بند دوم: روایات تبیین معانی
الف) در الدرالمنثور است که ابن مردویه از ابو هریره روایت کرده که رسول خدا (ص) در تفسیر آیه” وَ لَوْ یُؤاخِذُ اللَّهُ النَّاسَ بِظُلْمِهِمْ …”[۲۳۳] فرمود: اگر خداوند من و عیسى بن مریم را به گناهانمان بگیرد- و در حدیثى دیگر به این عبارت آمده مرا و عیسى بن مریم را به جنایتى که این انگشت ابهام و انگشت پهلوئیش کردند بگیرد- هر آینه ما را عذاب مى‏کند و ظلمى هم به ما نکرده است.[۲۳۴]
علامه(ره) می‌گویند: این حدیث مخالف با کتاب خدا و سنت است که هر دو عصمت انبیاء را اثبات مى‏کند و هیچ وجهى نیست که آن را حمل بر ترک اولى از گناهان بکنیم زیرا ترک اولى عذاب ندارد[۲۳۵]
در هیچ یک از تفاسیر بررسی شده، روایت مذکور نقل نشده است.[۲۳۶] فخر رازی، طبرسی و مکارم شیرازی در پاسخ به اشکال برخی مبنی بر عدم عصمت انبیاء با استدلال به آیه ۶۱ نحل در بحثی کلامی به اثبات عصمت انبیاء پرداختهاند[۲۳۷]. این بحث را علامه در بخش تفسیریشان کاملتر از دیگران آوردهاند[۲۳۸].
در الدرالمنثور از رسول خدا(ص) نقل شده است: هر کس از جماعت جدا و دور شود در آتش است، آن هم با صورتش. چون خدا میفرماید: «امن یجیب المضطر اذا دعاه و یکشف السوء و یجعلکم خلفاء الارض». پس به حکم این آیه خلافت از آن خداوند عزّ و جلّ است. اوست که خلیفه را خلیفه میکند. چیزی که هست اگر خیر باشد که هیچ و اگر شر باشد، باز خود او مؤاخذهاش میکند. اما بر تو واجب است که هر چه خدا گفته اطاعت کنی[۲۳۹].
به نظر علامه(ره) این روایت خالی از جعل و دسیسه نیست؛ زیرا [در بحث تفسیری] معلوم شد مراد از خلافت در آیه، به شهادت سیاق این است که نوع بشر جانشین خدا در زمین است و میتواند انواع تصرفات را در آن بکند نه به معنای حکومت بر امت، اصلاً متن روایت مضطرب است… ایشان در ادامه به تفصیل و با دقت، اضطراب صدر و ذیل روایت را بررسی کردهاند و مفهوم آن را ناقض تشریع احکام الهی دانستهاند. در نهایت به حکم عقل، ساحت شارع مقدس را از چنین سفارشاتی منزه دانستهاند[۲۴۰].
سایرین معنای آیه را آمد و شد اقوام در پی هم و جانشین یکدیگر شدن اقوام میدانند[۲۴۱] و روایتی ذیل آیه نیاوردهاند به جز طبری که از قول ابن جریح آورده است:
«… یستخلف بعد امرائکم فی الارض منکم خلفاء احیاء یخلفونهم …»[۲۴۲]
بند سوم: روایات اعتقادی
الدر المنثور ذیل آیه۴۲ سوره قلم[۲۴۳] از بخارى، ابن منذر و ابن مردویه، از ابى سعید روایت آورده‏است که: از رسول خدا (ص) شنیدم مى‏فرمود: پروردگارمان ساق پاى خود را بالا مى‏زند. در همان هنگام تمامى زن و مرد با ایمان به سجده مى‏افتند. باقى مى‏ماند کسانى که در دنیا به ریا و خودنمایى سجده کرده بودند، آن روز مى‏خواهند سجده کنند ولى پشتشان (مانند یک تخته) یک پارچه مى‏شود.[۲۴۴]
علامه سه روایت قریب به مضمون این روایت می آورد ومی گوید: این سه روایت اساسش تشبیه است، که براهین عقلى و همچنین قرآن عزیز آن را رد مى‏کند و به همین جهت یا باید آنها را دور انداخت و یا تأویل کرد.[۲۴۵]
طبری در تفسیر آیه آرایی را نقل کرده است: آشکار شدن امر شدید، روز جنگ و شدت، موقع کشف امور و … وی در ادامه روایاتی آورده که برخی از آنها بر تجسیم و تشبیه خدا در قیامت دلالت دارند، اما هیچ نقد یا توضیحی درباره آنها نیاورده است[۲۴۶].
فخر رازی حمل عبارت آیه را بر مجاز، واجب دانسته چون جسمانیت خدا محال است. وی روایتی ذیل آیه نیاورده است[۲۴۷].
ابن کثیر در تفسیرآیه میگوید: روز قیامت و اهوال و بلایا و امتحانات و امور عظام. وی روایتی از پیامبر(ص) آورده است که: «یکشف ربنا عن ساقه فیسجد کل مؤمن و مؤمنه …» و در مورد آن گفته: حدیث در صحیحین و غیر آن دو به طرق و الفاظ دیگری آمده و حدیث طویل و مشهوری است[۲۴۸].
ابوالفتح رازی نیز ضمن تعابیری نظیر:شدت و صعوبت کار، اقبال آخرت و ادبار دنیا، آیه را بر سبیل استعاره و تشبیه دانسته است. پس روایتی از پیامبر(ص) آورده که در تفسیر «یکشف عن ساق» فرمود: «عن نور عظیم یخرون له سجداً»[۲۴۹]
طبرسی در تفسیر آیه میگوید: روزی که در آن شدت و سختیها ظاهر میشود. وی روایتی درباره این قسمت آیه نمیآورد[۲۵۰].
آیت اله مکارم شیرازی در تفسیر آیه میگوید:
«به گفته جمعی از مفسران کنایه از شدت هول و وحشت و وخامت کار است[۲۵۱]». در ادامه حدیثی آورده که در قیامت حجابی از نور الهی برداشته میشود. مؤمنان به خاطر عظمت آن به سجده میافتند ولی پشت منافقان چنان خشک میشود که قدرت بر سجده ندارند. و آن را اینگونه توضیح میدهد که:« در آن روز عظمت خدا آشکار میشود، این عظمت مؤمنان را به سجده میاندازد ولی منافقان از این سعادت محرومند»[۲۵۲].
بندچهارم: روایات داستانی
علامه(ره)، ذیل آیه ۲۸ مائده[۲۵۳] دو روایت درباره داستان هابیل و قابیل میآورد و آنها را جزء بهترین و معتدل‌ترین روایات وارده میشمارد. در مقابل روایاتی را میآورد که آنها را عجیب و بیاعتبار میداند از جمله اینکه:
«خدا گوسفند هابیل را چهل سال در بهشت نگه داشت تا در زمان قربانی شدن اسماعیل، آن را فدای اسماعیل کرد و به نزد ابراهیم فرستاد تا به جای فرزند آن را ذبح کند[۲۵۴]
یا اینکه
«از وقتی قابیل، هابیل را کشت، خدا یک پای قابیل را تا روز قیامت به رانش بست و صورتش را به طرف راست قرار داد تا به هر طرف که میرود صورتش به طرف راست بچرخد و …[۲۵۵] »
و
«قابیل با موی دو طرف سرش به قرص خورشید آویزان است خورشید هر طرف برود او را میبرد هم در گرمای تابستان، هم در زمهریر زمستان، این شکنجه تا قیامت ادامه دارد …[۲۵۶]»
یا اینکه، آنکه برادرش را کشت نامش قابیل بود که در بهشت متولد شد.[۲۵۷] سپس در نقد آنها میگوید:
«این روایات که دیدی و امثال آن روایاتی است که بیشترش و یا همهاش از طرق ضعیف نقل شده و با اعتبار صحیح و عقلی و نیز با قرآن کریم نمیسازد. پس بعضی از آنها جعلی است و جعلی بودنش روشن است و بعضی دیگر تحریف شده و در برخی موارد ناقل عین عبارت را نیاورده، بلکه نقل به معنا کرده و در این نقل به معنا دچار اشتباه شده است.[۲۵۸]»
طبری روایاتی صحیح و سقیم از این داستان آورده اما توضیحی برای روایات ناصحیح نیاورده است مثل روایت گوسفند هابیل که چهل سال در بهشت بود … و مجازاتهای قابیل و …[۲۵۹]
پایان نامه - مقاله - پروژه
فخر رازی ذیل آیه، روایات داستان هابیل و قابیل را نیاورده اما در پاسخ به اینکه چرا هابیل از خود دفاع نکرد عثمان را مثال میزند و به روایت فتنه[۲۶۰] استناد میکند[۲۶۱].
ابن کثیر نیز مانند طبری روایات را بدون نقد به‌هم آمیخته است. مثلاً وی روایات گوسفند هابیل را به طرق مختلف نقل کرده و میگوید: اسناد خوب و مناسب است. به عقیده وی اولین کسی که به آیه ۲۸ مائده عمل کرد، عثمان است به نقل از ابی حاتم[۲۶۲] .
ابوالفتح رازی روایات متعددی درباره داستان هابیل و قابیل آورده اما جز اشاره به اینکه روایت مربوط به ازدواج آن دو با خواهرانشان که مغایر با روایت ازدواج آن دو با همسرانی از جن و انس است، توضیحی راجع به روایات نداده است حتی درباره روایت گوسفند هابیل و مجازاتهای قابیل و …[۲۶۳]
طبرسی(ره) روایاتی را بدون توضیح آورد که- به نظر علامه- روایاتی معتدلاند؛ مثل ماجرای تدفین هابیل، عاقبت قابیل و …[۲۶۴]
آیت اله مکارم تنها به روایتی که قابیل از کلاغ دفن کردن هابیل را آموخت اشاره و آن را تأیید کردهاند[۲۶۵].
بند پنجم: روایات فضایل
در الدر المنثور از ابن ابى حاتم و… و حاکم- وى روایت را صحیح دانسته- از عباده بن صامت روایت کرده‏است که: رسول خدا (ص) فرمود: کدامیک از شما حاضر است بر این سه آیه یعنى آیه” قُلْ تَعالَوْا أَتْلُ ما حَرَّمَ رَبُّکُمْ عَلَیْکُمْ" [۲۶۶]و دو آیه بعد از آن با من بیعت کند؟ آن گاه فرمود: پس هر که به این سه آیه وفا کند پاداشش با خدا است، و هر که چیزى از آن را ناقص بگذارد و خداوند در دنیا عذابش کند عقوبتش همان بوده است و اگر عقوبتش را به آخرت بیندازد، در آخرت اگر خواست او را مؤاخذه مى‏کند و اگر نه او را عفو مى‏فرماید[۲۶۷].
علامه(ره) می‌فرماید: این روایت بى اشکال نیست، براى اینکه از جمله احکامى که در این سه آیه ذکر شده مساله حرمت شرک به خداست که عقوبت دنیوى از آن کفایت نمى‏کند و مرتکب آن در آخرت مشمول مغفرت هم نمى‏شود. هم چنان که قرآن کریم صراحتا فرموده:” إِنَّ اللَّهَ لا یَغْفِرُ أَنْ یُشْرَکَ بِهِ" [۲۶۸] و نیز فرموده:” إِنَّ الَّذِینَ کَفَرُوا وَ ماتُوا وَ هُمْ کُفَّارٌ أُولئِکَ عَلَیْهِمْ لَعْنَهُ اللَّهِ وَ الْمَلائِکَهِ وَ النَّاسِ أَجْمَعِینَ خالِدِینَ فِیها لا یُخَفَّفُ عَنْهُمُ الْعَذابُ وَ لا هُمْ یُنْظَرُونَ" [۲۶۹]. علاوه بر اینکه این روایت ظهور دارد در اینکه احکام نامبرده اختصاص دارد به این شریعت مانند روایت دیگرى که از پاره‏اى از صحابه و تابعین نقل شد و سیوطى یکى از آنها را در الدرالمنثور از جمعى از ابن مسعود نقل کرده که گفت: هر که دوست دارد وصیت رسول خدا(ص) را، که به خاتم آن جناب مهر شده نگاه کند، باید آیات:” قُلْ تَعالَوْا أَتْلُ ما حَرَّمَ رَبُّکُمْ عَلَیْکُمْ … لَعَلَّکُمْ تَتَّقُونَ” را بخواند. و نظیر آن از منذر ثورى از ربیع بن خیثم‏ روایت شده حال آنکه همانطور که در سابق گذشت، احکام نامبرده در این آیات اختصاص به این شریعت ندارد[۲۷۰].
طبری روایتی از خثیم بن ربیع آورده است که به مردی گفت: «هل لک فی صحیفه علیها خاتم محمد؟» پس آیات مذکور را قرائت کرد. در ادامه از سدی نقل کرده است که: «هولاء الآیات التی اوصی بها محکم القرآن» وی هیچ توضیحی درباره روایات نداده است[۲۷۱]. (روایت اول مضمونش شبیه روایتی است که علامه نقد کردهاند.)
فخر رازی هیچ روایتی در این باب نیاورده است[۲۷۲].
ابن کثیر روایت مذکور را از حاکم نقل کرده و گفته است روایت (به نظر حاکم) صحیح الاسناد میباشد و در صحیحین آمده است. در ادامه، همین روایت را از طریق دیگر با اندکی تفاوت در لفظ آورده است و گفته است:
«فلاینبغی أن ینسب الی الوهم فی احد الحدیثین اذ اجمع بینهما[۲۷۳]»
رشید رضا روایات را بدون نقد یا توضیحی آورده است[۲۷۴]. (گویا تأیید کرده است.)
ابوالفتح رازی روایتی در این باب نیاورده است[۲۷۵].
طبرسی در این باره تنها این روایت را از ابن عباس نقل کرده است: این آیات از آیات محکمه قرآن هستند و نسخ نشدهاند. در تمام ادیان آسمانی این دستورات به نوع انسان داده شده واختصاصی به اسلام ندارد. این آیات «ام الکتاب» هستند که هر کس به آنها عمل کند داخل بهشت و هر کس آنها را ترک کند داخل جهنم میشود[۲۷۶].
آیت اله مکارم شیرازی بدون ذکر روایت، در توضیح آیات مذکور میگوید:
«… این فرمانهای دهگانه اختصاصی به آیین اسلام ندارد؛ بلکه در همه ادیان بوده است اگر چه در اسلام به صورت گستردهتری مورد بحث قرار گرفته است و در حقیقت همه آنها از فرمانهایی است که عقل و منطق به روشنی آنها را درک میکند و به اصطلاح از «مستقلات عقلیه» است و لذا در قرآن در آئین انبیای دیگر نیز این احکام کم و بیش دیده میشود.[۲۷۷]»
بند ششم: روایات تأویل
مفسران معنی آیه

موضوعات: بدون موضوع
[پنجشنبه 1400-07-29] [ 04:56:00 ب.ظ ]