روان­آزرده

 

 

دیگر­دوستی­کاذب

 

 

 

تشکل­واکنشی

 

 

 

آرمانی­سازی

 

 

 

ابطال

 

 

بیست مکانیسم دفاعی در سه سطح رشد­نایافته، رشد­یافته و روان­آزرده در جدول ۲-۱ نشان داده شده است. سبک دفاعی رشد­­یافته شامل مکانیسم­های دفاعی والایش[۸۵]، شوخ­طبعی، پیشاپیش­نگری و فرونشانی[۸۶] (حذف)، می باشد. مکانیسم­های مربوط به سبک دفاعی نوروتیک (روان­آزرده) عبارتند از ابطال ، نوعدوستی­کاذب[۸۷]، آرمانی­سازی و تشکل­واکنشی[۸۸] است. سبک دفاعی رشد­نیافته نیز شامل دوازده مکانیسم دفاعی می­باشد: دلیل­تراشی، فرافکنی، انکار[۸۹]، همه­کار­توانی، ناارزنده­سازی، گذار­به­عمل، بدنی­سازی[۹۰]، خیالپردازی­اوتیستیک، لایه­سازی، پرخاشگری منفعلانه، جا به ­جایی و مجزاسازی (دادستان و همکاران، ۱۳۸۷). ما آدمیان همگی گه­گاه مکانیسم­های دفاعی را به­کار می­بریم. با کمک مکانیسم­ دفاعی شرایط دشوار را از شدت می­اندازیم تا این­که بتوانیم به صورتی مستقیم­تر آن موقعیت تنش­زا را حل و فصل نماییم. کاربرد مکانیسم­های دفاعی فقط در صورتی حاکی از ناسازگاری است که راه و رسم عمده­ پاسخدهی در برابر سختی­ها و دشواری­ها بشود. یکی از تفاوت­های مکانیسم­های دفاعی با تدابیر مقابله این است که مکانیسم­های دفاعی در واقع فرایندهای ناهشیارند، حال آن­که دست زدن به تدابیر مقابله غالباً هشیارانه وآگاهانه صورت می­گیرد. بعضی از مکانیسم­های دفاعی ناهشیار به شکل افراطی می­توانند شخص را وادار به کاربرد هشیارانه تدابیر مقابله غیر انطباقی بکشاند (اتکینسون و همکاران، ۲۰۰۰؛ ترجمه براهنی و همکاران، ۱۳۸۵).
سبک­های دفاعی[۹۱] یکی از مهمترین ابعاد مطرح شده در ساختار شخصیت افراد است که با بلوغ روان­شناختی، رفتارهای مرتبط با سلامت و سازگاری در ارتباط است (بلایا و همکاران، ۲۰۰۳). فروید سبک دفاعی شخصی، یعنی فراوانی استفاده از مکانیسم­های دفاعی در مقایسه با دیگران را متغیر اصلی برای شناخت شخصیت، آسیب­شناسی و میزان سازش­یافتگی می­دانست. فرضیه­ای که بر اساس یافته­ های پژوهشی بسیار مورد تأیید قرارگرفته­ است (فروید، ۱۹۷۶؛ به نقل از بشارت، ۱۳۸۷). اندروز و همکاران (۱۹۹۳، به نقل از بشارت، ۱۳۸۷) بر اساس طبقه ­بندی سلسله مراتبی وایلنت در مورد مکانیزم­ های دفاعی، ۲۰ مکانیسم را به سه سبک دفاعی «رشدیافته»، «روان­آزرده» و «رشدنایافته» تقسیم کرد­ه­اند. مکانیسم­های دفاعی رشدیافته به منظور شیوه ­های مواجهه انطباقی، بهنجار و کارآمد محسوب می­شوند، در حالی­که مکانیسم­های دفاعی روان­آزرده و رشدنایافته، شیوه ­های مواجهه­ای غیرانطباقی و ناکارآمد هستند. در شرایطی که این سبک­ها در یک پیوستار و در امتداد یکدیگر قرار گیرند، معمولاً شکلی از سازوکارهای رشدیافته[۹۲] تا رشدنایافته[۹۳] را تشکیل می­ دهند ( بلایا و همکاران، ۲۰۰۶). میزان تحریف واقعیت در دفاع­های رشدنایافته و روان رنجور بیشتر از دفاع­های رشدیافته است. بنابراین هرگاه میزان تحریف شناختی یک دفاع بیشتر باشد، به دنبال آن از میزان آگاهی هشیارانه کاسته می­ شود و تلاش کمتری برای مقابله با تحریف شناختی انجام می­ شود (براد[۹۴]، ۲۰۰۴). الگوهای تشخیصی مختلفی به بررسی ساختارهای دفاعی افراد پرداخته­ اند. یکی از الگوهای رایج بر اساس راهنمای تشخیصی و آماری اختلالات روانی شکل گرفته، که در آن اغلب تشخیص سلامت روان­شناختی افراد و اختلالات روانی بر اساس ساختارهای دفاعی تعیین می­گردد (دراپیا و همکاران، ۲۰۱۱). بر اساس پژوهش­ها و نظریه­پردازی­های انجام گرفته، نقش سازوکارهای دفاعی در محافظت از فشار­ روانی به درک کامل بعضی از جنبه­ های شخصیت و آسیب­شناسی رویکرد روان­تحلیلی کمک به­سزایی کرده است (دخیلی و همکاران، ۲۰۱۳). سازوکارهای دفاعی، فرایندهای روان­شناختی خودکاری هستند که از افراد در مقابل اضطراب محافظت می­ کنند و آن­ها را از فشارهای روانی و تهدیدهای درونی و بیرونی آگاه می­سازند (دراپیا و همکاران، ۲۰۱۱).

 

برای دانلود متن کامل پایان نامه به سایت 40y.ir مراجعه نمایید.

۲-۱۳- مکانیسم­های دفاعی عمده از نظر فروید

واپسرانی: بیرون راندن تکانه­ها یا خاطره­های پرتهدید یا بسیار دردناک از حیطه­ هوشیاری
دلیل­تراشی: نسبت دادن انگیزه­های مطلوب اجتماعی یا منطقی، به رفتارهای خویش تا آن رفتارها معقول به نظر برسند.
تصویر درباره جامعه شناسی و علوم اجتماعی
واکنش وارونه: پنهان سازی هر انگیزه معین از خویشتن، از راه زیاده­روی در گرویدن به انگیزه متضاد آن
فرافکنی: نسبت دادن ویژگیهای نامطلوب خود به دیگران به صورت افراطی
فلسفه­بافی: سعی در گسلش عاطفی از موقعیت­ پر تنش، از طریق مواجهه انتزاعی و توجیهی با آن
انکار: انکار واقعیت داشتن چیزهای ناخوش
جابه­جایی: هدایت انگیزه­ای که امکان برآوردن آن به مجرایی دیگر وجود ندارد (اتکینسون و همکاران، ۲۰۰۰؛ ترجمه براهنی و همکاران، ۱۳۸۵).

 

۲-۱۴- رویکردهای مکانیسم های دفاعی

مکانیسم­های دفاعی اولین بار توسط فروید مطرح شدند. به عقیده ی فروید (۱۸۹۴؛ به نقل از زیگلر-هیل و همکاران، ۲۰۰۸)، شخص برای رهایی از امیال، تکانه­ها و افکار ناخوشایند از مکانیسم­های دفاعی به عنوان ابزاری جهت اصلاح و تحریف واقعیت سود می­جوید. جرج وایلنت با بهره گرفتن از نیمرخ­های روانی به دست آمده­ی افراد در مصاحبه­ها و پرسشنامه ­ها، اولین مطالعات بالینی را در زمینه­ مکانیسم­های دفاعی انجام داد. او مکانیسم­های دفاعی را بر روی پیوستاری از دفاع­های رشد­نایافته تا رشد­یافته قرار داد و عقیده داشت، همه­ی افراد صرف­نظر از وجود آسیب­روانی از آن­ها استفاده می­ کنند (بلایا و همکاران، ۲۰۰۶). از دیدگاه فروید[۹۵] (فروید، ۱۹۶۲) بدوی­ترین بخش ذهن «نهاد»[۹۶]، دومین بخش «خود»[۹۷] و سومین بخش «فراخود»[۹۸] است. خود حوزه­ای از ذهن است که با واقعیت تماس دارد و تنها منبع ارتباط فرد با دنیای بیرونی است. این ساختار شخصیتی برای کاهش سطح تنش و اضطراب از سازوکارهای دفاعی استفاده می­ کند (وایلنت، ۱۹۹۴و ۲۰۰۰؛ سیگل[۹۹] و همکاران، ۲۰۰۷). با گذر زمان و تحولات نظری در زمینه عقاید مربوط به مکانیسم­های دفاعی، طبقه ­بندی­هایی بر مبنای پایه­ های نظری مختلف شکل گرفت که کاربرد دفاع را برای رشد بهنجار ضروری دانستند (کریمر، ۲۰۰۶).
بر اساس رویکرد روان تحلیل­گری افراد در مواجهه با تنیدگی از سبک­های دفاعی مشخصی استفاده می­ کنند که این سبک­ها بر اساس میزان پختگی به سه گروه تقسیم می­شوند (اندروز و سینگ[۱۰۰]، ۱۹۹۳): الف) سبک دفاعی رشدیافته (پخته): این دفاع­ها مقبول بوده و از بزرگسالان سالم سر می­زند و در سلامت روان افراد نقش تعیین­کننده و مثبتی دارند )برای مثال: والایش، نوع دوستی، پیش ­بینی و شوخی). ب) سبک دفاعی رشد­نیافته­ )ناپخته): در کودکان و بزرگسالان کاربرد دارد، این دفاع­ها بزرگسالان را در کنارآمدن بهینه با واقعیت ناتوان می­سازند و استفاده مداوم از آن­ها مشکلات جدی را در کنار آمدن با واقعیت پدید می­آورد (برای مثال: خیال­پردازی، فرافکنی، خود­بیمارانگاری، رفتارهای منفعل- پرخاشگر و برون­ریزی). ج) سبک دفاعی نوروتیک: در همه افراد شایع است، این دفاع­ها در کوتاه مدت مفید بوده اما در بلند مدت منجر به مشکلاتی در روابط، شغل و کامیابی از زندگی می­گردند )برای مثال: توجیه عقلانی، واپس­زنی، واکنش وارونه، جابجایی و گسستگی).
با توجه به چشم انداز رویکردهای نظری پس از فروید می­توان دو الگوی نظری در مورد طبقه ­بندی دفاع­ها را بر اساس بعد رشدیافتگی متمایز کرد:

 

۲-۱۴-۱- الگوی تحولی:

دو اصل مسلم برای الگوی تحولی وجود دارد؛ اول این که یک الگوی رشد برای ظهور و افول دفاع­ها وجود دارد و در هر سنی، یک مکانیسم دفاعی، غالب است و دیگر این­که هر دفاع تاریخچه رشد دارد، بنا به نظر کریمر هر دفاع در آغاز به عنوان یک بازتاب فطری نمایان می­ شود که به صورت منادی برای یک پاسخ حرکتی ارادی به کار می­رود. به عنوان مثال، دفاع انکار به صورت بازتاب اولیه نادیده گرفتن- که برای حفاظت نوزاد از محرک­های تنیدگی­زای بصری طراحی شده- شروع می­ شود و به واکنش بستن چشم­ها گسترش می­یابد و سپس این واکنش حرکتی به صورت عملکردی شناختی (مانند بازگیری توجه از یک محرک تنیدگی­زا) درونی می­گردد و در نهایت دفاع­ها به سمت اشکال پیچیده­تر که شامل استفاده از زبان و سایر فرایند­های شناختی پیشرفته است، گسترش می­یابد (کریمر، ۲۰۰۶).

 

۲-۱۴-۲- الگوی سلسله­مراتبی:

در این رویکرد دفاع­ها بر روی پیوستاری از رشدیافته تا رشدنایافته مرتب می­شوند، در این الگو مکانیسم­های دفاعی را مانند کارکرد قلب می­دانند، همان­طور که وجود ضربان قلب برای زندگی ضروری است اما اگر خیلی تند یا خیلی کند باشد نشانه­ای از آسیب و اختلال عضوی است، فراوانی کاربرد یا عدم وجود دفاع نشانه­ی اختلال است (کریمر، ۲۰۰۶). جرج وایلنت از مطرح­ترین نظریه پردازان این الگوی طبقه ­بندی می­باشد. تعریفی که وایلنت از مکانیسم­های دفاعی ارائه می­دهد؛شیوه ­های مشخص نحوه­ برخورد با تعارض هیجانی و تنیدگی است. به علاوه وایلنت معتقد بود که سبک­های دفاعی در تمام دوران زندگی بزرگسالان اکثراً از رشدنایافته به سمت رشدیافته تغییر می­ کند و نیز سبک­های دفاعی رشدیافته در بزرگسالان عادی سازش­یافته و سبک­های دفاعی رشدنایافته در افراد ناسازگار وجود دارد (نیکل[۱۰۱] و ایگل[۱۰۲]، ۲۰۰۶). این مؤلف که از مشهورترین پژوهشگران در حوزه مکانیسم­های دفاعی است، الگوی سلسله مراتبی آنا فروید را گسترش داد، وایلنت پنج هدف و کنش مهم برای مکانیسم­های دفاعی در نظر می­گیرد (قربانی، ۱۳۸۳):
۱٫ نگه­داشتن عواطف در محدوده­ای قابل قبول به هنگام رویارویی با بحران­های ناگهانی زندگی.
۲٫ برقراری و ذخیره­سازی تعادل عاطفی از طریق به تعویق انداختن و یا افزایش ناگهانی مسیرها در کشاننده­های زیست­شناختی (مانند آن­چه در دوران بلوغ اتفاق می­افتد).
۳٫ خلق و تحقق یک دوره زمانی برای تسلط و پذیرش یک خودپنداشت جدید (مانند تغییرات پس از عمل جراحی مهم) و یا یک پسرفت ناگهانی مسیرها در کشاننده­های زیست شناختی (مانند آن­چه که در دوران بلوغ اتفاق می­افتد).
۴٫ تداوم رفتار بهنجار در رویارویی با تعارض­های غیر قابل حل (مانند مواجه شدن با مرگ و از دست دادن عزیزان).
۵٫ رویارویی با تعارض­های مهم در زندگی واقعی و هشیارانه زندگی کردن با این تعارض­ها (مانند سپردن والدین به خانه سالمندان، قتل به هنگام جنگ).

 

۲-۱۵- تعریف زندگی

اصطلاح «زندگی» را می­توان به عنوان همه حیطه­های زندگی فرد در مقطعی از زمان، از بدو تولد تعریف کرد (داینر[۱۰۳]، ۲۰۰۵).

 

۲-۱۶- رضایت از زندگی

موضوع مهمی که ذهن اکثر محققان را به خود مشغول کرده است، رضایت از زندگی است، چون این موضوع برتمام حیطه­های جسمی- روانی و اجتماعی تأثیر می­گذارد. محققان به دنبال فهم این مطلب هستند که رضایت از زندگی چگونه حاصل می­ شود و از همه مهمتر این­که چه چیزی بر روی رضایت از زندگی افراد اثر می­گذارد و باعث کاهش یا افزایش میزان رضایت از زندگی می­گردد. رضایت از زندگی یکی از واکنش­های انسانی در زندگی فردی و اجتماعی است و به عنوان ارزیابی کلی فرد از زندگی تعریف می­ شود. به اعتقاد داینر و همکاران (۱۹۸۵)، رضایت از زندگی، قضاوت شخصی از سعادت و بهروزی و کیفیت زندگی مبتنی بر معیارهای انتخابی هر فرد است. رضایت از زندگی یک فرایند شناختی و قضاوتی است و این قضاوت بر پایه شرایط فرد با چیزی است که گمان می­رود یک استاندارد مناسب باشد. رضایت از زندگی احساس خرسندی کلی فرد از زندگی می­باشد(مکینتاش، ۲۰۰۱).
رضایت از زندگی عبارتست از؛ ارزیابی مثبت شناختی- عاطفی از زندگی خود. این ارزیابی­ها از واکنش­های احساسی نسبت به وقایع، به­علاوه قضاوت­های شناختی از رضایت و برآورده شدن خواسته ­ها تشکیل شده ­اند. رضایت از زندگی، نشانگر آن است که فرد چگونه زندگی خود را در کل ارزیابی و برآورد می­نماید و بر ارزیابی دامنه­داری که فرد از زندگی خود به ­عمل می­آورد، متمرکز است. اصطلاح رضایت از زندگی می ­تواند به عنوان قضاوت فرد در مورد همه حیطه­های زندگی در مقطع خاصی از زمان یا به عنوان یک قضاوت یکپارچه در مورد زندگی شخص از بدو تولد تعریف شود. در حقیقت، رضایت از زندگی این مسائل را منعکس می­ کند که تا چه اندازه نیازهای اساسی برآورده شده ­اند و تا چه اندازه انواع دیگر اهداف، به عنوان اهداف قابل دسترسی می­باشند. در حالی­که، برای افرادی که در شرایط کمتر پیشرفته زندگی می­ کنند، ارضای نیازهای اساسی بیشترمورد توجه قرار می­گیرد (داینر، ۲۰۰۵). یکی از مفاهیم روانشناسی مثبت که اخیراً به آن توجه شده است، مفهوم رضایت از زندگی است. در واقع رضایت از زندگی مفهومی کلی و ناشی از کل زندگی است (تیم، ۲۰۱۰). در چند دهه اخیر با ظهور روان شناسی مثبت، در تحقیقات روانشناختی تغییرات بسیاری صورت گرفته و علاقه به تحقیق در این حیطه افزایش یافته است (پیترسون و سلیگمن، ۲۰۰۴؛ شوگرن و همکاران، ۲۰۰۶).
امید به زندگی و اهمیت و جایگاه آن، برای برخوردار بودن از زندگی خوب و شاد، امری انکارناپذیر است (کینگ و همکاران، ۲۰۰۶). یافته­ های پژوهشی متعددی نشان داده­اند که امید عنصری اساسی در بهزیستی روانی- عاطفی است و به طور سیستماتیک با ابعاد گوناگونی از شخصیت، سلامت جسمی و ذهنی، سازگاری و انطباق با استرس­ها، مذهب و فعالیت­های مذهبی و اختلالات رفتاری ارتباط دارد (اسکنل و بکر، ۲۰۰۶). سازگاری روان­شناختی در رویکرد مثبت­نگر دو مؤلفه مثبت و منفی را دربرمی­گیرد: ۱٫ داشتن رضایت از زندگی؛ ۲٫ فقدان بیماریهای روانشناختی (گیلمن، ۲۰۰۵).
طی یک دهه اخیر و با گسترش مباحث مربوط به روانشناسی مثبت، تمایل به مطالعه جنبه­ های مثبت سلامت نیز به موازات جنبه­ های منفی در حال افزایش است (رابینز، ۲۰۰۸). شخصی که سلامت روانی دارد، می ­تواند ضمن احساس رضایت از زندگی، با مشکلات، به طور منطقی برخورد نماید. به عبارت دیگر، افراد دارای سلامت روان، قادرند در عین کسب فردیت، با محیط نیز انطباق یابند (کوشان و واقعی، ۲۰۰۵). یکی از شاخص ­های نشان­دهنده سلامت روانی، میزان رضایت از زندگی است. منظور از رضایت از زندگی، نگرش فرد، ارزیابی عمومی نسبت به کلیت زندگی خود و یا برخی از جنبه­ های زندگی، همچون زندگی خانوادگی، شغلی و تجربه آموزشی است (داینر و همکاران، ۱۹۹۹). رضایت از زندگی از سایر سازه­های روان­شناختی مانند عاطفه مثبت و منفی، عزت نفس و خوشبینی متمایز است (لوکاس و همکاران، ۱۹۹۶). رضایتمندی از زندگی، رضایت افراد درباره جنبه خاصی از زندگی و دوره خاصی نیست، بلکه رضایت از همه تجارب فرد در مجموع است ( باشتوگ و دومان، ۲۰۱۰). داینر و پاوت (۱۹۹۳، به نقل از گارسیا و همکاران، ۲۰۱۰) رضایت از زندگی را یکی از نمایانگرهای کلیدی بهزیستی می­دانند و به فرایندی می­گویند که افراد یک ارزیابی از کیفیت زندگی­شان را بر پایه استانداردهای خودتحمیلی[۱۰۴]­شان دارند. شواهد حاکی است که احساس پیوستگی با رضایت از زندگی ارتباط مثبت دارد (اریکسون و لیندستروم[۱۰۵]، ۲۰۰۵). ماتیلا و همکاران، (۲۰۰۷)، دریافتند که نارسایی هیجانی پیش­بینی­کننده مهمی برای رضایت کمتر از زندگی است. داینر و همکاران (۱۹۸۵)، دوراک و همکاران (۲۰۰۹)، آریندل و همکاران (۱۹۹۹) و بلایز و همکاران (۱۹۸۹) ارتباط نمره­های SWLS را با نمرات افسردگی، منفی گزارش کردند. گروهی دیگر از پژوهش­ها نیز به تأثیر سلامت روان یا کاهش مشکلات هیجانی بر رضایت از زندگی اشاره داشته اند (هامارات و همکاران، ۲۰۰۱؛ سامانی و همکاران ، ۲۰۰۵).
نتیجه تصویری درباره سلامت روانی

 

۲-۱۷- وجوه رضایت از زندگی

از نظر داینر (۲۰۰۵)، ارزیابی شخص در مورد زندگی خود، می ­تواند به دو صورت باشد:
۱٫ ارزیابی شناختی، آن نوع ارزیابی است که شخص به طور آگاهانه در مورد کل زندگی یا در مورد جنبه­ های خاصی از آن مانند شغل، تفریح و ازدواج انجام می­دهد.
۲٫ ارزیابی عاطفی، آن نوع ارزیابی است که به شکل احساسات و عواطف مطرح است، مانند قضاوت در مورد عواطف خوشایند (نظیر لذت) یا ناخوشایند (نظیر افسردگی) و به احساسات و هیجاناتی که فرد در تعامل با زندگی­اش تجربه می­ کند، کاری ندارد.
نتیجه تصویری برای موضوع افسردگی
ابعاد رضایت از زندگی عبارت است از: رضایت از خود، رضایت از دوستان، رضایت از خانواده، رضایت از محیط زندگی، رضایت از محیط کار (عظیمی، ۱۳۸۲).

 

۲-۱۸- پیشینه مطالعات انجام شده در داخل و خارج از کشور

 

۲-۱۸-۱- پیشینه پژوهش در داخل کشور

علاقه به حوزه­ طرحواره­های ناسازگار اولیه دامنه وسیعی از تحقیقات در مورد ارتباط این سازه با متغیرهای گوناگون را به دنبال داشته است. نتایج حاصل از پژوهش یوسف­نژاد و پیوسته­گر (۱۳۸۹)با عنوان رابطه رضایت از زندگی و طرحواره­های ناسازگار اولیه در دانشجویان نشان داد که بین طرحواره­های ناسازگار اولیه و رضایت از زندگی در دانشجویان رابطه منفی وجود­ دارد. محرومیت هیجانی، شرم /نقص و بی­کفایتی/ وابستگی، توانایی پیش­بینی­کنندگی رضایت از زندگی را دارند. در واقع این نتایج نشان می­دهد که محرومیت هیجانی و بی­کفایتی / وابستگی با علامت منفی و شرم/ نقص با علامت مثبت پیش ­بینی کننده رضایت از زندگی هستند. خدابخشی کولایی و همکاران (۱۳۹۲) در مطالعه­ ای با عنوان مقایسه طرحواره­های شناختی ناسازگار، باورهای غیرمنطقی و مهارت­ های ارتباطی در نوجوانان پرورشگاهی و غیرپرورشگاهی نشان دادند که بین دو گروه در نمره کلی طرحوار­ه­های ناسازگار اولیه و خرده­مقیاس­های محرومیت هیجانی، رهاشدگی/ بی ثباتی، بی­اعتمادی / بدرفتاری، انزوای اجتماعی/ بیگانگی، نقص/ شرم، شکست، وابستگی/ بی کفایتی، آسیب پذیری نسبت به خود و اطاعت تفاوت معناداری وجود داشت.
اندوز و حمیدپور (۱۳۸۵) در پژوهش خود با عنوان بررسی رابطه سبک دلبستگی با طرحواره­های ناسازگار در افراد با اختلالات شخصیت به این نتیجه رسیدند که هر چه طرحواره­ها ناسازگارتر باشند، رضایت زناشویی کاهش می­یابد و گزارش نمودند که دلبستگی ایمن با طرحواره­های ناسازگار رابطه معنی­دار دارد. نتایج پژوهش آذری (۱۳۹۱) با عنوان مقایسه طرحواره­های ناسازگار اولیه، مکانیسم­های دفاعی و پایگاه هویت در افراد مبتلا به سوء مصرف مواد و افراد عادی نشان داد که در هر پنج حوزه طرحواره­های ناسازگار بریدگی و طرد، خود گردانی و عملکرد مختل، محدودیت­های مختل، دیگرجهت­مندی و گوش­به­زنگی بیش از حد و بازداری، میانگین استفاده از این طرحواره­ها در افراد مبتلا به سوء مصرف مواد به گونه معناداری بالاتر از افراد بهنجار می­باشد. در تحلیل مکانیسم­های دفاعی در افراد مبتلا به سوء مصرف مواد و افراد بهنجار، در استفاده از مکانیسم­های دفاعی رشدیافته، افراد بهنجار به­ گونه معناداری بالاتر از افراد مبتلا به سوء مصرف مواد بودند، در سبک دفاعی روان نژند بین دو گروه تفاوت معناداری حاصل نشد، اما سبک دفاعی رشدنایافته در افراد مبتلا به سوء مصرف مواد به گونه معناداری بالاتر از افراد بهنجار قرار داشت.
کاظمی (۱۳۹۰)، در پژوهشی به بررسی رابطه بین طرحواره­های ناسازگار اولیه و حالات فراشناختی در دانش آموزان استان اصفهان پرداخت. این پژوهش به صورت نمونه گیری خوشه­ای چند مرحله­ ای بر روی ۱۵۰ نفر از دانش ­آموزان انجام شد. نتایج این تحقیق نشان داد؛ دانش ­آموزانی که از نظر فعال شدن طرحواره­های حوزه بریدگی و طرد رنج می­برند؛ یعنی عدم رضایت مناسب، نیاز فرد به امنیت، محبت و همدلی و یا رشد یافتن در خانواده­هایی که بد رفتار هستند با نقص بیشتری در فرایندهای فراشناختی رو به رو خواهند بود. شهامت (۱۳۹۰)، در پژوهشی به بررسی پیش ­بینی نشانه­ های سلامت عمومی (جسمانی سازی، اضطراب و افسردگی) بر اساس طرحواره­های ناسازگار اولیه پرداخت. این پژوهش که به صورت تصادفی بر روی دانشجویان دختر و پسر به تعداد ۱۵۰ نفر انجام شد. نتایج این تحقیق نشان داد که رابطه­ معناداری بین طرحواره­های ناسازگار اولیه و علائم سه­گانه­ی جسمانی سازی، اضطراب و افسردگی وجود دارد.
بهزادی و همکاران (۱۳۹۳) در پژوهشی با عنوان بررسی رابطه بین هوش هیجانی و مکانیسم­های دفاعی در دانشجویان پزشکی دانشگاه اهواز نشان دادند که بین مکانیسم­های دفاعی رشدیافته و نوروتیک با هوش هیجانی رابطه مثبت معنی­دار و با مکانیسم­های دفاعی رشدنیافته همبستگی منفی وجود داشت. احدی و همکاران (۱۳۹۱)، در پژوهشی با عنوان مقایسه بهزیستی روانشناختی و مکانیسم­های دفاعی در دانش آموزان با و بدون لکنت زبان به این نتیجه رسیدند که دانش آموزان لکنتی، بهزیستی روانشناختی پایین­تری داشته و از مکانیسم­های دفاعی ناپخته­تری نسبت به دانش ­آموزان عادی استفاده می­ کنند. ابوالقاسمی و همکاران (۱۳۸۸)، در پژوهشی با عنوان بررسی نقش سبک­های دلبستگی و مکانیزم­ های دفاعی در تمییزدانشجویان سیگاری و غیرسیگاری به این نتیجه رسیدند که دانشجویان سیگاری وغیرسیگاری را می­توان از روی مکانیزم­ های دفاعی رشدنیافته، سبک دلبستگی نا­ایمن و وضعیت بهداشتی تمییز داد. نتایج نشان داد که ۶۱ درصد پراش سه متغیر دلبستگی ناایمن، مکانیزم­ های دفاعی رشدنیافته و وضعیت بهداشتی برای تنها تابع ممیز از اختلاف بین دو گروه سیگاری و غیرسیگاری تبیین می­ شود. تابع ممیز به دست آمده با روش همزمان ۵/۹۴ درصد سیگاری­ها و با روش گام به گام ۵/۹۳ درصد غیرسیگاری­ها به درستی طبقه ­بندی شده است.
تصویر توضیحی برای هوش هیجانی
اکبری و همکاران (۱۳۸۷) در پژوهشی با عنوان رابطه هوش هیجانی و سازوکارهای دفاعی با اعتیاد در دانشجویان نشان دادند که بین سبک­های دفاعی رشدنایافته و پذیرش اعتیاد رابطه معناداری وجود دارد. در همین راستا علیمهدوی و همکاران (۱۳۹۰) در پژوهشی با عنوان مطالعه تطبیقی سازوکارهای دفاعی در دانشجویان سیگاری و غیر سیگاری به منظور مقایسه سبک­های دفاعی افراد سیگاری و غیرسیگاری دریافتند که افراد سیگاری به طور معنی­داری در مقایسه با افراد غیرسیگاری از سبک­های دفاعی روان­رنجور و رشدنایافته بهره می­گیرند. نتایج پژوهش نامجو و همکاران (۱۳۹۱)، با عنوان رابطه کمال­گرایی، سبک­های دفاعی و نشانه افسردگی در دانشجویان نشان داد که بین سبک دفاعی رشدنایافته و رشدیافته با نمره کل افسردگی همبستگی مثبت معنادار وجود دارد. نتایج حاصل از پژوهش حجت­پناه و رنجبر­کهن (۱۳۹۲) با عنوان رابطه جنسی، رضایت زناشویی و رضایت زندگی زوجین در شهر اصفهان نشان داد که بین رضایت جنسی و زناشویی، رضایت زناشویی و زندگی و بین رضایت جنسی و زندگی رابطه معناداری وجود دارد.
نتایج حاصل از پژوهش پورسردار و همکاران (۱۳۹۱) با عنوان تأثیر خوش­بینی (تفکر مثبت) بر سلامت روانی و رضایت از زندگی: یک مدل روانشناختی از بهزیستی، نشان داد که خوش­بینی به واسطه افزایش سطح سلامت روانی، رضایت از زندگی را درپی­دارد. همچنین متغیر خوش­بینی با تأثیر بر نوع احساس­ها و هیجان­های فرد، نگرش مثبت و در نتیجه رضایت از زندگی را در پی خواهد داشت. یافته­ های نصیری و همکاران (۱۳۹۰)، در مطالعه­ ای با عنوان امید و رضایت از زندگی و سلامت روان در میان زنان در جمهوری ترکیه حاکی از آن است که نرخ امید به زندگی و سطح عمومی شادی زنان در دهه­های گذشته در ترکیه افزایش چشم­گیری داشته است، لکن میزان رضایت­مندی از سلامت طی سالهای ۲۰۰۳ تا ۲۰۱۰ در بین مردان بسیار بیشتر از زنان است و افرادی که اصلاً از سلامتی خود رضایت ندارند در میان زنان از مردان بیش­تر بوده ­اند.

 

۲-۱۸-۲- پیشینه پژوهش در خارج از کشور

حیطه طرحواره­های ناسازگار اولیه، شکل­گیری، پیامدها و چگونگی درمان آن­ نیز از سالیان دور علاقه پژوهشگران حوزه های گوناگون روان­شناسی، به­ویژه شناخت­درمانگران را به خود جلب کرده و طیف وسیعی از ادبیات روان­شناختی را به خود اختصاص داده است. سامانی و همکاران (۲۰۰۷)، در مطالعه تاب­آوری، سلامت روان و رضایت از زندگی در زمینه پیامدهای تاب­آوری، به افزایش سطح سلامت روان[۱۰۶] و رضایتمندی از زندگی[۱۰۷] اشاره داشته اند. جوکار (۲۰۰۸)، در مطالعه­ ای با عنوان نقش واسطه­ای تاب­آوری در رابطه بین هوش هیجانی و هوش عمومی با رضایت از زندگی دریافت، تاب­آوری نقش واسطه­ای بین انواع هوش و رضایت از زندگی دارد. شهامت (۲۰۱۰)، در مطالعه خود با عنوان پیش ­بینی نشانه­ های سلامت (جسمانی سازی، اضطراب و افسردگی) بر اساس طرحواره­های ناسازگار اولیه نشان داد که به طور کلی طرحواره­ها توانایی پیش ­بینی نشانه­ های سلامت عمومی را دارند. پتروسلی[۱۰۸] وهمکاران (۲۰۰۱) در پژوهشی با عنوان طرحواره شناختی به عنوان واسطه متغیرهای مرتبط بین شخصیت خود آسیب­رسان و افسردگی بدین نتیجه دست یافت که حدود ۶۴درصد واریانس آسیب­های شخصیتی و اعتیاد را طرحواره­های محرومیت هیجانی، وابستگی/ بی­کفایتی، استحقاق/ بزرگ منشی، خود تحول نیافته / گرفتار و شکست تبیین می­ کنند. وی نشان داد این طرحوار­ه­ها۴۴ درصد نمونه­هایی که آسیب شخصیتی دارند را درست پیش ­بینی می­ کنند. ولبورن[۱۰۹] و همکاران، (۲۰۰۲) در تحقیقی با عنوان پرسشنامه طرحواره فرم کوتاه: تحلیل عاملی و رابطه بین علائم و طرحواره­ها روی یک جمعیت ۱۶۴ نفری در یک بیمارستان روانپزشکی نشان داد طرحواره­ها قوی­ترین پیش­بینی­کننده­ های علایم روانی نظیر اضطراب، افسردگی، پارانوئید و سوء مصرف مواد می­باشند.
دیلاتر[۱۱۰] (۲۰۱۰) در مطالعه خود با عنوان طرحواره مراجعین مضطرب­تر از حد طبیعی، به بررسی نقش طرحواره درمانی در کاهش اضطراب دانشجویان مضطرب و غیرمضطرب پرداخت. جامعه آماری پژوهش او را ۱۱۰۰ نفر از دانشجویان مضطرب و سالم مراجعه­کننده به مرکز کلینیک دانشگاه تشکیل می­دادند او دریافت که طرحواره به خصوصی با عامل اضطراب ارتباط ندارد. دانگایوک (۲۰۰۷) در پژوهشی با عنوان طرحواره­های ناسازگار شناختی به عنوان میانجی بین کمال گرایی و پریشانی روانی به بررسی نقش واسطه­ای طرحواره­های شناختی ناسازگار در رابطه بین ­کمال­گرایی[۱۱۱] و درماندگی روا­ن­شناختی[۱۱۲] پرداخته است. یافته­ های این تحقیق نشان داد طرحواره­های شناختی ناسازگار نظیر ترس از طرد شدن و ناکامی در پیشرفت به عنوان متغیر واسطه­ای بین کمال­گرایی اجتماعی[۱۱۳] و اضطراب عمل می­ کنند. رایکه بوئر و د­ی­بو، (۲۰۰۹)در تحقیقی با عنوان تحلیل چند عاملی اکتشافی پرسشنامه طرحواره یانگ در یک جمعیت بالینی در مقابل جمعیت غیر بالینی هلندی بیان داشته اند که طرحواره­های یکسانی در سنین کودکی وجود دارد و افرادی که از طرحواره­های سازگار استفاده می­نمایند، توانایی بهتری برای مقابله با فشار روانی داشته و زمانی که در زندگی با حادثه­ای فشارزا مواجه می­­شوند، کمتر احتمال دارد که دچار مشکلات روانی شوند. چنین کسانی معمولاً رضایت از زندگی بیشتری را نیز گزارش می­دهند.
پژوهش سامر و کازارلی[۱۱۴] (۲۰۰۴)، با عنوان تأثیر دلبستگی بزرگسالان بر شریک زندگی و کیفیت رابطه نشان دادند، طرحواره­های بی­اعتمادی/ بدرفتاری، محرومیت هیجانی، استحقاق/ بزرگ منشی و خودانضباطی و خود کنترلی ناکافی با کاهش رضایت از روابط عاشقانه مرتبط است. تیان و بارانف (۲۰۰۷)، در مطالعه خود با عنوان پرسشنامه طرحواره یانگ: نقد و بررسی مسائل اندازه ­گیری و روان­سنجی، دریافتند تعامل­های ناکارآمد پدر و مادر پیش بین بسیار خوبی برای طرحواره­های ناسازگار اولیه و تعامل کمتر کودکان در روابط میان فردی آینده است. رایت و همکاران (۲۰۰۹)، در پژوهشی با عنوان بدرفتاری­های هیجانی دوران کودکی و پریشانی روانی بعدی در دانشجویان: نقش واسط­ای طرحواره­های ناسازگار، نشان دادند سبک والدینی بر شکل­ گیری طرحواره­ها و طرحواره­ها در آسیب­شناسی روانی روابط میان فردی آتی افراد اثر دارد.
ییلماز و همکاران (۲۰۱۱)، در پژوهشی به بررسی مهارتهای ارتباطی دانشجویان با توجه به طرحواره­های ناسازگار اولیه پرداختند. آن­ها با مطالعه ۲۱۰ دانشجو دریافتند، آثار طرحواره­های ناسازگار اولیه و جنسیت دانشجویان، باهم درسطح مهارتهای ارتباطی آنان معنادار نیست؛ اما عامل جنسیت به تنهایی اثر معناداری برسطح مهارت ­ها داشت؛ به­گونه­ای مهارت­ های ارتباطی دانشجویان دختر بالاتر از پسران بود. آن­ها این نتیجه ­گیری را مطرح کردند که جنسیت عامل مهمی در سطح مهارت­ های ارتباطی افراد است. برودی و کارسون، (۲۰۱۲) در پژوهشی با عنوان رابطه خودآسیبی با مکانیسم­های دفاعی رشدنایافته نه با مصرف مواد در نوجوانان اسکاتلندی، بین مکانیسم­های رشدنایافته با رفتارهای خودآسیبی ارتباط معناداری یافته­اند. آن­ها دریافتند که خود زنی افراد، مرتبط با مکانیسم دفاعی ناپخته است نه با مصرف مواد یا استفاده اخیر از الکل و باید تحقیقات و توجه بالینی بیشتری به مکانیسم­های دفاعی ناپخته افراد خود زن در متوقف کردن آنها از این رفتار داده شود. بوند و پری[۱۱۵] (۲۰۰۴) در پژوهشی با عنوان تغییرات بلند مدت سبک­های دفاعی با درمان روانکاوی در بیماران افسرده و اضطرابی و اختلالات شخصیتی به این نتیجه رسیدند که دفاع­ها نقش مهمی در سلامت روانی ایفاء می­ کنند. بررسی های متعدد نیز از این فرض حمایت کرده­ اند که سلامت جسمی و روانی افراد بطور معناداری با مکانیسم­های دفاعی آنها در ارتباط است.
در تحقیقی که توسط پلیتری (۲۰۰۲) انجام شد، رابطه بین هوش هیجانی و مکانیسم­های دفاعی مورد بررسی قرار گرفت. نتایج نشان داد که هوش هیجانی با سازوکارهای دفاعی و در نتیجه با سازگاری روان­شناختی، رابطه مثبت معنی­دار دارد. همچنین افرادی که از سازوکارهای دفاعی مناسب استفاده می­ کنند، هوش هیجانی بالایی داشته و نیز در بین مؤلفه­ های هوش هیجانی، بهره­وری هیجانی بیشترین همبستگی را با سازوکارهای دفاعی دارد. نکته جالب توجه، پژوهشی است که توسط ون و همکاران (۲۰۰۹) انجام شده، در این پژوهش ارزش پیش­بینی­کنندگی سبک دفاعی بر پیامد روان­درمانی افسردگی بررسی شده و نشان داده شد که بیماران بهبود یافته از افسردگی از کارکرد دفاعی کلی رشدیافته­تری برخوردارند. این یافته بر اهمیت تغییر و تحول سازوکارهای بنیادی چون سبک­های دفاعی در نتیجه درمان تأکید دارد. این یافته همخوان با دیدگاه رایج در مورد همبستگی میزان رشدیافتگی مکانیسم­های دفاعی و آسیب­شناسی روانی است. بخشی پور و همکاران (۲۰۰۳) در مطالعه خود با عنوان حمایت اجتماعی با سلامت روان دانشجویان نشان دادند که رضایت از زندگی و حمایت اجتماعی به شکل معناداری سلامت روانی را پیش ­بینی می­ کنند. جاج و همکاران، (۱۹۹۷) در پژوهشی با عنوان علل جهت مند رضایت شغلی: یک رویکرد ارزیابی هسته­ای، خبر از وجود رابطه بین سن با رضایت از زندگی می­دهند.
تنن بام و همکاران، (۲۰۰۷) در مطالعه­ ای با عنوان چه چیزی ادراک زنان سالخورده را از سلامت مرتبط با کیفیت زندگی تحریک می­ کند؟ نشان دادند تفکرات غیرمنطقی نظیر نیاز به تأیید دیگران، انتظار بالا از خود، دلواپسی و اضطراب، اجتناب از مشکلات و درماندگی برای تغییر با عزت نفس پایین و نارضایتی از زندگی رابطه دارد. اوستین[۱۱۶] و همکاران، (۲۰۰۵) در پژوهشی با عنوان رابطه شخصیت، بهزیستی و سلامت با ویژگی هوش هیجانی نشان می­ دهند که هوش هیجانی با میزان رضایت از زندگی، گستره شبکه اجتماعی و کیفیت آن رابطه مثبت و با پریشانی روان­شناختی رابطه منفی دارد. نتایج پژوهش استرسلی و همکاران، (۲۰۰۰) با عنوان خوش­بینی شاخص سلامت روانی: با بهره گرفتن از ارزیابی روانی هوشمندانه نشان می­دهد که خوش­بینی به طور منفی با افسردگی و به طور مثبت با رضایت از زندگی، سلامت جسمانی و روانی و وقوع کمتر اختلالات روانی و عزت نفس بالا رابطه دارد. هامارت و همکاران (۲۰۰۱) در پژوهشی با عنوان پیش­بینی­کننده های رضایت از زندگی در جوانان و بزرگسالان نشان دادند که خوش­بینی از عوامل مؤثر بر افزایش سطح سلامت روان و در نتیجه رضایت از زندگی است.
فروالد[۱۱۷] و همکاران (۲۰۰۱) در پژوهشی با عنوان رابطه بین کاهش اضطراب و کیفیت زندگی نشان دادند که کاهش مشکلات هیجانی از جمله اضطراب نقش مهمی در افزایش سطح رضایت از زندگی دارد. مالتبی و همکاران، (۲۰۰۴) در پژوهشی با عنوان شخصیت و مقابله: زمینه­ای برای بررسی عبادت و سلامت روان دریافتند افرادی که رضایت از زندگی بالاتری دارند از سبک­های مقابله­ای مؤثرتر و مناسب­تر استفاده می­ کنند، عواطف و احساسات مثبت عمیق­تری را تجربه می­ کنند و از سلامت عمومی بالاتری برخوردارند. عدم رضایت از زندگی با وضعیت سلامتی ضعیف­تر، علائم افسردگی، مشکلات شخصیتی، رفتارهای نامناسب بهداشتی و وضعیت ضعیف اجتماعی همبسته است. آدلر و فاگلی، (۲۰۰۵) در مطالعه­ ای با عنوان تفاوت­های فردی در یافتن ارزش و معنا به عنوان پیش­بین منحصر به فرد بهزیستی نشان دادند که رضایت از زندگی از میزان خودآگاهی به خوش­بینی و معنویت­گرایی فرد متأثر است، به عبارت دیگر هر چه افراد خودآگاهتر و خوشبین­تر و از معنویت­گرایی بالاتری برخوردار باشند، به همان میزان از رضایت بالاتری برخوردارند. لی و همکاران (۲۰۰۴) در مطالعه پیش ­بینی رضایت از زندگی در پرستاران کره­ای به بررسی سطح رضایت کاری و فرسودگی شغلی و رضایت از زندگی در میان پرستاران پرداخت و مشخص گردید بین رضایت از زندگی و رضایت کاری رابطه مثبت و بین رضایت از زندگی و فرسودگی شغلی رابطه منفی وجود دارد.
فصل سوم
روش اجرای پژوهش

 

موضوعات: بدون موضوع
[چهارشنبه 1400-01-25] [ 12:28:00 ق.ظ ]