دیدگاه پیرس را، که بی تردید می توان نگرشی ” کاربرد شناختی[۵۵] ” به نشانه دانست باید با نگرش بولر و طرح وی دربارۀ نشانه، همسو فرض کرد. بولر در ” الگوی ارغنون[۵۶] ” خود به این نکته اشاره می کند که یک نشانه باید در آن واحد از نقش ” نماد[۵۷] “، ” نشان [۵۸] ” و ” علامت [۵۹] ” برخوردار باشد و از این طریق، به ترتیب؛ به موضوعی در جهان خارج دلالت کند، اطلاعاتی درباره فرستنده به دست دهد و گیرنده را به تعبیر نشانه وادار سازد.
« به نظر ” رولان بارت[۶۰] “، نشانه خود می تواند به دلالت کنندۀ تازه ای برای نشانۀ دیگر تبدیل شود. او این دلالت را ” نشانۀ مرتبۀ دوم ” می داند. » ( ضیمران، ۱۳۸۳ : ۱۶ )
یکی از پرنفوذترین نوشته های بعد از جنگ جهانی دوم در مورد نشانه شناسی، کتاب معروف ” عناصر نشانه شناسی ” رولان بارت است. بارت، با تکیه بر دستاوردهای زبان شناختی سوسور مهمترین نظریه در حوزۀ نشانه ها را تدوین نمود. به نظر او، نشانه بطور عمده عبارت است از شکلی از دلالت و ” معنای صریح[۶۱] “. درچنین صورتی بارت از آنها با نام دلالت ” استلزامی[۶۲] ” یاد نموده است که برای مثال واژۀ تبر، به دست افزاری برای شکستن چوب دلالت دارد. در نظر رولان بارت، نظام نشانه ها خود مبین ارزشهای فرهنگی و یا ایدئولوژی است و در اینجاست که نشانۀ مزبور، متضمن معنای ضمنی خواهد بود.
کی یر آلام می گوید: « بهترین تعریفی که می توان ارائه کرد این است که نشانه شناسی علمی است که به بررسی تولید معنی درجامعه می پردازد. » ( گلزاری، ۱۳۸۵: ۸ )
در آخر، آنچه که در باب نشانه شناسی در این پژوهش دارای اهمیت است این است که نشانه شناسی به عنوان یک علم و یک روش بررسی و تحلیل شناخته شده و در این رساله سعی بر آن است تا با بهره گرفتن از آن، به تحلیل و بررسی افسون و جادو در هزار و یک شب پرداخته شود. البته در این بررسی، خود افسانه ها به مثابۀ یک کل در نظر گرفته شده و افسون و جادو به عنوان اجزای آن و ارتباطشان با هم و با کل مجموعه مورد بررسی قرارخواهند گرفت.
۳-۱ جادو و جایگاه آن در فرهنگ ایران
در باب جادو سخن های بسیاری گفته شده و تحقیقات بیشماری انجام گرفته است. دیدگاه های مختلفی در این باب وجود دارد که مهمترین آنها دیدگاه ادیان در این باره می باشد. اما جدا از نظریاتی که در مورد آن وجود دارد، جادو همواره وجود داشته و با زندگی انسان عجین است. این که شیطان خود را به شکل ماری در آورد و سیب ممنوعه را به خورد حوا داد نیز، نشان از این دارد که جادو حتی در بین ادیان نیز از جایگاه ویژه ای برخوردار است. هر نظر و هر دیدگاهی که در مورد آن باشد، این موضوع قابل انکار نیست که جایگاه مهمی در ادبیات شفاهی، فرهنگ ها و قصه های عامیانه داشته و دارد. بدلیل هدف این رساله، که بررسی جادو در یکی از غنی ترین قصه های عامیانه یعنی ” هزار و یک شب ” است؛ بررسی و دانستن اینکه جادو چه جایگاه و تعریفی در میان ایرانیان و فرهنگ آنان دارد، از اهمیت بسیاری برخوردار است. در حقیقت باید گفت، جادوی قصه ها از دل همین باورهاست که برخاسته است.
۳-۲ معنی واژۀ جادو
در این قسمت به معنی واژۀ جادو در زبان های مختلف پرداخته می شود تا از طریق معنی واژه در ادبیات و فرهنگهای مختلف، بتوان به درک بهتر ماهیت آن نائل شد:
۳-۲-۱ در زبان پهلوی
« واژۀ یاتو[۶۳] که اصولاً گروهی از دیوان را معنا می داد و واژۀ مشترک هند و ایرانیان بود، در میان ایرانیان به تدریج به آن کسان که می توانستند این نیروها را اداره کنند، یعنی افسونگران و ساحران و جادوگران اطلاق شد. واژۀ یاتو ( در فارسی امروزی جادو ) که در اوستای متأخر مصرف شده است! این معنا را می رساند: تعبیر تدریجی زرتشتیان از مفهوم ” دیو” که تمام نیروهای تاریکی و پلیدی شود. اما اندیشۀ اصیل جادو با آن معنا که در یسنای فراورنی (اعتراف) به کار رفته و مفهوم روح خبیث را در نهاد و ذات خویش نهفته داشته، با معنای طلسم ها و تعاویذ بازدارندۀ پریان بستگی دارد. » (دماوندی، ۱۳۸۸: ۱۰۲و۱۰۱)
جادو در زبان پهلوی ” جادوگ[۶۴] ” یا ” جاتوکیه ” بوده‌ است . در هند باستان نیز چون اوستا، خیال و سحر را یاتو نامند. در ارمنی ” دخیل چتوک ” اما در بسیاری از نوشته ها ” یاتو ” را برابر با ” جادو ” گرفته اند. جادو در اوستا به گروه شیادان، ساحران، گمراه کنندگان و فریبندگان اطلاق شده است. در ” یشتها ” جادو را به جای ” درَوَند” پهلوی و در ” پازند” به نام دروغ پرست و پیرو دیو آورده اند. همان طور که می بینیم جادوی امروز، با معنای سحر و جادوگر با معنای ساحر، ریشه ای کهن ندارد.
« در مزدیسنا آمده است : جادو در اوستا یاتو و در پهلوی یاتوک آمده و همان کتاب، هر نوع جادو را به شدت حرام می داند. به طور کلی، در آیین زرتشت جادو و جادوگری کاری سخت حرام و غیر مردمی است. هر جا که از جادوان سخن رانده شده، اراده از آن شیاطین گمراه کننده بوده است. در ادبیات زرتشتی، و در نوشته های پهلوی و پازند؛ جادو یا همان یاتو و یاتوک، به معنای دروغ پرست و پیرو دین یسنا آورده شده است. » ( گلسرخی، ۱۳۷۷ : ۱۷)
کاربردهای جادو در ایران کهن نیز مانند تمامی تمدن های پیشین، گوناگون و متفاوت بوده و هر دو نوع جادوی سفید و سیاه نیز، در آن رواج داشته است.

۳-۲-۲ در زبان انگلیسی
« معادل انگلیسی واژۀ جادو، ” مجیک [۶۵] ” است. این واژه از “مجوس[۶۶] ” گرفته شده که در قدیم نام یکی از موبدان ستاره شناس زرتشتی بوده است. » (دماوندی: ۱۳۸۸، ۸۲)
این واژه به معنای سحر، افسون، سحرآمیز، وابسته به جادو، شگفت انگیز، افسون گر و جادوگر نیز می باشد. واژگان بسیار دیگر با همین معانی آمده است. اصطلاح جادو دلالت دارد بر مجموعه ای از باورها و کردار که افراد و گروه ها ممکن است به وسیلۀ آن، برای رسیدن به هدفی؛ به تلاش برای کنترل محیط خویش بپردازند. کارآیی چنین کنترلی، آزموده نشده و در برخی موارد، آزمودن آن از طریق روش های علوم تجربی ناممکن است .
اصطلاح انگلیسی ” فنون سحرآمیز[۶۷] ” شامل قسمتی از این گونه پدیده هاست که شامل جادوی خاص است. جادو یا جادوی خاص یا جادو در معنای جزئی، فنّی است مرموز برای اثرگذاری بر عالم مادّه با دخالت ارادۀ جادوگر، چه خود جادو باشد و چه برای خنثی کردن جادوی دیگری، چه هدف متعالی داشته باشد و چه پست، چه ورد بخواند وحرکاتی انجام دهد یا از وسایلی استفاده کند، اما در معنای کلّی، جادو به معنای هر عمل عجیب است و در هر حال نیاز به اجرا کننده ای دارد که همان جادوگر است.
« واژۀ جادوگر از کلمۀ ” آنگلوساکسن[۶۸] ” مشتق می شود و به معنای ساحری که نیروی اهریمن را تضعیف می کند. » (هاینینگ، ۱۳۷۹: ۱۲)
۳-۲-۳ واژۀ جادو در زبان عربی و از منظر قرآن
« واژه ای که درزبان عربی برای این مفهوم به کارمی رود، “سحر” است که با فعل “به توهم افکندن چشم” پیوند دارد. » (موسی پور،۱۳۸۷: ۲۳)
در قرآن کریم واژۀ ” السّحر ” به صورت مفرد، جمع، اسم فاعل و مفعول و دیگر مشتقات بکار رفته است که جمع آن، اسحار و سحور است. کتاب فرهنگ ابجد، سحر را این چنین معنی کرده است: سحر، شعبده بازی، باطل را به گونۀ حق در آوردن، نیرنگ و فریب. همانا در سخنی، اثر جادویی و افسون باشد. آنچه که در نزدیکی به شیطان کمک کند و انسان را از حقیقت دور کند. تباهی، فساد در قاموس.
« قرآن سحر را این گونه معنی کرده است: السّحر: جادو، حیله ها و تخیلات بی حقیقت است که شعبده باز با تردستی، چشم شخص را از کاری که می کند منحرف می سازد.» ( طالبی، ۱۳۸۸ : ۱۰و۱۱ )
۳-۲-۴ معنی واژه به روایت فرهنگ لغات
دهخدا : جادوی. آنکه جادوکند. افسونگر. جادوگر. عامل سحر. ساحر. جادو ساحر باشد و جادوی، ساحری و سحر کردن و عوام، سحر را جادوی دانند و ساحر را جادوگر خوانند و این غلط است. چیزهای غریب را که خلاف عادت طبع است، جادوئی و سحر گویند. صاحب غیاث گوید که: فی الواقع در کلام قدما، جادو به معنی ساحر است و در کلام شعرای معتبر هند مثل امیرخسرو و فیضی و شاعران متأخر ایران، جادو به معنی سحر و جادوگر به معنی ساحر بیش از آن است که تعداد توان کرد. پس تغلیط این هردو لفظ بر سبیل اطلاق درست نباشد و از اینجاست که در برهان، جادو به معنی سحر و ساحر هر دو آمده است.
معین : ۱ – افسونگر ۲ – سحر، ساحری ۳ – چشم معشوق ۴ – دلفریب ۵ – محیل، مکار.
سخن: نیرنگ، مکر، سحر انگیزی، جاذبه، آنچه جادوگران بر زبان رانند، سخنی که برای فریب دادن و تحت تأثیر قرار دادن دیگران گفته شود.
۳-۳ پیشینۀ جادو
« برای منشاء سحر و جادو، علاوه بر تدقیق در مقتضیات فکر انسان ابتدایی و وحشی می توان خواهش دل وی را دراین باره مطالعه نمود. مرد وحشی در حال انداختن یک تیر، تمام علاقه و احساس قلبی خود را در آن متمرکز می نماید و با تیری که به طرف هدف نشانه می رود، به زبان بی زبانی حرف می زند و به آن می گوید ” راست بسوی هدف ” و هرگاه تیر خطا نرفته باشد، او خیال می کند که همان تمنی و خواهش و نذر و آرزوی شدید درونی وی سبب موفقیت بوده است. » (ترابی،۱۳۴۱: ۳۰ و ۲۹ )
از زمان های بسیار دور، این احساس در بشر به وجود آمد که او با موجودات شریر و ماوراءالطبیعه روبروست و در این رو به رویی، آیین های جادویی را تنها سلاح خویش یافت. همه جا این ارواح را در کمین خود می دید، ارواح خبیث و اشباحی که ساکن زیر زمین بودند و خون آشام هایی که از میان مردگان می گریختند و به زنده ها حمله می کردند.
« ” نمتار[۶۹] ” (طاعون) و ” ایدپا[۷۰] “(تب) که همچون بلایی بر شهرها نازل می شوند، دیوهای شریری که حاکم شب های بیابان ها، مغاک ها، دریاها، کوهها، مرداب ها و بادهای جنوب بودند و بالاخره بختک های نر و ماده با کابوس های وحشتناکی که با خود داشتند: ” ماسکیم[۷۱] ” تله گزار و دیو خبیث بیابان ها، ” اوتوق[۷۲] ” دیو فریب، ” تلال[۷۳] ” و ” آلال[۷۴] ” دیو ویرانگر. » (گلسرخی: ۱۳۷۷، ۲۰)
اگر در گذشته پیشتر و پیشتر رویم تا به انسان های اولیه برسیم، متوجه می شویم که جادو امر بیهوده نبوده و جادوگر برای افراد قبیله خود بانی خیر بود و در برابر ناشناخته های ترسناک به آنها وعدۀ کمک می داد. در واقع، درست همان گونه که انسان امروز نیاز دارد که برای سبک کردن بار گناهش نزد کشیش اعتراف کند یا به روانکاو رو آورد، انسان اولیه هم دلواپسی ها و نگرانی های خود را نزد جادوگر می برد. اعمال جادویی، نظامی را به وجود می آورد که انسان را قادر می ساخت تا از طریق توسل به نیروهای ماوراء الطبیعه، کارهای روزانه را بگرداند و بر موانع واقعیت، غلبه پیدا کند. اینها هدایایی بودند که انسان می توانست از جادوی اختراعی خود به دست آورد و بالاخره، جادو تنها شیوه ای در روزگار خود بود که می توانست به اهداف انسان جامۀ عمل بپوشاند.
« منشاء جادوگری به دوران قبل از تاریخ تعلق دارد. باستان شناسان می گویند که در جوامع بشری اولیه، زن در کنار وظایف خانه داری و بچه داری، صاحب شهرت و آوازه و مشاور خردمند خدایان طبیعت بوده است. مسئولیت اوست تا ببیند خشم خدایان فرو نشسته تا مردان در شکار و ماهیگیری موفق شوند، فرزندان بسیاری به وجود آیند و گله ها افزایش یابند تا قبیله، مقتدر باقی بماند. » ( هاینینگ، ۱۳۷۹: ۱۲)
کهن ترین تصاویر و نقاشی ها که بر سنگ غارها باقی مانده است، نوعی جادو را می نمایاند که گویای تفکر انسان های غارنشین در خصوص نیروهای موجود در طبیعت بوده است و همین تفکر پایۀ پیدایش رب النوع ها و اعتقاد به وجود روح در اشیاء شد. دماوندی در این خصوص اذعان می دارد: « دانشوران سال ها اندیشیدند تا دریافتند، رنگ سرخی که در جای جای این پیکره ها به کار رفته نمایانگر جادوی تقلیدی است یعنی انسان بدوی، پیش از شکار؛ تصویر جانوری را که دوست داشت شکار کند یا ممکن بود با آن رویارو بشود می کشید و بر این تصویر، زخمگاه هایی نقش می کرد تا فردا همان جایها زخمی شوند و او در شکار پیروز باشد. هنر و جادو، پیوندی ژرف تر از این مختصر دارند. نوع بناها، آراستگی درون خانه ها و تمام زمینه های پیرامون زندگی نیز به نوعی با جادوی سفید و سیاه پیوند داشت، دفع شر و جلب خیر. » (دماوندی، ۱۳۸۸: ۳۷)
انسان شناسان با مطالعۀ جادوها در اقوام مختلف متوجۀ این نکتۀ مهم شدند که اعتقاد به سحر و جادو لااقل این کارکرد را دارد که مردم، بدون این که در واقع امر به کسی زیان و آسیبی برسانند عقده های خود را خالی کنند. قاتل، مجسمۀ دشمن خود را بصورت بالشتک سوزن و سنجاق در می آورد اما با خود طرف کار ندارد.
« از طرف دیگر جادو، به حفظ پایداری و صلح کمک می کند. برای مثال اهالی ” دوبو ” برای حراست درختان میوه از دزدان، یک افسون بیماری آویزان می کنند و خیالشان راحت می شود که کسی جرأت دست درازی پیدا نمی کند. در این سرزمین از قانون و پلیس خبری نیست و جادو وسیلۀ مطمئنی برای تأمین امنیت است و در مسائل بزرگ، جادوگر نقش مجری قانون را اجرا می کند. » (گریگور، ۱۳۶۱: ۴۳)
البته که جادو می توانست در خدمت مقاصد شر هم به کار گرفته شود زیرا بر شر هم همان قانونی حاکم است که بر خیر حاکمیت دارد و این وسوسۀ همیشگی هم وجود داشت که می توان نیروهای مکتوم و ماوراء الطبیعی را رام نمود و در اختیار در آورد و آنها را در انجام نیات مخرب بکار گرفت. در دوران ما قبل تاریخ، نیازهای بشر ساده و ابتدایی بود اما با رشد عقل و شعور، به تعمق دربارۀ سحر و جادو پرداخت و دریافت که جادو کاربردی دو گانه دارد: نیک و بد، جادوی سفید و جادوی سیاه گرچه این موضوع منحصر به جادو نیست و می تواند در باب نیات و اعمال آدمی نیز مصداقی کامل داشته باشد.
« به اعتقاد مالینوفسکی انسان دارای دو گونه میراث است: میراث بیولوژیکی و میراث اجتماعی که آن را به اصطلاح فرهنگ می شناسند و به نظر او بلافاصله بعد از تولد انسان آغاز می شود. این اعتقاد که آیین ها، مراسم، عادات، باورها، رسوم، افکار و آنچه که به چشم یک نگارنده می آیند، در واقع بر آورندۀ نیازهای بیولوژیکی، روانی و اجتماعی افراد آن جامعه محسوب می شود. » ( ادیبی، ۱۳۵۳: ۲۶۰)
تصویر درباره جامعه شناسی و علوم اجتماعی
رسم و آیینی که اکنون بدان جادوگری گوییم ابتدا در غرب، در اروپای مرکزی و شمالی گسترش یافت. در واقع، جادوگری با آب و هوای سرد و مرطوب و شرایط اقلیمی این بخش از جهان سازگار بود. « جادوگری در اروپا که منشاء آن است، سه نقطۀ جغرافیایی داشته است: بر فراز کوه ” بروکن [۷۵]” در آلمان، بیشه ای نزدیک ” بنه ونتو[۷۶] ” در ایتالیا و بیابانی درقلب اردن. » ( هاینینگ، ۱۳۷۹: ۱۵)
جهان جادو به گستردگی و دیرینگی جهان آدمی است و گونه های آن در هر کجای گیتی دیده می شود. جادو از زندگی و فرهنگ انسان ها به هنر راه یافته است و در ادبیات، چهره نموده است. می توان گفت که فرهنگ و ادب هیچ ملتی بی پیوند با جادو نیست. از حماسه های بزرگ جهان تا داستان های عاشقانه و نمایش نامه ها، همه جا جادو و جادوگران نقشی بسزا دارند. عمر بسیار طولانی آن نشان می دهد که این پدیده ریشه های عمیقی در روح و افکار مردم دارد و از آنچنان پیشینۀ نیرومندی برخوردار است که از هیچ قوم و قبیله و ملتی جدا نیست. در پیشینۀ ادیان و تفکرات و اساطیر و داستان های تمامی مردمان ساکن زمین، از دیرباز تا امروز؛ جادو همواره حضور داشته و دارد.
۳-۴ جادو از منظر فلسفه
در قرن هیجدهم جادو، فلسفه، دین و سیاست؛ چنان به هم پیوسته و جوش خورده بودند که توصیف ماهیت راستین جمعیت های سرّی، که مثل سیل سراسر اروپا را فرا گرفته بود؛ امری مشکل و حتی غیر ممکن می نماید. فلاسفه، بر اندام اعتقادات کهن جادویی که با زندگی مردم عجین شده بود جامه های زیبا پوشاندند و آن ها را عقل و استدلال نامیدند اما بسیاری از آنان نیز مانند سایر طبقات به جادو و خرافات رایج در میان مردم تن دادند. طالس (۵۴۷-۶۴۰ ق.م) به ظهور ارواح پلید و شیطانی معتقد بود و افلاطون، اشباح را باور داشت. دموکریتوس (ذیمقراطیس در قرن پنج ق.م) که از ته دل به بی خردی مردم می خندید، خود توصیه می کرد که اگر کسی را عقرب نیش زد باید سوار الاغی شود و در گوش حیوان نجوا کند: ” عقربی مرا گزیده است ” و معتقد بود که به این وسیله، درد نیش عقرب به الاغ منتقل خواهد شد.
همۀ فلاسفۀ قدیمی به واقعیت جادو معتقد بودند، هراکلیت (هراقلیطوس) طالس پینداروس زنفون و سقراط هیچ یک قادر به گریز از این دایرۀ جادویی سحرآمیز نبوده اند. فلاسفۀ متأخر یونانی نیز مانند پرفریوس (۳۰۳-۲۳۳ میلادی) همه هواخواه جادو بوده اند و شناخت استادانۀ خود را از دیو و جن برای مسیحیان اولیه که خود به شدت آنها را سرکوب می نمودند، به وراثت گذاشته اند.
هگل می گوید که جادو در همۀ زمانها و بین همۀ ملل وجود داشته است. بررسی در مورد تاریخچۀ علوم مکتوم در دنیای کهن، نشان می دهد که گفتۀ هگل به هیچ وجه اغراق نیست. جادو تأثیر زیادی بر ذهن و تفکر انسان گذاشته و دانشمندان، مدتها در مورد خوب و بد این تأثیرات بحث کرده اند.
۳-۴-۱ افلاطون و خلقت جادویی جهان
افلاطون نیز همچون زرتشت، پیامبر ایرانی که معتقد بود اهورامزدا جهان را با اندیشه شکل داده است؛ تفکر را یک خصیصۀ الهی می دانست. از آنجا که اندیشه بر جسم حاکم است جادوگران مغرب زمین به این نتیجه رسیده بودند که با قدرت مطلق حکمروایی اندیشه می توان در جهان مادی معجزه آفرید.
افلاطون، شعر را گونه ای محاکات (تقلید) می پنداشت و این برداشت را دربارۀ هنر داشت که هنر یکسر تقلیدی از طبیعت است. باید گفت بن مایۀ تعریف افلاطون، جادویی است و معتقد است که شبیه، شبیه می آفریند. گونه هایی از هنر با این گونه جادو در پیوندند مانند نقاشی های کهن که تقلیدی از طبیعت اند و برداشتی جادویی، و نه محض؛ چرا که دخل و تصرفی در آن انجام گرفته است. این دخالت جاودانه است، یعنی تصویر جانوری کشیده شده است و بخشی از آن زخمی است تا فردا در شکار، این پدیده رخ دهد. تندیس سازان از قدیم به این جنبۀ جادویی توجه داشتند.
« افلاطون می گوید: سر، که مقرّ و مکان اندیشه است؛ مانند ستارگان، شکل کروی دارد و تنها قسمتی از بدن است که با عرش ارتباط دارد و گردن، همچون تنگۀ کوچکی؛ این دو بخش عقلانی و جسمانی را از یکدیگر مجزا می نماید. دنیای افلاطون یک دنیای جادویی است زیرا به هم پیوسته است و همه چیزها در آنجا در ارتباط با یکدیگرند. جهان، حیوانی است که به آن نفس و اندیشه عطا شده. چشم ندارد زیرا در فراسوی آن چیزی برای دیدن نیست. گوش ندارد چون در خارج از آن جایی نیست که بتوان از آن چیزی شنید. نفس نمی کشد زیرا جو و هوا در درون خود اوست. دست برای او بی فایده است زیرا دشمنی ندارد که دستهایش را علیه او به کار برد. پا ندارد چه، برای حرکت دورانی به آن نیازی نیست و به این ترتیب، حیوان دنیا به صورت کامل ترین شکل، یعنی کروی است. » (گلسرخی: ۱۳۷۷، ۱۰۵)
جادو، در گذر زمان و در آمیزش با ادیان و اندیشه ها و دانش ها و بینش ها تغییر شکل داد و حیات خود را نگه داشت و فرود و فرازهای بسیاری را پشت سر گذاشت. در دستان بسیاری افتاد و کوشید و ماند و نه تنها از آن کم نشد، بلکه گونه های دیگری نیز بنیاد نهاد. بسیاری از جادوها، امروزه به عنوان پدیده های فرا روانشناختی و فرا روانی بررسی می شود و پژوهندگان این دانش، هر روزه به پدیده های شگفت دیگری با سند و مدرک فراوان بر می خورند و شگفت زده می گردند. پژوهنده ای که در تاریخ و دین و هنر، و هرچیز دیگر که با آدمی پیوند دارد؛ به پژوهش می نشیند، برون و درون آدمی را می کاود و رازها و اسطوره ها و نمادها و خرافه های او را بررسی می کند، ناگزیر است تا جادو را نیز بشناسد و بکاود چرا که جادو و اعمال جادویی، به همۀ جنبه های زندگی انسان ها مربوط می شوند و همۀ مسائل مادی و معنوی را در بر می گیرند. در واقع و از دیدگاه عوام، کارهای خارق العاده در همۀ شرایط غیر طبیعی به کمک انسان می آیند تا او را از گرفتاری ها برهانند.
« بر مبنای نظر ” مارسل موس[۷۷] ” جادو شامل سه عنصر است: کنشگران( جادوگران ) کنش ها ( مناسک )، بازنمودها ( پنداره ها و باورهایی که به کنشهای جادویی مربوط می شوند. ) » (تاج مهر، ۱۳۸۶: ۷۲ )
جادو، بیش از آن که فقط به نیروی طبیعی مربوط باشد؛ به فعالیت های انسان و پاسخ طبیعت به فعالیت های انسان باز می گردد. درباغداری و ماهیگیری، این رفتار گیاهان یا حیوانات است که توسط انسان، مراقبت یا تعقیب می شود. بنابراین، جادو را می توان قدرت نسل به نسل منتقل شدۀ انسان بر آفریده های خویش قلمداد کرد، بر چیزهایی که زمانی توسط انسان پدیدار شده و یا پاسخ های طبیعت به فعالیت ها و خواست های اوست.
مالینوفسکی در باب جادو می گوید: « جادو در حوزه های منافع حیاتی انسان، بر انگیختگی شدید احساسات و عواطف، مقابلۀ نیروهای اسرارآمیز با کوشش انسان است و به هنگام درک این مطلب که چه چیزی دقیق ترین محاسبات، آگاهانه ترین اقدام ها و کوشش های او را در هم می ریزد، از همه جا نیرومندتر است » (تاج مهر، ۱۳۸۶: ۶۲)
جادو از نظر وی جنبه های گوناگونی دارد و در واقع جادو در سراسر جهان، بصورت ابتدایی یا تکامل یافته؛ از سه جنبۀ اساسی تشکیل می شود: در اجرای آن همواره بعضی از عبارت ها ادا یا زمزمه می شود، پاره ای اعمال انجام می گیرد و مراسم آن همواره بانی و یا بانیانی دارد. به نظر او موضوع نظام های جادو و فرق بین مناسک و فرمول های جادویی، با جنبه های جادویی ارتباط مستقیم دارد. کل جادو به چند شاخۀ بزرگ تقسیم می شود که هریک از آنها ناظر بر یکی از ارکان طبیعت از قبیل باد یا هوا، بعضی فعالیت های بشر از قبیل باغداری ماهیگیری، شکار یا جنگ، یا بعضی نیروهای واقعی یا تخیلی مانند الهام هنرمندانه و جادوگری است.
مالینوفسکی هر نوع نظام اعتقادی افسانه ای و اسطوره ای را نوعی پاسخ فرهنگی به ترسی مبهم از دشمن و بدبختی و مصیبت های طبیعی می دانست که انسان، آن را به گذشته( اعتقاد به بهشت گمشدۀ آغازین) و به آینده ( اعتقاد به فرجام ) فرا فکنی می کند. گذشته توجیه کنندۀ وضعیت کنونی انسان، یعنی سقوط و شرایط زمینی اش؛ و آینده، تسلی بخش رهایی از این وضع و دستیابی به بهشت موعود است.
” جورج فریزر[۷۸] ” آن را هنر جعلی یا علم حرامزاده می نامد و تأکید او بیش از راز آمیز بودن بر دروغین بودن جادوست. او معتقد است که جادو، خود یک دروغ بوده ولی دروغی که نتایج مثبت یعنی پیشرفت اجتماعی و علمی؛ به همراه دارد. به عقیدۀ فریزر، تفکر ابتدایی تحت سلطۀ یک نظام ایده ها قرار ندارد بلکه سلطۀ دو نظام متفاوت ایده هاست که یکی جادو و دیگری دین می باشد. « فریزر سه مرحلۀ عمده را در تحویل ذهنی بشر شناخته بود که عبارتند از مرحلۀ جادویی، مرحلۀ مذهبی، مرحله علمی. » (دماوندی، ۱۳۸۸: ۱۸)

۳-۵ جادو از منظر روانشناسی
محققان روانکاو پیرو “زیگموند فروید[۷۹] “، همانند مالینوفسکی؛ جادو را وسیله ای می دانند که کاربرد آن برای آرامش بخشیدن به روان است. جایی که فریزر، نمادگرایی جادو را مجموعه ای از تصورات دروغین می داند؛ روانکاوان، این نمادها را سرشار از مفهوم دانسته و با احساسات و امیال سرکوب شدۀ جادوگر و تماشاگرانش مربوط می دانند. انسان شناسان جدید به جای تأکید بر اسرارآمیز یا دروغین بودن جادو، بر بیان متمایز و نمادگرایی ناهشیارانۀ آن تأکید دارند و این، موجب گستردگی مفهوم جادو است. اندیشه و عمل جادویی برای توجیه یا تبیین نامرادی های فردی و جمعی است به عبارت دیگر، جادوگری در زمرۀ اولین مساعی انسان ابتدایی برای کشف رابطۀ علت و معلولی شمرده می شود. مالینوفسکی و زیگموند فرویدکوشیده اند تا جادو را در زمینۀ روزانه اش مطرح کنند و اهمیت و نقش جادو را در سازماندهی و تنظیم فعالیت های سازنده نشان دهند. فروید چنین استدلال کرد که جادو، هالۀ تقدسی را به عملیات فنی می افکند و چنان اعتباری برای این عملیات فراهم می کند که باعث می شود مردم آنها را بسیار جدی می گیرند. جادو، مکان و مراحل گوناگون آن را مشخص می سازد و به همین دلیل وسیله ای مفید و سازمان دهنده است. جادو به انسان اعتماد می بخشد واضطرابش را تخفیف می دهد و در صورت شکست، تبیین جانشین را فراهم می سازد. جادو جانشینی برای رویه های فنی نیست، بلکه یک فن کمکی و الحاقی است.
« بنا بر نظر فروید، خطاست اگر فکر کنیم انسان ها، تنها در اثر کنجکاوی فکری و فقط به سبب عطش علمی به ایجاد اسلوب جهانی خود دست زده اند. در عمل، احتیاج به استیلای بر طبیعت قاعدتاً در این تلاش ها نقشی داشته است و به همین علت، برای ما پی بردن به این نکته تعجبی ندارد که اسلوب آنیمیسم، شامل یک نتیجۀ منطقی و بخصوص جادویی مجموعه ای از تدابیر است؛ تدابیری که راجع به طرز عمل به منظور استیلای بر انسان ها حیوانات و اشیاء یا استیلا بر ارواح انسانها، ارواح حیوانات و ارواح اشیاء است. این مجموعۀ تدابیر ( این اصول و قاعدۀ رفتار)، که به نام “سحر و جادو” معروف است؛ به منزلۀ استراتژی ” آنیمیسم ” تلقی شده است. » (تاج مهر، ۱۳۸۶: ۶۶ )
پس، از دیدگاه روانشناسی جادو امری است که در آن، انسان ها با قائل شدن روح و جانگرایی برای اشیاء، دست به اعمال جادویی و یا خواندن اورادی می زنند و امیدوارند که با این اعمال، از روح حاضر در اشیاء مدد جویند و معتقدند که درخواست خود را با انجام اعمال و خواندن اوراد و اذکار، به ارواح بیان کرده اند. ژان پیاژه، روانشناس سوئیسی؛ ثابت کرده که انسان تا سن شش، هفت سالگی در دنیایی جادویی زندگی می کند و او در این دنیا، همان قدر با عادات و اعتقادات گذشتۀ دور شریک است که با عادات اولیۀ امروزین. جادو هنوز هم در میان ملل رایج و موردپسند است و مشکل کسی بتواند ادعا کند که مطلقاً خالی از فکر یا عمل مربوط به جادوست. در هر انسانی این هوس یا آرزو نهفته است که از جریان عادی روزمره بگریزد.
« هدف استفاده ازجادو این است که کارهایی انجام شود که انجام آنها ازطریق عادی ممکن نیست یا مستلزم صرف نیرو و وقت بسیاراست یا بهرحال انجام آنها به شیوه هایی متعارف مسائل و مشکلاتی به دنبال خود می آورد. جادو، راه میان بری به سوی این هدف وگاهی تنها راه رسیدن به آن است . » ( هولزر،۱۳۵۱ : ۱۲۲)
۳-۶ جادو از منظر مذاهب و ادیان
« کارهای شگفت همچون معجزه و کرامت، فرقشان با سحر؛ در نفس عمل کننده است و ظاهر این اعمال به هم شباهت دارد. همان گونه که در قرآن آمده، مردمان پیامبران را جادوگر می خواندند زیرا بین کارهای آنها و ساحران شباهتی می دیدند و تشخیص استمداد روحی هریک و ساختگاه معنوی آن برایشان دشوار بود و در دین، نکوهش جادو به خاطر آزارگری و مدد جستن از شیاطین است اما در امور مثبت به نام های دیگر، در برخی موارد روا دانسته شده است. » ( دماوندی، ۱۳۸۸: ۱۷۴)
اما بر خلاف نظری که به آن پرداخته شد، دیدگاه هایی نیز وجود دارد که همۀ این باورها را در یک چیز می داند و آن، نیاز بشر به یک منجی برای فرار از ترس ها، تردیدها و ناشناخته هاست چنان که مالینوفسکی در این مورد دیدگاه متفاوتی را ارائه می دهد:
« مالینوفسکی در کتاب ” آزادی و تمدن ” دربارۀ نقش دین و جادو به تفصیل سخن می گوید. به نظر او جادو و دین، که جزء اعتقادات و باورهای مردم هر جامعه ای است؛ با همۀ تفاوت ها و گوناگونی هایی که در آن به چشم می خورد نقش واحدی دارند و آن، بر آوردن نیازهای روانی و تسکین احساس ترس و تشویش مردمان در برابر مخاطرات طبیعت است. بشر اولیه در مقابل طبیعت سخت عاجز و درمانده بود. از اینکه همیشه خطر حیوانات وحشی نیروهای طبیعت، بیماریها و زلزله امنیت را از او سلب می کرده، نگران و مشوش بود. تمام این نیازها رفته رفته او را به سوی دین و جادو کشاند. بشر، دین و جادو را آفرید تا با تکیه بر آنها از تشویش خود بکاهد. » ( ادیبی، ۱۳۵۳ : ۲۶۰ )

 

 

موضوعات: بدون موضوع
[چهارشنبه 1400-01-25] [ 01:14:00 ق.ظ ]