مشارکت­کننده­ ی شماره­ ۴:
«برادر و خواهرهایم تقریبا هم سن من بودند. زیاد کاری به کار من نداشتند. بچه که بودیم با هم بازی می­کردیم با هم دوست بودیم. بزرگتر هم که شدیم چندان کاری به کار من نداشتند».
مشارکت­کننده­ ی شماره­ ۱:
«اونا چندان کاری به کار من ندارند. خواهرم که درگیر شوهرشه و اصلا فازمون جداست. برادرم هم که زیاد تو خونه پیداش نمیشه و من کلن دچار تنهایی بدی شدم».
کد ۴۲۱: تصور خانواده نسبت به رفتارهای تبدیل­خواهانه: «بزرگ میشه، درست میشه»
مشارکت­کننده­ شماره­ ۷:
«خانوادم همش می­گفتند درست میشه. خوب میشه. حالا اینم دوست داره این­جوری زندگی کنه. خانواده­ی من اصلا با کارایی که من می­کردم هیچ مشکلی نداشتند. حتی اگر موهام رو از ته می­زدم چیزی بهم نمی­گفتند».
مشارکت­کننده­ شماره­ ۷:
«خانوادم فکر می­کردند که وقتی بزرگ بشم درست می­شم».
مشارکت­کننده­ شماره­ ۱۰:
«خانوادم فکر می­کردند که اگه بزرگ شم درست میشم».

 

    • بررسی و تحلیل تم و مقایسه­ دو گروه مبتنی بر سیطره­ی جنسیت (۴۱۱ و ۴۲۱)

 

در تجربه­ تبدیل­خواهان MtF، بی ­تفاوتیِ نسبی و رها شدن از سوی خانواده دیده می­ شود. اینان که سال­هاست در نبرد دائمی با خانواده به سر می­برند، از یک زمانی به بعد توسط آنان رها می­شوند؛ در حقیقت این یافته را می­توان مکمل تجربه­ طرد اجتماعی آنان دانست زیرا بی ­تفاوتی و طرد، در تجربه­ اینان، دورویِ یک سکه­ اند. یافته­های حاصل از تحلیل مصاحبه های تبدیل­خواهان FtM، طرد و بی ­تفاوتی فوق­الذکر را نشان می­دهد؛ واکنش خانواده به اینان متفاوت است. گویی«مردی که می­خواهد زن شود» چونان یک عنصر نامطلوب، یک جزامی درون خانه و یک فرزند ناخلف است، بنابراین به کلی رها می­ شود. اما می­توان به «زنی که می­خواهد مرد شود» همچنان امید داشت: شاید در گذر زمان، و با افزایش سن و یا ازدواج او به «یگانگی میان جسم و ذهن» تن درداد! از این رو است که می­توان به تمایزی میان این دو گروه از تبدیل­خواهان در این بخش قایل بود.
دانلود پایان نامه
کد ۴۱۲: تبدیل­خواه جنسی به مثابه­ی عامل شرم و بی­آبرویی خانواده در محیط اجتماعی
مشارکت­کننده­ ی شماره­ ۶:
«خانوادم پر رنگترین نقش­شون حفظ آبروی خانوادگی­مون بود. چه­جوری اونوقت؟ بابام یه سوییت واسم تو کرج گرفت که کلن دیگه من تو اون خونه رفت و آمد نداشته باشم که خدایی نکرده یهو کسی من­رو نبینه. با فامیل هم کلا من قطع رابطه کردم. ازشون خبر ندارم البته اونها در جریان هستند که من تغییر جنسیت دادم چون واقعا چیزی نیست که بخوای پنهانش کنی. گاهی اوقات خاله­م و گاهی چند تا فامیل دیگه هستند که بهم زنگ می­زنند و جویای احوال میشن ولی خب با اینکه ۴ سال گذشته ولی من هنوزم با هیچ­کدوم از فامیل ارتباط ندارم یعنی من رو ندیدند».
مشارکت­کننده­ ی شماره­ ۵:
«(خانوادم) گفتند که روزی می­بینیمت که آدم شده باشی و دست ازین کارهات برداری وگرنه تو برای ما مُردی. ما فکر می­کنیم که مُردی. اینجوری خیالمون هم راحت­تره. با آبرومون هم بازی نمی­شه».
مشارکت­کننده­ ی شماره­ ۲:
«من عاشق دامن هستم. دوست دارم در خانه دامن بپوشم و راه بروم ولی هر وقت دامن می­پوشیدم برادرم و مادرم به شدت من را سرزنش می­کردند. برادرم فحش­های رکیک به من می­داد و من را کتک می­زد. از ترس حرف مردم و مسخره شدن توسط دیگران اجازه نمی­دادند من آن­طوری که دوست دارم باشم. من­رو تحت فشار قرار می­دادن.».
کد ۴۲۲: ممانعت از تغییر جنسیت به دلیل نگرانی از «آبروریزی» و ادراک رفتارهای تبدیل­خواهانه در قالب رفتارهای غیرمعمول و «همجنس­گرایانه»
مشارکت­کننده­ شماره­ ۷:
«پدر من الانم فقط به فکر خوشگذرونی خودشه. به فکر آبروی خودشه. این کارایی می­کنم آبروریزیه. واسش مایه­ی ننگه. هر کاری من می­کنم اشتباهه.».
مشارکت­کننده­ شماره­ ۱۰:
«آبجی بزرگم که خیلی سختگیره اومد تو و شروع کرد داد و بیداد کردن که یعنی چی دارید باهاش آروم حرف می­زنید. می­خواهید قانعش کنید باید بزنید تو گوشش. هیشکی بهش هیچی نمیگه. داره آبروی مارو با این رفتاراش می­بره. کل مدرسه می­گن فلانی اینجوریه (همجنس­بازه)».

 

    • بررسی و تحلیل تم و مقایسه­ دو گروه مبتنی بر سیطره­ی جنسیت (۴۱۲ و ۴۲۲)

 

هر دو گروه از تبدیل­خواهان، بر ابعاد شرم­آور اقدامات آنان نزد اقوام و همسایگان، و به طور کلی در محیط جامعه تاکید می­ کنند. در تبدیل­خواهان FtM، اصل تغییر جنسیت به مثابه­ی عاملی شرم­آور گزارش شده است اما تبدیل­خواهان MtF علاوه بر مورد یاد شده (تغییر جنسیت) به صورت ضمنی به رفتار و سکنات خود نیز به مثابه­ی عامل آبروریزی و شرم خانواده­یشان تاکید می­ کنند. این تفاوت ناشی از ابعاد کمتر لباس پوشیدن و آرایش پسرانه برای دختران و ابعاد ننگ­آور پوشش و آرایش زنانه برای پسران است؛ در زمان این نگارش این پایان نامه، تعداد قابل توجهی جُک­ در اپلیکیشن­های آنلاین همچون وایبر، لاین، واتس­آپ و … منتشر شد که به صورت مستقیم یا غیرمستقیم دخترسرشتان را به سُخره می­گیرند. در حالی که شاید دختری که رفتارها­ی «پسر­مآب» بروز می­دهد، نه تنها مسخره نمی­ شود، بلکه از سوی برخی از افراد و حتی جنس مخالف خود مورد «تایید» نیز قرار می­گیرد! بررسی محتوایی مطالب تمسخرآمیز علیه دخترسرشتان، از حوصله­ی این پایان نامه خارج است و به همین حد اکتفا می­ شود که در این گونه مطالب،– اگرچه به واژه­ی ترنسکشوال اشاره­ای نمی­کند- اما، بسیاری از رفتارهای آنان به عنوان «ننگی بر دامان عالمِ مردانه» تاکید می­گردد.
در نهایت می­توان از مقایسه­ این دو گروه در موضوع رفتارهای شرم­آور تلقی شده، این­گونه نتیجه ­گیری کرد که بروز خصایل زنانه برای یک مرد را به معنای از دست رفتنِ «مردانگی مورد افتخار» تعبیر کرد. حال آنکه اگر ادعا نکنیم که به دست آوردن خصایل مردانه برای یک زن حسن محسوب می­ شود، دست کم واجد ابعاد کمتری از فشار اجتماعی برای گروه دیگر تبدیل­خواهان است. در اینجاست که می­توان نمود گفتمان «مردسالاری» به مثابه­ی گفتمان مسلط، درون ابعاد مختلف فشارهای اجتماعی و گزاره­های رایج زبانی بازنمایی کرد؛ به قول پدربزرگ یکی از دوستان: «خدایا زنم کن طاقت مردی ندرام».
کد ۴۱۳: تجربه­ حبس در خانه و قرنطینه
مشارکت­کننده­ ی شماره­ ۵:
«من شش ماه بعد ازینکه خودم متوجه شدم خانوادم رو در جریان گذاشتم. یعنی با یکی از دوستای ترنسم رفتم خونه و اول از همه هم به مادرم گفتم. مادرم اون موقع چیزی نگفت شب که بابام رو در جریان گذاشت یه کتک حسابی از بابام خوردم. حالم رو گرفتند حسابی. بعدشم مدت سه ماه من­رو تو خونه حبسم کردند. گوشیم رو از من گرفتند».
مشارکت­کننده­ ی شماره­ ۶:
«اولین نفر هم که در جریان قرار دادم دخترخالم بود که روابطم باهاش بهتر بود… دخترخاله­م که خیلی بیشعوربازی درآورد. اون موقع چیزی نگفت. خیلی هم ادای آدم­های روشنفکر رو درآورد ولی بعدش رفت سریع گذاشت کف دست خالم. خالم هم به مامانم و کل فامیل. یه وضعیتی شده بود که بیا و بیبن. شما فکر کنید من از در خونه رفتم تو یهو می­بینم مامان، بابام و داداش­هام عصبانی، کارد میزدی خونشون در نمی­اومد. خیلی وضعیت بدی بود هیچ­وقت یادم نمیره شاید اگه آدم کشته بودم باهام این­جوری برخورد نمی­کردند. مامانم که همش گریه می­کرد که پسره­ی احمق آبروی من­رو تو فامیل بردی. بابام می­گفت که این گوه­خوریای اضافه­رو کی بهت یاد داده. واقعا تو اون موقعیت هیچ­کاری نمی­تونستم بکنم. یه کتک مفصل خوردم و بعدشم انداختنم تو اتاق. سه روز تو اتاق بودم. بیشتر ازین سوخته بودند که چرا فامیل فهمیده حالا چطوری ماست­مالیش کنند».
مشارکت­کننده­ ی شماره­ ۴:
«خانوادم که شدیدن در مقابل این حرف من جبهه گرفتند. هم پدرم و هم مادرم. می­گفتند این هم بازی تازه­ته؟ همش می­خوای مارو عذاب بدی! آبرو حیثت مارو همه جا بردی. خیلی باهام بد برخورد کردند. حتی یه مدت تو خونه حبسم کردند. اجازه نمی­دادند که دوستانم رو ببینم. می­گفتند که رفتار دوستات رو تو تاثیر گذاشته و به این حال و روز انداخته.».
کد ۴۲۳: اتاق خواب به مثابه­ی سلول: تجربه­ حبس در خانه
مشارکت­کننده­ شماره­ ۷:
«پدرم سه ماه تو خونه زندانیم کرد. تابستون بود سر کار می­رفتم. گفت تو می­خوای بری سرکار که پول عملت رو جور کنی. سه ماه زندونیم کرد و درو روم قفل کرد. فقط واسه دستشویی می­تونستم بیرون . بهم غذا می­دادند».

 

    • بررسی و تحلیل تم و مقایسه­ دو گروه مبتنی بر سیطره­ی جنسیت (۴۱۳ و ۴۲۳)

 

هر دو گروه از تبدیل­خواهان، «حبس­های خانگی» را گزارش می­ کنند، اما – آن­چنان که از عنوان تم فرعی برمی­آید- محتوای درونی و علت حبس توسط خانواده در این دو گروه یکسره تفاوت دارد. به بیان دیگر اگر چه به لحاظ شکلی حبس در تجربه­ هر دو گروه دیده می­ شود اما هدف از حبس تبدیل­خوان MtF قرنطینه­ی آنان و توقیف وسایل ارتباطی مانند گوشی تلفن و لپ تاپ است اما هدف از حبس تبدیل­خواهان FtM، ممانعت از دست­یابی وی به «امکانِ» تغییر جنسیت است. نکته­ی قابل توجه دیگر در مقایسه­ این دو گروه به صورت مشخص، مکانِ حبس است؛ دخترسرشتان در درون خانه حبس می­شوند زیرا، از خروج آنان ممانعت به عمل آید، اما پسرسرشتان در درون اتاق خود حبس می­شوند تا در وضعیت کنونی باقی بمانند. این مسئله را می­توان با توجه به بروزِ رفتارهای زنانه­ی عمدتا خارج از خانه­ی دخترسرشتان، بیشتر مورد تحلیل قرار داد. اگر چه اینان در خانه نیز تلاش می­ کنند خودِ واقعی درونیِ خود را بروز دهند اما ممانعت از خروج آنان، تلاشی است با استدلال جلوگیری از برقراری هر گونه ارتباط عاطفی- جنسی اینان با پسرها! حال آنکه، پسرسِرشتان وضعیتی متفاوت دارند که توام با ابعاد کمتری از کنترل بیرونی و تمسک به حبس برای تاثیرگذاری بر اراده­ی آنان برای ادامه­ مسیر تبدیل­خواهی است.
کد ۴۱۴: تجربه­ ضرب و شتم توسط اعضای خانواده
مشارکت­کننده­ ی شماره­ ۲:
«برادرم هم کلا با من حرف نمی­زنه اگر هم بخواد به من توجهی نشون بده با کتک­ها و فحشاش این کارو می­کنه».

موضوعات: بدون موضوع
[پنجشنبه 1400-07-29] [ 04:44:00 ق.ظ ]