ما می توانیم آنچه را که در جهان اسطوره ای ( که ساختارکنش گرایانه آن را می خواهیم روشن کنیم ) به این تضاد بین یاری دهنده و مخالف ارتباط دارد ، در نظر بگیریم .در نگاه اول همه چیز رخ می دهد گویی علاوه بر گروه های اساسی مورد بحث نمایش الگوهای کنشی نیز بر روی پرده ارزیابی کننده ظاهر خواهند شد و در یک الگوی شماتیک نیروهای خیر و شر جهان ، یعنی صورتهای عینی فرشته و شیطان نمایش مسیحی قرون وسطایی را نمایش می دهند و نیز آنچه که قابل توجه می باشد شخصیت ثانوی این دو الگوی کنش است .
با کمی بازی با کلمات ما می توانیم با در نظر گرفتن وجه وصفی که برایشان مشخص کردیم ( بعنوان مثال مخالفت کردن را مخالف اطلاق کردیم ) بگوییم که آنها شرکت کنندگان اتفاقی هستند و نه الگوهای کنش واقعی درام ( نمایش ) .
وجوه وصفی در واقع فقط صفاتی هستند که اسم ها را تغییر می دهند به همان صورتی که قیود فعل ها را تعدیل می کنند . با لحاظ کردن فهرست هایی که علیرغم هر چیزی بطور گذرا باقی می مانند و نیز با در نظر گرفتن ساختار نحوی زبانهای طبیعی بنا شده اند استنباط می شود که این مدل فقط بعلت سادگی و تحلیل نمودهای اسطوره ای اش دارای یک ارزش عملی معین می باشد و سادگی آن به این دلیل است که کاملا بر روی ابژه ی خواست و اشتیاق مورد اشاره ی سوبژه متمرکز می شود و بصورت ابژه ی بین گیرنده و فرستنده قرار می گیرد ( خواست و اشتیاق سوبژه ) ودر بخشی از آن بصورت یاری دهنده و مخالف نمود یافته و نظم می پذیرد .
فرستنده ← ابژه ← گیرنده
یاری دهنده ← سوبژه ← مخالف
بنابراین می توان گفت که توصیف های دقیق احتمالی نمونه باید ابتدا رابطه بین الگوهای کنش سوبژه در برابر ابژه را نقل کنند و سپس بصورت رده بندی متغیرهای تشکیل شده از پشتوانه های مکمل ظاهر شوند . بنابر این به آسانی می توان گفت که برای یک فیلسوف دوره ی کلاسیک رابطه ی خواست و اشتیاق با یک پشتوانه ی معنایی به مثابه ی خواست و اشتیاق دانایی مشخص می شود و الگوهای کنش نمایش آگاهی او کم و بیش به روش زیر توزیع می شود :
سوبژه ………………فیلسوف
ابژه ……………….. جهان
فرستنده …………… خدا
گیرنده ………………انسان
مخالف ………………ماده
یاری دهنده ………….ذهن
به همین دلیل چنانچه این امکان وجود داشت که ایدئولوژی مارکسیسم توسط یک انقلابی تعمیم داده شود ، در سایه خواست و اشتیاق آن برای کمک به انسان در یک مدل موازی قرار دارد :
سوبژه ……………. انسان
ابژه ………………. طبقه بندی اجتماعی
تصویر درباره جامعه شناسی و علوم اجتماعی
فرستنده ………….. تاریخ
گیرنده ……………. بشر
مخالف …………… طبقه بورژوا
یاری دهنده …………طبقه کارگر
وحدت در قصۀ پریان
“ما توالی عناصر ترکیبی را در قصه پریان بررسی کرده ایم. این عناصر برای طرح های مختلف
یکسان اند. آنها به شیوه ای معین یکدیگر را به دنبال می کنند و یک کل را به وجود می آورند.
همچنین ما منابع هر موتیف را بررسی نموده ایم، اما هنوز به مقایسۀ منابع و روابط متقابل آنها نپرداخته ایم. به سخنی دیگر، ما منبع تک تک موتیفها را می شناسیم، اما منبع توالی آنها را نمی شناسیم؛ ما منبع قصۀ پریان به عنوان یک کل را نمی دانیم چیست.
این مطابقتها نشان می دهد که آئین تشرف قدیمیترین مبنای قصۀ پریان است. موتیفهائی که طرح بر پایه آنها بنا شده، می توانند به صورت قصه های بیشمار با هم ترکیب شوند. عنصر دیگر این توالی که با قصۀ پریان مطابقت دارد، از اندیشه هائی تشکیل شده است که پیرامون مرگ دور می زند. این گروه از موتیفها عبارتند از دوشیزه هائی که به وسیلۀ اژدها ربوده
می شوند؛ همۀ انواع زادنها و تولدهای معجزه آسا؛ بازگشت از دنیای مرگ، و با کفش آهنین عزم
سفری کردن؛ جنگل به عنوان مدخل دنیای دیگر؛ بوی قهرمان؛ پاشیدن آب جلو درهای کلبه؛ ضیافت
ساحره؛ قایقران؛ سفری طولانی به وسیله عقاب، اسب، و یا قایق کردن؛ نبرد با محافظ و نگهبان مدخل دنیای دیگر که سعی می کند هر تازه واردی را ببلعد؛ با ترازو وزن شدن؛ سفر به جهانی دیگر و با همۀ همراهان رسیدن ه آنجا.
ترکیب این دو توالی تقریباً همۀ اقلام بنیادی قصۀ پریان را به دست می دهد. غیر ممکن است که بتوان خط فاصلی میان این دو کشید، زیرا تمام آئین تشرف به عنوان دیداری از سرزمین مردگان تجربه می شد، و بر عکس، شخص متوفی از تمام مراحلی که شخص نوچه تجربه می کند، گذشته است – وی یاریگری دریافت داشته است، با بلعنده ای مواجه شده، و مانند ه آنها.
اگر انسان همۀ آنچه را که برای شخص متشرف اتفاق می افتد در نظر مجسم سازد، و آنها را به ترتیب وقوعشان حکایت کند، نتیجه، ترکیب بنیادین قصۀ پریان خواهدبود. اگر انسان همۀ آنچه را که می اندیشد برای مرده اتفاق افتاده است به توالی روایت کند، داستان همان هسته را خواهد داشت به اضافۀ چند عنصری که در مراسم تشرف وجود نداشته است.
وحدت ترکیب قصۀ پریان در مشخصه های ویژۀ روان انسان و در جزئیات و خاصه های آفرینش
هنری نیست؛ بلکه در واقعیت گذشته است. آنچه اکنون یک داستان به شمار می آید، زمانی نمایش و
نشان داده می شد، و آنچه نمایش داده نمی شد به نیروی خیال واگذار می شد. از دو توالئی (سکانس) که یاد کردیم اولی، یعنی آئین تشرف زودتر از دومی از میان رفت. این آئین دیگر انجام نمی شد؛ اما اندیشه های کهن در باب مرگ و مردن زنده ماند، تحول پذیرفت، دیگرگون شد، و حتی از شعائر مذهبی جدائی گرفت. ناپدید شدن آئین تشرف همگام با ناپدید شدن شکار کردن و صید به عنوان منبع یگانه و عمدۀ معشیت، وقوع پیدا کرد.
از این نقطه به بعد، طرح قصه تحول پذیرفت، و به عنوان یک هسته جزئیات تازه ای از واقعیات بعدی را جذب کرد. از آن سوی، راه و رسم جدید زندگی ژانرهای جدیدی به وجود آورد، مانند نوولا. اما خاکی که این ژانرها در آن پرورش و رشد یافتند با خاکی که ترکیب و طرح قصۀ پریان را به وجود آورده بود، فرق داشت. تحول با افزون شدن لایه های جدید، با تغییرات، با تعبیر و تفسیرهای مجدد، و مانند آن، و نیز با نوآوریها، پیش رفت. به این ترتیب که موتیف شاهزادگانی که در سیاهچالی محبوس شده بودند، از رسم جدا و منزوی کردن شاهان، پریستاران، جادوگران و فرزندان آنها گرفته شده است.
موتیف پدر در گذشته، مردۀ شاکر، که به قهرمان داستان اسبی می بخشد از لحاظ خویشکاری با موتیف ساحره ای که همان هدیه را می دهد، تطبیق می کند. زیر تأثیر رسم نیاکان پرستی، که پدیده ای متأخراست، شخصیت بخشنده یا دهندۀ هدیه مورد تعبیر مجدد قرار گرفت، و تحریف شد، اما نقش و خویشکاری او حفظ گردید. در نتیجه، مسأله موتیفهای نامرتبط با سکانسهای بالا را باید بر پایه های فردی حل و فصل کرد. موردی که در بزرگزاده ای است که دارنده جادوی توتمی است. نیز می توان او را با بیوه یا دختر پادشاهی که کشته شده و وارثش کارش را تمام کرده است یکی دانست.
موتیفهای مرتبط با کار یا مأموریت دشوار، بویژه، مسأله انگیزند. نمی توان ثابت کرد که قصۀ پریان
رسم آزمودن قدرت جادوئی وارث را حفظ کرده است، اما به نظر می آید که بعضی از شواهد بدین معنی دلالت دارند.
در دوره های بعدی، قانونی که بر طبق آن ترکیب قصه حفظ شده است، در حالیکه شخصیتهای قصه
تغییر کرده اند، ثابت ماند، و تحول و قصه پریان در هماهنگی و وفاق کامل با این قانون پیش رفت.
زندگی روزانه و دگرگون شدن آداب و رسوم منشأ بسیاریاز جانشینیهاست. به این ترتیب مثلاً زن گدا
صورت نو شدۀ با به یگا، و ساختمان دو اشکوبۀ بالکن دار صورت پرداختۀ خانه مردان می باشد، و مانند آن.
این نتیجه با عقاید جاری دربارۀ قصه پریان متغایر است. معمولاً باور بر آنست که قصۀ پریان، با آنکه عناصری از تاریخ در بر دارد، اما در کل محصول آفرینش هنری «آزاد» است. در حقیقت، قصۀ پریان از عناصری تشکیل شده است که از پدیده ها و اندیشه های جامعۀ پیش از طبقات نشأت یافته است.”
(ریشه های تاریخی قصه های پریان – ولادیمیر پراپ – ترجۀ: فریدون بدره ای – ۱۳۷۱ – صفحه ۲۱۵تا۲۱۹ )
“قصۀ پریان محصول نظام اجتماعی ای که در آن جریان دارد نیست. طرح و ساخت قصۀ پریان متأثر از یک نظام خویشاوندی است که در مرحلۀ تکاملی ای که قبایل سرخپوست امریکائی مورد تحقیق دورسی، بوس و دیگران عرضه می دارند، قرار داشته است. بنیاد و روساخت قصۀ پریان دقیقاً با این مورد تطبیق می کند. نقش اجتماعی جدید طرح، و کاربرد صرفاً هنری آن مربوط می شود به از میان رفتن نظمی که مایۀ ظهور و بروز آنها شده بود. از لحاظ بیرونی، آغاز این فرایند – یعنی زوال اسطوره به صورت قصۀ پریان – در جدائی و انفصال طرح و روایت از شعائر آغاز می شود. وقتی این انفصال و جدائی صورت می گیرد، تاریخ قصۀ پریان آغاز می گردد، و حال آنکه، دورۀ التقاط قصه با شعائر و مراسم، متعلق به دورۀ پیش از تاریخ آن است. این گسیختگی ممکن است به عنوان یک ضرورت تاریخی به صورت طبیعی رخ داده باشد، و ممکن است با آمدن اروپائیان، ایمان آوردن سرخپوستان به مسیحیت، و اسکا دادن اجباری تمام قبایل در سرزمینهای جدیدتر، تغییر راه و رسم زندگی، تغییر در شیوۀ تولید و مانند آنها شتاب گرفته باشد. “
( ریشه های تاریخی قصه های پریان – دلادیمیر پراپ – ترجمۀ : دکتر فریدون بدره ای –۱۳۷۱– صفحه ۲۲۵ و۲۲۶)
“اما قصۀ پریان که از نقش های مذهبی تهی شده است، به هیچ وجه پست تر از اسطوره، که از آن گرفته شده است نیست. برعکس، معاف از تعهدات دینی، قصۀ پریان به فضای آزاد خلاقیت هنری راه می گشاید، و اینک بر انگیخته از عوامل اجتماعی متفاوتی ، به زندگی خویش ادامه می دهد.”
( ریشه های تاریخی قصه های پریان – دلادیمیر پراپ – ترجمۀ : دکتر فریدون بدره ای –۱۳۷۱–
صفحه۲۲۶)

“بسیاری از قصه های دیگر، از جمله قصه های جانوران، همان خاستگاه قصه های پریان را دارند. این سرچشمۀ مشترک را با تحقیقی خاص می توان اثبات کرد، و من فقط چند نکته را ذکر می کنم. به نظر می رسد که قصه های سرخپوستان امریکا سرشتی کاملاً آئینی دارند، و قصۀ پریان به معنائی که در نزد ما دارد، برای این بومیان امری ناشناخته است. فولکلورشناسان کمتر از مردمشناسان این فرض را متقاعد کننده می یابند، زیرا )Neuhaussمردم شناس با منتها، و اوضاع و احوالی که در آن عمل می کنند، آشناست. نیوهاوس(این وضعیت امور را در کلنی پیشین آلمان، یعنی گینۀ جدید مشاهده کرده است. جمعیت بومی «فقط (Marchenافسانه را می شناختند؛ آنان مفهومی از قصه های عامیانه (نداشتند. داستانهائی که در نزد ما قصه های خیال آمیز پریان است برای (Fableو یا قصۀ جانوران (
آنان مانند داستانهای دیگر، افسانه محسوب می شود.» “
(ریشه های تاریخی قصه های پریان – دلادیمیر پراپ – ترجمۀ : دکتر فریدون بدره ای –۱۳۷۱– وصفحه ۲۲۷ و۲۲۸)
“قصۀ پریان فرهنگ اجتماعی و ایدئولوژیک ملتهای گذشته را جذب کرد. اما محققاً قصۀ پریان تنها
وارث دین نیست. دین خود نیز تغییر یافته، و رگه ها و ردهائی بسیار کهن در خود نگهداشته است.
همۀ اندیشه ها و معتقدات مربوط به جهان آن سوی گور، و سرنوشت شخص در گذشته که در مصر
باستان، یونان، و بعدها در مسیحیت پرورده شده بود، خیلی پیشتر پدید آمده بود. همچنین شمن گرائی
مطالب زیادی از دوره های پیش از تاریخ گرفته است، و از این مطالب مقداری در قصۀ پریان حفظ شده است.”
(ریشه های تاریخی قصه های پریان – دلادیمیر پراپ – ترجمۀ : فریدون بدره ای –۱۳۷۱– صفحه ۲۳۰ و۲۳۱)

فولکلور یک پدیدۀ ایدئولوژیکی است، بازتابی است از جهان آن چنانکه در ذهن انسانها هست. بازتاب خود جهان نیست.ما می دانیم چه چیزهائی پدیده های روساختی را به وجود می آورد، و چه چیزهائی مسبب آنهاست. نیازی نیست که وارد بحث نظریۀ زیر ساخت و رو ساخت شویم. اگر قصۀ عامیانه صور تولیدی را که در مراحل خیلی کهن وجود داشته است، منعکس می سازد، ممکن است آدمی بتواند دربارۀ تجزیه و تحلیل دیرینه شناختی موتیفی از قصه های عامیانه سخن بگوید. هر موتیف را باید فهرست کرد، و با توجه به شرایط مراحل اقتصادی، و تغییراتی را که موتیف در تناظر با آنها پیدا کرده بررسی کرد، نه اینکه در ارتباط با توزیع منطقه ای و تفاوتهای صوری («گونه ها»). بسیاری از قصه های عامیانه اثرات روشن و بی ابهامی از سازمان قبیله ای، شکار، صور اولیۀ کشاورزی به عنوان صورت بنیادی تلید، همراه با رده هائی از نهاهای اجتماعی که با آنها در کار بوده است، و صور ابتدائی اندیشه، روابط خانوادگی، و ازدواج و مانند آنها را حفظ کرده اند، ولذا، مقایسۀ دقیق قصۀ عامیانه با گذشته، شکی دربارۀ ریشۀ تاریخی بیشتر موتیفهای آن باقی نمی گذارد.
عکس مرتبط با اقتصاد
روش شناسی چنین تجزیه و تحلیلی را می توان به تفصیل زیاد پروراند، اما تنها یک موتیف ارزش چنین کوشیدنی را ندارد، زیرا موتیف شاهزاده خانمی که نمی خندد، تنها معدودی از وابستگیهای شناخته شده در قصۀ عامیانه را منعکس می سازد.
(ریشه های تاریخی قصه های پریان – دلادیمیر پراپ – ترجمۀ : دکتر فریدون بدره ای –۱۳۷۱– صفحه ۲۴۰ و۲۴۱)
نشانه‌شناسی
(در انگلیسی semiology، همچنین Semiotics و یا Semeiotics از ریشهٔ فارسی «سیمیا» یا «سیما» در فارسی نوین و نیز در نظری دیگر از واژهٔ یونانی σημείον (سِمِئیون) به معنی نشانه) مطالعه نشانه‌ها و نمادها است.
این رشته با سخنرانی‌های زبانشناس سوئیسی فردینان دو سوسور در دانشگاه ژنو آغاز گشت. تنها پس از مرگ او بود که به کوشش همکارانش اندیشه‌های او در کتابی با نام دروس زبانشناسی عمومی (۱) درسال ۱۹۱۶ به چاپ رسید. او با رد انگاره ی سنتی که رابطهٔ میان واژه و شئ را یک رابطه حقیقی می‌دانست (به رساله کراتیلوس افلاطون رجوع کنید) برای نخستین بار به دلخواه بودن آن اشاره کرد. او هر پیوند ذاتی میان واژه و شئ و همچنین واژه و مفهوم را نادرست خواند و این پیوند را زادهٔ یک همگرایی و همرایی اجتماعی دانست.
او در “درس زبانشناسی عمومی” در توضیح نشانه‌شناسی می‌گوید: می‌توان علمی را تصور کرد که به مطالعه زندگی نشانه‌ها در یک جامعه بپردازد. این علم بخشی از روان‌شناسی اجتماعی و در نتیجه روان‌شناسی عمومی خواهد بود. نشانه‌شناسی معلوم می‌کند که نشانه‌ها از چه تشکیل شده اند و چه قوانینی بر آن‌ ها حکم فرماست.
او جستار خود را اینگونه می‌آغازد: در همهٔ دانش‌ها شئ مقدم‌ترین بخش یک پژوهش است در حالیکه در زبانشناسی هنگامی که به سراغ واژه می‌رویم متوجه می‌شویم که برای بررسی آن واژه نخست نیاز به شناختن دیدگاهمان داریم آیا ما واژه را از دید معنایی بررسی می‌کنیم یا ریشه یابی یا تاریخی یا جزاینها. پس استواری‌ای که دانش باید به دنبال بیاورد در گام نخست به خطر می‌افتد. پس سوسور به دنبال ساختاری استوار به ساختار زبان می‌رسد آنچه بنیاد نشانه‌شناسی را خواهد ساخت. (خاکی: ۱۳۸۶: ۹۳)
پیشینه
برای نخستین بار جان لاک اصطلاح «نشانه‌شناخت» (۲) را در سال ۱۶۹۰ در نوشتار خود با نام “رساله‌ای در زمینه قدرت درک انسان” (۳) به کار برد. در دیدگاه لاک دانایی به سه دسته زیر تقسیم می‌شود:

 

برای دانلود متن کامل پایان نامه به سایت fotka.ir مراجعه نمایید.

 

 

فیزیک: “دانش شئ ها، آنگونه که هستند، با ساختار و ویژگیها و کارکرد آنها…”

ورزیدن: ” توانایی بکارگیری درست نیروها و کارآمدی‌های خود…”

نشانه‌شناخت: “انگارهٔ نشانه ها؛ که بیشتر واژه‌ها هستند، و نام درخور آن منطق است: روندی که در آن طبیعت نشانه‌ها یی که مغز آدمی در جریان فهم چیزها یا رسانیدن آگاهی به دیگران به کار می‌برد، سنجیده می‌شود.”

چارلز سندرز پرس پدر فلسفهٔ عملی و منطق‌دان برجسته آمریکایی، که از اندیشه‌های جان لاک بسیار اثر پذیرفته است، نشانه‌شناسی را شاخه‌ای از منطق می‌داند که در آن دانش نشانه‌ها بررسی می‌شود. از دید او نشانه‌شناسی روندی است که در آن ارتباطی به‌وسیلهٔ نشانه‌ها بر قرار می‌شود. او نشانه را هر چیزی می‌داند که برای کسی (گزارشگر) به گونه‌ای (در زمینه‌ای) چیز دیگری (موضوع) را به یاد آورد. به بیان ساده پرس پیوند میان ذهن آدمی و جهان خارج، یا فرایند دانستن را از سه راه می‌داند، یکم شمایلی، دوم نمایهای، و سوم نمادین.
فردیناند سوسور هم‌زمان با پرس در آمریکا، روش نشانه‌شناسی خود را در کشور سوئیس مطرح می‌کند. او اندیشه‌ای را پایه نهاد که در آن نشانه از دوگانهٔ نشانگر و نشانداده ساخته می‌شود.(دوگانه‌ای که در آینده مورد نقد پساساختارگرایان و ساختارشکنانی چون دریدا قرار گرفت.)
چارلز و. موریس بازشناختی از “شالوده‌های انگارهٔ نشانه ها” (۱۹۳۸) بدست آورد. او نشانه‌شناسی را به سه جنبهٔ نحوی، معنایی و عملی بخش می‌کند.

 

 

موضوعات: بدون موضوع
[چهارشنبه 1400-01-25] [ 03:20:00 ب.ظ ]