صادقی در این تعریف به ذکر کلمه، جزء، اکتفا کرده و از به کار بردن واژه هایی چون پایه یا ریشه به جای جزء پرهیز نموده است.
در زبان فارسی گروهی از کلمات مرکب هستند که یک جزء آنها مشتق فعلی است. در این نوع واژه های مرکب جزء اول طبق تعریف صادقی مستقل است اما جزء دوم آن به تنهایی در زبان کاربرد ندارد مانند: پلوپز، بنابراین در تعریف واژه های مرکب فعلی که یک جزء یا هر دو جزء کلمه از فعل مشتق شده اند نمی توان جزء مستقل را ذکر نمود.
ناتل خانلری(۱۳۶۶، ص ۵۳)ترکیب را اینگونه تعریف نموده است :
“مراد از ترکیب به هم پیوستن دو یا چند کلمه ی مستقل است که هر یک معنی خاصی دارد و از پیوند آنها کلمه ی تازه ای حاصل می شود که گرچه متضمن معنی اجزاء نیز هست، مفهوم مستقل و تازه ای را بیان می کند.” و باز در جایی دیگر می نویسد: “کلمات مرکب یا از دو اسم ساخته می شوند یا از یک اسم و یک صفت و یا از یک کلمه ی مستقل با یک جزء پیوند که در اول یا آخر آن قرار می گیرد. ” (ناتل خانلری ۱۳۵۹، ص ۱۷۲)تعریفی که خانلری از ترکیب ارائه داده است بخشی از آن دیدگاه صوری ساختمان ترکیب یعنی بهم پیوستن دو یا چند کلمه مستقل و بخشی دیگر ازدیدگاه معنایی ترکیب می باشد. اما تعریف دوم که احتمالاَ الگوی ساختاری ترکیب را بیان می کند ابهامی در جزء پیوند، آن وجود دارد که آیا این جزء پیوند مستقل است یا وابسته. در اینجا برای تشخیص کلمات مرکب از مشتق ابهام ایجاد می گردد و نمی توان کلمه مرکب را تشخیص داد. “جزء پیوند” می تواند یک جزء اشتقاقی نیز باشد. مانند کلمات “سردی” و “بینا” از یک تکواژ مستقل و یک جزء پسوند ساخته شده اند. اما هیچ کدام کلمه مرکب محسوب نمی گردند.
سیدجلیل ساغروانیان (۱۳۶۹)ترکیب را از دو جهت تعریف کرده است. اول از جهت نقشی که در جمله دارد : “واژه مرکب واژه ای است که از دو یا چند واژه ساخته شده باشد و به صورت کلمه ای واحد در آمده باشد، به طوری که اجزای ترکیب دیگر نتوانند نقشی جداگانه در جمله بازی کنند. “
دوم از دیدگاه معنایی: “واژه مرکب، آن واژه ای است که از دو یا چند کلمه ساخته شده باشد به طوری که مجموعه به دست آمده، معنایی غیر از معنای یک یک اجزای آن داشته باشد”(ص ۵۱۱)
در تعریف مذکور اکثر کلمات مرکب می گنجد، اما برای تمام کلمات مرکب صدق نمی کند. مثلاَ در ترکیب “پدر زن” معنای اجزا حفظ شده و معنای تازه ای هم ندارد. این نوع “ترکیبات همجواری” یا عطفی نامیده می شوند. در ترکیب عطفی هر کدام از اجزاء شکل و معنی خود را حفظ می کنند و ارتباط میان آن ها ممکن است با “واو عطف”، “کسره اضافه” یا”حروف اضافه” به صورت بالفعل یا بالقوه باشد.
گاهی نیز معنی کلمه ی مرکب ارتباطی با معنی اجزایش ندارد. مانند واژه ای مرکب “شترمرغ” پس می توان گفت معنی کلمه مرکب می تواند مجموع اجزاء آن باشد یا نباشد.
آزیتا افراشی (۱۳۸۶) در کتاب “ساخت زبان فارسی” فرایندهای اصلی واژه سازی در زبان فارسی را اشتقاق و ترکیب معرفی می کند (ص ۸۵).
وی واژه مشتق را واژه ای می داند که در ساختمان آن یک تکواژ قاموسی و یک یا چند وند اشتقاقی به کار رفته باشد. (همان صفحه) و فرایند ترکیب را در نتیجه ی همنشینی تکواژهای قاموسی می داند. البته واژه ی مشتق- مرکب را نیز به عنوان واژه ای که در نتیجه عملکرد هر دو فرایند اشتقاق و ترکیب به دست می آید، معرفی می کند، مانند دارو سازی.
افراشی همچنین به معرفی ترکیب های نحوی واژگانی می پردازد که فصل تعامل نحو و صرف نامیده می شوند. ترکیب های نحوی واژگانی، واژه های مرکب یا مشتق – مرکبی هستند که میان اجزاء داخلی شان ارتباطی نحوی برقرار می باشد (۹۵).
کلباسی (۱۳۸۰)واژه های اشتقاقی را به دو طبقه مرکب و مشتق تقسیم بندی نموده و هر کدام را دارای دو گروه فعلی و غیر فعلی می داند. وی فهرست متنوعی از واژه های مرکب غیر فعلی ارائه می دهد:
اضافه ای-اضافه مقلوبی- حرف ربط دار- حرف ندا دار- مکرر- اتباع. (ص۱۵۵) بدین ترتیب وی ترکیب های نحوی واژگانی را در دل واژگان مرکب غیر فعلی قرار می دهند.
وی اسم بسیط را معادل تکواژی می داند که فاقد ساختار درونی است مانند “دست”، در صورتی که واژه مرکب از نظر وی متشکل از دو یا چند تکواژ آزد می باشد. (ص، ۳۵)
واحدی لنگرودی و جعفری(۱۳۸۳، ص۳۷۳)واژه های مرکب را متمایز از گروه های نحوی می دانند. گروه های نحوی مجموعه ای از واژه ها هستند که با هم نقش یک واژه را در جمله ایفا می کنند اما هرکدام از آنها استقلال خود را نیز حفظ می کنند، مانند گروه اسمی”روز روشن”
خسرو فرشید ورد (۱۳۵۱) ترکیب را از جهت “نقش نحوی” آن در جمله، چنین تعریف کرده است:
“کلمه مرکب کلمه ای است که از ترکیب دو تکواژی که قبلاَ هر کدام نقشی مستقل و متفاوت در جمله داشته اند و اکنون نقش آنها واحد شده بوجود آمده است”. (ص ۱۷۱)
به عنوان مثال”جوان” و ” مرد” می توانند هر کدام در جملاتی متفاوت، نقش های نحوی مجزایی داشته باشند در حالی که صفت مرکب ” جوانمرد” بدون اینکه اجزایش به تنهایی در جمله نقش ایفا کنند، نقش واحدی داشته باشد : او جوانمرد است.
خباز (۱۳۸۵) می نویسد اسمی که فقط از یک تکواژ ساخته شده باشد، بسیط نامیده می شود. چون تکواژهای وابسته نمی توانند به تنهایی به کار روند، بنابراین تکواژ اسم بسیط، تکواژ آزاد خواهد بود. واژه ای که از بیش از یک تکواژ ساخته شده باشد غیر بسیط نام دارد مانند “کتابخانه”. واژه غیر بسیطی که فقط از یک تکواژ آزاد و یک یا چند تکواژ وابسته ساخته شده باشد، مشتق نام دارد. واژه مرکب واژه ای است که ازدو یا چند واژه تشکیل شده باشد، به طوری که هر کدام از این واژه ها به تنهایی دارای معنی باشند. این واژه ها می توانند بسیط یا غیر بسیط باشند مانند “کتابخانه” که مرکب از دو کلمه بسیط است، در صورتی که “آب معدنی” مرکب از یک کلمه بسیط و یک کلمه غیر بسیط است. (ص ۸۷-۹۰)
مصطفی مقربی (۱۳۷۲) هم در کتاب خود با عنوان ترکیب در زبان فارسی، ترکیب را از پیوستن واژه های زبان به یکدیگرباافزودن پیشوندها وپسوندهابه آن ها برای بیان معانی ومفاهیم تازه تعریف می کند. بدین گونه سراسر کتاب، وندها طبقه بندی و از طریق آن ها واژگان مرکب معرفی می شوند.
فرشید ورد (۱۳۸۲) کلمه مرکب را چنین تعریف می کند. کلمه مرکب آن است که از کلمه ها یا نیمه کلمه ها یا از ترکیب آن دو ساخته شده باشد به طوری که اجزاء ترکیب خاصیت صرفی یا نحوی یا آوایی یا معنایی خود را از دست داده باشد مانند، گلاب، (ص ۱۱۷) وی کلمات مرکب را از نظر ژرف ساختشان به انواع مستقیم، مقلوب(درهم ریخته) و بین بین تقسیم می کند. (همانجا).
کلمه مرکب مستقیم آن است که با تغییر اندکی از گروه، جمله یا جمله واره حاصل شده باشد مانند تخم مرغ، که از تخمِ مرغ و با تغییر اندک در ساختار آوایی و معنایی ساخته شده باشد (ص ۱۷۱)
کلمه مرکب مقلوب آن است که از درهم ریختن ساختمان گروه و جمله به دست آمده باشد مانند مهمان خانه که از خانه ی مهمان حاصل شده است. (همانجا)
کلمات مرکب بین بین آن است که هم می توان آن را از ترکیبات وابستگی در نظر گرفت و هم از عناصر همسانی یا تقویتی مانند گرداگرد (ص ۱۷۰-۱۷۱)
وی در (ص ۱۷۰) کلمات مرکب را به کلمات مرکب وابستگی (دارای هسته و وابسته) مانند پسر عمه و کلمات مرکب همسانی (یعنی دارای اجزاء همسان) مانند زد و خورد تقسیم می کند.
هم چنین وی کلمات مرکب را از جنبه های دیگر به مرکب فعلی، مرکب غیر فعلی، مرکب شبه ضمیمه ای، مرکب مضاعف، مرکب یچیده، مرکب لغوی، مرکب دستوری و مرکب سست پیوند تقسیم می کند (ص۱۷۲)
کلمه مرکب فعلی آن است که از فعل گرفته شده باشد مانند دانشجو (همانجا).
کلمه مرکب شبه ضمیمه ای آن است که با شبه ضمیمه ها (شبه پسوندها و شبه پیشوندها) ساخته شده باشد. مانند، دانشسرا، …
منظور از شبه ضمیمه کلمه پر استعمالی است که کلمه ی مرکب فراوان می سازد و نقش ضمیمه (پسوند یا پیشوند) را ایفا می کندمانند، صفت در کلمه”پروانه صفت”که نقش پسوند را ایفا می کند (ص ۱۷۳)
کلمه مرکب مضاعف آن است که دو بار یا بیشتر ترکیب شده باشد مانند، گلابگیر، (ص ۱۷۲)
کلمه مرکب پیچیده آن است که هم مرکب باشد، هم مشتق مانند، دانشجویی، (همانجا)
کلمه مرکب لغوی یعنی حاصل فرایند ترکیب، کلمه ای جدید باشد مانند، ایران زمین، .
چنانچه حاصل ترکیب، کلمه جدیدی نباشد بلکه از آن صورت دستوری دیگری حاصل شود کلمه مرکب دستوری خواهدبود، مانند افعال مرکب (ص ۱۷۳)
کلمه مرکب سست پیوند کلمه ای است که از نظر اندازه طولانی شده و جنبه ترکیبی خود را تا حدی از دست داده باشد مانند سر بر آستان کسی فرود آوردن. (همانجا)
علاءالدین طباطبایی (۱۳۸۲) اسم و صفت مرکب را چنین تعریف می کند:
اسم و صفت مرکب از رهگذر فرایندی ساخته می شوند که به آن ترکیب می گویند. در ترکیب، دو یا چند واژه به هم می پیوندند و یک کلمه جدید تشکیل می دهند مانند کتابخانه. (ص ۱)
وی استدلال می کند که چون گروه های نحوی نیز از دو یا چند واژه ساخته می شوند مانند کتاب تاریخ، باید ملاک هایی در اختیار داشت که واژه مرکب را از گروه نحوی متمایز کند، و سه ملاک آوایی، صرفی و نحوی را معرفی می نماید (همانجا).
ملاک آوایی را در مورد واژگان مرکب اینگونه معرفی می کند که آخرین هجای واژه مرکب، تکیه دار است در حالیکه در گروه نحوی هر واژه تکیه مستقل دارد. ملاک صرفی بدین گونه است که در پایان واژه های مرکب وندهای تصریفی (مانند-ها و-ان) قرار می گیرند نه در میان واژه های سازنده آن ها. مثلاً، گلخانه، را به صورت گلخانه ها جمع می بندیم نه، گل ها خانه، (ص ۲۷)
و ملاک نحوی را بدین گونه توضیح می دهدکه در بین واژه های سازنده گروه های نحوی می توان واژه یا عبارت دیگری گنجاند بی آنکه عبارتی غیر دستوری پدید آید. مثلاًعبارت، کتاب تاریخ، را می توان به صورت، کتاب بزرگ تاریخ، گسترش داد در حالیکه در مورد کلمه مرکب میسر نیست. (همانجا)
طباطبایی اسم و فعل مرکب را متشکل از معمولاً دو پایه می داند و بیان می کند که هر پایه به مقوله های اسم- صفت- فعل- قید ضمیر مشترک یا فعل تعلق دارد. (ص ۲۷).
وی پایه و ریشه را اینگونه تعریف میکند : “ریشه آن صورتی از کلمه است که هیچ وندی، خواه تصریفی و یا اشتقاقی، به آن افزوده نشده باشد مثلاً در نامردمیها، مردم ریشه است و پایه عنصری است که وندها، به آن پیوسته باشند. یعنی در مردها، مرد پایه است.” (ص ۸)
طباطبایی استدلال می کند که فرق ریشه و پایه در این است که ریشه باید تجزیه ناپذیر باشد اما پایه می تواند چند تکواژ داشته باشد یعنی همه ریشه ها پایه اند، اما همه پایه ها ریشه نیستند. (همانجا)
کامبوزیا کرد زعفرانلو (۱۳۷۳) در بررسی اسم و صفت مرکب در زبان فارسی معاصر به طبقه بندی اسم ها و صفات مرکب پرداخته و برای آن ها پانزده الگو برشمرده است مانند اسم و اسم، اسم و صفت، اسم و عدد، اسم و قید، اسم و ضمیر مشترک، اسم و حرف اضافه و غیره، نویسنده در طبقه بندی واژه های مرکب دقت نظر نشان داده اما کمتر اشاره ای به روابط نحوی و معنایی میان اجزاء سازنده ی کلمات مرکب می کند. (ص ۴۵-۴۷)
پژوهش های اخیر صورت گرفته درباره ی واژه سازی را علاءالدین طباطبایی به سه دسته تقسیم کرده است، “پژوهش های سنتی” “پژوهش های نوین غیر تحلیلی” و “پژوهش های نوین تحلیلی”
از خصوصیات پژوهش های سنتی آن است که نظریه ای عمومی در مورد زبان را مطرح نمی کنند. از مفاهیم و دست آوردهای زبان شناسی نوین بی بهرا اند و در طبقه بندیهای خود فقط از معنا سود می برند، و بیشتر شواهد خود را از متون ادبی کهن ارائه می دهند و به تحلیل و تبین آنچنان که در زبان شناسی نوین مطرح است نمی پردازند. شاید “دستور زبان پنج استاد(عبدالظیم قریب و دیگران ” و نیز “دستور زبان فارسی”(پرویز ناتل خانلری) از مشهورترین پژوهش های سنتی باشند، “دستور زبان فارسی”(عبدالرسول خیامپور) و دستور جامع زبان فارسی “(عبدالرحیم همایون فرخ) از دیگر آثار در این زمینه است.
این دستورها علیرغم ضعفهایشان نکات مفید و راهگشایی هم دارند. یکی از تفاوت های مهم در مورد صرف میان دستور نویسان سنتی و زبان شناسان مربوط به تعاریفی است که از اشتقاق و ترکیب بدست می دهند. کتاب”ترکیب در زبان فارسی”(مصطفی مقربی ،۱۳۷۲) از جمله دیگر پژوهش های سنتی است که به همه واژه های غیر بسیط اعم از مشتق و مرکب می پردازد.
دومین گروه پژوهش های صرفی “نوین غیر تحلیلی” تاُیید شده اند که تفاوت آنها با پژوهش های سنتی در این است که این پژوهش ها در طبقه بندی های خود از دست آوردهای زبان شناسی سود نمی برند و در نتیجه انسجام بیشتری دارند و بیشتر از زبان روزمره و زنده استفاده می کنند. اگرچه از یک نظریه خاص صرفی پیروی نمی کنند. سه اثر “ساختمان واژه زبان فارسی امروز”(علاءالدین بهشتی، ۱۳۵۵)”، ساخت اشتقاقی واژه در زبان فارسی امروز”(کلباسی، ۱۳۷۱)، “بررسی اسم و صفت مرکب در زبان فارسی معاصر”(کامبوزیا کرد زعفرانلو، ۱۳۷۳) نمونه هایی از این آثارند.
بهشتی در آغاز کتاب خود آورده است:”منظور از نوشتن این کتاب تهیه فهرست کاملی از مشتقات و ترکیبات زبان فارسی امروز است…. به طوری که بتواند برای برنامه ریزی ماشین های حسابگر فرهنگستان به کار برده شود. “بهشتی واژه های فارسی را به چهار مقوله اسم و فعل و صفت وقید تقسیم کرده است و برای شناسایی هر مقوله معیارهایی به دست داده است. (مثلاً نک. بهشتی، ص ۵۰-۵۵). اشکالی که بر این کتاب وارد است، ذره نگری فراوان و کم توجهی به تعمیم است. مثلاً برای اسم مرکب نود الگو بر شمرده شده که در آنها بین اسم ذات، معنی واسم عربی تفاوت وتمایز قائل شده است که توجیه ناپذیراست. (طباطبایی، ۱۳۸۲، ص۴۰)
ایران کلباسی در کتاب “ساخت اشتقاقی واژه در فارسی امروز” بر اساس مفاهیمی که در زبان شناسی مطرح است به تشخیص الگوهای کلمات مرکب پرداخته است (ص ۳۵-۸۰). این اثر از یک نظریه منسجم صرفی پیروی نمی کند و در نتیجه گاهی دچار اشتباهاتی شده است و گاهی میان واژه هایی که بر اساس الگوهای زایای صرفی ساخته شده و واژه هایی که به اصطلاح واژگانی شده اند ومعنایی پیش بینی ناپذیر دارند، تمایز قائل نشده است. (طباطبایی، ۱۳۸۲، ص ۴۱)
کرد زعفرانلوکامبوزیا در ” بررسی اسم و صفت مرکب در زبان فارسی معاصر” بر اساس مفاهیمی که در صرف مطرح است به طبقه بندی اسم ها و صفت های مرکب پرداخته و برای آنها پانزده الگو برشمرده است. او در طبقه بندی واژه های مرکب دقت نظر نشان داده اما کمتر به روابط نحوی و معنایی میان اجزای سازنده ی کلمات مرکب پرداخته است.
سومین نوع پژوهش را طباطبایی تحت عنوان “نوین تحلیلی” نام برده است و به سه نمونه شاهد اکتفا کرده است.
ترکیب در زبان انگلیسی
چامسکی روی جنبه زایشی زبان انسان به عنوان برجسته ترین ویژگی آن انگشت می گذارد و توجه زبان شناسان و روان شناسان را به اهمیت آن جلب می کند : چگونه است که یک نفر می تواند صدها هزار بلکه میلیون ها جملۀ تازه در زبان خود بگوید و درک کند بدون اینکه قبلاًآن را عیناً از کسی یاد گرفته باشد؟ در ظاهر این مطلب پیش پا افتاده ای به نظر می رسد که احتیاج به توجیه ندارد، ولی این پیش پا افتادگی نه به آن علت است که این خصوصیت زبان واقعاً چیزی است بی اهمیت و توجیه آن اشکالی را در برنامه ندارد، بلکه به آن علت است که این امر آنچنان برای ما عادی است که به فکر توجیه آن نمی افتیم و اهمیت امر هم باعث شده بود که تا این اواخر توجه کنجکاو محققی به این پدیده جلب نشود. برجسته ترین کشف چامسکی در زبان شناسی انگشت گذاشتن روی این واقعیت بسیار عادی زبان و اثبات “پیش پا افتاده” نبودن آن است و هم در این رزمگاه است که وی زبان شناسی ساخت گرا و روانشناسی رفتارگرا به چالش می طلبد. توجه به جنبۀ زایشی زبان و کوششی برای توجیه آن تصویری را که ساخت گرایان از زبان به دست داده بودند باز هم بی اعتبارتر می کنند.
اکمیجان و دیگران (۱۹۹۵) با مطالعه ساخت واژه زبان انگلیسی “ترکیب” را اینگونه تعریف می کنند :
در زبان انگلیسی (مانند اکثر زبان های دیگر) واژه های جدید را می توان طی فرایند ترکیب و با بهره گرفتن از واژه های مستقل در زبان شناخت. مثلاً اسمape می تواند با اسم man ترکیب شود و واژه مرکب ape – man را بسازد.
همچنان که در واژه های مرکب دیده می شود، می توان در ساخت آنها از چندین واژه استفاده کرد. واژه های مرکب معمولاً به صورت واژه های واحد نوشته می شوند و یا گاهی بین دو جزءِ ترکیب خط فاصله قرار می گیرد. این واژه ها اغلب الگوی تکیه ای دارند و در اسم های مرکبی که از دو واژه ساخته می شوند تکیه بر روی اولین عنصر یعنی عنصر سمت چپ قرار می گیرد : مانند high chair (ص ۴۵)
آنها معتقدند (ص ۴۶) مقوله دستوری واژه مرکب را عنصرسمت راست تعیین می کند، یعنی مقولۀ واژه مرکب همان مقوله عنصر سمت راست – که هسته واژه مرکب محسوب می شود – می باشد. بدین ترتیب در معنای واژه مرکب هسته نقش تعیین کننده دارد. مثلاً در واژه مرکب high chair، هسته به مقوله اسم تعلق دارد – بنابراین کل واژه مرکب، اسم است.
اکمیجان و دیگران (۱۹۹۵، ص ۴۵) ترکیب را به دو نوع ” ترکیب اولیه” و ” ترکیب فعلی یا نحوی” تقسیم می کنند. در نوع اول عناصر سازنده واژه مرکب از نظر ساخت واژه ای ساده هستند و گویشوران یک زبان این نوع واژه های مرکب را نسبتاً راحت می سازند. این نوع ترکیب بسیار زایاست. در نوع دوم، جزء دوم ترکیب مشتقی از فعل است.
بائر (۱۹۸۳) در کتاب “ساخت واژه زبان انگلیسی” به تعریف ترکیب و بررسی انواع آن می پردازد. به نظر وی ” ترکیب عبارت است از ساخت واژه های قاموسی جدید با بهره گرفتن از دو یا چند واژه قاموسی، و واژه قاموسی واحد انتزاعی واژگان است که به صورت های واژگانی تحقق می یابد”. (ص ۲۶)
به عبارت دیگر او معتقد است هنگامی که دو یا چند عنصر که به طور بالقوه می تواند به عنوان ستاک به کار روند با یکدیگر ترکیب شده و ستاک دیگری بسازند، صورت بدست آمده “مرکب” نامیده می شود و ستاک قسمتی از واژه است که قبل از وند تصریفی قرار می گیرد.
وند تصریفی، وندی است که صورت یک واژه را طوری تغییر می دهد که بتواند در یک جایگاه نحوی معین قرار گیرد، بی آنکه در معنای ارجاعی یا شناختی واژه تغییری ایجاد شود( کاتامبا ۱۹۹۳، ص ۵۱). وند تصریفی از طریق عملکرد قواعد تصریفی به ستاک ها افزوده می شود و مشخصه های تصریفی را در آنها متبلور می کند. وندهای تصریفی معمولاً به هر پایه دارای مقوله مناسب افزوده می شوند، بی آنکه در مقولۀ آن تغییری ایجاد کنند.
بنابراین در تعریف بائر، یک واژه قاموسی مرکب را می توان واژه قاموسی دانست که دو یا چند ستاک بالقوه را در خود دارد و از آن جایی که هر ستاک بالقوه ای حداقل یک ریشه دارد بنابراین یک ترکیب حداقل باید دارای دو ریشه باشد و اگر یکی از این ستاک های بالقوه سازنده ی ترکیب، خود نیز مرکب باشد، صورت حاصل شده در بر گیرندۀ پیش از دو ریشه خواهد بود مانند waste paper basket، اما این تعریف نمی تواند کاملاً قانع کننده باشد چون ممکن است بر صورت هایی که پیش از یک ریشه دارند فرایند های اشتقاقی نیز اعمال شود (. (school – matter̦ishدرچنین مواردی پایه فرایند اشتقاقی یک “مرکب” است، اما خود واژه قاموسی مرکب نیست. برای رفع این اشکال، بائر (۱۹۸۳، ص ۲۰-۲۸) مرکب را اینگونه تعریف می کند:” مرکب” یک واژه قاموسی است که از دو یا چند ستاک بالقوه تشکیل شده اما فرایند اشتقاق بر آن اعمال نشده است.
وی بر اساس معیار معنایی، واژه های مرکب را به چهار گروه تقسیم می کند.
۱- کلمات مرکب درون مرکز : کلماتی هستند که کل واژه مرکب مصداق عنصر هسته است.
۲- کلمات مرکب برون مرکز : این نوع کلمات کاملاً بر عنصر هسته دلالت دارند بلکه مشخصه ای از پدیده ای را که کل ترکیب بر آن دلالت دارد مشخص می کند.
۳- واژه های مرکب پیوندی یا ربطی : در این ترکیب، هسته دستوری مشخص نمی باشد و به آن ترکیب ربطی نیز گفته می شود.
۴- واژه های مرکب عطف بیانی : مثلاً واژه مرکب maid servantمصداق هر دو عنصر سازنده آن می باشد.
کوئرک (۱۹۸۷) واژه ساده را واژه ای که از یک پایه و واژه مرکب را واژه ای که از دو یا چند پایه تشکیل شده باشد تعریف می کند. در نظر وی پایه به واحدی گفته می شود که کلیه وندها اعم از تصریفی یا اشتقاقی به آن می چسبند به عبارت دیگر همه ریشه ها، پایه هستند ولی پایه ها زمانی ستاک محسوب می شوند که وند تصریفی به آنها متصل می شوند. پایه معمولاً واژک آزاد است ولی بعضی از پایه ها به طور مستقل به کار نمی روند. (ص ۵۶۷)

 

 

موضوعات: بدون موضوع
[چهارشنبه 1400-01-25] [ 05:01:00 ق.ظ ]