شروع غیبت صغری
در خصوص شروع غیبت صغری دو نظریه وجود دارد نظریه اول اینکه با ولادت امام عصر غیبت شروع شده باشد و نظریه دوم که مشهور بین علما می‌باشد و احادیث و روایت بیشتر آن را تأئید می‌کنند این است که ایشان پس از رحلت پدر بزرگوارشان یعنی در سال(۲۶۰هـ) وارد غیبت صغری گردیدند. که این غیبت حدود ۶۹ سال به طول انجامید و تا سال ۳۲۹هـ ادامه پیدا کرد به این دوره به لحاظ اینکه از نظر زمانی محدود می‌باشد غیبت صغری می‌گویند این دوره نقش بسیار مهمی جهت پذیرش مردم برای غیبت کبری داشت. در طول غیبت صغری گرچه امام از نظرها پنهان بود اما کسانی بودند که با آن حضرت در تماس بودند و سمت نواب خاص امام را داشتند هریک از شیعیان می‌توانستند از طریق نواب مشکلات خود را به اطلاع امام برسانند و جواب خود را دریافت کنند و گاهی شیعیان به واسطه این نواب به محضر حضرت صاحب شرفیاب می‌شدند این نواب چهار نفر هستند و به نواب اربعه مشهورند:
۱-ابوعمر عثمان بن سعید عمری از (۲۶۰هـ) تا هنگام وفات که ظاهرا قبل از سال(۲۶۷هـ) بوده است. برخی وفات او را در سال ۲۶۵هـ ذکر کرده اند.
۲-ابوجعفر، محمد بن عثمان عمری(از هنگام وفات سفیر اول تا ۳۰۵هـ)
۳-ابوالقاسم، حسین بن روح نوبختی(۳۵۰ هـ – ۳۲۶ هـ)
۴-ابوالحسن، علی بن محمد عمری(۳۲۶- ۳۲۹هـ)
در خصوص ارتباط شیعیان با این افراد و شخصیت این چهار بزرگوار توضیحات لازم داده خواهد شد اما قبل از آن لازم دیدم در خصوص سازمان وکالت که قبل از غیبت صغری ساماندهی شده بود توسط بقیه امامان توضیحاتی را ارائه کنم:
سازمان وکالت
این جریان به خاطر ضرورت‌های موجود در عصر ائمه از عصر امام صادق تشکیل و آغاز به کار نمود و در عصر دیگر ائمه روز به روز بر دامنه فعالیت آن افزوده شد و البته بسته به شرایط سیاسی و اجتماعی، دارای فراز و نشیب‌هایی بوده است. اوج فعالیت این سازمان به عصر غیبت صغری مربوط می‌شود، چرا که در این زمان ارتباط مردم با امام عصر فقط از همین طریق ممکن بود از این رو امام هادی و اما عسکری اقدامات لازم برای تثبیت هرچه بیشتر وکلا و جایگاه آنان در جامعه شیعه را انجام دادند.در عصر غیبت صغری این سازمان تحت رهبری چهار نائب خاص حضرت مهدی و با فعالیت وکلای متعددی- که در نواحی مختلف شیعه نشین بودند- در حقیقت وظیفه رهبری شیعیان در ابعاد مختلف را برعهده داشت. بعضی وظیفه این وکلا را پرداختن به مسائل مالی می‌دانند ولی با توجه به قرائنی، می‌توان وظایف دیگیری مانند نقش ارشادی,علمی و فرهنگی، سیاسی، ارتباطی، رفع مشکلات شیعیان، انجام امور شخصی و خاص برای ائمه و بعضی امور دیگر را از وظایف سازمان و کالت نام برد. از روایات مربوط، ویژگی‌هایی را میتوان بعنوان ویژگی‌های لازم برای وکلای ائمه استخراج نمود که در راس آنها، وثاقت، امانت داری و درست کاری است و مراد از وثاقت چیزی فراتر از وثاقت در امور مالی است. علاوه بر این صفات ویژگی‌هایی مانند رازداری، زیرکی، نظم و کاردانی نیز از صفات بارز وکلا بوده است.
تصویر درباره جامعه شناسی و علوم اجتماعی
۱-ابوعمر و عثمان بن سعید عمری
نخستسن نائب امام عصر نامش عثمان بن سعید بود کنیه‌ی وی ابوعمرو و لقبهایش: عمری، اسدی، عسکری، سمان و زیات بود اینکه به او اسدی می‌گفتند به دلیل انتسابش به قبیله‌ی بنی اسد بود و سامرا منطقه‌ای نظامی بود زین رو به او عسکری می‌گفتند عمری هم لقب خانوادگی وی بود اما لقب اصلی که سمان باشد به این دلیل بود که در آن جو وحشت و ترور حاکمیت استبداد عباسی، به منظور تقیه و پوشش دادن به سفارت خویش از جانب امام عصر تجارت روغن می‌نمود و آن مسئولیت خطیر را در این پوشش به انجام می‌رسانید. شیعیان به سوی او می‌رفتند و اموال، حقوق، نامه‌ها و پرسش‌های خویش از حضرت را تحویل او می‌دادند و او نیز با درایت و زیرکی خاصی آنها را به حضرت می‌رسانید.گاهی با قرار دادن در ظرفها و پوستهای مخصوص حمل آب و روغن این کار را می‌کرد که دشمنان به وی شک نکنند. او افتخار خدمت به امام هادی را نیز در پرونده زندگی خویش داشت و از یازده سالگی به محضر حضرت هادی شرفیاب می‌شد.
احمد بن اسحاق آورده است که از حضرت هادی پرسیدم: سالارم با چه کسی رابطه برقرار کنم و از چه کسی تعالیم و پیام‌های شما را بگیرم و گفتار چه کسی را بپذیرم؟ امام هادی در جواب وی فرمودند: «العمری ثقتی، فما ادی الیک عنی فعنی یودی و ما قال لک عنی فعنی یقول فاسمع له واطع، فانه الثقه المامون»[۴۸]
عمری مورد اطمینان من است، هرچه از من به سوی شما آورده از ما آورده است و آنچه از من گفت براستی از من می‌گوید؛ پس بشنو و اطاعت کن! چرا که امین و مورد اعتماد است. بعد از شهادت حضرت هادی عمری به دومین افتخار زندگیش نائل گشت و به وکالت امام عسکری مفتخر گردید. از امام یازدهم شیعه نقل شده که به جناب احمد بن اسحاق فرمود: «العمری و ابنه ثقتان، فما ادیا الیک عنی فعنی یودیان و مناقالا لک فعنی یقولان فاسمع لهما و اطعهما فانهما الثقتان المامونان.»[۴۹]
عمری و پسرش هر دو ثقه هستند و مورد اعتمادند، هرآنچه از من به سوی تو آوردند تردید مکن از سوی ماست و هرچه می‌گویند از جانب ماست بنابراین سخنان آن دو را بشنو و پیروی آنان نما و بدان که هر دوامین اند و مورد اعتمادند هم چنین در نامه‌ای که حضرت عسگری به
اسحاق بن اسماعیل نیشابوری نگاشته اند در فرازی از آن در خصوص جناب عثمان بن سعید است که می‌فرمایند: «…فلا تخرجن من البلده حتی تلقی العمری و تسلم علیه و تعرفه و یعرفک، فانه الطاهر الامین العضفیف، القریت منا و الینا…»[۵۰]
شما از شهر حرکت نکن تا با عمری ملاقات کنی و بر او سلام نمایی هم تو او را بشناسی و هم او شما را، چرا که او شخصیتی پاک و امین و عفیف و به ما خاندان وحی و رسالت، بسیار نزدیک است.
و نیز از محمد بن اسماعیل و علی بن عبدالله سبحستانی آورده اند که ما دونفر در سامرا به محضر امام عسگری شرفیاب شدیم و در همان هنگام گروهی از دوستداران و شیعیان آن حضرت در خدمتش بودند که (بدر) یکی از خادمان حضرت وارد اطاق شد و گفت: سالار من! گروهی درب خانه هستند که گرد و غبار سفر به چهره دارند. حضرت عسکری به حاضران فرمود: اینان دسته‌ای از شیعیان ما از یمن هستند به بدر فرمود: برو عثمان بن سعید عمری را بیاور هنگامی که عمری آمد حضرت به او فرمودند: «امض یا عثمان! فانک الوکیل والثقه المامون علی مال الله واقبض من هولاء النفر الیمنیین ما حملوه من المال»
عثمان بن سعید شما وکیل ما هستی و مردی امین و مورد اعتماد بر اموال خدا برو از این گروه که از یمن آمده اند و اموالی آورده اند تحویل بگیر… آنگاه ما گفتیم: «سالار ما، بخدا سوگند که عثمان بن سعید از بهترین شیعیان شماست، تقاضا می‌کنیم دیدگاه خود را در مورد موقعیت او بیان فرمائید آیا او وکیل ونماینده و مورد اعتماد شما در دریافت اموال هست یا نه؟ حضرت فرمود: «نعم! … و اشهدوا علی ان عثمان بن السعید العمری وکیلی و ان ابنه محمداً وکیل ابنی مهدیکم»[۵۱]
آری شاهد باشید که عثمان بن سعید عمری، وکیل و نماینده من است و پسرش محمدبن عثمان، وکیل پسرم مهدی شما است.
جناب عثمان بن سعید در بغداد می‌زیست و به شهر تاریخی سامرا به منظور دیدار دو امام گرانمایه حضرت هادی و عسکری بسیار سفر می‌کرد از برخی روایات دریافت می‌گردد که وی در مراسم غسل و کفن ودفن حضرت عسکری حضور داشته است. پس از رحلت امام یازدهم حضرت مهدی جناب عمری را در وکالت ابقا و به سفارت خویش برگزیده بر این اساس است که او نخستین نائب و سفیر حضرت مهدی و رابط میان او شیعیانش در رساندن نامه‌ها و مسائل و حل مشکلات آنان است.
در روایت آمده است که عبدالله بن جعفر با جناب عمری، پس از رحلت حضرت عسکری ملاقات کرد وضمن سوگند دادن به او گفت تو را به حرمت حق وبه حرمت دو امام گرانمایه، حضرت هادی و عسکری که تو را مورد اعتماد خویش می‌شناختند، سوگندت می‌دهم که بگویی، آیا فرزند حضرت عسکری صاحب الزمان را دیده‌ای؟ جناب عمری بسیار گریست و در برابر اصرار او، از او پیمان گرفت که تا او در قید حیات است به کسی نگوید.آنگاه فرمود: (آری! آن محبوب دلها را بسیار دیده ایم…)[۵۲]
عثمان بن سعید در دوران نیابت خود برای انجام وظایفش نائبانی برای خود انتخاب نموده بود که هرکدام از آنها در منطقه‌ای به فعالیت مشغول بودند این وکیلان در حوزه مأموریت خود اموال و وجوهات شیعیان را جمع آوری نموده و به سفیر اول می‌رساندند و سفیر اول نیز به محضر امام عصر رسانده و یا به دستور حضرت به مصرف می‌رساند.
وفات عثمان بن سعید
متاسفانه تاریخ وفات عثمان بن سعید مانند تاریخ ولادتش به طور دقیق معلم نیست و مورخین ونویسندگان با ذکر تاریخ‌های احتمالی از کنار این مساله رد شده اند. ممکن است مشخص نبودن تاریخ وفات عثمان بن سعید به خاطر روش زندگی اوبوده که به طور مخفیانه و در تقیه زندگی می‌کرده سالهای وفات وی را ۲۶۵هـ.۲۶۷هـ.۲۸۰هـ.ق نوشته اند اما آنچه مشهور است و از تاریخ نیابت نائب دوم به دست می‌آید سال ۲۶۷هـ.ق که به واقع نزدیکتر به نظر می‌رسد. مراسم غسل و کفن و نماز او را فرزند برومندش «محمد بن عثمان» عهده دار بود در غم چنین انسان متقی و پارسا، امام زمان هم عزادار شد و از ناحیه مقدسه توقیعی به این مضمون صادر شد: «… انالله و انا الیه راجعون، تسلیماً لامره ورضاء بقضائه عاش ابوک سعیدا و مات حمیدا فرحمه الله و الحقه باولیائه وموالیه.فلم یزد مجتمدا فی امرهم، ساعیاً فیما یقربه الی الله عزوجل و الیهم نصرالله وجهه و اقااه عثرته.»
همه ما از خدائیم و به سوی او بر می‌گردیم تسلیم فرمان خدائیم و راضی به قضاء او. پدرت سعادتمند زندگی کرد و به نیکی از دنیا رفت خدای رحمتش کند و به اولیاء و دوستدارانش ملحق نماید، که او همواره در راه آنها در تلاش بود و در راه به دست آوردن چیزی که به خدای متعادل نزدیکش می‌کرد کوشا بود خداوند روی او را درخشنده واز لغزهایش در گذرد. پیکر مطهر اولین نائب خاص حضرت مهدی جناب عثمان بن سعید را در طرف غرب بغداد در محله‌ای معروف به «درب جبله» که در اول خیابان «المیدان» واقع شده دفن نمودند و مقبره وی در ورودی مسجدی بنام مسجد الورب واقع شده است.
۲-ابوجعفر محمد بن عثمان بن سعید عمری
دومین نایب خاص حضرت مهدی محمد بن عثمان بود که پس از درگذشت پدرش، حضرت ضمن توقیعی به وی تسلیت گفت و پس از دعای خیر در حقش، امور را به او واگذار کردند [۵۳] او نیز همانند پدرش از نزدیکان و افراد مورد اعتماد امام عسکری بود؛ چنانکه ضمن روایتی از آن حضرت چنین آمده: «العمری وابنه ثقتان، فما أدیا الیک فعنی یؤدیان و ما قالا لک فعنی یقولان، فاسمع لهما و أطعهما فانهما ثقتان المأمونان.»[۵۴] (عمری و پسرش هر دو ثقه و مورد اعتمادند. هر چه رسانند از طرف من می‌رسانند و هر چه گویند از من است. به حرف آنان گوش بده و از آنان پیروی کن که آنان ثقه و امین منند.
علی رغم مخالفتهایی که از ناحیه‌ی برخی غالیان با وی صورت گرفت، بیشتر شیعیان پیروی از او را گردن نهاده و هرگز در عدالت وی تردیدی به خود راه ندادند. [۵۵]
او تا سال ۳۰۵ هجری در قید حیات بود و رابط امام با شیعیان محسوب شده و کنترل و هدایت وکلای آن حضرت در بلاد اسلامی را بر عهده داشت. در طول مأموریت او توقیعاتی ناظر بر تأیید سفارت وی از ناحیه‌ی مقدسه صادر گردید.[۵۶]
به نوشته‌ی شیخ طوسی، او تألیفاتی در حدیث نیز داشته که به دست حسین بن روح و سپس ابوالحسن سمری رسیده است. [۵۷]
۳-ابوالقاسم حسین بن روح
سومین نایب خاص حضرت بقیهالله حسین بن روح بود که از معتمدان ابوجعفر عمری و از نزدیکان وی در بغداد به شمار می‌رفت. [۵۸]ابوجعفر با ارجاع مراجعین به حسین بن روح، زمینه‌ی جانشینی وی را فراهم آورد و در واپسین روزهای حیات، به دستور حضرت ولی عصر او را به عنوان جانشین خود معرفی کرد؛ پس از آن شیعیان برای تحویل اموال به وی روجوع می‌کردند. [۵۹]اقبال در «خاندان نوبختی» اخبار مفصلی درباره‌ی حسین بن روح آورده و او را از طرف مادر منتسب به خاندان نوبختی دانسته است. این بدان دلیل است که وی را قمی نیز خوانده اند[۶۰]
وی از اصحاب امام عسکری بوده و با حضور جمعی از بزرگان شیعه در بغداد مانند ابوعلی بن همام، ابوعبدالله بن محمد الکاتب، ابوعبدالله الباقطانی، ابوسهل اسماعیل بن علی نوبختی، ابوعبدالله بن الوجناء و عده‌ای دیگر به جانشینی ابوجعفر عمری معرفی شده است. [۶۱]
ام کلثوم دختر ابوجعفر، ضمن روایتی نقش برجسته‌ی حسین بن روح در زمان پدرش ابوجعفر و موقعیت بلند او را در میان شیعیان به تفصیل توضیح داده است.[۶۲]
وی همچنین در دورانی که آل فرات متصدی مقام وزارت مقتدر عباسی و از هواداران شیعیان بودند، در دستگاه خلافت نفوذ کرد، اما با روی کار آمدن حامد بن عباس که از مخالفان شیعه حمایت می‌کرد، مشکلاتی برای حسین بن روح به وجود آمد. از سال ۳۱۱ که حامد بن عباس روی کار آمد تا سال ۳۱۷ که حسین بن روح از زندان رها شد، گزارش دقیقی از زندگی او در دست نیست. فقط می‌دانیم که وی از سال ۳۱۲ تا ۳۱۷ در زندان به سر می‌برده است.[۶۳]
پس از آن تا شعبان سال ۳۲۶ – که در گذشت – از موقعیت والایی در بغداد برخوردار بود و به دلیل نفوذ آل نوبخت در دستگاه حکومتی، کسی مزاحم وی نمی‌شد.
اقبال می‌نویسد: ابوالقاسم حسین بن روح به تصدیق مخالف و موافق از فهمیده ترین و عاقلترین مردم روزگار بوده است. [۶۴]
۴- ابوالحسن علی بن محمد سمری
او چهارمین و آخرین نایب امام زمان است که به دستور آن حضرت و توسط حسین بن روح به جانشینی وی منصوب شد و تا سال ۳۲۹ مجموعا در حدود سه سال نیابت خاص آن حضرت را بر عهده داشت. ابوالحسن در اصل اهل یکی از روستاهای اطراف بصره بود. بنا به نقل برخی از مورخان، بسیاری از اعصای خاندان او همچون حسن و محمد فرزندان اسماعیل بن صالح و علی بن زیاد در بصره املاک زیادی داشتند. آنها نیمی از درآمد این املاک را وقف امام عسکری کرده بودند که آن حضرت همه ساله درآمد آن را دریافت و با ایشان مکاتبه می‌کردند[۶۵]در واقع مهمترین تحولی که در دوره سمری رخ داد، توقیعی از حضرت بقیهالله حاوی پیش گویی درباره‌ی مرگ قریب الوقوع این نایب بود که چند روز پیش از درگذشت وی مطرح شد. متن این توقیع، آغاز غیبت کبری را وعده می‌داد.
آغاز غیبت کبری
همانطورکه اشاره شد توقیع امام به علی بن محمددرواقع مهمترین حادثه درزمان نیابت وی بود که میتوان به آن به عنوان آغاز غیبت کبری نام برد.
بسم الله الرحمن الرحیم
یا علی بن حمد السمری! أعظم الله أجر اخوانک فیک، فانک میت ما بینک و بین سته أیام، فاجمع أمرک و لا توص الی أحد فیقوم مقامک بعد وفاتک فقد وقعت الغیبه التامه فلا ظهور الا بعد اذن الله – تعالی ذکره – و ذلک بعد طول الأمد و قسوه القلوب وامتلاء الأرض جورا و سیأتی لشیعتی من یدعی المشاهده، ألا فمن ادعی المشاهده قبل خروج السفیانی و الصیحه فهو کذاب مفتری و لا حول و لا قوه الا بالله العلی العظیم. [۶۶]
خداوند به برادرانت در فقدان تو پاداش بزرگ عطا فرماید. تو تا شش روز دیگر رحلت خواهی کرد، کارهایت را جمع و جور کن و به هیچ کس به عنوان جانشین خود وصیت نکن. اکنون زمان غیبت کبری فرا رسیده و ظهور من تنها با اجازه‌ی خداوند خواهد بود و آن پس از مدتی طولانی و زمانی خواهد بود که دلهای مردم در نهایت قساوت و روی زمین پر از بیداد و ستم باشد. کسانی پیش شیعیان ما مدعی ارتباط و دیدار با من خواهند شد. هر کس پیش از خروج سفیانی و صیحه‌ی آسمانی – که از علائم ظهور است – چنین ادعایی کند دروغگویی بیش نخواهد بود. این توقیع اصول کلی دوره‌ی جدید را خاطر نشان کرد و در کنار سایر توقیعات و احادیثی که پیش از آن از ائمه شیعه صادر شده بود، راه نوینی را برای شیعیان ترسیم کرد.

فصل سوم: علائم و نشانه‌های قبل از ظهور
گفتار اول: علائم حتمی
علائم ظهور
علامه در لغت عربی به معنای نشانه است بنابراین منظور از علائم ظهور نشانه‌هایی است که نزدیک شدن ظهور را نشان می‌دهند.
علامت یا نشانه کاری جز حکایت گری ندارند مانند پیری مو که علامت پیری است و زردی صورت که نشانه بیماری است پس با بررسی علائم ظهور به این نکته می‌رسیم که بین این علامات و ظهور حضرت رابطه‌ی سبب و مسببی برقرار نیست بلکه تنها این نشانه‌ها جنبه کاشفیت و اعلام دارند؛ یعنی تحقق آنها کاشف از این واقعیت است که ظهور نزدیک شده است به تعبیر دیگر، نشانه‌های ظهور، رخدادهایی هستند برای اعلام عمومی نزدیک شدن ظهور و ایجاد آمادگی روانی مردم برای استقبال از ظهور مهدی موعود.
بعد از این مقدمه‌ی کوتاه باید به این نکته توجه داشت در میان نشانه‌هایی که برای ظهور موعودامم در کتب شیعه منتشر گردیده است نشانه‌های بسیار زیادی وجود دارد که خیلی از این نشانه‌ها تحقق گردیده است با تدقق متوجه می‌شویم که بعضی از این علائم در کلام معصوم بعنوان نشانه‌های حتمی یادشده است از این رو می‌توان نشانه‌های ظهور را به دو گروه تقسیم کرد:
۱-نشانه‌های حتمی که مشروط به شرطی نمی‌باشند.
۲-نشانه‌های غیر حتمی یا مشروط که با تحقق آنها الزاماً حضرت ظهور نمی‌کنند.
الف) نشانه‌های حتمی
نشانه‌های که در آستانه ظهور تحقق می‌یابند در هنگام حادث شدن این نشانه‌ها دیگر شک و تردیدی برای کسی پیش نمی‌آید که حضرت ظهور کرده اند را نشانه‌های حتمی می‌گویند و در خصوص آنها احتمال بداء نیست و به طور جزم و یقینی واقع می‌شوند در سه حدیث ائمه بزرگوار ما این نشانه‌ها را نقل می‌فرمایند.
قال مولانا امیر المؤمنین: «من المحتوم الذی لابدمنه ان یکون قبل القائم خروج سفیانی؛ وخسف؛ البیداء؛ و قتل النفس الزکیه، و المنادی من السماء و خروج الیمانی»[۶۷]
از نشانه‌هایی که بدون تردید به طور حتم پیش از قائم واقع خواهد شد.
۱-خروج سفیانی ۲- خسف سرزمین بیداء ۳- قتل نفس زکیه ۴-ندای آسمانی ۵- و خروج یمانی است.
قال الباقر: «النداءُ من المحتوم و السفیانی من المحتوم و قتل النفس الزکیه من المحتوم و کف یطلع من السماء من المحتوم»[۶۸] (ندای آسمانی حتمی است، خروج سفیانی قطعی است، قتل نفس زکیه حتمی است، کف دستی که در آسمان ظاهر می‌شود حتمی است.)
قال الصادق: «خمسً قبل قیام القائم من العلامات: الصحیه و الیمانی و الخسف باالبیداء و خروج السفیانی و قتل النفس الزکیه» (پنج نشانه پیش از ظهور قائم هست: ندای آسمانی، خروج یمانی، خسف سرزمین بیداء، خروج سفیانی و قتل نفس زکیه.)[۶۹]
اینها نشانه‌هایی هستند که در توضیحاتی که بعداً خواهیم داد به فاصله‌ی زمانی کوتاه قبل از قیام روی خواهد داد. اما دیگر نشانه‌ها یکمرتبه و در فاصله‌ی کوتاه رخ نمی‌دهند حتی برخی از آنها در یک قرن واقع نمی‌شوند و از مجموع آن می‌توان نزدیکی ظهور حضرت را نتیجه گرفت.
۱-خروج سفیانی
الف) اسم و نسب و خلقیات شخصی
سفیانی از افراد اصلی در قیام حضرت می‌باشد ولی دشمن سرسخت حضرت می‌باشد.همانطور که گذشت خروج سفیانی از وعده‌های حتمی خداوند می‌باشد. تا آنجائیکه امام چهارم شیعیان در حدیث ظهور حضرت و خروج سفیانی را از امور حتمی خداوند نامبرده اند و می‌فرمایند قائم ظهور نمی‌کند مگر پس از آمدن سفیانی[۷۰].
اسم او عثمان بن عنبسه از تیره‌ی کلب و از تبار ابوسفیان می‌باشد به او همینطورفرزند زن جگر خوار نیز گفته می‌شود که اشاره به جد مادری او، هند زن ابوسفیان است که در جنگ احد پس از شهادت حمزه‌ی سید الشهدا، تلاش کرد تا جگر او را به دندان بکشد درباره‌ی خصوصیات ظاهری او حضرت امیر در روایتی می‌فرمایند:
فرزند جگر خوار از وادی یابس(بیابان خشک) خروج می‌کند او مردی است میان قامت، بدقیافه، دارای سری بزرگ با صورتی آبله گون، وقتی او را می‌بینی فکر می‌کنی که یک چشم دارد، نامش عثمان و پدرش عنبسه است و از فرزندان ابوسفیان است.[۷۱]
در حدیث دیگری حضرت صادق به بیان خصوصیات اخلاقی سفیانی می‌پردازد: «لو رایت السفیانی، رایت اخبث الناس، اشقراحمر ارزق، یقول: ثاری ثم النار و لقد بلغ فی خبثه انه یدفن ام ولدٍ له حَیَّهً مخافهَ ان تدلّ علیه» (اگر سفیانی را ببینی او را پلیدترین و مردمان می‌یابی، که چهره‌ای گلگون چشمانی کبود وموهایی زرد دارد و بانگ می‌زند خدایا اول انتقام وانگهی آتش. او به قدری خبیث است که همسر و مادر بچه هایش را زنده به گور می‌کند تا مخفیگاه او را به کسی نگویند[۷۲].)
ب) دین وفرهنگ سفیانی
در بعضی از روایات آورده شده که وی در اصل مسلمان بوده سپس مسیحی شده و دارای فرهنگ و آموزش غربی است در کتاب شریف غیبت شیخ طوسی این حدیث به طور مرسل روایت شده سفیانی در حالی که نصرانی شده، صلیبی بر گردن، از سرزمین رومیان می‌آید. او رئیس گروه است[۷۳].
یکی از نشانه‌های گرایش وی به غرب این است که باقیمانده نیروهای سفیانی پس از شکست و کشته شدن او به سوی غرب می‌گریزند آن گاه یاران حضرت آنها را بازگردانده و به قتل می‌رساند.
از ابن خلیل از دری روایت شده است که گفت: از ابوجعفر (امام باقر) شنیدم که درباره این آیه شریفه قرآن «وقتی آنان عذاب ما را احساس کردند به ناگاه از آن گریختند(به آنان گفته شد) فرار نکنید و به سوی آنچه در آن متنعم بودید و به سوی خانه هایتان بازگردید. شاید از شما سؤال شود[۷۴]» فرمود: «وقتی قائم ما قیام کند و سپاهی به سوی بنی امیه به شام گسیل دارد، آنان به سوی روم(غرب) گریزند رومیان به آنها گویند: ما، شما را به سرزمین خود راه ندهیم مگر اینکه به آئین مسیحیت در آیید آنگاه صلیب به گردن خود آویزند و رومیان آنان را بپذیرند و…»[۷۵]
البته به نظر می‌رسد با توجه به حدیثی که سفیانی سراغ اهل فضل و دانش می‌رود و برای نیل به مقاصد خود از آنها کمک می‌طلبد و باتوجه به گسترش و عظمت آئین اسلام قبل از ظهور حضرت، سفیانی ابتدا با لعابی دینی سعی در آماده سازی قیام دارد اما وقتی نمی‌تواند این کار را انجام بدهد ماهیت خود را افشا می‌کند.
کینه سفیانی نسبت به اهل بیت و شیعیان
کینه توزی، از بارزترین ویژگیهای سفیانی است که روایات مربوط به او از آن یاد می‌کند بلکه از آن روایات چنین برمی آید که نقش سیاسی او ایجاد فتنه مذهبی در میان مسلمانان و تحریک تسنن علیه شیعیان تحت شعار یاری اهل سنت است… در حالیکه وی هوادار زمامداران کفر پیشه غربی و یهودیان و مزدور آنهاست، از امام صادق روایت شده است که فرمود: ما و اولاد ابوسفیان دو خاندان هستیم که بخاطر خدا با یکدیگر دشمنی داریم.. ما گفتیم خداوند راست گفت و آنها گفتند خداوند دروغ گفت… ابوسفیان به جنگ پیامبر برخاست و معاویه فرزند ابوسفیان به جنگ علی بن ابی طالب رفت و یزید پسر معاویه به نبرد با حسین بن علی پرداخت و سفیانی به مصاف حضرت قائم برمی خیزد.»[۷۶]
همچنین از امام باقر نقل شده است که فرمود: گویا من سفیانی (یا رفیق او) را می‌بینم که در زمینهای سرسبز شما در کوفه اقامت گزیده و منادی اوندا می‌دهد، هر کس سر یک تن از شیعیان علی را بیاورد هزار درهم پاداش اوست، در این هنگام همسایه بر همسایه حمله برده و می‌گوید این شخص از آنهاست، گردن او را می‌زند و هزار درهم جایزه می‌گیرد، آگاه باشید که در آن روز، فرمانروائی شما بدست حرامزادگان خواهد بود… و گویا هم اینک «شخص نقابدار» را می‌بینم. پرسیدم: شخص نقابدار کیست؟ فرمود: مردی است از شما که به خواسته شما سخن می‌گوید، نقاب می‌پوشد، شما را گرد آورده و می‌شناسد اما شما او را نمی‌شناسید و مردان شما را یکایک با عیب جوئی بدنام می‌کند، آگاه باشید که او جز زنازاده‌ای نیست.» [۷۷]
ج – آغاز جنبش سفیانی
در حدیثی که در ابتدای بحث عرض کردیم حضرت امیر فرمودند پسر هند جگر خوار از وادی یابس ((خشک)) خروج می‌کند و بعد در ادامه حدیث فرمودند تا اینکه به سرزمین آرامی که دارای آب گواراست می‌رسد، آنگاه بر منبر آنجا قرار می‌گیرد. پس آغاز قیام او از وادی یابس شروع خواهد شد که بعضی‌ها آن را به درعا یا حوران در مرز سوریه با اردن تعبیر کرده اند.

 

جهت دانلود متن کامل این پایان نامه به سایت abisho.ir مراجعه نمایید.

 

موضوعات: بدون موضوع
[چهارشنبه 1400-01-25] [ 08:41:00 ق.ظ ]