بالبی (۱۹۸۸) نظریه ی دلبستگی را تدوین کرد و استدلال کرد که رفتار دلبستگی که به طور وراثتی برنامه ریزی شده برای بقای همه ی موجودات زنده اساسی است، در کودکان بین ۶ ماهه تا ۳ ساله وقتی که با خطری روبرو می شوند آشکار می شود. در چنین مواردی کودکان تلاش می کنند که به سرپرست خود نزدیک تر شوند وقتی که با خطر مواجه می شوند به جست و جوی فعالیت و مکانی در نزدیکی سرپرست خود می پردازند. هر بار که کودک خطری احساس می کند این دور تکرار می شود، و نیاز او به دلبستگی برای ارضای امنیت خاطر و محافظت فعال می گردد. پس از چند بار تکرار، برحسب این که سرپرست کودک چگونه این رویدادها را در پاسخ به نیازهای کودک برای نزدیک شدن، آرامش و احساس امنیت اداره کند، او یک مدل فعال درونی برای روابط دلبستگی ایجاد می کند. مدل های الگوی فعال درونی نقشه های روابط شناختی هستند که بر تجارب دلبستگی اولیه استوارند و الگویی را برای رشد روابط صمیمانه بعدی تشکیل می دهند. افراد با بهره گرفتن از الگوی فعال درونی می توانند درباره ی رفتار و افراد مورد علاقه ی خود در روابط متقابل به پیش بینی بپردازند.
به طور کلی بالبی، نیاز به دلبستگی را به عنوان یک نیاز نخستین تلقی می کرد، یعنی این نیاز، از هیچ نیاز دیگری مشتق نشده است و نیازی اساسی برای تحول شخصیت است. بدین سان بالبی از فروید که برای وی نیازها تنها نیازهای بدنی هستند فاصله می گیرد. چه از نظر فروید، دلبستگی کودک، یک کشاننده ی ثانوی است که بر نیاز نخستین تغذیه متکی است (منصور ودادستان، ۱۳۸۸).
۲-۸) مفاهیم اساسی در نظریه ی دلبستگی
۲-۸-۱) حساسیت و کیفیت دلبستگی
«رفتار حساس»[۱۴۳] شخص مورد علاقه یعنی توانایی والد در هماهنگی علایم و نشانه های کودک (مثلا گریه کردن) تعبیر و تفسیر صحیح این علایم مثل مجاورت و تقاضای برخورد و تماس با مادر) و ارضای مناسب این نیازها به طور ایده آل .این رفتار حساس در زمان های بی شماری در تعاملات زندگی روزمره رخ می دهد و بسته به این که رفتار مراقبت کننده تا چه اندازه در رفع نیازهای نوزاد حساس باشد، دلبستگی ایمن رشد می کند. و از طرف دیگر، اگر این نیازها توسط شخص مورد دلبستگی ارضا نشوند، و یا اگر تنها بعضی از آن ها و یا به طور موقتی ارضا شوند دلبستگی ناایمن به وجود می آید (خوشابی و همکاران، ۱۳۸۶).
۲-۸-۲) سیستم دلبستگی
اصطلاح سیستم دلبستگی[۱۴۴]، به سیستمی تنظیم کننده اطلاق می شود و فرض بر این است که این سیستم در درون فرد وجود دارد و هدف آن تنظیم رفتارهایی است که موجب نزدیک شدن و برقراری تماس با فردی است متمایز و حامی که تکیه گاه[۱۴۵] نامیده می شود. هدف این سیستم در فرد وابسته، از لحاظ روانی معطوف به ایجاد احساس امنیت است (ماسن[۱۴۶]، کیگان[۱۴۷]، هوستون[۱۴۸] و کانجر[۱۴۹]؛ ترجمه ی یاسایی، ۱۳۹۰).
۲-۸-۳) مدل فعال درونی
مدل فعال درونی[۱۵۰] عمدتا حاصل الگوی تعاملی کودک با مادر یا سایر نمادهای دلبستگی است. اگر مادر، نیاز کودک به حمایت را بشناسد و هم زمان به نیاز استقلال کودک نیز توجه کند، احتمال دارد کودک یک مدل فعال درونی دست یابد که خودش را فردی ارزشمند و توانمند ببیند. مادامی که مادر به تلاش کودک برای فراخوانی، حمایت و استقلال توجه نکند، در زهن کودک، مدل فعال درونی ای شکل می گیرد که حاکی از احساس بی ارزشی و بی کفایتی او است (بالبی، ۱۹۷۳). کودکان با بهره گرفتن از مدل های فعال درونی خود، رفتار نمادهای دلبستگی را پیش بینی می کنند و برای پاسخ دهی به آن ها آماده می شوند. لذا نوع مدل های فعال درونی که در ذهن کودکان ایجاد می شود، اهمیت زیادی دارد (یانگ، کلوسکو[۱۵۱] و ویشار[۱۵۲]؛ ترجمه ی حمیدپور و اندوز، ۱۳۹۱).
این تاکید بالبی بر مدل فعال ساز درونی، با تاکید یانگ بر طرحواره های ناسازگار اولیه همپوشی دارد. طبق دیدگاه یانگ، طرحواره های ناسازگار اولیه، مدل های فعال درونی ناکارامدی هستند که پاسخ های کودکان به نمادهای دلبستگی و سبک های مقابله ای آن را جهت دهی می کنند (همان منبع). مدل فعال ساز درونی بالبی و مفاهیم درون سازی و برون سازی مطرح شده توسط پیاژه قابل قیاس با هم می باشند (خوشابی و همکاران، ۱۳۸۵).
مدل فعال ساز درونی در آغاز انعطاف پذیرند. اما بعد از مدتی به طور قابل توجهی تثبیت می شوند. هرگونه تغییری در نظام دلبستگی توسط مدل فعال درونی صورت می گیرد. در دوران کودکی این مدل نسبت به تغییر محیط انعطاف پذیرتر است اما تعاملات مکرر با مراقب یا مراقبین اولیه می تواند مدل فعال ساز را تقویت کند و ان را نسبت به تغییر مقاوم سازد (روسبارد[۱۵۳]و شاور، ۱۹۹۱؛ به نقل از خوشابی و همکاران، ۱۳۸۵).
۲-۸-۴) نظام کاوشی
هنگامی که نظام درونی فعال خود را ساختند کودکان احساس امنیت بیش تری می کنند. زیرا کودک می داند که تکیه گاه دلبستگی او حتی اگر هم حضور نداشته باشد در دسترس است . کودکان تا زمانی که تکیه گاهشان حضور داشته باشد ترجیح می دهند با فردی غریبه بازی کنند و والدینشان را نادیده بگیرند. ولی اگر احساس ناامنی کنند به سرعت به طرف والدین بازمی گردند (ماسن و همکاران؛ ترجمه ی یاسایی، ۱۳۹۰).
۲-۸-۵) دلبستگی و کاوش در سراسر چرخه ی زندگی
طبق نظریه دلبستگی، رابطه ی دوطرفه ی دلبستگی و کاوش، پدیده ای است که در کودک به وجود می آید و پایدار می ماند. بالبی این فرایند را مداوم و همیشگی می داند. تنش بین دو قطب دلبستگی و کاوش باید به طور ثابت در حال تعادل باشد زیرا دلبستگی و کاوش همانند برنهاد[۱۵۴] و برابرنهاد[۱۵۵] با هم مرتبط هستند (خوشابی و همکاران، ۱۳۸۵).
کیفیت دلبستگی نوزاد بستگی به حالت ذهنی یا راهکار دلبستگی اشخاص مورد دلبستگی که از او مراقبت می کنند یا با او بازی می کنند، دارد. بین کیفیت دلبستگی والدین و کیفیت دلبستگی که در کودک رشد می کند رابطه ای وجود دارد (خوشابی و همکاران، ۱۳۸۵).
۲-۸-۶) دلبستگی ایمن به عنوان یک عامل ایمنی ساز
دلبستگی ایمن برای افراد کارکرد ایمنی ساز و محافظتی دارد که به واسطه ی آن می توانند محیط خود را کاوش کنند. این اسا ایمنی ساز، اعتماد به نفس لازم برای ریسک کردن، آموختن و به روز کردن مستمر مدل های خود با دیگران و دنیا را فراهم می سازد. دلبستگی ایمن، توانایی به عقب برگشتن و واکنش نشان دادن به رفتار و وضعیت روانی دیگری را افزایش می دهد (فوناگی[۱۵۶] و تارگت[۱۵۷]، ۱۹۹۷).
۲-۸-۷) ترس و تردید فعال ساز نیازهای دلبستگی
زمانی که حوادث آسیب زایی چون جنبه های منفی زندگی روزمره مثل بیماری یا مورد تهاجم قرار گرفتن احساس امنیت، روابط دلبستگی افراد را مورد تهدید قرار می دهد؛ عاطفه ی قدرتمندی در آن ها برانگیخته می شود و نیازهای دلبستگی شان به آرامش و ارتباط به اصلی ترین و ضروری ترین نیازها تبدیل گشته و رفتارهای دلبستگی همچون «مجاورت جویی»[۱۵۸] در آن ها فعال می شود. تمایل به ارتباط با شخص مورد علاقه، بتدایی ترین میل عاطفی فرد است.دلبستگی به افراد کلیدی زندگی، مقابله ای ابتدایی با احساس درماندگی و پوچی است (مک فارلان[۱۵۹] وندرکلک[۱۶۰]، ۱۹۹۶).
۲-۸ -۸) اشکال ناایمن دلبستگی
شیوه های مواجه با عدم پاسخ دهی عاطفی مظاهر دلبستگی در افرا بشر محدود است. پاسخ های دلبستگی در محدوده ی ۲ بعد اضطراب [۱۶۱]و اجتناب[۱۶۲] سازماندهی شده اند (فرالی[۱۶۳] و والر[۱۶۴]، ۱۹۹۸). زمانی که ارتباط با افراد غیر قابل جایگزین مورد تهدید قرار گرفته و یا وقتی هنوز تهدید شدت نیافته است، سیستم دلبستگی یا بیش از حد فعال می شود یا بسیار ضعیف می شود. «فعال سازی افراطی»[۱۶۵] ، یا بسیار ضعیف عمل می کند «کندسازی فعالیت»[۱۶۶] . در راهبرد اول، رفتارهای دلبستگی به شکلی بسیار شدید و افراطی دیده می شوند و خود را در اشکالی چون چسبندگی اضطرابی، تغقیب و حتی تلاش های پرخاشگرانه به منظور کسب منظور پاسخ از جانب فرد مورد علاقه نشان می دهند. در راهبرد دوم، به منظور مقابله با فقدان اشتغال عاطفی ایمن به ویژه زمانی که امیدی به کسب پاسخ عاطفی از جانب فرد مورد علاقه وجود ندارد؛ سیستم دلبستگی غیر فعال شده، نیازهای دلبستگی سرکوب می شوند وفرد بر وظایف و کارهای روزمره اش متمرکز شده و از تلاش برای اشتغال عاطفی با مظاهر دلبستگی اجتناب کرده و عواطف خود را محدود می سازد. این دو راهبرد اساسی یعنی چسبندگی بیش مشغولانه اضطرابی[۱۶۷] و اجتناب دور گزینانه[۱۶۸] می توانند به شیوهای عادتی در ارتباط با سایر افراد صمیمی زندگی تبدیل شوند. در سومین راهبرد نا ایمن شناخته شده، ترکیبی متناقض از جستجوی نزدیکی و به دنبال آن ترس و اجتناب از پذیرش این نزدیکی دیده می شود. این راهبرد معمولا در ادبیات کودکان راهبرد سازماندهی نشده (بی نظم)[۱۶۹] و در ادبیات بزرگسالان راهبرد اجتنابی- بیمناک نامیده می شود (بارتولو میو[۱۷۰] و هورو ویتز[۱۷۱]، ۱۹۹۱).
۲-۹) ویژگی های سبک های دلبستگی در کودکان و بزرگسالان
پژوهش های تجربی دیگر درباره مادران و فرزندان نشان داده که دلبستگی کودک و مادر را می توان به چهار طبقه ی متمایز تقسیم بندی کرد (کسیدی و شاور،۱۹۹۹). پژوهش های کار(۲۰۰۰) و بارتلمومیو(۱۹۹۰) نشان داد که این سبک ها بر روابط بزرگسالان هم چنان پایدار هستند.

 

برای دانلود متن کامل پایان نامه به سایت tinoz.ir مراجعه کنید.

 

سبک دلبستگی ایمن: روابط دلبستگی کودک و روابط دلبستگی والدین توام با امنیت سبب می شود که کودک احساس کند پدر ومادر برایش پایگاه امنی به حساب می آیند که براساس آن می تواند جهان پیرامون خود را بکاوند. در چنین روابطی پدر ومادر با نیازهای دیگر و نیازهای کودک سازگارند و به ان پچاسخ می دهند. خانوداه هایی که دارای روابط دلبستگی توام با امنیت هستند از ارتباط انعطاف پذیر و انطباق پذیر برخوردارند. بنابراین دلبستگی ایمن منجر به پرورش خود مختاری و اعتماد به نفس در فرد می شود. درواقع دلبستگی ایمن و خود مختاری دو روی یک سکه هستند و هیچ دوگانگی با یک دیگر ندارند. آن چه که مطالعات نشان داده است دلبستگی ایمن با احساسات مثبت، منسجم، نسبت به خود مرتبط است (میکولینسر، ۱۹۹۵).

دلبستگی اضطرابی: کودکان دارای دلبستگی اضطرابی، پس از جدایی سعی می کنند با پدر و مادر در ارتباط باشند اما نمی توانند از آن رضایت خاطر به دست آورند. آنان به والدین می چسبند، گریه می کنند و قشقرق به راه می اندازند. خانواده هایی که مشخصه ی آن ها روابط دلبستگی اضطرابی است معمولا احساس در دام ماندگی می کنند و مرزهای مشخصی ندارند (کار، ۲۰۰۴؛ ترجمه ی پاشاشریفی و همکاران، ۱۳۸۵).

دلبستگی اجتنابی: این کودکان توجهی به بازگشت مادرشان نمی کنند و ممکن است از برقراری تماس مجدد فعالانه پرهیز کنند (ماین و کسیدی، ۱۹۹۸). مشخصه ی خانواده ی این افراد روابط اجتنابی است و اعضای خانواده معمولا از هم دوری می گزینند و دارای مرزهای نفوذ ناپذیرند (کار، ۲۰۰۴؛ ترجمه ی پاشاشریفی و همکاران، ۱۳۸۵).

دلبستگی آشفته: این کودکان دارای رفتارهای متفاوت است گاهی به مادرشان نزدیک می شوند و سپس از تماس با او اجتناب می کنند یا بعد از آن که آرام شوند ناگهان گریه می کنند (هرتسگارد[۱۷۲]، ۱۹۹۵). دلبستگی آشفته به طور معمول با کودک آزاری، طرد کودک، غیبت زودرس والدین و فقدان و یا مرگ والدین همبسته است (کار، ۲۰۰۴؛ ترجمه ی پاشاشریفی و همکاران، ۱۳۸۵).

جدول ۲-۴) ویژگی های چهار سبک دلبستگی در کودکان و بزرگسالان، منبع: (کار، ۲۰۰۴)
منفی بالا مدل خود اضطرابی مثبت پایین

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

بزرگسال پریشان و دل مشغول
ناایمن
کودک خشمگین/ چسبنده است.
بزرگسال پریشان و دل مشغول است.
گاهی روابط والدینی برقرار است.
سبک خانواده در دام افتادگی است.
سبک C کودک – ایمن
بزرگسال- ایمن
ایمن
کودک خود مختار است.
بزرگسال خودمختار است.
روابط والدین پاسخ دهنده است.
سبک خانواده سازگار است.
سبک B
کودک – آشفته
بزرگسال- ترسان
نا ایمن
کودک چسبنده/ اجتنابی است.
بزرگسال دارای تعارض های گرایشی- اجتنابی است.
روابط والدین با سورفتار و یا غیبت همراه است.
سبک خانواده آشفته است.
سبک D، یا سبک A/C کودک- اجتنابی
بزرگسال- طرد شده
نا ایمن
کودک اجتنابی است.
بزرگسال انزوا گرا است.
روابط والدینی طرد کننده است.
سبک خانواده جدایی گرایانه است.
سبک A

مثبت پایین
مدل های اجتنابی
منفی بالا

۲-۱۰) مراحل دلبستگی

 

موضوعات: بدون موضوع
[چهارشنبه 1400-01-25] [ 05:35:00 ق.ظ ]