شاعر در عصیان، گاه به جمله کارهای جهان می تازدو به همه چیز از دریچه هیچ بودن مینگرد.
احساس میکنم که دریغ است
با درد خود اگر بستیزی
میبویی آن شکوفه غم را
تا شعر تازه‎ای بنویسی
«دیراز مجموعه عصیان»
فروغ بیست یک ساله به بن بست بزرگ تنهایی رسیده و آفرینش را مورد خطاب قرار می دهد. از مرحله بیان خصوصی دردهای یک زن و نه تمام زنان–میگذرد و به یک دوره تظاهر به تفکر میرسد. فروغ را به سوی طغیانی تازه کشانده است. هر چند که ظاهراً فرخزاد دردهایش را تعمیم میدهد و از آزادی زنان سخن می‎گوید. اما عصیانی سطحی و کم مایه که از عمق فلسفی و تفکّرات عمیق کاملاً خالی است
میخزم همچو مار تبداری
بر علفهای خیس تازه سرد
آه با این خروش و این طغیان
دل گمراه من چه خواهد کرد؟
«جنون از مجموعه عصیان»
به طور کلّی مضمون این سه دفتر، از یکسو نشان دهنده ذهن گرفتارِ غریزه و عادت شاعر است و از سوی دیگر، نمود کشمکشی است که شاعر غالباً با نیروهای بازدارنده درون و بیرون خویش داشته است. بسامد بالای واژه‎هایی چون عشق، دل، قلب، بوسه، شب و … اساس اندیشه و تفکّر شاعر را نشان میدهد. این واژه‎ها در برابر یک خواننده ناآشنا به شعر وی، به راحت و سهولت، به حدود اندیشه او پی خواهد برد. و خواهد گفت که شاعر این قطعات، به اغلب احتمال زنی است که در چاردیوار اسارت خانگی، در برابر سنتها و اخلاقیات معمول خانوادگی می ایستد و با جسارتی که خاص اوست، تنها احساسات و تمایلات غریزی خود را برملا میکند.
۳-۲-۴ تولدی دیگر
این مجموعه شامل ۳۱ قطعه است که در بین سالهای ۱۳۳۸ تا ۱۳۴۲ سروده شده است. اشعار این مجموعه را نمی توان به هیچ وجه با سه دیوان قبلی فروغ مقایسه کرد، چه از لحاظ ساختار زبانی شعر و چه از نظر محتوا. در واقع دوران شاعری فروغ با این مجموعه شروع می شود و این مجموعه را می توان تولد تازه شاعر در عالم شعر پنداشت.
قطعه‌ی تقدیم نامه‌ی کتاب (همه هستی من آیه‌ی تاریکیست) که به «ابراهیم گلستان» تقدیم شده و خود بخشی از قطعه‌ی «تولدی دیگر» است، خود حکایت ازتحولی بنیادین در شعر فروغ دارد. در این مجموعه اشعارش قابل اعتنا و ماندگاری می توان نشان داد. شاید برجسته ترین شعر این مجموعه را بتوان همین قطعه‌ی”تولدی دیگر” دانست. قطعه‌ی «به علی گفت مادرش روزی» نیز از نظر زبان وقالب، تجربه‌ی تازه ای است و البته در ردیف اشعار قابل توجه این مجموعه. (خلیفه بناروانی:۱۳۸۱، ۲۹)
تولدی دیگر خبر از پیدایی اندیشه و نگاه تازه فروغ می دهد. در «عصیان» اشعار پایانی مجموعه انگار ذهن گرفتار وی خالی شده و اینبار، با نگاهی جدید به دنیا و مسایل اطراف آن می‎نگرد. در ایندوره، نگاه شاعر به محیط اطراف وسیعتر شده است و به فروغ در این مرحله تصویرگر واقعیتهایی شد که آنها را دریافته بود
آه زندگی منم که هنوز
با همه پوچی از تو لبریزم
نه به فکرم که رشته پاره کنم
نه بر آنم که از تو بگریزم…
«زندگی از مجموعه عصیان»
«تولدی دیگر»، به بیان بسیاری از منتقدین آغازگر مرحله دوم حیات شاعر است. فروغ در این مجموعه، از نظر محتوا علاوه بر عشق، به مضمونهای اجتماعی و انتقادی نیز می‎پردازد و عاشقانه سرایی او در این دفتر، غالباً با رنگی از اندیشه و از اسارت در آمیزه ای از دردهای انسانی و اجتماعی همراه است.
تصویر درباره جامعه شناسی و علوم اجتماعی
پس چرا ستاره آرزو کنم؟
این ترانه منست
دلپذیر دلنشین
پیش از این نبوده بیش از این
«روی خاک از مجموعه تولدی دیگر»
تولدی دیگر پنج قسمت دارد:
۱-شرح زندگانی به طور کلی
۲-زندگی خود شاعر
۳-مرور خاطرات کودکی ونوجوانی
۴-انسان: حیوان خاطره اندیش
۵-بازگشت به زمان حال وشرح زندگی خود که حرکتی مداوم بین گذشته و حال است.(شمیسا:۱۳۷۶،۱۵۰)
۳-۲-۵ ایمان بیاوریم به آغاز فصل سرد
پنجمین و آخرین کتاب شعر فرخزاد که آثار سه سال آخرعمر او را از سالهای ۴۲ تا ۴۵ دربر دارد. این کتاب، چه از نظر شکل و چه از نظر پختگی زبان و بیان اندیشه، بر پله ای والاتر و بالاترازتولدی دیگر قرارمی گیرد. کتابی تنها با هفت شعر، که هرکدام اوج تخیل و تفکر شاعر را نشان می دهد. تا آنجا که نمی توان از خود نپرسید که اگرفروغ زنده نمی ماند آیا می توانست از این حد فراتر رود یا نمی توانست؟
دراین مجموعه، شاعر موقعیت خود را در همان پنج، شش سطر اول کتاب ترسیم میکند.
و این منم
زنی تنها
در آستانه فصلی سرد
شعر فروغ در این مجموعه به ظاهر همچنان شخصی، درونگرا و رمانتیک است. در این اشعار سیمای زن در زمان شاعر، روابط خانوادگی حاکم بر جامعه آن دوره، چگونگی ارتباط بین دو نسل قدیم و جدید، دردها و آرزوهای مردم و دیگر مفاهیم اجتماعی و انسانی آن روزگار را میتوان دید. فروغ در این دوره زبان زنده و جاری در متن جامعه را کشف کرده و آن را با جامه‎ای شاعرانه می‎پوشاند.
کسی به فکرگلها نیست
کسی به فکر ماهی‎ها نیست
کسی نمی‎خواهد
باور کند که باغچه دارد می میرد
«دلم برای باغچه می سوزد»
۳-۳ اندیشه های فروغ
فکر و محتوای سروده های فروغ در سه کتاب اول،زنی که درگیر با مسائل سطحی و ظاهری پیش پاافتاده است، فراتر نمی رود. او به هیچ مسئله ای عمیقا نگاه نمی کند و نمی اندیشد و چون گزارشگر پرشتابی می ماند که عواطف و احساسات ابتدائی خویش را به سرعت و به راحتی منعکس می کند و در ابراز این احساسات، بی پرده و بی پروا سخن می راند. شاید سادگی شعر فروغ از این سرچشمه می گیرد که بین تجربیات روزمره و چیزی که او به صورت شعر در می آورد، فاصله ای وجود ندارد.
بیان احساسات تند عاشقانه، گله از معشوق وسختی های عشق، اشعاری خطاب به پسر یا شوهر، ارائه تصویری از خانه ای متروک و بی رونق که خانه خود شاعربعد از طلاق است و نیز شطح گونه هایی که نوعی عصیان وسرکشی در مقابل جامعه است از جمله محتواهای سه کتاب حوزه اول شاعری فروغ است. محتوای کتاب های دوره دوم (تولدی دیگروایمان بیاوریم به آغاز فصل سرد) عبارت است از احساس مرگ، احساس تاریکی و شب اضطراب وپریشانی وعدم رابطه با دیگران و تلاش برای ایجاد این رابطه، یاد آوری‎های دوران کودکی و آرزوی آمدن آن به خاطر صمیمیتی که در آن بود.
با تمامی حدیث نفس پرداز بودن،”فروغ در دو کتاب تولدی دیگر و ایمان بیاوریم به آغاز فصل سرد از خود محوری بیرون می آید و با نگرشی تازه به اجتماع و مسائل مکرر آن نظر می کند.”(کاشفی:۱۳۹۰، ۶)
فروغ در میان شاعران پس از نیما، تنها چهره ای است که با آثار دوران کمال خود “تولدی دیگر، وایمان بیاوریم به آغاز فصل سرد” به نگرشی وصناعتی ویژه دست می یابد و هردو رسالت فردی و اجتماعی شاعر واقعی را به انجام می رساند. او، با شناخت واقعیت های درونی وبیرونی خویش، زوال رابه عنوان درونمایه اصلی آثار کشف کرد و”خودسرایی” را به مثابه مهم ترین ویژگی صناعت وساختار شعرش پذیرفت. بدین گونه، فروغ توانست با بیان ویژگی های فردی خود، چهره اش را در شعر فراز آورد وبا تبیین واقعیت های دنیای پیرامون خویش، خصایص عصر و جامعه اش را ماندگار سازد وسرانجام، با آخرین آثارش، راه رسیدن به رهایی و فراتر رفتن از آن زوال وتباهی را نشان می دهد ومهمترین وظیفه هنر را به انجام می رساند. بنابراین آثار فروغ هم نشان دهنده پیوند و تأثیر و تأثر متقابلی است که همواره میان شعر و زندگی او وجود داشته، و هم آشکار کننده نگرش و صناعت ویژه ای که او به آن دست یافته است. از دیدگاهی دیگر برای شناخت فروغ فرایند تکاملی شعر او می توان آثار وی را، بر اساس ویژگی های شعری و چگونگی پیوندشان با فرهنگ وتاریخ به سه دوره فصل بندی کرد:
۱-دوره نخست که در برگیرنده آثار سه مجموعه «اسیر،دیوار و عصیان» است. این آثار به سبب تقلیدی بودن قالب (که بیشتر چاپاره است) وکلیشه ای بودن زبان وقراردادی بودن وزن، نمودار نا آگاهی فروغ ازفرهنگ پویای زمانه به ویژه، نگرش شعری نیماست و از نظرگاه سطحی و احساساتی غالب بر آن ها، مبین از خود بیگانگی تاریخی فروغ. بنابراین، این بخش از زندگی شعری فروغ را «دوران گمشدگی و ناآگاهی فروغ» می خوانیم.
۲-دوره دوم، دوره شعرهای «تولدی دیگر» است و مرحله ای که شاعرپای در مسیر تکاملی شعرش می نهد. خود ومحیط خود را می شناسد و پس از جستجو و تجربه بسیار، زبان و بیان و وزن، بالکل، صناعت و ساختار شعرش شکل می گیرد و به تشخص شعری می رسد. به همین سبب، این دوره را «دوران خودیافتگی و آگاهی فروغ» می نامیم.
۳-دوره سوم، دوره شعرهای پس از «تولدی دیگر» است ومرحله کمال یابی تجربه های شعری فروغ. در این دوره شاعر به فرانهاد تقابلی می رسد که همواره میان او وزوال حاکم بر دورانش وجود داشته است و او در برخورد با واقعیت، موفق به کشف نگاهی می شود که انسان وشاعر را به رهایی می رساند. به همین لحاظ، این مرحله را «دوران از خود گذشتگی و رهایی فروغ» می دانیم. (نیکبخت: ۱۳۷۹،۹-۷ )
“فروغ “در معنای حقیقی کلمه، یک شاعر بالفطره و راستین بود. فروغ خود می گوید: «حالا شعر برای من یک مسأله جدی است. یک جور جوابی است که باید به زندگی خودم بدهم. من همان قدر به شعر احترام می گذارم که یک آدم مذهبی به مذهبش.
به یک چیز دیگر هم معتقدم و آن “شاعر بودن ” در تمام لحظه های زندگی است. شاعر بودن یعنی انسان بودن. بعضی ها را می شناسم که رفتار روزانه شان هیچ ربطی به شعر ندارد، یعنی فقط وقتی شعر می گویند شاعر هستند. بعد تمام می شود. دومرتبه می شوند یک آدم تنگ فکر بدبخت حسود حقیر. خب، من حرفهای این آدمها را هم قبول ندارم. من به زندگی بیشتر اهمیت می دهم و وقتی این آقایان مشت هایشان را گره می کنند وفریاد راه می اندازند، یعنی در شعرها ومقاله هایشان، من نفرتم می گیرد و باورم نمی شود که راست می گویند.»(شمیسا،۱۳۷۲: ۱۵).
فروغ به طور کلی ذهن و زبانی خاطره باز، گذشته گرا و احساساتی مآب دارد ودر واقع بهترین و موثرترین و مهم ترین شعر “فروغ” از برخی جهات منظومه “ایمان بیاوریم به آغاز فصل سرد” است. بسیار صمیمانه، تأثیر گذار مسأله دار…”فروغ ” در این شعر با زبانی ادبی فارسی امروز، با لحنی بسیار عاطفی ومؤثر (که تعریف کلام بلیغ است. بلاغت یعنی سخن مؤثر گفتن)، ماجرای شکست خود را درزندگی ومخصوصا در زندگی زناشویی و چگونگی جدا شدنش از مردی که دوستش دارد (ظاهرا شوهرش)، به صورت خاطره های پراکنده مرور می کند. و در حول وحوش این، به مطالب دیگری هم جسته وگریخته اشاره می کند (همان ۲۲).
او در این شعر حرف ها ودیدگاهایش را نسبت به زندگی به طور اعم و زندگی خصوصی و گذشته اش به طور اخص بیان می کند. شاید بتوان گفت که غالب سروده های دیگرش، قسمت هایی از عواطف ومفاهیم همین شعرند.
“فروغ ” عموما نسبت به مسائل اجتماعی دوره خود دیدی حساس و انتقادی دارد. یکی از درگیری های او با قوانین وعرفیات است که در مجموع به ضرر زنان است. او گاهی در مقام یک زن عاصی و سرکش و از طرفی روشنفکر که حاضر نیست به زندگی عادی ومظلومانه زن ایرانی تن در دهد، با قوانین وعرف درگیر می شود و این یکی از زمینه های اصلی شعر اوست. «در نامه ای که ۱۲ دی ۱۳۳۴ از اهواز به مجله نوشته است، می نویسد “آرزوی من آزادی زنان ایرانی وتساوی حقوق آنها با مردان است. من به رنج هایی که خواهرانم در این مملکت براثر بی عدالتی های مردان می برند کاملا واقف هستم و نیمی از هنرم را برای تجسم دردها و آلام آن به کار می برم “(همان:۱۷۰)
اگر بخواهیم در یک کلام (شعر) فروغ رامعرفی کنیم باید این جمله “رضا براهینی “را واگویه کنیم که اگر چه اکثر شاعران مرد هریک سهمی از ظرفیت مردانگی خود را نشان داده و نقش بر دوش داشته اند. ولی “فروغ به تنهایی زبان گویای زن صامت ایرانی در طول قرن هاست، فرخزاد، انفجار عقده دردناک و به تنگ آمده سکوت زن ایرانی است “(خسروی، ۱۳۸۷: ۴)
۳-۴ زبان فروغ
«فروغ فرخزاد» یکی از معدود شاعران دوره معاصر است که از زبان شعری دارای سبک شیوه مخصوص خویش برخوردار است. در اشعارش آنچنان صمیمی وصریح حرف میزند که می توان آن اشعار را نمونه ای بارز از”ادبیات شخصی” دانست. فروغ خوب به مسأله صمیمیت و عاطفه عمیق شاعرانه واقف است و می گوید: «شاعر بودن یعنی انسان بودن ،بعضی ها را می شناسم که رفتارشان هیچ ربطی به شعرشان ندارد.یعنی فقط وقتی شعر می گویند که شاعر هستند ،بعد تمام می شود. من حرف های این آدم را قبول ندارم .من به زندگی بیشتر اهمیت می دهم»(کشفی، ۱۳۹۰: ۵۰) بنابراین “فروغ”، «خودیابی» را به عنوان اساس نگرش شعری و «خودسرایی» را به مثابه بنیاد صناعات شعریش می پذیرد ودر پی دورانی از تلاش و تجربه، برای تحقق بخشیدن به ساختار «اتوبیوگرافیک» در شعر، به ویژگی های زبانی و وزنی وبیانی شعرش دست می یابد. «برای بیان “خود” ،تک گویی را در شعرش به کار می گیرد.تک گویی ، دو گونه بیان ذهنی وعینی را در شعر ضروری می سازد و به تبع این دو انواع تداعی ها وارد شعر می شود.برای شعری که در پی ایجاد ساختاری زندگی نامه ای است»(نیکبخت،۱۳۷۳: ۶۹)
فروغ، شاعری است عاطفی با زبانی بسیار صمیمی و مضامین غنائی و موثر که در حوزه های کاملا جدیدی به سخنوری پرداخته است. زبان فروغ، زبانی است آهنگین و ملایم و صمیمانه و روان. شاید نزدیکترین زبان ادبی به طبیعت کلام عادی باشد که آن همه نیما به آن سفارش می کرد وهمین زبان است که بیشتر موسیقی مکالمه و روایت گرفته است، تا از عروض. این زبان از طرف دیگر، زبانی ست سخت عاطفی و موثر. چون از دل برآمده و بوی صداقت و صمیمیت می دهد. «همان که خودش می گفت:”شعر صمیمانه نه فاضلانه”». از سوی دیگر، این زبان ادبی است، منتهی زبان ادبی امروزگاری…نه ادبیات هزارسال پیش. با واژگان و اصطلاحاتی که همین امروز مرسوم است و بوی کهنگی اعصار وسبک های پیرار را نمی دهد. به لحاظ زبان او دقیقا شاعر دوره ماست، همچنان که به لحاظ معنی شاعر دوره ماست و مخصوصا توانایی ها ومسئولیت های یک زبان حساس و یک ذهن باز و اندیشمند را در برهه ای خاص از تاریخ معاصر ما-یک دوره تحوی و بلاتکلیفی بین کهن ونو-نشان می دهد (شمیسا ۱۳۷۲: ۹۷، ۹۶)
فروغ فرخزاد مثل هرشاعربزرگ دیگری شاعری نوآور و بدعتگزار است. شاعری که در پی تکرار حروف و گفت و کارکرد پیشینیان نیست. پرنده بلندپرواز خیال و اندیشه اش در چارچوب اوزان کلاسیک ومعمول نمی گنجد. حرفی دارد ودردی که باید در قالب چارچوب خاص وویژه خود ارائه شود. پس حرفش را می زند و شعرهایش را می سراید. (ترابی،۳۵:۱۳۷۵) نکته ای که بیش از هرچیز در شعر او قابل بحث است زبان اوست. او به پاکی و اصالت کلمات توجه خاص دارد. او مفهوم واقعی کلمات را حس می کند و هر یک را آنچنان بر جای خود می نشاند که با هیچ کلمه دیگری نمی توان تعویضش کرد، او با تکیه به سنت های گذشته زبان وآمیختن کلمات فراموش شده، به زندگی امروز، زبان شعری تازه ای می آفریند. زبان با فضای شعرش هماهنگی کاملی دارد. کلمات زندگی امروز وقتی در شعراو، در کنار کلمات سنگین ومغرور گذشته می نشینند ناگهان تغییر ماهیت می دهند و قد می کشند ودریک دستی شعر اختلاف ها فراموش می شود. (همان،۳۵-۳۷)
او به زبان عادی مردم امروز از مسائل ایران وایرانی دوران جدید سخن گفت نه به زبان فاخر وفاضلانه ومتکلفانه یی که در ادبیات کهن مرسوم بوده وبه همین دلیل ایرانی امروز با شعر او به راحتی ارتباط برقرار کرد. هر چند زبان فروغ در ساختار، امروزی وساده است، اما به لحاظ ماهیت ادبیش ازتشبیهات واستعارات وسمبل های ارزشمند لطیف خالی نیست و به این اعتبار او به حیث زبان ادبی دوره ما افزوده است وابعاد جدیدی را مفتوح ساخته است و امکانات قابل توجهی را مطرح کرده است. (شمیسا:۱۳۷۶، ۱۷-۲) شعراو عین حرف زدن، روان وسرراست است با همین لغات مستعمل و رایج امروزی وروی هم رفته زبان سلیس و به قول قدما فصیح وبلیغ دارد. ویکی از موارد که به روانی زبان او کمک شایانی کرده است، اوزان شعری اوست که معمولا به طبیعت کلام گفتاری نزدیکند. یکی از مختصات چشمگیر زبان او بسامد زیاد لغات اورتیک است که ظاهرا ناخودگاه در همه اشعار او پراکنده اند. اما یکی از نقایص که در زبان شعری اوگاهی دیده می شود، استفاده از ترکیبات فرسوده کهن ومخفف های شعری قدیم و به طور کلی ازنحوزبان قدیم فارسی استفاده می کند و با این کار خواننده را از فضای امروزی شعربیرون برده به مرداب چندصدسال پیش پرتاب می کند. استفاده از شکل مخفف کلمات، لغاتی که در غزل کهن مرسوم بود مثل هجر و وصال، دلبر ودلداده، کمان ابرو ونظایر این ها در اشعار فروغ گاهی به چشم دیده می شود. (همان،۲۵۵)
۳-۵ ویژگی های زبان شعری فروغ
فروغ دارای دو دوره‌ی متمایز شعریست دوره اول رمانتیک و هیجان زده است سه کتاب اسیر –عصیان و دیوار که متاسفانه بیش از دو کتاب بعدی خواننده دارد. دوره دوم که تنها ۶ یا ۷ سال از عمراورا در بر می گیرد. با دو کتاب تولدی دیگر وایمان بیاوریم به آغاز فصل سرد.
زبان او بسیار ساده و نزدیک به نثر است. نزدیکترین زبان به زبان گفتار است. این سادگی هم در انتخاب واژه هم در جمله‎بندی‎های شعری و هم در کاربرد نظم دیده میشود. او به سبک نیمایی شعر میگوید یعنی شعرش دارای وزن است ولی آنقدر به کلام معمول فارسی نزدیک است که ما تقریبا وزنی در آن احساس نمی کنیم.
همه‌ی هستی من آینه‌ی تاریکیست
که تو را خود تکرار کن

 

 

موضوعات: بدون موضوع
[چهارشنبه 1400-01-25] [ 01:10:00 ق.ظ ]