«در دوره ساسانیان، تنها اطفال توانگران وخاندان جاه و نعمت، حق تحصیل علم داشتند. توده و طبقات متوسط از دانش و کسب فضیلت محروم بودند.[۹۲]»
حکمرانان ساسانی غالب و در حکومت خود، سیاست خشنی پیش گرفته و به زور شمشیر میخواستند مردم را مطیع خود سازند.
مالیاتهای بسیار سنگین و کمر شکن از مردم میگرفتند، از این نظر مردم ایران عموما ناراضی بودند ولی از بیم جان خود نمیتوانستند، سخنی بگویند. حتی مردمان مطلع و اشخاص کاردان نیز در دربار ساسانیان ارزشی نداشت.
زمامداران ساسانی، به قدری مستبد و خود رای بودند که هیچ کس قدرت اظهار نظر در هیچ کاری نداشت… در اواخر دوران ساسانیان، چیزی که نباید از ذکر آن غافل شد؛ موضوع آشفتگی حکومت، رواج خودکامگی، و دسیسهبازی و هرج و مرج در رژیم دولت ساسانی بود.
شاهزادگان، اعیان واشراف و سرداران سپاه به جان هم افتاده بودند و هر دسته، شاهزادهایی را بر میگزید و دسته دیگر او را از میان برمیداشت و کسی دیگر را انتخاب میکرد.
هنگامی که مسلمانان عرب، به فکر تصرف ایران افتادند، خاندان سلطنتی ساسانی به منتهی درجه ضعف رسیده و گرفتار نفاق شده بودند.
در مدت چهار سال از موقع کشته شدن خسروپرویز، وجلوس «شیرویه» تا جلوس آخرین پادشاه ساسانی «یزدگرد»، عدهای که شماره آنها را از شش تا چهارده تن نوشتهاند بر تخت پادشاه تکیه زده بودند…
بدین سان، دولت ساسانی، علیرغم شکوه و جلوه ظاهری که داشت؛ به سختی، روی به پستی و پریشانی و نابودی می رفت.[۹۳]
مهمترین بحرانی که ایران در دوران ساسانیان با آن مواجه بود؛ اضطراب دینی بود. «اردشیر بابکان»، مؤسس و سر سلسله ساسانیان فرزند یکی از موبدان زرتشتی بود و به کمک علمای زرتشتی به سلطنت رسیده بود. برای همین وی با تمام قوا به ترویج دین زرتشتی در سراسر مملکتش اقدام کرد و آن را به عنوان دین رسمی کشور اعلام نمود. و از آن جا که سلطه ساسانیان با تأیید موبدان زرتشتی محقق شده بود؛ بسیار مورد عنایت و حمایت درباریان قرار داشتند و از پرقدرتترین طبقات در نظام طبقاتی ایران به حساب میآمدند و در حقیقت پادشاه ساسانی از سوی موبدان زرتشتی تعیین میشدند و اگر یکی از آنها از دستورهای موبدان سرپیچی میکرد؛ به شدت با وی برخورد میشد. برای همین پادشاهان ساسانی از موبدان زرتشتی بیشتر از هر گروه دیگر حرف شنوی داشتند و موبدان جمعیت بزرگی را تشکیل میدادند و ساسانیان از آنها در استحکام پایههای قدرت خویش بهره میگرفتند و تمام نقاط ایران آتشکدههایی برای آنها بر پا میساختند و در هر آتشکدهای تعداد زیادی از موبدان حضور داشتند…
بدین ترتیب دین زرتشتی یک دین درباری به حساب می آمد و موبدان زرتشتی سعی میکردند که طبقات محروم و رنجدیده را آرام نگه دارند تا دردهای فراوان خویش را احساس نکنند.
اختیارات نامحدودی که به موبدان زرتشتی واگذار شده بود و فشارهای آنها بر مردم باعث شد که مردم از دین زرتشتی فاصله بگیرند و بیشتر مردم سعی میکردند که دین جدید برای خویش برگزینند.
از سوی دیگر دین زرتشتی تمام حقیقت خویش را از دست داده بود و مقدس داشتن آتش به حدی رسیده بود که کوبیدن آهن سرخ شده را با چکش حرام میدانستند؛ زیرا آهن تفتیده درکنار آتش مقدس قرار گرفته و از آن تقدس یافته است به این ترتیب خرافات واساطیر اکثر عقاید زرتشت را فرا گرفته بود و حقایق دینش زمینه را برای رشد شعائر تو خالی و مرده فراهم کرده بود و موبدان هر روزه خرافات جدید را بدان میافزودند.
از سوی دیگر فرهنگهای رومی و هند، راه خویش را از زمان انوشیروان در ایران باز کرده بود و اصطکاک عقاید زرتشتی با عقاید مسیحیت و دینهای دیگر باعث بیداری ایرانیان شده بود و آنها از خرافات و مطالب باطل دین زرتشتی رنج میبردند و همین باعث اختلافات آراء و عقاید در ایران و شیوع ادیان و مذاهب دیگر شده بود و چنان شک و تردیدی ایجاد کرده بود که اکثریت مردم به باورهای قبلی خویش پشت کرده بودند و بی دینی و بحران عقیدتی، سراسر ایران را فرا گرفته بود»[۹۴]
۲-۳-۱-۱- امپراطوری روم
وضعیت دولت روم هم بهتر از ایران نبود جنگهای داخلی و هم چنین جنگهای دائمی خارجی که بر سر اراضی «ارمنستان» با ایران به وقوع میپیوست؛ مردم را خسته کرده بود و آنها آمادگی برای پذیرش هر گونه تغییراتی داشتند. صاحب منصبان کلیسا در آن زمان، زمام امور روم را به دست گرفته بودند و فشارهای شدیدی علیه وثنیین (بت پرستان) اعمال میکردند و هیچ گاه اختلاف بین وثنیین و مسیحیان فروکش نمیکرد و اختلافات دینی بیشتر از هر چیزی دیگر در دولت روم مشهور بود. فشار کلیسا بسیاری از مردم را به فقر و نداری مبتلا کرده بود و این اختلافات قدرت امپراطوری روم را کاهش میداد.
علاوه بر این، سفید پوستان شمال روم و زردپوستان شرق روم برای دستیابی به زمینهای کشاورزی بیشتر و استثمار یکدیگر در زد و خورد دائمی به سر میبردند گاهی این برخوردها باعث بروز خسارتهای عظیمی در دو طرف میگردید. همین اختلاف باعث شد که امپراطوری روم به دو قسمت شرقی و غربی تقسیم شد و مورخان معتقدند که اوضاع اجتماعی و مالی و سیاسی روم در قرن ششم در بحران شدیدی به سر میبرده است و عقیده دارند که باز پس گیری بعضی از مناطق اشغال شده از ایران نمیتواند دلیل براقتدار و قدرت روم باشد، بلکه این به خاطر فقدان نظام حاکمیت در ایران بوده است.
تصویر درباره جامعه شناسی و علوم اجتماعی
بنابراین، این دو امپراطوری بزرگ که ادعای حاکمیت سیاسی بر جهان آن روز را میکردهاند؛ به هنگامه طلوع فجر اسلام مراحل پیری و نابودی خویش را میگذراندهاند و بدیهی است که چنین اوضاع بحرانی، آمادگی لازم را در هر دو ملت برای پذیرش دین جدیدی که اوضاع نابسامانشان را سامان بخشد و آنها را از این بحران و مشکلات نجات دهد؛ فراهم کرده بود.[۹۵]
۲-۱- چارچوب نظری
مدلی که برای تحقیق درباره سیره سیاسی پیامبر اعظم (ص)در این پژوهش لحاظ شده است، مدل تحلیل سیستمی است.
برای انسجام بخشیدن به پژوهش درباره نظام های سیاسی، بهترین مدل، مدل تحلیل سیستمی نظام سیاسی است، به وسیله این مدل بهتر میتوان ساختار و کارکرد نظریههای دولت را تشریح کرد.
در این رویکرد محور نظام سیاسی است و در حقیقت تبیین رویکرد ساختاری ـ کارکردی بدون به کارگیری مفاهیم نظام سیاسی نا ممکن است. مرکز ثقل این رویکرد نظام سیاسی و کارکردهای آن است، پیرامون این رهیافت میتوان گفت: هر نظام سیاسی مجموعهایی از کنش های متقابل است که از طریق آن ارزشها، خدمات و کالاها بر حسب قدرت معتبر برای همه بخشهای جامعه سهم بندی میشود، نظامهای سیاسی در حقیقت جامع ترین وسیله دست یابی به هدفهای جمعی هستند که ابزار قهری مشروع را در اختیار دارند. نظام سیاسی مانند هر نظام دیگر برای انجام فعالیتهای خود دارای ساختارهایی است که هر یک از این ساختارها کارکرد، خاص خود را در کنار وظایف دیگری که به نوبه خود نظام سیاسی را قادر به تنظیم و اجرای هدفهایش میکند، انجام میدهد، رابطهی میان ساختارها و کارکردها برای بررسی عملکرد نهایی نیز مهم است، علاوه بر این در رابطه با نظام سیاسی میتوان گفت که مجموعهایی به هم پیوسته از فعالیتهای سیاسی است که شمار بزرگی از کارگزاران و با هدف خاصی آن را تعهد کرده و انجام دادهاند و البته همان سیستم سیاسی است که از عناصری همبسته تشکیل شده است و نهادها و گروه های معینی را شامل میشود. که این ویژگی را عناصر ساختاری یا در کل ساختار نظام سیاسی میدانند و در مقابل نوع روابط تعریف شده بین ساختارهای موجود در درون نظام سیاسی را کار کردهای همان ساختار یا به طور خلاصه، کار ویژه نظام سیاسی مینامند.[۹۶]
بنابراین تعریفی که از سیستم سیاسی در این نوشته لحاظ شده است، سیره سیاسی پیامبر(ص) را مجموعهایی به هم پیوسته از فعالیتهای سیاسی تلقی میکند که پیامبر اسلام(ص) با هدف خاصی آن را تعهد کرده و انجام داده است.
این سیستم از عناصری تشکیل شده است که هر کدام به تنهایی بخشی از نظام سیاسی پیامبر(ص) را تشکیل می دهد و نهاد ها و گروه های معینی را شامل میشود این ویژگی سیستم سیاسی را عناصر ساختاری یا به طور کلی «ساختار» نظام سیاسی پیامبر (ص)مینامند. در مقابل، نوع روابط تعریف شده بین ساختارهای موجود در درون نظام سیاسی پیامبر (ص)را، کارکردهای همان ساختارها یا به طور خلاصه«کارویژه» نظام سیاسی پیامبر (ص)مینامند.
متأسفانه تاکنون سیره سیاسی پیامبر اعظم (ص)به صورت جامع و کامل بر مبنای تحلیل سیستمی انجام نشده است و در این پژوهش تلاش بر این است که انشاء الله بر مبنای تحلیل سیستمی انجام شود در خصوص ساختارهای نظام سیاسی اسلام، به ویژه بر چهار نکته مهم تاکید خواهیم کرد:
۱) عناصر دولت ۲) مرزهای دولت ۳) شبکه روابط دولت ۴) مخازن یا منابع قدرت دولت
درباره کارکرد نظام سیاسی نیز موارد چهار گانه زیر اهمیت بیشتری دارند
۱) جریان ارتباطات دولت ۲)مرکز تصمیم گیری یا رهبری دولت ۳) بازخوردهای موثر در دولت ۴) دامنه قدرت دولت.
همه نظریههای نظام سیاسی، قبل از هر چیز، دلیل یا ادله توجیه کنندهای برای وجوب و وجود دولت در آن نظریه ارائه میدهند، در این پژوهش نیز ابتدا به دلایل ضرورت و وجوب دولت و حکومت در سیره سیاسی پیامبر اعظم (ص)پرداخته میشود. سپس به معرفی عناصر قدرت در دولت پیامبر (ص) اشاره میشود ؛ یعنی مجموعهای از نهادها و گروه هایی که بنای دولت در سیره سیاسی پیامبر (ص) را تشکیل میدهد.
سپس به تعریف و تحدید مرزهای دولت پرداخته میشود منظور از«مرزها» در اینجا، همان مفهوم متعارف مرز از حیث تاریخ و جغرافیا یا زمان و مکان است.
مرزها ممکن است در هر دولتی، گسترده یا محدود باشند، اما به هر حال اصطلاحی است که یک دولت و نظام سیاسی را از«محیط» و پیرامون جدا و متمایز میکند.
سپس به طراحی و تعریف شبکه خاصی از قدرت در درون مرزهای دولت اشاره میشود.
سپس به تبیین نهاد رهبری کننده به مثابه عالی ترین مرکز تصمیم گیری وهدایت دولت پرداخته میشود و بعد از آن به بحث درباره قدرت دولت و رهبر آن پرداخته میشود و توضیح داده میشود که دامنه قدرت دولت در سیره سیاسی پیامبر (ص) تا کجاست؟ آیا محدود به حوزه عمومی است یا قلمروهایی از زندگی خصوصی افراد را نیز در مینوردد.
پاسخ به این پرسش یکی از محورهای اصلی در هر نظریه سیاسی است؛ زیرا با تکیه بر پاسخ برآمده از همین پرسش است که یک نظریه یا نظریه پرداز میتواند تبیین دقیق و محکمی از شیوه، سازوکار و جهت جریان قدرت درون دولت ارائه نماید.
سرانجام، نظریه های دولت، همواره مسیرها و مجاری خاصی را برای بازخوردهای اجتنابناپذیر تهیه میکنند، حلقههای بازخورد، حاکمان را از موقعیت خروجی ها و نتایج تصمیمات دولت مطلع میکند و امکان آن را فراهم میآورد که تصمیمات با شناخت بیشتر انجام شده، در موقع لزوم تجدید نظر شود.
جمع بندی فصل اول
نتیجه بررسی محیط پیدایش اسلام، عبارت است از:
الف) فرهنگ مردم در آستانه ظهور اسلام، فرهنگی مبتنی بر جاهلیت بود. درباره مفهوم جاهلیت نظرهای زیادی گفته شده است، از جمله برخی جاهلیت را از ریشه جهل و به معنای نادانی میدانند و بعضی مانند جواد علی، جاهل را به معنای انسان متکبر خود رأی میداند. اما در جمع بندی نهایی مفهوم جاهلیت باید گفت: هر عمل خلاف و نادرست، چه نتیجه جهل باشد، چه حاصل عدم حاکمیت عقل بر قوای انسانی،به آن جاهلی گفته میشود.
ب) از لحاظ اوضاع جغرافیایی، جزیره العرب در جنوب غربی آسیا قرار دارد و حدود سه کیلومتر مربع مساحت دارد و ازجنوب، غرب و شرق با دریا مواجه است. عربستان از لحاظ جغرافیایی به پنج قسمت تقسیم می شود: حجاز، تهامه، نجد، یمن و عروض. مکه، مدینه و طائف از مهم ترین شهرهای حجاز به حساب می آمدند.
ج) از لحاظ اوضاع فرهنگی نیز باید گفت که عرب جاهلی به شعر و ادب، دانش تبارشناسی و یا علم الانساب و نیز علم الایام، اهمیت زیادی قائل بودند.
د) از لحاظ اوضاع سیاسی، مهم ترین ساخت سیاسی در آن زمان قبیله بود و عامل پیوند دهنده قبیله، نسب و خون و عصبیت بود. رئیس قبیله نیز شیخ قبیله بود. در عربستان تا قبل از حکومت پیامبر (ص)، هیچ حکومت متمرکزی وجود نداشت.
و) از لحاظ اوضاع اقتصادی، نیز باید گفت که مهمترین کار اقتصادی از نظر تولید، زراعت و دامداری در جاهایی که امکان آن وجود داشت بود و در جاهایی هم که این امکان نبود به تجارت پرداخته میشد. در آن زمان یکی از کارهای اعراب برگزاری بازارهای موسمی بود.
عکس مرتبط با اقتصاد
هـ) از لحاظ مذهبی، شرک و بت پرستی در عربستان رواج داشت.
ت) وضعیت ادیان مسیحیت و یهود نیز به این صورت بود که: مسیحیت گسترش زیادی در شبه جزیره عربستان و در میان قبایل عرب داشته است، علت انتشار آیین مسیح در جزیره العرب هم این بوده که چهار مرکز مسیحی که در مجاورت سرزمینهای عرب استقرار داشتند به تبلیغ این دین پرداختند و آن چهار مرکز عبارت بودند از: سوریه در شمال غربی ، عراق در شمال شرق، حبشه در غرب دریای احمر،و یمن در جنوب.
درباره وضعیت یهود نیز باید گفت که درباره کوچ یهودیان به شبه جزیره عربستان علتهای مختلفی گفته شده است که به نظر میرسد مهمترین دلیل آن این باشد که ، چون یهودیان از ظهور پیامبر آخرالزمان، آگاه شده بودند، برای یافتن آن پیامبر (ص) به شبه جزیره عربستان کوچ کردند.
ل) در مورد وضعیت سیاسی جهان در آستانه ظهور اسلام نیز گفته شد که مهمترین و قدرتمندترین دولتهای آن روزگار امپراطوری ایران و روم بودند که از لحاظ فرهنگی، علمی، اقتصادی و سیاسی بسیار پیشرفته بودند و تمدنهای درخشانی داشتند. البته در آستانه ظهور اسلام، هر دو امپراطوری در بحرانهای عقیدتی و یا نا امنی و فساد به سر میبردند و نارضایتی اجتماعی در بین مردم آن شیوع پیدا کرده بود.
فصل دوم:
راهبردهای پیامبر اعظم (ص) در تشکیل حکومت
مقدمه فصل دوم
در فصل اول گفته شد که، شبه جزیره عربستان، فاقد دولت مرکزی بود و ساخت سیاسی آن بر اساس قبیله شکل گرفته بود. قبیله شرایط ویژه خود را داشت و روح عصبیت در آن موج می زد، افراد قبیله بر اساس خون، نژاد، عصبیت، به هم پیوند داده می شدند، هیچ ارزشی بالاتر از ارزش قبیله و افراد آن مورد نظر مردم نبود، فرهنگ جاهلی بر آنها سیطره پیدا کرده و جنگ و خون ریزی، غارت و چپاول امری عادی و مرسوم بین آنها بود. شرک و بت پرستی رواج گسترده ایی داشت، در چنین زمانی پیامبر اسلام (ص) برای گسترش و تکمیل مکارم اخلاقی و نهادینه ساختن ارزشهای اسلام به جای ارزشهای جاهلی، به نبوت مبعوث شدند.
ایشان برای تحقق فرامین الهی، باید ساخت موجود حاکم را بر هم می زد و حکومتی مرکزی بر پایه اسلام تشکیل می داد. لذا دست به اقداماتی برای تشکیل حکومت خود زد. در فصل حاضر به مهمترین راهبردهای پیامبر (ص) در تشکیل حکومت پرداخته می شود. این راهبردها نشان دهنده آن است که پیامبر(ص) بر اساس رسالتی که داشتند موظف به تشکیل حکومت بودند. ایشان با اجرای راهبردهای، فرهنگی، سیاسی امنیتی به تشکیل و تثبیت حکومت اقدام کردند.
۱-۲- موقعیت شبه جزیره عربستان در زمان بعثت پیامبر (ص)
ما در فصل اول، به یک سری از مباحث در مورد، وضعیت شبه جزیره عربستان در هنگام ظهور اسلام پرداختیم. در آنجا گفتیم که دورهی پیش از اسلام را با عنوان عصر جاهلی بیان میکنند و در تعریف جاهلیت نیز گفتیم که: ارزش های مخالف اسلام و حکم عقل که در آن زمان مرسوم بوده، ارزش های جاهلی به حساب می آمده است. پس به موضوع قبیله به عنوان مهمترین تشکیلات سیاسی، آن زمان اشاره کردیم و گفتیم که اشتراک خونی و نسبی عامل مهم پیوند دهنده افراد یک قبیله به حساب می امده است.
ساختاری که برای جامعه عرب پیش از اسلام ذکر شد برخاسته از سنتهای قبیلهای و خانوادگی بود و قبیلهها معمولا کوچک میمانند و روز بروز که گسترده میشوند زمینههای اختلاف و جدایی پدیدار میگردد؛ زیرا رفته رفته افرادی که خود را شایسته ریاست بدانند، زیاد میشوند و اختلاف آنان به فرزندان و نوههایشان نیز سرایت میکند و خواه یا ناخواه از یکدیگر جدا میشوند، مثلا بنی امیه و بنی هاشم روزگاری با هم بودند و همین اختلاف بین امیه و هاشم سبب پیدایش دو گروه رقیب که پس از چندی دشمن یکدیگر شدند، گردید. اوس و خزرج نیز برادر بودند ولی در نهایت به دو قبیله رقیب تبدیل شدند و جنگ های بسیاری با هم داشتهاند. در میان قبایل بادیه نشین نیز وضعیت از این بدتر بود زیرا قبایل زودتر از این از هم جدا میشدند. این جوامع گرچه دارای قانون و وظایف و کارکردهای مشخصی بودند، اما از یک نظام ارزشی واحد و اهداف مشترک همیشگی برخوردار نبودند، گرچه در مراحل آغازین دارای این خصوصیات هستند ولی به دلیل تعصبهای شدید و غرور و خود بزرگ بینی به تدریج، دشمنی و درگیری جای آن را پر خواهد کرد؛ در نتیجه قوانین و کارکرد ساختارهای قبایل بسیار شکننده و زودگذر هستند و نمی توان عنوان دولت و حکومت را برای چنین ساختاری درست دانست.[۹۷]
بنابراین، اسلام زمانی ظهور کرد و تحولات ساختاری در مکه و شبه جزیره عربستان ایجاد کرد، که فرهنگ جاهلی حاکم بر اجتماعات پراکنده یا متمرکز محدود در این سرزمین محصول حیات قومی و محصور بودن در مناسبات تنگ قبیلهای بود. مزید بر آن محیط نا مساعد جغرافیایی، بی ساختاری اجتماعی، فقدان نگرش فرا قبیلهای و رشد ارزشهای کهن چون حمیت و عصبیت در سایه ی روح قبیلهای تصور هر گونه تحولی را محال می نمود. از دیگر موانع مهمی که سد راه تحولات بنیادین در چنین جامعه بستهای بود، همانا نظام فکری منحط وابسته شرک آلود و بینش مشرکانه ی اعراب جاهلی بود. این عامل ضمن محدود نمودن کنش فکری بشری در دست یابی به عالی ترین مرتبه کمال بشری، روح جمعی و وفاق اجتماعی را از میان برده و سودجویی فردی در سایهی نگاه قبیلهای را بر جامعه مستولی کرده بود. [۹۸]
۲-۲- شرایط شکل گیری انقلاب
شکل گیری قدرت اجتماعی و بروز انقلاب، زمانی حاصل میشود که در مرحله اول، نارضایتی ازوضع موجود در بین مردم ایجاد شده باشد، ولی این نارضایتی به خودی خود منجر به انقلاب نخواهد شد، مگر آنکه سه رکن اساسی انقلاب نیز وجود داشته باشند و به نقش آفرینی بپردازند، که مرحله دوم بروز انقلاب است.
آن سه رکن مهم انقلاب عبارتند از: مردم، رهبری و ایدئولوژی
مرحله مقدماتی هر انقلابی، همانا حضور موثر و چشمگیر مردم است و این حضور نیازمند به رهبری قوی میباشد که این حرکت را به نحوی مطلوب هدایت کند.[۹۹]
برای دست یافتن به تمدنی بزرگ، نیازمند به رهبری آگاه، صالح و شجاع میباشیم تا مردم گرد وجود او جمع شوند و با اشراف او به سمت تعالی و تمدنی شدن پیش روند. اگر جامعه اسلامی از وجود رهبری واجد شرایط محروم باشد، یا قانون الهی روی زمین معطل میماند و اگر قانونی اجرا شود، از نوع اجرای قانون در زمان حاکمیت خلفای اموی خواهد بود که نماز جمعه را چهارشنبه برگزار کردند، یا مانند موذن شهر «حمص» خواهد بود که میگفت: اهل حمص شهادت میدهند که خدا یکی است و شهادت میدهند که محمد (ص) رسول خداست.[۱۰۰]
۱-۲-۲- ویژگیهای پیامبر(ص) به عنوان رهبر انقلاب
پیامبر اکرم (ص)، خصوصیات منحصر به فردی داشت که تا عمق جان انسانها نفوذ میکرد و به تربیت همه جانبهآنها همت می گماشت. در اینجا به بعضی از ویژگیهای ایشان اشاره میکنیم.
الف) مهربانی
یک رهبر برای اینکه بتواند در مردم نفوذ کند و سیاستهای خویش را به خوبی پیش ببرد، بایستی مهربان باشد و انسان نامهربان و سخت دل شایستگی رهبر و مربی بودن را ندارد. پیامبر اکرم (ص) در مهربانی نسبت به مردم بی نظیر بود. ما در اینجا فقط جهت اختصار به یک مورد از هزاران مورد مهربانی ایشان نسبت به مردم، اشاره می کنیم:
انس بن مالک میگوید: « اگر پیغمبر اکرم (ص) سه روز یکی از یارانش را نمی دید از حال او جویا میشد، اگر میگفتند به سفری رفته برای وی دعا میکرد و اگر در مدینه بود به دیدارش میشتافت و اگر بیمار بود به عیادتش میرفت.»[۱۰۱]
خوی پیامبر (ص) بر عطوفت و نرمی بنا شده بود، چنانکه خداوند در قرآن مجید میفرماید: «فَبِمَا رَحْمَهٍ مِّنَ اللّهِ لِنتَ لَهُمْ وَلَوْ کُنتَ فَظًّا غَلِیظَ الْقَلْبِ لاَنفَضُّواْ مِنْ حَوْلِکَ … »[۱۰۲]
ترجمه: مرحمت خدا، تو را با خلق مهربان و خوشخوی گردانید. و اگر تندخو و سخت دل بودی، مردم از گرد تو متفرق میشدند…
این سیره پیامبر اکرم (ص) در جذب مشرکان به دین اسلام و همچنین مستحکم تر ساختن ساختار مدینه بسیار موثر بود.
ب) شکیبایی
موضوعات: بدون موضوع
[چهارشنبه 1400-01-25] [ 04:14:00 ق.ظ ]