نویسنده در این مقاله پس از بررسی ابعاد مختلف درد و رنج و ماهیت و مفهوم آن در نظام حاکم بر اندیشه و زبان امین پور، مجموعه اشعار او را در چهار بخش: معناشناسی،­ وجود شناسی و شأن اخلاقی درد و رنج، طبقه بندی، بررسی و تحلیل نموده است. مهم­ترین علل درد و رنج را در تعارض بودن تصورات بر ساخته انسان با جهان خارج می داند. وی مهم ترین عامل درد و رنج را بیش­تر با نگاه انسان امروزی تبیین می­ کند و دو عامل نابسامانی روانی و این جایی و اکنونی نزیستن را به عنوان مهم ترین علل درد و رنج بر­می­شمارد و سپس راه های رهایی از آن را در موت احمر، بازگشت به حق و خشوع انسان در برابر او، دل زدن به دنیای بی خیالی، سرودن، گفتن و رفتن، عاشق شدن و رسیدن به­ آرمان شهر­ می داند.

 

 

ترابی، سید ضیاء الدین، تفسیر و تحلیل «شعری برای جنگ»
برای دانلود متن کامل پایان نامه به سایت zusa.ir مراجعه نمایید.

 

نویسنده­ی «شعری برای جنگ» قیصر امین پور را یکی از بهترین شعرهای دفاع مقدس می­داند که با بهره گرفتن از امکانات و ظرفیت های شعر نیمایی سروده شده است. شعری که در آن شاعر به جای واژگان، از سلاح جنگی استفاده می کند. به عبارت دیگر به جای شعر گفتن، وارد جنگ می شود و به جای نوشتن، به خواندن شعر آن هم از لوله ی تفنگ، روی می آورد. این شعر، شعری است موزون که در بحر نیمایی سروده شده است. به همین دلیل و نیز تجانسی که در ساختار این وزن با زبان محاوره وجود دارد، زبان شاعر نرم و راحت است.

 

 

ترابی، سید ضیاء الدین، نقد نخستین مجموعه شعر قیصر امین پور

نویسنده در این نوشته به نقد و بررسی مجموعه شعر تنفّس صبح، از دیدگاه مختلف پرداخته است. ابتدا به نقد زبانی پرداخته و زبان ساده و فضای شفاف و تصاویر ­گویا را از ویژگی های شعر امین پور، ­ می شمارد. وی غزل های امین پور را جزء غزل های نئوکلاسیک به شمار­ می آورد و معتقد است شعرهای امین پور بیش­تر حرفی و روایی است تا تصویری و آن چه به شعرهایش انسجام می بخشد، در حقیقت نقل روایت است. وی سپس به بررسی جنبه های دیگر شعری شاعر در این مجموعه یعنی از دیدگاه عاطفی و شکل و محتوا می پردازد.­ با وجود تلاش­ هایی که صورت گرفته است، به نظر می رسد که درباره طبیعت و ­ طبیعت گرایی در شعر قیصر امین پور، تحقیق منسجمی انجام نگرفته و جای آن در میان پژوهش ها خالی است و پرداختن به آن ضروری به نظر می رسد .
۱- ۴ – حدود پژوهش
دیوان شعر دکتر قیصر امین پور (تنفس صبح ، آینه های ناگهان، دستور زبان عشق ، گل ها همه آفتابگردانند )
۱- ۵ – اهداف این پژوهش
هدف نگارش­این پایان نامه، بررسی عناصر طبیعی در دیوان قیصر امین پور و روشن نمودن دلایل رویکرد شاعر، به طبیعت است تا از این رهگذر بتوانیم به ساحت تازه ای از فضای شعری او دست پیدا کنیم و زمینه­ای فراهم کنیم تا دیگر پژوهشگران بتوانند در این عرصه گام های مؤثرتری بردارند.
۱-۶- ­شیوه ی پژوهش
شیوه­ پژوهش در این پایان نامه ،کیفی و از نوع تحلیل محتواست. روش جمع آوری اطلاعات آن به شیوه­ کتابخانه­ای و بهره گیری از سایت های اینترنتی است. ابتدا مطالعاتی درباره طبیعت گرایی انجام شد، سپس نمونه هایی از کاربرد عناصر طبیعی در شعر قیصر امین پور مورد بررسی و از منظر طبیعت گرایی مورد تحلیل قرار گرفت .

فصل دوم
چهارچوب مفهومی پژوهش
-۲چهارچوب مفهومی پژوهش
طبیعت در دنیای شعر
طبیعت صحنه­ی زندگی و مرگ و سرگذشت همه کس و همه چیزاست. زندگی همیشه بوده است و طبیعت نیز، انسان همیشه در طبیعت زندگی کرده است”آمیختگی طبیعت و سرگذشت فردی و اجتماعی انسان، طبیعت را انسانی و انسان را “طبیعی” می کند. (مسکوب،۵۰:۱۳۷۳) طبیعت، در سرگذشت انسان راه می­یابد و در تکوین سرشت او، مؤثر واقع می شود. طبع ما از طبیعت و در نتیجه سرنوشت ما از سرشت طبیعت­از خمیره­ای که مایه­ی غرایز، احساسات و عواطف، اندیشه ها و رنج ها و شادی های آدمی است، پدید می آید. ازسوی دیگر، سرنوشت طبیعت هم، به انسان وابسته می شود زیرا «همان طورکه ما در اشیا تصرف می کنیم اشیا نیز به نوبه­ی خود در ما تصرف دارند» (نیما،۲۶:۱۳۷۵) تصرف دو جانبه ی ما و اشیاء در یکد­یگر ناچار تغییری در سرنوشت ما ایجاد می­ کند. طبیعت بدون آدمی­ تن افسرده و بی­ثمراست. ” هیچ قوّت و اقتداری در طبیعت وجود ندارد مگر آنکه به واسطه­ سرعت خیال و وسعت نظر تو وجود پیدا کند.­(همان:۲۲۰) دراین دریافت، همه چیزازطبیعت زنده است و طبیعت از برکت وجود انسان. شاعر با خیال تیزپرواز خود زیبایی شگفت پنهان در اعماق طبیعت راکشف می­ کند و درآیینه­ی نهان­بین­خود باز­ می­سازد. او به درون پدیده ­ها نقب­ می­زند و در دل­آنها نفوذ می­ کند و با آنها یکی می­ شود. هنگامی که پدیده­های ساده­ی طبیعی همچون جنگل،کوه، درخت و… به کارگاه خیال شاعر راه می یابن، جنس خود را عوض می کنند و تبد­یل به یک عنصر ادبی می­شوند و از آن پس زیباترین نمودها و جلوه­های خود را باز می­تابانند (حسن لی،۳۲:۱۳۸۳) فیلیپ سیدنی می گوید :” شاعر باقوّه­ی ابداع­ خود درعمل، طبیعت دیگری می­آفریندکه درآن اشیاء، یا بهتر از آن است که طبیعت عرضه داشته است و یا کاملا بدیع است به صورتی که نظیر آن در طبیعت نبوده است” (شفیعی کدکنی ، ۶۵:۱۳۸۰) دو عامل بسیار مهم در این بحث وجود دارد یکی احوال و شخصیت گوینده و نوع نگاه او ­و دیگر طبیعت. باتوجه به احوال و نوع نگاه شاعر، هر پدیده­ای از طبیعت ممکن است، یک دنیا معنی به ذهن شاعر متبادر کند. یعنی هرگاه شاعر با روحیه­ای شاد و مسرّت بخش طبیعت را مشاهده نماید ، حتی باد خزانی او را غمگین نمی کند اما همین شاعر هنگامی که غمی در دل دارد همان منظره­ای­که زمانی برای او شادی ­بخش بوده است به چشم او غم افزا جلوه می­ کند. تجسّم مناظرطبیعی به گونه­ ای­که شاعر­آنها را می­بیند، نمودارانفعالات نفسانی آدمی است که از دیدن مناظر طبیعت به لباس کلمات­ درمی آید. زیرا عنصر ­اصلی­­ همان­ تأثیر ذوقی ماست و غرض، القای آن حالت نفسانی.« نوع نگاه­ ­شاعر نیز به اشیا وپدیده ­ها به یک شیوه نیست. گروهی به پوسته­ی اشیا و برون جهان ­­­می­نگرند وگروهی شعور درونی­ وجوهر اشیا­ را­ در نظر دارند.­ از ­این­رو­ دو گونه­ تصویر حاصل­ می شود :
تصویر درباره جامعه شناسی و علوم اجتماعی
تصویر سطحی و تصویر عمیق» (فتوحی.۶۴:۱۳۸۵ ) جان درایدن منتتقد معروف انگلیسی معتقد است که: شعر«تصویر طبیعت است و شعر خوب باید به عنوان قاعده­ی مسلم با طبیعت به معنی عام آن در ارتباط ­باشد. » (یوسفی،۶۲:۱۳۶۹ )­نوع نگاه شاعراست­که نشان می­دهد نگاه او به طبیعت حسی و عاطفی است و یا اندیشگی. درشعررسمی(کلاسیک) ، طبیعت حقیقتی برون ذهنی، عینی و خارجی است. همان واقعیتی است که درخود و برای خود وجود دارد تا آن که شاعر درهای آن را به رویمان بگشاید ونعمت دیدار حاصل شود و زیبایی این­طبیعت­ حسی ­و ­عاطفی­است. طبیعت بستر و گذرگاه حیات است نه سرچشمه وخاستگاه اندیشه» .(مسکوب،۶۴:۱۳۷۳ ) در این نگاه ذهن همچون آیینه ای در برابر طبیعت قرار می گیرد و طبیعت را همان­گونه که هست باز می نماید اما در نگاه دوم (تصویرعمیق) شاعرازاعماق دریای ناخودآگاه خویش و از ژرفای اقیانوس جان، مروارید معنا را بر سطح زبان می­آورد و در یک شیء ­مادی­می ریزد تا نشانی از مکاشفه و شهود بر جای گذارد.
طبیعت، همیشه از عناصر اولیّه­ی شعر در هر زمان و مکانی است و هیچ­گاه شعر را از طبیعت به معنی وسیع کلمه نمی توان تفکیک کرد اما علل و رویکرد شاعربه طبیعت، می تواند ­ متفاوت باشد.
۲-۱ – وصف برای وصف
در این نوع وصف شاعرهمانند نقّاشی­­ساحر طبیعت را ترسیم می­ کند.« دید شاعر بیشتر به سطح اشیا جریان دارد ودر ­ورای پرده­ی ­طبیعت، عناصر مادی هستی، چیزی نفسانی و عاطفی کمتر می­جوید. بلکه مانند نقّاشی دقیق، شاعر همّت خود را مصروف همین نسخه برداری از طبیعت وعناصردنیای بیرون­ می­ کند وکمتر می­توان حالتی­ عاطفی یا تأمّلی ذهنی را در ورای توصیف­های گوناگون این­ عصر جستجو­کرد. (شفیعی کدکنی، ۳۱۱:۱۳۸۰)
در این نوع کاربرد ، طبیعت به دوگونه در شعر شعرا مطرح می شود. نخست از نظر توصیف های خالص که آن را وصف برای وصف باید خواند مانند: قطعه­ کوتاه زیر که از کسایی برجای مانده است .
آن خوشه ی زر نگر آویخته سیاه
گویی همی شبه به زمرّد در­و زنند
وان بانگ چزد بشنو در باغ نیمروز
همچو سفال نو که به آبش فرو زنند
)عوفی،۱۳۳۵:۲۷۲)
و یا قصیده ای که در وصف نوبهار آمده است :
نوبهار آمد و ­آورد گل ­و ­ ­یاسمنا
باغ همچون تبّت و راغ بسان عدنا
آسمان خیمه زد از بیرم و دیبای کبود
میخ آن خیمه ستاک سمن و نسترنا
بوستان­گویی بتخانه­ی ­فرخارشده است
مرغکان چون شمن وگلبنکان چون و­ثنا
برکف پای شمن بوسه بداده و­ثنش
کی وثن بوسه دهد برکف پای ­ شمنا
(منوچهری ، ۱:۱۳۴۷)
ونیزقصایدی درباره طبیعت که مستقیما مطرح می­ شود اما به بهانه­ی مدیح و یا به ندرت موضوعی دیگر در همین­ حدود،که این­دسته­ شعرها را نیز باید از مقوله­ی ­وصف به شمار آورد از قبیل بیشتر وصف­های منوچهری، در این­گونه وصف­ها که حاصل مجموعه ­ای از تصاویر طبیعت است، شاعر جز ترسیم دقیق طبیعت، هنری ندارد و این گونه تصاویرگاه به طور ترکیبی در ضمن قصاید ترسیم می­ شود و گاه جنبه­ روایی و وصف قصه وار دارد. ازقبیل برخی قصایدمنوچهری که درآن به طور روایی به وصف طبیعت می ­پردازد . در مجموع ، همه­ی این انواع ­توصیف تصویرهایی بسیار ساده هستند و آفاقی و دور از ­هرگونه­­ی زمینه ی عاطفی.
آن قطره ی باران که برافتد به گل سرخ چو اشک عروسی است برافتاده به رخسار
وان قطره ی باران که برافتد به گل خوید چون قطره ی سیماب است افتاده به زنگار
وان قطره ی باران که برافتد به گل زر گویی که چکیده است مل زرد به­ دینار
وان قطره ی باران که چکد برگل خیری چون قطره­ی می برلب معشوقه­ی می­خوار
وان قطره ی باران که برافتدبه سمن برگ چون نقطه سفید ­اب بود­ از ­ بر طومار
(همان:۳۷ )
« گذشته از وصف­هایی که از طبیعت می­ کنند ، در زمینه ­های غیر از طبیعت یعنی در حوزه ی بسیاری از معانی تجریدی و یا تصاویری که از انسان و خصایص حیاتی اوست ، باز هم از طبیعت و عناصر آن کمک می­گیرند در این جاست که رنگ اصلی عنصر طبیعت در تصاویر شعری این­ دوره روشن­تر و محسوس­تر آشکار می­ شود زیرا در وصف مستقیم طبیعت ، از طبیعت کمک گرفتن، امریست بدیهی، اما به هنگام سخن گفتن ازچیزهای که بیرون ازحوزه­­طبیعت است،­ اگرشاعری از طبیعت وعناصر آن کمک بگیرد، درآنجا ست که شعرش بیشترعنوان طبیعت می­تواندپیداکند. » (شفیعی کدکنی،۳۳۰:۱۳۸۰ )
گاه شعرا و گویندگان، وصف­هایی از­معشوق در تغزّل های خود دارندکه رنگ طبیعت و زمینه ی عناصر طبیعی را می توان به روشنی در تصاویر ایشان احساس کرد.
شب سیاه بدان زلفکان تو ماند سپید روز به پاکی رخان تو ماند
به بوستان ملوکان هزارگشتم بیش گل شکفته به رخسارگان تو ­ ماند
در چشم آهو دو نرگس شکفته ببار درست و راست بدان چشمکان تو ماند
(دقیقی،لازار اشعارپراکنده:۱۴۷ )
۲-۲ – ذکرعوامل طبیعی برای بیان مسائل عرفانی ومعارف معنوی
از دیگر دلایل­ رویکرد شاعر ،­ به­ عناصر طبیعی ، بیان مضامین و مفاهیم عرفانی است. این مضامین جزء جدایی ناپذیر ادبیات منظوم و منثور ماست­ و پیوند گسترده­ ای باشعرفارسی­دارد به طوری­که بخش عظیمی از ادبیات منظوم ما را سروده­هایی تشکیل­ می­دهد که در برگیرنده­ی مضامین عرفانی است و شاعر برای بیان احساس و اندیشه­ی­خود ازعناصرطبیعت سود می­جوید وآن را محملی قرار می­دهد برای­گردش و بیان اندیشه­ی­خویش و با پرداختن به طبیعت و سود بردن از عناصر طبیعی می­­کوشد تا اندیشه را محسوس­تر و ملموس­ترکند. هدف شاعر از توصیف طبیعت و پرداختن به چشم اندازهای آن به صرف وصف ساده و ارائه­ تصویر زیبا از طبیعت نیست بلکه شاعر در این طبیعت گرایی و گشت ­وگذار طبیعی در پی کشف و ارائه­ راز و رمزی است.­ شاعر از طبیعت و وصف طبیعت در زیبایی های طبیعی جهان به عرفان وشناخت خدا­ می رسد. به عنوان نمونه، حافظ در غزل­۴۸۶ دیوان می گوید:
بلبل زشاخ سرو بگلبانگ پهلوی می­خواند دوش درس مقامات معنوی
یعنی بیاکه آتش موسی نمودگل تا از درخت نکته ی توحید بشنوی
(دیوان حافظ :۴۸۶)
که شاعر، با محمل قراردادن عناصر طبیعی همچون بلبل، شاخه سرو، آتش و درخت به ارائه ی مضمون و بیان اندیشه­ی خود پرداخته است و می­گوید اگر پای به سرزمین گل و بلبل نهیم و پاک­دل شویم، صدای عشق الهی را از جانشان در­خواهیم یافت. و یا سهراب سپهری در”صدای پای آب” با بهره گرفتن از طبیعت و بهره­ گیری از عناصر آن به بیان اندیشه و طرح مسائل عرفانی می پردازد و می گوید:
“من مسلمانم
قبله ام یک گل سرخ
جانمازم چشمه
مهرم نور

 

موضوعات: بدون موضوع
[چهارشنبه 1400-01-25] [ 06:50:00 ق.ظ ]