سازمان بهداشت جهانی ، بهداشت روانی را بر اساس جنبه های زیستی و اجتماعی تعریف می کند. به نظر این سازمان ، بهداشت روانی برای فرد ، استعداد ایجاد روابط موزون با دیگران و استعداد شرکت در تغییرات محیط اجتماعی و طبیعی یا استعداد کمک به تغییرات ، به شیوه سازنده را قائل است . همچنین بهداشت روانی ایجاب می کند که بین تمایلات غریزی فرد هماهنگی وجود داشته باشد در این تعریف هیچ اشاره ای به بیماری نشده است .
تصویر درباره جامعه شناسی و علوم اجتماعی
در تعریف فوق و تعاریف مشابه آن ، سازگاری با محیط اهمیت زیادی دارد . طبق این تعاریف ، شخصی که بتواند با محیط (اعضای خانواده ، همکاران ، همسایگان و به طور کلی اجتماع) خوب سازگار شود ، از نظر بهداشت روانی بهنجار خواهد بود . این شخص با تعادل روانی رضایت بخش خواهد رفت ، تعارضات خود را با دنیای بیرون و درون حل خواهد کرد و در مقابل ناکامی های اجتناب ناپذیر زندگی مقاومت خواهد کرد . اگر کسی توان انجام دادن این کارها را نداشته باشد و در نتیجه با محیط خود به شیوه نامناسب و دور از انتظار برخورد کند . از نظر روانی بیمار محسوب خواهد شد . زیرا با این خطر روبرو خواهد بود که تعارض های حل نشده خود را به صورت نوروز ( اختلالات خفیف روانی ) نشان دهد ، و به شخص نوروتیک تبدیل شود (گنجی ، ۱۳۷۹) .
طبق تعریف « فرهنگ روان شناسی آرتور[۴۴] » (۱۹۸۵) واژه سلامت روان برای افرادی که عملکردشان در سطح بالایی از سازگاری هیجانی و رفتاری است ، به کار می رود و در مورد افرادی که صرفا بیماری روانی ندارند ، به کار نمی رود . از نظر کاپلان و سادوک[۴۵] ، سلامت روانی ، آن حالت بهزیستی است که افراد قادر می باشند به راحتی در جامعه فعالیت کنند و پیشرفت ها و خصوصیات شخصی ، برای آنها رضایت بخش است . کنفرانس بین المللی بهداشت که با همکاری سازمان بهداشت جهانی و یونیسف در سال ۱۹۸۸ با شرکت ۱۳۴ کشور در آلما آتا[۴۶] تشکیل شد ، سلامت روانی را سلامت کامل جسمانی ، روانی و اجتماعی تعریف نموده است ، نه فقدان بیماری و ناتوانی ( به نقل از ادبی ، ۱۳۷۹) .
نتیجه تصویری درباره سلامت روانی
هوگان[۴۷] ( ۱۹۷۶) سه تعریف عمده از سلامت روان ارائه نموده است .
برای دانلود متن کامل پایان نامه به سایت tinoz.ir مراجعه کنید.
سلامت روانی به معنی خود آگاهی یا فقدان خود فریبی ، حل تعارضات و کشمکش های درونی و پذیرش و پیروی از سرنوشت و تقدیر بشریت می باشد .
سلامت روانی به معنای خود شکوفایی و تحقق خود می باشد . یعنی به عمل رساندن توانایی های ذاتی و درونی فرد .
سلامت روانی حدودی است که فرد توانسته است با شبکه روابط اجتماعی پایدار ، به صورت یکپارچه در آید ( به نقل از وردی ، ۱۳۸۰).
همانطور که ملاحظه می شود سلامت روان ، در هیچ یک از تعاریف فوق با فهرست و یا خصوصیات ثابت و ویژگی های معینی تعریف نشده است . در هر یک از آنها ، به جنبه های خاصی از این مبحث گسترده پرداخته شده است .
این امر ناشی از آن است که مبحث سلامت روان یک موضوع وسیع و گسترده ای است که عوامل گوناگون تحت شرایط مختلف بر آن تاثیر می گذارند . بنابراین پرداختن به جنبه ای خاص در تعریف سلامت روان ، نمی تواند دیدگاه کامل و روشن از سلامت روان ارائه دهد . بلکه در نظر گرفتن عوامل و جنبه های مختلف که در تعاریف گوناگون به آنها اشاره شده است ، جهت شناختن دقیق و کامل سلامت روان ، ضروری به نظر می رسد .
۲- ۸ بهداشت روانی و اهمیت پیشگیری اولیه
در سال های اخیر « انجمن کانادایی بهداشت روانی » ، بهداشت روانی را در سه قسمت تعریف کرده است .
قسمت اول ، نگرش های مربوط به خود (شامل تسلط بر هیجان های خود ، آگاهی از ضعف های خود و رضایت از خوشی های ساده ) ، قسمت دوم ، نگرش های مربوط به دیگران (علاقه به دوستی های طولانی و صمیمی ، احساس تعلق به یک گروه و احساس مسئولیت در مقابل محیط انسانی و طبیعی ) و قسمت سوم ، نگرش های مربوط به زندگی (رویارویی با الزام های زندگی ، پذیرش مسئولیت ها ، توسعه امکانات و علایق خود ، توانایی اخذ تصمیم های شخصی و ذوق یا انگیزه خوب کار کردن (گنجی ، ۱۳۷۹) .
بهداشت روانی را حالت سازگاری نسبتا خوب احساس بهزیستی و شکوفایی توان و استعدادهای شخصی تعریف کرده اند . این اصطلاح عموما برای کسی به کار می رود که در سطح بالایی از سازگاری ، انطباق رفتاری و عاطفی عمل می کند ، نه کسی که صرفا بیمار نیست . از سویی علم سلامت روان ، شاخه ای از علم بهداشت است که با پیشگیری از اختلالات روان و حفظ شیوه های بهینه زندگی و بهداشت عاطفی سر و کار دارد . علم سلامت روان فرایندی همیشگی است که از بدو تولد تا هنگام مرگ ادامه می یابد . این علم با چهار هدف شکوفایی توان بالقوه ، شادکامی ، رشد و تحول هماهنگ و زندگی موثر و کارآمد سعی می کند از طریق آموزش به کارکنان بهداشت روانی ، پیشگیری ، در مان اختلالات روانی و حفظ تداوم بهداشت روانی در اشخاص سالم شرایطی ایجاد کند که شهروندان جامعه بتوانند در خانه ، مدرسه ، جامعه و محیط های کاری نهایتا با خویش سازگار شوند .
بهداشت روانی از پیشینه ای به قدمت انسان متمدن و تاریخچه ای کوتاه به لحاظ علمی برخوردار است . با اینکه فلاسفه هزاران سال در خصوص سعادت ، داد سخن رانده اند ، در سال ۱۹۰۸ بود که نخستین جمعیت برای سلامت روان تاسیس گردید . در سال ۱۹۱۹ « جامعه ملی سلامت روان[۴۸] » تشکیل شد که به تدریج به « کمیته بین المللی سلامت روان[۴۹] » تبدیل شد و نشریه ای به نام « سلامت روان » منتشر شد تا یافته های جدید را از سراسر جهان گرد آوری کند و ارتباط و همکاری دست اندرکاران این حوزه را تسهیل نماید . نمود کنونی سلامت روان را می توان در روان شناسی جامعه نگر ومراکز بهداشت روانی جامعه – نگر یافت که با هدف سه نوع پیشگیری در سطح وسیع و اجتماعی فعالیت دارد . جلوگیری از بروز اختلال های روانی (پیشگیری نخستین ) ، تشخیص و درمان زود هنگام اختلال ها (پیشگیری ثانوی ) و کمک به معضلات و مشکلات ناشی از ابتلاء به اختلالات روانی (پیشگیری ثالث ) (ساپینگتون[۵۰] ، ترجمه حسین شاهی برواتی ، ۱۳۷۹).
بنارد و فافوگلیا[۵۱] (۱۹۹۱) معتقدند که پیشگیری یک فرایند فعال پیشگیرانه است که افراد و گروه ها را جهت مقابله با چالش ها و تغییرات زندگی توانمند می سازد و از طریق ایجاد و تقویت شرایطی که رفتار مناسب و مفید و سبک زندگی سالم را ترویج می دهند ، جریان می یابد( به نقل از آقاجانی ، ۱۳۸۱) .
لافکوئیست[۵۲] (۱۹۸۳) ، پیشگیری را این گونه تعریف نمود : یک فرایند فعال توانمند جهت ایجاد شرایط و ویژگی های فردی است که سلامتی و بهداشت افراد را بهبود می بخشد . این تعریف نه تنها شامل رشد ویژگی های مثبت و بهبود پذیر فرد است بلکه شامل ایجاد شرایط محیطی و عوامل حمایتی که رشد سالم نوجوانان را ترویج می دهد ، نیز هست ( کانینگهام[۵۳] ، ۲۰۰۰به نقل از فولادی،۱۳۸۲).
کاپلان ( ۱۹۶۴) ، چهار سطح از برنامه پیشگیرانه بهداشت روانی را مطرح نمود . به نظر وی سطح اول پیشگیری جمعیت عمومی را مورد توجه قرار می دهد و هدف آن ترویج و افزایش شایستگی های فردی و اجتماعی و ایجاد محیط های اجتماعی – فرهنگی حمایت کننده می باشد . به طور مثال اهداف عاطفی – اجتماعی (مانند افزایش مهارت های ارتباطی ، افزایش عزت نفس ) با برنامه های آموزش تحصیلی به صورت یادگیری مشارکتی و گروهی مطابقت دارد ( ناستاسیا [۵۴]، ۱۹۹۸) .
کاپلان پیشگیری اولیه در بهداشت روانی را چنین تعریف می کند :
کاهش در میزان بروز موارد اختلال روانی در یک جامعه به وسیله مقابله کردن با شرایط آسیب زا قبل از اینکه ایجاد شوند . هدف آن پیشگیری از بیمار شدن یک فرد خاص نیست بلکه در مقابل ، کوشش می کند که خطر ابتلاء به اختلالات را در کل جامعه مورد نظر کاهش دهد ( به نقل از شاملو ، ۱۳۷۸) .
فلنر[۵۵] ، بنارد و فافوگلیا ( ۱۹۹۳) ، سه مرحله اساسی تلاش های برنامه پیشگیرانه در مدارس را شرح داده اند : تلاش های اولیه که تحت عنوان مداخله اولیه است بر دانش آموزانی متمرکز است که قبلا نشانه هایی از مشکلات سازگاری نشان داده اند . اگر چه تلاش ها بخش مهمی از راهبرد کلی پیشگیری است اما پیشگیری نیست . تلاش های ثانویه به پیشگیری بیشتر نزدیک هستند و بر رشد ویژگی های سازگارانه فردی دانش آموزان تمرکز دارند که از طریق برنامه های مشاوره ای مبتنی بر مدرسه صورت می پذیرد .
تلاش های نوع سوم با هدف پیشگیرانه و از طریق بررسی شرایط جهت اصلاح محیط آموزشی که زمینه های رشدی دانش آموزان را شکل می دهند ، فعالیت می کنند . رویکرد اخیر ، تاکید لافکوئیست ( ۱۹۸۳) را برای شرایط محیطی لازم از طریق اعمال راهبردهایی که عوامل خطر زایی محیطی را کاهش می دهند و نیز عوامل حمایت کننده در مقابل خطر را افزایش می دهند ، تاکید می کند (به نقل از فولادی،۱۳۸۲).
سلامت روان کودکان و نوجوانان موضوعی هست که به توجه جدی نیاز دارد . امروزه با بهره گرفتن از برنامه های مختلف مانند آموزش مهارت های زندگی ، آموزش بهداشت روانی و مداخلات بهداشتی مبتنی بر مدرسه می توان به کودکان کمک نمود تا زندگی مفیدتر و رضایتمندانه تری داشته باشند . مدرسه فرصت مناسبی برای بهبود زندگی بسیاری از کودکان و نوجوانان فراهم می کند . به موازات حرکت جوامع در جهت آموزش همگانی ، نقش مدارس در ارائه خدمات بهداشت روانی برای پرداختن به عواملی که در تحصیل مداخله می کند اهمیت بسیاری یافته است.
برنامه بهداشت روانی مدارس با توجه به تحقیقات گوناگون دربهبود یادگیری ، سلامت روان و درمان اختلالات روانی موثر و موفق بوده است ( هندرن و رابرت[۵۶] ، ترجمه نوری قاسم ابادی ، طهماسیان و محمد خانی ، ۱۳۷۷) .
۲-۹ویژگی های افراد سالم ( برخوردار از سلامت روان ) از دیدگاه های مختلف :
برای داشتن روانی خوب ، شرایطی وجود دارد . روبرو شدن با واقعیت ، سازگار شدن با تغییرات ، گنجایش داشتن برای اضطراب ها ، کم توقع بودن ، احترام قائل شدن برای دیگران ، دشمنی نکردن با دیگران و کمک رساندن به مردم (گنجی ، ۱۳۷۹).
بنا بر تحقیقات « انجمن ملی بهداشت روانی »
۱- افراد سالم از نظر روان ، احساس راحتی می کنند . خود را آن گونه که هستند می پذیرند ، و از استعدادهای خود بهره مند می شوند . در مورد عیوب جسمانی و ناتوانی های خود شکیبا بوده و از آن ناراحت نمی شوند و دیدگاه واقع گرایانه دارند و دشواری های زندگی را سهل می انگارد . آنها وقت کمی را در نگرش ، ترس ، اضطراب و یا حسادت سپری می کنند . اغلب آرامند ، نسبت به عقاید تازه گشاده رو بوده و دارای طیب خاطر هستند ، شوخ طبع هستند و اعتماد به نفس دارند ، اگر چه از حضور در جمع لذت می برند ، اما به تنها بودن نیز اهمیت می دهند وحشتی از آن ندارند . همچنین از سیستم ارزشی برخوردارند که از تجارب شخصی شان سرچشمه می گیرد ، بدین معنی که یک احساس شخصی مبنی بر درست یا غلط بودن امور دارند .
۲- افراد دارای سلامتی روان ، احساس خوبی نسبت به دیگران دارند ، آنها می کوشند تا دیگران را دوست داشته باشند و به آنها اعتماد نمایند چنین افرادی قادرند که با دیگران روابط گرمی داشته باشند و این روابط را ادامه دهند و به علایق دیگران توجه می کنند و احترام می گذارند . آنها به خود اجازه نمی دهند که از سوی دیگران مورد حمله و فشار قرار گیرند و نیز سعی نمی کنند که بر دیگران تسلط یابند . آنها با احساس یکی بودن با جامعه ، نسبت به دیگران احساس مسئولیت می کنند .
۳- قدرت روبروشدن با نیازهای زندگی را دارند . معمولا نسبت به اعمال خود احساس مسئولیت می کنند و با مشکلات به همان شیوه که رخ می دهند ، برخورد می کنند . دارای پندارهای واقع گرا در مورد آنچه که می توانند یا نمی توانند انجام دهند ، هستند . بنابراین آنها محیط خود را تا آنجا که ممکن است شکل می دهند ، و نیز تا آنجا که ضرورت دارد با آن سازگار می شوند (بنی جمالی واحدی ، ۱۳۷۳) .
۲-۱۰دیدگاه های مختلف در مورد سلامت روانی
۲-۱۰-۱ دیدگاه روان پزشکی
دیدگاه روان پزشکی ، درباره فرد ، دید تعادل حیاتی دارد . طبق این دیدگاه فردی از سلامت روانی برخوردار است که دارای نظام متعادلی است که خوب عمل می کند و اگر تعادل به هم بخورد ، بیماری روانی ظاهر خواهد شد (گنجی ، ۱۳۷۹) .
دیدگاه روان کاوی معتقد است که شخصیت فرد از سه بخش تشکیل می شود : « نهاد ، من ، و من برتر » . بنابراین بهداشت روانی زمانی تضمین می شود ، که من با واقعیت سازگار شود ، و تکانش های غریزی نهاد به کنترل در آید ( گنجی ، ۱۳۷۹) .
فروید معتقد است که شخص سالم دو ویژگی دارد :
می تواند دوست بدارد و دوست داشته شود .
می خواهد و می تواند کار بکند ( شعاری نژاد ، ۱۳۷۱) .
فروید ، سلامت روانی را از یک طرف نتیجه تعادل بین سه عنصر نهاد ، من و من برتر و از طرفی دیگر نتیجه تعادل بین سطوح خود آگاه و ناخودآگاه می داند ( حسینی ، ۱۳۶۰) .
فروید معتقد است ویژگی خاصی که برای سلامت روان شناختی ضروری است خودآگاهی می باشد . یعنی هر آنچه که ممکن است در ناخودآگاه موجب مشکل شود ، بایستی خود آگاه شود. شخص سالم از مکانیزمهای دفاعی نوع دوستی ، شوخ طبعی ، پارسایی ، ریاضت و والایش یا تصعید استفاده می کند (لیندزی ، وهال ، ۱۹۷۰ ، به نقل از نجات و ایروانی ، ۱۳۷۸) .
فروید معتقد است ، انسان متعارف و سالم کسی است که مراحل رشد روانی – جنسی را با موفقیت پشت سر گذاشته باشد و در هیچ یک از مراحل بیش از حد تثبیت نشده باشد ( کورسینی، ۱۹۷۳ ، به نقل از وردی ، ۱۳۸۰ ) .
آلپورت نتیجه پژوهش های خود مربوط به سلامت روان شناختی را در شش معیار خلاصه نموده است ، که این معیارها عبارتند از : رشد خویشتن،مبادله و تعامل با دیگران ، احساس هم دردی ، امنیت عاطفی ، هوش کنشی ، بینش نسبت به خویشتن و هدف مندی . اگر چه فرد نمی تواند تمام این ویژگی ها را به دست آورد ، اما این ویژگی ها روی هم رفته ، معنای سلامت روان شناختی را از دیدگاه آلپورت روشن می سازد (هوگان ، ۱۹۷۶ ، به نقل از وردی ، ۱۳۸۳) .
ازدیدگاه کارل یونگ ، فرایندی که موجب یکپارچگی شخصیت انسانی می شود ، مزیت یافتن یا تحقق خود است این فرایند خود شدن ، فرایندی طبیعی است و چنان نیرومند است که یونگ آن را غریزه نامید .
در انسان مزیت یافته ، هیچ یک از وجوه شخصیت مسلط نیست ، نه هشیار و نه ناهشیار ، نه یک منش یا گرایش خاص و نه هیچ یک از سنخ های کهن بلکه همه آنها به توازونی هماهنگ رسیده اند . از طرف دیگر به نظر وی همه جنبه های شخصیت باید به یکپارچگی و هماهنگی دست یابند به طوری که همه آنها بتوانند بیان شوند . افراد سالم از شخصیتی برخوردارند که یونگ آن را شخصیت مشترک خوانده است ، چون دیگر هیچ جنبه شخصیت به تنهایی حاکم نیست ، یکتایی فرد ناپدید می شود و دیگر چنین اشخاص را نمی توان متعلق به سنخ روانی خاص دانست ( نجات و ایروانی ، ۱۳۷۸).
مورای ( ۱۹۳۸) ، معتقد است رشد طبیعی و سالم به گونه ای است که ابتدا نهاد ، بعد من برتر و آن گاه من نقش تعیین کننده رفتار را ایفا می کنند .
تکانه های نهاد ، بایستی با نظارت خردمندانه من و مواظبت و حراست من برتر به صورت قابل قبول فرهنگی و تحت شرایط مورد قبول جامعه ارضا شود . همچنین به عقیده وی ، شخص سالم کسی است که نیازهای تثبیت شده نداشته باشد و نیازهای درونی و نهفته اش در جهت معیارهای درونی شده و من برتر باشد و براساس نیازهایش عمل نکند و نیازهایش با یکدیگر در تعارض و کشمکش نباشند . به علاوه انسان برخودار از سلامت روان شناختی ، موجودی منحصر به فرد است که بایستی به صورت یگانه مورد بررسی و مطالعه قرار بگیرد و دارای خصوصیات زیر است :
بین من برتر و من آرمانی فرد فاصله زیادی وجود ندارد .
من دارای قدرتمندی و کار آمدی بسیار است .
از ساختار روانی خودش آگاهی لازم را دارد .
هدف نهایی او رشد ، خلاقیت و تحقق خویشتن است .
به نظر هورنای (۱۹۴۵) انسان برخوردار از سلامت روان دارای این ویژگی ها می باشد . احساس امنیت می کند ، لذا فا قد پرخاشگری و خود شیفتگی است . به دلیل آگاهی از خود واقعی و استعداد بالقوه خویش ، تسلیم محض محیط اجتماعی و فرهنگی نیست ، بلکه ابتکار و شخصیت خودش را عهده دار می شود . خودشناسی و کوشش برای تحقق استعدادهای فطری و ذاتی وظیفه اخلاقی و امتیاز معنوی شخصیت سالم است و هدف او کمال است . انسان سالم خود آگاهی دارد و از خود واقعی و استعدادهایش کم و بیش آگاه است و خودش بسیاری از مشکلات زندگی را حل می کند ، لذا به دیگران وابستگی ندارد ( خدا رحیمی ، ۱۳۷۴).
اریکسون[۵۷] ، سلامت روان شناختی را نتیجه عملکرد قوی و قدرتمند « من » می داند .« من » عنوان مفهومی است که نشان دهنده ی توانایی یکپارچه سازی اعمال و تجارب شخص به صورت انطباقی و سازش است .
« من » تنظیم کننده درونی روان است که تجارب فرد را سازماندهی می کند و در نتیجه از انسان در مقابل فشارهای «نهاد » و من برتر حمایت می کند . هنگامی که رشد انسان و سازماندهی اجتماعی به نحو متناسب هماهنگ شود در هر کدام از مراحل رشد روانی – اجتماعی توانایی ها و استعدادهای مشخصی ظهور می نماید . در واقع به عقیده اریکسون سلامت روانشناختی هر فرد به همان اندازه است که توانسته است توانایی متناسب با هر کدام از مراحل زندگی را کسب کند ( خدارحیمی ، ۱۳۷۴).
اریکسون احساس هویت را نشانه سلامت فکر و روان می داند که خود از مراحل حس اعتماد ، خود مختاری ، ابتکار و اشتغال به کارهای سودمند می گذرد و سرانجام به احساس هویت خود منجر می گردد . این احساس سرمایه داخلی است که بعد از طی موفقیت آمیز تمام مراحل ایجاد می گردد و با همانند سازی موفقیت آمیزی که به تنظیم محرک ها و غرایز اصلی فرد با توجه به فرصت ها و امکانات او منجر می شود ، ارتباط دارد . بدین ترتیب احساس هویت موجب اطمینان خاطری می گردد که به شخص قدرت انطباق و سازگاری می دهد( حسینی ، ۱۳۶۰) .
در واقع به نظر اریکسون (۱۹۶۸) ، هویت نشانه نشاط روانی است و هویت در مقابل سر درگمی نشانه یک شخصیت سالم در نوجوانان است .
مارسیا ( ۱۹۸۹ ) ، نیز بیان کرد که بین هویت و سلامت روانی ارتباط وجود دارد . وی مطرح می کند که پایگاه هویت موفق ، سالم ترین پایگاه است ، چون توانایی شخصی خوبی برای سازگاری با محیط دارد ( ادبی ، ۱۳۷۹) .
اریک فروم تصویر روشنی از شخصیت سالم به دست می دهد . چنین انسانی به طور عمیق عشق می ورزد ، آفریننده است ، قوه تعقلش را کاملا پرورانده است ، و جهان و خود را به طور عینی ادارک می کند . حس هویت پایداری دارد ، با جهان در پیوند است و در آن ریشه دارد ، و حاکم و عامل در سرنوشت خویش است . فروم شخصیت سالم را دارای جهت گیری بارور می داند به نظر وی جهت گیری ، گرایش یا نگرش کلی است که همه جنبه های زندگی یعنی پاسخ های فکری ، عاطفی و حسی مردم ، موضوع ها ورویدادها خواه در جهان و خواه در خود را در بر می گیرد . بارور بودن یعنی به کار بستن همه قدرت ها و استعدادهای بالقوه ی خویش ، چهار جنبه شخصیت سالم در روشن ساختن مقصود فروم از جهت گیری بارور موثر است . این چهار جنبه شامل عشق بارور ، تفکر بارور ، خوشبختی و وجدان اخلاق می باشد .
عشق بارور لازمه رابطه آزد و برابر بشری است طرفین رابطه می توانند فردیت خود را حفظ کنند . عشق بارور از چهار ویژگی برخوردار است ؛ توجه ، احساس مسئولیت ، احترام و شناخت . تفکر بارور مستلزم هوش ، عقل و عینیت است .
خوشبختی بحث جدایی ناپذیر و پیامد زیستن موافق جهت گیری بارور و همراه همه فعالیت های سازنده می باشد . فروم میان دو نوع وجدان اخلاق که عبارتند از وجدان اخلاق قدرت گرا و وجدان اخلاقی انسان گرا تفاوت قائل شده است . وجدان اخلاقی قدرت گرا ، نمایانگر قدرت خارجی درونی شده است که رفتار شخص را هدایت می کند . وجدان اخلاقی انسان گرا تداعی خود است و از تاثیر عامل خارجی آزاد است ( نجات وایروانی ، ۱۳۷۸) .
به عقیده آلفرد آدلر زندگی ، بودن نیست ، بلکه شدت است . آدلر به انتخاب ، مسئولیت و معناداری مفاهیم در شیوه زندگی اعتقاد دارد و شیوه زندگی افراد را متفاوت می داند . محرک اصلی رفتار بشر ، هدفها و انتظار او از آینده است ، فرد سالم به عقیده آدلر از مفاهیم و اهداف خودش آگاهی دارد و عملکرد او مبتنی بر حیله و بهانه نیست او جذاب و شاداب است و روابط اجتماعی سازنده و مثبتی با دیگران دارد . روابط خانوادگی صمیمی و مطلوب دارد و جایگاه خودش را در خانواده و گروه های اجتماعی به درستی می شناسد . همچنین فرد سالم در زندگی هدفمند و غایت مدار است و اهداف او مبتنی بر تعقیب این اهداف است . غایی ترین هدف شخصیت سالم ، تحقق خویشتن است . از ویژگی های دیگر سلامت روانشناختی این است که فرد سالم همواره به بررسی ماهیت اهداف و ادراکات خودش می پردازد و اشتباهاتش را بر طرف کند . فرد ، خالق عواطف خودش است نه قربانی آنها . آفرینش گرایی و ابتکار فیزیکی از ویژگی های دیگر این افراد است . فرد سالم از اشتباهات اساسی پرهیز می کند .
اشتباهات اساسی شامل تعمیم مطلق ، اهداف نادرست و محال ، درک درست و توقع بی مورد از زندگی ، تقلیل یا انکار ارزشمندی خود و ارزش ها و باورهای غلط می باشد ( شاملو ، ۱۳۷۸) .
۲-۱۰-۲ دیدگاه رفتار گرایی
موضوعات: بدون موضوع
[چهارشنبه 1400-01-25] [ 12:55:00 ب.ظ ]