پس از اضافه شدن شاخص های انتزاعی به موضوع کیفیت زندگی در دهه ۷۰ اندرو و ویتی تحقیقی تحت عنوان شاخص‌های اجتماعی رفاه و درک آمریکایی‌ها از کیفیت زندگی (۱۹۷۶) انجام دادند در سال ۱۹۸۱ کمپل تحقیق دیگری تحت عنوان کیفیت زندگی آمریکایی‌ها به انجام رساند (همان: ۱۴۱).
تصویر درباره جامعه شناسی و علوم اجتماعی
به طور کلی می توان سه برش زمانی را در بررسی مفهومی کیفیت زندگی شناسایی کرد، تا دهه ۱۹۷۰ کیفیت زندگی اساساً معطوف به انگاره های مادی و پیامد رشد اقتصادی در نظر گرفته می شد. از دهه ۱۹۷۰ و در نتیجه ظهور آثار منفی حاصل از رشد اقتصادی از سویی و پیدایش نظریه توسعه پایدار از سوی دیگر، کیفیت زندگی ابعاد و پنداشتی اجتماعی تر پیدا کرد و مسایلی چون توزیع پیامدهای حاصل از رشد، حفظ منابع طبیعی و محیط زیست و… را در بر گرفت و به طور جدی به عنوان هدف اصلی توسعه وارد مباحث برنامه ریزی گردیدو دهه ۱۹۹۰ نیز سر آغاز بحث از کیفیت زندگی اجتماعی با تأکید بر سازه های اجتماعی چون سرمایه اجتماعی، همبستگی اجتماعی، عدالت اجتماعی و… بود.(غفاری، ۱۳۸۸: ۲).
عکس مرتبط با اقتصاد
شالوک[۱۲] اعتقاد دارد علاقه به بحث کیفیت زندگی به لحاظ تاریخی از چهار زمینه ریشه می گیرد:
۱٫ بازنگری در این باور که پیشرفت های علمی، پزشکی و تکنولوژیک به تنهایی می توانند خوشبختی و بهزیستی بشر را فراهم کنند و در عوض توجه به این مسأله که احساس بهزیستی شخصی، خانوادگی و اجتماعی در صورتی تحقق می یابد که پیشرفت های مذکور با ارزش ها، ادراکات و شرایط محیط زیستی مساعدی هم همراه شوند.
عکس مرتبط با محیط زیست
۲٫ تغییر نگرش از خدمات مبتنی بر اجتماع به سمت سنجش نتایج و پیامدهای زندگی فرد در اجتماع.
۳٫ افزایش قدرت مصرف کنندگان و شکل گیری جنبش های تأمین کننده حقوق بیماران و تأکید این جنبش ها بر برنامه ریزی شخص محور، توجه به پیامدهای شخصی برنامه های رفاهی و دولتی و توجه به حق تعیین سرنوشت خود و … .
۴٫ پیدایش تغییرات جامعه شناختی که جنبه های عینی و ذهنی کیفیت زندگی را معرفی کرد و ویژگی های فردی و شخصی این مفهوم را مورد تأکید قرار داد.(Schalock,2004:205)
با این اوصاف، تحقیق در مورد کیفیت زندگی که حوزه ای نسبتاً جدید و میان رشته ای است، از جامعه شناسی بسیار بهره گرفته است. این بحث زمینه های مختلفی را در بر می گیرد. از جمله این زمینه ها تحقیق در مورد شاخص های اجتماعی، مطالعه در مورد شادی و … می باشد. به طور کلی در اواخر قرن بیستم موضوع کیفیت زندگی در علوم اجتماعی به طور جدی مورد توجه قرار گرفت و محققان اجتماعی با شیوه های تجربی این موضوع را بررسی کردند و در این راستا به گردآوری داده ها پرداختند. تا این که در سال ۱۹۹۵ با تأسیس انجمن بین المللی تحقیق درباره کیفیت زندگی این گونه تحقیقات و پژوهش ها نهادینه شدند. اگر به گذشته این موضوع در حوزه جامعه شناسی نگاهی داشته باشیم می بینیم که این موضوع در جامعه شناسی در ابتدا در حوزه مطالعات اجتماعی دموگرافیکی قرار دارد مانند توصیف زندگی روستایی در ایلات متحده که توسط آگبرن[۱۳] (۱۹۴۶) انجام شد در ابتدا تنها بر شاخص‌های عینی رفاه مانند فقر، بیماری خودکشی تأکید می شد و شاخص‌های انتزاعی در دهه هفتاد اضافه شدند. بنابراین موضوع کیفیت زندگی پس از سیر تاریخی خاص در دو بعد کلی قابل ارزیابی است که عبارتند از بعد عینی و ذهنی. (ربانی،۱۳۸۸: ۳۶).
۲-۱-۱-۲- مفهوم کیفیت زندگی
در خصوص معنی کیفیت زندگی، دانشمندان تعابیر و تعاریف متعددی قائل هستند (جوزف و پتروکیت، ۱۹۹۷). به طوری که فرانز و پاور کیفیت زندگی را رضایت یا عدم رضایت از ابعادی از زندگی فرد می دانند که برای او مهم است. سل و تالسکی کیفیت زندگی را ارزیابی و رضایت فرد از سطح عملکرد موجودش در مقایسه با آنچه ایده آل یا ممکن می پندارند و تلقی می کند. از نظر سازمان بهداشت جهانی، کیفیت زندگی شامل پندارهای فرد از وضعیت زندگش اش با توجه به فرهنگ و نظام ارزشی که در آن زیست می کنند و ارتباط این دریافت ها با اهداف، انتظارات، استانداردها و اولویت های مورد نظر می داند (فرانز و پاور، ۱۹۸۵). کیفیت زندگی موضوعی چندبعدی و پیچیده دارد و دربرگیرنده عوامل عینی و ذهنی است و ارزیابی فرد در مورد رفاه و آسایش در جنبه‌های مهم زندگی را مورد توجه قرار می دهد. ویژگی های مهم کیفیت زندگی که مورد نظر توافق اغلب صاحب نظران علوم اجتماعی است شامل چندبعدی بودن، ذهنی بودن و پویا بودن آن است و هر سه بعد اساسی کیفیت زندگی مربوط به سلامت ابعاد جسمانی، روانی و اجتماعی آن می باشد. کیفیت زندگی مفهوم وسیعی است که شامل همه ابعاد زندگی می گردد و این ابعاد شامل سلامت ولی تنها محدود به آن نمی گردد (جوزف و همکاران، ۱۹۹۷: ۸۶).
چندین اندیشه کلیدی مفهوم کیفیت زندگی را بیان می‌کند. اولین اندیشه این است که افراد درباره کیفیت زندگی نظرات منحصر به فردی دارند و به روش فعلی، تجربیات گذشته، امید به آینده، و آرمانهای آنان بستگی دارد. دومین اندیشه این است که کیفیت زندگی به عنوان یک ساختار چند بعدی در بر گیرنده ابعاد مختلف است. در سومین اندیشه، کیفیت زندگی شامل دیدگاه های عینی و ذهنی است.
نوردون فلت[۱۴](۱۹۹۱) کیفیت زندگی را خشنودی از زندگی توصیف نموده است. به نظر او سنجش خشنودی افراد از طریق بررسی تجربه افراد از میزان حصول به آمال و آرزوهایشان انجام پذیر است. این تجربه ممکن است برای افراد دیگر همان معنی و مفهوم را نداشته باشد. سازمان بهداشت جهانی کیفیت زندگی را «درک فرد از موقعیت خویش در زندگی، در متن فرهنگی و سیستم های ارزشی که فرد در آن زندگی می کند، در رابطه با هدفها، انتظارات، استانداردها و علایق خود تعریف می کند». این تعریف ابعاد فیزیکی، روانشناختی، سطح استقلال، ارتباطات اجتماعی، ارتباط با محیط و معنویت را شامل می شود. این تعریف این دیدگاه را بیان می کند که کیفیت زندگی به ارزیابی ذهنی افراد از کیفیت زندگی اشاره دارد که این خود مبتنی بر زمینه های فرهنگی اجتماعی است(power,2003:74).
پژوهشگران بر سه اصل در ارتباط با کیفیت زندگی اتفاق نظر دارند:
۱- کیفیت زندگی یک ارزشیابی ذهنی است و به، قضاوت افراد راجع به کیفیت زندگی بستگی دارد.
۲- کیفیت زندگی یک ماهیت پویا و دینامیک است، بدین معنا که کیفیت زندگی فرایندی وابسته به زمان بوده و تغییرات درونی و بیرونی در آن دخالت دارد.
۳- کیفیت زندگی یک مفهوم چند بعدی است و باید از زوایا و ابعاد مختلف سنجیده شود. (Kibert,1997:120)
کیفیت زندگی بیش از هر چیز امری نسبی است. برداشت افراد درباره کیفیت زندگیشان با یکدیگر یکسان نیست. بر این اساس شاید بتوان نتیجه گرفت که میان ارزیابی جوانان از واقعیت های زندگی و مطلوبیت زندگی و از آن مهمتر معیارهایی که برای ارزیابی زندگی وجود دارند، با آنچه پدران و مادران و حاکمان و مسئولان جامعه دارند، تفاوت وجود دارد و این شکاف، مدام رو به گسترش بوده و عمیقتر خواهد شد.(خوارزمی، ۱۳۸۶: ۶۷)
هورنکویست[۱۵] کیفیت زندگی را بر اساس مطالعات خود و یافته های سایرین بعنوان نیاز بیان شده و رضایت عملی در ابعاد اصلی زندگی با تأکید بر احساس خوب بودن تعریف می نماید(هورنکویست، ۱۹۸۲: ۱۴۱).
کیفیت زندگی یک مفهوم گسترده است که اغلب در تحقیقات بهداشتی بویژه در زمینه مطالعات معلولیت و سلامت ذهی بکار برده شده است. با وجود این، مناقشاتی بر سر معنای این مفهوم وجود دارد و درباره معنی آن اتفاق نظر وجود ندارد. حرفه‌های مختلف با اندک تشابهی، تفسیر خاص خود را از این معنی دارند. با وجود این شناخت کیفیت زندگی به عنوان یک پارامترِ مهمِ نشان دهنده تأثیر رفتارها، نیاز به بهداشت، ارزیابی سیاست گذاری ها و تجزیه و تحلیل هزینه – سود، رو به رشد می‌باشد. معمولاً دو نگرش در مورد کیفیت زندگی تشخیص داده شده است. کیفیت زندگی عینی که در رابطه با آن، از نشان دهنده های عینی برای سنجش این مفهوم استفاده می شود و کیفیت ذهنی زندگی که در آن دیدگاه شخص در نظر گرفته می شود. در برداشت عینی کیفیت زندگی با بهره گرفتن از پارامترهای اجتماعی که به شرایط بیرونی اشاره دارد (به عنوان مثال بهداشت یا سلامتی، مسکن) توصیف می شود. رویکرد ذهنی از کیفیت زندگی بر مبنای عوامل روانی قرار دارد و ارزیابی دیدگاه های شخصی مردم را از زندگی‌شان میسر می سازد. به طور کلی ارتباط ضعیفی بین اندازه گیریهای عینی و ذهنی از کیفیت زندگی وجود دارد. تنها زمانی که کیفیت زندگی عینی خیلی پایین باشد همبستگی واضحی بین ابعاد ذهنی و متناظرهای ذهنی آنها وجود دارد. (De Maeyer&etal,2008:110)
در تعریفی که ویور[۱۶] در سال ۲۰۰۱ ارائه داد و مورد قبول بسیاری از صاحبنظران قرار گرفت کیفیت زندگی این گونه تعریف شده است: کیفیت زندگی عبارت است از: برداشت هرفرد از وضعیت سلامت خود و میزان رضایت از این وضع (king,2006:829). البته باید توجه داشت که سلامتی برابر رفاه کامل جسمی، روانی و اجتماعی در نظر گرفته می شود و فراتر از عدم وجود بیماری یا معلولیت می‌باشد. (تولایی، ۱۳۸۶: ۱۹).
یونسکو درتعریف کیفیت زندگی بیان می کند: کیفیت زندگی یک مفهوم کلی است که تمام جنبه‌های زیستی، شامل رضایت مادی، نیازهای حیاتی و همچنین جنبه های انتقال زندگی نظیر توسعه فردی، خود شناسی و بهداشت اکوسیستم را پوشش می دهد (دوب، ۱۳۷۷: ۱۹۲)
سازمان جهانی بهداشت کیفیت زندگی را این گونه تعریف می کند: کیفیت زندگی افراد به عنوان ادراک افراد از موقعیت شان در زندگی از حوزه های فرهنگی و نظام ارزشی که در آن زندگی می‌نمایند و در ارتباط با اهداف، انتظارات، استانداردها و نگرانی‌هایشان تعریف می‌شود. این تعریف مفهومی با دامنه وسیع می باشد که به شیوه پیچیده ای با سلامت فیزیکی، وضعیت روانشناختی، سطح استقلال، روابط اجتماعی افراد و رابطه آنها با خصوصیات برجسته محیط شان در هم آمیخته شده است (سازمان بهدشت جهانی، ۱۹۹۵).
مفهوم کیفیت زندگی به برداشت و درک فرد از موقعیت خود در زندگی در چارچوب اهداف و نظام ارزشی پذیرفته شده وی بستگی دارد (ایوانز و کوپ[۱۷]، ۱۹۸۹). به بیان دیگر کیفیت زندگی هر فرد به درک منحصر به فرد وی از زندگی بستگی دارد و اینکه زندگی علیرغم ارتباطی که وی با خانواده، دوستان و جامعه دارد ارضاء کننده است. افزون بر آن وی از جنبه های روانی، اجتماعی، اقتصادی، فرهنگی، مذهبی و جنسی اش رضایت دارد (Cella,1994:250).
در بررسی سیستماتیک مدلهای تعریفی کیفیت زندگی، تایلفر[۱۸] سه نوع متفاوت را تشخیص داده است. مدل مفهومی[۱۹] که ساده ترین نوع می باشد و ابعاد یا اجزاء خاصی از کیفیت زندگی بررسی می‌شود. در چارچوب مفهومی[۲۰] رابطه میان ابعاد کیفیت زندگی مورد بررسی قرار می گیرد. و در چارچوب نظری[۲۱] پس از بررسی ابعاد رابطه آنها با یک نظریه مورد بررسی قرار می گیرد.
جدول: ۲-۱- مدلهای تعریفی از دیدگاه تایلفر (تایلفر و همکاران، ۲۰۰۳: ۲۹۹)

 

جهت دانلود متن کامل این پایان نامه به سایت jemo.ir مراجعه نمایید.

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

نوع مدل تعریف
مدل مفهومی مدلی است که ابعاد و اجزاء خاصی از کیفیت زندگی را تعیین می کند(ساده ترین نوع مدل)
چارچوب مفهومی مدلی که رابطه مستقیمی را بین عناصر و ابعاد کیفیت زندگی تعریف، تبیین و یا پیش بینی می کند
چارچوب نظری مدلی که شامل ساختار عناصر و رابطه شان با یک نظریه را بیان می کند.(پیچیده ترین نوع مدل)

لیو[۲۲](۱۹۷۶) سه رویکرد را در بررسی مفهوم کیفیت زندگی ارائه می دهد:۱- تعریف کیفیت زندگی بر اساس عناصر تشکیل دهنده آن مانند شادکامی، رضایتمندی، ثروت، سبک زندگی و… ۲- تعریف کیفیت زندگی از طریق بکارگیری شاخص های عینی و ذهنی اجتماعی مانند تولید ناخالص داخلی، بهداشت، شاخص رفاه، شاخص آموزش و … ۳- تعریف کیفیت زندگی بر اساس تعیین متغیرها یا عوامل موثر بر کیفیت زندگی و توجه به زمینه ها و شرایطی که در آن، سطح زندگی تعیین می شود. (غفاری و امیدی، ۱۳۸۸: ۴)
فلس و پری[۲۳] نیز طرح شان از مدلهای کیفیت زندگی را به شرح ذیل بیان می‌کنند:
به دلیل اهمیت و کاربرد متنوع مفهوم کیفیت زندگی، مدلهای متعددی براساس الگوی کیفیت زندگی سازمان بهداشت جهانی مطرح گردیده است که یکی از مدلهای شاخص توسط فلس و پری با هدف تشریح مفهوم کیفیت زندگی وابعاد وگستره آن در گروه های مختلف به نحوذیل بیان شده است:
دیدگاه اول: کیفیت زندگی را به طور عینی مجموع شرایط قابل اندازه گیری زندگی تجربه شده توسط شخص می داند که این شرایط ممکن است شامل سلامت فیزیکی، موقعیتهای فردی، ثروت، شرایط زندگی و…) ارتباطات اجتماعی، فعالیتهای روزمره و مشاغل اجتماعی باشد. پاسخ ذهنی به این شرایط در حوزه رضایت شخص از زندگی خود است.
دیدگاه دوم: این مدل مفهوم کیفیت زندگی را مترادف با رضایت شخصی نشان می دهد. رضایت جامع از زندگی، رضایت از تعدادی حوزه های را منعکس می کند که حوزه هایی شامل موارد زیر است: سلامت مواد غذایی – امنیت – دوستان و تفریح – ارتباط با خانواده – دارایی ارتباط اجتماعی.
اما با این حال، مساوی انگاشتن کیفیت زندگی منحصراً با رضایت فردی و یا مساوی دانستن آن با شرایط زندگی قابل قبول نمی باشد، چرا که به عنوان مثال شخصی را در نظر بگیرید که از درآمدش راضی است تا اینکه متوجه می شود، همکاری که از نظر رتبه، شایستگی ها و مسئولیتها همپایه وی می باشد، درآمدش از وی بیشتر است. این قضیه فرد را وسوسه می کند که این مسأله را در ذهن خویش بپردازد که رضایت بالا از زندگی برابر است با حد اکثر بهزیستی فرد. انتظارات افراد ممکن است بالا و پایین باشد و در دوره های مختلف زندگی و در پاسخ به موقعیت های فردی تغییر کند. در واقع در مدل دوم کیفیت زندگی مترادف با رضایت از زندگی تعریف شده است. بدو ن اینکه به وسعت شرایط متفاوت زندگی و آزادی عمل افراد توجه شود.
دیدگاه سوم: در این دیدگاه حوزه های زندگی ممکن است هم به طور عینی توسط شاخصهای بیولوژیکی، اجتماعی، رفتاری یا روانشناسی فرد بررسی شود و هم به صورت احساسات ذهنی در هر بخش از زندگی وی که انعکاسی از رضایت و بهزیستی فرد می باشد بررسی گردد.
دیدگاه چهارم: در این دیدگاه حوزه های زندگی به صورت زیر تعریف شده است: (رضایت از ارزیابی شخصی، اهداف و نیازهای اولیه بواسطه درک از تواناییها یا سبک زندگی فرد). این تعریف با این واقعیت که رضایت و بهزیستی حاصله از درک شخص از موقعیتهای عینی آنها ، نیازها و یا علایقش می باشد، تطابق دارد. درواقع کیفیت زندگی شامل بررسی توامان عینی و ذهنی می باشد.(فلس و پری،۱۹۹۵ به نقل از رحیمی،۱۳۸۲: ۱۲)
۲-۱-۱-۳- ابعاد کیفیت زندگی
کیفیت زندگی انسان امروزی ابعاد گسترده ای پیدا کرده و در آینده نه چندان دور پیچیده تر و گسترده تر نیز خواهد شد، همچنان که روند گذشته تا حال مؤید این مطلب است. این پیچیدگی و گستردگی خود نتیجه افزایش آگاهی بشر به عوامل پیدا و پنهان است که زندگی وی را دستخوش تغییر کرده است. ابعاد کیفیت زندگی بشر امروز را شاید بتوان به طور کلی به شرح زیر بیان کرد: سرعت(استفاده هر چه بهتر از زمان، تنوع و انعطاف، پاسخ به نیازهای عملکردی، گذران اوقات زندگی، کار، فراغت، کسب آگاهی و…)، امنیت، ایمنی و سلامت(صدیقی،۱۳۸۶: ۴۱).
علیرغم تلاش جدی بسیاری از متخصصین، بحث‌ها در ارتباط با ابعاد QOL بر قوت خود باقی است. به طور عمومی اساس تئوریکی اندکی برای ابعاد کیفیت زندگی وجود دارد(رخشنده رو و غفاری،۱۳۸۶). اگر چه بر ابعاد جسمانی، روانشناختی و اجتماعی توافق عمومی وجود دارد بعضی محققان ابعاد بیشتری را شناسایی کرده‌اند(رحیمی،۱۳۸۲). فینشتاین(۱۹۸۷) هشدار دارد که عقیده کیفیت زندگی یک نوع چتری شده است که تعداد زیادی شاخصهای مختلف را به رغم آنکه استفاده کننده می خواهد تمرکز کند، مورد بحث قرار می دهد(هولزمن،۱۹۹۵: ۵۴).
کیفیت زندگی عمومی دارای چهار بخش است. اولین بخش: مهارتهای رفتاری است(فرد در حیطه سلامت خود و استفاده مناسب از زمان و رفتارهای اجتماعی تا چه اندازه خوب عمل می کند) که از طریق استانداردهای اجتماعی مورد قضاوت قرار می گیرند.
دومین بخش: کیفیت محیطی است که از طریق معیارهای شخصی از قبیل آب و هوا و کیفیت مسکن مورد قضاوت قرار می گیرد. بخش سوم: کیفیت زندگی درک شده است که کاملاً ذهنی بوده و منعکس کننده ارزیابی خود فرد از سلامتی، خانواده، مسکن، محیط اطراف، استفاده از اوقات بیکاری، دوستان و سایر حیطه های زندگی می باشد. بخش چهارم: سلامت روانشناختی است که جنبه کلی از سلامت روان را در بر میگیرد و شامل مفاهیمی چون افسردگی، وضعیت عواطف مثبت و رضایت کلی از زندگی است.
نتیجه تصویری برای موضوع افسردگی
تعاریف تک بعدی برای کیفیت زندگی اکثراً شامل آن تعاریفی می شود که مفهوم سلامتی را به عنوان مترادف با مفهوم کیفیت زندگی بیان نموده اند. به طور مثال میکالوس[۲۴] از آثار گویات[۲۵] و همکارانش یاد می‌کند که در آن مفهوم کیفیت زندگی را تک بعدی مورد سنجش قرار داده اند، آنها کیفیت زندگی را بر روی یک پیوستار به عنوان یک بعد بیان نموده اند. مرگ و میر در ابتدای خط و با ۰/۰ و سلامتی کامل با ۰/۱ نمایش داده شده است. در جایی دیگر کیفیت زندگی منحصراً بر حسب رضایت تعریف شده است. ریجسکی[۲۶] و میکالوس، هم سنجش تک بعدی کیفیت زندگی را به کار برده اند و هم چند بعدی. به طور مثال بر حسب رضایت از زندگی به طور کلی، یا اینکه رضایت را با حوزه های خاص از زندگی به طور جداگانه مورد توجه قرار داده اند. یکی از عام ترین سنجشها بوسیله آندروس[۲۷] و وایت نی[۲۸] انجام شد که شامل یک سوال به تنهایی می باشد: به طور کلی چه احساسی از زندگی تان دارید؟ و به صورت طیف لیکرت از رضایت کامل تا نارضایتی از کیفیت زندگی مورد سنجش قرار می‌گیرد (Galloway,2005:136).
کامینز (۲۰۰۲) کیفیت زندگی را سازه ای می داند که دارای دو محور عینی و ذهنی است، هر محور برآیند هفت حوزه رفاه مادی[۲۹]، سلامتی[۳۰]، مولد بودن[۳۱]، صمیمیت[۳۲]، ایمنی[۳۳] ، اجتماع نگری[۳۴]، و رفاه هیجانی[۳۵] است. حوزه های عینی شاخص های مرتبط با فرهنگ رفاه عینی را شامل می شود و حوزه های ذهنی در برگیرنده وجه رضایت مندی از شاخص های عینی بر حسب اهمیتی است که فرد برای آنها قائل است. (به نقل از نائینیان،۱۳۸۸: ۱۲۰)
بر این اساس است که تحقیقات گذشته عمدتاً در تعاریف خود در مورد کیفیت زندگی، دچار دوگانگی در مورد عینی یا ذهنی بودن شده اند. رویکرد عینی (لی، ۱۹۷۴؛ موریس[۳۶]، ۱۹۷۹؛ ویلیامز[۳۷]، ۱۹۷۹، ۱۹۸۵، به نقل از لی، ۲۰۰۶) کیفیت زندگی را به عنوان مواردی آشکار و مرتبط با استانداردهای زندگی می داند. این موارد می تواند سلامت جسمی، شرایط شخصی (از جمله ثروت و شرایط زندگی)، ارتباطات اجتماعی، اقدامات شغلی و یا دیگر عوامل اجتماعی و اقتصادی باشد. در مقابل، رویکرد ذهنی (کمپبل، ۱۹۸۰؛ هدی و ورینگ، ۱۹۸۸؛ اسکالاک، ۱۹۹۰، ۱۹۹۴، ۱۹۹۶؛ نوردنفلت، ۱۹۹۳، به نقل از لی، ۲۰۰۶) کیفیت زندگی را مترادف شادی یا رضایت فرد در نظر می‌گیرد. این منظر بر عوامل شناختی در ارزیابی کیفیت زندگی تأکید می کرد. در نوسان بین دو رویکرد عینی و ذهنی، یک دیدگاه کل نگر (فلس و پری، ۱۹۹۵، ۱۹۹۶؛ رنویک و براوان، ۱۹۹۶) به وجود آمد. این دیدگاه کیفیت زندگی را یک پدیده چندبعدی می بیند و هر دو مولفه عینی و ذهنی را درنظر می گیرد. (رحیمی،۱۳۸۷: ۷۶)
در زمینه اولین بعد کیفیت زندگی، یعنی «سلامت جسمی»، شواهد نشان می‌دهد که وضعیت سلامتی فرد به طور وسیعی تحت تأثیر محرک های اجتماعی است (هاوس و همکاران، ۱۹۹۴؛ به نقل از ویکرما[۳۸] و همکاران، ۲۰۰۱). زیست شناسان نشان داده اند که شرایط محیطی استرس‌زا تأثیر مستقیمی بر سلامتی از طریق تولید مفرط کورتیزول و متعاقب آن بیماری فشار خون، ایجاد اختلال در سیستم ایمنی بدن، اختلالات تنفسی و سرماخوردگی‌های مزمن می شود (گروه انتشارات سلامت دانشکده پزشکی هاروارد[۳۹]، ۱۹۹۸، هربرت[۴۰] و همکاران، ۱۹۹۴، به نقل از ویکرما و همکاران، ۲۰۰۱؛ سانیک[۴۱]، ۱۹۹۹؛ دلونگیس، فولکمن، و لازاروس[۴۲]، ۱۹۹۸، کوهن، تیرل، و اسمیت[۴۳]، ۱۹۹۱، به نقل از سانیک، ۱۹۹۹).
در مورد بعد دیگر کیفیت زندگی، یعنی «ارتباطات اجتماعی»، لونبچ[۴۴] (۲۰۰۴) نشان می دهد که اهداف و انتظارات مادران، رفتارهای اجتماعی فرزندان را پیش بینی می کند. همچنین، ارتباطات والد- فرزندی، پیش بینی کننده قوی ارتباطات و حساسیت های اجتماعی فرزندان است. شواهدی نیز در تأکید تأثیر تجارب اولینه زندگی ر رشد اجتماعی بعدی وجود دراد (موس[۴۵]، ۱۹۸۳؛ راتر[۴۶]، ۱۹۸۰؛ به نقل از تیلور[۴۷]، ۱۹۹۸).
محققان آثاری را بررسی کردند تا مفهوم کیفیت زندگی را بر حسب نگرش های تعریفی نسبت به آن اصطلاح تشخیص دهند، در حالیکه بعضی دیگر یک مجموعه مدلهایی از مفهوم کیفیت زندگی تعریف نمودند که در آن نگرشها درمیان یک چارچوب نظری یا مفهومی با هم ترکیب می شوند. تلاش‌هایی در جهت تثبیت رویکردهای تعریفی کیفیت زندگی از مدلهای متفاوت وجود داشته اند که سه مورد از آنها در جدول ذیل نشان داده می شود: ۱- میبرگ[۴۸] ۲- هاس[۴۹] ۳-کارشناسان سازمان بهداشت جهانی[۵۰]
جدول:۲-۲ رویکردهای تعریف از دیدگاه میبرگ، هاس و کارشناسان سازمان بهداشت جهانی

 

 

موضوعات: بدون موضوع
[چهارشنبه 1400-01-25] [ 03:16:00 ب.ظ ]