اگر کامو نوعی ناامیدی شخصی را از بدرفتاری خدا نسبت به زندگی شخصی خودش انتقال می داد امکان ارزیابی دیگری برای بی خدایی کامو، توسط مارسل وجود داشت. اما اعتقادات کامو ریشه ای متفاوت با اعتقادات نیچه یا سارتر دارد .اعتقاد او به عدم وجود خدا یک اظهار عقیده توام با اکراه، براساس رنج کشیدن آنهایی است که نمی توانند از خودشان دفاع کنند، طوری که انگار کامو همانند دیگری، ظاهر می شود وبراساس وضعیت دیگری، برای شرایط انسان بدون خدا سوگواری می کند. مارسل در واقع از تاثیری که مساله شر، شخصا برکامو داشت انگیزه گرفت و بعدا وقتی با نگرش کامو روبرو شد بیان کرد که مساله شر، تنها در صورتی میتواند برای فیلسوف معنا داشته باشد که او مومن نباشد یا فیلسوف مومنی باشد که اعتقادات مذهبی شخصی اش را به کنار نهاده است[۲۰۰].
از دید مارسل دو مساله حقیقی از مساله عینی شر ظاهر می شوند. اولی این است که شر منجر به یک رویه خداباورانه نکوهش پذیر، شامل انکار تجربه درونی ،ملموس، عینی و بی رحمانه اخلاقی می شود.[۲۰۱]
مارسل مطرح می کند که نگرش یا سلوکی که یک خداباور با آن در مساله شر درگیر می شود درمقایسه با آنچه عملا درمورد آن می گوید بسیار تاثیر بخش است. بنابراین تاکنون بسیاری از خداباوران، احترامی برای درد ورنج غم انگیزی که بسیاری که خداباوری رابراین مبنا رد می کنند، قائل نبوده اند. نگرش وعشقی که خداباور در زمان توضیح مساله شر نشان می دهد، نهایتا ارزش خداشناسی او را تعیین می کند . اگر خداشناسی به هر طریقی غم را کنار بزند ،اگر تنها توهم یا شبحی را جایگزین رنج و شر واقعی کند که کل دستکاری های منطقی را در بر می گیرد، قطعا خداشناسی او بی خدایی را تایید می کند. نمونه هایی در دوران معاصر وجود دارند که دشواری شدید مساله شر برای دیدگاه های خداباورانه مانند دیدگاه مارسل را انعکاس می دهند.به عنوان مثال کلودیا کارد[۲۰۲] می گوید، دفاعیات خداباورانه از قدرت و خوبی خدا باید رد شده و با یک ایده سکولار از شر جایگزین شود، که به صورتی تفکیک ناپذیر و جدانشدنی با تجربه قربانی درپیوند است. چون خداباوری سنتی، شرحی عینی از تجارب زنده آثار شریرانه ارائه نمی دهد. اگرچه مریلین مک کارد آدامز[۲۰۳] ایده و کارکرد خداباوری را کنار نمی گذارد، تشخیص می دهد که شرهای هولناک مثل تجاوز به ناموس، دشواری های بالقوه ای را برای عقلانیت اعتقاد به خیرخواهی مطلق خدا ایجاد می کنند.
دومین نگرانی مارسل درمورد مساله شر این است که، آن سبب می شود افراد دنیا را با رخوتی بنگرند که می تواند شبیه مرگ معنوی باشد. وی این را بی خدایی زنده می خواند که نتیجه تردید فلسفی درمورد وجود خدا، در رویارویی با رنج بی گناهان است. البته این گونه نیست که کل آنهایی که رخوت معنوی دارند یا درمورد خدا رضایت دارند ،بی خدا هستند.[۲۰۴] طبق نظر مارسل، به نظر می رسد صحیح باشد که بگوییم این شیوه وجود و تصور از زندگی به صورت ضمنی و به تبع خود، بی خدایی را دربردارد .حتی اگر آنهایی که آن را اتخاذ کرده اند وبه وسیله آن دچار رخوت شده اند پای بند کلیسا و فرقه ای مذهبی ،هرچه که می خواهد، باشند. آنچه که ایده تعالی را نفی می کند از بی حسی و رخوت بی خدایی زنده ،آشفته کننده تر می باشد . بدون تعالی،هیچ امکانی وجود ندارد. بدون امکان ،هیچ امیدی وجود نخواهد داشت.
یک نقد که می توان مطرح کرد این است که اگزیستانسیالیسم مارسل در اینجا زیاده روی می کند .به نظر می رسد کامو رابر مبنای پاسخ عاطفی وی به شر اخلاقی درجهان مورد انتقاد قرار داده و رد می کند.اما از نظر مارسل هر آنچه در یک بعد از تجربه زندگی ما از شرایط ملموس مان سهم دارد، همواره با ابعاد دیگر شرایط عینی و محسوس مان در پیوند است.به طریق مشابه ،هویت فردی دریک مفهوم،هم می تواند با نقش وی در خانواده اش پیوند زده شود، هم می تواند در یک مفهوم دیگر با نقش او در شغلش رابطه داشته باشد.در این صورت هویت او از هیچ یک قابل تفکیک نیست. بنابراین ابعاد عینی و ملموس زندگی مان نیز دریک مفهوم متمایز هستند، اگرچه تفکیک ناپذیرند. نتیجه این است که فلسفه مارسل می تواند به سیاست ، همدلی ،اخلاقیات والهیات بپردازد،همه این ها را داشته باشد، ضمن اینکه همچنان یک فلسفه باشد.
اما مارسل با این انتقاد موافق است که مساله بالقوه فلسفه او اگر نادرست تفسیر شود می تواند برای بعضی از مسیحیان به عنوان توجیهی استفاده شود که زندگی شان را از نظر سیاسی متمایز از خداشناسی شان بنا کرده اند. کلیسای مسیحی معاصر اغلب با قطع ارتباط نسبت به مسائل حقوق مدنی یا بی عدالتی درجهان، یا از طریق ریاکاری اش در تداوم بخشیدن این اعتقاد بی خدایان ،مبنی بر این که پای بندی به مذهب به هیچ وجه فرد را اخلاقی تر نمی کند، راه خود را پیموده است.مارسل فکر می کند که این ریاکاری سبب رنج بیشتر درجهان می شود. در واقع مارسل نگران این مساله است که این نوع مذاهب ،مسئول تغییر شکل دادن وجدان این افراد، فاسد کردن آنها یا رسواکردن شان یا شاید حتی جداکردن آنها از مذاهب هستند. به نظر می رسد این ارواح ساده قادر به انجام هیچ گونه تمایزگذاری میان خدا و نمایندگان ناشایسته او نیستند.
به اعتقاد مارسل اگر فرد مذهبی خود را به عنوان یک انسان مذهبی یا مسیحی بشناسد وسپس به اقداماتی دست بزند که ترقی، رفاه و روابط سالم را نقض کند که مشخصه جامعه معنوی هستند ،در نتیجه خداباوری، به همان طریق مساله شر و بدی، تاثیری منفی داشته است.
درحالی که تاثیر مساله شر مطرح شده توسط کامو و مساله ریاکاری درسطح پدیدار شناختی، با تفکر مارسل هماهنگ است ، مارسل همچنان اعتقاد دارد که بی خدایی خود در رنج بردن انسان نقش دارد.مثلا می گوید که درست همانطور که بی خدایی نیچه مقدم بر اقدامات ضد بشری جنگ جهانی دوم شد و آنها را امکان پذیر کرد ،بی خدایی می تواند یک گزینه عملی و ممکن بعد از جنگ هم باشد، دراین مفهوم که خدا می تواند از میان غصه ها و خاکستر انسانیت ظهور کند .چارچوب نظری نیچه برای چنین شری ،در تلاش وی برای بنیان نهادن نوع عالی تری از خیر، در تمایلش به فرارفتن از خیروشر یافت می شود. ارزیابی مارسل از اقدام تیچه این است که، فرارفتن نیچه یک زیررفتن می شود؛ حرکت او به سمت بالا، در عمل، حرکت روبه پایین است. یک تعالی مقوله های اخلاقی عادی نیست، بلکه با بهره گرفتن از واژه ای که توسط ژان وال وضع شده، باید گفت که یک تعالی دور شونده از آنها است. مارسل نتیجه می گیرد که برمبنای این وارونگی اخلاقی، کاملا غیرممکن است که نیچه را از یک مسئولیت حداقل غیرمستقیم برای وحشت هایی که درآن بوده ایم وهمچنان شاهدش هستیم مبرا سازیم . توبیخ نیچه توسط مارسل تلاش اش درجهت برابر کردن میدان بازی دربرابر این فرد بی خدا برسر مساله شر و ریاکاری است. شراخلاقی (شامل ریاکاری)یک مساله انسانی است که منشا آن ذات و ماهیت انسان است، نه یک الزام الهی. بی خدایان به اندازه خداباوران از مساله سازی و ماده پرستی رنج می برند و هتک حرمت می شوند. خداباوران در این میان ،دارای پیشینه قابل توجهی از اِعمال بی رحمی های اخلاقی، در ارتباط با نام خداوند هستند. هیچ گروهی بی تقصیر نیست.
برجسته ترین نمونه مسئولیت مشترک برای رنج کشیدن درجهان میان فرد خداباور و بی خدا ،در صحنه جنگ است. هردوگروه در انتشار رنج انسانی درنتیجه جنگ در سرتاسر جهان نقش داشته اند و دارند.مشارکت یک گروه درجنگ، ممکن است با تعهدات دینی شان ناهماهنگ به نظر برسد، اگرچه تلاش های خلاقانه ای حداقل برای بدست آوردن پشتیبانی گروه های اجتماعی خاص برای عملیات جنگ وجود داشته است. مارسل هرگز یک صلح طلب نبود، اما با این حال می گفت که جنگ با چهره ای که امروز دارد یک گناه است، و باید از آن بیزاری جست. به دلیل پیشرفت ها در فناوری، جنگ که کشتار زیادی را به جای گذاشته است، هرچه بیشتر از انسانیت جدا شده است.[۲۰۵]

در واقع ،سرنوشت جنگ وپیشرفت فناوری دردنیای ما لاینفک به نظر می رسند. هر چیزی که انگیزه ای جدید برای تحقیقات فنی به وجود آورد درعین حال جنگ را ویران کننده تر می کند ،و بیشتر آن را به سمتی می برد که در نقطه نهایی خودکشی نژاد انسان خواهد بود.
نه خداباور و نه بی خدا، نمی توانند از تاثیر تکنولوژی روی توانایی جداسازی انسانیت از خودش، یا از مساله مرگ خدا رها شوند.هردو مستقیما با انگیزه جنگ درارتباط هستند . هردو می توانند درجهان بینی ای سهم داشته باشند که خلق انسان از فناوری انسانی را که هدفش ویران کردن نژاد انسان است، به عنوان یک امکان می پذیرد.[۲۰۶]
۳ ـ۱۱رابطه ی من و تو
مارسل از همان ابتدا بین رابطه ی “من ـ او” و رابطه ی “من ـ تو” تفکیک قائل شد. در این امر مارسل بیشتر پیرو مارتین بوبر است[۲۰۷]، که کتابی را تحت عنوان من و تو نوشته است. ارتباط “من” با یک “او” یک ارتباط با شیء است و ارتباطی است که رابطه ی عاطفی در آن وجود ندارد ،این دو فقط از سر تصادف، یا برای رسیدن به هدف در کنار یکدیگر قرار گرفته اند. واضح ترین مثال برای چنین ارتباطی را می توان بین کسی که مورد آزمون قرار می گیرد و کسی که آزمون را انجام می دهد نشان داد. در ارتباط “من” و یک” تو” مشارکتی خلاق شکل می گیرد و یک ارتباط سرد و بی هدف مد نظر نیست. من فقط وقتی به معنای واقعی “من” است ،که با تویی مواجه شود. زندگی انسان آمیزه ای از ارتباطات (من ـ اویی و من ـ تویی) است.[۲۰۸] شخص اخلاقی دوست دارد ارتباطات انسانی را گسترده کند، اما جامعه ،ارتباطات ما را محدود می کند.در روابطی که عشق دیده می شود ممکن است یکی از طرفین به صورت یک شیء در بیاید، عشق باعث ایجاد مشارکت می شود . این حس مشارکت است که منِ تنها را به یک شخص انسانی تبدیل می کند. فلسفه ی محسوس مارسل در مورد انسان به این نتیجه می رسد که انسان را موجودی متجسم، جدای ناپذیر از اوضاع و احوالش که در آن زندگی می کند، در نظر می گیرد و مارسل آن را وجود شناسی محسوس می نامد. ارتباطات بین الانفسی (بین شخصی میان افراد)، راه شناخت راز هستی است.مارسل فلسفه ای محسوس ارائه کرده است درباره ی وجود انسانی، که پیش زمینه وجود شناسی محسوس وی است .او واقعیتی را پیش روی انسان قرار می دهد تا باور کند که واقعیتی سرمدی وجود دارد که معنای واقعی و نهایی به زندگی انسان می بخشد[۲۰۹].اما این که تنها گفته شود دیگری غیر از من است کافی نیست، چون خیلی امور وجود دارند که غیر از من هستند همچون اشیاء،وقتی آدمی با فردی مواجه می شود آن فردبرای او به منزله ی “تو” است وبا عبارت من ـ تو او را صدا می کند، او جدای از این که فلان مرد یا فلان زن خوانده شود ،برای خود یک “تو” است که جهان آن فرد را در بر می گیرد.[۲۱۰] دیگری یعنی کسی که دارای اختیار است یک “تو” است .فرض کردن “من” جدا از دیگران امکان ندارد .[۲۱۱] مارسل در این باره می گوید فقط یک رنج وجود دارد و آن رنج تنهایی است.بوبر که گفته شد شباهتی به مارسل دارد، راز من ـ تو را به راز من ـ توی مطلق ربط می دهد. بوبر از عالمان الهیات یهود است که که موسی (ع) را کلیم می داند.وی می گوید موسی به قدری دارای مقام است که می تواند با خدا سخن بگوید به این خاطر اهمیت زیادی برای من ـ تو قائل است. دلیل رازآمیز بودن رابطه ی من ـ تو این است که، در ادامه ی رابطه ی من ـ توی مطلق قرار دارد.[۲۱۲] وفا ، تعهد و التزام در رابطه ی من ـ تو شکل می گیرند، زیرا با اشیاء نمی توان عهد بست. حال می توان گفت که فرد می تواند به خودش تعهد کند؟مارسل چنین تعهدی نسبت به خود را قبول ندارد و آن را نوعی غرور تلقی می کند. وی می گوید وفاداری به گونه ای است که خالی از هرنوع غرور است. آدمی باید به دیگری تعهد داشته باشد نه به خود.حال در صورت تعهد میان یک من ویک تو” ما” شکل می گیرد .اگر التزام از لحاظ تو در نظر گرفته شود به این معناست که دیگری نیاز به کمک دارد چون تا وقتی کسی نیاز به کمک نداشته باشد کمکی هم صورت نمی گیرد، اما وقتی التزام از لحاظ من درنظر گرفته شود، نوعی ایثار و سخاوت است. اگر شخصی احساس کند که آمادگی برای کمک به دیگری را ندارد به این معناست که اسیر خودش شده است و می ترسد با کمک به دیگری چیزی از وجودش یا اموالش و غیره را از دست بدهد. آمادگی برای کمک به دیگری ، نوعی ایثار خواهد بود .در این صورت است که” ما” شکل می گیرد. گاهی ممکن است بین دو چیز در خارج هم رابطه ی” ما” وجود داشته باشد ،اما رابطه ی ما بین دو شخص سبب ایجاد اعتماد ومحبت به طرفین خواهد شد. حال اگر دیگری را “او” در نظر بگیریم او را به صورت یک شیء درنظرگرفته ایم اما اگر دیگری را “تو” درنظر بگیریم یعنی بین من و تو یک رابطه ی بین الانفسی شکل می گیرد.
بنابراین در حالی که من به شیوه ای با اشیاء مواجه می شوم که فنی ، شیء ساز و بی روح است، مواجهه من با شخص دیگر یک امکان منحصر به فرد دیگری را ایجاد می کند که می توانم رابطه ای “با” او داشته باشم.حیات موجود انسانی این نیست که آدمی چیزی را می بیند، می شنودو یا حس می کند، زیرا این امور به حوزه ی” آن “مربوط می شوند و جدای از قلمرو “تو” هستند.[۲۱۳]وقتی میز را درکنار صندلی قرار می دهم این امر تفاوتی درمیز یا صندلی ایجاد نمی کند و می توانم یکی یا دیگری را بدون ایجاد هرگونه تفاوتی بردارم ،اما رابطه من با ” تو” تفاوتی در هر دوی ما ایجاد می کند و هرگونه گسیختن این رابطه نیز یک تفاوت ایجاد خواهد کرد.برای برقراری رابطه من ـ تویی علاوه بر وجود احساسات ، توجه به آداب و رسوم نظام یافته،حضور عامل سومی به نام “تو” نیاز است که در زمان حال رودرروی تمام انسان قرار می گیرد.[۲۱۴]آنچه ما را در ابتدا با دیگری پیوند می دهد معرفت و شناخت دیگری نیست اگرچه درواقع ممکن است به حد شناخت ومعرفت دیگری برسد بلکه اخوت(برادری) است، یعنی این حس که دیگری دارای همان شادی ها واندوه های مشترک برای کل خانواده بشر است، این است که به ما اجازه می دهد با مشاهده بداقبالی دیگری، بگوییم :من برای خاطر رضای خدا به سمت تو می آیم.[۲۱۵] از نظر مارسل معنای خود انسان در ظرفیت رفاقت و رفتار متقابل نهفته است.پس در جریان رابطه میان من ـ تو است که رابطه ی متقابل به وجود می آید.یک جامعه واقعی تنها براساس رابطه متقابل افراد با یکدیگر است که شکل می گیرد.[۲۱۶] جامعه زمانی ساخته می شود که علاوه بر این که انسان ها باید با هم رابطه متقابل داشته باشند، باید با یک مرکز زنده همگانی هم ارتباط برقرار کنند.[۲۱۷]

فصل چهارم: فناوری و جهان
۶ـ۱فناوری
اگر چه مارسل اکیداً ارزش فناوری را در بهتر ساختن زندگی انسان درک می کرد، اما نگران تأثیرات فلج کننده آن بود که انسان ها صرفاً به عنوان “تکنسین” در نظر گرفته شوند. گابریل مارسل در سرتاسر زندگی اش علیه فناوری مبارزه کرد تا شأن و قداست شخص انسان را حفظ و ترویج کند. اودر آثار بسیارش یک رویکرد هستی شناختی شخص گرای محتاطانه را به فناوری توسعه داد.
تعریف فناوری شرایطی را که گابریل مارسل در آن علیه تأثیر منفی فناوری در زندگی هایمان مطرح می کرد راروشن می کند.فناوری یک عامل پویای همواره موجود است که بر زندگی روزانه مان تأثیر گذاشته و تمدن معاصرمان را متحول کرده است. می تواند به عنوان دنیای مصنوعی ایجاد شده به صورت منطقی شامل قوانین عملیاتی، روش ها، دستور العمل ها و مهارت هایی تعریف شود که مجموعه ای از شیوه های استاندارد موجود به صورت جهانی را ارائه می دهند که به صورت اتوماتیک برای دستیابی به اهداف مشخص در مجموعه متنوعی از اقدامات با مهارت ،کارآیی وبهره وری بیشتر، قابلیت پیش بینی ودوام بیشتر وخاصیت عملی بیشتر به کار می روند.فناوری به هرشکل بر هر بعدی از زندگی ما غالب است و به ما امکان می دهد هرگونه فعالیت فیزیکی یا ذهنی مربوط به امور داخلی، اجتماعی، سیاسی، اقتصادی، پزشکی و زیبایی شناختی را کنترل کنیم. شیوه های حمل و نقل و ارتباطات را تسهیل می کند. شرایط کار و تفریح را تقویت و به مهار نیروهای طبیعت و دگرگون سازی مواد اولیه کمک می کند.

به نظر می رسد ظهور و پیشرفت فناوری که یک پدیده جهان شمول وازیک نظرموهبت در نظرگرفته می شود، بایدشرایط انسان را در تلاش برای کنار آمدن با زندگی اش و دنیا بهبود ببخشد و از طرفی یک تراژدی است چون ،پیامدهای مخربی دارد و بر دنیای فیزیکی و آینده بشریت تأثیر مخرب دارد.فناوری، مشقت، رنج و نا امیدی در رویارویی با مشکلات طاقت فرسا ی مسلّط بر جهان و دستیابی به اهداف مورد نظر را کاهش می دهد و تسلط بر خود، موفقیت بالاتر و امید به انجام فعالیت های اساسی که برای بقا یا بالیدن بشر مورد نیاز یا مطلوب است را تقویت می کند. اما تکنیک های به کار رفته در تبلیغات و جنگ، به نظر قابل اعتراض است. تکنیک های بکار رفته در شگردهای کسب و کار و در محل کار صنعتی تردید آمیز به نظر می رسند.تکنیک هایی که جامعه و افراد به آنها متوسل می شوند، منجر به نتایج زیان باری خواهدشدو حتی مهم تر از آن تکنیک هایی که کل تلاش های انسان را تصرف کرده و تحت سلطه در می آورند نیز،موجب کنار رفتن آرمان های انسانی می شوند. تأثیرات زیان بار احتمالی فناوری بر آینده بشریت ،برای بسیاری یک نگرانی جدی بوده و همچنان هست. [۲۱۸]
توجه ،تجزیه و تحلیل اصلی گابریل مارسل ،همانند بسیاری ازتحلیل های دیگر به تأثیرات مثبت و منفی پیشرفت بی وقفه و اجتناب ناپذیر فناوری در جامعه مان، بر تمامیت وسلامت محیط زیستمان، بر مدیریت مجتمع های صنعتی، بر توسعه عملیات اقتصادی، بر شرایط کارکنان در محل کار که بر زندگی فردی و خانوادگی شان تأثیر می گذارد، یا بر الگوی سازماندهی در نهادهای اجتماعی، سیاسی ،ومذهبی و در عرضه ملی و بین المللی است.

گابریل مارسل وظیفه فکری اش به عنوان یک فیلسوف را در چشم اندازی متفاوت بررسی می کند. گابریل مارسل در توجه هستی شناختی شخصی گرایانه اش، به سرنوشت شخص انسان در جستجویش برای رسیدن به اصالت در شرایط تاثیر روز افزون تکنولوژی، رویکرد فلسفی اومانیستی و رمانتیک را به فناوری اتخاذ می کند نه یک رویکرد فلسفی علمی و مهندسی یا رویکرد فلسفی اجتماعی و سیاسی به آن.
توجه مارسل به فناوری، مربوط به این مسأله است که چگونه شرایطی که روح فناوری ایجاد کرده است، می تواند برای شکوفایی انسانیت مضر باشد و تاثیری نامطلوب بر آرمان فرد در جهت تحقق خود در هستی داشته باشد. آنچه برای مارسل اهمیت دارد پیشه طبیعی شخص انسان است که به روی یک زندگی معنوی گشوده شده و به سمت تعالی ،جهت گیری کرده است. مسأله یک امر متافیزیکی است، که مستلزم تعهد به کلیت فرد به عنوان یک روح تجسم یافته است که ازطریق شرایط بیرونی مادی اش و اقتضاء معنوی درونی اش عمل می کند،نیاز به تهیه یک ترازنامه وجود دارد که دستاوردهایمان در ایجاد یک زندگی دنیوی بهتر، از طریق پیشرفت تکنولوژی و چشم اندازهایمان، برای غنی سازی هستی مان با یک زندگی شخصی کامل تر را شناسایی می کند.
اما با در ذهن داشتن نتایج ویرانگر تکنیک های تنزل و تحقیر در کار در اردوگاه های مرکزی نازی و نحوه دستمزد دهی در جنگ ها در قرن ما، باید از پیشرفت تکنولوژی به خاطر تأثیرات احتمالی غیر انسانی و غیر شخصی، روی زندگی خصوصی و عمومی انسان ها نگران باشیم . رویکرد مارسل یک رویکرد محتاطانه است ،وی نسبت به خطرات موجودفناوری که ممکن است بر فرهنگمان تسلط یابدو طوری عمل کندکه شخص انسان رابه جایگاه یک “انسان صرفاً فنی” تقلیل دهد،همواره هشدارمی دهد.[۲۱۹]
انتقادات منفی او در جهت رد فناوری نیستند و در جستجوی نابود کردن آن نیز نمی باشند. او پیوسته خوانندگانش را به یاد نقش های مثبت تکنولوژی می اندازد. تکنولوژی به خودی خود به عنوان یک هدف ارزشمند، برای خوشایندکردن انسان و ایمن تر ساختن زندگی وی عمل می کند. خطر ناشی از تنزل درتکنولوژی است ،که تمامیت انسان را به خطر می اندازد تکنولوژی هایی که اخیراً برای استفاده در جنگ ها، مراقبت بهداشتی، کنترل جمعیت، حمل و نقل، تحقیقات علمی، سفر فضایی، مدیریت محیط زیست، خط مشی دولت، کارهای اقتصادی،روش های تولید،پروژه های مهندسی،تبلیغات و در ارتباطات توسعه یافته اند، در معرض همان انتقادی قرار دارند که در فلسفه شخص گرای وجودی ملموس مارسل در مورد تکنولوژی در دوره قبل از مرگش در۱۹۷۳ انجام شده است .
مارسل در برابر تجربه بسیاری از جنگ های دیگر قرن بیستم تأکید کرد که تکنولوژی نمی تواند صلح و آرامش را تقویت کند ،چون باور به ارزش های انسانی، بالاتر و درک آنها بیگانه با روح آدمی است، که صرفاً فنی خواهدبود.و اینکه تکنولوژی با تسهیل شیوه های تنزل، تحقیر و اصلاح ابزارهای تخریب ،راه جنگ را باز می کند.[۲۲۰]
یک تشابه در میان ویژگی های تکنولوژی که تاثیرات زیانبارش را توضیح می دهند و تضعیف پتانسیل انسانی و شرایطی که منتهی به جنگ و اختلال در آرامش و صلح می شوند توسط آن وجود دارد.مارسل در تجزیه و تحلیل شرایطی که صلح را تقویت می کنند و جنگ را موجب می شوند، از تحلیلی استفاده کرد که نشان دهنده توجهاتش به سرنوشت بشریت و یک زندگی خلاق و با معنا برای شخص انسان است. خطر ،در پذیرفتن شیوه ای از زندگی است که ،اجازه می دهد به امور انتزاعی عقیده و به برابری اولویت داده شود .به جای اینکه اولویت دادن به امر ملموس، حقیقت و اخوت را تقویت کند. گابریل مارسل هم در کارهای فلسفی و هم در نمایشنامه هایش مطرح می کند که چگونه یک رویکرد ملموس و وجودی به شرایط زندگی، احترامی را برای شخص انسان به وجود می آورد که در صلح ،نقش دارد در حالی که روح انتزاع و تعمیم، عاملی است که جنگ را سبب می شود،چگونه حقیقت و اصالت جامعه ای را حاصل می کند که در آن ارتباطات و استمداد منجر به صلح می شود .در حالی که اظهار نظر و خود فریبی، یک جو جنگ افروز را به وجود می آورد. و چگونه اخوت و اتحاد ،جامعه ای از افراد صلح جو را ایجاد می کند، در حالی که برابری و رقابت ،جنگ را تشویق می کند.
فناوری اگرچه درشرایط زندگی مادی، تقویت تولید کالا و کنترل طبیعت، در سطح انتزاعی، اظهارنظر، و تحمیل برابری علم عمل می کند و توجه به امور ملموس، حقیقت و اخوت را کنار می گذارد،نتیجه آن فقدان کمال و تمامیت، با کل خویشتن به عنوان یک شخص ونبوداعتباردر آشکارکردن حقیقت وفقدان وفاداری، در مشارکت جامعه ای از افراد است. انسان به عنوان یک شخص در آرمانش برای تلفیق هستی اش با تعالی وجودی، برای رازگشایی هستی اش در ارتباطات با دیگران ، برای خلق هستی اش در وحدت با دیگران دچار سرخوردگی می شود. تکنولوژی خویشتن فرد را با حس از دست دادن منحصر به فردی، مبنای محکم و با هم بودن مواجه می کند. مارسل در رویارویی با حس سرخوردگی، ناامیدی و انزوای ناشی از بی کفایتی تکنولوژی در رویارویی با کل شخص انسان درصدد بر آمد نقایصی که ذاتاً در تکنولوژی وجود دارند را کشف کرده و سعی در یافتن راهی برای خروج از این باتلاق نماید.[۲۲۱]
تحلیل مارسل در روح تکنولوژی در عصر ما، مجموعه ای از استدلال های قانع کننده را به ما ارائه می دهد، که نشان دهنده محدودیت و بی کفایتی تکنولوژی ،در رویارویی با شخص انسان است. مارسل در توسعه استدلال هایش، وظیفه اش به عنوان یک افشاگر را دنبال کرد، یک نگهبان و مراقب هوشیار برای تشویق انسان به سمت تحقق بخشی کامل خود و تشخیص هر آنچه برای دستیابی وی به هدفش زیان بار است .او نیاز به غلبه بر آن ناامیدی را درک می کند که ناشی از دیدن خود در دام شرایطی است که هرگونه امید برای تحقق بخشی کامل خود را از بین می برد. این احساس وجود دارد که انسان در فرایند خلق خود در حد کاملی که هستی اش در هسته درونی خود تقاضایش را دارد، در نتیجه نیروهای ماجراجوی مداخله گری بامانع روبرومی شود که، استاندارد پایین تری را برای وجود انسان وضع می کنند.که البته بسیار مفید و موثر است.
فناوری شخص انسان را از آنچه برای تبدیل به موجودی که معنادار و موثر است محروم می کند و بنابراین سبب می شود او اساساً تحقیر شود. تعجبی ندارد که استدلال های مختلف مارسل، درباره شرایط منفی ایجاد شده توسط تکنولوژی در فصلی از کتابش، یعنی “انسان علیه جامعه انبوه” که “پیشرفت فنی و گناه” نام دارد، و به دنبال فصلی با عنوان “شگردهای تحقیر و تضعیف” آمده است، متمرکز بر فقدان تحمیل شده در نتیجه آن چیزی است ،که در فلسفه او در انسان ،اساسی ترین چیز است. و در سطوح مختلف ،امید به ایجاد دوباره آگاهی و تعهد ،با توجه به ارزش های واقعی مناسب برای انسان وجود دارد. از جمله، وی بر فقدان اصالت و تمامیت، فقدان خلاقیت، فقدان معنای واقعی برای انسان، فقدان حس بعد طبیعی، و فقدان جذب شدن به سمت امر مقدس و تعالی تأکید می کند.[۲۲۲]
۴ـ۲پیامدهای منفی فناوری
۴ ـ۲ـ۱ فقدان اصالت و تمامیت[۲۲۳]
تأثیر تمدن تکنولوژی معاصرموجب فقدان کمال و اصالت،درشخص می شودوانسان راازخودش بیگانه می کند. چون فاقد توانایی یادآوری و آگاهی از خودش است .در نتیجه قادر به دسترسی به دنیای درونی خودش نیست . بنابراین دچار یک فقدان دانش در مورد خویشتن واقعی اش می شود. آن نمی تواند به بینش عمیق در مورد راز هستی درون خودش دست یابد ،که شامل گشاده رویی نسبت به امور معنوی و جهت گیری به سمت امر متعالی است. این موجب از دست رفتن احساس عشق و وفاداری نسبت به سایرین و عدم آمادگی برای پاسخگویی و در دسترس بودن نسبت به دیگران است. فناوری غلبه می کند و مرکز توجه می شود، چون به نظر می رسد کل این آماده سازی ها و تجهیزات، برای رفاه و راحتی انسان ضروری است.
باید روی این مزایا متمرکز بشویم و دیگر در جستجوی چیزی نباشیم. فرد با اراده خودش برده قدرت تکنولوژی می شود و با این امرخود را پایین تر از اشیاء درنظرمی گیرد ، به جای این که به ارزش های عالی تر به عنوان امری که انسان را از دنیای اشیاء و حیوانات متمایز می کنند توجه داشته باشد.
بنابراین لازم است یک واژگونی را در نگرشمان ایجاد کنیم ،تا از عادت در نظر گرفتن ویژگی های جذابی که تکنولوژی در برآورده کردن نیازهای مادی، در زندگی دنیوی مان ارائه می دهد که شامل کارآیی، بهره وری و کفایت است بیرون بیاییم و به سمت تعمق درباره راز هستی در درون خودمان بر آییم ،تا به تمامیت هستی در خود و در کل انشعابات آن برسیم.[۲۲۴]
۴ـ۲ـ۲ فقدان خلاقیت در فرد
تکنولوژی علیرغم خلاقیت خودش، موجب از دست رفتن کمال و خلاقیت مناسب در انسان می شود. متأسفانه انسان را که موجودی متفکر و عاقل است ارزش زدایی کرده و تنزل درجه می دهد. انسان در نتیجه تقلیل به یک زندگی ماشینی و کنترل شده به یک “انسان صرفاً فنی” تبدیل می شود و به عنوان فردی محروم شده از آماده سازی کامل خود و فردی عالم و آگاه با دستیابی به کمال هستی اش، غیر طبیعی و ناهنجار رفتار می کند.سپس انسان به کمتر از آنچه هست و می تواند باشد، و در سطحی محدودتر از آنچه می تواند فعالیت کند تبدیل می شود. تراژدی در اینجاست ،که هستی در ساز و کار تکنولوژی محصور شده است. اما انسان از شرایط محدود کننده تکنولوژی آگاه نیست یا حتی تشویق می شود آن را تصدیق نکند.
این امر صحت دارد که تکنولوژی موفقیت انسان را در حل مسائل دشوار از طریق مسیر تکاملی اش در عصر کشاورزی، در عصر صنعت و اکنون در عصر اطلاعات تقویت کرده است. فناوری از نظر مارسل، سطح بالای موفقیت برای انسان را ایجاد می کند. سطح عملکرد اغلب حیرت انگیز و ستودنی است. وی دستاورد فناوری را ناشی از قدرت اصالت و عقلانیت انسان، تعهد و سازگاری ،حس صبوری و شگفتی دانشمندان، مهندسان، مخترعانی می داند که تکنیک هایی خلق کرده اند تا جهان را طوری بسازند که زندگی در آن آسان شود.اما این سیر تکاملی که به انسان معنا و هدف می دهد نباید به خاطر تاثیر بیش از حد تکنولوژی محدود، مختصر و منحرف شود. قدرت روش های منطقی استفاده شده و مهارت های فنی توسعه یافته در فناوری، برای کنترل و غلبه بر تمام فعالیت های انسان استفاده می شود. این تاثیر بیرونی بر انسان، آزادی و خلاقیت او را محدود می کند و شأن او را به عنوان یک متفکر ، یک هستی معنوی و یک عامل اخلاقی خود مختار تضعیف می کند. آن نقشی که انسان به عنوان فردی دارای خرد در سرنوشت کلی بشریت ایفا می کند را تحریف می نماید. خردی که هر فرد در درون خودش برای کنارآمدن با دنیای زنده تجربه می کند، به وسیله تکنسین به عنوان امری سطحی و نامربوط کنار گذاشته می شود .[۲۲۵]
به حس رازگونگی و منحصر به فرد بودن که محور انسان است در رویارویی با مسائل تولد، زندگی، مرگ، پرداختن به حقیقت، خوبی و بدی، در به اشتراک گذاشتن وفاداری خلاق در شناسایی امر با معنا و قابل تحسین در تلاش های انسان، در تجربه یک حس ترس و شگفتی در حضور جهان و سایر افراد، و در شناسایی یک تمایل به سمت تعالی در درون خویشتن توجه کافی داده نمی شود. سوالات موجود در این تجارب انسانی فراتر از استرس تکنولوژی هستند و باید اجازه داد در پرس وجوی انسان به آزادی جریان داشته باشند. تکنولوژی معمولاً ادعا می کند هر آنچه خارج از حوزه روش ها ومهارت های معین آن قرار می گیرد فراتر از حوزه پرس وجوی منطقی انسانی است و شایسته توجه نیست. در نتیجه ذهن گیج و ناراضی می ماند و این منتهی به ناامیدی در صورت عدم وجود یک راه حل یا حداقل یک تجزیه و تحلیل پیوسته می شود. بنابراین باید محدودیتی که تکنولوژی روی خلاقیت فکری می گذارد را برطرف کرد. [۲۲۶]
۴ـ۲ـ۳ فقدان معنای مناسب برای انسان
فناوری تغییری را در آنچه که فرد انسانی درباره خود فکر می کند و درباره اینکه کیفیت زندگی اش چگونه باید باشد را ایجاد می کند. تکنیک های به کار رفته برای کنترل انسان ها و اشیاء به عنوان شیوه های غیر قابل صرف نظر وخود کفا، برای انجام هر وظیفه یا پروژه مطلوب ،به نظر می رسد در دستیابی به اشیاء یا مدیریت فعالیت های هردو،هم انسان ها و هم اشیاء ،در نظر گرفته می شوند. تکنولوژی به سطحی ارتقاء می یابد که بالاترین هدف تحسین و مرکز کل توجه دانسته می شود. در نتیجه دستاوردها و موفقیت درخشان تکنولوژی، چه چیز دیگری ممکن است لازم باشد وچه اقدام دیگری میتواند با ارزش تصور شود؟ کل تمایلات پایه ما برای اشیایی است که فناوری برای تملک ما ارائه می دهد وکل هراسهایمان در رابطه با فکر از دست دادن این محصولات مفید است. پس انسان یا یک فرد شرکت کننده و خلاق در فناوری محسوب می شود که به عنوان خالق تکنیک های جدید از او یاد می کنند ، و یا تنها به عنوان یک استفاده کننده از وسایل ساخته شده در نظر گرفته می شود. فعالیت های ما کاملاً درگیر در قلمرو تکنولوژی می شوند. به زودی خود وجود ما براساس شرایط “انسان فنی” شناسایی می شودکه درگیر در خلق یا استفاده از تکنولوژی می باشد .این منتهی به فراموش کردن هستی موجود در درون خویشتن و در دسترس برای خلاقیت خویشتن می شود. جذب کامل فرد در جو تکنولوژی، وقت یا جایی برای اختصاص به یادآوری و تعمق در مورد راز هستی و برای وحدت با سایرین در جهت وفاداری خلاق به جا نمی گذارد.
فراغت که مبنای فرهنگ است، بی ارتباط و غیر ممکن می شود.فناوری، فراغت و زمان تفریح ،برای بازی و آرامش جهت تجدید قوا برای روز بعدی را با خود درگیر می کند. تغییر در آنچه انسان در نتیجه تکنولوژی برای آن فراخوانده می شود، رسالت انسان را تغییر می دهد و توانایی اش برای کاملاً خلاق بودن را تضعیف ومنحرف می کند.
همچنین در حالی که سازنده اصلی فناوری، خلاق بوده و از تمام قابلیت نوآوری و فضائل لازم برای دستیابی به یک اقدام کامل خلاقیت انسانی برخوردار بوده است، به نظر می رسد امروزه اغلب افراد درگیر در جامعه فناوری در حد وجود کاربران آن، بدون اینکه نقشی در ابداع یا ساخت اشیاء استفاده شده ، تفکر در مورد فرایند ومهارت های مورد نیاز داشته باشند تقلیل پیدا کرده اند. فرهنگ فنی فرد ،که اتوماتیک سازی می شود مستلزم درگیری ومشارکت حداقل است. تلاش واقعی انسان برای به حرکت در آوردن ومدیریت اشیاء، اندکی لازم است. فرد مثل دنده ای در چرخ می ماند و فرقی نمی کند که با ماشین آلات سروکار داشته باشد یا با نهاد ها. فقدان خلاقیت، تعهد، درگیری ومشارکت موجب کسالت و انزوا در جهانی می شود که فاقد از ارزش ها است.چنین ارزش هایی حداقل برای بقا و داشتن یک زندگی راحت در یک جامعه گمنام و یکنواخت لازم هستند. فناوری برای فردی که دارای توانایی مهارت و غلبه یافتن بر ابزارها و مدیریت آنها را دارا می باشد، همچنین یک متصدی مستقل که اغلب در خانه و در فاصله ای دور، بدون نیاز به در تماس بودن با سایر افراد می باشد، منجربه تنهایی می شود. از دست رفتن حس فضیلت که به عنوان شرطی برای زندگی خوب محسوب می شود و چون وقتی مهارت های مورد نیاز فراگرفته شد، تعهد و نیاز به بهبود، خود از دست خواهد رفت، ودر نتیجه تکرار، یکسانی حاصل می شود. از دست رفتن حس کاوش برای کشف حقیقت وخیر، در دنیایی که تماماً ازقبل تنظیم و ساخته شده است ایجاد می شود. از دست رفتن حس حضور نسبت به انجام کار و درگیری با سایرین در عرصه وسیع یعنی در جایی که افراد در گروه های بزرگی به صورت فیزیکی در منطقه عظیمی مشغول به کار هستند ایجاد می کند. از دست رفتن حس خود مختاری و استقلال که ایفای نقشی را به عنوان یک عامل اخلاقی با مسئولیت تنظیم قوانین و هنجارهایی که یک الزام اخلاقی برای خلق یک جامعه اخلاقی از عاملان اخلاقی می شود حاصل کند. حس مسئولیت اخلاقی در اتخاذ تصمیمات در دنیایی که در آن تمام فعالیت ها از پیش در نتیجه سازماندهی و برنامه ریزی کلی تعیین شده اند از دست می رود. از دست رفتن حس همکاری، ارتباط و وحدت موجب از دست رفتن بنیانی برای تقویت رابطه متقابل در ایجاد وحدت و وفاداری خلاق می شود. بنابراین لازم است انسان را فراتر از درگیری شخصیت زدا و اتوماتیک وار در فناوری، درنظر بگیریم و او را دوباره احیا کنیم با ترفیع فرد به فراتر از درگیری شخصیت زدا و اتوماتیک در تکنولوژی انسان را دوباره احیا کنیم . باید یک مشارکت فعال در خلاقیت لازم برای تسلط به خود در فعالیت های چالش انگیز تفکر، عمل، تولید، ارتباط برقرار کردن و ایجاد امید از سوی فرد وجود داشته باشد تا یک زندگی معنادار را دنبال کند ومنزلت شخصی کامل خود را تضمین نماید. [۲۲۷]
۴ـ۲ـ۴ از دست رفتن حس فطری[۲۲۸]
ویژگی های انتزاعی و مصنوعی تکنولوژی به صورت ضمنی اشاره به از دست رفتن حس بعد طبیعی به عنوان یک امر مفروض در واقعیت بدن فیزیکی که در جهان و در تجربه وجودی زنده در شخص انسان یافت شود دارد. فناوری ازطریق مهارت ها و قواعدش دنیایی را در سطحی خارج شده از طبیعت خلق می کند چون به صورت مستقل در اشیاء فیزیکی و در انسان ها عمل می کند و این نقش اش برای موفقیت در مهار نیروهای طبیعت و در مدیریت امور انسان است اینجا انسان به عنوان یک انسان ساخته شده از ماده انسانی در نظر گرفته می شود که عاری از پویایی طبیعی موجود زنده ای است که فرد در واقعیتش و در فعالیتش دارد. گفتمان منطقی فناوری، موجب جایگزینی جریان طبیعت در اشیاء و در افراد می شود. در این فرایند، انسان به سطح یک شیء تنزل می یابد و با آن در جهت تنظیم الگویی برای مدیریت منطقی برخورد می شود. تکنولوژی برای اطمینان از عملکرد شایسته وبرنامه ریزی ماهرانه، کارایی وکنترل کیفیت را با خلق یکنواختی، نظم، نظام، مکانیزاسیون، محور سازی، طبقه بندی، بخش بندی، اتوماسیون و بوروکراسی تقویت میکند. این امر منجر به از دست رفتن تنوع ومنحصر به فردی، فرد گرایی و وحدت، راز وشگفتی، بعد وجودی و بعد ملموس می شود. از دست رفتن بارقه زندگی شامل سرزندگی، خود انگیختگی، خلاقیت، تصادفی بودن، توسعه طبیعی و افت و خیز و جریان آهنگ وچرخه هایی که ذاتاً در طبیعت وجود دارند حاصل می شود. این یک نوع زندگی کسالت بار را ایجاد می کند که موجب یک وضعیت خستگی، سرخوردگی و ناامیدی می شود که به گفته مارسل، باعث بی ثباتی در زندگی اخلاقی و رفتار اجتماعی توده ها و همچنین نخبگان و مشغول شدن به مصرف مواد، بی بند و باری جنسی و انحراف ، تنبلی و بی نزاکتی و همچنین عدم صداقت وتعصب می شود و فروپاشی خانواده و از هم پاشیدن جامعه را تشویق مینماید.که به دنبال آن بهبود و حساسیت لازم برای تقویت ارزش و عشق در جامعه پنهان می شود. [۲۲۹]
گابریل مارسل در رویارویی با چشم انداز یک زندگی که نیمی از آن به جستجوی کمال در عملکرد و سازماندهی برای کنترل شرایط موجود می گذرد و نیمی دیگر در ابهام و تاریکی در مورد اینکه واقعیت کامل انسان چیست و طبق استانداردهای اخلاق چه باید کرد، می گذرد، خود را متعهد به از میان برداشتن موانع تحکیم بخش این دوگانگی کرد تا تمامیت وکمال زندگی که انسان به دنبال آن است را تضمین کند. او نمی گوید که کارخانه ها باید بسته شوند، مجتمع های صنعتی باید برچیده شوند و آزمایشگاه های تحقیقاتی باید حذف شوند و به یک دنیای توسعه نیافته، دست نخورده و نخستین برگردیم. او رویکرد گاندی یا جنبش بازگشت به زمین را رد میکند. نباید خودمان را از مزایای تکنولوژی محروم کنیم. بلکه باید به این واقعیت توجه کنیم و در مورد آن تأمل نماییم که تکنولوژی اساسی ترین و بنیادی ترین نیازها وخواسته های انسان را برآورده نمی کند و او را در یک موقعیت ناراحت و ناامید قرار می دهد که در آن سؤالات اساسی پاسخ نگفته می مانند، شرایط حل و فصل نمی شوند، معنادار بودن و هدفمندی در ابهام است وجهت گیری زندگی نامعلوم می باشد. دنیای برنامه ریزی شده و جامعه تکنولوژی بر علیه جریان طبیعت حرکت می کند و بنابراین باید با روشن بینی که از طریق فلسفه و از طریق تعمق ویک هستی شناسی از “هستی” حاصل می شود باز ارزیابی و تکمیل شود .[۲۳۰]
۴ـ۲ـ۵عدم جذب شدن به سوی امر مقدس و متعالی[۲۳۱]
مارسل از دست دادن حس امور مقدس را در نتیجه غلبه فناوری در جامعه مان می داند. با توجهبه اینکه فناوریی در موقعیت حل تمام مسائلی قرار گرفته که در زندگی با آن مواجه هستیم در نتیجه به نظر می رسد که مدیریت یا کنترل جهان و افراد به اندازه کافی در دنیا توسط دانشمندان فرهیخته و تکنسین های ماهر مورد توجه قرار دارد. باید به استفاده درست با بیشترین کارایی و خود کفایی ممکن از ابزارهایی که از طریق تکنولوژی در اختیار قرار گرفته است بیندیشیم. نیازی به یک توضیح عالی تر یا یک رابطه علی و معلولی برای آنچه باید انجام شود نیست. انسان خود کفا وکنترل کننده شرایط است.[۲۳۲]
هیچ کس نباید فراتر از خویشتن یا جهان برود یا آرزو کند در خودش یا فراتر از خودش با “متعالی” مواجه شود. قلمرو مقدسات باید به یک پندار تقلیل یابد که خود را به عنوان دشمن پیشرفت برای رفاه انسانیت معرفی میکند. جهان بینی انسان- محور جایگزین جهان بینی خدا محور می شود. تقدس زدایی از انسان و زندگی انسان جرم نهایی است که تکنولوژی به آن متهم است . با نگرش ضد تقدس که از بعد مقدس غفلت کرده یا آن را رد می کند باید به شدت مبارزه شود تا محکوم گردد و ناتوان شود تا تمامیت شأن انسانی خفظ شود.
گابریل مارسل می دانست که تکنولوژی نمی تواند به مسائلی که شامل یک سطح تعمق متافیزیکی است بپردازد بلکه عقیده داشت که ذهن انسان وتجربه زندگی انسان موجب آگاهی بیشتر آنچه در زندگی برای انسان مناسب است می شود. از نظر او وفاداری خلاق نیازمند حس تعالی درون خود و فراتر از خود است و آن را به همراه می آورد. بیرون کشیدن خود از درون خود، انسان را به سمتی هدایت می کند که بیشتر درون هستی باشد. یک مجموعه کامل از پیامدها از بینش های پایه در تعمق ثانویه حاصل می شوند که فرصت یک زندگی با معناتر را برای خویشتن و درون جامعه فراهم می کند. یک مسأله که گابریل مارسل با آن دست و پنجه نرم می کند، تجربه مذهبی “متعالی” و مشارکت دینی در یک مذهب است. در حالی که او تردیدی به جا نمی گذارد که مذاهب خاص بویژه مسیحیت، موفقیت در جستجو برای امر متعالی را بیشتر تسهیل می کنند.وی تأکید می کند که تجربه شخصی فرد منطقی وتعمق گر مبنا و محور است به طریقی که هر کسی با یادآوری وتعمق مناسب می تواند به درون خود برسد و خود را جمع کند تا کمال هستی را دریابد. در دسترس و آماده خدمت بودن فرد در هستی پاسخگو به دیگری می تواند یک وفاداری خلاق را به سطح طبیعی انسان وارد کند که موجب پذیرا بودن امر متعالی می شود. در هر صورت، دستیابی به امر متعالی آن چیزی است که انسان برای آن خلق شده است. فناوری هدایتگری به سمت پذیرا بودن امر”متعالی” نیست و حتی مانعی بر سر راه آن است.[۲۳۳]
به جای یک زندگی متمرکز بر دستاوردهای فنی، که سبب خودپرستی می شود که براساس آن انسان به عنوان تنها مرکز لازم برای زندگی تقویت می شود، بهتر است متوجه تجربه زندگی خود باشیم ونیروی محرکه ای را در محور شخصی به سمت “متعالی” به عنوان منبع هدفمندی فرد در دنیا و جهت گیری یک فعالیت بشری کامل برای شکوفایی و آمادگی کاملش ایجاد کنیم.[۲۳۴]
بدون اینکه امر مقدس حداقل در سطح طبیعی و به ویژه در سطح فوق طبیعی وجود داشته باشد، زندگی ناقص باقی می ماند و فرد ناراضی می باشد. مارسل با شروع از دنیا و از تجربه زندگی همواره به این مسأله می رسد که ما را از نقش امور مقدس برای ارزشمند شدن زندگی آگاه کند. و توضیح می دهد که چرا این مخالفت جدی با تکنولوژی وجود دارد که می خواهد در را به روی گام های بیشتر انسان در زمینه پیشرفت آن ببندد.

فصل پنجم: اخلاقیات کاربردی
۵ ـ۱فلسفه و اخلاق
از نظر آنهایی که با زندگی مارسل آشنایی دارند، می دانند که او بویژه در ۱۵ سال آخر زندگی اش در یک جنبش سیاسی فعالیت داشت که هدفش تقویت هرچه بیشتر رشد اخلاقی فردی و شرکتی بود جنبش تجهیز اخلاقی، در واقع بین المللی بود و با پشتیبانی قابل توجه و ملموسی از سوی رهبران برتر جهان در طی دهه ۱۹۶۰ و اوایل ۱۹۷۰ روبرو شد. اگرچه مارسل هرگز ایدئولوژی کامل جنبش تجهیز اخلاقی را نپذیرفت. چون احساس می کرد که ایده آل های آن بیش از حد، عمومی و انتزاعی هستند.وی متعهد به تغییر نگرش سیاسی و اجتماعی بود که اعتقاد داشت می تواند با تمرکز بر رشد اخلاقی که امید را تقویت می کند حاصل شود. اگرچه پل ریکور اشاره کرده است که پیوند میان عدالت و اخلاق مبنای فلسفه مارسل بود . به ویژه از این جهت که مارسل درصدد بیزاری جویی از “هر فرمی از غیر انسانی عمل کردن” بود .که به آن پاسخ داده است:
هرچه می گذرد مساله عدالت،که یک مساله اصلی است برایم بیشتر روشن می شود. همانطور که افلاطون آن را به شیوه خودش می دید و دولتی که عدالت را در جایگاه برتر و شایسته اش قرار نمی دهد، دولتی پست است.[۲۳۵]
شاید عجیب به نظر برسد که یک متفکر وجودی بتواند بگوید که با مشارکت با دیگران و متعهد شدن به آنان می توان با جنگ، فقر و بی عدالتی سیاسی مبارزه کرد. اما شرهای جهانی بر تمام کسانی که در برابرشان آسیب پذیرند، تاثیر می گذارند و بنابراین تنها کسانی که روی آنها تمرکز می کنند می توانند باآنها مبارزه کنند. این یک الزام اخلاقی را برای امر ضروری از نظر وجودی ایجاد می کند. اقدامات خود ما باید توسط نیازهای دیگران مشروط و محدود شوند، چه آنهایی که نزدیک هستند و چه آنها که از ما دورند .توجیه ما برای پاسخمان به وحشت های جهانی اعم از جنگ، فقر و نقض حقوق بشر، باید مبتنی بر آن نیازها و بر دیگران باشند. زیبایی این توجیه آن است که به سایرین اجازه می دهد مبنایی برای رفتار اخلاقی ایجاد کنند. اخلاقیات تحلیلی تلاش کرده است که نشان دهد چگونه دیگران می توانند با مجاز بودن اخلاقی اقدامات، در ارتباط باشند.
بنابراین اخلاقیات مارسل به پر کردن شکاف موجود، نه تنها میان بعد نظری و عملی، بلکه همچنین میان اخلاقیات وجودی،که عمدتاً متمرکز بر فرد است، و اخلاقیات تحلیلی زمانی رفاه گرایی که متمرکز بر نیاز جهانی و همچنین دلایل دوم شخص است و اخلاقیات مراقبت که می گوید مجاز بودن اخلاق از طریق مراقبت و دلسوزی ظاهر می شود، کمک می کند. مارسل به جای مشخص کردن یک مجموعه اصول یا تعیین یک نظریه اخلاق، از تجارب به عنوان مبنایی عینی برای آنچه یک زندگی اخلاقی باید آن گونه باشد، استفاده می کند. کانال اخلاقی برای تغییر، تقویت امید در جهان است. از نظر مارسل فرد تنها در صورتی اخلاقی است که به نیازهای سایرین پاسخ دهد .. و مراقبت اجتماعی وسیله ای برای زندگی اخلاقی است .چون یک زندگی که در آن همکاری و تعهد به دیگران نباشد، ریشه نادرست و غیر موثری دارد. یک زندگی اخلاقی، امید را نه با آرزو کردن یا حرکت سیاسی، بلکه با بهره گرفتن از استعدادها، تجارب، روابط و” بله” حتی درد برای ایجاد امکانات برای خود و سایرین ایجاد می کند. همانطور که هنری گوتیر[۲۳۶] اشاره کرده است: «هیچ چیزی بزرگتر از تغییر در تاریخ امید رخ نداده است.»[۲۳۷]
فلسفه، در مواقعی به دلیل ناتوانی اش برای صحبت کردن از بعد عملی، دچار رکود می شود. ما در حال زندگی دردنیایی هستیم که در آن علوم انسانی در کل، در سطح دانشگاه ضعیف شده است و بعضی از گروه های فلسفه دانشگاه ها ،بودجه ای در سطوح ایالتی و فدرال دریافت نمی کنند. استفن هاوکینگ[۲۳۸] ،حتی در اقدامی که شبیه ۷۰ سال پیش سارتر است ،اعلام کرده که “فلسفه مرده است”. اما اگر فلسفه دیگر توانایی مطرح بودن برای افرادی غیر از عده معدودی که فلاسفه حرفه ای هستند را ندارد و اصلاً روشن نیست که اینگونه باشد، به اعتقاد مارسل به عنوان شیوه ای برای طرح سوالات روش شناختی، فنی و اخلاقی اجتناب ناپذیر است بدون فلسفه نوآوری تکنولوژی و علم می تواند اهمیت وجودی و اخلاقی افراد را تهدید کند.بزرگترین شر دوران ما به گفته مارسل این است که، پیشرفت ها در تمام تکنیک ها افراد را تشویق کرده اند از تعمق خودداری کنند و این بسیاری از ذهن ها را دچار گیجی دردسرساز کرده است. فیلسوف، یک جایگاه منحصر به فرد برای زیر سوال بردن انحرافی است ،که در آن انسان ها صرفاً به کارکردشان در میان دنیایی از اشیاء طبیعی عملکردی ،تقلیل می یابند.
فیلسوف در فریاد کردن روح انتقادی لازم ،برای مبارزه با شر ماده پرستی، باید مواظب باشد که یک کاریکاتور نشود و مبالغه نکند. خود مارسل درصدد بود متفکر ی شود که به سیاست و امور اجتماعی نیز توجه دارد. مارسل با انتقاد عمیق از هولوکاست، جایزه صلح آلمان را در ۱۹۶۴ از آن خود کرد . بنابراین مارسل توازنی که فیلسوف باید نشان دهد تا عاملی برای تغییر شرایط اجتماعی و سیاسی باشد بدون اینکه جدیت لازم برای فلسفه را رها کند می دانسته است. شاید این توازن همان چیزی است که مارسل در ذهن داشت؛ در زمانی که گفت فلسفه مناسب، باید فعال باشد .اما فلسفه فعال، شهامتی ذاتی برای بقا ،تحت بهتان ها و خیال پردازی ها می خواهد.
اگر فیلسوف مجهز به شهامت و آمادگی برای اقدام باشد، دشوار است که تصور کنیم مارسل انتقادات معاصر از فلسفه را انکار نمی کند که این به ویژه باتوجه به تاثیری است که تکنولوژی در دنیای ما دارد و میزان ناآرامی سیاسی واجتماعی جهانی موجود در آن است تکنولوژی هنوز باید مسائل انسانی پایه را حل کند اما از آن جا که آن انسانیت را به مساله ای تبدیل می کند که باید حل شود، فیلسوف ملزم به اقدام در جهت نجات منزلت انسان می باشد .حتی اگر این کار را از طریق تکنولوژی انجام دهد، نقش فیلسوف توجه به مسائل اخلاقی و سیاسی عینی است، که بازتاب دهنده تعهدات نظری اش هستند.از نظر آن هایی که می گویند فلسفه بیش از حد انتزاعی بوده و از قلمرو رنج ملموس در جهان فاصله دارد، فیلسوف پاسخ خواهد داد که اصول بنیادی فلسفه مستقیماً در اقدام دخالت می کنند. نقض حقوق بشر عموماً ناشی از پیشداوری غافلانه است، اصول فلسفه باید فیلسوف را انگیزه ببخشند تا مداخله کند. چون وظیفه اصلی فیلسوف حمله کردن به غفلت است.
مارسل مثالی عینی از جنگ جهانی دوم ارائه می دهد؛ تا نشان دهد منظورش از الزام اخلاقی فیلسوف، برای جلوگیری از سوء استفاده ناشی از غفلت چیست.
مارسل شخصاً عقیده دارد که فیلسوف موظف است به شیوه انجام پاکسازی در فرانسه بعد از جنگ اعتراض کند که به وسیله افرادی اجرا می شد که اغلب به نحوی غیر منصفانه ادعا می کردند مقاومت را تجسم می بخشند، در حالی که در آن زمان جنگ داشت خاتمه می یافت و واژه “مقاومت” کل معنای واقعی اش را از دست می داد. این مجاز بود که دادگاه هایی غیر منظم و غیر عادی برگزار شود، تا به قربانیان حق قضاوت در مورد شکنجه گرانشان را تنها به دلیل روح کینه جویی، که آنها را الهام می بخشید بدهد. وظیفه فیلسوف آن بود که تمام اینها را با شدت ممکن نفی کند. اینجا دوباره این اصل کاملاً روشن است. چون در واقع باید بدون تردید اعلام کرد، اولین وظیفه فیلسوف در دنیای امروز ما مبارزه با خیال پردازی تحت هر عنوان و ماسکی که ظاهر شود ،می باشد.[۲۳۹]
حتی مارسل تا آنجایی پیش می رود که یک نوع محرک نگرشی را برای فلاسفه ای که می خواهند از بعد نظری بیرون بیایند، عرضه می کند. وی می گوید، فلاسفه باید در جهان با آرامش و ثبات عمل کنند و در زندگی روزمره با امور ناحق و طمع ورزانه مقابله کنند. فلاسفه باید فعالانه با هر اقدام (صرف نظر از وابستگی سیاسی یا مذهبی) که در نتیجه یک روح عقلانی و سخاوتمند انجام می شود ،همدلی کنند. اما تشویق یک روحیه شهامت، وابسته به پذیرفتن صرف هرگونه دیدگاه سیاسی، نیست. بعدها مارسل هشدار می دهد که فیلسوف نمی تواند دنیایی را بپذیرد که جنگ، بی نظمی و جرم را تشویق می کند و همچنین ذهن و روح را تنزل درجه می دهد. برای اینکه فرد فیلسوف باشد، باید فعالانه در برابر بی عدالتی در جهان بایستد.
از سوی دیگر ممکن است فلاسفه نخواهند از نظر سیاسی یا اجتماعی فعال باشند. چون ما نمی خواهیم به صورت غیر تعمق گرانه عمل کنیم تا بعداً اقداماتمان زیر سوال برود. فلاسفه آکادمیک، که موضع گیری های سیاسی غیر محبوب خاصی را اتخاذ می کنند و سپس بهای سیاسی، حرفه ای یا شخصی آن را می پردازند ،سابقه خوبی ندارند. در دانشجویان و جامعه مان تمایل به قضاوت سریع در امر تایید یا عدم تایید جنبش های اجتماعی و سیاسی را می بینیم، حتی رویدادهای تاریخی عظیم را. آموزش های ما و سرعت رخداد کل این امر، می تواند ما را به درنگ وا دارد. ما نمی خواهیم بویژه در طی دوره تصدی یا بازنگری های مربوط به ترفیعمان در جایگاهی قرار گیریم که آنچه به نظر می رسد، تایید عجولانه آنچه از نظر سیاسی رخ می دهد و آنچه می توانسته در آینده رخ دهد و حتی بیشتر از آن، آنچه از نظر اخلاقی باید در این عرصه ها صادق باشد را توضیح دهیم .[۲۴۰]
فیلسوف درنگ می کند چون پیامدهای بالقوه ای که برای شهرتش وجود دارد را در نظر می گیرد. اگرچه فیلسوف خودداری اش را به عنوان یک نوع محافظه کاری حرفه ای می بیند، می تواند آن را ” به ایده ماندن در پوست خود” تقلیل دهد. نتیجه این محافظه کاری شخصی اساساً به انقیاد تقلیل می یابد و سبب واپس گرایی سیاسی و اجتماعی، به جای پیشروی می شود. این فیلسوف با بی توجهی به بعد اجتماعی، پیوند جدانشدنی بعد اجتماعی یا فردی را فراموش می کند.
اما مارسل در برابر فیلسوف منزوی قد علم می کند و می گوید نقشی را که فلسفه می تواند در توسعه امید ایفا کند و بدینوسیله تغییر سیاسی و اجتماعی در جهان را تقویت کند، فراموش کرده است .البته باراک اوباما ،که در آن زمان نامزد ریاست جمهوری بود اشتباه نمی کرد که می گفت امید تغییر می آورد. فقط او با ایده ای از امید کار می کرد که امکان سیاسی از آن خارج شده بود و بنابراین به آرزو تحلیل یافته بود. امید می تواند در جهان تغییر ایجاد کند و عملاً می تواند به تخفیف رنج کمک کند ، و فیلسوف می تواند نیروی محرکه برای چنین تغییری باشد، اگر تشخیص دهد که نگرانی های حرفه ای اش بیش از حد شخصی هستند. یک تمرکز بیش از حد خود محور، حتی برای یک فیلسوف، که می تواند مانع شود او امید را به خاطر بیاورد؛ از نظر مارسل، همیشه در باره خویشتن “در ارتباط با من” است. امید فردی نیست بلکه اجتماعی است. جوزف گادفری به درستی به تمایز میان امیدواری صرف (امید برای خودم)، نتیجه اجتماعی یک امید منزوی و تصور مارسل از هدف اجتماعی برای امید اشاره کرده که توسط وی اینگونه توضیح داده شده است:
«اگر امید اجتماعی به سمت آنچه عمدتاً برای من مطلوب است هدایت شده باشد چارچوب مرجع آن، افراد در رقابت با یکدیگر به ضرر تشکیل “ما” باشد، آنگاه این امید تفاوتی با حضور در ساخت یک هرم ندارد. تنها نتایج مادی مطلوبند و به این ترتیب امید، حداکثر یک محرک مفید است. اما اگر جامعه تصور شده چیزی بیش از یک نتیجه اساساً مادی باشد، آنگاه امید کامل، خود یک تفاوت کلیدی را در امکان پذیری اش به وجود می آورد. برای مارسل، آن نوع جامعه ای که امید در آن وجود دارد، با خود امیدواری در پیوند تنگاتنگ هستند. امیدواری تنزل یافته در افت اجتماعی، نقش دارد.بعضی چشم اندازهای اجتماعی ،در واقع نسخه جعلی آرمان شهرها هستند و تنها امیدواری طمع کارانه را به عنوان محرک ایجاب می کنند. اما سایر چشم اندازهای اجتماعی برای ما در امکان غلبه بر وسوسه ناامیدی نقش دارند. به علاوه امیدواری کامل (همراه با فرم زندگی اجتماعی مارسل به عنوان هدف آن) عملاً در اصلاح اجتماعی تا آنجا که امید فعال است نقش دارد. در حالی که تفکر اجتماعی مارسل یک فلسفه اجتماعی کامل نیست، او مبنایی برای تاکید بر تفاوت میان نتایج اساساً مادی و آنهایی که جامعه انسانی واقعی را ایجاد می کنند دارد.[۲۴۱]
منظور مارسل از “ارزش” بحث محافظه کار یا آزادی خواه آمریکایی بر سر اینکه مثلاً “ارزش های خانوادگی” شامل چیست، نمی باشد. همچنین منظور او ارزش های خاص یک حزب سیاسی، گروه یا ملیت خاص نیست. در بسیاری از موارد دولت ها اصطلاح “ارزش” را به عنوان یک مسأله فضیلت ملی گرایانه، در نظر می گیرند، بنابراین شهروندان احساس می کنند قدرتی برای ردکردن آن ندارند. در این مفهوم سیاسی، اصطلاح “ارزش ها” ماسکی است که به چهره می زنند و نفع شخصی را پشت آن پنهان می کنند. در عوض منظور مارسل ارزش گروه انسانها و ارزش هر انسان در ارتباط با آن گروه است. احیای ارزش انسانی می تواند نقطه عطفی را ایجاد کند که تغییر را انگیزه ببخشد و رشد اخلاقی را راه اندازی کند. همانطور که هلن هردینگ[۲۴۲]، مترجم “امید تازه برای جهان” مطرح کرده است.
تنها با احیای ارزش انسانی است که می توانیم امید به حل مسائل سیاسی داشته باشیم. این تغییر کامل چشم انداز و احیای امید زندگی فردی، انسان ها را وارد جو سیاست می کند وبر سرنوشت ملل تاثیر می گذارد.مارسل می گوید وقتی رشد اخلاقی در سطح فردی رخ دهد امید می تواند بر تغییر در جنگ، قساوتهای جهانی، فقر و بی عدالتی مدنی تاثیر بگذارد.[۲۴۳]

 

جهت دانلود متن کامل این پایان نامه به سایت abisho.ir مراجعه نمایید.
 
 
 

موضوعات: بدون موضوع
[سه شنبه 1400-01-24] [ 09:31:00 ب.ظ ]