آزمونهای مهارتهای پایه ایووا[۱۰۸]
کونتزو برچ[۱۰۹] (۱۹۹۶)
۸ تا ۹ ساله
حساب زمان دار برای نارسایی حساب و طبقه بندی معلم[۱۱۰]
لاندیر[۱۱۱] و همکاران (زیر چاپ)
۹ ساله
آزمون حساب – ریاضیات گرادید[۱۱۲]
مک لین و هیچ[۱۱۳] (۱۹۹۹)
پایه پنجم
مجموعه آزمون استانداردشده حساب[۱۱۴]
شلو و همکاران (۱۹۹۷)
۱۰ ساله
عملیات عددی WOND [۱۱۵]
تمپل و شروود[۱۱۶] (۲۰۰۲)
آزمونهای غیر رسمی حساب: اسپنسر و اسمیت (۱۹۶۹) اظهار میدارند که سه شیوه: بررسی تکالیف کتبی، پرسش شفاهی و کار روی تخته سیاه، شیوه های ارزیابی غیر رسمی به شمار میروند. اشلاک[۱۱۷] (۱۹۷۶) پیشنهاد کرده است که تمرینهای کتبی ریاضی را نباید فقط تصحیح کرد و نمره داد بلکه باید آنها را تحلیل کرد، تحلیل عملکرد دانشآموز پس از اتمام تکلیف کتبی معمولاً مشکلات بخصوص وی را در برخورد با مفاهیم مشخص ریاضی نشان میدهد (منشی طوسی، ۱۳۶۹).
به روش تحلیل عملکرد، روش تحلیل خطا نیز گفته میشود؛ در این روش، خطاهای محاسباتی به صورت انفرادی در کودکان بررسی میشود. در این روش فرض شده که خطاها نشانگر نقص در کارکرد ساختار اساسی ذهن است. این روش با توصیف وجود نقایص جزئی کارکردی، رویکردهایی را برای تدریس اصلاحی یا درمانی پیشنهاد میکند (بزوفکا، هین و نیومارکر، ۲۰۰۰).
روش غیر رسمی دیگر در تشخیص مشکلات حساب این است که از کودک بخواهیم با صدای بلند شیوه های گوناگونی را که در حل یک عمل بخصوص در حساب به کار میرود، شرح دهد. هامیل و بارتن (۱۹۷۸) برای انجام مصاحبه شفاهی راهکارهای زیر را ارائه میکند:
الف) در هر زمان یک مسئله را انتخاب کنید.
ب) ابتدا با مسائل ساده شروع کنید.
ج) مکالمات را ضبط کنید یا بنویسید.
د) کودک همزمان با حل مسئله، آنچه را که مینویسد بازگو کند.
ه) کودک در حل مسائله آزاد بگذارید تا راه خویش را برگزیند، بدون آنکه توجه وی را به خطاهایش جلب کنیم.
و) کودک را از شتاب منع کنید. مصاحبه ۱۵ تا ۴۵ دقیق طول میکشد (منشی طوسی، ۱۳۶۹).
علاوه بر آزمونها، فهرست وارسی تشخیصی DSM- IV یک ابزار تشخیصی مناسبی است. این فهرست حاوی ۱۲ ماده است که به توصیف نارساییهای متعدد دانشآموزان در فهم دانش کمی و نیز مسایل ثانویه رفتاری میپردازد. دانشآموزانی که بر مبنای حداقل ۴ ماده را واجد باشند به عنوان دانشآموزان دارای نارسایی حساب تلقی میشوند.
ماده های این فهرست بدین قرارند:
– در فراگیری چهار عمل اصلی ضعف محسوسی از خود نشان میدهد.
– مهارتهای فضایی- دیداری– ادراکی او تقریباً مختل است.
– علامتهای ریاضی و مفاهیم بنیادی عملیات حساب را نمیتواند درک کند.
– نمیتواند اعداد را با شکلهایی که نشان دهنده تعداد آن است ،هماهنگ کند.
– در حل مسایل کلامی، در کاربرد اعداد مناسب و راه حل مناسب دچار اشکال است.
– اعداد اعشاری یا نمادها را نمی توانند بنویسد.
– در یادگیری جدول ضرب بطور روان ضعف دارد.
– شدت نارسایی خود را در کلاسهای دوم و سوم ابتدایی بیشتر نشان داده است.
– در گروه بندی اشیاء و به خاطر سپردن ترتیب اعداد دچار مشکل است.
– در زیر هم نوشتن اعداد دچار مشکل است.
– در به خاطر سپردن اصطلاحهای ریاضی و فهمیدن رابطه بین آنها دچار مشکل است.
– مسایل ثانویه رفتاری و هیجانی و نارسایی در توجه و فزون کنشی را همراه با این اختلال از خود نشان میدهد (رمضانی، ۱۳۸۱).
تشخیص افتراقی
تشخیص افتراقی مستلزم ارزیابی مهارتهای حساب کودکان با بهره گرفتن از آزمونهای استاندارد ریاضی است همزمان با تشخیص لازم است که شرایط طبی، نورولوژیکی، رشدی و دیگر شرایط بالینی (مثل صرع، سندرم ویلیام، ADHD و اختلال دو قطبی) و اختلالات یادگیری (مثل اختلال خواندن، اختلال زبان دریافتی و بیانی) بعلاوه عاملهای خطر (مثل نارسی، وزن پایین هنگام تولد و همشیرهای مبتلا به ناتوانی ریاضی) در نظرگرفته شود. آموزش نامناسب به عنوان تبیین اولیه برای مشکلات ریاضی میتواند از طریق مصاحبه دقیق با معلمان و والدین مشخص شود. در طول مصاحبه تعداد مدارس و مدتی که در آنها کودک حضور داشته؛ غیبتها که شامل عمدی (به علت بیماری یا استراحت) و اجباری (به علت تعطیلات مدرسه، بیرون انداختن از کلاس و اخراج) و الگوهایی از مشکلات پایدار و دورهای (بررسی تعارضات میان کودک، والدین، معلم و بررسی مشکلات یادگیری) باید بررسی شود. عملکرد ضعیف و پیشرفت پایین در ریاضیات ممکن است به علت اضطراب ریاضی باشد که باید با بررسیهای منظم روان پزشکی، اضطراب ریاضی، عملکرد عمومی در ریاضی و اختلال اضطراب عمومی از هم تشخیص داده شود (سادوک و سادوک، ۲۰۰۵).
۲-۸- سبکهای یادگیری
با توجه به توضیحات ارائه شده در مورد اهمیت دانشآموزان ناتوان یادگیری و همچنین کمبود و نواقصی که این دانشآموزان در زمینه های مختلف تحصلی دارند لازم است عوامل مؤثر یادگیری این گروه از دانشآموزان شناسایی و برای رفع آنها تلاش شود. دانشآموزان دارای تفاوتهای فراوانی هستند که در آموزش نقش اساسی دارد، آنها از نظر یادگیری، توانایی کارآمدی و توانایی تفکر منطقی با یکدیگر تفاوتهای مهمی دارند، در برابر مشکلات و چالشها نیز با شیوه های متفاوتی برخورد میکنند. جایگاه تفاوتهای بین افراد در یادگیری توسط دو رویکرد کلی توصیف میشود. رویکرد اول، یادگیری را در بافت و زمینه یادگیری مورد توجه قرار میدهد. در این رویکرد یادگیری از ادراک مقتضیات تکلیف متأثر میشود که این نیز تحت تاثیر تجارب آموزشی پیشین و زمینه های یادگیری (مانند برنامههای آموزشی، فرایند تدریس و روش های ارزشیابی) میباشد و به این ترتیب سه مرحله پیشآیند، فرایند و فرآورده را نیز میتوان برای آن در نظر گرفت (رامسدن[۱۱۸]، ۱۹۹۲؛ به نقل از خرمایی، ۱۳۸۵). یکی از این عوامل سبک یادگیری دانشآموز است که میتواند بر جریان یادگیری تأثیر داشته باشد. یادگیری، یکی از مهمترین فرایندهایی است که در انسان رخ میدهد. این فرایند، یکی از استعدادهای حیاتی انسان است که حین تولد شروع شده و در طول زندگی ادامه مییابد. یادگیری از شخصی به شخص دیگر متفاوت است، اما نکته مهم این است که هر فرد چگونه در فرایند یادگیری به درک و پردازش اطلاعات میپردازد.
فلدر[۱۱۹] (۱۹۹۶) میگوید که روشهای زیادی وجود دارد که دانشآموزان و دانشجویان به وسیله آنها به درک و پردازش اطلاعات میپردازند، تعدادی از افراد تمایل دارند که روی اطلاعات تمرکز کرده و فعالانه به عمل بپردازند، عدهای دیگر با مدلهای نظری و بسیار دقیق راحتترند، تعدادی دیگر شکلهای دیداری اطلاعات مانند نمودارها، تصاویر و جداول را ترجیح میدهند و عدهای نیز به مطالب گفتاری و نوشتاری واکنش بهتری نشان میدهند. با توجه به اینکه روشهای دیگری نیز وجود دارد که افراد آن روشها را برای یادگیری ترجیح میدهند، باید گفت که در واقع سبکهای یادگیری متفاوتی در افراد وجود دارد.
مطالعه تاثیر تفاوتهای فردی در یادگیری از دیرباز مورد توجه پژوهشگران، نظریهپردازان یادگیری و متخصصان تعلیم و تربیت قرار گرفته است. تلاش برای درک چگونگی یادگیری بشر درسال ۴۲۷ قبل از میلاد، هنگامی که سقراط و افلاطون با نظریه های فیلسوفانه خود سرچشمه دانش را کاویدند، آغاز شد. اما، فرضیسازی رسمی در مورد تفاوتهای یادگیری هنگامی آغاز شد که هرب تلان در سال ۱۹۵۴ اصطلاح «سبک یادگیری» را مطرح کرد.
این عقیده که تفاوتهای افراد در یادگیری صرفا ناشی از تفاوتهای آنها در هوش و توانایی است تا مدتها در دنیای تعلیم و تربیت پذیرفته شده بود، اما بعدها تغییر یافت: پژوهشگران نشان دادند که دانشآموزان سبکهای یادگیری متفاوتی دارند، یعنی اطلاعات را از طریق صافیهای متفاوتی پالایش و دستکاری میکنند.
نتیجه تصویری برای موضوع هوش
مطالعه در مورد سبکهای یادگیری در سبز فایل از دهه۱۹۵۰ و اوایل دهه۱۹۶۰ آغاز شد و سبکها پلی بین مطالعه شناخت (فرایندهایی نظیر ادراک، یادگیری، تفکر و…) و مطالعه شخصیت ایجاد کردند. در دهه ۱۹۷۰، مفهوم سبک گسترش بیشتری یافت و در میان آموزشدهندگان محبوب شد. در نتیجه، اصطلاح سبک در پژوهشهای روانشناسی تربیتی در دوجهت گسترش یافت:
۱) گروهی از پژوهشگران به منظور یافتن تاثیرتفاوتهای فردی دانشآموزان در عملکردشان، سعی در به کارگیری سبکهای شناختی مرسوم در مدارس کردند؛
۲) گروهی از پژوهشگران نیز به منظور ابداع چهارچوبی برای مطالعه سبکهای یادگیری، و تدریس براساس مشاهدات تجربی- به جای زمینه های نظری- کوششهایی کردند. پژوهشگران این گروه نظریه های مربوط به سبکها از جمله سبکهای یادگیری، تدریس وحتی انتخاب شغل را ابداع کردند.
یکی از تفاوتهای اساسی بین سبکهای یادگیری و شناختی در تعداد ابعاد و مولفه های آنهاست: سبک شناختی دو قطبی است، در حالی که سبک یادگیری ابعاد بیشتری دارد و معمولا به صورت این یا آن نیست؛ فرد یا این بعد یا آن بعد را دارد، اما فقدان یک بعد به منزله وجود بعد متضاد آن نیست.
استرنبرگ (۱۹۹۷) معتتقد است سبکها مانند تواناییها تا حدود زیادی حاصل تعامل فرد با محیط و قابل توسعه و تحولاند. بنابراین، سبکها ثابت نیستند، بلکه سیالاند، به این معنی که سبکهای متفاوت چه بسا در موقعیتهای متفاوتهای به کار گرفته شوند: فردی که در یک موقعیت به سبک خاصی عمل میکند ممکن است در موقعیتی دیگربه سبک دیگری عمل کند. پس،هر چند افراد بیشترسبک خاصی دارند و آن را به کار میگیرند، اما در چهارچوب آن سبک محبوس نمیمانند و قادرند سبکهای مختلف خود را با موقعیتها و تکالیف مختلف هماهنگ سازند.
تعاریف سبکهای یادگیری و شناختی:
تعاریف مختلفی از سبکهای یادگیری ارائه شده است: برخی از نظریه پردازان در تعریف خود بر پردازش اطلاعات، برخی بر رفتار یادگیرنده و برخی دیگر بر تعامل اجتماعی تاکید میکنند. همان گونه که اشاره شد، اصطلاح «سبک شناختی» را اولین بار آلپورت در سال ۱۹۳۷ به کار گرفت. او سبک شناختی را روش معمول فرد برای حل مسئله، تفکر، ادراک و یادآوری توصیف کرد. اصطلاح «سبک یادگیری» را نیز برای اولین بار هرب تلان در سال ۱۹۵۴ به کار برد. سبک یادگیری روش ثابت یاد گیرنده برای پاسخگویی و به کارگیری محرکهای موجود در موقعیت یادگیری است.
تصویر درباره جامعه شناسی و علوم اجتماعی
در بیشتر تعاریف، سبک یادگیری روش ترجیحی یا معمول فرد برای یادگیری است. براساس فرضی مبهم که شواهدی در حمایت از آن وجود ندارد، روش ترجیحی قویترین روش یادگیری است. بعضی یافته های مربوط به گروه های اقلیت فرهنگی نشان میدهند که معمولا به کارگیری یک روش یادگیری توسط دانشآموزان این گروه ها بیانگر قویترین روش یادگیری آنها نیست. باید توجه کرد که تعریف سبک یادگیری باید منعکس کننده این واقعیت باشد که افراد در استفاده از برخی فرایندها یا مجموعه های یادگیری نسبت به فرایندها یا مجموعه های یادگیری دیگر شایستگی بیشتری دارند. با وجود اینکه از نظر اصطلاح شناسی بین نظریهپردازان تفاوتهایی وجود دارد، اما همه توافق دارند افراد برای رمزگردانی، ذخیره، پردازش و دستکاری اطلاعات روش های متفاوتی دارند که اساسا از هوش مستقلاند (اتکینسون[۱۲۰]، ۱۹۹۸). برخی از تعاریف صاحب نظران درباره سبکهای یادگیری و شناختی به ترتیب تاریخی ارائه میشوند:
آلپورت (۱۹۳۷) سبک شناختی را شیوه معمول فرد برای حل مسئله، تفکر، ادراک و یادآوری تعریف کرده است (ریدینگ و چما[۱۲۱]، ۱۹۹۱). مسیک و همکاران (۱۹۶۴) سبک شناختی را مانند آلپورت چنین تعریف کردهاند: شیوه فرد در پردازش اطلاعات که نمایانگر شیوه معمول او در ادراک، تفکر، حل مسئله و یادآوری است (بایل[۱۲۲]، ۱۹۹۹).
به باور کلب (۱۹۸۴)، سبک شیوهای است برای یادگیری، شناخت و تفکر، سبک با توانایی فراگیر برابر نیست بلکه روشی است که به وسیلهی آن میتوان توانایی های خود را بکار برد. سبک یادگیری یک رفتار عادتی و متمایز برای کسب دانش، مهارتها یا نگرشها از طریق مطالعه یا تجربه میباشد و یا به عنوان شیوهای است که فراگیران در یادگیری مطالب درسی خود به سایر شیوهها ترجیح میدهند (اسمیت[۱۲۳]، ۲۰۰۵؛ سیف، ۱۳۸۴). یادگیری ویتکین وهمکاران (۱۹۹۷) سبک شناختی را به منزله تفاوتهای فردی در روش ادراک، تفکر، یادگیری و ارتباط با دیگران تعریف کردهاند (سیدلر[۱۲۴]، ۱۹۹۹). کلکسون و رالستون (۱۹۷۸) سبک یادگیری را روش ثابت دانشآموزان در پاسخدهی و استفاده از محرکهای موجود در زمینه یادگیری تعریف کرده اند (فام[۱۲۵]، ۲۰۰۰).
کیفه (۱۹۷۹) سبکهای شناختی را ویژگیهای شناختی، عاطفی و فیزیولوژکی رفتار که به منزله شاخصهای نسبتا ثابت از چگونگی ادراک یاد گیرنده، تعامل وپاسخدهی وی به محیط یادگیری عمل میکنند، تعریف کرده است. گریگورک(۱۹۷۹) سبک یادگیری را رفتارهای متمایزی که مانند شاخصهایی از چگونگی تمایل فرد به یادگیری و انطباق او با محیط عمل میکنند دانسته است (استرنبرگ و گریگورینکو، ۱۹۹۵).
فورد (۱۹۸۱) سبک یادگیری را راهبردهایی انطباقی در واکنش به موقعیت ویژه یادگیری میداند که ممکن است به عواملی نظیر سطح اضطراب یا سبکهای ثابت مرتبط با ویژگیهای انگیزشی و شخصیتی فرد بستگی داشته باشد. فارمن وگراشا (۱۹۸۳) سبک یادگیری را به مثابه تعامل اجتماعی در نظر میگیرند و آن را نقشهای مختلفی تعریف میکنند که دانشآموزان در تعامل با همکلاسیها، معلمان و محتوای دروس بر عهده میگیرند. کوکینسکی (۱۹۸۴) سبک یادگیری را روشی میداند که یادگیرندگان آن را ترجیح میدهند و از طریق آن بهتر یاد میگیرند. گاریتی (۱۹۸۵) سبک یادگیری را برای توصیف فرایند شناختی تفکر، ادراک و یادآوری به کار میبرد (هینمان[۱۲۶]، ۱۹۹۵).
تننت (۱۹۸۸) سبک شناختی را ویژگی و روش ثابت فرد برای سازمانبندی و پردازش اطلاعات تعریف میکند (ریدینگ و گریک[۱۲۷]، ۱۹۹۸). بنت (۱۹۹۰) سبک یادگیری را الگویی ثابتی از رفتار و عملکرد که فرد با آن به تجربه های آموزشی دست مییابد تعریف کرده است. از نظر وی، سبک یادگیری ترکیبی از ویژگیهای شناختی، عاطفی و فیزیولوژیایی است که به منزله شاخصهای نسبتا ثابتی از چگونگی ادراک، تعامل و پاسخدهی یادگیرنده، به محیط یادگیری عمل و میکند. سبک یادگیری در ساختار عمیق نظام عصبی و شخصیت تشکیل میشود و تحول انسان و تجارب فرهنگی وی در خانه، مدرسه و جامعه آن را قالبریزی میکند (سویشر[۱۲۸]، ۱۹۹۴)
جیمز و گاردنر (۱۹۹۵) سبک یادگیری را روش و شرایطی میدانند که موجب میشود یادگیرندگان آنچه را سعی در یادگیریاش دارند- به طور بسیار مناسب و کارآمد- ادراک، پردازش، ذخیره و یادآوری کنند. گیون (۱۹۹۶) سبک یادگیری را چنین تعریف میکند: روش عاطفی، اجتماعی،شناختی و فیزیکی که فرد ترجیح میدهد آن را برای دریافت، پردازش، دستکاری و استفاده از اطلاعات به کار گیرد. از نظر بول (۱۹۹۹) سبک شناختی به روشی اشاره دارد که یادگیرنده اطلاعات را از طریق آن سازمانبندی، پالایش، دریافت و پردازش میکند. پیرس (۲۰۰۰) سبک یادگیری را روشی میداند که یادگیرنده آن را در یادگیری مطالب درسی خود بر روش های دیگر ترجیح میدهد.
استرنبرگ (۲۰۰۰) معتقد است سبکها روش های ترجیح یافتهای برای استفاده از توانایی های شناختیاند و نشان میدهند که چگونه افراد دوست دارند توانایی های شناختیاند و نشان میدهند که چگونه افراد دوست دارند توانایی های خویش را در زندگی روزمره به کار گیرند. از نظر وی، سبکها انواع مختلفی نظیر سبکهای یادگیری، سبکهای شناختی، سبکهای تفکر و سبکهای آموزشی دارند.
موضوعات: بدون موضوع
[چهارشنبه 1400-01-25] [ 07:19:00 ق.ظ ]