فصل پنجم
نتیجهگیری و پیشنهادها
5-1 مقدمه
با توجه به مطالب بیانشده در فصول قبلی تحقیق، در این فصل به جمعبندی مطالب پرداخته می شود و نتیجه گیری از کار بیان می شود؛ و در ادامه پیشنهادها و راهکارهای مرتبط با موضوع پژوهش، و همچنین پیشنهادهایی برای موضوعات تحقیقات آینده ارائه می شود. در انتها، محدودیتهایی که تحقیق حاضر با آن مواجه شد بیان میگردد.
5-2 نتیجه گیری حاصل از فرضیه های پژوهش
فرضیه یکم:گرایش به برند بر نوآوری تأثیر مثبت و معناداری دارد.
فرض صفر: گرایش به برند بر نوآوری تأثیر مثبت و معناداری ندارد.
فرض پژوهش: گرایش به برند بر نوآوری تأثیر مثبت و معنا داری دارد.
با توجه به نتایج در جدول 4-12 سطح معناداری فرضیه برابر 000/0 و کمتر از 05/0 میباشد لذا فرض پژوهش تأیید میگردد بدین معنا که گرایش به برند بر نوآوری تأثیر مثبت و معناداری دارد . میزان این اثر میزان این اثر 452/0 میباشد با توجه به اینکه این ضریب مثبت است اثر آن به صورت مستقیم است به عبارتی با تغییر یک واحد (افزایش) گرایش به برند به میزان 452 درصد نوآوری افزایش می یابد.از این رو نتایج این فرضیه با نتایج مطالعات حسین پور (1393) دشتی و دیگران (1391) وظیفه دوست و عماری (1391) و کرتو بردویه (2012) همسو و هم جهت میباشد.
فرضیه دوم: برند سازی داخلی بر نوآوری تأثیر مثبت و معناداری دارد .
فرض صفر : برند سازی داخلی بر نوآوری تأثیر مثبت و معناداری ندارد.
فرض پژوهش: برندسازی داخلی بر نوآوری تأثیر مثبت و معناداری دارد.
با توجه به نتایج در جدول 4-12 سطح معناداری فرضیه برابر 000/0 و کمتر از 05/0 میباشد لذا فرض صفر رد می گردد بدین معنا که برندسازی داخلی بر نوآوری تأثیر مثبت و معنا داری دارد. میزان این اثر میزان این اثر 242/0 میباشد با توجه به اینکه این ضریب مثبت است اثر آن به صورت مستقیم است به عبارتی با تغییر یک واحد (افزایش) برندسازی داخلی به میزان 242 درصد نوآوری افزایش می یابد.نتایج این فرضیه با نتایج مطالعات شهسوار و عالم تبریز (1394) هچ و شواتز (2010) همسو میباشد و لی با مطالعات لای و همکاران (2013) و بهاتودری (2012) همسو نمیباشد.
فرضیه سوم: مدیریت استراتژیک برند بر نوآوری تأثیر مثبت و معناداری دارد.
فرض صفر: مدیریت استراتژیک برند بر نوآوری تأثیر مثبت و معناداری ندارد.
فرض پژوهش: مدیریت استراتژیک برند بر نوآوری تأثیر مثبت و معنا داری دارد.
با توجه به نتایج در جدول 4-12 سطح معناداری فرضیه برابر 000/0 و کمتر از 05/0 میباشد لذا فرض پژوهش تأیید می گردد بدین معنا که مدیریت استراتژیک برند بر نوآوری تأثیر مثبت و معناداری دارد . میزان این اثر308/0 میباشد با توجه به اینکه این ضریب مثبت است اثر آن به صورت مستقیم است به عبارتی با تغییر یک واحد (افزایش) مدیریت استراتژیک برند به میزان 308 درصد نوآوری افزایش می یابد. نتایج این فرضیه با نتایج مطالعه محمودی و هرندی (1393) گرین و اورث (2014) همسو میباشد ولی با مطالعات (بومگارت (2011) و دهدشتی (1391) همسو نمیباشد.
فرضیه چهارم : گرایش به برند بر گرایش به بازار تأثیر مثبت و معنا داری دارد .
فرض صفر : گرایش به برند برگرایش به بازار تأثیر مثبت و معناداری ندارد .
فرض پژوهش: گرایش به برند بر گرایش به بازار تأثیر مثبت و معنا داری دارد .
با توجه به نتایج در جدول 4-12 سطح معناداری فرضیه برابر 129/0 و بیشتر از 05/0 میباشد لذا فرض پژوهش رد می گردد بدین معنا که گرایش به برند بر گرایش به بازار تأثیر مثبت و معنا داری ندارد.
فرضیه پنجم : برند سازی داخلی بر گرایش به بازار تأثیر مثبت و معناداری دارد.
فرض صفر: برندسازی داخلی بر گرایش به بازار تأثیر مثبت و معناداری ندارد.
فرض پژوهش: برند سازی داخلی بر گرایش به بازار تأثیر مثبت و معناداری دارد.
با توجه به نتایج در جدول 4-12 سطح معناداری فرضیه برابر 383/0 و بیشتر از 05/0 میباشد لذا فرض پژوهش رد می گردد بدین معنا که برند سازی داخلی بر گرایش به بازار تأثیر مثبت و معناداری ندارد . از این رو نتایج این فرضیه با مطالعات کیم و دیگران (2012) آردم و سوییت(2014) و تیلور و دیگران (2004) همسو نمیباشد.
فرضیه ششم: مدیریت استراتژیک برند بر گرایش به بازار تأثیر مثبت و معنا داری دارد.
فرض صفر: مدیریت استراتژیک برند بر گرایش به بازار تأثیر مثبت و معناداری ندارد.
فرض پژوهش: مدیریت استراتژیک برند بر گرایش به بازار تأثیر مثبت و معناداری دارد.
با توجه به نتایج در جدول 4-12 سطح معناداری فرضیه برابر 000/0 و کمتر از 05/0 میباشد لذا فرض پژوهش تأیید می گردد بدین معنا که مدیریت استراتژیک برند بر گرایش به بازار تأثیر مثبت و معناداری دارد . میزان این اثر 007/1 میباشد با توجه به اینکه این ضریب مثبت است اثر آن به صورت مستقیم است به عبارتی با تغییر یک واحد (افزایش) مدیریت استراتژیک برند به میزان 007/1 درصد گرایش به بازار افزایش می یابد.بنابراین نتیجه این مطالعه با نتایج مطالعات کرباسپور و یاردل (1389) قربانی (1393) و کیم و دیگران (2012) همسو میباشد.
فرضیه هفتم: گرایش به بازار بر رقابت جویی تأثیر مثبت و معنا داری دارد.
فرض صفر: گرایش به بازار بر رقابت جویی تأثیر مثبت و معناداری ندارد.
فرض پژوهش: گرایش به بازار بر رقابت جویی تأثیر مثبت و معناداری دارد.
با توجه به نتایج در جدول 4-12 سطح معناداری فرضیه برابر 054/0 و بیشتر از 05/0 میباشد لذا فرض پژوهش رد می گردد بدین معنا که گرایش به بازار بر رقابت جویی تأثیر مثبت و معناداری ندارد . نتیجه این فرضیه با مطالعه کرتو و بردیویه (2012) سوینی و سویت (2013) و بوگمارت (2011) همسو و هم جهت نمیباشد.
فرضیه هشتم: نوآوری بر رقابت جویی تأثیر مثبت و معناداری دارد.
فرض صفر: نوآوری بر رقابت جویی تأثیر مثبت و معنا داری ندارد.
فرض پژوهش: نوآوری بر رقابت جویی تأثیر مثبت و معنا داری دارد.
با توجه به نتایج در جدول 4-12 سطح معناداری فرضیه برابر 000/0 و کمتر از 05/0 میباشد لذا فرض پژوهش تأیید می گردد بدین معنا که نوآوری بر رقابت جویی تأثیر مثبت و معنا داری دارد . میزان این اثر 461/1 میباشد با توجه به اینکه این ضریب مثبت است اثر آن به صورت مستقیم است به عبارتی با تغییر یک واحد (افزایش) نوآوری به میزان 461/1 درصد رقابت جویی افزایش می یابد . نتیجه این فرضیه با نتایج مطالعه گرین و ا ورث (2014) تیلور و همکاران (2004) محمودی و هرندی (1393) و قربانی (1393) هم جهت میباشد. ولی با مطالعه بهاتودری (2011) همسو میباشد.
5-3 پیشنهادهای اجرایی حاصل از پژوهش
پیشنهاد برای فرضیه اول:
- به بانک تجارت پیشنهاد می شود همیشه در برقراری ارتباط با مشتریان خود نام تجاری و برند را در نظر بگیرید.
پیشنهاد برای فرضیه دوم:
- برگزاری کلاس های آموزشی و کنفرانس های توجیهی برای کارکنان و مدیران شعب به منظور شناخت برند و ویژگی های آن.
- آگاه ساختن کارکنان از اهداف و فعالیت های مربوط به ساخت یک برند.
پیشنهاد برای فرضیه سوم:
- اختصاص سرمایه گذاری به منظور مدیریت نام تجاری.
- ایجاد یک تیم چند رشته ای هماهنگ برای مدیریت نام تجاری
پیشنهاد برای فرضیه چهارم:
موضوعات: بدون موضوع
[پنجشنبه 1400-07-29] [ 05:07:00 ب.ظ ]