.کاربرد هوش معنوی در زندگی فرد می ­تواند ارتباط شخص را با خود، دیگران و خدا و به خصوص پرورش خودآگاهی فرد تسهیل کند. با تکیه بر اعتقادات فرد، هوش معنوی قادر به تسهیل و ارتقاء آگاهی و احساس ارتباط با خدا و حضور خدا می­ شود (نازل، ۲۰۰۴). ولمن (۲۰۰۱)، هوش معنوى را به عنوان ظرفیت جستجوى معنایى عمیق براى زندگى و بالا بردن کیفیت انسانیت و زندگى وجودى مى­داند. هوش معنوى باعث مى­شود که انسان نسبت به ابعاد وجودى خود، حساس شود. در نتیجه فرد مى­تواند خود را فراتر از جسم خود ببیند و از لایه ­هاى وجودى خود آگاه شود. در این سطح از آگاهى که خودآگاهى خوانده مى­شود، فرد نسبت به نقشى که جسم، ذهن و روحش در زندگى او بازى مى­کنند، بینش پیدا مى­کند (سیسک و تورنس، ۲۰۰۱).
واگان (۲۰۰۲) این گفته را این گونه تفسیر مى­کند که هوشمندى توانایى تمیز دادن میان حقیقت از غیر حقیقت است و چیزى فراتر از زیرکى و معنویت است. او بیان مى­کند که هوش معنوى راهى براى ایجاد ارتباط میان دنیاى درون یعنى لایه معنوى زندگى و دنیاى بیرونى ما انسان­هاست. در نتیجه گوش دادن به صداهاى ذهنى و درونى، تفکرات و همچنین برخى از رفتارها مانند همدردى کردن با دیگران، نشان­دهنده رشد آگاهى در زندگى معنوى است. بنابراین، هوش معنوى با ایجاد چنین درک عمیقى از زندگى مى­تواند براى غلبه بر تنش­هاى روزمره و دنیایى که در آن زندگى مى­کنیم، موثر واقع شود (الکینز[۳۴۱]، هدستروم[۳۴۲]، هاگز[۳۴۳]، لیف[۳۴۴] و سندرز[۳۴۵]، ۱۹۸۸).
بر اساس نظرات سیندى ویگلزورث (۲۰۰۴) زمانى که انسان به گونه­اى رفتار مى­کند که شناختى عمیق از خود و جایگاه خود در جهان به دست آورد، در واقع بخش مغزى مربوط به هوش معنوى او فعال است. هوش معنوى باعث می­ شود که بتوانیم خود را به چیزى فراتر از مادیات ارتباط دهیم. بى­گمان، تصور موقت بودن مسائل فیزیکى و مادى، باعث مى­شود که نتوانیم با اطمینان به آنها دل ببندیم و در نتیجه احساسى از یاس و سردرگمى ما را فرا مى­گیرد. بر این اساس، کسى که بتواند دلیلى مهم، پایدار و ارزشمند و معنایى واقعى براى زندگى خود بیابد، با مشکلات و بحرا­ن­هاى زندگى صبورانه­تر برخورد و احساس مثبتى نسبت به زندگى پیدا مى­کند. هوش معنوى به ما این توانایى را مى­دهد که به وجود نیرویى برتر در زندگى اعتقاد داشته باشیم و به آرامشى درونى برسیم. بنابراین، هوش معنوی به پدید آمدن حسی از آگاهی و معنا در ارتباط با موقعیت فرد در جهان و روابطش با دیگران کمک می­ کند (سیسک و تورنس ، ۲۰۰۱). در حقیقت، هوش معنوی مجموعه ­ای از فعالیت­ها است که علاوه بر طاقت و انعطاف­پذیری در رفتار، سبب خودآگاهی و بینش عمیق فرد نسبت به زندگی و هدفدار نمودن آن می­ شود، به گونه­ ای که اهداف، فراتر از دنیای مادی ترسیم می­ شود (عابدی و سرخی، ۲۰۰۹).
۲-۳-۳-۶-۲- هوش معنوی و سلامتی
پژوهش­ها و بررسی­های مختلف نشان داده­اند که میان معنویت و هدف زندگی، رضایت از زندگی و سلامت، همبستگی وجود دارد. در بررسی تحقیقات انجام گرفته در مورد اثرات معنویت بر سلامت فرد دریافتند که معنویت با بیماری کمتر و طول عمر بیشتر همراه است. افرادی که دارای جهت­گیری معنوی هستند، هنگام مواجهه با جراحت، به درمان، بهتر پاسخ می­ دهند و به شکل مناسب­تری با آسیب­دیدگی و بیماری کنار می­آیند (ایمونز، ۲۰۰۰)، و میزان افسردگی در آنها کمتر است. افراد دارای هوش معنوی بالا، افرادی انعطاف­پذیر، دارای درجه بالایی از هوشیاری نسبت به خویشتن و توانمند در رویارویی با مشکلات و دردها و چیره شدن بر آنها هستند (هالما[۳۴۶] و اسرینسیک[۳۴۷]، ۲۰۰۴).
نتیجه تصویری برای موضوع افسردگی
کوئنیگ[۳۴۸] (۲۰۰۴) بیان می­ کند که افراد معنوی دارای کارکرد ایمنی و غدد درون­ریز بهتر و منظم­تری هستند. او بر اساس تحقیقاتی که انجام داده، بر این باور است که افراد معنوی کمتر به واسطه سرطان می­میرند. از طرفی بیان می­ کند که شیوع بیماری­های کرونری قلب در افراد با گرایش­های معنوی قوی­تر، کمتر است و این امر با رفتارهای سالم در این افراد مثل پایین بودن مصرف سیگار، ورزش کردن، مصرف کلسترول کمتر و ارتباط دارد. او گزارش می­دهد که ١٢ مطالعه از ١۴ مطالعه نشان داده­اند که بین معنویت و فشار خون طبیعی ارتباط وجود دارد.کوئنیگ در تبیین وجود ارتباط بین معنویت و سلامت جسمانی می­گوید معنویت، هیجانات و کارکردهای اجتماعی فرد را تحت تأثیر قرار داده، این امر نیز به نوبه خود سیستم ایمنی و غدد درون ریز را متأثر می­سازد. بنابراین، باورها و اعمال معنوی با رفتارهای سالم، کارکرد ایمنی قوی­تر و شرایط قلبی عروقی بهتر و عمر طولانی­تر همراه است.
عکس مرتبط با سیگار
۲-۳-۳-۶-۳- هوش معنوی و حل مسئله
باید توجه کرد که هوش عبارت است از قابلیت تفکر، برنامه ­ریزی، خلق، تطبیق، حل مسأله، عکس العمل، تصمیم­گیری،و یادگیری (نوبل، ۲۰۰۰). بنابراین برای تعریف هوش معنوی نیز موارد بالا و بویژه قابلیت حل مسأله باید درنظرگرفته شود. در واقع هوش معنوی که می­توان آن را یکی از جنبه­ های کاربردی مفهوم معنویت دانست، استفاده از توانایی­ها و منابع معنوی می­باشد، طوری­که افراد بتوانند تصمیمات معنادار اتخاذ کنند، درباره موضوعات وجودی تعمق کنند و نیز برای حل مشکلات روزمره خود تلاش کنند. بنابراین هوش معنوی جنبه­ های ذهنی و ناملموس معنویت را با اقدامات و مسائل افراد در دنیای عینی و ملموس ترکیب می­ کند (نازل، ۲۰۰۴).
واگان (۲۰۰۲) نیز هوش معنوی را به عنوان توانایی ایجاد معنا مبتنی بر فهم عمیق سؤالات وجودی و نیز آگاهی و توانایی استفاده از سطوح چندگانه آگاهی در حل مسأله تعریف می­ کند. رابرت ایمونز، استاد روانشناسی دانشگاه کالیفرنیا عقیده دارد که هوش معنوی معیارهای پذیرفته شده هوش که توسط دانشمندانی همچون گاردنر (۱۹۹۳) مطرح شده است، را برآورده می­ کند. به علاوه او بر خلاف بعضی از محققان که هوش معنوی را تنها مناسب حل مسائل وجودی و اخلاقی می­دانند، بر بکارگیری هوش معنوی برای حل مسائل روزمره علاوه بر مسائل اساسی­تر زندگی تأکید می­ کند.
الکینز و کاوندش (۲۰۰۴) بر این باورند که حوزه هوش معنوی موجب می­ شود که انسان با ملایمت و عطوفت بیشتری به مشکلات نگاه کند، تلاش بیشتری برای یافتن راه­حل داشته باشد، سختی­های زندگی را بهتر تحمل کند و به زندگی خود پویایی و حرکت دهد.
۲-۳-۳-۶-۴- هوش معنوی و اخلاق
هوش معنوی می ­تواند با روش­های متنوعی برای تربیت توجه، تغییرشکل دادن هیجانات و ترویج و تربیت رفتارهای اخلاقی، رشد یابد. این شیوه ­ها خاصیت منحصر به فرد هیچ یک از سنت­های مذهبی یا آموزش­های معنوی نمی ­باشد، گرچه با رشد اخلاقی، هیجانی و شناختی مرتبط شده است، اما با هیچ یک از آنها نیز همانند نمی باشد. زیرا انواع مختلف هوش به میزان متفاوتی توسعه می­یابند. یک نفر ممکن است بیشتر در یکی از حیطه­ها رشد یابد ولی در حیطه­هاى دیگر نه. رسش و رشد معنوی، جلوه­ای از هوش معنوی، شامل درجه­ای از رشد اخلاقی و هیجانی و همچنین رفتار اخلاقی است (سهرابی، ۱۳۸۷).
بلوغ معنوی به عنوان یکی از جلوه­های هوش معنوی، شامل درجه­ای از بلوغ هیجانی و بلوغ اخلاقی (روحیۀ اخلاقی) و رفتار اخلاقی می­ شود و خردمندی و دلسوزی برای دیگران را صرف نظر از جنس، قومیت، سن یا نژاد در بر می­گیرد. از این رو، می­توان گفت بلوغ معنوی دید عمیق و گسترده­ای است که با آگاهی همراه است و شامل ارتباط زندگی درونی ذهن با زندگی بیرونی می­ شود (وگان، ۲۰۰۲).
ایمونز (۲۰۰۰) معتقد است که هوش معنوی ممکن است در قالب­های زیر مشاهده شود: صداقت، دلسوزی، توجه به تمام سطوح هشیاری، همدردی متقابل، وجود حسی مبنی بر اینکه نقش مهمی در یک کل وسیع­تر دارد، بخشش و خیرخواهی معنوی و عملی، در جستجوی سازگاری و هم سطح شدن با طبیعت و کل هستی، راحت بودن در تنهایی بدون داشتن احساس تنهایی. نوبل و وگان (۲۰۰۲ به نقل از نازل، ۲۰۰۴) معتقدند که مؤلفه­ های هشت گانه­ای که نشان دهنده هوش معنوی رشد یافته هستند، عبارتند از: درستی و صراحت، تمامیت، تواضع، مهربانی، سخاوت، تحمل، مقاومت و پایداری و تمایل به بر طرف کردن نیازهای دیگران. عبداله­زاده، باقرپور، بوژمهرانی و لطفی (۱۳۸۸) در کتاب هوش معنوی، اجزاء هوش معنوی را شامل عشق و شفقت، قدرت و عدالت متمرکز، شفا و بخشش، زندگی با شوق، زندگی باوقار، یکدلی و تعهد[۳۴۹]، پیوند و خدمت خلاق[۳۵۰] می­دانند.
افرادی که هوش معنوی بالایی دارند، ظرفیت تعالی داشته و تمایل بالایی نسبت به هشیاری دارند. آنان این ظرفیت را دارند که بخشی از فعالیت­های روزانه خود را به اعمال روحانی و معنوی اختصاص بدهند و فضایلی مانند بخشش، سپاسگزاری، فروتنی، دلسوزی و خرد را از خود بروز دهند (ایمونز، ۲۰۰۰).
۲-۳-۳-۷- مؤلفه­ های هوش معنوی در دین اسلام
در اسلام به طور ضمنی هوش معنوی مورد توجه فراوانی قرار گرفته است. برای مثال عوامل مؤثر بر هوش معنوی در متون اسلامی تقوا و پرهیزگاری به همراه تمرینات روزمره از قبیل تدبر در خلقت، تدبر در آفاق و انفس، روزه­داری، عبادات، خواندن قرآن و تدبر صادقانه در آیات قلمداد شده است (سهرابی، ۱۳۸۷). قرآن به افراد باهوش معنوی بالا، صفت اولوالاباب می­دهد، که منظور افرادی هستند که به جوهره حقیقت پی برده­اند و از پرده­های اوهام عبور کرده ­اند. به طور کلی، اصولی که در دین مبنایی مطرح شده است، مانند دستیابی به وحدت در ورای کثرت ظاهری، یافتن پاسخ در مورد مبدأ هستی و تشخیص الگوهای معنوی و تنظیم رفتار بر مبنای آنها، محورهای اصلی هوش معنوی هستند. ما می­توانیم با رشد هوش معنوی، انسان­های دینداری پرورش دهیم. هوش معنوی به افراد، دلسوزی، مهربانی، یکپارچگی در تفاوت­ها و اتکا به معناداری را می­آموزد (غباری بناب و همکاران، ۱۳۸۶)
عسگری­وزیری و زارعی­متین (۱۳۹۰) در پژهش خود برخی ازمولفه­های هوش معنوی، که در ضمن مطالعات اولیه در منابع دینی شناسایی شده بیان نموده ­اند که عبارتند از:
۱- مشاهده وحدت در ورای کثرت ظاهری؛۲- تشخیص و دریافت پیام­های معنوی از پدیده ­ها و اتفاقات؛۳- سؤال و دریافت جواب معنوی درباره منشأ و مبدأ هستی(مبدأ و معاد)؛۴- تشخیص قوام هستی و روابط بین فردی بر فضیلت عدالت انسانی؛۵- تشخیص فضیلت عفو و گذشت در روابط بین فردی؛۶- تشخیص الگوهای معنوی و تنظیم رفتار بر مبنای الگوی معنوی؛۷- تشخیص کرامت و ارزش فردی و حفظ و رشد و شکوفایی این کرامت؛۸- تشخیص فرایند رشد معنوی و تنظیم عوامل درونی و بیرونی در جهت رشد بهینه این فرایند معنوی؛۹- تشخیص معنای زندگی، مرگ وحوادث مربوط به حیات، مرگ و برزخ، بهشت و دوزخ روانی؛۱۰-درک حضور خداوندی در زندگی معمولی؛۱۱-درک زیبایی­های هنری و طبیعی و ایجاد حس قدردانی و تشکر؛۱۲-داشتن ذوق عشق و عرفان که در آن عشق به وصال منشأ دانش است، نه استدلال و قیاس؛۱۳- داشتن هوش شاعرانه که معنای نهفته در یک قطعۀ شعری را بفهمد.۱۴-هوش معنوی موجب فهم آیات و درک عمیق­تر کلام انبیا می­ شود.۱۵-هوش معنوی به فهم داستان های متون مقدس و استنباط معنای نمادین این داستان­ها کمک فراوان می­ کند.۱۶-هوش معنوی که در قرآن درباره اولوالالباب گفته شده است، موجب می شود افراد به جوهره حقیقت پی­ببرند واز پرده­های اوهام عبور کنند.۱۷- انقیاد در برابر خداوند متعال؛۱۸- دارا بودن فضیلت­های اخلاقی و ارزش­های معنوی؛۱۹-مهرورزی نسبت به مردم؛۲۰-اخلاص؛۲۱- شرح صدر؛۲۲- علم گرایی و روحیۀ دانش افزایی؛۲۳- عقل محوری؛۲۴-توکّل و تفویض؛۲۵- مجاهدت و مقاومت؛۲۶-مسئولیت پذیری؛۲۷- وظیفه گرایی؛۲۸-داشتن رابطۀ معرفتی معنوی با انسان کامل معصوم و توسل به او.۲۹-یاد خدا در همۀ حال؛۳۰-کار برای خدا و توحید اندیشی و توحید روشی؛۳۱- مردم باوری و مردم دوستی؛۳۲- توسعۀ رفتار شهروند سازمانی منطبق بر ارزش­های اخلاقی دین مبین اسلام.
۲-۳-۳-۸- راه کارهای رشد و تقویت هوش معنوی از منظرآموزه­های دین اسلام
برای رشد و تقویت معنویت، دست کم دو عامل اساسی وجود دارد:
عنصر اول از قبیل شناخت و معرفت است، اما علت تامه نیست. عنصر دوم وجود زمینۀ روحی و روانی پذیرش حقیقت است؛ یعنی دلمان بخواهد که حقیقت را بپذیریم و، به لوازم آن ملتزم شویم. بنابراین، «شناخت» و «عمل» به باورهای دینی دو عنصر اساسی تقویت ایمان و معنویات است (مصباح، ۱۳۸۰).
برای کسب معرفت، نخست باید ادلّۀ قوی برای اثبات آن داشته باشیم و شبهاتی را که درباره آن مطرح شده است، رفع کنیم تا جلوی وسوسۀ شیطان گرفته شود. دوم باید سعی کنیم چیزهایی را که دانستیم، در ذهنمان زنده نگهداریم و همیشه به آنها توجه داشته باشیم. این توجه مکرّر وقتی به صورت ملکه درآید، کمک می­ کند که آن معرفت همیشه درذهن انسان زنده باشد و خدا را در هیچ حالی فراموش نکنیم «الَّذینَ یذْکُرُونَ اللَّه قیاماً و قُعوداً و علی جنُوبِهِم.» (آل­عمران: ۱۹۱)
اما عنصر دوم، یعنی میل دل به پذیرش معرفت به دست آمده، آن است که انسان سعی کند به لوازم ایمان و معنویت خویش ملتزم شود.
به طور خلاصه، برای رشد و تقویت معنویت راه کارهای زیر پیشنهاد می­ شود (مطهری، ۱۳۷۶):
۱- تفکر درباره آیات و نشانه­ های خداوند در گستره هستی: توجه به این نشانه­ها یاد خدا را در دل­ها زنده می­ کند و لطف و رحمت او را به ما یادآور می­ شود و در نهایت، بر دوستی و محبت ما به خدا می­افزاید.
۲- توجه دائم به خداوند و ذکر و یاد او: حضور خداوند در خاطر ما، در همه لحظات زندگی، ارتباط ما را با او افزایش می­دهد و به تدریج، به پیوندی استوار می­انجامد. یکی از حکمت­های نمازهای پنج گانه، زنده نگهداشتن یاد خدا در طول شبانه روز، در دل مؤمن است. «یا أَیها الَّذینَ آمنُوا اذْکُرُوا اللَّه ذکْراً کَثیراً» (احزاب:۴۱)؛ ای کسانی که ایمان آورده­اید، خدا را بسیار یاد کنید.
انجام برخی کارها مانند قرائت قرآن، دعا و زیارت، مطالعۀ سیره ائمه اطهار، همنشینی با نیکان و صالحان، ما را به یاد خدا می­اندازد. برخی کارها نیز مانع توجه به خداوند می­ شود؛ باید این موانع را کنار زد تا غفلت بر دل حاکم نشود. قرآن کریم می­فرماید: « یاد خدا دل­های مؤمنان را می­لرزاند و هنگامی که آیات الهی را گوش دهند، بر ایمانشان افزوده می­ شود.» (انفال:۲)
۳- توجه به نعمت ها و الطاف خدا نسبت به انسان: اگر به زندگی خود توجه کنیم، خود را غرق در نعمت­های الهی خواهیم یافت. فلسفۀ آفرینش نعمت­ها این است که انسان بر خوان نعمت حق نشسته تا با یادآوری لطف او، یاد خدا را در دل زنده نگه دارد و قلب خود را به او نزدیک­تر کند.
۴- انجام نیکی­ها و دوری از بدی­ها: کار نیک دل را نورانی می­ کند و به عکس، گناه صفحۀ دل را تیره می­سازد. باید بکوشیم با عمل به نیکی­ها، دل خود را نورانی­تر کنیم و با دوری از گناهان، رشتۀ محبت خود را با خدا استوار سازیم.
۵- تفکر درباره هدف خلقت: با مرور باورهای شخصی درباره امور معنوی، مذهبی و وجودی، به دغدغۀ غایی انسان توجه کنیم.
۶-جست وجوی معانی بنیادی موقعیت­ها و پرسیدن سؤالات چرایی و جست وجوی ارتباط بین رویدادها، هوش معنوی را تقویت می­ کند.
علاوه بر اینها، تمرین تشخیص و گوش دادن به پیام­های هدایت شهودی یا ندای درونی، و افزایش خودآگاهی و عبرت گرفتن از اشتباهات و صداقت با خود نیز برای پرورش هوش معنوی مفید است(واثق،۱۳۹۰).
۲-۴- مبانی نظری عمل به باورهای دینی
۲-۴-۱- دین
تاریخ نشان می­دهد که دین­ورزی، قدمتی بسیار طولانی دارد. چنانکه مطالعات باستان­شناسان و انسان­شناسان نشان داده­اند، مذهب جزء لاینفک زندگی بشری در تمام اعصار بوده است (احمدی، فتحی­آشتیانی و عرب­نیا، ۱۳۸۵). ویل دورانت معتقد است: دین به اندازه­ای غنی، فراگیر و پیچیده است که هیچ دوره­ای در تاریخ بشر، خالی از اعتقاد دینی نبوده است. این که حتی یک انسان بی­اعتقاد به دین، در شرایط نامطمئن بحران روحی و درماندگی به طور ناهشیار به خدا و نیروهای ماوراءالطبیعی می­اندیشد و از او استمداد می­طلبد، پدیده ثابت شده­ای است (خداپناهی، ۱۳۷۹).
ارائه تعریف عملیاتی از دین و دینداری همواره کاری سخت و بحث برانگیز بوده است. برخی از تعریف­هایی که از دین شده عبارتند از: دین کلمه ای عربی است به معنای جزا و پاداش و اعتقاد به خالق هستی و مجموعه قوانینی که از جانب او بر بشر عرضه گردیده است و همچنین دین به معنای اطاعت و انقیاد و آیین و شریعت است یعنی وضع و تأسیس الهی که مردم را به رستگاری هدایت می­ کند و شامل عقیده و عمل هر دو است (کوشا، ۱۳۷۶). دین مکتبی است که از یکسری عقاید، اخلاق، قوانین و مقررات تشکیل شده و هدف آن راهنمایی انسان برای نیل به سعادت است (جوادی آملی). ویلیام جیمز معتقد است که دین هیجان منحصر به فرد است که در انسان شکل می­گیرد (جیمز، ترجمه قائنی، ۱۳۷۰). در فرهنگ آکسفورد، دین به عنوان یک قدرت نامرئی برتر که بر سرنوشت انسان حاکم و اطاعت از آن واجب می­باشد تعریف شده است. دین، یک نظام عملی بر اساس اعتقادات است که از طریق رابطه­ای با ابعاد فردی و اجتماعی از سوی پروردگار به منظور ارشاد انسان­ها در مسیر تکامل آن­ها ارسال شده است و شامل عقاید، باورها، نگرش­ها و رفتارهایی است که با هم عجین شده و احساس یکپارچگی در فرد ایجاد می­ کند (آرین، ۱۳۷۹). در تحقیق چراغی و مولودی (۱۳۸۵) دینداری میزان علاقه و احترام فرد به دین تعریف شده است. موضوع مهم در تعریف دین، یک بعدی یا چند بعدی دانستن آن است. تحقیقات اخیر نشان دهنده این موضوع است که اغلب پژوهشگران به سمت چند بعدی بودن دین گرایش یافته­اند. ویلیام جیمز[۳۵۱] در تلاش برای ارائه مفهوم کاربردی از دین، تعریف زیر را ارائه می­دهد: دین عبارت است از: تجربه و احساسی که برای هر انسانی، در عالم تنهایی و دور از همه وابستگی­ها روی می­دهد. به طوری که، انسان از این مجموعه درمی­یابد که بین او و آن چیزی که آن را امر الهی می­نامند رابطه­ای برقرار کرده است (جیمز، ۱۳۷۲). یونگ [۳۵۲]مذهب را مشاهده بعضی عوامل نامرئی می­داند که این تنها خاص انسان است و اعتقاد از نظر او تجربه و ادراک آن چیزی است که انسان را منقلب می­ کند. بنا به اعتقاد یونگ مذهب بسیاری از نیازهای انسان را برآورده و خلاءهای وجودی او را پر می­ کند. همچنین اطمینان، امید و قدرت را در شخص قوت بخشیده، خصوصیات اخلاقی و معنوی را در فرد و اجتماعات استحکام می­دهد و برای انسان پایگاه بسیار محکمی در مقابل مشکلات و مصائب و محرومیت­های زندگی ایجاد می­ کند (اسماعیلی­بهبهانی،۱۳۸۰).
تصویر درباره جامعه شناسی و علوم اجتماعی
مطالعات گلاک[۳۵۳] و استارک[۳۵۴] درمورد چند بعدی بودن دین مورد توجه بسیاری از پژوهشگران واقع شده. از مدل دینداری گلاک و استارک به طور کامل یا نسبی در بسیاری از پژوهش­های مربوط به دینداری استفاده شده است. بر اساس این مدل در همه ادیان دنیا به رغم تفاوت­های موجود در جزئیات، ابعاد مشترکی وجود دارد. این ابعاد شامل ابعاد اعتقادی[۳۵۵] ، تجربه­ای[۳۵۶] ، پیامدی (کاربردی)[۳۵۷]، مناسکی[۳۵۸] و فکری[۳۵۹] هستند. بعد اعتقادی یا باورهای دینی عبارت است از باورهایی که انتظار می­رود پیروان آن دین به آن­ها اعتقاد داشته باشند. بعد تجربه­ای یا عواطف دینی ناظر بر عواطف، تصورات و احساسات مربوط به داشتن رابطه با خدا یا واقعیتی غایی است. بعد مناسکی یا اعمال دینی شامل اعمال دینی مشخصی شامل عبادات و اعمال مورد تأکید دین است. بعد فکری یا دانش دینی مشتمل بر اطلاعات و دانستنی­های مبنایی معتقدات هر دین است که مورد انتظار است پیروان هر دین آنها را بدانند. بعد پیامدی یا آثار دینی شامل انعکاس چهار بعد مذکور در زندگی روزمره پیروان آن است (سراج­زاده،۱۳۸۴).
در مورد تعریف دین نیز با مرور تعاریف ارائه شده از دین، به نظر می­رسد هر یک از تعاریف به بعدی از دین توجه داشته و کمتر تعریفی جامع از دین ارائه داده­اند. اما کامل­ترین تعریف دین از نظر آذربایجانی (۱۳۸۷)، تعریف مایکل پترسون است که معتقد است: « دین متشکل از مجموع­های از اعتقادات، اعمال و احساسات (فردی و جمعی) است که بر محور مفهوم حقیقت غایی، سامان یافته است». داوودی (۱۳۸۵) با بررسی دسته­بندی­های مختلف موجود، ابعاد دینداری و مؤلفه­ های اصلی اسلام را شامل موارد زیر می­داند: ۱- دانش و شناخت، ۲- اعتقادات، ۳- اخلاقیات، ۴- آداب و سنن، ۵- عبادات و شعایر دینی، ۶- تعالیم اقتصادی، ۷- تعالیم سیاسی و حکومتی. از بین ساختار چند لایه­ای اسلام، ناچار به بررسی تعدادی از لایه ­ها ­اکتفا کرده و به ارزیابی عمل به باورهای دینی می­پردازیم.
عکس مرتبط با اقتصاد
۲-۴-۱-۱- دین و روانشناسی
افزایش تحقیقات در زمینه ­های گوناگون نظیر میزان دینداری ، نیاز به مذهب، تأثیر دین بر سلامت جسم و بهداشت­روانی و … بسیار چشمگیر بوده است. امروزه دهها کتاب و مجله علمی در باب دین و کاربرد آن در صحنه زندگی انسان منتشر شده است. در حال حاضر مطالعۀ دین و دینداری با رویکرد روان­شناسانه، به مسئلۀ ویژه­ای از مسائل روان­شناسی تبدیل شده است. برخی از روانشناسان غربی، با تأکید بر اهمیت دین برای همۀ انسان­های روی کره زمین، آن را در زندگی انسان عاملی برانگیزاننده دانسته و همین امر را دلیل کافی برای مطالعات روانشناسانۀ دین برشمرده­اند (اسپیلکا[۳۶۰]، هود[۳۶۱]، هانسبرگر[۳۶۲] و گورساچ[۳۶۳]، ۲۰۰۳). اما اینکه کُنش­ها و آثار روان­شناختی دینداری یا دینی بودن کدام است، مقوله بحث انگیز روان­شناسی دینی است.
روحانی و معنوی­پور (۱۳۸۷) در پژوهش خود آورده­اند: تحقیقاتی که درباره کُنش­های دین در حیطه روان­شناختی انجام گرفته­اند را می­توان به دو مقو له اساسی تقسیم ­بندی نمود: ۱- تأثیر عمل به باورهای دینی بر بهداشت جسمی و روانی (آکلین، ۱۹۸۳)، تأثیر مثبت باورهای دینی بر سازگاری و بهداشت روانی (برگین، ۱۹۸۸؛ ویلیامز، ۱۹۹۱) مانند رابطه منفی بین افسردگی و اضطراب با میزان عبادات (میرخشتی، ۱۳۷۵). ۲- دین و مسائل اجتماعی، مانند رابطه بین انجام فعالیت­های مذهبی و گرایش نداشتن به سمت بزهکاری (چاودیچ و تاپ، ۱۹۹۳)، گرایش به دین و فعالیت­های مذهبی و نقش آن در کاهش افکار خودکشی و اقدام به آن و نیز تأثیر مثبت مذهب در عدم گرایش به سوء مصرف مواد (دوناهو، ۱۹۹۵؛ بور و مک­کال، ۱۹۹۴).
روان­شناسی دین به برسی امور و فعالیت های دینی و مذهبی با اصول و معیارهای روان­شناسی می ­پردازد. دیدگاه روان­شناسان در زمینه دینداری و عوامل و زمینه ­های روان­شناختی دین­مداری، سنجش و ارزیابی دین باوری و آثار آن در زندگی فردی و اجتماعی را در مورد تجزیه و تحلیل قرار می­دهد.
دین باوری و دینداری در روان­شناسی دین، همانند بسیاری از موضوعات مربوط به روان و رفتار انسان، با رویکرد و محک روان­شناسانه ارزیابی و ارزشیابی می­ شود (فلاور[۳۶۴]،۲۰۰۱). در زمینه تعریف روان­شناسی دین، متخصصان و صاحب­نظران امر دیدگاه ­های گوناگونی ابراز داشته اند. برای مثال کالینز[۳۶۵](۲۰۰۱) عقیده دارد برای روان­شناسی دین تعریفی بهتر از تعریف تاولس[۳۶۶] استاد دانشگاه کمبریج وجود ندارد (آذربایجان،و موسوی اصل، ۱۳۸۵) تاولس(۲۰۰۰) اظهار می­دارد که روان­شناسی دین به دنبال درک رفتار دینی از طریق به کارگیری اصول و قوانین روان­شناختی است که البته آن اصول از راه مطالعه رفتار غیردینی به دست آمده­اند. به بیان ساده­تر روان­شناسی دینی درصدد درک رفتار دینی با بهره گرفتن از اصول روان­شناسی است (تریدوی[۳۶۷]، ۱۹۹۶).
۲-۴-۲- روانشناسی دین[۳۶۸]
روان­شناسان مشهوری مانند ویلیام جمیز[۳۶۹](۱۹۰۲)، کارل یونگ[۳۷۰]( ۱۹۹۶) و گوردن آلپورت[۳۷۱](۱۹۵۰) از تجربه­ای دینی[۳۷۲] و مطالعه این تجربه­ها سخن گفته­اند. با اینحال برای مدت­های طولانی مطالعه دین و معنویت در روان­شناسی مورد توجه چندانی قرار نگرفته است. پارگامنت[۳۷۳] و ساندرز[۳۷۴](۲۰۰۷) دلیل این مسئله را این چنین مطرح می­ کنند ؛ اول اینکه بعضی از روان­شناسان معتقدند که روان­شناسی یک علم است واز روش­های علمی دقیق استفاده می­ کند، اما علوم دینی بیشتر جنبه فلسفی دارند. دوم اینکه موضوعات دینی گاهی با روح گرایی ، مسمرسیم[۳۷۵]، و امور خرافی همراه است. در نهایت به دلیل اینکه در قرن بیستم روانکاوی و رفتارگرایی دو رویکرد غالب در روان­شناسی بودند واین دو دیدگاه نیز تجربه دینی را نادیده می­گرفتند، بنابراین مطالعات دین و معنویت کمتر مورد توجه روان­شناسی قرارگرفت.
اما در دو دهه اخیر روان­شناسی دین و مطالعه موضوعات معنوی به طور فزاینده­ای مورد توجه روان­شناسان قرار گرفته است. بیشترین مطالعات صورت گرفته در حوزه روان­شناسی دین تحقیقات مربوط به رابطه دین و معنویت با سلامت روان است. در اکثر این مطالعات یک رابطه مثبت بین باورهای دینی و معنویت با سلامت روان افراد یافت شده است (برای مثال رجایی، بیاضی و حبیبی­پور ، ۱۳۸۷ ؛ پارگامنت و ساندرز ، ۲۰۰۷ ؛ پارگامنت ، کونینگ و پرز[۳۷۶]، ۲۰۰۰ ؛ مارتینز، اسمیت و بارلو[۳۷۷] ، ۲۰۰۵؛ هاج[۳۷۸] ، ۲۰۰۶ ؛ ریچاردز و برگین[۳۷۹]، ۲۰۰۹؛ شفرنسکی[۳۸۰]، ۲۰۱۰، به نقل از رجایی، ۱۳۸۹).
در قرن بیستم اعتقاد غالب دانشمندان بالینی بر این بود که دین عاملی منفی در بهداشت روانی و یا حداکثر عاملی خنثی است.این اعتقاد ریشه در افکار فروید داشت که معتقد بود اعتقادات مذهبی نوعی مکانیسم دفاعی هستند که زاییده نیاز فرد به تحمل­پذیر کردن تنهایی اوست. نظریه­پردازان بالینی نیز معتقد بودند افراد دارای عقاید مذهبی قوی، بدگمان­تر، غیر منطقی­تر، بی­ثبات­تر و دارای احساس گناه بیشتری نسبت به دیگران هستند و توانایی کمتری برای مقابله با مشکلات زندگی دارند. بنابراین، در تمام طول قرن بیستم اصول و مقوله­های معنوی به عنوان موضوعاتی، ممنوعه در بیشتر انواع درمان­ها مطرح بودند (کامر[۳۸۱]،۲۰۰۵). اریک فروم (۱۹۵۰ به نقل از میلر،۲۰۰۳) نیز براین باور بود که مذهب مستبدانه و بی­انعطاف در فرد حالات نوروز ایجاد می­ کند، اما دین انسان­گرایانه و خوش­بینانه باعث رشد استعدادهای فرد و ارتقای سطح سلامتی وی می­گردد .
در دنیای قرن بیستم دین مانعی بر سرراه مدرنیزاسیون جوامع بشری و نشانه کهنه پرستی بود. انسان کنونی در مرحله گذر از دوران مدرن به سوی دنیای پست مدرن است، اما تصویر زندگی او با دلزدگی و مادی­گرایی مخدوش شده است. در جوامع انسانی خصوصا جوامع ثروتمند، احساس بی­معنایی و عدم خوشبختی علی رغم رفاه مادی افزایش یافته است. تجربه نشان داده است که مادی­گرایی در ایجاد شادی و احساس خوشبختی موفق نبوده است. افرادی که توجه بیشتری به ثروت، ظاهر شخصی و شهرت دارند، بیشتر دچار افسردگی، کاهش انگیزه برای زیستن و دردهای جسمانی می­شوند. تحقیقات نشان داده است که مادی گرایی باعث به خطر انداختن سلامت روانی، و جسمانی افراد می­ شود (کسر،۲۰۰۲ به نقل از عنایت­الله[۳۸۲]، ۲۰۰۵).
معنویت برای جمعیت قابل توجهی از مردم جهان مهم و حیاتی است. حتی در جوامع صنعتی و فرامدرن نیز برخلاف انتظار، معنویت طالبان زیادی دارد و از عناصر مهم زندگی افراد جامعه است. آماری که در نتیجه پژوهش­های نظرسنجی در آمریکا منتشر شده ­اند، براین ادعا صحه می گذارند (بیکر، ۱۹۹۷، به نقل از میلر[۳۸۳]، ۲۰۰۳). آمار و ارقام بیانگر این موضوع است که مردم آمریکا نسبت به جنبه­ های معنوی و مذهبی زندگی علاقمند هستند. البته، گرایش به باورهای دینی و معنوی تنها به مردمان آمریکا محدود نمی­ شود. شبکه بین ­المللی بین­الادیانی حقوق بشر[۳۸۴] اعلام کرده است که توجه به باورهای مذهبی و معنوی یک پدیده بین المللی است (میلر، ۲۰۰۳).
۲-۴-۳- عمل به باورهای دینی
دینداری و حیات دینی امور نامتعارف استثنایی و غیر عادی نیست، بلکه دینداری می ­تواند در متن زندگی روزمره افراد ظهور و بروز داشته باشد و به همه افکار، احساسات و رفتار فرد جهت خاصی عطا کند. اگر چه باور دینی به عنوان یک جهت گیری دینی شناخته می­ شود اما ضرورت دارد که بدانیم باورها از یک سو به اصول اعتقادات و اساس دین و فروع آن و از سوی دیگر به رفتار و عمل و تجربیاتی مرتبط هستند که این اصول و اعتقادات را عینیت می­بخشد و به ظهور می­رسانند.
بر اساس آنچه اهل لغت تصریح کرده ­اند، «عمل» عبارت است از کار و فعل و خدمتی است که با قصد و اراده انجام داده می­ شود (اصفهانی، ۱۳۹۲). هم چنین عمل به گزاره­های تجویزی و احکام دینی، عنصر سوم دین، بعد از شناخت و ایمان است. به این معنی که آنچه را فرد از باورهای دینی می­داند و به آن ایمان دارد، در مرحله عمل نیز آشکار سازد (احسانی،۱۳۸۸). شاه نظری (۱۳۸۵) عمل به باورهای دینی را به کار بردن دستورات دین در جنبه­ های سه­گانه اعتقادات، عبادات و اخلاقیات می­داند. منظور از اعتقادات، بخشی از شناخت­ها و دانش دینی است که اعتقاد به آنها لازم است؛ مثل ایمان به وجود خدا، ایمان به یگانگی او، عدل، حکمت، رحمت و دیگر صفات الهی. منظور از عبادات، همان شعائر دینی مثل نماز، روزه، دعا، ذکر، تلاوت قرآن و… است. منظور از اخلاقیات نیز آن بخش از تعالیم اسلام است که صفات و رفتارهای پسندیده و ناپسند را مشخص می­ کند (داوودی،۱۳۸۵به نقل از عزیزی، ۱۳۹۰). از آنجا که جامعه ما یک جامعه اسلامی و دینی و حکومت ما نیز حکومت اسلامی و دینی است، بررسی میزان دینداری و رابطه آن با ابعاد مختلف زندگی امری مهم می­باشد.
اسپیلکا و همکاران (۲۰۰۳)، معتقدند که مناسک و اعمال دینی ضمن اینکه واجد نقشی محوری در دین می­باشند، ریشه ­های عمیقی در گذشته انسان داشته و کنش­های بسیاری دارند که یکی از موارد مهم آن ایجاد و تداوم مهار خود و جهان شخصی ماست به خصوص در زمان­هایی که احساس می­کنیم تحت فشار قرار گرفته­ایم. این محققین تاکید می­ کنند در عصر حاضر نقش مراسم و دعا در دین کم نشده چون این امور ابزارهای ارتباط معنوی بین شخص و دیگران هستند و ما را به لحاظ روان­شناختی به دیگران و میراث فرهنگی مشترکمان نزدیک­تر می­ کنند و بدین ترتیب به ما اجازه می­ دهند احساس توانمندی در غلبه بر همه مشکلات را داشته باشیم. فرائض دینی به عنوان یک ساختار برای بیان هیجان­ها و دفاعی علیه احساس­های ناخوشایند به کار می­روند، بنابراین در تنظیم هیجان­ها، مهار عملکرد و افزایش مهار خود برای مقابله با رفتار و افکار آشفته موثر هستند.
۲-۴-۳-۱- اثرات عمل به باورهای دینی
صادقی و مظاهری (۱۳۸۴) در پژوهش خود بیان می­ کنند که به لحاظ تاریخی بین دین و سلامت پیوند محکمی وجود داشته و دارد. اما در روانشناسی علمی این مسئله که آیا واقعا دین با سلامت روانی اتباطی دارد، موضوع نظریه­پردازی­ها و مطالعات فراوانی شده و نتایج و پیامدهای متفاوت و حتی معارضی را نیز به همرا داشته است؛ در حالی که برخی از نظریه­پردازی­ها اساسا اعتقاد به دین را به منزله بیماری روانی تلقی کرده ­اند، اعمال دینی را نابهنجار قلمداد کرده­ و از آن تحت عنوان «نوروزهای وسواسی[۳۸۵]» نام برده­اند ( به عنوان مثال فروید[۳۸۶]،۱۹۶۴/۱۹۲۷؛ الیس[۳۸۷]، ۱۹۸۰)، بسیاری از نظریه­پردازی­ها در موضعی کاملا متضاد نقش دین را در نیل به سلامت روانی مورد توجه فراوان قرار داده­اند (از جمله آرگیل[۳۸۸]، ۲۰۰۰؛ اسکوبی[۳۸۹]، ۱۹۷۵؛ وولف[۳۹۰]، ۱۹۹۷؛ ریوز[۳۹۱] و بورسما[۳۹۲]، ۱۹۸۵-۱۹۹۵).
عمل به باورهای دینی علاوه بر جایگاهی که در مباحث دینی به خود اختصاص می­دهند، جایگاه ویژه­ای نیز در مباحث روان­شناسی و افزایش بهداشت روانی فرد دارند. موسوی­اصل (۱۳۸۷) پیامدهاى مشترک و ویژه­اى را برای رفتارهاى عبادى قائل بوده و معتقد است این رفتارها در افزایش آرامش روانى، بالا بردن ظرفیت روانى، ارضاى نیاز به پرستش، انسجام شخصیتى، پاکسازى درون، به­ دست آوردن فضیلت­هاى اخلاقى، تقویت اراده، زمینه­سازى براى بازگشت به خود، حمایت اجتماعى و به دست آوردن تجربه­هاى دینى و عرفانی مؤثرند.
در طول بحران، دین ضمن فراهم آوردن معنی باعث ایجاد کنترل و عزت نفس می­گردد که در مقابله مؤثر و بارآور با موقعیت­ها نقش مهمی دارد و باعث به وجود آمدن دیدگاهی مثبت در مورد خود می­ شود تا فرد احساس کند که مورد محبت و رحمت خداوند قرار گرفته است. این حمایت معنوی که یکی از کارکردهای مقابله دینی است با پیامدهای مثبت همبستگی دارد (پارگامنت [۳۹۳]و ماتون[۳۹۴]، به نقل از گانزیورت[۳۹۵]، ۱۹۹۸).
الیسون[۳۹۶] (۱۹۹۸) معتقد است که تعهد دینی از طریق کارکردهای مختلف بر سلامتی و خوشبختی افراد تأکید دارد: اول اینکه دین می ­تواند منابع اجتماعی زیادی از جمله یکپارچگی اجتماعی، حمایت اجتماعی رسمی و غیررسمی و رضایت خاطر همراه با حمایت را برای افراد فراهم آورد.کارکرد دیگر دین پدید آوردن و افزایش منابع روان­شناختی ارزشمندی از قبیل خود احترامی، عزت نفس، کنترل وتسلط فردی بر امور زندگی است که خطر فشارزاهای حاد و مزمن را کاهش می­دهد واز این رو بر سلامتی و خوشبختی افراد تأثیر زیادی می­گذارد.
دین و باورهای دینی با ارائه یک چارچوب جامع برای تفسیر وقایع، و نیز ارائه پاسخ­های مشخص و قانع­کننده ­ای برای پرسش­های وجودی مانند این که از کجا آمده­ایم و به کجا می­رویم، تفسیری همه جانبه از حیات انسانی در اختیار می­گذارد و خلاء زندگی را با ایجاد معنا برای لحظه لحظه آن برطرف می­ کند. دین به افراد نوعی احساس کنترل و کارآمدی می­بخشد. احساس کنترل از راه باور به حضور یک قدرت برتر و شکوهمند فراهم می­ شود که اراده و اختیار دارد و می ­تواند از جانب ما مداخله کند. باور به یک قدرت برتر، به معتقدان اطمینان می­دهد که زندگی آنها معنا و هدف دارد؛ در مبارزه و تلاش تنها نیستند؛ نیرویی قدرتمند و نیکخواه در جهان فعال است و بر خلاف هراس ها و بی­ثباتی­های عالم، نباید آنان نگران باشند. همچنین دین درجایگاه یک نظام مرجع با طرح هدفمندی حیات، مرگ را نقطه پایان زندگی نمی­داند و آن را همچون گذرگاهی برای عبور به جهانی با شکوه-تر، پذیرفتنی می­سازد. این توانایی دین در کاستن از غم­های وجودی و مرتبط کردن ما با یک نیروی قدرتمند معنوی، در بردارنده بزرگترین هدیه به انسان­ها است. برای یک فرد معتقد، همانا این هدیه امید و آرامش است. باور به خدا با برطرف کردن احساس ترس و پوچی و دادن این احساس به ما که دست­های خردمند و توانایی، کشتی جهان را هدایت می­ کنند، همانند یک سرچشمه قدرتمند امیدواری و انگیزش عمل می­ کند (حیدری، ۱۳۸۶).
دین چهره جهان را در نظر فرد دیندار دگرگون می­سازد و طرز تلقی او را از خود، خلقت و رویدادهای پیرامون تغییر می­دهد. فرد دیندار خود را تحت حمایت و لطف همه جانبه خداوند، بزرگترین نیروی موجود می­بیند و بدین ترتیب احساس اطمینان و آرامش و لذت معنوی عمیقی به وی دست می­دهد. او خداوند را منشأ خیر و برکت می­داند. بنابراین، در نظر چنین فردی همه رویدادها حتی بلایا و مصایب، نعمت و آزمایشی از جانب خداوند تلقی می­شوند. او خود را موظف می­داند که سختی­هایی را که با قدرت عقل قابل توجیه نیستند، با ایمان تحمل نماید تا به تکامل دست یابد. چنین فردی به واسطه ناملایمات و ناکامی­های زندگی دچار نا امیدی و اضطراب نمی­گردد، زیرا خداوند را حامی خویش می­داند. او اطمینان دارد که این حوادث و رویدادها گذرا هستند و او پاداش صبر خود را خواهد گرفت. فرد دیندار با همنوعان و اطرافیان خود رابطه خوب و مبتنی بر احترام متقابل و محبت برقرار می­ کند (کروز[۳۹۷]، ۲۰۰۳).
اسپلیکا و همکاران (۲۰۰۳)، معتقدند انجام مناسک به منظور ایجاد احساس ایمنی و رسانیدن فرد به معناهای مفید و جدید، ممکن است به دور کردن فرد از خود کمک نماید. به عبارت دیگر اعمال دینی فرد را از هیجان­های خود دور کرده و به وی اجازه می­دهد به جهان بازگردد و فرایندی است که از دلمشغولی وسواس­گونه به خود ممانعت می­نماید. مذهب ارزش­های عاطفی شناختی مشخص دارد و یک نظام خود تنظیمی و مدریتی است. شناخت­ها و ادراک­های نظام عقاید مذهبی تاثیر مهمی بر رفتارهای مقابله­ای و نحوه تفسیر رویدادها دارد (لاونتال[۳۹۸]، ۲۰۰۱ به نقل از شهابی­زاده و مظاهری، ۱۳۹۰). مذهب نقش جدایی­ناپذیری در مقابله افراد با رویدادهای تنیدگی­زا ایفا می­ کند (فکس[۳۹۹]، ۲۰۰۱). اگر چه مفهوم مقابله مذهبی، معنای ضمنی مثبتی دارد، مقابله مذهبی در بحران، می ­تواند بی­اثر (ارزیابی منفی از خدا به عنوان تنبیه­کننده و همچنین شک و تردید در مورد قدرت و مهربانی خدا) (پارگامنت[۴۰۰]، کوئینگ[۴۰۱] و پرز[۴۰۲]، ۲۰۰۰) و یا مقابله مذهبی مؤثر باشد (ادراک بحران به عنوان آزمایش الهی و یا فرصتی جهت رشد معنویت) (پارگامنت، ۲۰۰۷ به نقل از شهابی­زاده و مظاهری، ۱۳۹۰).
کریک­پاتریک[۴۰۳] (۱۹۹۹، به نقل از خوانین­زاده، اژه­ای و مظاهری، ۱۳۸۴) معتقدند بسیاری از جنبه­ های اعتقاد و تجربه مذهبی و تصویر خدا می ­تواند به صورت جانشینی برای شکست­های اولیه تحول دلبستگی ایمن[۴۰۴] باشد. و خدا به عنوان بزرگترین پایگاه ایمن است و افراد برای دستیابی به پایگاهی امن به او روی می­آورند، به منصه ظهور می­رساند. شخص مذهبی باور دارد که وقتی خطری او را تهدید می­ کند، خداوند برای محافظت و تسلی دادن در دسترسش خواهد بود و همین امر به او اجازه می­دهد که به مسائل و مشکلات، با شرح صدر و اطمینان نزدیک شود. اساسا ایمان از ریشه امن و به معنای پناه گرفتن و امنیت یافتن است. قرآن امنیت و آرامشی را که ایمان در وجود مؤمن ایجاد می­ کند در سوره رعد آیه ۲۸ ، چنین توصیف می­نماید: « الَّذِینَ آمَنُواْ وَتَطْمَئِنُّ قُلُوبُهُم بِذِکْرِ اللّهِ أَلاَ بِذِکْرِ اللّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ». آنان که ایمان آورده­اند و دلهای­شان به یاد خدا آرامش می­یابد آگاه باشید که دل­ها به یاد خدا آرامش می یابد. اژه­ای (۱۳۸۱) در پژوهش خود دلبستگی ایمن به خدا را همان دلبستگی رشد یافته می­داند و آن را عامل اساسی برمی­شمرد که می ­تواند با ارتباط با خدای شایسته دوست داشتن، آدمی را به اوج برساند.
می­توان گفت دین نظام باور منسجمی ایجاد می­ کند که باعث می­ شود افراد برای زندگی خود معنا پیدا کنند و به آینده امیدوار باشند. سامانه­ها و نظام­های باورهای دینی به افراد امکان می­دهد که به ناملایمات، فشارهای روانی و کمبودهای گریزناپذیری که در روند چرخه زندگی رخ می­دهد معنا ببخشند و نسبت به زندگی امیدواری بیشتری داشته باشند. وانگهی حضور مرتب در امور مذهبی و شرکت در برنامه ­های­دینی، برای افراد حمایت اجتماعی ایجاد می­ کند، این خود بر خوشحالی و روحیه و خلق بالا و تنظیم هیجان افراد اثر دارد (روحانی و معنوی­پور،۱۳۸۷) .
۲-۴-۳-۲- عمل به باورهای دینی و سلامت­روان
کوئینگ (۲۰۰۴) حداقل ١٠ دلیل برای تبیین رابطه بین دین و سلامت روان ارائه می­ کند که به شرح زیر هستند:
۱- دین باعث ایجاد نگرش مثبت نسبت به دنیا در فرد می­ شود و او را در مقابل رویدادهای ناگوار زندگی مثل فقدان یا بیماری یاری می رساند.
۲- دین به زندگی فرد معنا و هدف می­دهد. داشتن معنا و هدف در زندگی نشان­دهنده سلامت روان است و باعث افزایش توانایی فرد در انجام کارها می­ شود.
۳- افراد دیندار با حوادث تروماتیک زندگی که قابل پذیرش نیستند، راحت­تر سازگار می­شوند.
۴- دین باعث ایجاد امید در فرد می­ شود، امید باعث ایجاد انگیزه و انرژی در فرد می­ شود که او را به بهتر شدن اوضاع زندگی امیدوار می­ کند.
۵- افراد دیندار احساس آزادی شخصی بیشتری نسبت به دیگران می­ کنند. آنها وابستگی عاطفی کمتری به اطرافیان دارند.

 

 

موضوعات: بدون موضوع
[چهارشنبه 1400-01-25] [ 04:54:00 ق.ظ ]