یارانِ دگر پنجره شان را به گل سرخ
آراسته کردند
تنها من و تو
بر لب این پنجره ماندیم. (آیینه، ۲۰-۳۱۹)
– بهتر همان که با من
خود را به ابر و باد سپاری
مثل درخت در شب باران (آیینه، ۳۱۶)
– بر برکه ی غروب نشستن
و اضطراب بودن را دیدن
در پیچ و تاب سایه ی نیلوفری بر آب (آیینه، ۴۶۰)
“نیلوفر” نماد پیوستگی و دوستی آسمان است با زمین، در عین بلندی و برتری. واژه ی نیلوفر نیز بگونه ای گویای نمادین بودن آن است چرا که نیلوفر در اصل “نیلوپر” است یعنی دارای پرهای نیلگون و نیلگون بودن را از آسمان (آسمان نیلی) دارد. در افسانه و اسطوره های آریایی است که این گل پر به آسمان مالیده و در آب که دوست آسمان است و به زمین نزول و هجرت کرده، ساکن شده است. در نوروز نامه ی خیّام نیز از نیلوفر، آنجا که جمشید تاک (درخت مو) را به یادگار، می رویاند و می کارد، یاد شده است. نیلوفر از گلهایی است که از آغاز شعر سبک خراسانی مورد توجّه شاعران بوده است و بجهتی قدمت و دیرینگی آن از “گل” بیشتر است.
– آیینه ای شدم
آیینه ای برای صداها
فریاد آذرخش و گل سرخ
شبه شهابی و تندر
در من
به رنگ همهمه جاری است (آیینه: ۴۶۶)
و نماد روشنی است و هنوز با جام آب در “آینه قرآن” همراه است. از قدیم ترین ابزاری است که آدمی از آهن ساخته شده است. آیینه ی آهنی بجهتی پارادوکس است (ستاری: ۲۳۰) چرا که از آهن تیره و زمخت، نور می تابد. سپس آینه از شیشه ساخته شد. بهرحال آینه “نماد” روشنی و نور است. در ترانه های محلّی هم آینه با همین معنا، کاربرد دارد.
درویش از چشمه می آد / با هو و با آینه می آد (ملاّح: ۱۲۳)
آیینه بازتاب دهنده است، چنانکه در شعر شفیعی کدکنی: صدا، آذرخش، گل سرخ و فریاد شهاب و از تندر را خیالهای ابدی در آینه اند: او را میان آینه دیدم / دست و ترنج را و طمع را / که در حیرتی شبانه بریدیم. (شفیعی کدکنی: ۲۳۶)
چونان همهمه است، باز می گوید:
– خبر رسیده که باران، درشت / خواهد بارید / خدا برهنه خواهد شد / مگی نمی بینی / که قلب من سبز است و حالتی دارم که آب و آتش دارند. (آیینه: ۴۹۳)
“سبز” نماد است، نماد: رویش، خوشبختی و شادی. یکی از معانی “سبز”، روبراه بودن و رونق داشتن است چنانکه در لهجه سمنانی می گویند: کارش سوزه (سبزه). سبز دقیقاً در اینجا مقابل ژولیده است و ژول بخت (شوربخت) مقابل سبزبخت است و تنها برای زنان و دختران بکار نمی رود بلکه برای سرداران و جنگاوران و پهلوانان و شاهزداگان نیز بکار می رفته است. در سیاحتنامه ی شاردن از اعتقاد مردم ایران به رنگ “سبز” و واژه ی سبز، سخن رفته است. (شاردن: ۲۴۲)
در شعر هم، شفیعی کدکنی می گوید: قلب من سبز (شاد) است.

 

برای دانلود متن کامل پایان نامه به سایت zusa.ir مراجعه نمایید.

 

۴-۱۰-۲ ظهور سمبل در استعاره و کنایه:

کتاب هستی ما این ترانه ی حافظ / کتاب هستی ما / این سبوی سبزه به نوروز . (شفیعی: ۸۱)
– پیش از شما / بسان شما / بی شمارها
با تار عنکبوت / نوشتند روی باد / کاین دولت خجسته ی جاوید / زنده باد. (شفیعی کدکنی: ۱۱۶)
“تار عنکبوت” نماد و سمبل سستی و ضعف است و شاعر استعاره بکار برده است. چنانکه در قرآن هم آمده است:
هر آینه سست ترین خانه ها، خانه ی عنکبوت است اگر بدانند. (عنکبوت: ۴۱)
– باد کژمژ می وزد اینجا و / مجموعی گل قاصد
می رسند از هر طرف /
چندان / کز انبوهی
می دهند آزار چشم و سدّ دیدارند.
من یقین دارم خبرهاشان دروغین است
قاصدک ها بس که بسیارند. (شفیعی کدکنی: ۱۳۸)
“قاصدک” سمبل پیک و خبر است. اخوان ثالث هم، در شعر: “قاصدک هان چه خبر آوردی” قاصدک را سمبل پیک آورده که هم خبر خوب دارد هم بد.و در حقیقت آن را با صنعت تشخیص متجلّی و ظاهر ساخته است:
– چندین هزار نسترنِ سرخ / در لحظه های بلوغ و شکفتن
پرپر شدند در نَفَس اژدها و / تو / خاموش ماندی و نسرودی
گفتن نداشت یا که شنفتن؟ (شفیعی کدکنی: ۱۴۸)
“نسترن سرخ” سمبل جوانهای (دانشجو) مقاوم و ستیزگر زمان طاغوت است.
سمبل واژه و یا ترکیبی است که در میان فرهنگ یک قوم “نماد” و مشخصّه ی یک پدیده است مانند “شاخ نسترن” سمبل جوان شاداب و متعهّد و “تار عنکبوت” نمودار بی ثباتی و سستی است. سمبل symbol را در فارسی رمز و مظهر و نماد می گویند. سمبل نیز مانند استعاره، ذکر مشبه به و اراده ی مشبه است. (شمیسا: ۷۵) منتهی با دو تفاوت:
۱- مشبه به در سمبل صریحاً به یک مشبه خاص مشخص دلالت ندارد بلکه دلالت آن بر چند مشبه نزدیک به هم و به اصطلاح هاله یی از معانی و مفاهیم مربوط و نزدیک به هم است. مثلاً “زندان” در شعر عرفانی سمبل تن و دنیا و تعلّقات دنیوی و امیال نفسانی است.
۲- در استعاره ناچاریم که مشبه به را به سبب وجود قرینه ی صارفه حتماً در معنای ثانوی دریابیم امّا سمبل در معنای خود نیز فهمیده می شود (همان: ۷۵) سمبل فی الواقع قرینه ی صریحی ندارد و قرینه معنوی و مبهم است و درک آن چنانکه در ابتدای تعریف سمبل گفته شد محتاج به زمینه های فرهنگی بحث است. سمبل به گفته اسناد شمیسا دو نوع است:
۱) سمبلهای خصوصی یا شخصی: مثل خورشید که در غزلیات مولانا سمبل شمس تبریزی است. نمونه های سمبل در شعر معاصر:
– در عصر زمهریری ظلمت
عصری که شاخ نسترن آنجا
اگر بی اجازه بر شکفد، طرح توطئه ست
عصر دروغهای مقدّس
عصری که مرغ صاعقه را نیز / داروغه و دروغ درایان/ می خواهند در قاب و در قفس/ (شفیعی کدکنی: ۱۱۴)

 

۴-۱۰-۳ “نماد” گونه ای است از سمبل:

نماد نسبت به سمبل اخص است یعنی برخی از سمبلها نمادند.
– خشم بیقرار عصر از کدام سو وزید
رشته ی طناب دار را به باد داد؟
صبح های پاک در کدام سوهان شدند
پیله را شکافتیم / همچو کرمک حریر رو به سوی آفتاب
زانتهای شب به صبح راه یافتیم / تازه تازه با جهان صبح
کم کم به شام پرستاره آشنا شدیم:
چشمه سار روشن طلوع / تک درخت بید در کنار رود
ماهی قشنگ بیقرار سایه در درون آب
مژده ای ززندگی / مژده ای زعشق بود.
پیله را شکافتیم…. باغ بسته بود / باغبان پیر در به رویمان گشود /
با پر نسیم، باغ را نظاره گر شدیم / برگ هر درخت/ آیتی ز زندگی، زعشق بود (دستغیب: ۴۸۵)
در شعر بالا منظور از “عصر” زمان و روزگار است و خشم عصر یعنی خشم ملّت و مردم آن روزگار. / رشته ی طناب دار: نماد اعدام و نابودی دانشجویان و مردم مبارز / پیله : جوّ اختناق./ برای کرم ابریشم استثنائاً چون پیله را می خواهد سوراخ کند و در درون نمیرد، (برعکس آنچه اتفاق می افتد) صفت حریر را آورد. بچه ها در جوّ اختناق بسوی آفتاب آزادی راهی می جستند. شب باوجود مبارزان، پرستاره و ستاره باران می شود و وروزنه های امید (تک درخت بید، ماهی قشنگ…) پدیدار می شوند و سرانجام باغبان پیر آنها را به درون باغ آزادی رهنمون می شود.
دورها دور و نزدیکها : گم / ابرها پاره پاره، رها، محو / آب سرگرم آیینه داری / اسناد “سرگرم آیینه داری” به آب، استعاره است. (شفیعی کدکنی: ۳۵۴)
– آرام و آرام / می پرسم از شکوفه ی بادام / آیا کدام فاتح مغرور / آیا کدام وحشی خونخوار / در ساحت شکوه تو / آرامش سپید / وقتی رسید / بی اختیار اسلحه اش را یکسو نمی نهد. (همان: ۳۵۷)

 

۴-۱۱ کنایه

در لغت به معنای پوشیده سخن گفتن است و در اصطلاح علم بیان آوردن ترکیب یا جمله ای که دو معنی قریب و بعید داشته باشد و منظور گوینده معنی بعید باشد. مانند “پخت خوار” که به معنی تنبل است یا “پشت گوش فراخ” که به معنی مسامحه کار است.معنای قریب را لازم و معنای بعید را ملزوم می گویند و رابطه های بین معنی لازم و ملزوم را واسطه می گویند. هرچه واسطه ها کمتر باشد معنی کنایه روشن تر است و هرچه وسایط بیشتر باشد دستیابی به معنی موردنظر گوینده دشوارتر است و براین اساس کنایه به انواعی تقسیم می شود.
۱- ایماء : که وسایط آن اندک است و دستیابی به معنی و مقصود گوینده آسانتر است.
مانند: پیراهن دریدن به معنی بی تابی کردن یا دست گزیدن یعنی افسوس خوردن

 

موضوعات: بدون موضوع
[چهارشنبه 1400-01-25] [ 03:58:00 ب.ظ ]