وی بر این باور است که وقتی مردم مدینه ای زندگی و عمر خود را می گذرانند و از این دنیا می روند و جسد های آنان از بین می رود، و نفوسشان از بند ماده رها می شود، در این زمان مردمی دیگر جای آن ها را می گیرند و آن ها هم مدتی در همان مدینه زندگی می کنند و مانند آن ها کارهایی برای گذران زندگی انجام می دهند تا این که آن ها هم از دنیا می روند و جسد هایشان از بین می رود و نفوسشان از ماده جدا می شود و نفوس گروه دوم هم به گروه اول می پیوندند و همین طور گروه های سوم و چهارم و … می آیند و به ترتیب نفوسشان از ماده رها می شوند و به گذشتگان می پیوندند و نفوس هر دسته به نفوس دسته ی همانند خود در همان مرتبه می پیوندند؛ یعنی باز هم بین نفوسی که به هم می پیوندند سلسله مراتب برقرار است و نفوس اهل هر مرتبه به یکدیگر متصل می شوند و هر اندازه نفوس همانندی که به یکدیگر متصل شده اند، زیادتر شوند لذت و خوشی که برای هر کدام از آنان به دست می آید نیز بیشتر می شود و علت زیاد شدن این لذت و خوشی این است که هر زمان که نفوس، یکدیگر را ملاقات می کنند، در هنگام ملاقات، هم خود را تعقل می کنند و هم ذات همانند خود را و این تعقل به طور مکرر است، چون نفوس هم زیادند، پس لذت و خوشی هر کدام از نفوس هم زیاد می شود. وضع و حال نفوسی که در هر مرتبه ای قرار دارند به این شکل است و سعادت نهایی که هدف نهایی عقل فعال است نیز همین است.[۱۳۹]
یعنی این که نفوس از قید ماده رها شوند و به خوشی و لذت برسند که سعادت نهایی انسان همین است و علت این که فارابی هدف نهایی عقل فعال را رسیدن به سعادت بیان می کند این است که عقل فعال، تدبیر امور عالم ماده را بر عهده دارد و هدفش این است که انسان ها به سعادت برسند.
بنابراین، فارابی هدف نهایی عقل فعال را رسیدن انسان ها به سعادت حقیقی می داند؛ یعنی عقل فعال هم با تأثیر خود در عالم هستی می خواهد که انسان به سعادت برسد.
برای دانلود متن کامل پایان نامه به سایت fotka.ir مراجعه نمایید.
۱-۳-۲٫ غایت تعقلات و فعالیت های ارادی انسان
فارابی خیر مطلق را بر خداوند منطبق کرده و می گوید: «خداوند واجب الوجود، غایت است زیرا همه چیز به او ختم می شود؛(صغری) و هر غایتی خیر است(کبری) پس، خداوند خیر است.»
چنان که ملاحظه می شود فارابی معنای خیر را از راه قیاس منطقی با کبرای کلی این که هر غایتی خیر است، خیر مطلق را بر خداوند منطبق می کند. همین خیر مطلق است که غایت دوران آسمان و چرخش زمین و جریان آب و ریزش باران است. همان است که همه تعقلات بشری و فعالیت های ارادی انسان، در ادامه حیات فردی و اجتماعی و تدبیر زندگی و تدبیر مدن و تحصیل علوم و فضایل و غیره، به دنبال آن است.[۱۴۰]
تصویر درباره جامعه شناسی و علوم اجتماعی
بنابراین، فارابی غایت تعقلات و فعالیت های ارادی انسان را خداوند می داند که همان سعادت نهایی است که هر انسانی چون صاحب تعقل است و دارای اراده، می تواند به آن برسد.
۱-۴٫ غایت دار بودن آفرینش از دید علامه طباطبایی
از نظر قرآن، جهان آفرینش بیهوده خلق نشده، بلکه تمامی اجزا و عناصر تشکیل دهنده ی آن برای هدف و غرض مشخصی خلق شده اند. در آیات متعددی از قرآن کریم، به هدف داری آفرینش جهان و به تبع آن هدف داری آفرینش انسان اشاره شده است. از جمله:
«إِنَّ فِی خَلْقِ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ اخْتِلافِ اللَّیْلِ وَ النَّهارِ لَآیاتٍ لِأُولِی الْأَلْبابِ* الَّذِینَ یَذْکُرُونَ اللَّهَ قِیاماً وَ قُعُوداً وَ عَلى جُنُوبِهِمْ وَ یَتَفَکَّرُونَ فِی خَلْقِ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ رَبَّنا ما خَلَقْتَ هذا باطِلاً سُبْحانَکَ فَقِنا عَذابَ النَّارِ»[۱۴۱]
همانا در آفرینش آسمان ها و زمین و اختلاف شب و روز، برای خردمندان نشانه هایی است.کسانی که خدا را در حال ایستاده و نشسته وهنگامی که به پهلو خوابیده اند، یاد می کنند و در آفرینش آسمان ها و زمین تفکر می کنند و می گویند: پروردگارا! این عالم را بیهوده نیافریدی. تو منزهی، پس ما را از عذاب آتش حفظ کن.
آیات فوق انسان ها را به تدبر و اندیشه در خلقت آسمان ها و زمین و تعاقب شب و روز وا می دارد تا هر فردی از افراد انسانی به اندازه ی استعداد و توانایی خود، اسرار آفرینش را دریابد و به راستی که نگرش دقیق و خالی از هر گونه پیش داوری به آسمان ها و زمین، آدمی را با نظام حیرت آور حاکم بر آن ها آشنا می کند؛ نظامی که مطالعه ی دقیق آن انسان را به هدف داری عالم آفرینش آگاه می سازد.
این آیات، صریحاً این نکته را خاطر نشان می کند که برای پی بردن به هدف داری عالم هستی، باید به اندیشه وتفکر پرداخت؛ چرا که صرف مشاهده ی عالم هستی بدون اندشه و تفکر نمی تواند هدف داری عالم آفرینش را به انسان نشان دهد و چه بسا، دانشمندان فلکی که سالیان دراز به مشاهده و مطالعه ی جهان هستی می پردازند، اما از آن جا که نمی کوشند تا قیافه ی آیه ای بودن عالم را درک کنند، پی به غایت داری هستی نمی برند. در واقع اگر کسی به مشاهده ی جهان هستی بپردازد، نظم و قانون حاکم بر همه ی اجزا و عناصر آن را درمی یابد و پس از تفکر در این زمینه است که آدمی پی می برد که این نظم حاکم بر عالم نمی تواند به خود اجزای جهان مستند باشد، بلکه باید به نیرویی فوق عالم ماده و طبیعت متصل باشد که هر آن فیض وجودی او کاروان هستی را به سر منزل مقصود می کشاند.[۱۴۲]
آیات متعدد دیگری نیز در قرآن وجود دارد که به هدف داری خلقت اشاره کرده، چنان که می فرماید:
«وَ ما خَلَقْنَا السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ وَ ما بَیْنَهُما لاعِبِینَ»[۱۴۳]
ما آسمان ها و زمین و آن چه که در آن است را بیهوده وباطل نیافریده ایم.
«وَ ما خَلَقْنَا السَّماءَ وَ الْأَرْضَ وَ ما بَیْنَهُما باطِلًا»[۱۴۴]
ما آسمان و زمین و آن چه که در آن است را باطل نیافریده ایم.
«خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ بِالْحَقِّ وَ صَوَّرَکُمْ فَأَحْسَنَ صُوَرَکُمْ وَ إِلَیْهِ الْمَصِیرُ»[۱۴۵]
آسمان ها و زمین را به حق آفرید و شما را صورت گری کرد و صورت هایتان را زیبا کرد و بازگشت به سوی اوست.
علامه طباطبایی در ذیل آیه ی آخر می فرماید: «منظور از«حق» معنایی خلاف معنای «باطل» است و باطل این است که آسمان ها و زمین را بدون هدفی و غرضی ثابت خلق کرده باشد.»[۱۴۶]
مجموعه ی آیاتی که ذکر شد، بر این معنا دلالت دارند که خداوند آسمان و زمین و تمام چیزهایی که در آن ها است را بیهوده و باطل خلق نکرده، و این طور نیست که مدتی عالم را به وجود بیاورد و بعد آن را از بین ببرد، بلکه غرض عقلایی از آفرینش جهان در کار بوده، نه به خاطر بازی و سرگرمی. مثل بازی های کودکان که چیزی را می سازند و سپس آن را خراب می کنند. بلکه خداوند، جهان را برای رسیدن به غایت و هدفی حقیقی خلق کرده و جهان به سوی آن هدف در حرکت است.
بنابراین، این آیات و آیات متعدد دیگری از قرآن کریم که در این جا مجال ذکر همه ی آن ها نیست، همه بر هدف داری عالم خلقت اشاره دارند.
۱-۴-۱٫ هدف نهایی از آفرینش انسان
علاوه بر آیاتی که در قرآن به هدف داری خلقت اشاره شده، آیاتی نیز وجود دارد که به هدف داری خلقت انسان اشاره کرده، آن جا که می فرماید:
«وَ ما خَلَقْتُ الْجِنَّ وَ الْإِنْسَ إِلَّا لِیَعْبُدُونِ»[۱۴۷]
جن و انس را تنها برای این آفریدم که مرا عبادت کنند.
این آیه هدف و غایت از آفرینش انسان را شناسایی و توجه به خدا و عبادت و پرستش او می داند.
طبق این آیه علامه می فرماید: «هدف نهایی از آفرینش انسان، عبادت خدای متعال و توجه کردن به او می باشد و این توجه هم مقصود اصلی نیست، بلکه خود خداوند متعال، غایت و هدف اصلی است،[۱۴۸]پس عبادت غرض از خلقت انسان است، و کمالى است که عاید انسان مىشود، هم عبادت غرض است و هم توابع آن- که رحمت و مغفرت و غیره باشد. و اگر براى عبادت غرضى از قبیل معرفت در کار باشد، معرفتى که از راه عبادت و خلوص در آن حاصل مىشود در حقیقت غرض أقصى و بالاتر است، و عبادت غرض متوسط است.
پس، معلوم مىشود که حقیقت عبادت این است که بنده، خود را در مقام ذلت و عبودیت واداشته، رو به سوى مقام رب خود آورد. و همین، منظور آن مفسریست که عبادت را به معرفت تفسیر کرده، مىخواهد بگوید: حقیقتش آن معرفتى است که از عبادت ظاهرى به دست مىآید.[۱۴۹]
در علل الشرائع به سند خود از امام صادق (ع) روایت آورده که فرمود:
روزى حسین بن على (ع) بین اصحابش آمد و فرمود: «أَیُّهَا النَّاسُ إِنَّ اللَّهَ جَلَّ ذِکْرُهُ مَا خَلَقَ الْعِبَادَ إِلَّا لِیَعْرِفُوهُ فَإِذَا عَرَفُوهُ عَبَدُوه فَإِذَا عَبَدُوهُ اسْتَغْنَوْا بِعِبَادَتِهِ عَنْ عِبَادَه»[۱۵۰]
خداى عز و جل خلق را نیافرید مگر براى این که او را بشناسند، چون اگر او را بشناسند، عبادتش هم مىکنند، و اگر عبادتش کنند، به وسیله عبادت او از پرستش غیر او بى نیاز مىشوند.
و در جای دیگری مىفرماید: «غرض از خلقت و آفرینش منحصرا عبادت خدا بوده، و پیداست که نفع این غرض عاید مخلوقات مىشود و آن ها به وسیله ی عبادت خدا به کمال مىرسند و به حیاتى نیکو زندگى واقعى مىیابند وگرنه خداوند از عبادت آن ها بىنیاز است و او آن ها را به عبادت خود هدایت مىکند، تا خود آن ها از این عبادت بهرهمند شوند. لذا عبادت غرض و هدف از خلقت انسان است و کمال آن عاید خود انسان مىشود. هم چنان که فرمود:
«قُلْ ما یَعْبَؤُا بِکُمْ رَبِّی لَوْ لادُعاؤُکُمْ»[۱۵۱]
بگو اگر دعاى شما نبود، پروردگار من اعتنایى به شما نداشت.
چون حقیقت عبادت این است که بنده از خود و از همه ما سوى اللّه منقطع شود و تنها به یاد پروردگارش باشد و خود را در مقام ذلّت و عبودیّت قرار دهد، تا به سعادت ابدى برسد و اگر فاقد این کمال باشد به جاى سعادت دچار شقاوت خواهد شد.[۱۵۲]
اما منظور از عبادت چیست؟ وقتی گفته می شود هدف از خلقت انسان، عبادت است بعضی گمان می کنند که منظور از عبادت، صرفا دعا و نماز و روزه و ذکر گفتن است. اما عبادت مفهوم بسیار گسترده ای دارد و برای آن یک معیار کلی بیان شده و آن این است که هر کاری که برای خدا انجام می شود عبادت است. بنابراین، بر طبق این معیار کلی می توان گفت کاری که یک کشاورز در زمین کشاورزی انجام می دهد و با دست های پینه بسته، شب و روز زحمت می کشد تا امرار معاش کند، کارگری که از صبح تا شب مشغول خدمت است و سختی های زیادی را تحمل می کند تا بتواند خانواده ی خود را اداره کند، دانشجویی که درس می خواند تا بتواند به جامعه ی خود خدمت کند، استادی که ساعت ها به مطالعه و تحقیق می پردازد تا گرهی از مشکلات بشر باز کند و هزاران نفر دیگری که در اطراف ما هستند و هر کدام به نحوی خدماتی را انجام می دهند، مادامی که خدمت و فعالیتشان برای خدا و در جهت کسب رضایت خدا باشد، همه در حال عبادت به سر می برند و چه عبادتی بالاتر از این؟
علامه در بیان حقیقت عبادت می فرماید: «حقیقت عبادت این است که بنده، خود را در مقام ذلت و عبودیت واداشته، رو به سوى مقام رب خود آورد. پس غرض نهایى از خلقت همان حقیقت عبادت است، یعنى این که بنده از خود و از هر چیز دیگر بریده، به یاد پروردگار خود باشد، و او را ذکر گوید.»[۱۵۳]
و در جای دیگر می فرماید: «عبادت وقتى حقیقتا عبادت است که عبد عابد در عبادتش خلوص داشته باشد و به غیر خدا به کسى دیگر مشغول نباشد، و در عملش شریکى براى سبحان نتراشد، و دلش در حال عبادت بسته و متعلق به جایى نباشد، نه به امیدى، و نه ترسى، حتى نه امید به بهشتى، و نه ترس از دوزخى، که در این صورت عبادتش خالص، و براى خدا است، به خلاف این که عبادتش به منظور کسب بهشت و دفع عذاب باشد، که در این صورت خودش را پرستیده، نه خدا را.
و هم چنین عبادت وقتى تمام و کامل می شود که به خودش هم مشغول نباشد که اشتغال به نفس، منافى با مقام عبودیت است، عبودیت کجا و منم زدن و استکبار کجا؟»[۱۵۴]
این همان سعادت و نهایت درجه ی کمال انسان است و خداوند برای رسیدن انسان به این هدف، تمام چیزهایی را که مایه ی سعادت اوست و او را به این هدف می رساند در اختیارش قرار داده که عبارت است از تمام نعمت های ظاهری و باطنی.[۱۵۵]
بنابراین، انسان برای رسیدن به سعادت باید فقط خدا را عبادت کند، البته نه به این معنا که در گوشه ای بنشیند و به عبادت بپردازد، چون این کار در اسلام منع شده است. بلکه به این معنا که باید از تمام نعمت هایی که خدا در اختیارش قرار داده، بهترین استفاده را بکند، آن هم برای اطاعت از خدا و در جهت رسیدن به سعادت واقعی، در این صورت است که خدا را به تمام معنا عبادت کرده و هدف واقعی از خلقت او محقق شده است.
۲٫ غایت حیات انسان
تا این جا روشن شد که خلقت جهان آفرینش و به تبع آن خلقت انسان برای هدف و غرضی بوده و هیچ چیزی در این جهان بیهوده آفریده نشده و هر چیزی به سوی هدف و غرضی که برای آن آفریده شده در حرکت است.
بحثی که در این جا به دنبال آن هستیم این است که می خواهیم بدانیم آیا زندگی انسان هم غایت دار و هدف مند است یا نه؟ و اگر هدف مند است آیا این هدف در راستای هدفی که برای آن خلق شده، می باشد یا هدف دیگری غیر از آن را در زندگی خود در پیش گرفته و به دنبال آن حرکت می کند؟
در برابر مسأله ی هدف زندگی می توان مردم را به سه دسته تقسیم کرد:
دسته اول: کسانی هستند که به علت سرگرم شدن به هدف های مادی و انس با ظواهر زندگی، به چیزی والاتر از آن نمی اندیشند. اینان به تعبیر قرآن کسانی هستند که به حیات دنیا راضی شده و به آن آرام گرفته اند و رضایت به زندگی موقت، سبب شده است که آن ها به طور جدی درباره ی «هدف نهایی زندگی» نیندیشند و در غفلت غوطه ور باشند.
دسته دوم: کسانی هستند که هدف های مادی و غریزی نتوانسته است آن ها را راضی و خشنود سازد و از طرفی هم نتوانسته اند به بعد متعالی حیات دست یابند؛ زیرا آن ها هدف نهایی زندگی انسان را در لابلای زندگی مادی جستجو نموده اند؛ این دسته افراد که سراب را آب پنداشته و با رسیدن به آن، عطششان بیشتر گشته، به پوچی رسیده اند. اینان به تصور این که حیات انسانی در همین زندگی چند روزه ی دنیا خلاصه شده و هدفی والاتر از عناصر مادی و غریزی وجود ندارد، آن را پوچ و بی ارزش دانسته و زبان به طعن و انتقاد از نظام هستی گشوده اند. نهیلیست ها یا پیروان «فلسفه پوچی» از این دسته اند.
دسته سوم: کسانی هستند که گام فراتر نهاده با بعد متعالی حیات آشنا شده اند. اینان توانسته اند در سایه ی تحصیل کمال، دریچه ای از عالم بالا بر روی خود بگشایند و با عظمت های معنوی زندگی آشنا شوند. از این رو، این دسته نه مانند گروه اول با آسودگی خاطر در عالم غفلت و بی خبری غنوده اند و نه مانند گروه دوم به پوچی رسیده اند. آنان با دست یابی به حقایقی که از دید ظاهر بینان، نهان و پوشیده است، فلسفه ی زندگی را در ماورای مرزهای ظواهر یافته، از آن سخن گفته اند و برای رسیدن به آن از هیچ تلاشی دریغ نمی ورزند. قرآن نیز رسیدن به هدف نهایی و موفقیت را به آنان نوید داده و خداوند هم یاریشان خواهد کرد.[۱۵۶]
۲-۱٫ هدف ها و ایده آل های افراد انسانی در سیر تاریخ
تا این جا روشن شد که مردم در برابر مسأله ی غایت و هدف زندگی، سه موضع گیری کرده اند و به سه دسته تقسیم می شوند. اما قبل از این که به نظر فارابی و علامه در این زمینه بپردازیم، و مشخص کنیم که این دو فیلسوف چه چیزی را به عنوان غایت حیات انسان مورد توجه قرار داده اند، به دنبال روشن شدن این مسأله هستیم که ببینیم افراد بشر در طول تاریخ چه اهدافی را در زندگی خود داشته اند و به وسیله ی آن زندگی و حیات خود را تفسیر کرده اند؟
مهم ترین اهدافی که برای بشر مطرح شده است عبارتند از: علم و دانش، مال و ثروت، مقام و شهرت، عشق و زیبایی، رفاه و آسایش، خوش گذرانی و لذت.
اینک، به بررسی مختصر این اهداف می پردازیم و بیان می کنیم که آیا این اهداف شایستگی و توانایی آن را دارند تا به عنوان هدف در زندگی انسان قرار بگیرند و موقعیت انسان را در عرصه ی هستی تفسیر و تبیین کنند؟
۲-۱-۱٫ علم و دانش
عده ای از مردم علم و دانش را به عنوان هدف در زندگی خود قرار داده اند و روز به روز هم بر معلومات خود می افزایند، بدون این که در امور دیگر زندگی به تفکر و تأمل بپردازند. اینان گمان می کنند که با کسب معلومات بیشتر می توانند به کمال برسند، و آن چنان شیفته ی علم و دانش شده اند که آن را به صورت هدف اعلای حیات معرفی می کنند. غافل از این که علم و دانش فقط یک وسیله است و می تواند به عنوان عاملی برای رشد و کمال انسان ها مورد بهره برداری قرار بگیرد، نه این که خود به تنهایی بتواند هدف در زندگی قرار گیرد.
اگر انسان در عین این که به دنبال کسب علم و دانش است، به فکر مردم و اجتماع هم باشد و مطالعه و تحقیقش در راستای این باشد که دردی را از جامعه ی خود دوا کند و مشکلی از مشکلات بشر را حل کند، در واقع چنین فردی دانش را به عنوان هدف مطلق حیات خویش قرار نداده است. اما اگر هدفش این باشد که فقط بر معلومات خود بیفزاید بدون این که به فکر مردم خود باشد، به بیماری شهرت طلبی گرفتار شده است و این جاست که در واقع دانش را هدف قرار نداده، بلکه آن را وسیله ای قرار داده برای کسب شهرت و در زیر لوای علم هر کاری که می خواهد انجام می دهد تا به این هدف خود (کسب شهرت)، برسد.[۱۵۷]
بنابراین، علم و دانش در عین این که می تواند به عنوان یک وسیله در راه رسیدن به هدف زندگی مورد استفاده قرار گیرد، هم چنین می تواند به عنوان یک مانع به حساب آید.
۲-۱-۲٫ مال و ثروت
از زمان پیدایش بشر تا کنون افراد زیادی از انسان ها مال و ثروت را به عنوان هدف و ایده آل خود در زندگی قرار داده اند و برای رسیدن به ثروت بیشتر، تلاش فراوانی کرده و بعضاً به حقوق دیگران تجاوز می کنند و حتی گاهی از جان خود نیز مایه گذاشته اند.
در حالی که مال و ثروت هم می تواند جنبه ی مثبت داشته باشد، یعنی به عنوان وسیله ای برای رسیدن به هدف تلقی شود و هم جنبه ی منفی، که خودش به تنهایی به عنوان هدف در نظر گرفته شود، که این مضر است؛ چون وابستگی شدید به مال و ثروت، موجب تقویت نفس اماره شده و همین، خود مانعی بر سر راه حیات ایده آل خواهد بود.
اما این که چرا مال و ثروت نمی تواند به عنوان هدف در زندگی فرد مطرح باشد، همین بس که گرایش به مال و ثروت موجب بی توجهی به جنبه های دیگر زندگی شده، فرد را از خدا و معنویت دور می کند. هم چنین باعث می شود که فردی که در پی آن است، گرفتار یک اختلال فکری و روانی شود؛ چون هر لحظه به دنبال افزایش ثروت خود می باشد و مدام در این فکر است که چگونه آن را افزایش دهد و آن ها یی را هم که به دست آورده از دست ندهد.
به علاوه اگر مال و ثروت می توانست به عنوان هدف در زندگی مطرح باشد، پس چرا بعضی از افراد ثروت مند به دنبال کسب مزایای بیشتری در زندگی هستند؟ و با وجود مال و ثروت به دنبال کسب مقام و شهرت و علم اندوزی نیز می باشند[۱۵۸] و علم و ثروت آن ها را آرام نمی کند. در حالی که اگر می توانست هدف زندگیشان باشد، باید با رسیدن به آن آرامش پیدا می کردند و دیگر به دنبال هیچ چیز نبودند.
۲-۱-۳٫ مقام جویی و شهرت طلبی
عده ای از افراد، مقام و شهرت طلبی را به عنوان هدف زندگی خود قرار داده اند، در حالی که این هم نمی تواند به عنوان هدف مطرح باشد؛ چون موجب می شود تا آدمی فروتنی و تواضع خود را از دست داده و به بیماری خودپرستی مبتلا شود؛ بیماری که سد راه تکامل است و تا انسان از این بیماری نجات پیدا نکند، هرگز نمی تواند به کمال برسد.
کسی که در زندگی خود به دنبال کسب مقام و شهرت است باید این را بداند که: اولا کسب مقام وشهرت، دلیل بر این نیست که صاحب آن حتما از شایستگی برخوردار بوده، بلکه ممکن است از پست ترین افراد باشد.