بهمن صالحی در سال ۱۳۱۶ شمسی در رشت به دنیا آمده است، پدرش از اهالی لنگرود و مادرش اهل رشت بود، نام اصلیش حسن نوغانجی صالح است، لیکن چون نام کوچک او بهمن بود و در محیط مدرسه خطابش می‏کردند به همین نام معروف شد. تحصیلات ابتدایی را در رشت و متوسطه را بعد از سال‏های ترک تحصیل به طور شبانه در تهران به رسانید، وی در سال ۱۳۴۷ به استخدام اداره فرهنگ و هنر وقت درآمد و در انجمن کتابخانه عمومی رشت مشغول به کار گردید.
صالحی، کار شاعری را از سال ۱۳۳۳ آغاز کرد. ابتدا به شیوه سنتی شعر می‏سرود اما بعد از آشنایی با آثار شاعران نوپرداز، خصوصاً نیما یوشیج و شناخت مکتب او را به اوزان شکسته روی آورد (فخرایی، ۱۳۷۷: ۲۵۸).
مجموعه شعری او به نام افق سیاه‏تر از انتشارات ویژه‏نامه‏ی هنر و ادبیات بازار رشت ۱۳۴۵ و «باد سرد شمال» و کسوف طولانی ۱۳۶۷، انتشار یافته است که کتاب اخیر از انتشارات طاعتی رشت می‏باشد.
چند اثر دیگرش عبارتند از منظومه روزه و «صدای پای آزادی» که از آثار پیش از انقلاب هستند در زمینه تحقیق «رساله» بلند سمبولیسم عرفانی حافظ، شامل یادداشت‏های تنظیم شده درباره اندیشه عرفانی، سیاسی، اجتماعی حافظ شاعر بزرگ غزلسرایی ایران (همان: ۲۵۹).
بخشی از اشعار او بعد از انقلاب وی تحت عنوان «نخل سرخ» توسط فرهنگ و ارشاد اسلامی منتشر شد. بهمن از شاعرانیست که صیت شهرتش این سازمان را در نوردیده و جای مشخص در ادبیات معاصر را به خود اختصاص داده است.
بهمن صالحی غزل‏سرایی معاصر در غزل شیر جنگل میرزاکوچک خان جنگلی را پاس داشته است و یکی از معدود شاعرانی است که بیشترین شعر درباره نهضت سروده است (عباسی، ۱۳۸۱: ۱۱).
بهمن صالحی از شاعران ارجمندِ روزگار ماست؛ توانمند و تأثیرگذار امّا خلوت گزیده و بی هیاهو، از لفظ «استاد» می گریزم که امروزه از پی کاربردی هرز و آلوده به ابتذال از معنا تهی شده است.
از این شاعرِ پیش کسوت در سال‏های پیش از انقلاب دو مجموعۀ «افق سیاه تر» و «باد سرد شمال» منتشر شد و در سال‏های پس از انقلاب مجموعه‏های «کسوف طولانی»، «نخل سرخ»، «بانوی آب»، «خطوط دلتنگی»، «مردی از گیلان»، «زخم زیبای عشق»، «در حوالی عطش»، «برگزیدۀ شعرها»، «خنجر و گل سرخ»، «سایۀ پندارها» و «باغِ کاغذی».
این سیزده مجموعه از یک سو گرایش ها و دل مشغولی‏های گونه‏گون شاعر را باز می‏تاباند و از دیگر سو تجربه‏ای متنوع و متفاوت او در زمینۀ غزل و قالب‏های کلاسیک و رویکرد به شعر نو (نیمایی) را به نمایش می‏گذارد. به تقریب می‏توان عصارۀ این تجربه‏ها را در دو مجموعۀ برگزیدۀ شعرها و باغ کاغذی که دستاورد پنج دهه شاعریِ اوست به تماشا نشست (صالحی، ۱۳۸۸: ۸).
صالحی در عرصۀ شعر کلاسیک شاعری قدرتمند است، با غزل‏های به هنجار و مقبول و موفق قدمایی، امّا انصاف این است که سرودن و باز سرودنِ غزل‏های قدمایی- گرچه نشان از انس و الفت با میراث شعر فارسی دارد- امتیاز شعر بهمن صالحی نیست، چنان که همان نکته را می‏توان دربارۀ دیگر هم ولایتیِ پیشکسوت، شاعر نامدار جناب ﻫ . الف. سایه باز گفت.
نقطۀ اوج و ارج شعرِ صالحی در جایی است که با ذهنیت و زیان نیمایی و امروزی پیوند می‏خورد؛ پیوندی که از یک سو به سرودن غزل های درخشانِ نوکلاسیک می‏انجامد و از دیگر سو، اتّصال شعر امروزی‏اش را با ریشه‏ای کهن استوار می‏دارد، به ویژه در غزلواره‏های شاعر که گره گاهِ جهانِ شعری کهن با نو به شمار می‏آیند.
اگر بنا بر آن باشد که از این پنج دهه شاعری به اشارت و اجمال روایت کنیم، شاید این عبارت فشرده گویا باشد: صادقانه، ملایم و متعادل، به دور از افراط و تفریط، چه در صورت و چه در محتوا … این جمله از اشعار بهمن صالحی بیشتر تبیین کرد: یکی طیف شعرهای نیمایی و دیگری طیف غزل های کلاسیک و نوکلاسیک.
صالحی در هر پنج دهه شاعری اش با پرهیز از تعصّب ورزی‏ها و هنجارشکنی‏ها شعرش را به ویژه در حیطۀ قالب و فرم، از فرو غلتیدن در ورطۀ آوانگاردیسم به دور داشته و از افراط و تفریط‏های مرسوم در جماعتِ کلاسیک گرایان و مدرنیست‏ها حذر کرده است.
چنین پرهیز و مراقبه‏ای‏، گرچه شعر صالحی را از تشخّص و تفرّد در زبان و دیگر مؤلفه‏های سبکی بی‏نصیب داشته، حال و هوایی به هنجار و نُرمال را برای شعرش به ارمغان آورده است که در انطباق با روش و منش شاعر، شرِّ جنجال‏ها و آرتیست بازی های متداول را از سرِ زندگی و شعرش کم کرده است و این دستاورد، در وانفسای هیاهوهای رنگ- رنگِ وادیِ هنر و ادبیات و روشنفکری دستاورد مغتنمی است.
دانلود پایان نامه - مقاله - پروژه
با این وصف، بدیهی است که شعر صالحی سلیقه های آوانگارد و اولترا مدرن را ارضا نکند؛ نه نوگرایانِ افراطی و نه غزلسرایانِ سوپر مدرن را، امّا در چشم کسانی که توفیق شعر فارسی را در پیوستِ سنّت و مدرنیسم می‏بینند، بهمن صالحی در زمرۀ موفق ترین شاعرانِ نوقدمایی (نوکلاسیک) دهه‏های اخیرِ شعر فارسی است و از این حیث می‏توان دستاورد او را در عِداد چند شاعر برجستۀ این عرصه ارزیابی کرد.
پیداست که بنا بر همین مؤلفه، شعر بهمن صالحی- به تعمّد- شعری فرم‏گرا نیست، شعری زبان گرا و حتّی تصویرگرا نیست، بلکه بیش تر شعری محتوا گراست که با تکیه بر اندیشه‏ها و تصویرهای عاطفی شکل می‏گیرد و بسط می‏یابد و از این نظر، با شعر شاعرانی چون «فروغ» سنخیت بیش‏تری می‏یابد:
«با من بگو
با من بگو که کیستی؛
ای آنکه نام تو
خشک و عبوس
مثل صدای پای راهبه‏ها
در دیرهای ساکت و طولانی است؟
من یک پرنده‏ام
که در شیارِ گونۀ تو تخم می‏نهم
وقتی که بر بهار مسافر
… در ایستگاه‏های زمان فکر کنی» (همان: ۱۱-۸).
اگر ناگزیر باشیم از مجموعۀ آثار بهمن صالحی گزینه‏ای فراهم کنیم، در انتخابِ من تأکید بر دو دسته از شعرها خواهد بود. عمدۀ امتیازها و برجستگی‏ها و دستاوردهای شعر وِی را باید در همین شعرها جست: یکی غزل‏های نو و غزلواره‏ها، و دیگری شعرهای نویی که با رویکرد به درون نمایه‏های دینی، در سه دهه اخیر سروده شده‏اند.
اگرچه نمی‏توان از دیگر طیف‏های شعر صالحی نیز اشعاری موفق و بیاد ماندنی را سراغ گرفت، مانند پاییزی، کودک و عید، کتابخانۀ عمومی، مصاحبه با مرگ و … . با این وصف، معتقدم جایگاه و مرتبتِ صالحی در شعر معاصر ایران، با تأکید بر این دو دسته شعر رقم می خورد. غزل ها و غزلواره‏های صالحی، به شهادت جُنگ ها و مجله های دهۀ چهل و پنجاه تأثیری انکار ناپذیر بر ذهنیتِ رهپویانِ غزل نو داشته و رتبۀ پُر ارجی را در این عرصه برای شاعر به ارمغان آورده است؛ در کنار شاعرانی چون شهریار، نیستانی، منزوی، بهبهانی، بهمنی، صادقی، صلاحی، شفیعی، سایه و چند تنِ دیگر که اندک، اندک جریانِ غزل امروزی را شکل دادند و پِر رنگ ساختند.
پس از آن، به ویژه در دهۀ شصت و هفتاد، غزل معاصر ما به دلیل اقبال عام و گستردۀ شاعران جوان و خلّاق که به تجدیدِ حیات و نوشیدنِ توش و توان غزل انجامید تجربه‏های متنوّع تر و پیشروتری را نیز در نَوَردید که البته این امر از جایگاه و فضل تقدّم غزل سرایان ارجمند دهه‏های پیشین نمی‏کاهد.
در این چشم انداز، بهمن صالحی با غزل‏هایی از این دست می‏درخشد:
«تو مثل پاکیِ برفی به کوهسار، کبوتر!
مباد بالِ تو آلودۀ غبار، کبوتر!
تو فکر پاک‏ترین مرگی، ز خود عمیق‏تر ای دریا!
مرا که عاشق اعماقم، بِبَر، بِبَر، بِبَر ای دریا!
درخت، کوچک من عاشق بهاران باش!
رفیقِ چشمه و هم دردِ جویباران باش!
تو را صدا زدم از عمق جان، به نام ای مرگ!
کجایی … ای تو صمیمی‏ترین کلام، ای مرگ!
صدای تلخ تو از فصل درد می‏گذرد
چو نیزه ای که ز خوابِ نبرد می‏گذرد
شب می شود به دیدۀ من، با وحشتی گران سپری
سر برکش از حجاب افق، آه ای ستارۀ سحری
ستاره‏ها حیران، پرنده‏ها بیدار
ترانه‏ها خونین، جوانه‏ها تبدار
شیر مردا! به تو در بیشۀ آهن چه گذشت؟
به تو در حجمِ شب و دشنه و دشمن چه گذشت؟
ذهن مغشوشِ بهاری، جنگل ای فریادِ سبز!

موضوعات: بدون موضوع
[پنجشنبه 1400-07-29] [ 02:26:00 ب.ظ ]