سیستم‌های پویا
یک شاخه از دیدگاه سیستم‌های بوم‌شناختی، دیدگاه سیستم‌های پویاست که به‌عنوان جایگزینی برای نظریه‌های کنترل حرکتی بیان‌شده است. واژه پویا به این معناست که تغییرات رشد غیرخطی و غیر مداوم هستند. ازآنجایی‌که رشد به‌عنوان پدیده‌ای غیرخطی مطالعه می‌شود، یک فرایند غیر مداوم نیز محسوب می‌شود. یعنی تغییرات فرد در طول زمان، لزوماً یکپارچه و به ترتیب نیست و همواره حرکت به‌سوی سطوح بالاتر پیچیدگی و تبحر در سیستم حرکتی را در برنمی‌گیرد. گرچه بر اساس تعریف رشد فرایندی پیوسته است، اما از دیدگاه سیستم‌های پویا، رشد فرایندی غیر مداوم محسوب می‌شود. به‌عبارت‌دیگر رشد فرایندی پیوسته- ناپیوسته است (گالاهو، ۲۰۰۲). سیستم‌ها که از نیازهای تکلیف حرکتی، زیست‌شناسی فرد و محیط مشتق می‌شوند، به‌طور مجزا یا باهم کار می‌کنند تا سرعت، ترتیب و میزان رشد را معین کنند. هماهنگی و کنترل حرکتی نتیجه فعالیت پویای چند سیستم باهم و به‌طور هماهنگ است و در این میان هیچ عاملی بر عوامل دیگر برتری ندارد. همه سیستم‌ها در حالتی در تعامل هستند که رفتار حرکتی را به وجود آورند و به‌طور مستقل از هر سیستم ظاهر شوند (الکساندر، ۱۹۹۳؛ به نقل از گالاهو، ۲۰۰۲).
۲-۳٫ اختلال هماهنگی رشدی
در طول رشد طبیعی، تجربه و بلوغ قادر است مهارت‌های حرکتی کودکان را با افزایش سن بهبود دهد.
کودکانی که در هماهنگی حرکتی مشکل‌دارند برای یادگیری مهارت‌های حرکتی نیز با مشکل مواجه می‌شوند (ساولبرگ[۳۹]، ۲۰۰۳). اختلال هماهنگی رشدی یک اصطلاح کلی برای توصیف مسائلی است که روی توانایی کودکان برای کسب یا اجرای ماهرانه حرکات تأثیر می‌گذارد. این اختلال یک بیماری مزمن و دائمی در کودکان است و در زندگی روزمره و پیشرفت تحصیلی کودکان نمایان می‌شود (بارن هارت[۴۰]، ۲۰۰۳). یک کودک هنگامی دارای اختلال هماهنگی تشخیص داده می‌شود که فاقد هماهنگی حرکتی لازم برای انجام وظایف خود باشد. راهنمای تشخیصی و آماری (DSM)، اختلال هماهنگی رشدی را به‌عنوان یک اختلال در مهارت‌های حرکتی و اختلال قابل‌توجهی در رشد و هماهنگی حرکتی که با فعالیت‌های روزمره و پیشرفت تحصیلی این افراد تداخل پیدا می‌کند، معرفی کرد (موسسه روان‌پزشکی آمریکا، ۱۹۹۴). سازمان بهداشت جهانی[۴۱] چارچوب ویژه‌ای را برای درک ارتباط بین اختلال و فعالیت‌های روزمره پیشنهاد می‌کند. این چارچوب”مدل طبقه‌بندی بین‌المللی عملکرد ناتوانی و سلامت[۴۲]“(ICF) می‌باشد. مدل ICF از دو بخش تشکیل‌شده است:۱-عملکرد و ناتوانی۲- بافت حرکتی (شرایطی که حرکت در آن رخ می‌دهد).
بخش اول شامل سیستم‌های کارکرد و ساختار بدن و فعالیت‌هاست و بخش دوم شامل عوامل محیطی (مانند نگرش‌های اجتماعی و عوامل فردی مانند سن و جنس) می‌باشد. با بهره گرفتن از طبقه‌بندی بین‌المللی عملکرد، ناتوانی و سلامت (ICF) به‌عنوان یک چارچوب، شکل ۲-۱ نشان می‌دهد که چگونه تخریب مهارت‌های حرکتی درشت یک کودک (عملکرد بدن) توانایی‌های او را برای بازی‌های معمول کودکان مثل دوچرخه‌سواری محدود می‌کند (فعالیت) و درنتیجه فرصت برای بازی با دوستانش از او می‌گیرد (مشارکت). این محدودیت‌ها در تعامل باهمسالانش (عوامل محیطی)، باعث سرخوردگی بیشتر، ناکامی در هماهنگی حرکتی و پایین آمدن اعتمادبه‌نفس او (عوامل شخصی) می‌شود (سازمان بهداشت جهانی، ۲۰۰۱؛ به نقل از سلیمانی، ۱۳۹۱)
تصویر درباره جامعه شناسی و علوم اجتماعی
شکل ۲-۱٫ مثالی از مدل ICF برای ناتوانی یک کودک دارای اختلال هماهنگی رشدی (برگرفته از ساجن،۲۰۰۵)
۲-۳-۱٫ درصد شیوع اختلال هماهنگی رشدی
بسته به شاخص‌های انتخاب میزان شیوع برای کودکان مدرسه ۱۹ درصد تا ¼ درصد متفاوت می‌باشد (لینگام[۴۳]، ۲۰۰۹). شایع‌ترین گزارش میزان شیوع را ۵ تا ۶ درصد گزارش کرده و در حدود صدو نود هزار کودک کانادایی در میانگین سنی ۵ تا ۱۱ سال علائم اختلال هماهنگی رشدی رادارند و بیش از یک‌میلیون کودک در ایالات‌متحده آمریکا به این اختلال دچار هستند (بوراوو[۴۴]، ۲۰۰۸). داده‌ها از کشورهای دیگر در مورد درصد شیوع این اختلال متغیر بوده در انگلستان ۸/۱ درصد (لینگام، ۲۰۰۹) و شیوع غیرمنتظره در یونان که ۱۹ درصد گزارش‌شده است (تسیوترا[۴۵]، ۲۰۰۶). قابل‌ذکر است که هیچ آماری در ایران در مورد درصد شیوع و همچنین میزان شیوع در پسران و دختران وجود ندارد (کاویانپور، ۱۳۹۰). یک دلیل عمده برای این شیوع متفاوت می‌تواند چگونگی شناسایی اختلال هماهنگی رشدی باشد. به نظر می‌رسد که این اختلال برای اولین بار در کودکان ۴ یا ۵ ساله دیده شود به دلیل اینکه این سن زمانی است که کودک مهارت‌های هماهنگی را که شامل یادگیری نوشتن، بازی با توپ، دوچرخه‌سواری و بریدن با قیچی بسیار نیازمند است. پیش از آغاز مدرسه کودک ممکن است نشانه‌های اولیه از مشکلات هماهنگی را بروز دهد. به‌عنوان یک نتیجه، اغلب معلم زودتر از اطرافیان کودک متوجه می‌شود که کودک مشکلاتی در هماهنگی حرکتی دارد، زیرا معلم کودک را با دیگر همسالان خود مقایسه می‌کند. معمولاً پسران بیشتر از دختران به اختلال هماهنگی رشدی مبتلا هستند. مطالعات بالینی در کودکان دارای اختلال هماهنگی رشدی نسبت جنسیت برای پسران به دختران از ۳ به ۱ تا ۷ به ۱ متفاوت است (کادسجو[۴۶] و گیلبرگ، ۱۹۹۹). شاید علت این تفاوت در میزان مراجعه بیشتر پسران به کلینیک‌ها باشد. رفتارهای پسران با ناهماهنگی حرکتی ممکن است در خانه و مدرسه بیشتر نمایان شود (بارن هارت، ۲۰۰۳). گیلبرگ و کادجو (۱۹۹۹) پیشنهاد کرده‌اند که گرایش انتخاب جنسیت در شناسایی کودکان با مشکلات حرکتی ممکن است به خاطر احتمال بیشتر پسران به بیماری‌های دیگر باشد.
۲-۳-۲٫ ویژگی‌های کودکان دارای اختلال هماهنگی رشدی
ویژگی‌های فیزیکی
وقتی‌که بحث توصیف کودکان دارای اختلال هماهنگی رشدی می‌شود، مهم است که بدانیم این کودکان یک گروه پیچیده هستند. برخی از این کودکان ممکن است در زمینه‌های گوناگون مشکل داشته باشند درحالی‌که بعضی دیگر ممکن است فقط در یک زمینه مشکل داشته باشند در زیر به برخی از ویژگی‌های مشترک در این کودکان می‌پردازیم. هنگامی‌که یک کودک مبتلابه اختلال هماهنگی رشدی در فعالیت‌های ورزشی شرکت می‌کند علائمی مثل هماهنگ نبودن دست با چشم که باعث بروز مشکلات در انجام مهارت‌های اساسی مثل پرتاب می‌شود، تکیه بیش‌ازحد به دیدن برای یادگیری حرکات، عدم رشد مهارت‌های کنترل حرکتی درشت مثل ایستادن روی یک‌پا، نمایش حرکات فیزیکی به‌صورت ناهماهنگ، وضعیت و سبک بی‌دست‌وپا (انجام فعالیت‌ها به‌صورت خام)، در درک قواعد بازی و آشنا شدن با آن با مشکل روبرو هستند، نیاز به زمان بیش‌ازحدی برای یادگیری یک مهارت فیزیکی جدید دارند، در بازی قادر به پیش‌بینی آنچه قرار است اتفاق بیفتد نیستند، به محیط اطراف خود به‌سرعت پاسخ نمی‌دهند، قادر به مانور دادن در بین اشیا و دیگر بازیکنان نیستند و به‌طور مداوم به چیزی برخورد می‌کنند، این کودکان دارای سطح پایین‌تری از توانایی ورزشی در مقایسه با کودکان هم‌سن‌وسال خود هستند، آن‌ ها همچنین در کنترل حرکات ظریف مشکل‌دارند. عملکرد در فعالیت‌های روزانه که نیاز به هماهنگی دارد به‌طور قابل‌ملاحظه‌ای با توجه به سن تقویمی و هوش فرد پایین‌تر از حد انتظار است (زوویکر[۴۷]، ۲۰۱۲).
این اختلال زمانی تشخیص داده می‌شود که کودک دارای مشکلات غیر منتظره در فعالیت‌هایی باشد که مربوط به هماهنگی و حرکت است. این مشکلات ممکن است در مهارت‌های بازی مثل دوچرخه‌سواری، بازی با توپ، در مهارت‌های روزمره زندگی (مثل پوشیدن لباس، بستن دکمه‌ها و استفاده از چاقو و چنگال) و در فعالیت‌های مدرسه (مثل نوشتن، نقاشی کشیدن و ساختن کاردستی) بروز کند (لینچ[۴۸]، ۲۰۱۰). نکته مهم در مورد این کودکان این است که این کودکان همیشه مهارت‌های حرکتی را به‌صورت دست‌وپا چلفتی و غیرواضح انجام می‌دهند، علاوه بر این مطالعات طولی نشان می‌دهد که این کودکان رفتارهای ناسازگار اجتماعی و عاطفی که ممکن است تأثیر بیشتری در درازمدت داشته باشد را انجام دهند (گریین، ۲۰۰۸).
ویژگی‌های عاطفی و رفتاری
کودک ممکن است عدم علاقه خود را نسبت به فعالیت‌ها نشان دهد یا به‌طور خاص از فعالیت‌های که نیاز به پاسخ‌های فیزیکی دارد اجتناب کند. برای یک کودک با اختلال هماهنگی رشدی، خستگی‌های مکرر ممکن است باعث شود که کودک در کارهای حرکتی شرکت نکند. کودک ممکن است دچار سرخوردگی شود، کاهش اعتمادبه‌نفس و عدم انگیزه برای مقابله با مشکلات در تمام جنبه‌های زندگی شود. این کودکان معمولاً از معاشرت با دیگران اجتناب می‌کنند. آن‌ ها در زمین‌بازی به دنبال بازی کردن با کودکان کوچک‌تر از خود هستند و یا بازی‌های فردی را به بازی‌های گروهی ترجیح می‌دهند. کودکان مبتلابه اختلال هماهنگی رشدی خود را در مقابل تغییرات خود و تغییرات محیط خود مقاوم نشان می‌دهند. این کودکان گفتار نامرتب دارند و زمانی که خسته هستند گفتارشان قابل تشخیص نیست. ممکن است همسالان و معلمان او زمانی که سریع صحبت می‌کند متوجه حرف‌هایش نشوند. این کودکان مشکلات شنیداری دارند، به نظر خوب می‌شنوند ولی مفهوم را درک نمی‌کنند. جملاتی که گفته می‌شود را زود فراموش می‌کنند (ساجن، ۲۰۰۵). کودکان دارای اختلال هماهنگی رشدی ممکن است در مدرسه با مشکلات یادگیری روبرو شوند که آن‌ ها را در معرض کاهش بهره هوشی قرار می‌دهد، در خواندن پیشرفت کمی دارند، برای نوشتن در سازمان‌دهی محتوا و شکل‌دهی کلمات ضعیف عمل می‌کنند و کلمات را کج می‌نویسند. در اعمال جمع و ضرب مشکل‌دارند و هیچ گاه مفهوم تفریق را یاد نمی‌گیرند. ممکن است به دلیل مشکلات درسی از طرف دوستانشان طرد شوند و اضطراب بیشتری نسبت به همسالانشان داشته باشند (ساجن، ۲۰۰۵)
۲-۳-۳٫ آیا درمانی برای اختلال هماهنگی رشدی وجود دارد؟
۴۰ درصد کودکانی که تأخیر در رشد حرکتی را در سالهای پیش از مدرسه داشته‌اند این مشکل را ۱۰ سال بعد نیز نشان داده‌اند، بنابراین می‌توان نتیجه گرفت که این اختلال شرایطی نیست که تنها در دوران کودکی وجود داشته باشد (اسمیت[۴۹]، ۲۰۱۳). کودکان با اختلال هماهنگی رشدی نیازمند ترکیبی از خدمات جهت ایجاد یک رویکرد کل‌نگر برای مشکلات حرکتی خود هستند(گیلبرگ، ۲۰۰۳). رویکردهای درمانی زیادی در کاردرمانی و فیزیوتراپی، پزشکی، تغذیه و آموزش عنوان‌شده است. به‌طور خلاصه می‌توان این رویکردها را در سه دسته اصلی

 

جهت دانلود متن کامل این پایان نامه به سایت abisho.ir مراجعه نمایید.

 

 

رویکردهای فرایند مدار

رویکردهای تکلیف مدار

کاردرمانی

جای داد. درمان‌های شیمیایی نیز در گروه چهارم جای می‌گیرند. به‌طور خلاصه می‌توان گفت که رویکردهای گروه اول رویکردهای از نوع پایین- بالا می‌باشند و بر این فرض معتقدند که بهبود کارکردهای بدن از قبیل یکپارچگی حسی، قدرت عضلانی و…. می‌تواند منجر به بهبود توانایی فرد در زندگی روزمره شود. در مقابل رویکردهای تکلیف مدار بر یادگیری مهارت‌های خاص و یا آن قسمت از تکلیف که کودک مشکل‌دارد می‌پردازد (اسمیت، ۲۰۱۳).
از میان رویکردهای فرایند مدار می‌توان به یکپارچگی حسی، آموزش حرکتی[۵۰] و آموزش ادراکی[۵۱] اشاره کرد و از میان رویکردهای دسته دوم نیز می‌توان مواردی مانند آموزش تصاویر[۵۲]، سوگیری شناختی به عملکرد کاری روزمره[۵۳](co-op) و آموزش عصبی- حرکتی تکلیف را نام برد. کاردرمانی رایج تلفیقی ازاین‌رویکردهاست (کارلسن، ۲۰۰۰) به‌منظور آشنایی بیشتر با تفاوت این رویکردها، از هر دسته به توصیف مختصری از یک رویکرد می‌پردازیم:
در کودکان دارای اختلال یکپارچگی حسی، ساختارهای حسی به‌طور عادی سالم هستند. مشکل در پردازش حسی زمانی است که کودک تلاش می‌کند از درون دادهای حسی برای پاسخ به الزامات تکلیف و محیط استفاده کند (احمدی، ۲۰۱۰). در این رویکرد فرض می‌شود که رشد شناخت، زبان، مهارت‌های تحصیلی و حرکتی بر توانایی یکپارچگی حسی وابسته است. کودکان با مسائل حسی-حرکتی بر محیط فیزیکی خود، آگاهی کافی دارند و برای پاسخ‌های انطباقی جهت بهبود پردازش مغزی و سازمان‌دهی درون داد حسی، نیازمند کمک هستند. این رویکرد بر حواس نزدیک، یعنی عمقی، لامسه و دهلیزی تأکید دارد که فراهم کردن این محرک‌ها نیازمند فعالیت‌های است که حرکات را در کل بدن ایجاد کرده و آموزش را در مهارت‌های حرکتی و ادراکی خاص فراهم می‌کند. دستاوردهای احتمالی به دست آمده از این مداخله در کودکان زیادی موردبررسی قرارگرفته است، اما نتایج ارائه‌شده مبهم بوده و نیازمند پژوهش‌های بیشتری است (میلر و همکاران[۵۴]، ۲۰۰۱). یکی دیگر از رویکردهای که به‌صورت اختصاصی برای کودکان با اختلال هماهنگی رشدی ایجادشده است، رویکرد سوگیری شناختی به عملکرد کاری روزمره (co-op) است. این رویکرد در زمره دسته دوم رویکردهای درمانی جای می‌گیرد. به دلیل نبود شواهدی در اثربخشی رویکردهای سنتی کار درمانی برای درمان این کودکان، پژوهشگران و بالینگران تمرکز خود را بر رویکردهای شناختی معطوف ساخته‌اند. رویکردهای شناختی حل مسئله، ریشه در کار چندین نظریه‌پرداز کلیدی ازشاخه شناختی و روان‌شناسی آموزشی دارد. یک رویکرد شناختی چارچوبی را فراهم می‌آورد که در آن درمانگر به کودک در کشف و استفاده از راهبردهای شناختی قابل استفاده برای تکالیف حرکتی دربرگیرنده زندگی روزمره کمک کند.co-op یک رویکرد مبتنی بر کلام و منحصر به مراجع است که به کودکان برای اصلاح این مشکلات کمک می‌کند[۵۵](سانگستر، ۲۰۰۵). اصول رویکرد co-op بر دو فرضیه استوار است:

 

 

کودک با اختلال هماهنگی رشدی به‌طور مستقل نمی‌تواند راهبردهای شناختی را برای حل مسائل موجود در عملکرد خود ایجاد کند

استفاده از راهبردهای شناختی با مداخله co-op تغییر می‌کند

این رویکرد نمونه خالصی از رویکردهای بالا-پایین است که به ۴ عبارت “هدف، برنامه‌ریزی، اجرا و وارسی”تأکید دارد. کودکان با اختلال هماهنگی رشدی نشان داده‌اند که راهکارهای بسیار کارآمدتری را در زمان استفاده از رویکردهایی مانند co-op تولید می‌کنند تا در زمان استفاده از رویکردهایی مانند یکپارچگی حسی و روش‌های درمانی که بر حل مساله متکی نیستند و کودکانی که توانایی کلامی بهتری دارند در رویکردهایی که زبان و گفتار نقش مهمی دارند، موفق‌تر هستند (اسمیت، ۲۰۱۳)
۲-۳-۴٫ نحوه ارزیابی و شناسایی
تشخیص اختلال هماهنگی بستگی به ضعف عملکرد در فعالیت‌های مستلزم هماهنگی نسبت به سن و سطح هوش کودک دارد. تشخیص نیازمند اخذ تاریخچه‌ای از رشد حرکتی اولیه و از جمله مشاهدهٔ مستقیم فعالیت‌های حرکتی کودکان است. شناسایی نشانه‌های این اختلال از کودکی به کودک دیگر متفاوت است، ازاین‌رو برای شناسایی و تشخیص کودکان در معرض خطر، ابزارهای گوناگون به کار می‌رود. مجموعه آزمون‌های حرکتی معتبر و استانداری مانند آزمون تبحر حرکتی برونینکس-اوزرتسکی (BOTMP)، مجموعه ارزیابی حرکتی کودکان[۵۶](M-ABC) و آزمون رشد حرکتی درشت-۲[۵۷](TGMD-2) برای تشخیص ارائه‌شده است (یولریچ، ۲۰۰۰). باوجود روایی و پایایی بالای ابزارهای حرکتی، نسخه‌های استاندارد کمی وجود دارد که با رعایت ملاک‌های DSM-IV-TR اثرات مشکلات حرکتی کودکان مبتلابه DCD را بر تکالیف و فعالیت‌های روزمره در خانه و مدرسه ارزیابی نماید (لینگام، ۲۰۰۹). این ملاک‌ها به شواهدی در مورد عملکرد ضعیف در مهارت‌های روزانه و تحصیلی نیاز دارد که می‌بایست در شرایط گوناگون آموزشی و فعالیت‌های مختلف زندگی روزمره اندازه‌گیری شود. تشخیص قطعی کودکان مبتلابه DCD از میان گروه‌های بزرگ، با کمک افراد متخصص یا کاربرد آزمون‌های استانداردشده حرکتی انجام می‌شود. اجرای این فرایند در بیشتر مواقع مشکل و هزینه‌های مالی و زمانی آن مساله ساز است (ویلسون، ۲۰۰۹). بنابراین متخصصان روان‌پزشکی تلاش دارند تا با ابزارهای ساده تر بتوانند به یافته‌های معتبرتر و مطلوب‌تری دست یابند. کودکان ساعت‌های زیادی جلوی دید معلمان و پدر مادرها قرار دارند. بنابراین معلمان و پدر مادرها به راحتی می‌توانند فعالیت‌های حرکتی کودکان را در شرایط موردنظر ارزیابی کنند. از همین رو به‌تازگی پرسش‌نامه‌هایی مخصوص والدین و معلمان برای تشخیص DCD توسعه‌یافته است. پرسش‌نامه اختلال هماهنگی رشدی (DCD-Q) برای پدر و مادرها و پرسش‌نامه مشاهده حرکتی آموزگاران[۵۸](PMOQ-T) در این دسته قرار دارند.DCD-Q ابزار معتبری برای غربالگری کودکان مبتلابه DCD است (لینگام، ۲۰۰۹).
۲-۴٫ تعادل
در حین فعالیت‌های روزمره و انجام دادن صحیح مهارت‌های ورزشی، حفظ تعادل بدن بسیار ضروری است. تعادل تقریباً یکی از اجزای جدایی‌ناپذیر همه فعالیت‌های روزانه و عامل مهم موفقیت عملکرد ورزشکاران و غیر ورزشکاران است (پوناکالیو[۵۹]، ۲۰۰۵). حس تعادل، متکی به احساس حرکتی به‌اندازه حس بینایی محسوب می‌شود. تعادل یک واکنش ادراکی حرکتی است که به یکپارچگی محرک‌های دریافتی از دستگاه‌های بینایی و حس حرکتی وابسته است. در مواقعی که تعادل باید حفظ شود، سیل اطلاعات حسی باید در دستگاه عصبی مرکزی یکپارچه شوند و عضلات همواره باید با توجه به نیاز مکانیکی حرکت، فعال آرام و در حال استراحت باشند. تعادل را باید بتوان در وضعیت‌های نامحدودی حفظ کرد (نمازی زاده، ۱۳۸۷). تعادل پویایی، قامت بدن را در جلوگیری از افتادن توصیف می‌کند. رونستد[۶۰] (۲۰۰۴) تعادل را به نیروهای اینرسی که بر بدن اعمال می‌شوند و ویژگی‌های اینرسی بخش‌های بدن مرتبط می‌داند، به علاوه پایداری محدوده‌ای است که بدن در آن می‌تواند بدون تغییر سطح اتکا وضعیت خود را حفظ کند. از سه جنبه نوروفیزیولوژیک، بیومکانیک و عملکردی (عملیاتی) می‌توان کنترل تعادل را موردبررسی قرارداد (پولاک[۶۱]، ۲۰۰۰). از جنبه نوروفیزیولوژیک، تعادل سطوح مختلف ساخت و کارهای کنترل تعادل است. از نظر بیومکانیک، تعادل را می‌توان توانایی حفظ یا برگشت مرکز ثقل در محدوده پایداری (با بهره گرفتن از سطح اتکا یعنی سطح کف پا که روی آن تکیه داده‌شده مشخص کرد) بدون افتادن تعریف کرد (ناشنر، ۱۹۹۷). از جنبه نظری و تئوری، تعادل را به دو صورت ایستا و پویا تعریف می‌کنند (پوناکالیو، ۲۰۰۵).
اولمستد (۲۰۰۴) از نظر عملکردی (عملیاتی) تعادل را به‌صورت ایستا (حفظ یک وضعیت با کمترین حرکت)، نیمه پویا (حفظ یک وضعیت درحالی‌که سطح اتکا جابه جا شود) و پویا (حفظ ثبات سطح اتکا درحالی‌که یک حرکت توصیف‌شده اجرا می‌شود) دسته‌بندی کرده است. پس، تعادل توانایی حفظ تصویر مرکز ثقل[۶۲] در محدوده سطح اتکاء[۶۳]است، که از آن با عنوان محدوده پایداری نام‌برده می‌شود. در وضعیت ایستاده، محدوده پایداری ناحیه حدفاصل لبه‌های خارجی پاها است که در تماس با زمین قرار دارند. در این محدوده‌هاست که بدن می‌تواند وضعیت خود را بدون تغییر سطح اتکاء حفظ کند. محدوده پایداری ثابت نیست و بسته به نوع وظیفه و وضعیت بیومکانیکی فرد و جنبه‌های متنوع محیط تغییر می‌کند. حفظ تعادل یک فرایند پویاست و شامل ایجاد وضعیت ثبات بین نیروهای پایدارکننده و برهم زننده پایداری است. برای مثال، هر فرد به‌طور مستمر تلاش می‌کند از نیروی عضلانی برای کنترل وضعیت مرکز ثقل استفاده کند. در وضعیت ایستاده در زیر هر یک از پاها مرکز فشار[۶۴] جداگانه‌ای قرار دارد. مرکز فشار خالص، بین پاها قرار می‌گیرد و بستگی به وزنی دارد که هر یک از پاها تحمل می‌کند. برای حفظ وضعیت ایستاده پا، باید با حرکت قسمت‌های مختلف بدن، مرکز ثقل را جابجا کنیم و یا اندازه سطح پایه حمایت‌کننده را (مثلاً با برداشتن یک قدم) تنظیم نمائی‌ام (ولاکوت، شاموی-کوک[۶۵]،۱۹۹۰).
۲-۴-۱٫ کنترل پاسچر
محققان فرایند رشد انسان را از جنبه‌های مختلفی موردبررسی قرار می‌دهند که این امر به ایجاد حوزه‌های مختلفی برای تحقیق و بررسی بیشتر شده است. یکی از مهم‌ترین حوزه‌های مطالعاتی ایجادشده در این زمینه شامل کنترل پاسچر بدن است. توانایی کنترل موقعیت‌های مختلف بدن در فضا ناشی از تعامل پیچیده سیستم‌های عصبی، حسی و اسکلتی –عضلانی است که به‌طور کلی به‌عنوان سیستم کنترل پاسچر تعریف می‌شود. کنترل پاسچر شامل کنترل موقعیت بدن در فضا برای دو هدف ثبات و جهت‌یابی می‌باشد (کوک، ۱۹۹۰). مؤلفه جهت‌یابی در کنترل پاسچر به‌عنوان توانایی حفظ ارتباط میان قسمت‌های مختلف بدن و همچنین بدن با محیط برای انجام یک تکلیف ویژه تعریف می‌شود. برای اکثر تکالیف عملکردی، باید جهت‌یابی عمودی بدن حفظ شود. لذا در این فرایند از چندین سیستم حسی استفاده می‌شود. به‌طوری‌که برای کنترل نیروی جاذبه از سیستم دهلیزی، برای کنترل سطح اتکا از سیستم حس عمقی و برای کنترل ارتباط میان بدن و اجسام قرارگرفته‌شده در محیط از سیستم بینایی استفاده می‌شود (کوک، ۲۰۱۲). از سوی دیگر مؤلفه ثبات در کنترل پاسچر به‌عنوان تعادل تعریف می‌شود که توانایی کنترل توده بدن در ارتباط با سطح اتکاست (وینتر، ۱۹۹۸). به‌طور کلی، کنترل پوسچرال مستلزم تعامل پیچیده سیستم‌های عضلانی- اسکلتی و سیستم عصبی است. جزء عضلانی- اسکلتی شامل دامنه حرکتی مفصل، انعطاف‌پذیری ستون فقرات و رابطه بیومکانیکی بین قسمت‌های مختلف بدن است (براور[۶۶]، ۱۹۹۸).
اجزای عصبی لازم برای کنترل پوسچرال عبارت‌اند از:

 

 

فرایندهای حرکتی شامل پاسخ‌های هماهنگ[۶۷] عصبی- عضلانی

فرایندهای حسی شامل سیستم‌های بینایی، سیستم دهلیزی و سیستم حس عمقی بدن

مراکز هماهنگ‌کننده بالاتر (سیستم عصبی مرکزی) که برای تبدیل اطلاعات حسی به‌فرمان حرکتی عمل می‌کنند. نیازهای کنترل تعادل با توجه به نوع عمل و محیط متفاوت‌اند. توانایی کنترل وضعیت بدن در فضا برای انجام کارها مهم می‌باشد (همان منبع)

۲-۴-۲٫ نظریه همکوشی قامتی

برنشتاین مفهوم همکوشی قامتی را به‌عنوان ترکیبی از علایم کنترلی به تعدادی از عضلات که هدفشان تضمین ثبات یک اندام یا کل بدن، در قابلیت پیش‌بینی یک اختلال قامتی یا پاسخ به یک اختلال حقیقی می‌باشد، معرفی کرد.
همکوشی قامتی ممکن است به‌عنوان آجرهای مورد استفاده در CNS برای ساخت علایم کنترلی معنادار برای مفاصل و عضلات بی‌شمار، مورد توجه قرار گیرد. بعدها مفهوم همکوشی توسعه داده شد تا همکوشی‌های حرکتی را شامل شود، یعنی ترکیباتی از علایم کنترلی که هدفشان اطمینان بخشیدن به یک حرکت معین از یک بخش بدن است. یک نگاه سنتی این است که همکوشی قامتی از گروه‌های مجزای برنامه‌های حرکتی تشکیل‌شده که می‌توانند با برنامه حرکتی مرکزی ترکیب و همتا شوند. به‌عبارتی‌دیگر، افراد دو جیب در مغزشان دارند. یک جیب محتوی برنامه‌هایی برای یک حرکت اختیاری برنامه‌ریزی‌شده (همکوشی حرکتی) و دیگری محتوی مجموعه‌ای از واکنش‌های مناسب پیش‌بینی و یا اصلاحی است (همکوشی قامتی). یک دیدگاه دیگر اینست که تنها یک جیب وجود دارد و تفکیک الگوهای حرکت پیرامونی به موضعی و قامتی توسط محققان انجام‌شده نه توسط مغز، با توجه به دیدگاه اخیر، هر حرکت، حتی موضعی‌ترین آن‌ ها، شامل مفاصل بسیار زیادی می‌شود بیشتر از آنچه که ظاهراً برای تولید حرکت استفاده می‌شود. بنابراین تغییرات در فعالیت عضلات قامتی به یک برنامه حرکتی اضافه نشده بلکه یک بخش ذاتی آن است (لاتاش[۶۸]، ۱۹۹۸).
دو استراتژی اصلی برای مدل‌سازی کنترل پاسچر مورد استفاده قرار می‌گیرد: کنترل حلقه باز[۶۹]، و کنترل حلقه بسته[۷۰](بازخورد)[۷۱]. محققان رویکرد حلقه باز را ترجیح می‌دهند که عنوان می‌کند ایستادن قائم بوسیله کنترل منفعل انجام می‌شود، که در کنترل گر عصبی به‌طور عمده برای هماهنگ کردن مفصل مچ پا بدون تعدیل مستمر کنترل نیروی گشتاوری پاسخ به نوسانات حس شده عمل می‌کند (وینتر و همکاران، ۱۹۹۸؛ وینتر و همکاران، ۲۰۰۱). به این حال، این دیدگاه که کنترل پاسچر یک سیستم یک سیستم واکنشی بازخوردی است که از اطلاعات حسی مربوط به وضعیت بدن و حرکت برای تولید نیروی گشتاورهای تصحیحی استفاده می‌کند (پترکا ۲۰۰۲؛ پترکا و لوگلین ۲۰۰۴؛ سنسیارینی و همکاران، ۲۰۱۰؛ موراسو و سانجینتی، ۲۰۰۲؛ ایشادا ومیزاکی، ۱۹۸۷؛ جانسون و همکاران، ۱۹۸۸؛ موراسو شیپاتی، ۱۹۹۹). دشواری بزرگ در ارائه یک مدل کنترل پاسچر، تعیین و توصیف فرایندهای کنترلی عصبی عضلانی مؤثر در حفظ وضعیت قائمه بدن است. سیستم عصبی عضلانی یک سیستم غیرخطی است (پترکا، ۲۰۰۲؛ مرجنر و همکاران، ۲۰۰۵) و همچنین تکلیف کنترل پاسچر به نوع تکلیف وابسته است. علیرغم دشواری‌های مرتبط با سیستم کنترل پاسچر، مدل استفاده‌شده در این تحقیق در شکل یک نشان داده‌شده است که بوسیله آلیسون[۷۲] طراحی ‌شده و قادر به توصیف یافته‌های حاصله از تحقیقات تحت شرایط مختلف است (آلیسون، ۱۹۹۵).
تعیین وضعیت بدن
انتخاب حرکت
بدن
انتخاب و تنظیم الگوهای عضلانی هم انقباض
سیتم وستیبولار
بینایی
سیتم حسی پیکری
عضلات تنه
عضلات گردن
عضلات بالا تنه و پایین تنه
تعاملات محیطی
تولید حرکت بدن
مقایسه، انتخاب و ترکیب دروندادهای حسی
شکل ۲-۲٫ مدل فرایندی کنترل پاسچر (برگرفته از آلیسون ۱۹۹۵)
۲-۵٫ زمان واکنش
یکی از مهم‌ترین عوامل اجرای ماهرانه تصمیم‌گیری درباره اینکه چه‌کاری انجام دهیم و چه چیزی انجام ندهیم زمان واکنش است. این تصمیم‌گیری در شرایط ویژه بایستی به‌سرعت و با ضریب بسیار بالا انجام شود. زمان واکنش نشان‌دهنده بسیار مهم سرعت تصمیم‌گیری آن است که به فاصله زمانی بین ارائه غیرمنتظره محرک تا شروع پاسخ گفته می‌شود (باقر زاده، ۱۳۸۶). در زمان واکنش ساده به محض تشخیص محرک می‌باید دکمه‌ای را فشار داد یا پاسخ ساده دیگری مانند حرکت چشم یا پاسخی صوتی نشان داد. در پژوهش‌های مربوط به تشخیص ساده محرک معمولاً همین نوع پاسخ‌ها اندازه‌گیری می‌شوند. این قبیل پژوهش‌ها غالباً نشان داده که هر چه شدت محرک کمتر باشد زمان واکنش بیشتر است. اگرچه شدت صوت همیشه کاملاً بالاتر از آستانه مطلق شنوایی است بااین‌حال زمان واکنش به‌صورت‌های شدید تر کوتاه‌تر است. درمورد زمان واکنش ساده در تشخیص محرک‌های دیداری و شنیداری نتایج مشابهی به دست می‌آید. در مورد زمان واکنش انتخابی، بسته به محرکی که ارائه می‌شود می‌بایست یکی از چند پاسخ متفاوت داده شود. برای مثال در پاسخ به نور قرمز فشردن دکمه سمت راست و در پاسخ به نور سبز دکمه سمت چپ را فشار دهد. همان‌طور که می‌توان انتظار داشت، هر چه تفاوت بین محرک‌ها کمتر باشد زمان واکنش بیشتر است. برای مثال برای بیشتر مردم تمییز بین سبز و قرمز آسان‌تر است تا بین قرمز و نارنجی (اتکینسون، ۲۰۰۸). زمان واکنش هرگز کمتر از ده صدم ثانیه نیست. افزایش زیاد از حد زمان واکنش می‌تواند نشانه بازداری، عدم اعتمادبه‌نفس و حتی نشانه برخی اختلال‌های عاطفی باشد. در اکثر موارد تفاوت‌های فردی افراد از نظر زمان واکنش تااندازه‌ای ضعیف و در حدود چند صدم ثانیه است. مسلماً افراد تند و کند وجود دارند، اما تأیید نشده که گروه اول مطمئن‌تر از گروه دوم باشند (گنجی، ۱۳۷۸).
عوامل مهم تأثیرگذار بر زمان واکنش
۱- تعداد محرک- پاسخ۲- سازگاری محرک- پاسخ۳- مقدار تمرین۴-پیش‌بینی کردن برای تقلیل تأخیر(اشمیت و لی، ۲۰۰۵)
۲-۶٫ مرور پیشینه تحقیق:
۲-۶-۱٫ تحقیقات انجام‌شده در داخل کشور:
اسکندری (۱۳۹۱) به اثربخشی بازی‌درمانی کوتاه‌مدت بر زمان واکنش دیداری و شنیداری کودکان اوتیستیک پرداخت. او با بهره گرفتن از نمونه‌گیری در دسترس ۳۰ کودک (در دامنه سنی ۷-۹ سال) را به‌طور تصادفی از بین کودکانی که به مرکز طلوع شهرستان کرمان مراجعه کرده بودند انتخاب کرد و در دو گروه کنترل و آزمایش قرارداد. نتایج نشان داد که بر اساس فرم والد-معلم و نتایج آزمون دیداری و شنیداری، بازی‌درمانی کوتاه‌مدت باعث بهبود زمان واکنش دیداری و شنیداری در آزمودنی‌های گروه آزمایش نسبت به گروه کنترل شد. بر اساس یافته‌های به دست آمده بازی‌درمانی کوتاه‌مدت موجب افزایش توجه دیداری در کودکان اوتیستیک می‌شود.

 

 

موضوعات: بدون موضوع
[چهارشنبه 1400-01-25] [ 12:12:00 ق.ظ ]