این اصل یکی از مبانی روابط خارجی دولت نبوی(ص) و دولت اسلامی است که به تناسب اوضاع و مقتضیات زمانی و مکانی، نحوه تحقق آن تنوع مییابد.
خداوند متعال در یکی از آیات قرآن کریم این اصل را چنین معرفی میکند:
«ای پیامبر به اهل کتاب بگو به سوی کلمهای مشترک میان مسلمانان و آنان باز گردند و جز خدای واحد را نپرستند و او را شریک قرار ندهند و غیر از خدا کسی را ارباب و فرمانروای خود ندانند».[۳۳۵]
«این آیه و نظایر آن، به خوبی بیانگر آن است که پیامبر اسلام(ص) در روابط خارجی خویش با غیرمسلمانان، پیش از هر امری موظف به دعوت آنان به خدای واحد است. در سیره پیامبر اکرم(ص) نیز این اصل، بیش از هر امر دیگر، مورد تأکید قرار گرفته و حضرت، پیش از ادای وظیفه دعوت، در هیچ موردی دستور جهاد و قتال را صادر نکرده است.
حضرت علی(ع) میفرماید: زمانی که پیامبر(ص) مرا به سوی یمن به مأموریت فرستاد، فرمود: یا علی اگر خداوند یک نفر را به دست تو هدایت کند، بهتر از تمام آن چیزی است که آفتاب بر آن میتابد».[۳۳۶]
بر اساس آیاتی که بر اصل دعوت، تأکید دارند، اصل صلح و سلم مورد تأکید است».
نکتهای که در اینجا باید به آن پرداخته شود تا اصل موضوع (مرزهای قدرت در سیره سیاسی نبوی(ص)) تبیین شود، این است که، اگر دعوت بر اصل صلح و سلم تأکید دارد، پس آیات جهاد و قتال را چگونه باید تفسیر کرد؟
«به طور کلی آیات جهاد را میتوان در دو دسته عام طبقهبندی کرد:
الف) آیات مقیّد که جهاد را بر وجود فتنه، اعمال ظلم و آغاز جنگ از سوی غیرمسلمانان مبتنی میسازد. این دسته از آیات، عمدتاً بیانگر ماهیت جهاد و جنگ دفاعی است و با اشکال و محذور خاصی روبرو نمیباشد.
ب) آیات مطلق، که به کشتار کافران و مشرکان دستور میدهد. اشکال عمده، ناظر به این دسته از آیات است …
فلسفه جهاد چیست؟ آیا جهاد برای کشورگشایی، کشتار و از بین بردن انسانهاست، یا ماهیت اصلاحی و دعوتگرایانه دارد؟ در صورت دوّم، جهاد خود به یکی از مراحل دعوت تبدیل میشود و به تعبیر برخی از مفسران، حالت دفاعی به خود میگیرد. بیشتر مفسران و فقهای فریقین اسلام، جهاد را دارای ماهیّت اصلاحی و در زمینه دعوت اسلامی تبیین مینمایند. بنابراین، جنگهای سلطهطلبانه و توسعهجویانه، نه تنها مشروعیت ندارد، بلکه از نظر متون اسلامی به شدت نکوهش و نفی میشود».[۳۳۷]
مرحوم علامه طباطبایی در همین زمینه مینویسد:
«قتال در راه خدا – چه دفاعی و چه ابتدایی – در حقیقت، دفاع از حق بشر است و آن، عبارت است از: حق حیات؛ زیرا شرک به خدای سبحان هلاک انسانیت و مرگ فطرت و خاموشی چراغ در درون دلهاست و قتال که همان دفاع از حق انسانیت است – این حیات را برمیگرداند و بعد از مردن، آن حق را دوباره زنده میسازد».[۳۳۸]
ایشان سپس در ادامه میفرمایند که: دفاع از توحید، حق مشروع بشر است و بشر باید این حق خود را استیفا کند، و نحوهی استیفای این حق ابتدا با اصل دعوت است و در مرحلهی دوم دفاع از مسلمانان و اسلام و در مرحلهی سوّم، جنگ و قتال ابتدایی است. که این قتال ابتدایی در حقیقت دفاع از حق انسانیت و کلمه توحید و یکتاپرستی است و اسلام هرگز قبل از دعوت به زبان خوش و اتمام حجت، جنگ را آغاز نکرده است.[۳۳۹]
از نظر برخی از پژوهشگران، جهاد لازمه استقرار عدالت اجتماعی و رفع ظلم در جوامع بشری است.
تصویر درباره جامعه شناسی و علوم اجتماعی
«از دیدگاه اسلام، اصل بر صلح محوری است، اما به دلیل آنکه صلح تنها در پرتو عدالت استقرار مییابد، اسلام نیز به لوازم و ابزارهای استقرار عدالت توجه دارد. بنابراین، میان استقرار صلح و عدالت نوعی تلازم و رابطه دوسویه وجود دارد و عدالت نیز در بیشتر موارد با موانع جدّی روبرو است که رفع آن، جز از طریق جهاد امکانپذیر نیست».[۳۴۰]
د- اصل همزیستی مسالمتآمیز
در فرهنگ و فقه سیاسی اسلام، دو واژه «سلام» و «صلح» از اهمیتی ویژه برخوردارند و بیدلیل نیست که اسلام بر اصل همزیستی در آیات متعددی تأکید کرده است.
«بگو خدا را میپرستم در حالی که دینم را برای او بیآلایش میگردانم، پس هر چه را غیر از او میخواهید بپرستید…»[۳۴۱] و اگر پروردگار تو میخواست، قطعاً هر که در زمین است همه آنها یکسر، ایمان میآوردند، پس آیا تو مردم را ناگزیر میکنی که بگروند؟[۳۴۲]. پس هر که بخواهد بگرود و هر که بخواهد انکار کند[۳۴۳]، در دین هیچ اجباری نیست[۳۴۴] «از این آیات استنباط میشود که: ۱- ایجاد عقیده در نهاد آدمی هرگز با تحمیل و زور سازگار نیست.
۲- پیامبر(ص) در روابط و تحقق رسالت و سیاست خویش با خشونت و ناسازگاری بیگانه بوده و مبنای دعوت و سیاست عام وی بر تفاهم و مسالمت و ملایمت استوار بود و در واقع، جنگ و خصومتورزی بر مبنای تخاصم دشمنان و استمرار عناد آنها، بر رفتار سیاسی دولت نبوی(ص) عارض میشده است»[۳۴۵]. اساس رسالت پیامبر(ص) که ابلاغ هدایت الهی به انسان ها و به عبارت دیگر تبلیغ جهانبینی توحیدی میباشد اقتضاء دارد که اولاً قبل از هر چیزی تبلیغ دین در چارچوب راهبرد ارشادی باشد و این مستلزم صلح و همزیستی مسالمتآمیز با دیگران میباشد که کمکم دین در بین آنها شیوع یابد.
نتیجهای که از این اصول در سیاست خارجی پیامبر(ص) حاصل میشود این است که پیامبر اسلام(ص) هیچگاه در پی آن نبودند که به زور مناطقی را تحت سلطه خود در آورند، و همانگونه که در اصل دعوت آوردیم، ایشان همیشه اصل را بر دعوت دیگران به اسلام میگذاشتند، و هدفشان این بود که سایر دولتها نیز مسلمان بشوند و حکومت خود را در سایه اسلام قرار بدهند نه اینکه قدرت مادی خود را بر آنها تحمیل کنند.
شهید مطهری در کتاب پیرامون انقلاب اسلامی، نکتهای ظریف دارند و آن نکته این است که:
چون تغییر و تحولات اجتماعی نه تنها، ریشه در تغییرات اجتماعی میتواند داشته باشد، بلکه ریشه اساسی تغییرات را در ساختمان انسانها باید جستوجو کرد، فلذا اسلام روی فطرت انسانها و انسانیت آنها تکیه میکند و به همین جهت است که اسلام مخاطب خود را منحصراً محرومان قرار نمیدهد.
مخاطب اسلام همه گروهها و طبقات اجتماعی هستند، حتی همان طبقات مرفه استضعافگر نیز طرف خطاب هستند، زیرا از نظر جهانبینی اسلامی، در درون هر استضعافگری، در درون هر فرعونی از فرعونها، یک انسان در غل و زنجیر قرار دارد و لهذا میبینیم که پیامبران در آغاز دعوت و شروع مبارزه علیه طاغوت ابتدا سراغ آن انسان به زنجیر کشیده شده در درون فرعونها میروند، با این نیت که آن انسان را علیه فرعون حاکم، برانگیزانند تا به این طریق بتوانند از درون، انقلاب ایجاد کنند.[۳۴۶]
بنابراین سیاست نبوی(ص) بر این استوار شده بود که انسانسازی کند و انسانسازی در سایه آگاهی بخشی به مردم و با رغبت ایمان آوردن مردم مسیر میشد نه در تحمیل عقیده به دیگران و به زور سلطه پیدا کردن بر دیگران، به عبارتی دیگر، با اینکه رسالت نبی مکرم اسلام(ص) جهانی بود ولی این باعث نمیشد که ایشان بخواهند به زور بر مردم حاکمیت پیدا کنند و یا بر مناطق دیگر تسلط یابند زیرا تا مردم از درون ایمان نیاورند و با علاقه ایمان نیاورند، دین پا برجا نمیماند و با زور نمیشود دین دار درست کرد، نهایت امر اگر کسی بخواهد با زور امر دین را پیش ببرد، ظاهری از دین میماند که اثری از محتوا در آن نیست. و این چیزی نیست که خداوند بخواهد و پیامبر(ص) به دنبالش باشد.
۳-۳- عناصر و نهادهای نظام سیاسی در سیره نبوی(ص)
منظور از عناصر و نهادها در یک دولت، به مجموعه ایی از نهادها و گروه هایی گفته می شود که بنای یک دولت در یک نظریه را تشکیل می دهند.[۳۴۷] این عناصر و نهادها به دو قسم تقسیم می شوند، گاهی این عناصر کلیدی و اصلی می باشند که ثابت و تغییر ناپذیرند و گاهی نیز فرعی و اقتضایی هستند، یعنی برحسب مقتضیات زمان و مکان تغییر می یابند.
۱-۳-۳- نهاد رهبری
در بحث از عناصر و نهادهای نظام سیاسی نبوی (ص)، باید گفت که، نظام سیاسی ایشان که اولین نظام سیاسی فرا قبیله ایی در شبه جزیره عربستان بود، فقط دارای یک عنصر کلیدی بود و آن نیز نهاد رهبری و شخص پیامبر(ص)بود.
منظور از نهاد رهبری این است که: پیامبر (ص) با ولایت الهی که داشت و از جانب خداوند به این سمت منصوب شده بود، مستقیماً در سامان دادن به امور اجتماعی و مدیریت جامعه دخالت داشت. امور سیاسی، فرهنگی، اقتصادی و قضایی، با نظر آن حضرت، و بر طبق صلاح دید او انجام می گرفت. حق ولایت و سرپرستی رسول خدا (ص) در نظر مسلمانان صدر اسلام، یک اصل مورد قبول و پذیرفته شده بود و هر کس که با قبول اسلام، عضو امت اسلامی شمرده می شد، خود را موظف به اطاعت از دستورات حضرت می دانست. مسلمانان بین دستوراتی که از طریق وحی به پیامبر (ص) ابلاغ می گردید، مانند نماز، روزه و حج، با دستوراتی که از سوی پیامبر (ص)، و در جهت اداره جامعه، صادر می شد، مانند نصب حاکمان و اعزام مأموران مالیاتی، تفاوتی قائل نبودند و همه آن ها را به عنوان اوامر لازم الاجرا تلقی می کردند. تفکیک بین این دو گونه فرمانها، و تردید در مشروعیّت قسم دوم (اوامر حکومتی) مطرح نبود.»[۳۴۸]
عکس مرتبط با اقتصاد
پیامبر (ص) مظهر قدرت عالی بود که به واسطه وحی هم به وضع قانون (کتاب خدا) پرداخت و هم مجری مطلقه آن بود. حاکمیت دولت پیامبر (ص) مطلقه بود و عالی ترین قدرت موجود در منطقه به حساب می آمد به طوری که تابع هیچ قدرت دیگری نبود، و در تمام قراردادهایی که میان پیامبر (ص) با اهل کتاب یا مشرکان و…. منعقد شده بود، همواره بر حاکمیت بلامنازع و عالی ایشان تأکید شده بود.[۳۴۹]
محمد غراوی در همین مورد می نویسد: «پیامبر (ص) به دلیل آشنایی کامل با اسلام و به عنوان پیامبری که وحی بر او نازل می شد و او تعالیم اسلام را به مردم می رساند، پیشوای مطاع بود، از این رو، لازم می دید که قدرت را به تنهایی در دست گیرد، سیستم حکومتی جدید توجه خاصی به قدرت عالی مرکزی داشت و حاکمیت بر جامعه اسلامی را از آن خدا می دانست، زیرا خدا فرموده است… لِله ما فی السموات و ما فی الارض…. لذا خداوند در بیش از بیست آیه اطاعت از خویش را واجب می شمارد….. «من یطع الرسول فقد اطاع الله…. و من یعص الله و رسوله فان له نار جهنم خالدین فیها ابدا…. لذا اداره نظام و حکومت عینی بر جامعه بر عهده رسول خدا (ص) بود و قرآن کریم در آیات زیادی حکومت پیامبر (ص) را تثبیت و مردم را به اطاعت از او دعوت کرده است و آن را اطاعت از خدا دانسته و شرط اساسی شمرده است»[۳۵۰]»
در نظام سیاسی نبوی (ص)، اگرچه ساختار سیاسی و اداری حکومت پیامبر (ص) متمرکز بود و در آن وی هم تصمیم گیرنده و هم اجرا کننده، رئیس حکومت، بالاترین مقام قضایی، فرمانده عالی نظامی و…. بود، اما یک سری از نهادهای حکومتی، تحت اشراف ایشان، تشکیل شد که این نهادها، فرعی و اقتضایی بودند و برحسب شرایط آن روز جامعه، پیامبر (ص) اقدام به تأسیس آنها نمود، این نهادها برحسب اقتضای شرایط آن روز ساده و بدون پیچیدگی اداری بودند. ما در این جا به تعدادی از آنها اشاره می کنیم.
۲-۳-۳- دستگاه اداری
مراد از دستگاه اداری، دستگاهی است که مسئولیت نصب و عزل استانداران و فرمانداران را دارد که در زمان حاضر به وزارت کشور معروف است.
رسول خدا(ص) در این عزل و نصبهای خود و انتخاب افراد و سپردن مسئولیت به آنان، رعایت اهلیت و شایستگی افراد را میکرد، و به کسانی پست عطا میکرد که شایستگی اداره آن پست را داشته باشند نه چنانکه مرسوم و معمول است که در اعطای پست خویشاوند بودن یا بزرگی سن و یا قدرت مالی داشتن، را مدنظر قرار میدهند.[۳۵۱] بعد از فتح مکه و فراغت از کار و گذراندن مراحل تسلط و تثبیت، پیامبر(ص) عتاب بن اسید را که جوانی بیست و چند ساله بود و در نهایت زهد و پرهیزگاری بود، فرماندار مکه قرار داد که از نظر سیاسی پس از مدینه مهمترین پایگاه مسلمانان محسوب میشد و او نخستین امیر الحاج مکه بود.
از جمله استاندارانی که پیامبر(ص) به مناطق مختلف حکومت خود فرستادند میتوان به قیسبن مالک در همدان، عدی بن حاتم در منطقه طی و عمروبن حزم در یمن و عین فروه در مراء اشاره نمود.[۳۵۲]
بدین ترتیب چندین استان در نظام اداری پیامبر اعظم(ص) وجود داشت که ایشان هم استاندارانی را برای آن ها نصب کرد و در واقع، دستگاه اداری کاملی را سازماندهی کرد.
۳-۳- ۳- دستگاه قضایی
وجود دستگاه قضایی ضامن حفظ نظم و امنیت در جامعه است، پیامبر اکرم(ص) نیز برای محقق ساختن نظم و امنیت در جامعه و گرفتن حق مظلوم از ظالم برای مناطق تحت سیطرهی حکومت اسلامی افرادی را که صلاحیت داشتند، به عنوان قاضی میفرستاد.
به عنوان مثال علی(ع) را به یمن فرستاد، البته برخی از مورخان علی(ع) را قاضی مدینه از طرف پیامبر(ص) میدانند و برخی او را قاضی خارج از مدینه میدانند.[۳۵۳]
البته خود پیامبر(ص) قاضی القضات بود و قضاوت یکی از سه شأن پیامبر(ص) بوده است، زیرا او علاوه بر رسالت و ولایت، شأن قضاوت را نیز دارا بوده است.
در نظام نامه یا همان صحیفه نیز پیامبر(ص) آورده است که: آنچه در میان پذیرندگان این عهدنامه از اختلاف و نزاع رخ میدهد که بیم از فزونی فتنه از آن باشد، مرجع حل آن حادثه، خدا و رسول او خواهد بود. رسول خدا(ص) با این بند، قدرت قضایی را برقرار نمود که همه آحاد جامعه ملزم به روی آوردن به آن میباشند.[۳۵۴]
۴-۳-۳- دستگاه دبیرخانه
مراد از دستگاه دبیرخانه، مجموع فعالیتهای دبیرخانهای مرسوم و مجموعهای از دیوان، کتابت، دفترداری و غیره میباشد. نصوصی که به ما رسیده است نشان میدهد دولت پیامبر(ص) دارای چنین تشکیلاتی بوده است. ابنعساکر در کتاب تاریخ دمشق خود مینویسد:[۳۵۵] نویسندگان پیامبر(ص) بالغ بر ۲۳ نفر بودند که زندگی نامه آنان در بهجه المحافل آمده است. پیامبر(ص) کارهای نوشتاری را بین افراد تقسیم کرده بود. امام علی(ع) مسئول نوشتن میثاقهای رسمی مانند صلح حدیبیه بود و برخی ابوعمرو را به عنوان کاتب العهود و الصلح نام میبرد. زیدبن ثابت متولی نوشتن نامهها به پادشاهان و رؤسا و عشایر بود. عبدالله بن ارقم بن ابیارقم که دایی پیامبر(ص) بود، نامهنویسی به ملوک را بر عهده داشت و به سبب امانتداری به جایی رسید که شخصاً نامه مینوشت و مهر میکرد و آنچه نوشته بود را دوباره قرائت نمیکرد. وقتی افرادی برای پیامبر(ص) نامه مینوشتند، حضرت از او میخواست جواب بدهد و وی جواب را به رسول خدا(ص) نشان میداد، که در صورت رضایت پیامبر ارسال میکرد.[۳۵۶]
۵-۳- ۳- دستگاه اقتصادی
مسألهی فقر و نیاز مالی در دوره جاهلیت آنچنان تعیین کننده بود که اعراب جاهلی حتی احکام دین را به نفع بهرهی اقتصادی تغییر میدادند و از چنین موقعیتهایی که حکم تهدید را داشت، دین جدید و پیامبر(ص) به عنوان فرصت بهرهبرداری کرد. اعراب جاهلی برای تطابق ایام حج با ماههای برداشت محصول برای اعراب بادیهنشین هر چند سال یک بار، یک ماه برای ماههای قمری میافزودند که آن را «نسئ» میگفتند. اسلام نسئ را تحریم کرد. تحریم نسئ از جهت اجتماعی تغییرات مهمی پدید آورد و آن بازگرداندن اعراب بادیهنشین به شهرنشینی یا اخراج از تعرّب به «تحضّر» است. بادیهنشینان و نیز قبایل شهرنشین باید به تمام معنا شهرنشین شوند و بازار یا تجارت باید در همه مواقع سال صورت گیرد. این یکی از کارهای مهم اسلام است که بیابانگردان را به تمدّن وادار کرد.[۳۵۷]
یکی از برنامههای دیگر رسول خدا(ص) برای شکوفایی اقتصاد، مبارزه با زاهد مآبی افراطی بود، رهبانیت را برای مسلمانان ممنوع کرد، «قُلْ مَنْ حَرَّمَ زِینَهَ اللَّهِ الَّتِی أَخْرَجَ لِعِبادِهِ وَ الطَّیِّباتِ مِنَ الرِّزْقِ قُلْ هِیَ لِلَّذِینَ آمَنُوا فِی الْحَیاهِ الدُّنْیا خالِصَهً یَوْمَ الْقِیامَهِ کَذلِکَ نُفَصِّلُ الْآیاتِ لِقَوْمٍ یَعْلَمُونَ»[۳۵۸].
بگو چه کسی زینت الهی را که خدا برای بندگانش پدید آورده و روزیهای پاکیزه و مطبوع را حرام کرده است؟ بگو: این نعمتها در زندگی دنیا برای کسانی است که ایمان آوردهاند ]هر چند دیگران نیز استفاده میکنند[ ولی روز قیامت مخصوص ایشان است ما اینگونه آیات را برای مردمی که میفهمند شرح میدهیم.
حضرت رسول اکرم(ص) پس از استقرار دولت در مدینه، تلاش کرد که با اجرای سیاستهای اقتصادی، به اقامه قسط و عدل در بین مردم بپردازد. در زمان جاهلیت توزیع ثروت به نفع ثروتمندان و اشراف بود و توده مردم سهمی نداشتند، سیاستهای اقتصادی رسول خدا(ص) باعث شد که جامعه به تعادل برسد و زمانی برسد که تهیدستان و فقرا نیز از مزایایی برخوردار شوند و اینگونه نباشد که عدهای روز به روز ثروتمندتر و عدهای روز به روز فقیر شوند.
«در شهر مکه گروهی از اشراف کاروانهای تجارتی باارزش فوقالعادهای را به این سوی و آن سوی برده و بسیار ثروتمند بودند. گروهی برده و اعراب فقیر در این سوی واقع شده و میانه آنان طبقه متوسطی قرار داشتند.
مناسبات اقتصادی نامطلوب سبب محرومیت عده زیادی شده بود. این محرومیت تنها اقتصادی نبود بلکه جنبه ارزشی و اجتماعی نیز داشت. سیاهان حبشی و بردگان رومی هیچ موقعیتی نداشتند. آنان علاوه بر جنبه بردگی، در کمال ذلت و در حد یک حیوان در این جامعه میزیستند.»[۳۵۹]
در اینجا ما به خلاصه مهمترین اقدامات حضرت رسول اکرم(ص) در هدایت، تنظیم و کنترل اقتصادی میپردازیم.
۱-۵-۳-۳- تشکیلات گردآوری زکات
مهمترین منبع درآمد دولت اسلامی در صدر اسلام، زکات بوده است، که پیامبر اکرم(ص) برای دریافت و جمع آوری آن، مأمورین خود را به مناطق مختلف اعزام مینمود.
در قرآن آمده است که صدقات منحصراً باید بین هشت طایفه تقسیم شود و زکات یکی از صدقات است که باید میان فقیران و عاجزان و متصدیان اداره صدقات و برای تألیف قلوب یعنی جلب بیگانگان به دین اسلام و آزادی بندگان و قرض داران و در راه خدا و در درماندگان تقسیم شود و آن بر هر مسلمان فرض و حکم خداست و خداوند بر همه احکام و مصالح امور آگاه است».[۳۶۰]
پیامبر اسلام(ص) برای جمع آوری زکات عواملی را تعیین نموده بودند، به عنوان مثال، فروه بن مسیک را به عنوان عامل خود، بر قبلیههای مراد، زبید و مذحج، انتخاب کرد و خالدبن سعید را به همراه او برای دریافت صدقات فرستاد، و به وی دستورالعملی درباره مقدار زکات ابلاغ کرد. فروه تا زمان وفات حضرت، همچنان مأمور مالیاتی حضرت، در آن قبایل بود.[۳۶۱]
۲-۵-۳-۳- واگذاری منابع طبیعی
با تشکیل دولت اسلامی، بهرهبردای از منابع ملّی و تملک آن ها، تنها با اجازه پیامبر اکرم(ص) امکانپذیر بود، مثلاً ابوسبره از یمن، به خدمت حضرت رسید و پس از قبول اسلام، از رسول خدا(ص) درخواست کرد تاجردان را که درهای در یمن است، به او واگذار شود، و حضرت، وادی جردان را در اختیار او قرار دادند.[۳۶۲]
۳-۵-۳-۳- قراردادهای اقتصادی
در دولت رسول خدا(ص) قراردادهای اقتصادی با اقوام و ملل مختلف، توسط آن حضرت انجام میگرفت، مثلاً پیامبر(ص) قراردادی با یهودیان خیبر امضا نمود که تاریخچه اجمالی این پیمان چنین است:
با پایان یافتن درگیری خیبر و فتح آن توسط مسلمین، املاک یهودیان آن جا به عنوان غنیمت به مسلمانان رسید، ولی یهودیان ساکن خیبر، که به کشاورزی آشناتر بودند، از پیامبر(ص) خواستند که حضرت املاک خیبر را بین آنها به المناصفه تقسیم کند، تا آنان نیمی از درآمد این اراضی را به مسلمانان بپردازند، و در ضمن پیامبر(ص) حق داشته باشد که هرگاه بخواهد، آن سرزمین را بازپس بگیرد، و آن ها را اخراج کند. این پیشنهاد مورد موافقت حضرت قرار گرفت و چنین پیمانی بین یهودیان خیبر و پیامبر(ص) به امضا رسید.[۳۶۳]
۴-۵-۳-۳- کنترل بازار و تجارت:
در جهت جلوگیری از تخلفات اقتصادی و برای نظارت بر اجرای قوانین اسلامی، پیامبر اسلام(ص) مأمورینی بر بازار میگمارد؛ مثلاً پس از فتح مکه، علاوه بر نصب فرماندار، سعیدبن عاص را نیز برای کنترل و نظارت بر بازار، نصب نمود. همچنین بر طبق برخی نقلهای تاریخی، رسول خدا(ص) عمر را به عنوان عامل اسوق مدینه، انتخاب کرد.[۳۶۴]
علاوه بر آن، حضرت رسول(ص)، شخصاً بر اوضاع بازار و کسب و تجارت، نظارت و اشراف داشت و در موارد لازم، دخالت مینمود. از آن جمله، وقتی که به عدهای از محتکرین برخورد کرد، دستور فرمود تا مواد غذایی احتکار شده را به بازار آورده و در معرض دید مردم قراردهند.
علاوه بر احتکار، عامل دیگری که میتوانست وضع بازار را آشفته نماید و در بالا رفتن قیمتها تأثیر فراوان گذارد، تلقی رکبان بود، به این معنا که برخی از بازرگانان و دلالان کالا، قبل از اینکه کاروانهای تجاری به شهر مدینه وارد شوند و اجناس خود را مستقیماً به مردم عرضه نمایند، به بیرون شهر میرفتند و کالای تجاری آنان را یک جا و با قیمت ارزان میخریدند، و سپس در شهر آورده و با قیمت بالاتری در دست مصرف کنندگان و خردهفروشان میدادند، و چون تمام جنس را یک جا تهیه کرده بودند، و عموم مردم چارهای جز خرید از آن ها نداشتند، مکشلاتی در وضع بازار پدید میآمد، از اینرو، «تلقی رکبان» از سوی رسول اکرم(ص) ممنوع اعلام شد».[۳۶۵]
پیامبر(ص) تمام این اقدامات را کرد تا بتواند در جامعهای که تا قبل از این، ثروت در دامن اشراف بود و دست دیگران تهی بود و امنیت اقتصادی به هیچ عنوان وجود نداشت، عدالت اقتصادی را پا برجا کند.
زیرا یکی از فلسفههای بعثت انبیاء، ایجاد قسط و عدالت است: «لَقَدْ أَرْسَلْنا رُسُلَنا بِالْبَیِّناتِ وَ أَنْزَلْنا مَعَهُمُ الْکِتابَ وَ الْمِیزانَ لِیَقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْطِ»[۳۶۶] «همانا پیامبران خود را با ادله و معجزات فرستادیم و برایشان کتاب و میزان نازل کردیم تا مردم به راستی و عدالت گرایند.
موضوعات: بدون موضوع
[سه شنبه 1400-01-24] [ 11:28:00 ب.ظ ]