با این همه مقایسه این نقوش با نقوش حک شده بر روی ابزارهایی که در کار کاوش باستان شناسی در مناطق دیگر ایران بدست آمده اند و همچنین مقایسه این نقوش با سایر نقوش صخره ای چه در ایران و چه در مناطق دیگر جهان می تواند راهگشا باشد. همانند مقایسه شبح گوزن تنگ قیدو با گوزن جادوگر غار سه برادر مثلا بر این پایه می توان سنگ گوزن شبح مانند تنگ غرقاب – قیدو را حدود ۱۵۰۰۰ -۱۰۰۰۰ سال پیش از میلاد تخمین زد.
اما راه جالب تری که برای تعیین سن نسبی و تغییرات و یا عدم تغییرات مضامین و سبک ها که در طی چندین هزار سال اتفاق افتاده، بررسی نقوشی است که در این مناطق و در طول دوران های مختلف بر روی هم حک شده اند.
دانلود پایان نامه
باید توجه داشت نگاره های موجود در یک تخته سنگ، اعم از آنکه بر روی هم حک شده باشند و یا در کنار هم، ممکن است متعلق به دوران های متفاوت باشند. برای مثال، بر روی تخته سنگی که سواری را با لباس عصر ساسانی می بینیم تصاویر دیگری از آدمیان پیاده،سواره، کمان انداز و کمند انداز و جانورانی چونان گرگ، پلنگ و بزکوهی به سبک های متفاوت دیده می شود که احتمال قوی هم آنها از یک دوره نیستند.
کار دیگری که برای تخمین دقیق تر قدمت هر گروه از این نگاره ها، کم و کیف زندگی و فرهنگ این شکارچیان می شود انجام داد کاوش های باستان شناسی در مناطق زیست گاهی نزدیک به همین سنگ نگاره ها است.
آنچه که هنر و فرهنگ یک ملت را از آغاز نشان می دهد، تنها اعتقادات و نگرش او به جهان پیرامونش است. آثار بزرگ هنری در طول قرون متمادی بر اساس این نگرش استوار بوده و عدم آگاهی در این زمینه باعث می شود که از زیبایی این هنر لذت نبریم ، در حالیکه هر خط، فرم و شکل برای خود مفهومی دارد و چه زیباست هنگامی که به اندیشه سازندگان این آثار پی ببریم و از آنجائیکه اصالت و عظمت یک قوم و فرهنگ مستقیما در هنر آن جلوه می کند، باید بگوییم هنرهای پیشینیان، نمایشگر فرهنگ و تمدن هر قوم بوده و در تاریخ هنر ملتها، پیوند ناگسستنی دارد.
آشنایی با فرهنگ و باورها و سنت ها از طریق مطالعه نقوش نمادین در هنر امکان پذیر است. زیرا که بیشتر نقش و تصاویر سرشار از مفاهیم است وبرای درک این مفاهیم ضرورت دارد که تمامی علائم ونقوش که در آثار هنری و تاریخی دارای ویژگی نمادین هستند شناسایی شود. نمادهای به کار گرفته شده در آثار هنری و تاریخی ایران اغلب بر مسائل آرمانی و اعتقادی مردم تکیه دارد.
فرهنگ پیوسته ایران، از دیرباز، به باورها، و داستانها و اسطوره هایی مربوط شده که هر کدام مبین نیازی خاص و بازتاب آرزویی ملی و جهت یافته بوده است. افسانه ها و اسطوره ها به عنوان جلوه ای از فرهنگ، با خلاقیت قوی رابطه مستقیم داشته و مراد از این خلاقیت، در اینجا چیزی در حدود نوعی آفرینش هنری است. باید بگوییم اسطوره نخستین بخش از تاریخ شفاهی و غیر مدون و نخستین و سیله برای بازگویی جهان بینی انسان به شمار می رفته است. اسطوره با رمز و راز همراه است، و نقوش اسطوره همیشه به عنوان سر فصل کتاب نقش، بخشی از فلسفه نقش را به خود اختصاص داده است. شاید خطا نباشد اگر بگوییم اسطوره و هنر دو روی یک سکه اند و در خاستگاه و هدف، مشترک هستند. آنچه این دو را از هم جدا می کند یکی نحوه ارائه به اصطلاح ظرف بیان آنهاست و دیگر اینکه پدید آورنده اسطوره خلاقیت جمعی و عامل پیدایش اثر هنری ، آفرینش فردی است، حال آنکه در غایت و هدف، هر دو ف به جامعه و فرهنگ، تعلق دارند، هنر و افسانه، هر دو، در موقعیتی متولد می شوند که ذهن هنرمند و افسانه پرداز آزادانه بتوان حرکت کند و قید ها و محدودیت ها آن را از جریان طبیعی خویش منحرف نسازد. (رخشان، ۱۳۸۷و۱۳۸۸)
۶-۱ نماد
تاریخ نمادگرایی نشان می دهد که هرچیزی می تواند معنای نمادین پیداکند ، مانند اشیای طبیعی (سنگ ها، گیاهان ،حیوانات ، انسان ها ، کوه ها ، دره ها ،خورشید ، ماه ، باد ، آب و آتش ) و یا آنچه دست ساز انسان است مانند (خانه، کشت، یا حتی خودرو) و یا اشکال تجریدی مانند (اعداد سه گوش ، چهارگوشه و دایره)در حقیقت جهان و آنچه دراوست ، یک نماد بالقوه است .
انسان با گرایش طبیعی که به آفرینش نمادها دارد به گونه ای ناخودآگاه اشیاء یا اشکال را تغییر می دهد و بدین سان به آنها اهمیت روانی بسیار مهمی می دهد تا حالتی هنری یا مذهبی به خود بگیرند. تاریخ ما که از گذشته بسیار دور همواره تنگاتنگ مذهب و هنر قرار داشته، نشان می دهد برای نیاکان نمان پر معنا بوده و آن را به هیجان در می آورده اند .
نماد در علم روانشناسی به معنی وجه آشکار و نمایان صورت مثالی شناخته و فی نفسه بیان نشدنی است. هر صورت مثالی می تواند درجامه ی نمادهای مختلف ظاهر گردد. این نمادها به نوبه خود می توانند مجموعه ی صورت های گوناگون را تشکیل دهند و به شکل رشته های تصاویر به هم پیوسته ای در آیند. از نظر یونگ، نمادها ی گوناگون مجسم کننده صورت مثالی هستند.( باستید، ۱۳۷۰ : ۷۰)
انسان نخستین قرنها پیش از آموختن و نوشتن، مدارکی به صورت علایم از خود بجای گذارده است. درست به همان نحو که کودکی چوب و سنگ را روی هم انباشته می نماید تا تصورات و افکار ذهنی خود را برای بیان الفاظ مربوطه را که نیاموخته است متجلی سازد. بشر نیز ازآغاز حیاط خویش کوششهای نخستین خود را مصروف ایجاد بتهای سنگی و علامت گذاری درختان نمود تا بیانگرافکار او باشد.در جهانی که تمامی مخلوقات و حتی خود طبیعت دشمنان بشری بودند که تازه پا به دنیا نهاده بود انسان از استعدادهای خود برای بجا گذاردن مدارکی از مجاهدتهای خویش برای زنده ماندن سریعاً کمک گرفت. مدارک مذکور راهنمای خانواده ها درشکار و تأمین زندگی بهتر گردید و نیز گوشزدی درمقابله با خطرات و طرحی جهت پیشرفت بشمار آمد. دایره ای که (دیسک) نمایانگر قرص خورشید بود منبع گرمی و حیات تلقی گردید و قویتر بودن خورشید و قابلیت اعتماد بشر به آن نسبت به بشر، آنرا در تصورات وسیع انسان برخوردار ازصفات الهی جلوه گر ساخت .
بشر با استعداد فزاینده ای در بیان افکار خویش به سرعت برای هر تصور و رویداد بنیادی علامتی یافت و یا خلق نمود و چون در جهان عمده متخاصم و غیر قابل توجیه، بشر هنوز بیگانه بود از قدرتهای نمایانگر خویش هم مشعوف و هم بیمناک می شد. این احساسات توامان یعنی بیم و امید که برروزهای او حکمفرمایی شبهای وی را مضطرب می ساخت او را برآن داشت تا علایمی ابداع نماید که نه تنها نمایانگر واقعیت مادی، بلکه نمایانگر موجودات جاندار و چه نمایانگر موجودات بی جان باشد .
بعضی از اندیشمندان انسان را حیوان دلالت گر تعریف کرده اند. در واقع آدمیان از طریق ، ابداع و تفسیر نشانه ها و آیات و نمادها معنا می آفرینند. به گفته چارلز ساندرز پیرس تنها در پرتو نشانه هاست که می توان اندیشید.تفکر بدون نشانه امکان پذیر نیست. نشانه ها ممکن است منش کلامی، تصویری یا آوایی و یا بساوایی به خود بگیرند اما این امور به تنهایی دارای معنا نیستند بلکه معنا چیزی است که ما بر آن ها می افزاییم. پیرس می گوید در صورتی چیزی به نشانه تبدیل می شود که شخص چنان دلالتی را برآن هموار کند. معمولاً افزودن معنا به نشانه ها در سایۀ قراردادها صورت می پذیرد .
سوسور انگاره ی بصری را در مورد نشانه مطرح کرد. او گفت که نشانه مرکب است از یک دال (دلالت کننده) و یک مدلون (دلالت شونده) دال صورتی است که نشانه به خود می گیرد و مدلول معنا و مفهومی است که نشانه به آن دلالت دارد.
انسان برای انتقال افکار، عقاید و ذهنیات خود از گفتار یا نوشتار استفاده می کند. این زبان سرشاراز نمادها و نشانه هایی است که به خودی خود معنایی ندارد، اما به دلیل کاربرد فراگیرشان دارای معنا هستند و یا اینکه انسان به ظن خود به آنها مفهومی بخشیده است. ولی هیچکدام از این نمادها نیستند، بلکه فقط تداعی کننده نشانه اشیاء هستند. (یونگ ،۱۳۷۷ :۱۶)
آنچه ما نماد می نامیم یک اصطلاح است؛ یک نام یا نمایه ای است که افزون بر معنای قرار دادی و آشکار روزمره ی خود، دارای معنای متناقضی نیز هست. نماد شامل چیزی گنگ، ناشناخته یا پنهان از ماست. اما دست یابی به حقیقت نیاز به بحث دارد ، بنابراین یک کلمه یا نمایه هنگامی نمادین میشود که چیزی بیش از مفهوم آشکار خود داشته باشد. این کلمه یا نمایه جنبه ی ناخودآگاه گسترده تری دارد که هرگز نه می تواند به گونه ای دقیق مشخص گردد ونه به طور کامل توضیح داده شود. (یونگ ، همان :۱۷)
نماد می تواند چندین فضا را برداشته باشد بنابراین، اولین و سطحی ترین تفسیر، کامل ترین تفسیر نیست. نماد آشکارکننده مفاهیم فرهنگی و تاریخی است و از طریق آن می توان افکار و فرهنگ و نگرش گذشتگان را دریافت کرد .
درمقدمه کتاب فرهنگ مصور نمادهای سنتی آمده است؛ «مطالعه نماد، فقط یک تبحر نیست، نماد با خودشناسی انسان مربوط است. نماد یکی از ابزارهای معرفت و کهن ترین – بنیادی ترین روش بیان محسوب می شود . ابزاری که موجب آشکار شدن مفاهیمی زودگذر می گردد که به صورت دیگری قابل بیان نیستند». در واقع نمادها زبان بیانی تمدن ها به شمار می روند و با حضور آن هاست که تمدنی با رویا فقیر قابل تصور است. اما « نمادها نه فقط جهانی هستند بلکه در طول اعصار باقی مانده و تا به امروز رسیده اند، آنها در خطوط متعارف اندیشه قرون و رویاهای نژادی شمول یافته اند. نماد تخیلی ما را برمی انگیزد و ما را به اقالیم بی کلام اندیشه رهبری می کند. این اندیشه از آن خود فرد نیست، نماد نمی تواند به طور غیر طبیعی برای بیان خواسته ها و افکار شخصی به وجود آید. نماد از خود فراتر می رود و جهانی می شود و جزو ذات حیات معنوی است. نماد چه برونی باشد چه پست، بیانی حقیقی و تعالی است که به هیات نماد درآمده است ». پس نمادگرایی یکی از اساسی ترین دغدغه های بشر بوده که اگر چه آگاهانه آن را نساخته و در ذهن پرورانده، اما همیشه پس پشت ذهنش رخنه کرده است.[ در فصل قبل ما به برخی از نمادهایی که در فرهنگ ما بسیار ازآنها نام برده شده اشاره کردیم…نمادهایی که نه تنها برای تمدن ما دارای شناسنامه است، بلکه در فرهنگ و تمدن های دیگر ملل و هم دارای قواعد و شناسنامه است]
جهان اسطوره ای جهانی است که نمادهای سازنده آن در ضمیر ناخودآگاه آفرینندگانش مشترکند، اشتراکات این نمادهای به قدری است که در نمودهای بصری آن هم مشترک است. در این معنا نقاشی، طراحی، ادبیات، تئاتر، موسیقی و سینما از نشانه هایی سود می برند که در بیشتر ملت ها با کمی تفاوت در معنا آفریده شده است .
«در فرهنگ فلسفی، نوشته های سمبلیک و نمادین، آثاری مبنی بر صورت الهامی در مقابل تفکر منطقی مبنی بر معانی مجرد، تعریف شده است. میر چا الیاده رمز و نماد را دنباله وار ادامه تجلی قداست در اساطیر توصیف کرده است. از نظر ادبی نیز هر گاه در اثر ادبی، ابزار و عناصری به خدمت گرفته شود که القا کننده و مبین موضوع یا شیئی دیگر باشد یا عملی مطرح گردد که امر دیگر را القا کند که هم خود باشد و هم مظهر مفاهیم فراتر از وجود عینی خود، «نماد» خوانده می شود.» (قبادی،۱۳۷۴: ۳۴۱- ۳۳۹)
۶-۲ نماد و اسطوره
نماد در اساطیر – که در این فصل مورد پژوهش ما ست – جایگاه ویژه ای دارد و در واقع به منزله زبان اسطوره است. در واقع نماد واسطه ای جاودانی است میان آن چه خرد در می یابد و آن چه در نمی یابد. از این رو، بهترین زبان برای بیان اساطیر، زبان نماد است نه مفاهیم عقلی. هر انسانی در هر دوره به نمادها قالبی نو می بخشد، بدین گونه که آن حقیقت جاودانه که نماد نمایشگر آن است، هر بار به صورتی تازه به ما عرضه می شود.(ستاری،۱۳۶۶: ۴۶۹) نمادها آبستن معانی و رازها هستند. یک نماد ممکن است یک معنی خاص را به ذهن القا کند و گاه یک معانی و مفاهیم گوناگونی را در بطن خود جای داده است؛ به عبارت دیگر، معانی گوناگون و رازناک در قالب نماد پیچیده شده اند. نماد نشان دهنده ی تضادها و پیوندهای طبیعی و ماوراء طبیعی در دنیای اساطیر، افسانه ها، قصه ها و حماسه است. تضاد و تقابل خیر و شر، روشنی و تاریکی، زمین و آسمان، باران و خشکی، خورشید و ماه و … در داستان ها، اساطیر و افسانه ها و قصه ها و … به گونه ای نمادین، مانند جنگ خدایان و اهریمنان، جنگ زاغ و جغد، جنگ مار و پرنده، جنگ قهرمان با اژده ها و… مطرح می شود که اغلب برای نشان دادن قطب های متضاد جهان است. از طرف دیگر با بهره گرفتن از نماد، می توان پیوند و آشتی تضاد ها را به نمایش گذاشت، مانند پیوند و آشتی خورشید با ماه یا پیوند آب و آتش در برخی اساطیر. ( بهار ، ۱۳۵۱: ۴۸) پس نماد شناسی دانشی است که پیوند تضاد ها را شناسایی و تفسیر می کند.
برخی نماد ها از روزگاران کهن شکل گرفته و در تفکرات، و اندشه ها و رویاهای اقوام گوناگون باقی مانده اند، بنابراین اندیشه ها و معانی رازناکی در نماد گنجانده شده است و می توان در فراسوی معنای ظاهری یک یا چند نماد، باور، اندیشه و چه بسا اسطوره ای کهن را یافت.
نمادهایی که زاییده معانی گوناگون و باور های کهن هستند؛ با روان یک قوم یا روان مردم یک سرزمین یا فراتر از یک سرزمین پیوند دارند؛ بنابراین نمی توان تولد و زایش این قبیل نمادها را در مکان و زمان خاص دانست بلکه چنین نمادهایی به خودی خود اندیشه ای هستند با پشتوانه ای محکم و کهن.
در بسیاری از آئین ها و ادیان، رفتار و اعمال نمادینی وجود داشته که از اعتقادات بنیادین آن ها به شمار می آمده است؛ بعد ها این رفتار و اعمال نمادین، در ظاهر جامعه ای نو و مطابق با الگوهای حاکم بر جامعه، در داستان ها، قصه،ها حکایت ها و حتی در فعالیت های روزمره ظاهر شده اند. امروزه نیز بعضی اعمال و رفتارهای مردم، ریشه در باورهای کهن آنها دارد و مردم ناخواسته و نا آگاهانه، به علت پیوند روانی با این قبیل اعمال نمادین، آن ها را انجام می دهند. «گرچه دیگر اصل و علت انجام آنها به دست فراموشی سپرده شده است… اما در ژرفای انسان ، در خیال ها و رویایش، در پوششی از کهن الگوها می زید.» (واحد دوست، ۱۳۸۱ :۹۳).
اسطوره و نماد پیوندی ناگسستنی دارند. «سمبل ها تجلی ایده آل حقایق و ارزش های مطلق انسانی یک دوره و یا یک قوم از جوامع بشری و اسطوره ها انگیزه ای برای پیدایش سمبل می باشند و این گونه است که دو مقوله سمبل و اسطوره در کنار هم معنی پیدا می کنند.» (دادور ،۱۳۸۵: ۹)
بنابراین می توان ضمن پیوستگی اسطوره و نماد، گذار اسطوره به نماد را نیز پذیرفت. «بعضی گفته اند واژه یmyth از ریشه mutus می آید که به معنی گنگ و خاموش است و این مفهوم خاموشی در مورد اموری مصداق و معنی پیدا می کند که به اقتضای ذات و سرشتشان جز از راه نماد بیان شدنی نیستند.» (ستاری،۱۳۶۶: ۹) علاوه بر اساطیر، رویا ها نیز زبانی نمادین دارند، میرجلال الدین کزازی دراین باره می نویسد:
«اسطوره ها و رویاها هر دو در قلمرو نماد هایند هم اسطوره، هم رویا به زبانی پیچیده و چند سویه و راز آلود که زبان نمادهاست با ما سخن می گویند و نهفته هایشان را بر ما آشکار می سازند. نمادهای رویا نمادهای اسطوره ای به یکبارگی نمادهایی هستند که از ناخود آگاه تباری و ناخودآگاه جمعی بر می آیند. برای گزارش اسطوره و رویا و گشودن رازهایشان، به ناچار می باید با زبان نمادها آشنا شوند.» (کزازی،۱۳۷۲: ۱۶۳)
بنابراین نمادشناسی دانشی است مربوط به کشف مفاهیم و رموز نهفته، برای شناخت بشر از خودش.
۶-۳ جایگاه حیوانات در اساطیر
به دلیل ارتباط و پیوستگی که اقوام کهن در دوران اساطیری با طبیعت داشتند، برخی از عناصر در نظر آن ها، زنده و جاندار و مقدس و معنا دار می نمود و بشر برای بیان مفاهیم، اندیشه ها و باورهای خود از عناصر، پدیده ها و موجودات طبیعت مدد می جست. بنابراین شخصیت های اساطیری و ارتباط آنها با حیوانات، پرندگان، گیاهان و دیگر عناصر طبیعت، همه و همه رساننده ی مفاهیم و باورهای خاصی است که با ارتباط عمیق انسان با محیط پیرامونش اشاره دارد؛ قابل توجه است که:
«اسطوره ها ساخته و پرداخته انسان های نخستین هستند و شاید وقتی آنها را می ساختند در اندیشه کارکرد آن نبودند و شاید خیال پردازیی بیش نبوده که واقعیت های دور و بر پیرامون خود را در آنها شفافیت داده اند، ولی باید پذیرفت که آنها در عین نمونه و الگو بودن، بار مینوی و معنویتی را به دوش می کشند که بتواند برای انسان نیازمند وجدان، که کارکردهای مینوی، نیاز فطری اوست، کار ساز بوده، بازتابی گسترده داشته باشد.» (واحد دوست،۱۳۸۱: ۵۷)
بیان که زبان اسطوره، زبانی نمادین است. «از گذر همین زبان است که اسطوره رویه ودرونه ای دارد. نمادین گشتن اسطوره با گذشت زمان رخ داده است؛ چه انسان هرگز در اندیشه ی این که پوشیده سخن بگوید، نبود، ولی وقتی هاله زمان دور آن را فرا گرفت، ساده اندیشی کودکانه رخ بربست. اسطوره ها این باورهای مردم آغازین، راز آلود و رمز واره گشت.» (همان: ۷۱)
بدیهی است که گذر زمان همراه با تحول و دگرگونی، در بافت اساطیر نیز نفوذ کرده و برخی عناصر و شخصیت های اساطیری، دگرگون و سازگار با اندیشه های نو گشته اند، شاید بتوان این اساطیر را اساطیری سازش پذیر نامید.
تحول و گذار اسطوره از تنگنای زمان و صافی اندیشه ها را در ایران نیز می توان، مشاهده کرد. بدین ترتیب که هر چه ساختار اساطیری داستان ها به سمت بافت حماسی پیش می رود، شخصیت ها و عناصر طبیعت که در اساطیر بودند نیز وارد دنیای حماسه می شوند و اندیشه ها و ارزش های ملی سرزمین را منعکس می کنند. بعدها که بر اساس شرایط جامعه، اندیشه های عرفانی حاکم می شود قهرمان، حیوانات، پرندگان و… که در داستان های حماسی نقش داشته و در جامه ای نو، وارد داستان ها و اشعار عرفانی شده اند.(رضی، ۱۳۸۱: ۳۹۸) ناگفته پیداست که این تغییر و تحولات یکباره انجام نشده و عناصر نقش آفرین در اساطیر و حماسه ها، به طور کامل پشتوانه ی کهن خود را از دست نداده اند و پذیرش نقش جدید شخصیت ها، به فضای نفی مطلق نقش پیشین آنها نیست. ( پور نامداریان، ۱۳۸۳ :۱۸۸)
در بسیاری از آثار کهن، طرح و نقش حیوانات نیز دیده می شود که نشان از جایگاه ویژه ی حیوانات در زندگی و اندیشه ی بشر دارد. به عبارتی ، بعضی حیوانات که نزد برخی اقوام مقدس شمرده می شوند و مورد پرستش قرار می گرفتند، هنوز جنبه تقدس آن ها در میان اقوام باقی مانده است. گاه حیوان در مکان و زمان خاص مقدس بود و در زمان های بعد تقدسش را از دست داده و یا در مکانی دیگر همان حیوان جنبه ی منفی داشته است. گاه تقدس حیوان فراتر از یک سرزمین است مانند تقدس گاو در بسیاری از سرزمین ها ( شواالیه ، ۱۳۸۵: ۶۷۰ و۶۷۵) برخی حیوانات مانند مار نیز دارای دو جنبه متضاد هستند، گاه نافع و حیات بخش و گاه زیانبار و مرگ آور ظاهر می شوند. برخی خدایان هم به شکل حیوان تصویر می شدند، مانند خدایی که در مصر شکل گربه داشت و تندیس هایی از آن ساختند.( وارنر، ۱۳۸۷: ۵۰۷) خدایانی که شکل انسانی داشتند نیز ممکن بود به صورت یک حیوان تجلی کنند مانند تجلی بودا در قالب خرگوش (ایونس، ۱۳۷۳: ۲۴۵)
حیوانات نیز مانند انسان ها در اساطیر و افسانه ها و قصه های سرزمین های کهن، اهمیت دارند و نقش آفرینی می کنند. بسیاری از حیوانات دارای پشتوانه ی اسطوره ای هستند و کنش های آن ها بر اساس همان پشتوانه ی کهن آن هاست. به عبارت دیگر ممکن است باوری کهن در فراسوی نقش و رفتار یک حیوان وجود داشته اما پنهان باشد، که می توان با تأمل دقیق، این باور کهنه را احیا کرد و چه بسا بتوان کنش حیوانی خاص را در یک داستان، مطابق با پشتوانه ی کهن آن حیوان یافت.
بنابر آنچه بیان شد، می توان گفت: داستان ها و اساطیر سرزمین های کهن چون ایران، هند و یونان نشان می دهد که در این داستان ها «حیوانات دوش به دوش انسان ها پیش می روند و آن را در مسائل بغرنج زندگی یاری می کنند حتی در برخی از گات ها و اوستا، حیوانات رشته ی سخن را با انسان ها باز کرده و با آن ها بحث می کنند ». (شیکهر، ۱۳۴۱: ۲)
سرزمین ایران، صاحب گنجینه ای غنی از اسطوره هایی است که به زبان نماد، مفاهیم ژرفی بیان می کنند و به دلیل پیشینه ی تاریخی، فرهنگی و فکری این سرزمین جایگاه خود را در تمدن ما حفظ کرده و در میان مردم این سرزمین از اهمیت ویژه ای برخور دارند.
در ادامه به نمادشناسی حیوانات موجود در صخره نگاری ها درایران خواهیم پرداخت.
۶-۳-۱ بز و بز کوهی
بز طبیعت مذکر، وفور نیرو های حیاتی و انرژی آفریننده، بز می تواند با نمادهای غزال یا بز کوهی جابجا شود. زندگی در جاهای مرتفع نمایانگر تفوق است. بز ماده نشان دهنده نیروی تولید مثل مونث و باروری و وفور است.(کوپر،۱۳۷۹: ۵۷)
در اغلب نامه دهخدا ذیل واژه بز کوهی آمده است: نوع وحشی بز کوهی در کوهستانهای ایران، ترکیه و افغانستان ، چین و هندوستان فراوان است و شکار چیان صید کنند.
بز کوهی که آن را حیوان ملی ایران شناخته اند، در ادوار مختلف، در میان جوامع مختلف مظهر فراوانی فرشته و باران و گاهی مظهر خورشید بوده است. ( ایونس،۱۳۷۳: ۱۹۸)

موضوعات: بدون موضوع
[پنجشنبه 1400-07-29] [ 01:37:00 ب.ظ ]