شعر به جامعه القاء کند. (نیما ومیراث نو :۱۳۸۹ ).
امروزه با پیشرفت و گسترش زبان شناسی، اشعار جایگاه ویژه ای در بین بشر بدست آورده اند. به رغم توجه فراوان متفکران و پژوهشگران حوزه فلسفه و ادبیات و زبان شناسان بویژه زبان شناسان معناشناسی شناختی در دهه های اخیر ، آنچه هنوز عموما در این زمینه به دانش آموزان و دانشجویان آموخته می شود، دیدگاه های سنتی علم بیان است. با نگاه جدید فردیناندو سوسور به زبان و مطالعه آن با نگاه و ابزارهای متفاوت، زبانشناسی علاوه بر اینکه به صورت دانشی مستقل مطرح شد و مسا ئل خود را با روش های علمی نوین در حوزه های آواشناسی- واج شناسی، صرف، نحو، معنی شناسی و کاربردشناسی مورد تحلیل و بررسی قرار داد در ارتباط با پژوهش های گسترده زبانی با مسائلی روبه رو شد که در این حوزه های پنجگانه نمی گنجید. معنی شناسی شناختی، همانند زبان شناسی شناختی، نظریه واحدی نیست. بلکه مجموعه ای از نظریات و رویکردهاست که می توان آنها را براساس اشتراکاتشان زیر یک چتر گرد آورد. معنی شناسی شناختی به بررسی رابطه میان معنا و ارجاع آن در جهان واقعی می پردازد. مفاهیم و مباحثی مانند استعاره و مجاز، معنای دائر ه المعارفی ، فضاهای ذهنی، آمیز ه مفهومی و چند مفهوم دیگر را می توان در حوزه معنی شناسی شناختی گرد آورد.(راسخ مهند، ۱۳۸۹).
در زبان شناسی نیز حوزه هایی چون نشانه شناسی، معنی شناسی، کاربردشناسی و سبک شناسی به نظریه پردازی در مورد استعاره پرداختند( موسوی فریدنی، ۱۳۸۲).
اگرچه شعر در زبان مازندرانی از قدمت زیادی برخوردار است اما تحقیقات کمی در این زمینه صورت گرفته است. با توجه به اینکه این زبان در معرض خطر مرگ قرار دارد و همچنین شاعران جوان در این زبان بسیار کم هستند، این پژوهش در سایه نگاه نو و یافته های جدید معنی شناسی شناختی به تحلیل استعاره در شعر های مازندرانی می پردازد و به استعاره ها نه فقط به عنوان آرایه های ادبی بلکه به عنوان کلید شناخت ذهن و زمینه های تفکر شاعر در زبان توجه دارد.
۱-۳- ضرورت و اهمیت پژوهش
طی چند دهه ی اخیر، مطالعات زبان شناسی شناختی ماهیت جدیدی برای استعاره تعریف کرد که بر اساس آن، استعاره فقط آرایه ی ادبی یا یکی از صور بلاغی کلام نیست؛ بلکه فرایندی فعال در نظام شناختی و ادراکی انسان است. تحقیقات لیکاف و جانسون در زمینه ی استعاره ثابت کرد که کاربردهای استعاره به حوزه ی مطالعات ادبی محدود نیست؛ چرا که در نظر انسان، استعاره همچون ابزار مفیدی، در شناخت و درکِ پدیده ها و امور نقش مهمی دارد. اهمیت استعاره فقط در کاربرد واژه، عبارت یا جمله نیست؛ بلکه هر استعاره ای یک مدل فرهنگی در ذهن ایجاد می کند که زنجیره ی رفتاری بر اساس آن برنامه ریزی می شود.
از این دیدگاه، استعاره (استعاره ی مفهومی) برحسب ضرورت و نیاز بشر به درک و بازنمایی پدیده های ناآشنا و با تکیه بر ساخت واژه ها و اطلاعات قبلی شکل می گیرد و در جولان فکری و تخیل نقش مهمی ایفا می کند. همچنین تعداد زیادی از طبقه بندی ها و استنباط های ما بر اساس استعاره ها صورت می گیرد و بسیاری از مفاهیم، به ویژه مفاهیم انتزاعی از طریق انطباق استعاری اطلاعات و انتقال دانسته ها از زمینه ای به زمینه ی دیگر نظم پیدا می کند. به این ترتیب، توجه به استعاره های مفهومی، به ویژه از این نظر اهمیت دارد که تبیین جدیدی از کارکرد مغز در برخورد با جهان پیرامون در اختیارمان می گذارد. از سوی دیگر، امروزه، به طور گسترده ای پذیرفته شده است که دخالت و تأثیر ساخت فرهنگی و اجتماعی در ادبیات به وضوح قابل تشخیص نیست. استعاره ی مفهومی از جهت امکان کشف این تأثیرات در زبان و متون ادبی قابل توجه است.
از این رو، ضرورت شناخت این نظریه از چند جهت قابل تأمل است: نخست از باب اهمیت و نقشی که استعاره های مفهومی در شناخت ساحت ذهن و ادراک افراد دارد؛ دوم به دلیل دست یابی به نقد و تفسیر دقیق تر و جدیدتری از متون، به واسطه ی شناخت دقیق نظریه هایی از این دست؛ سوم از جهت روزآمد کردنِ مباحث بلاغی در حوزه ی ادبیات از این طریق که خود، یکی از مسائل ضروری پژوهش های نقد ادبی در ایران است. به ویژه اینکه اغلب در بسیاری از مطالعات ادبی فارسی، پیش از وجود زمینه ای روشن از مبانی نظریِ نظریات جدید، محققان به تحلیل و کاربرد نظریه ی در متن می پردازند بی آنکه خواننده از قابلیت و کیفیت نظریه ی در تحلیل متن موردنظر درک درستی به دست آورد.
۱-۴- سوال های پژوهش
۱- آیا طرحوار ه های تصوری در بیان مفاهیم انتزاعی شعر های مازندرانی به درک احساس شاعر کمک می­ کنند؟
۲- کدام یک از طرحواره های تصوری در شعرهای مازندرانی از فراوانی بیشتری برخوردار است؟
۱-۵-فرضیه های پژوهش

 

برای دانلود متن کامل پایان نامه به سایت tinoz.ir مراجعه کنید.

 

طرحواره تصوری در زبان شعری مازندرانی نقش مهمی در انتقال پیام به مخاطب دارد.

 

به نظر می رسد که طرحواره های حجمی در شعرهای مازندرانی بیشتر از دیگر طرحواره ها می باشد.

 

۱-۶- اصطلاحات و مفاهیم کلیدی
۱-۶-۱-استعاره
استعاره، در لغت به معنای “عاریه خواستن لغتی به جای لغت دیگر است و در اصطلاح ادبیات فارسی بکار بردن واژه­ای است به جای واژه دیگر با علاقه شباهت، با وجود قرینه. استعاره در واقع تشبیهی موجز و فشرده است؛ که تنها “مشبه به” آن باقی مانده باشد. علاوه بر آن شاعر در تشبیه، ادعای همانندی دو پدیده را دارد؛ اما در استعاره ادعای یکسانی آن دو را. این دو ویژگی، استعاره را هنری­تر و خیال­انگیزتر از تشبیه می­ کند. همچنین استعاره نوعی مجاز است؛ با این تفاوت که اگر علاقه(ارتباط بین معنای حقیقی و مجازی) از نوع مشابهت باشد، استعاره است و اگر علاقه، مشابهت نباشد، مَجاز است.
۱-۶-۲-طرح واره تصوری
طرح واره تصور ٬ نوعی ساخت مفهومی است که برحسب تجربه ما از جهان خارج در زبان ما نمود می یابد.
۱-۶-۳-طرح واره حجمی
به نظر جانسون ٬ انسان از طریق تجربه قرار گرفتن در اتاق ٬ تخت ٬ خانه ٬ غار و دیگر جاهایی که حکم ظرف پیدا می کنند ٬ بدن خود را مظروفی تلقی می کند که می تواند در ظرف های انتزاعی قرار گیرد.
۱-۶-۴-طرح واره حرکتی
به نظر جانسون ٬ انسان از طریق تجربه حرکت کردن خود و سایر پدیده های متحرک ٬ برای پدیده های گوناگون ٬ فضایی می آفریند که در آن می توان حرکت کرد. به این ترتیب ٬ در زبان شاهد تعبیراتی هستیم که انگار نمودار مسیر حرکت اند.
۱-۶-۵-طرح واره قدرتی
انسان در برخورد با چنین سدّی با امکانات متعدّدی مواجه شده است و قدرت خود را در برخورد با این سدّ
آزموده است. به این ترتیب ٬ طرحی از این برخورد فیزیکی در ذهن انسان پدید آمده و باعث شده که وی این کیفیت را به پدیده هایی نسبت می دهد که در واقع فاقد آن اند.
۱-۶-۶-اشعار مازندرانی
اشعاری که به زبان طبری (مازندرانی) در ۲ گروه شعر رسمی (غیر آوازی) و شعر آوازی ( خنیایی) سروده می شوند.
فصل دوم

 

 

مباحث نظری و پیشینه تحقیق

 

۲-۱-مقدمه
این فصل شامل دو قسمت است که قسمت اول شامل پیشینه تحقیق و قسمت دوم مباحث نظری است.
یکی از بخش‏های مهم تحقیق، بخش مربوط به پیشینه و ادبیات تحقیق است؛ یعنی یکی از کارهای ضروری در هر پژوهشی، مطالعه منابع مربوط به موضوع تحقیق است؛ زیرا سرچشمه علوم را می‌توان در پیشینه آنها کاوش کرد (دمپی یر، ۲۰۰۷،).
دیوئی اعتقاد دارد مطالعه منابع، به محقق کمک می‏کند تا بینش عمیقی نسبت به جنبه‏ه ای مختلف موضوع تحقیق پیدا کند. مطالعه منابع، باید هم از منابعی باشد که به طور مستقیم، در رابطه با موضوع تحقیق می‏باشند و هم از منابعی باشند که به صورت غیرمستقیم با آن موضوع، ارتباط دارند(دلاور، ۱۳۸۳).
در بخش دوم ، مباحث نظری اعم از علوم شناختی ، زبان شناسی شناختی، معنی شناسی شناختی، استعاره، طرح واره تصوری و غیره پرداخته می شود.
۲-۲- پیشینه پژوهش
با توجه به جدید بودن مطالعات شناختی در ایران ، در این قسمت به مطالعات و پژوهش های انجام شده صرفا با رویکرد معنی شناسی شناختی پرداخته می شود. این پژوهش ها بر اساس سال تالیف مرتب شده اند
۲-۲-۱پژوهش انجام شده در داخل کشور
یوسفی راد (۱۳۸۲) در پژوهش ی خود تحت عنوان «بررسی استعاره ی زمان در زبان فارسی: رویکرد معناشناسی شناختی» به این نتیجه رسید که استعاره های تصویری «گذر زمان به مشابهی حرکت است» در مدل ذهنی گویش­ور زبان فارسی برای درک تصویری زبان وجود دارد. همچنین نشان داده که علاوه بر دو حالتی که لیکاف برای استعاره ی «زمان به منزله ی حرکت» معرفی کرده است. در زبان فارسی حالت سومی نیز وجود دارد که در آن هم زمان و هم مشاهده کننده در حالت حرکت،فرض می­شوند.(یوسفی راد،۱۳۸۲).
امینی (۱۳۸۳) در پژوهش ی خود با عنوان «مقایسه ی رویکرد لیکاف- جانسون و هالیدی به استعاره» تلاش کرده است برای هر یک از استعاره های مطرح شده در آن دو رویکرد، شواهدی از زبان فارسی ارائه کند تا مشخص شود که آنچه لیکاف و جانسون و هالیدی درباره ی استعاره از دو منظره شناختی و نقشگرایی گفته اند، در زبان فارسی نیز صادق است.یافته های این پژوهش «نشان می­دهد که ساختار زبان فارسی به میزان گسترده ای استعاری است و از سوی دیگر مفاهیم استعاری مورد کاربرد زبان فارسی بسیار شبیه به مفاهیم مورد کاربرد زبان انگلیسی است.یکی از استعاره های بررسی شده ی این پژوهش «بحران اقتصادی یک بیماری است» می باشد که ما تجلی نظام­مند آن را در داده های فارسی دیدیم. در مورد استعاره های وجودی که شامل استعاره های ظرف و شخصیت بخشی نیز می شوند، ادعاهای لیکاف و جانسون در مورد زبان فارسی نیز صادق است؛ به عنوان مثال ، در زبان فارسی مفهوم غیر عینی «زمان»، به مثابه ی هسته ای نگریسته می شود که می توان آن را «اندازه گرفت»،«هدر داد» و یا «نگه داشت». داده های زبان فارسی هم چنین آنچه را که لیکاف و جانسون درباره ی جهت گیری های فضایی و نقش آنها در شکل­ گیری استعاره های جهتی گفته اند تاکید می­نمایند، اما در مواردی چون «آدم خاکیه» ،«پسر سر به زیریه» و «خیلی افتاده است» که در آنها خوب بودن با جهت­گیری فضایی پایین مفهوم بندی شده است. ناسازگاری هایی با نظرات لیکاف – جانسون مشاهده می­ شود که می توان آنها را بازتاب آموزه های خاص فرهنگی، مذهبی و عرفانی در زبان فارسی دانست».
عکس مرتبط با اقتصاد
غفاری (۱۳۸۴) در رساله ی خود با عنوان «بررسی فعل در زبان فارسی بر اساس نظریه ی معنی شناسی شناختی» به بررسی جایگاه طرحواره های تصویری در تبیین معنای فعل در زبان فارسی؛ چه در مفهوم عینی و چه در مفهوم انتزاعی آن، می پردازد. از یافته های پژوهشی این رساله این است که استعاره خاص زبان ادبی نیست بلکه در زبان روزمره کاربرد زیادی دارد و معانی انتزاعی فعل مبنای استعاری دارند. در بسیاری از موارد کاربردی، معنای فعل تحت تاثیر واحد های همنشین قرار می­گیرد و گاهی این واحدهای همنشین باعث می شوند که طرحواره ی دیگری به جز طرحواره های اصلی در معنادهی فعل مطرح شود. معنا به صورت لایه ای عمل می­ کند و بدین ترتیب میتوان نظریه ی لایه های معنایی را ارائه کرد. در نتیجه گیری این رساله ادعا بر این است که معنی استعاری و انتزاعی فعل بر پایه ی معنی عینی و فیزیکی آن و به واسطه ی وجود طرحواره ی تصوری مربوطه در ذهن به دست می آید. همچنین هر فعل یک هستی معنایی دارد که در تمام موارد وقوع فعل (چه مادی و چه انتزاعی ) ثابت باقی می­ماند و این هسته ی معنایی فعل عامل تشکیل دهنده ی طرحواره های تصویری در ذهن است. می­توان فعل های فارسی را بر اساس طرحواره های تصوری طبقه بندی کرد. همچنین هنگام بررسی فعل های زبان فارسی به دلیل ناکافی بودن بودن طرحواره های موجود طرحواره های جدیدی را معرفی کرده است.
آریانفر (۱۳۸۵) در پژوهش ی خود با عنوان «بررسی شماری از ضرب المثل های زبان فارسی بر اساس طرحواره های تصوری در چارچوب نظریه ی معنی شناسی شناختی» بر اساس الگوهای طرحواره های تصویری ارائه شده از سوی اوانز و گرین و کینکی و لیکاف و دیگران، به بررسی آن دسته از ضرب المثل های زبان فارسی می پردازد که در آنها اعضای بدن به کار رفته است. او در این پژوهش، به معرفی طرحواره های جدیدی چون طرحواره ی رنگ، طرحواره ی طعم، طرحواره ی ابزار و … می ­پردازد. نتیجه تحقیق او را می­توان اینگونه خلاصه کرد ۱- تجارب جسمانی در حوزه ی مبدا مبنای درک و بیان ضرب المثل های استعاری در حوزه ی انتزاعی می باشند. ۲- رابطه ای مستقیم بین بسامد طرحواره های تصویری و کاربرد اعضا در تعاملات روزمره ی بشر وجود دارد. ۳- طرحواره های تصویری نقش حائز اهمیتی در کارکرد اقتصادی ذهن و ایجاد الگوهای ذهنی تعمیم یافته دارند. ۴- طرحواره های تصویری را باید در مقولات کلان تجسمی-ذهنی جست­و جو کرد. ۵- طرحواره های تصویری برخاسته از چندین حس ادراکی تجربی می باشند. لذا نمی توان مرز مشخصی بین این طرحواره ها قائل شد.
مشایخی(۱۳۸۹) در پژوهش خود، به بررسی طرحواره های مکانی- حرکتی در زبان فارسی بر اساس الگوی جانسون (۱۹۸۷) می پردازد. در این پژوهش نشان می دهد که طرحواره های تصویری مکانی- حرکتی در زبان فارسی را می­توان بر اساس الگوی جانسون طبقه بندی کرد و ابزارهای صوری مانند کاربرد حروف اضافه را برای رمز گذاری آنها در نظر گرفت
۲-۲-۲-پژوهش انجام شده در خارج کشور
لیکاف و جانسون(۱۹۸۰)، مطالعات مؤثری در زمینهاستعاره انجام دادنـد و دیدگاهشـان را در سال ۱۹۸۰ در کتاب استعاره هایی که با آن زنـدگی مـی کنـیم[۱]؛ بـااســتفاده از شــواهد تجربــی و عینــی در زبــان انگلیســی گــردآوری و تــدوین کردنــد .آن­هــا معتقدنــد، استعاره ها، نقشی مهم­تر از زبان در زندگی آدمی دارند و نظام شناختی انسان را اساساﹰ استعاری میدانند.»نظام شناختی ما که به کمک آن می اندیشیم و عمـل مـی کنـیم اساسـاﹰ اسـتعاری اسـت«
بـارت[۲] (۱۹۹۷)، در مقاله Rhetoric of the Imag، بحث می کند که تصاویر به خودی خود بسیار »کثیرالمعنـی[۳]«، هستند و از این رو معنی تصاویر) و دیگر رمزگان نشانه شناختی نظیر لباس، غـذا و(… همیشه به نوعی وابسته بـه مـتن نوشـتاری اسـت.او معتقـد اسـت تـصاویر در مقابـل طیـف گوناگونی از معانی ممکن، بسیار باز عمل می کنند. از این رو بارت می گوید «در هر جامعه ای شیوه های مختلفی برای تثبیت این زنجیرهای دلالتی تصویر به کار گرفته می شوند به گونه ای که بتوانند با این بی در و پیکری نشانه های غیر قطعی و وحشت ناشی از آنها رویارویی کنند. پیام زبانی یکی از این شیوه هاست».
لیکاف[۴](۱۳۸۳)، در مقاله کلاسیک «نظریه معاصر استعاره» ضمن نقد نظریه های کلاسیک زبان، که استعاره را موضوعی زبانی و نه مربوط به اندیشه تلقی می کردند، می نویسد: در نظریه های کلاسیک، استعاره را شیوه بیان بدیع یا شاعرانه به شمار می آورند که طی آن، یک یا چند واژه موجود برای یک مفهوم، خارج از معنای قراردادی آن برای بیان مفهوم مشابه به بکار گرفته می شود. وی آنگاه بـر این امـر تأکیـد مـی کنـد کـه آن سـازوکارهای عمومی را بر شیوه های بیان استعاری و شاعرانه حاکم است نه در زبان که در اندیشه باید یافت: این ها نگاشت های کلی در قلمروهای مفهومی است و نه تنها در شیوه های بیان بدیع شاعرانه، که در مورد زبان روزمره نیز دخیل است؛ به این معنی که جایگاه استعاره به کلی در زبان نیست، بلکه خاستگاه آن را باید در چگونگی مفهوم سازی یک قلمرو ذهنی بر حسب قلمرو ذهنی دیگر یافت.
کوکسس( ۲۰۰۲)، معتقد است که بهترین راه برای اشاره به اهمیت و جدیت استعاره مفهومی، افسانه ی ادیپ است. بنا به روایت، ادیپ وارد شهر تبس می شود و در آنجا با هیولایی بهنام ابوالهول رو به رو می شود که نگهبان جاده ی منتهی به شهر است. ابوالهول برای تمام کسانی که قصد ورود به شهر را دارند، معماهایی مطرح می کند و کسانی را که قادر به حدس پاسخ معما نباشند، می بلعد. تا کنون تمامی کسانی که قصد ورود به شهر را داشته اند توسط ابوالهول بلعیده شده اند.این معما برای ادیپ مطرح می شود: کدام حیوان است که صبح ها چهارپا، ظهر ها دو پا و عصر ها سه پا دارد؟ ادیپ پاسخ می دهد: انسان ابوالهول شکست خورده و خود را می کشد و ادیپ پادشاه تبس می شود.حل این معما توسط ادیپ بخاطر دانش او از استعاره مفهومی بوده است. «زندگی انسان یک روز است»، اولین استعاره مفهومی این معما است که طبق آن صبح با دوره شیرخوارگی، ظهر با دوره بزرگسالی و عصر با دوره پیری مطابقت دارد. دومین استعاره مفهومی این معما و نسبتا کم اهمیت تر این است:« زندگی انسان یک سفر است». این استعاره بر مبنای نقش پاها و راه رفتن در معما شکل گرفته است.
۲-۳- مبانی نظری
۲-۳- ۱-علوم شناختی و زبان شناسی شناختی
“علم شناختی دانشی میان رشته ای است که ادعا می کند رشته هایی مانند هوش مصنوعی، فلسفه، زبان شناسی، روان شناسی، عصب شناسی و… اساساً یکسان هستند و صرفاً در جنبه های سطحی مانند روش شناسی و اینکه کدام جنبۀ خاص از علم را مورد بررسی قرار می دهند با هم متفاوتند” (جانسون و ارنلینگ،۱۹۹۷). سال ها بود که مطالعه زبان و مطالعه شناخت دو عرصهٔ جدا از هم در نظر گرفته می شد و به ندرت زبان را نوعی عملکرد شناختی بنیادین به شمار می آوردند، ولی در چند دهۀ اخیر زبان و به تبع آن مقوله بندی و فهم انسان به عنوان یک عملکرد شناختی بنیادین در نظر گرفته می شود وعلوم شناختی این دو حوزۀ مطالعه را با هم ادغام کرده است. بنابراین دیگر زبان به عنوان حوزه ای جدا در ذهن محسوب نمی شود بلکه اکنون ما از مطالعهی‌ ذهن و عملکردهای آن صحبت می کنیم.
زبان شناسی شناختی که مطالعۀ زبان و مطالعۀ‌ سایر قوه های شناخت را با هم ترکیب می کند بر این ادعاست که زبان با سایر فرایندهای شناختی در ارتباط است و ایده چامسکی مبنی بر حوزه ای بودنساختارها چندان مورد قبول این گروه نیست. بنابراین انطباق های ذهنی در زبان را می توان یکی از ویژگی های ذهن در نظر گرفت که “در سطوح معینی از انتزاع از طریق مکانیسم هایی توصیف می شود که ما فرض می کنیم وجود دارند”(جانسون و ارنلینگ،۱۹۹۷: ۱۱۸). فرض اساسی چامسکی (همان) آن است که “ذهن دارای زیر مجموعه هایی است که یکی از آنها قوهٔ زبان انسان است”؛ بنابراین قوۀ زبان در نظر چامسکی مستقل از سایر قوای ذهنی عمل می کند و باید آن را به صورت حوزه ای مستقل مورد مطالعه قرار داد. در نتیجه دیگر زبان سطحی از انتزاع نیست که عملکردی شناختی از ذهن باشد و به همان طریقی عمل کند که سایر کارکردهای شناختی عمل می کنند، بلکه زبان مکانیسم یا صورتی مجزا است. ژ. فوکونیه و م. ترنر (۲۰۰۲) در این باره اینگونه می نویسند: “رویکردهای صورتگرا نه تنها ما را به تفکر دوباره دربارۀ مسایل سخت وا می دارد بلکه ما را به سمتی سوق می دهند که سوال های جدیدی مطرح کنیم، سوال هایی که قبلاً پاسخی برای آنها نبوده است یا اصلاً مطرح نشده بودند. مطالعۀ نظام مند زلیگ هریس، نوآم چامسکی و سایر شاگردان آن ها این نکته را آشکار می کند که صورت زبانی به طرز حیرت آوری پیچیده و مشکل است و موفقیت چشم گیر رویکردهای صورتگرا در عرصه های مختلف، اندیشمندان را به توسعۀ ‌رویکرد صورتگرا راغب کرده است به نحوی که آنها این رویکرد را در زمینه هایی مانند هوش مصنوعی، زبان شناسی، سایبرنتیک و روان شناسی بکار گرفته اند. با این حال هنوز، صورت نتوانسته رازهای مربوط به معنا را حل کند” (همان).
زبان شناسی شناختی بر این باور است که “زبان قوهٔ شناختی خود بسنده ای نیست” (کرافت و کروز۲۰۰۴). با توجه به این باور که یکی از پارادایم های علوم شناختی محسوب می شود می توان نشان داد که استفاده از رویکردهای صورتگرا قادر به تبیین برخی از تمایزات نیست. فوکونیه و ترنر (۲۰۰۲) برای نشان دادن عدم کفایت تبیینی نظریه های صورتگرا به سه تمایز اشاره می کنند: “هویت، آمیختگی و تخیل”. آنها توضیح می دهند که هویت یعنی ” تشخیص همانندی و همسنگ شده ها”،‌ آنچه که اساساً به معنای توانایی نگاه کردن به یک گل و تشخیص آن به عنوان یک گل می باشد؛ این همان توان‌ ایجاد ارتباط بین مفهوم گل و گلی است که در جهان بیرون است. به همین منوال، فوکونیه و ترنر آمیختگی را “یافتن هویت ها و چیزهای مقابل آنها” معرفی می کنند؛ آنها نشان می دهند که هویت و آمیختگی “نمی توانند توجیه گر معنا باشند و پیشرفت آنها بدون من سوم ذهن بشر یعنی تخیل امکان پذیر نیست”(همان). توانایی آمیختگی نیز به نوبۀ خود، تخیل را به خدمت می گیرد تا چیزی را بسازد که می توان آن را، به طور خاص، در توانایی انسان در خلق هنری، آیینی و البته زبان دید.ادعای کلیدی معناشناسی شناختی این است که تخیل انسان نقش مهمی را در فرایندهای شناختی بازی می کند.(لیلا اردبیلی،۱۳۹۱)
۲-۳-۲- زبان شناسی شناختی
آنچه زبان شناسیِ شناختی ٬ به ویژه معنی شناسیِ شناختی ٬ نامیده می شود مجموعه رویکردهای متفاوتی است که ٬ به دلیل وجوه اشتراکشان در نگریستن به زبان ٬ با چنین عنوانی مشخص شده اند.
در آثار این دسته از زبان شناسان ٬ اغلب ٬ به تفاوت نگرشِ صورت گرا و نقش گرا نسبت به زبان اشاره شده است. بارزترین نگرش صورت گرا را به زبان می توان دستور زایشی چامسکی دانست که درباره زبان و شناخت دارای دیدگاهی خاص٬ یعنی جدایی حوزه قواعد زبان از دیگر فرایندهای ذهنی انسان است. افزون بر این ٬ حوزه های درونی زبان یا ٬ بهتر بگوییم ٬ سطوح تحلیل زبان ٬ از قبیل واج شناسی و نحو و معنی شناسی ٬ نیز مستقل از یکدیگرند.
در نگرش نقش گرا ٬ برخلاف صورت گرا ٬ زبان از سایر فرایندهای ذهنی انسان مستقل شمرده نشده و جدا دانستن سطوح تحلیل زبان نیز نوعی تحویل ساده اندیشانه تلقی شده است؛ زیرا نمی توان فرضاً ٬ با نادیده گرفتن سطح تحلیل معنی شناسی ٬ به مطالعه نحو یک زبان پرداخت و به نتیجه ای مطلوب رسید.
به این ترتیب ٬ شاید بتوان زبان شناسیِ شناختی را نوعی زبان شناسیِ نقش گرا دانست؛ زیرا ٬ بر اساس دو تفاوت عمده ای که مطرح شد ٬ این نگرش از رهیافت صورت گرا به زبان دور می شود. البته اگر چامسکی را یکی از شاخص ترین متفکران صورت گرا و، در مقابل، گیون را از جمله بارزترین زبان شناسان نقش گرای امریکایی بشماریم ٬ آراءِ لانگاکر ٬ لیکاف و دیگر زبان شناسانِ شناختی ٬ هرچند به دیدگاه نقش گرای گیوُن نزدیک است و از مبانی نگرش صورت گرا دور می گردد ٬ ولی میان زبان شناسیِ نقش گرا و زبان شناسیِ شناختی تفاوت هایی وجود دارد که تمایز این دو رهیافت را القا می کند(کوروش صفوی۱۳۸۳).
زبان شناسی شناختی در کنار دو نگرش زبان شناسی صورتگرا و زبانشناسی نقشگرا، نگرش های مسلط در «زبانشناسی نظری» امروز محسوب می شود که هر یک از منظری خاص و با نگاهی متفاوت زبان را مورد مطالعه قرار می دهند. هر یک از این نگرش ها، خود زیر مجموعه هایی را شامل میشود که فصل مشترک آن ها به ترتیب عبارتند از : تلقی زبان به عنوان نظامی ساخت بنیاد و ریاضی گونه؛ نظامی برای ایجاد ارتباط و نظامی شناختی(دبیرمقدم،۱۳۸۷).

 

موضوعات: بدون موضوع
[سه شنبه 1400-01-24] [ 11:22:00 ب.ظ ]