آژیر قرمز است که می نالد
تنها میان ساکت شبها
بر خواب ناتمام جسدها
خفاش های وحشی دشمن
حتی ز نور روزنه بیزارند
باید تمام پنجره ها را
با پرده های کور بپوشانیم
اینجا
دیوار هم
دیگر پشت و پناه کسی نیست
کاین گور دیگری است که استاده است در انتظار شب
دیگر ستارگان را / حتی/ هیچ اعتماد نیست
شاید ستاره ها
شب گردهای دشمن ما باشند و……..
اینجا/ حتی/ از انفجار ماه تعجب نمی کنند
اینجا/ تنها ستارگان/ از برج های فاصله می بیند
که شب چقدر موقع منفوری است
اما اگر ستاره زبان می داشت
چه شعرها که از بد شب می گفت
گویا تر از زبان من گنگ . ( امین پور، ۱۳۸۸: ۳۸۲-۳۸۹)
شاعر دراین شعر به روایت ساده از زندگی می پردازد که این نوع نگرش متأثّر از دنیای ذهن و اندیشه ی اوست­ او در این دنیای ­ذهنی در معرض مباحثات درونی و حدیث نفس­های شور­انگیزی قرار می­گیرد، امّا این گفتگوها را از زبان ساده­ی طبیعت و گفتگوی عناصر طبیعی، برای دیگران روایت­ می کند. او دراین روایت بزرگ ازفضایی به فضای دیگر منتقل می­ شود این انتقال فضا،که به دنبال تداعی های رنگارنگ تحقق می یابد به صورت طبیعی و با زبانی ساده و شفاف روایت می شود. امین پور در این شعر در یک روایت خطی با بهره گیری ازعناصر طبیعی مفاهیم موردنظر خود را درباره جنگ مطرح می­ کند و هیچ نوع چرخش در روایتش صورت نمی گیرد. روایت او ساده و طبیعی است.
این ساختار روایی در شعر” فصل وصل” نیز بخوبی دیده می شود.
فصل ، فصل خیش و فصل گندم است/ عاشقان این فصل، فصل چندم است؟/ فصل گندم، فصل جو، فصل درو/ فصل بی خویشی است. فصل خویش نو/ چهار فصل سال را رسم این نبود/ هیچ فصلی اینچنین خونین نبود/ ……………../ طرح کمرنگی در یادم هنوز/ من به یاد دشت آبادم هنوز/ خوب یادم هست من از دیرباز/ باز جان می گیرد آن تصویر، باز/ گرگ و میش صبح پیش از هر طلوع/ قامت مرد دروگر در رکوع/ خوشه ها را با نگاهش می شمرد/ داس را در دست گرمش می فشرد/ قطره قطره خستگی را می چشید/ دست در پیشانی دل می کشید/ بافه ها را چون که در بر می گرفت/ خستگی ها از تنش پر می­گرفت/ گاه دستی روی شبنم می گذاشت/ روی ز خم پینه مرهم می گذاشت/ دشت دامانی پر از بابونه داشت پینه ی هر دست بوی پونه داشت ………….
بار می بندیم سوی روستا / می رسد از دور بوی روستا (امین پور، ۱۳۸۸: ۴۱۰-۴۱۲)
شاعر، در این شعر نیز با بهره گرفتن از روایت خطی و گزارش گونه به شرح زندگی روستایی و صفا و صمیمیّت و پاکی فضای آن می پردازد تمام سیر خط فکری او، حول محور­همین موضوع است. این سیر از ابتدا تا انتها در محور عمودی شعر گسترش می­یابد به طوری که شاعر مخاطب را با خود همراه ساخته و در یک هم حسی با او، او را به سوی عشق و مهرورزی سوق می دهد.
شاعر در شعر«آی گل ها چرا نمی خندید»، این ساختار روایت گونه را این­گونه به تصویر می کشد:
پس پدرکی ز جبهه می آید/ باز کودک ز مادرش پرسید/ گفت مادر به کودکش که بهار/ غنچه ها و شکوفه ها که رسید/ باز کودک ز مادرش پرسید/ کی بهار و شکوفه می آیند؟/ گفت مادر: که هر زمان در باغ/ غنچه ها لب به خنده بگشایند/ روز دیگر سراغ باغچه رفت/ کودک ما به جستجوی بهار/ دید لب بسته است غنچه هنوز/ بر لب غنچه نیست بوی بهار / گفت ای غنچه ها ی خوب، چرا / لبتان را زخنده می بندید/ زودتر بشکفید و باز شوید/ آی گل ها چرا نمی خندید؟ / ( امین پور ، ۱۳۶۸: ۱۷-۱۶)
این شعر ماجرای پرسش کودکی است از مادرش که «پدر»کی از جبهه بر می گردد و شاعر راوی است که این داستان را از بیرون می بیند و می شنود و روایت می­ کند. شاعر بین آمدن بهار و شکوفه دادن باغ و بازگشت پدر نسبتی برقرار می کند و کودک از آن پس برای شتاب بخشیدن به بازگشت پدر به گفتگو باغچه می پردازد. باغ در اینجا می تواند نمادی از رویش و سبزی و زندگی باشد و سکوت و خفتگی غنچه ها و باغ رمزی از فروخفتگی شادمانی و زندگی است. در این گونه روایت ، از شیوه های گفتگوی شخصیت­ها استفاده شده است، در این گفتگو عناصر­طبیعی ، نقش بسیار موثری را به عهده دارند به طوری که مخاطب گفتگوی کودک قرار می گیرند.کودک در این گفتگو به زیبایی با طبیعت سخن می­گوید و با آن رابطه عاطفی برقرار می کند.
۴- ۱- ۲ – توصیفات ساده­ی نمادین
یکی از ویژگی های شعر معاصر،کاربرد نمادین واژگان طبیعی است. شاعر در پی آن است تا آنجا که بتواند به کمک آن ، اندیشه را محسوس­تر و ملموس­تر بیان نماید. بدین سبب پرداختن به طبیعت و سود بردن از عناصر طبیعی، برای بیان اندیشه و احساس، نقش مهمّی در شعر امروز ایفا می کنند. حتی به کار گرفتن نمادها و به اصطلاح سمبلیک کردن زبان شعر نیز، بیشتر بدین سبب بوده است. ­ (کوشش، ۱۳۸۶: ۱۲۱) نمادها در این دوره شعری امین پور، ساده است و چندان نو و تازه به نظر نمی رسد نمادهایی که با اندک تلاش قابل درک است. شاعر با بهره گرفتن از این نمادها در پی آن است که، اندیشه اعتقادی و اجتماعی خود را به صورت ساده و واضح بیان کند.به عنوان نمونه، شاعر از نمادهایی همچون باغ ، گل، صبح ، شب، لاله ،آلاله، باد، غنچه، بنفشه، خار، آفتاب، بصورت گسترده استفاده نموده است که در ذیل نمونه هایی از آن ذکر خواهد شد :
تصویر درباره جامعه شناسی و علوم اجتماعی
دیوار هم
دیگر پناه پشت کسی نیست
کاین گور دیگری است که استاده است
در انتظار شب (امینپور ، ۳۸۴:۱۳۸۷)
تا باغ جنون ثمر دهد باز
در مزرعه بذر جان فشاندند
(همان:۴۰۴)
در این چمن که ز گل های برگزیده پر است
برای چیدن گل انتخاب لازم نیست (همان: ۳۹۰)
صبح از سفر سخت زمان می آید
ز آن سوی زمین و آسمان می آید
شب را به فرا سوی زمین رانده به خشم
صبحی که نفس نفس زنان می آید
(همان:۴۴۹)
در خاک شد صد غنچه در فصل شکفتن
ما نیز جز خاکستری بر سر نکردیم
(همان : ۳۹۲)
بیـــا به خـــانه ی آلاله ها ســــری بزنیم ز داغ با دل خود حرف دیگری بزنیم
به یک بنفشه صمیمانه تسلیت گوییم سری به مجلس سوگ کبوتری بزنیم
(همان: ۴۰۶)
از زخم کهنساله ­ فرو افتادند در بستری از لاله فرو افتادند
چون ژاله که از لاله فرو می­افتد بس لاله که در ژاله فرو افتادند
(امین پور، ۱۳۶۳: ۳۱)
بیا ای دل از اینجا پر بگیریم ره کاشانه دیگر بگیریم
بیاگم گمکرده ی دیرین خود سراغ از لاله پرپربگیریم (امین پور،۴۵۸:۱۳۸۷ )

۱ – ۳ – توصیف بر اساس شخصیت­بخشی به عناصر طبیعت (تشخیص)
در تصاویر شعرهای امین پور، طبیعت و جلوه های آن مهمترین نقش را دارند. در شعر­ وی با طبیعتی­ مواجه می شویم که فرهیخته و کمال یافته است. طبیعتی که می اندیشد و سخن می گوید، عبادت می کند و گاهی به مدرسه می رود. تصاویری که شاعر به کمک تشخیص ارائه می دهد، به دو صورت در شعر او نمود پیدا می­ کند گاهی افعال و صفات و یا عواطف انسانی را به عناصر بی­جان یا جاندارانی دیگر نسبت می دهد و در موارد معدودی نیز خطاب به عناصری غیر جاندار ، سخن می­گوید و آنها را مخاطب خویش قرار می دهد. در زیر نمونه هایی ازاین دو نوع تشخیص ، ذکر می شود :
غنچه با دل گرفته گفت : /« زندگی/ لب ز خنده بستن است / گوشه ای درون خود نشستن است »/ گل به خنده گفت : / زندگی شکفتن است/ با زبان سبز راز گفتن است. (امین پور ،۱۳۷۵: ۹)
شاعر در این شعر با توجه به حالات­ و به تناسب ظاهر غنچه و گل، نظر آن­ها را درباره ی زندگی گفته است وعواطف و افعال و صفات انسانی را به گل و غنچه نسبت داده است و با گفتگوی بین آن دو، به قوّت تشخیص وبیان اندیشه خود افزوده است. در شعرزیر نیز شاعر، باارتباطی که بین عناصر طبیعت وانسان برقرار کرده، تصویر تشخیصی گویا و زیبایی ساخته است.
سفره ی/ ته مانده ی پاییز را/ باد با خود برده بود/ آسمان از سیلی سرما کبود/ آفتاب صبح هم با گونه های سرخ / انگار سرما خورده بود/ پشت کوهی در افق کز کرده بود/ باد مثل بید می لرزید/ ابرها/ پشت سر هم/ سرفه می کردند/ ناودان ها/ عطسه می کردند/ آسمان/ انگار سرما خورده بود. (همان:۴۱) رها
آسمان تعطیل است/ بادها بیکارند/ ابرها خشک و خسیس/ هق هق گریه خود را خوردند/………..
( امین­پور،۳۷۱:۱۳۸۷)
…. بادبان را ناخدانا / باد است/ لیک او را/ هم خدا/ هم ناخدا/ باداست. (همان: ۳۷)
صبح خورشید آمد/ دفتر مشق شبم را خط زد/ پاک کن بیهوده است/ اگر این خط ها را پاک کنم/ جای آن ها پیدا است ……. (همان:۳۷۶)
باران گرفت نیزه و قصد مصاف کرد/ آتش نشست و خنجر خود را غلاف کرد/ گویی که آسمان سرنطقی فصیح داشت/ با رعد سرفه های گران سینه صاف کرد ….. (همان:۳۹۱ )

 

 

موضوعات: بدون موضوع
[چهارشنبه 1400-01-25] [ 06:15:00 ق.ظ ]