رادمنش و جلیلوند (۱۳۸۷) به بررسی خصوصیات کمی و کیفی رویش جنگل­کاری ۱۹ ساله گونه­ های پهن­برگ بومی (پلت و بلند مازو) و سوزنی­برگ غیر­بومی کاج بروسیا در جنگل آموزشی پژوهشی دانشکده منابع طبیعی ساری (منطقه دارابکلا استان مازندران) پرداختند. با توجه به نتایج حاصله گونه­ های بومی افراپلت و بلندمازو چه از نظر کمی چه از نظر کیفی در مقایسه با کاج بروسیا از وضعیت مطلوب­تری برخوردار بود.
عبدی و همکاران (۱۳۸۷) در تحقیقی برآورد ظرفیت ترسیب کربن در گون­زارهای استان مرکزی (مطالعه موردی منطقه مالمیر شهرستان شازند) پرداختند. خاک را مهم­ترین مخزن کربن آلی در گون­زارها دانستند. نتایج همبستگی و رگرسیون گام به گام ایشان نشان داد که ترسیب کربن با ارتفاع و حجم بوته­ های گون، بیوماس هوایی، بیوماس زیر زمینی، بیوماس کل، مقدار لاشبرگ و کربن آلی خاک رابطه مثبت و معنی­دار داشت.
مهدوی راد (۱۳۸۷) وضعیت کمی و کیفی و تنوع زیستی توده­های دست کاشت زبان گنجشگ، افرا پلت، شیردار و توسکا ییلاقی در حوضه آبخیز تالار در منطقه اتو زیر آب (به ترتیب ۲۵۰ و ۹۰۰ متر از سطح دریا) را بررسی کرد، به این نتیجه رسید در چای باغ توده آمیخته پلت–شیردار–ون و در اتو توده پلت خالص داری بزرگترین شاخص غنا و تنوع زیستی بوده ­اند. پلت خالص در چای باغ و توسکا خالص در اتو از کمترین تنوع زیستی برخوردار بودند. به طور کلی هر دو منطقه، توسکای خالص و سپس پلت (هم آمیخته و هم خالص) داری رویش مطلوب­تری نسبت به دیگر گونه­ ها بوده ­اند.
گودرزی (۱۳۸۸) به بررسی خواص خاک و تنوع زیستی (تنوع، غنا، یکنواختی) گونه­ های زیر­آشکوب در جنگل­کاری­های خالص و آمیخته پهن­برگ (پلت، توسکا، ون و شیردار) در منطقه چای باغ شیرگاه (ارتفاع ۲۵۰ متر از سطح دریا) پرداخت. به این نتیجه رسید که میزان تنوع در جنگل طبیعی و سپس در جنگل­کاری­های آمیخته بیشتر از جنگل­کاری­ها خالص بود و پوشش گیاهی تأثیر مثبتی بر خواص فیزیکی و شیمیایی خاک سطحی دارد.
فروزش­سوتگوابری و همکاران (۱۳۸۸) به بررسی کمی کیفی توده دست کاشت توسکای ییلاقی ۱۹ ساله در منطقه سیاهکل پرداختند. متوسط رویش قطری ورویش ارتفاعی به ترتیب برابر با ۶۶/۰ و ۵۴/۷۱ سانتی­متر بود. نتایج نشان داد که به دلیل عدم اجرای عملیات پرورشی به ویژه تنک کردن در توده دست­کاشت توسکای ییلاقی، توده مورد بررسی از نظر خصوصیات کمی و کیفی به ویژه مقدار رویش سالیانه قطری و ارتفاعی داری وضعیت مناسبی نبوده و بر اجرای تنک کردن در چنین توده­های تاکید شده است.
آزادی نجات و همکاران (۱۳۸۸) کاربرد فرایند تحلیل سلسله مراتبی (AHP) در ارزیابی جنگل­کاری­های شهری به منظور انتخاب گونه درختی مناسب در مناطق خشک و نیمه­خشک پرداخت. به این نتیجه رسید با انجام این مراحل (اندازه ­گیری میانگین موزون) هر گونه ­ای که دارای بالاترین میانگین موزون باشد به عنوان مناسب­ترین گونه با توجه به معیارهای مختلف، معرفی شده و گونه­ های دیگر در اولویت بعدی برای کاشت قرار می­گیرند.
پایان نامه
کوچ (۱۳۸۹) به بررسی تنوع زیستی واحدهای زیست محیطی در ارتباط با برخی خصوصیات خاک در اکوسیستم جنگلی ممرز پرداخت، در این مطالعه واحدهای زیست محیطی با بهره گرفتن از روش تجزیه تحلیل دو طرفه گونه­ های شاخص تهیه گردید و از شاخص­ های سیمپسون، مارگالف و هیل برای تجزیه تحلیل پارامترهای تنوع، غنا یکنواختی استفاده کرد. برای مطالعه خصوصیات خاک در هر واحد زیست محیطی از سه عمق ۱۰-۰، ۲۰-۱۰ و ۳۰-۲۰ سانتی­متر خاک نمونه­برداری نمود. ارتباط بین شاخص­ های تنوع زیستی با مشخه­های فیزیک و شیمیایی و بیولوژیکی خاک با بهره گرفتن از مولفه­های اصلی (PCA) بررسی نمود. نتایج نشان داد که هر یک از این مشخصه­های خاک در سمت چپ محور اول دارند. فسفر قابل جذب در هر سه عمق به عنوان مؤثرترین عامل تأثیرگذار بر مشخصه­های تنوع زیستی بیان نمودند.
کوچ و نجفی سال ۱۳۸۹ در تحقیقی تحت عنوان بررسی چگونگی بکارگیری AHP در ارزیابی توان اکولوژیکی توده­های جنگلی (پلت، بلند مازو، کاج بروسیا و توده آمیخته ممرز-آزاد به همرا بلند مازو) موجود در منطقه دارابکلا، نه معیار (اسیدیته خاک، نیتروژن کل، فسفر قابل جذب، پتاسیم محلول تبادلی، زی­توده کرم خاکی، شمار در ختان در هکتار، میانگین قطر برابر سینه در هکتار، ارتفاع کل و سطح تاج درختان) مورد ارزیابی قرار دادند. وزن نهایی محاسبه شده در این تحقیق نشان داد که توده جنگلی پلت با توجه به معیارهای مورد بررسی دارای توان بوم­شناختی بالاتری نسبت به توده­های دیگر بودند و توده­های بلند­مازو، کاج­بروسیا و توده آمیخته به ترتیب در مراحل بعدی قرار گرفتند. در نهایت به این نتیجه رسیدند که توده پلت دارای شرایط مناسب­تر و بازدهی بیشتری نسبت به دیگر توده­های مورد بررسی است.
سردابی و همکاران (۱۳۸۹) در بررسی اثر گونه­ های اکالیپتوس بر خصوصیات خاک در استان گیلان به این نتیجه رسیدند که در میان شش گونه اکالیپتوس از نظر خصوصیات خاک شامل درصد لای، وزن خشک لاشبرگ­ها، وزن مخصوص ظاهری، مقاومت به فرو روی، اسیدیته و فسفر، اختلاف معنی­داری وجود دارد، و جنگل­کاری اکالیپتوس نقش مثبتی در بهبود ساختمان و تخلخل خاک به ویژه در سطح خاک دارد.
شاه­نظری (۱۳۸۹) به بررسی موفقعیت جنگل­کاری با گونه­ های توت سفید ( Morus alba L) و کاج تهران ( Pinus eldarica Medw) در اصفهان و تأثیر برخی از مشخصه­های خاک بر رویش این گونه­ ها پرداخت، و به این نتیجه رسید که میزان رویش و مواد غذایی موجود در خاک و برگ برای گونه کاج در منطقه پارک کوهستان بیشتر از پارک شرق ۱ بود و میزان رویش و مواد غذایی خاک و برگ در گونه توت، در دانشگاه صنعتی بیش از شرق۲ بود. که نشان از حاصلخیزی بالای سایت­های مذکور دارد.
رستم­آبادی و همکاران (۱۳۸۹) در مطالعه خود تحت عنوان مقایسه تغذیه، بازگشت و بازجذب عناصر غذایی در رویشگاه­های توسکای ییلاقی و دارتالاب در منطقه تشبندان آمل-مازندران، تغذیه، بازگشت و بازجذب عناصر غذایی بین دو رویشگاه توسکای ییلاقی (درخت تثبیت کننده ازت) و دارتالاب (سوزنی­برگ) کاشته شده روی یک خاک با زهکشی ضعیف را مقایسه کردند. عناصر غذایی نیتروژن، فسفر، پتاسیم، کلسیم و منیزیم برگهای زنده (سبز) و مرده (لاشبرگ) هر درخت و خاک تحت پوشش هر توده درختی، اندازه ­گیری کردند، در نتایج ایشان و همکاران توسکا ییلاقی در مقایسه با دارتالاب به طور معنی­داری در برگ سبز از نیتروژن و منیزیم بیشتر و در برگ مرده نیز از نیتروژن، پتاسیم و منیزیم بیشتر، ولی کلسیم کمتر برخوردار بود. نسبت کربن به نیتروژن لاشبرگ و بازجذب نیتروژن در توسکا ییلاقی کمتر از دارتالاب بود. خاک توسکا ییلاقی در مقایسه با دارتالاب از نیتروژن و پتاسیم بیشتر، و فسفر، منیزیم و نسبت کمتری برخوردار بود، از نتایج این پژوهش می­توان دریافت که توسکا ییلاقی، در مقایسه با دارتالاب، به دلیل تجمع عناصر غذایی بیشتر لاشبرگ،، بازگشت ازت بیشتر به خاک و نسبت C/N کمتر لاشبرگ سبب بهبود و حاصلخیزی تدریجی رویشگاه می­ شود.
ورامش و همکاران (۱۳۸۹) در تحقیقی تحت عنوان اثرهای جنگل­کاری در افزایش ترسیب کربن و بهبود برخی ویژگی­های خاک در پارک چیتگر تهران پرداختند. نتایج تحقیق ایشان نشان داد که ترسیب کربن در خاک توده اقاقیا (۱۹/۷۸ تن در هکتار) به طور معنی­داری (۰۱/۰ >p) بیشتر از توده کاج تهران (۵۷ تن در هکتار) و اراضی بایر (۸/۱۰ تن در هکتار) است. ارزش اقتصادی را برای گونه­ های مذکور ۷۹/۲ و ۷۴۱/۳ میلیون دلار محاسبه کردند. نتیجه رگرسیون گام به گام در بررسی ایشان نیز نشان داد که درصد رس و نیتروژن به ترتیب از مهم­ترین اجزای تأثیر گذار بر مقدار کربن آلی خاک هستند.
نوبخت (۱۳۸۹) عملکرد توده­های دست کاشت سوزنی برگ کاج سیاه و پیسه­آو پهن­برگ ون و بلوط بلند مازو را در پارسل ۷ سری یک طرح جنگلداری دهمیان را بررسی کرد. نتایج نشان داد که منطقه مستعد کاشت و توسعه سوزنی­برگان با در نظر گرفتن حداکثر تنوع گونه­ های علفی و کمترین تغییر و تأثیر در خصوصیات فیزیکی و شیمیایی خاک می­باشد.
زینی­وند زاده (۱۳۹۰) در تحقیقی اثر جنگل­کاری با گونه­ های سوزنی­برگ و پهن­برگ بر تنوع گونه­ های گیاهی و برخی خصوصیات فیزیکی و شیمیایی خاک (مطالعه موردی: جنگل کاری دوشان سنندج) را بررسی نمود به این منظور در هر یک از مناطق مورد مطالعه (در جنگل­کاری­ها و مراتع) به منظور مطالعه کمی توده­ها‏، ۲۰ قطعه نمونه مربعی شکل ۴۰۰ مترمربعی به صورت تصادفی- سیستماتیک به عنوان قطعات نمونه اصلی مشخص کردند (در مجموع ۶۰ قطعه نمونه). سپس به منظور تعیین نوع گونه­ های علفی و درصد پوشش آنها، هر یک از قطعات نمونه اصلی به چهار بخش کوچکتر تقسیم، و در داخل هر بخش یک میکرو پلات ۵/۱×۵/۱ متر مربعی مشخص کردند. به منظور بررسی برخی از خصوصیات اصلی فیزیکی و شیمیایی خاک، در داخل هر پلات سه نمونه خاک از عمق ۲۰-۰ سانتی­متر برداشت و به منظور تهیه نمونه­های ترکیبی با هم­دیگر مخلوط شدند. نتایج حاصل از این تحقیق نشان داد که تنوع گونه ­ای و غنا پوشش علفی در جنگل­کاری پهن¬برگ بیشترین و میزان شاخص یکنواختی آن کمترین مقدار را دارا بوده است. از نظر خصوصیات فیزیکی وزن مخصوص حقیقی، در بین مناطق مورد مطالعه اختلاف معنی­دار وجود داشت. خصوصیات شیمیایی خاک و اکثر پارامترهای مورد نظر در توده­های مورد مطالعه اختلاف معنی­داری را نشان دادند.
هاشمی (۱۳۹۰) در تحقیقی تحت عنوان مقایسه تغذیه درختان، چرخه عناصر غذایی و خصوصیات خاک در گونه­ های دست­کاشت جنگل داربکلا- ساری (افرا پلت، گردو، ون، آزاد، بلوط و کاج برسیا) با انتخاب منطقه­ با شرایط یکسان شیب وجهت از هر گونه در هر توده، ۶ درخت سالم جهت نمونه­برداری برگ انتخاب نمودند. منطقه مورد نظر آمار­برداری صد­در­صد (پارامتر­های قطر برابر­سینه و ارتفاع اندازگیری) شد. برای بررسی میزان تغذیه و بازجذب عناصر غذایی در گونه­ های مورد مطالعه طی دو مرحله نمونه­برداری برگ صورت گرفت. مرحله اول اواسط مرداد (۱۳۸۸) در اوج پویایی تغذیه درختان و مرحله دوم از اواسط مهر ماه (۱۳۸۸) تا اواخر آذر با توجه به گونه صورت گرفت. برای بررسی خاک گونه­ های مورد مطالعه از عمق­های ۵-۰ و ۱۵-۵ سانتی­متری با ۵ تکرار به صورت تصادفی نمونه­برداری گردید. نتایج ایشان نشان داد در بین ۶ گونه مورد نظر بلوط بلند­مازو و آزاد به ترتیب بیشترین و کمترین میزان قطر برابر سینه را داشتند. بلوط بلند­مازو همچنین دارای بیشترین ارتفاع و کاج بروسیا دارای کمترین ارتفاع بود. ضریب قد­کشیدگی در گونه­ های آزاد و ون بیش از ۱۰۰ و در سایر گونه­ ها کمتر ۱۰۰ بود. نتایج آنالیز خاک نشان داد بالاترین میزان نیتروژن کل، فسفر و کلسیم، اسیدیته و هدایت الکتریکی متعلق به خاک توده گردو و بالاترین میزان پتاسیم و منیزیم در خاک افرا وجود داشت. مقدار رطوبت، کربن و نسبت کربن به نیتروژن در بلوط نسبت به سایر گونه­ ها بیشتر بود. نیتروژن در گونه آزاد، فسفر در ون، پتاسیم در بلوط و کلسیم و منیزیم در افرا پلت بیشترین باز­جذب را داشتند. نتایج حاصل از تجزیه مولفه­های اصلی (PCA) نیز فاکتور­های کلیدی در تفکیک هر گونه را نسبت به سایر گونه­ ها در جذب و بازجذب و خواص خاک را مشخص ساخت. ارزیابی گونه­ های مورد مطالعه با بهره گرفتن از فرایند سلسله مراتبی (AHP) نشان داد که گونه­ های افرا پلت و کاج بروسیا شرایط مناسبی را دارا می­باشند.
واردی کولائی (۱۳۹۰) در مطالعه­ ای تحت عنوان مقایسه زادآوری، تنوع پوشش گیاهی کف و برخی عوامل خاکی در منطق جنگل­کاری شده و لغزشی توده­های توسکا با جنگل مجاور در سری یک جنگل دارابکلا انجام داد به این منظور اقدام به برداشت ۲۸ قطعه نمونه از توده لغزشی، ۱۵ قطعه نمونه در توده جنگل­کاری و ۱۰ قطعه نمونه از توده طبیعی و ۱۲ قطعه نمونه از توده­های اطراف جاده برداشت نمود. ابعاد قطعه نمونه­ها در توده لغزشی و جنگل­کاری ۱۵×۱۵ متر، در جنگل­طبیعی ۱۰ آری و در توده­های اطراف جاده از ترانسکت­های ۲۰×۱۰۰ متر کرد و به این نتیجه رسید که علی­رغم معنی­دار شدن شاخص­ های تنوع زیستی نسبت به سایر توده­ها، اختلاف معنی­داری بین مشخصات خاک در توده­های مورد مطالعه دیده نشد.
گلی­گنجی (۱۳۹۰) به بررسی برخی مشخصات رویشی و رویشگاهی توده­های ۲۳ ساله جنگل­کاری شده خالص و آمیخته توسکای ییلاقی و افرا پلت در سری ۳ گرو- بابلسر پرداخت. تعداد ۱۹ قطعه نمونه ۲۰×۱۰متر در هر یک از توده­ها با روش نمونه گیری تصادفی منظم و با شبکه آماربرداری ۱۰۰×۷۵ متر را برداشت و فاکتورهای کمی و کیفی توده در هر قطعه نمونه و نوع و درصد پوشش علفی و زادآوری درختی و درختچه­ای موجود در میکروپلات­های هر قطعه نمونه پرداخت و برای اندازه ­گیری مشخصات فیزیکی و شیمیایی خاک از عمق ۱۰-۰ و ۲۰-۱۰ سانتی­متری خاک نمونه­برداری انجام داد. نتایج نشان داد توده خالص توسکای ییلاقی در حالت خالص از وضعیت بهتری از نظر ارتفاع، سطح مقطع، حجم، طول تنه و زنده­مانی برخوردار بود و همچنین در توده خالص افراپلت دارای ارتفاع درخت، ارتفاع تاج، ضریب قد­کشیدگی و درصد تاج پوشش بیشتر نسبت به حالت آمیخته بود. بررسی تنوع زیستی بین توده­ها نشان داد که شاخص تنوع سیمپسون و شانون-وینر در توده آمیخته دارای بیشترین مقداربود و حداکثر غنای منهنیک در توده افراپلت بود و همچنین حداکثر یکنواختی هیل در توده افراپلت و یکنواختی برگر- پارکر در توده آمیخته بود. بررسی مشخصات فیزیکی و شیمیایی خاک در بین توده­های مورد بررسی نشان داد که در عمق ۱۰-۰ سانتی­متری، درصد کربن، مواد آلی و درصد رس تفاوت معنی­داری بین توده­ها وجود داشت و دربررسی مشخصات خاک در عمق۲۰-۰ و ۲۰-۱۰ سانتی­متری تفاوت معنی­داری وجود نداشت. در نهایت به این نتیجه رسید گونه توسکای ییلاقی بصورت خالص و آمیخته به عنوان درخت مناسب در برنامه احیاء جنگل­های مخروبه و کم بازده و حتی زراعت چوب در رویشگاه­های مشابه، حاصلخیزی خاک و حفظ تنوع زیستی می­باشد.
صادق­زاده حلاج و رستاقی (۱۳۹۰) به منظور بررسی عملکرد رویشی جنگل­کاری ۱۷ ساله کاج­بروسیا در پارسل ۱۵ سری یک طرح جنگل­کاری عرب داغ استان گلستان انجام داد، با بررسی خصوصیات کمی و کیفی به این نتیجه رسیدند که می­توان مناطقی با شرایط اکولوژیکی مشابه را به عنوان عرصه ­های مناسب جنگل­کاری با گونه کاج­بروسیا مورد توجه قرار داد.
اسدیان و همکاران (۱۳۹۰) در مطالعه­ ای که به منظور بررسی تنوع­زیستی در دو توده دست­کاشت (کاج سیاه و زبان­گنجشک) واقع در جنگل الندان- ساری انجام دادند. درصد گونه­ های علفی و تعداد تجدید حیات طبیعی گونه­ های چوبی در هر یک از این عرصه ­ها با بهره گرفتن از ۶ پلات۲۰×۲۰ متری اندازه گیری کردند. سپس شاخص­ های تنوع-زیستی (Shanoon و Simpson) و شاخص غنا ( Menhinickو Margalef) در محیط نرم­افزار past به دست آوردند. از آزمون t مستقل برای آنالیز شاخص ­ها در محیط نرم افزارSPSS16 استفاده کردند. نتایج نشان داد که هر دو شاخص تنوع و غنا گونه­ های علفی و زادآوری گونه­ های چوبی در توده کاج سیاه بیشتر از توده زبان­گنجشک (۰٫۰۵< p) می­باشد. نتایج حاکی از آن است که برخلاف عقیده­ی متداول در مورد نامناسب بودن شرایط زیستی در توده­های سوزنی­برگ، این عرصه ­ها توانایی فراهم کردن شرایط مناسب برای حضور گونه­ های علفی و چوبی حداقل در سال­های اولیه استقرار را در خود دارا می­ کند.
نوبخت و همکاران (۱۳۹۰) در مطالعه­ ای به مقایسه مقدار ترسیب کربن خاک در جنگل­کاری­های خالص سوزنی­برگ و پهن­برگ (مطالعه موردی: طرح جنگلداری دهمیان، مازندران) پرداختند. به این منظور نمونه­برداری خاک به صورت منظم تصادفی و از عمق­های ۰-۱۰و ۱۰-۲۰ سانتی­متری انجام دادند، در مجموع، ۵۴ نمونه خاک از ۴ توده ۳۵ ساله جنگل­کاری شده با گونه­ های پیسه­آ، ون، کاج سیاه و بلوط بلندمازو برداشت کردند. نتایج نشان داد ترسیب کربن خاک در توده پیسه­آ (۳/۱۲۴ تن در هکتار) به طور معنی­داری (۰٫۰۵>P) بیشتر از کاج­سیاه (۷/۹۴ تن در هکتار)، ون (۶/۸۷ تن در هکتار) و بلوط­مازو (۱/۷۸ تن در هکتار) بود و مقدار کربن آلی، اسیدیته، نیتروژن و هدایت الکتریکی خاک در بین توده­های مورد بررسی، اختلاف معنی­داری را نشان داد (۰۱/۰> P). نتیجه رگرسیون گام­به­گام نشان داد که درصد نیتروژن و نسبت کربن به نیتروژن به ترتیب از مهم­ترین اجزای تأثیر گذار بر مقدار کربن آلی خاک در توده­های بررسی شده بودند.
هاشمی و همکاران (۱۳۹۱) در بررسی تحت عنوان مقایسه عناصر غذایی (N، P، K، Ca، Mg) بازجذب آنها در گونه های جنگل­کاری شده آزاد، افرا پلت و کاج بروسیا (مطالعه موردی: جنگل دارابکلا - مازندران) به این نتیجه رسیدند که عناصر برگ تابستانه و پاییزه گونه­ های مورد بررسی، تفاوت معنی­داری در سطح اطمینان ۹۵ درصد دارند و مقدار باز­جذب عناصر به این ترتیبk< Mg< N< Ca< P بود. در بین گونه­ ها، افرا بیشترین بازجذبCa و Mg، آزاد بیشترین بازجذب N و K و کاج بیشترین بازجذب P را به خود اختصاص دادند. در نهایت به این نتیجه رسیدند که گونه­ های مورد بررسی عناصر غذایی متفاوتی دارند و مقدار بازجذب هر عنصر نیز متفاوت است و با توجه به مشابه بودن شرایط رویشی تفاوت را ناشی از ژنتیک گونه­ ها دانستند.

۲-۱-۲-منابع خارجی:

لاجسا[۴] در سال ۱۹۸۷ در بررسی به عنوان بازجذب مؤثر مواد غذایی و پاسخ به حاصلخیزی فسفر در گونه درختچه­ای Larrea tridentata در بیابان پرداخت. آزمایشات در زمینه حاصلخیزی نشان داد که رشد درختچه به وسیله فسفر محدود نمی­ شود، حتی اگر خاک حاوی سطح بالای کربناتهای پدوژنیک که توانایی تامین مقدار زیاد فسفر را دارد باشد. بازجذب مؤثر مواد غذایی در زمین غیر­حاصلخیز حدود ۷۲-۸۶ درصد در مواد غذایی بازجذب شده که مکانیسم مؤثر در حفظ مواد غذایی است. مقدار بازجذب فسفر و نیتروژن با غلظت فسفر و نیتروژن برگ افزایش می­یابد در طول دوره خشکی نسبت به دوره رشد سریع برگ بازجذب بیشتر است. با این حال بازجذب نیتروژن تنها با افزایش وضعیت نیتروژن گیاه افزایش می­یابد. در نهایت یک مدل برای توضیح الگوی بازجذب مواد غذایی مؤثر که بیشترین شیب را در مواد غذایی در دسترس دارد توسعه داده شد.
افستوآرت و لوری[۵] و همکاران ۱۹۹۱ به بررسی بازجذب فسفر و نیتروژن کنترل بالای مواد غذایی در برگ راش در آلاسکا پرداختند به این منظور بازجذب فسفر و نیتروژن در برگ راش که اختلاف زیادی در مقدار موادغذایی بافتشان وجود داشت اندازه گیری کردند. سپس فاکتورهای را که ممکن بود در مقدار بازجذب اثر بگذارند دستکاری نمودند. درختان که مقدار مواد غذایی بیشتری از نیتروژن و فسفر داشتند مقدار بیشتری را نیز به خاک بر می گرداند نیتروژن و فسفر بیشتر در برگ نسبت به درختان موجود در خاک نابارور یا غیر­حاصلخیز است. اگرچه وضعیت مواد غذایی هیچ تأثیری بر روی کارآیی بازجذب نیتروژن و فسفر ندارد (به عنوان مثال: نسبت در حداکثر ذخیره بازجذب مواد غذایی در طول فصل پیری پاییز) به جز برای بازجذب فسفر در خاک حاصلخیز کمتر می­ شود. طولانی­تر بودن اتصال برگ به درخت (یا کوتا شدن زمان ریزش) اثری بر بازجذب فسفر و نیتروژن نداشت. شستشو با آب باران در پاییز باعث ناپدید شدن ۲۵ درصد نیتروژن و ۵۵ درصد فسفر در برگ­های پیر در زمین­های با حاصلخیزی بالا می­ شود. سایه برگ­های پیر در زمین­های با حاصلخیزی بالا در کاهش منبع و مخزن اثر گذار است. کاهش منابع به وسیله سایه برگ پیر ( به عنوان منبع کربوهیدرات­ها و مواد غذایی) تأثیر قابل توجهی در کاهش بازجذب مؤثر می­ شود. بر اساس این نتیجه و کارهای قبلی نتیجه گرفتند که بازجذب مؤثر مواد غذایی بیشتر متاثر از منبع کربوهیدراتها برگ (منبع فعل و انفعلات) تا عوامل حاکم به هیدرولیز و کاهش مواد غذایی برگ.
بالدوک و همکاران[۶] (۱۹۹۲) در مطالعه­ ای که در کشور ایرلند انجام دادند، به این نتیجه رسیدند که خاک، نوع پوشش گیاهی و شرایط آب و هوایی نه تنها روی کیفیت، بلکه روی مقدار مواد آلی در یک منطقه تأثیر می­گذارند.
جاسون[۷] (۱۹۹۵) در نوادای آمریکا نشان داد که گونه توسکای قرمز (Alnus rubra) در مقایسه با نوعی کاج موجب کاهش بیشتر اسیدیته خاک شده است، ولی کاهش میزان فسفر و کلسیم و ازت زیر پوشش کاج در مقایسه با توسکا محسوس و معنی­دار بود.
پاناگاپولوس[۸] (۱۹۹۵)، در کشور یونان مطالعه­ ای در رابطه با تأثیر دو توده جنگل­کاری شده کاج­سیاه و اقاقیا بر روی خاک انجام داد. نتایج تحقیق ایشان نشان داد که هر دو توده جنگل­کاری باعث ایجاد افق جدید در خاک منطقه شده، هم­چنین هر دو باعث کاهش هدایت الکتریکی و اسیدیته منطقه، و افزایش میزان مواد آلی نسبت به منطقه شاهد شدند، ولی تفاوت معنی­داری میان افزایش موادآلی توده اقاقیا با توده کاج وجود نداشت. همچنین اقاقیا باعث افزایش میزان منیزیم خاک شده و در کلسیم تفاوت معنی­داری ایجاد نکرده بود.
کیلینگبک[۹](۱۹۹۶) به بررسی نیتروژن در برگ­های مرده ۸۹ گونه همیشه سبز و خزان کننده برای تحقیق کلیدی در مورد قابلیت و پتانسیل بازجذب نهایی پرداخت. وی اظهار داشت بازجذب در گیاهانی شدید است که مقدار نیتروژن و فسفر برگ­های مرده آن­ها به ترتیب به زیر مقدار ۷/۰ درصد و ۵/۰ درصدکاهش یافته است. او همبستگی مثبت و معنی­داری بین نیتروژن و فسفر در برگ مرده مشاهده کرد.
وینوته و همکاران[۱۰] (۱۹۹۸) در خصوص تنوع زیستی در جنگل­کاری­ها و جنگل­آمیخته طبیعی در مجاورت پارک ملی فوندی در انگلستان تحقیقی انجام دادند و به این نتیجه رسیدند که یک سری از گونه­ های مهاجم در استفاده از نور، رطوبت و مواد غذایی با گونه­ های اصلی رقابت می­ کنند و تعدادی گونه­ های پیش­گام و مهاجم در جنگل­کاری­ها ظاهر شده ­اند که در جنگل­ها طبیعی و مسن کمتر به چشم می­خورند.
زاهدی[۱۱] (۱۹۹۸) ارتباط پوشش گیاهی با ویژگی­های خاک در دو توده راش- بلوط و زبان­گنجشک را در کشور بلژیک مورد بررسی قرار داد و با بهره گرفتن از ترکیب جنبه­ های فلورستیک پوشش گیاهی با خصوصیات خاک به وسیله تجزیه تحلیل CCA نتیجه گرفت که با این روش می­توان پیش ­بینی قابل قبولی ازجوامع گیاهی با ویژگی­های خاک را نشان داد.
براکنهیلم[۱۲] (۲۰۰۰) در جنوب کشور سوئد اثر جنگل­کاری با گونه picea abies (نوئل) را بر پوشش گیاهان کف در دو منطقه احیا شده شامل مرتع و زمین زراعی مورد مقایسه قرار داد. بررسی­ها در پلات­های ثابت و بین سال­های ۱۹۶۴ تا ۱۹۶۶ انجام دادند. نتایج نشان داد که فرایند توالی در زمین مرتعی در مقایسه با زمین زراعی به کندی انجام گرفت و بازگشت گونه­ ها نیز بسیار کم بود. این محقق انجام مناسب عملیات تنک کردن را روشی مناسب برای افزایش غنای گونه­ های گیاهی در منطقه جنگل­کاری شده معرفی کرد.
هومفری و همکاران[۱۳] (۲۰۰۰) تنوع زیستی در جنگل­های دست­کاشت بریتانیا را بررسی کردند. نتایج تحقیق آنها نشان داد که توده­های دست­کاشت با گونه­ های سوزنی­برگ غیر­بومی باعث آماده ­سازی شرایط زیستگاه برای ظهور گیاهان و جانوران بومی می­ شود.
دیکسترا[۱۴] (۲۰۰۱) در تحقیقات خود در شمال آمریکا ضمن مرور کلی اثر درختان بر روی خاک عنوان کرد که در کنار عوامل زنده، تأثیر درختان (تاج پوشش) می ­تواند بر تحول اکوسیستم کاملا مؤثر باشد. وی عنوان کرد که درختان از طریق تولید اسید­آلی که در برگ و یا دیگر اجزای آنها می ­تواند وجود داشته باشد در اسیدیته و همچنین موجودی یون کلسیم در خاک اثر قابل ملاحظه­ای دارند.
لیلین فین و همکاران[۱۵] (۲۰۰۱) اثرات جنگل­کاری با Pinus caribaea و پوشش گیاهی ساوانا در برزیل به این نتیجه رسید که مقدار کربن، نیتروژن، فسفر و گوگرد در فاز جامد خاک در توده با افزایش عمق کاهش می­یابد. غلظت کربن آلی دو توده مشابه یکدیگر بود و به طور کل می­توان نتیجه گرفت که وجود جنگل­های کاج می­توانند ذخیره کربن، نیتروژن، فسفر و گوگرد را بهبود ببخشد.
آگستو و همکاران[۱۶] (۲۰۰۲) تأثیرچند گونه درختی جنگل­های معتدله اروپا روی حاصلخیزی خاک را بررسی کردند. نتایج نشان داد برخی از گونه­ ها مواد غذایی خاک نظیر کلسیم و منیزیم را کاهش می­ دهند و برخی دیگر موجب کاهش pH و اسیدی شدن خاک می­گردند. ترکیب اشکوب فوقانی جنگل بر ویژگی­های فیزیکی، شیمیایی و بیولوژیکی خاک اثر دارد و این اثر در سطح­الارض بیشتر است. به طور کلی تأثیر یک گونه درختی بر روی حاصلخیزی خاک براساس نوع سنگ بستر، اقلیم و مدیریت جنگل متفاوت است.
میشرا و شامرا[۱۷] (۲۰۰۲) در هند در مورد تأثیر جنگل­کاری ۹ ساله گیاهان خانواده لگومینوز بر روی خاک مطالعه­ ای انجام دادند. در این مطالعه مشخص گردید که جنگل­کاری باعث کاهش میزان اسیدیته و شوری خاک شد و میزان جرم مخصوص ظاهری خاک را به صورت قابل­توجهی کاهش داد.
متیوس و همکاران[۱۸] (۲۰۰۲) در تحقیقی تحت عنوان تعیین کمی تنوع زیستی به عنوان سیاستی برای ترسیب کربن جنگل کارولینای جنوبی پرداختند. به این نتیجه رسیدند که برای ارزیابی از پیامدهای بیولوژیکی جنگل­کاری برای ترسیب کربن باید هر دو پوشش زمین در حال حاضر و الگوهای توزیعی از موجودات­زنده و همچنین هدف تبدیل سیاست را در نظر بگیرند.
زاس و سررادا[۱۹] (۲۰۰۳) در بررسی وضعیت عناصر برگ و رابطه تغذیه­ای کاج رادیاتا جنگل­کاری شده در اسپانیا با مطالعه ۵۴ پلات به روابط میان غلظت عناصر برگ و رویش درختان و شرایط فیزیکی و شیمیایی خاک نتیجه گرفتند که عناصر P و Mgدر بین همه پلات­ها بیشترین کمبود را داشتند و غلظت Mg و Ca برگ با PH خاک رابطه مستقیم دارد. رویش نیز رابطه مثبتی با K و Mg برگ و رابطه منفی با نسبت­های N/ K, N/Mg و N/P برگ دارد.
مالاگ و اولسسون[۲۰] (۲۰۰۴)، خاک مناطق جنگل­کاری شده اتیوپی با دو گونه سریع­الرشدCupressus Iusitanica و Eucalyptus saligna در زمین­های کشاورزی مخروبه را مورد بررسی قرار داد. ایشان عمق ۰-۱۰ سانتی­متر خاک جنگل­کاری ۱۵ ساله را مورد برسی قرار دادند. نشان دادند که در گونه Cupressus Iusitanica تراکم حجمی کمتری وجود داشته است و مقدار کربن، نیتروژن نهایی، ظرفیت تبادلی کاتیونCEC، درصد اشباع بازیBS، درصد پتاسیم قابل تبادل، منیزیم و مس بالاتر بوده است.
فارلی و کلی[۲۱] (۲۰۰۴) در بررسی اثرات کاج رادیاتا در چمن­زارهای کوه­های آندکوادور، با مقایسه خصوصیات خاک در توده­های مجاور چمن­زارها نشان دادند که در ۱۰ سانتی­متری سطح فوقانی خاک تحت تأثیر گونه کاج، میزان ازت و کربن آلی خاک پس از ۲۰ سال افزایش یافته است و مقدار اسیدیته نیز در توده­های کاج فقط کمی تقلیل یافته و این تغییر ناچیز تنها در خاک سطحی روی داده است. آن­ها همچنین دریافتند که بیشترین تأثیر جنگل­کاری در خاک­های سطحی (۱۰-۰) سانتی­متری بوده است. غلظت ازت کل در عمق متوسط خاک کاهش پیدا کرد. در ۱۰ سانتی­متر اول خاک غلظت نیترات در زیر جنگل­های کاج افزایش یافت. در فسفر خاک تغییری حاصل نشد. این جنگل­کاری­ها pH خاک را کاهش داده بود. محققین نتیجه گرفتند که تغییرات پوشش گیاهی می ­تواند خواص خاک را طی دوره ۱۰ ساله تغییر دهد.
سوامی و همکاران[۲۲] (۲۰۰۴) به بررسی رویش، بیوماس و مواد غذایی (K, P, N) برای سه رویشگاه گونهGmelina arboreu در توده­های ۱ تا ۶ ساله هند پرداختند. نتایج نشان داد که تراکم توده، زنده­مانی و پارامترهای رشد (قطر برابر­سینه، ارتفاع کل، قطر تاج پوشش و تعداد شاخه­ها) به طور معنی­داری متغیر بودند. همچنین نمونه­برداری خاک در عمق­های ۲۰-۰، ۴۰-۲۱، ۶۰-۴۱ سانتی­متر در هر رویشگاه نشان داد که مواد آلی و مواد مغذی (K, P, N) بعد از ۶ سال جنگل­کاری بطور معنی­داری بهبود پیدا کرده بود.
هاگن–تورن و همکاران [۲۳](a2004) به مقایسه مواد معدنی و شیمیایی سطح خاک در ۶ گونه در توده­های ۳۰-۴۰ ساله بلوط، نمدار، ون، توس (غان)، راش و صنوبر جنگل­کاری شده در لیتوآنیا پرداختند نمونه خاک رو از دو عمق (۱۰-۰) و (۳۰-۲۰) سانتی­متری در زیر گونه­ های مختلف انتخاب مقدار Fe،AL، pH قابل استخراج بین گونه­ های مختلف اختلافی مشاهده نشد. در عمق ۱۰-۰ اختلاف ظاهری بستگی به نوع گونه دارد اختلاف قابل ملاحظه­ای در pH و اشباع بازی و توانایی تغییر کاتیون­های بازی و دیگر مواد غذایی مشاهده شد بیشترین اختلاف مهم بین نمدار و صنوبر بود. نمدار دارای pH بالا، اشباع بازی کاتیون بازی و منبع بور در مقابل صنوبر که بیشتر اثر اسیدی در مواد معدنی بالا خاک داشت. در بین گونه­ های مجاور اثر مشابه صنوبر در لایه معدنی بالای سطح خاک داشتند. در بینN، C و نسبت C/N در بین گونه­ ها اختلاف معنی­داری وجود نداشت.
هاگن-تورن و همکاران [۲۴](b2004) به منظوره بررسی عناصر غذایی ماکرو در ساقه و برگ درخت به مقایسه جنگل­کاری ۶ گونه از گونه­ های جنگل­های معتدل (بلوط، زبان­گنجشک، راش، توس، نمدار و صنوبر) در جنوب لیتوانی (در مناطق مشابه) پرداختند. غلظت مواد غذایی در گونه­ ها مشابه و تنها غلظت در برگ­ها متفاوت بود. غلظت در صنوبر به طور قابل ملاحظه­ای از گونه­ های خزان کننده کمتر بود به جز P در برگ و ca در ساقه چوبی و بیوماس برگ و بین خود گونه­ های خزان کننده اختلاف وجود داشت.
ساری یلدایز و اندرسون[۲۵] (۲۰۰۵) در بررسی تحت عنوان اختلاف مواد غذایی در برگ سبز و لاشبرگ ۳ گونه خزان کننده رشد یافته در خاک­های مختلف (در جنوب غرب انگلستان) ترکیبا ت شیمیایی برگ گونه­ های شاه­بلوط، بلوط و راش برای ۲۶ منطقه با حاصلخیزی بالا که از نظر درصد اشباع و پتانسیل نیتروژن معدنی پایین طبقه ­بندی شده بودند، غلظت عناصر غذایی (N, Ca, P, Mg, K a و Mn) اندازه ­گیری کردند. بازجذب ازت برگ­های راش با پتانسیل معدنی نیتروژن خاک رابطه منفی داشت (بیشترین مقدار در خاک با حاصلخیزی کم بود) و بلوط و شاه­بلوط رابطه غیر منتظره مثبتی را با حاصلخیزی نشان دادند. تفاوت درونی خواص شیمی برگ و لاشبرگ نسبت به حاصلخیزی خاک بی­نظیر و به حد زیادی غیر قابل توضیح بود. الگوه­های مشاهده شده نشان دهنده پاسخ­های فنوتیپی به نوع خاک که نتیجه تداوم، کیفیت لاشبرگ درون و بین گونه­ های درختی در مطالعات مرتبط نشان داده شده است که به طور قابل­توجهی در تجزیه لاشبرگ اثر می­ گذارد.
هاگن-تورن و همکاران[۲۶] (۲۰۰۶) به بررسی باز­جذب و کاهش عناصر غذایی در پاییز برای گونه­ های درختی خزان کننده به وسیله ساقاب و لاشبرگ N ,P ,K ,S ,Mg ,Ca ,Cu ,Fe و Mn در توده­های بالغ ۴۰ ساله در جنوب لیتوآنیا پرداختند برای همه گونه­ ها و عناصر به جز K در توده راش مواد غذایی از طریق ساقاب خیلی بیشتر نسبت به لاشبرگ کاهش می­یابد در توده راش به طور قابل ملاحظه­ای نشان می­دهد که ساقاب مقدار زیادی (۹%-۱۹%) Ca ,Mn ,S وP را کاهش می­دهد اگر چه کاهش عناصر در دیگر گونه­ ها در ارتباط با مقدار عناصر غذایی موجود در برگهایشان کاهش می­یابد. گونه­ های که مقدار عناصر غذایی زیادی در برگ­های سبز شان داشتند مقدار عناصر غذایی زیادی داشتند ولی در همه گونه­ ها و عناصر ثابت نبود توانایی بازجذب عناصر در میان گونه­ های مختلف Nحدود (۳۶%در راش و ۶۹ % در توس) براساس سطح برگ محاسبه می­ شود. Fe و Cu در جذب عناصر (مقدار جذب حدوده ۷ الی ۱۰ درصد در نمدار ۲۰ الی ۳۷ درصد برای دیگر گونه­ ها) مؤثر هستند.
نیومستر و همکاران[۲۷] (۲۰۰۶) به بررسی اثر جنگل­کاری با گونه­ های بومی بر تنوع گونه­ های گیاهی در خاک­های مختلف و فاصله کاشت­های متفاوت، در کانادا پرداختند. نتایج نشان داد که نوع خاک هیچ تأثیری بر تنوع گونه ­ای یا وفور آن نداشت و در فاصله کاشت بیشتر فضای بازتر وفور گیاهان چوبی کمتر می­گردد، همچنین جذب نوری زیاد برگ­های سوزنی­برگ شکل درختان کاج و ریزش آنها همبستگی منفی با تنوع پوشش گیاهی نشان داد.

موضوعات: بدون موضوع
[پنجشنبه 1400-07-29] [ 06:31:00 ب.ظ ]