بامریند (۱۹۸۹)، هفت نوع از سبک های والدینی را مشخص کرد، که به ترتیب زیر ذکر می شوند:
اقتدار منطقی: والدینی که در محیط خانوادگی آن ها فشار روانی، مشکلات رفتاری، استفاده از مواد و الکل دیده نمی شود، دارای نظام تربیتی ثابت و محیطی گرم و حمایتی هستند. در این خانواده ها سازگاری با کودکان و تصویب عقاید آن ها و مشورت کردن در امور خانواده در سطح بالایی است.
مردم سالار[۱۰۴]: والدین در این خانواده، ثبات خیلی کم و نامتعارفی را نشان می دهند. مصرف زیاد مواد و اعمال قدرت و دستور دادن خیلی کم است. حمایت و مراقبت زیاد و مشکلات رفتاری کم تر دیده می شود.
دستور دهنده: این خانواده ها محدود کننده و درخواست کنندگی بالایی دارند و پاسخ گویی در آن ها دیده می شود آن ها به اطاعت و همنوایی با قدرت ارزش می گذارند، یک محیط منضبط و مجموعه ای روشن از قواعد ایجاد می کنند و بر فعالیت های فرزندان شان نظارت دارند، و نیز طرد کنندگی و فقدان مسئولیت اجتماعی در آن ها وجود دارد.
تصویر درباره جامعه شناسی و علوم اجتماعی
استبدادی-آمرانه[۱۰۵]:این نوعی از خرده تیپ دستور دهنده است که والدین، دخالت کنندگی بالایی دارند.
غیراستبدادی آمرانه[۱۰۶]: خرده تیپ دیگری از والدین دستور دهنده است که والدین، حالت دخالت کنندگی کم تری دارند.
غیرمتعهد[۱۰۷]: این نوع والدین نه پاسخگو هستند و نه حالت درخواست کنندگی دارند. آن ها هیچ نظارتی بر فرزندان شان ندارند، و حالت طرد کنندگی و غفلت در این خانواده ها زیاد دیده می شود. مادران غیرمتعهد ارتباطات ضعیفی دارند و مشکلات رفتاری در پدران دیده می شود.
محبت کافی[۱۰۸]:مشکلات و نابسامانی های رفتاری در این خانواده وجود ندارد و والدین همه ابعاد شیوه های فرزند پروری را تا حدودی رعایت می کنند (وایس[۱۰۹] و شوارتز[۱۱۰]، ۱۹۹۶، ص۴۵).
ابعاد شیوه های فرزندپروری[۱۱۱]
برنت[۱۱۲] (۱۹۹۷)، ابعاد شیوه های فرزندپروری را به شرح ذیل طبقه بندی نموده است:
– بُعد گرم بودن:والدین که نسبت به کودکان خود با محبت و پذیرنده اند.
– بُعد پاسخگو بودن:والدین پاسخگوی نیازهای کودکان هستند.
– بُعد تحسین:والدین رفتار خوب در کودکان را تحسین می کنند.
– جلوه ای از عواطف مثبت: والدین غالباً عشق و محبت خود را هم به شکل فیزیکی و هم کلامی ابراز می دارند.
– بُعد کنترل: والدین در تلاش هستند تا با کنترل بر کودکان آن ها را از آسیب مصون دارند.
– بُعد آمیزش: مقدار تلاش و زمانی که والدین در رشد و پرورش کودک صرف می کنند.
بیشتر محققان ویژگی های کلی را برای تعاملات بین والد-کودک بر حسب ابعاد والدینی تعریف کرده اند. والدین در این که چگونه رفتار می کنند یا ابعاد والدینی خاصی را کجا به کار می برند، وابسته به رفتار متفاوت فرزندان شان هستند (برنت، ۱۹۹۲). شیوه های والدین، غالباً بر حسب تعامل دو بُعدرفتاری بررسی می شود. بُعد اول: به بررسی رابطه عاطفی «گرم بودن[۱۱۳]» با کودکان می پردازد و حدود آن از رفتاری پاسخ دهنده[۱۱۴]، پذیرا و کودک محور آغاز می شود و به رفتاری بی توجه و طرد کننده که مرکز آن بر نیازها و امیال والدین گذاشته شده است، ختم می شود.
بُعد دوم: «کنترل[۱۱۵]» والدین بر کودک را بررسی می کند و از رفتاری محدود کننده و بازخواست کننده تا روشی آسان گیر و بی ادعا، متغیر است و در آن برای رفتار کودک، محدودیت های مختصری منظور شده است (هترینگتون[۱۱۶] و پارک[۱۱۷]، ۱۹۹۳).
بُعد «گرم» بودن والدین
بلسکی[۱۱۸] (۱۹۸۱)، بیان می کند که گرم بودن مؤثرترین بعد والدینی در دوران نوزادی است؛ آن نه تنها کنش روان شناختی سالم را در طول دوره ی رشد پرورش می دهد، بلکه شالوده ی اساسی تجربیات آینده در آن قرار می گیرد (سانتروک[۱۱۹] و یوسن[۱۲۰]، ۱۹۹۲، ص۶۷).
شیفر[۱۲۱] (۱۹۵۹)، والدین گرم، کسانی هستند که اغلب با نوزادان شان سخن می گویند و کوشش می کند، کنجکاوی آن ها را برانگیزاند و به آن ها کمک می کنند تا راه حل مثبتی را برای ایجاد دلبستگی عاطفی امن بوجود آورند (شافر، ۱۹۹۶). والدین گرم، و الدین پاسخگو و تحسین کننده هستند، آن ها نسبت به نیازهای فرزندانشان، حساس هستند حامی صمیمی تلاش ها و کوشش هایشان هستند و به طور گسترده ای به تفکرات، احساسات و اعمال فرزندانشان علاقه مندند (کیمیل[۱۲۲] و واینر[۱۲۳]، ۱۹۸۵، ص۹۹).
والدین پاسخگو و گرم، افرادی هستند که اغلب به کودکان شان لبخند می زنند، جایزه می دهند و آن ها را تشویق می کنند و صمیمیت زیادی با آن ها دارند، و در عین حال آن ها وقتی که کودک رفتار بدی انجام می دهد، از او انتقاد می کنند (سانتروک و یوسن، ۱۹۹۲).
بورای (۱۹۸۷)، بیان می کنند که والدین گرم، مهربان هستند و ارزیابی های مثبتی از فرزندان خود می کنند، آن ها از فرزندان شان حمایت عاطفی می کنندکه باعث می شود، آن ها احساس ارزشی بکنند که پایه خود پنداره است (دکوویک[۱۲۴] و میوز[۱۲۵]، ۱۹۹۷، ص۸۷). والدین گرم به نیازها و خواسته های فرزندان شان پاسخ می دهند به آن ها پاداش می دهند و آن ها را تشویق و تحسین می کنند. مسئوولیت پذیرند و عواطف مثبت به کودکان شان ابراز می کنند. آن ها هنگامی که فرزندان شان تکلیف سختی را با موفقیت انجام می دهند به آن ها پاداش می دهند و محیط خانه را محیطی دلپذیر و شاد می کنند. افرادی که در چنین محیطی رشد می یابند، نسبت به نیازهای دیگران حساس و مسئول هستند همان گونه که والدین شان در برابر نیازهای آن ها مسئول هستند (برنت، ۱۹۹۲).
بُعد «کنترل»
دومین بُعد مهم والدین، کنترل است هیچ یک از والدین نمی خواهند تا فرزندش خارج از کنترل او باشد. ای بُعد از فرزندپروری نسبت به بُعد «گرم بودن» پیچیده تر است، زیرا هیچ یک از نقاط انتهای این بُعد پسندیده و مطلوب نیست. برای هدایت کودکان به سوی رشد مثبت اجتماعی، عشق و علاقه والدین به تنهایی کافی نیست. برای این که کودکان بتوانند افراد باکفایتی در اجتماع باشند و صلاحیت فکری پیدا کنند، مقداری کنترل از جانب والدین ضروری است (برنت، ۱۹۹۲).
مهارت فرزند پروری
مهارت های فرزند پروری اعمال یا روش هایی است که والدین براساس آن ها فرزندان خود را تربیت می کنند مانند پذیرش و طرد، آزادگذاری یا محدود سازی و نظایر آن ها. دیدگاهی که والدین در برخورد با فرزندان خود اعمال می کنند در شکل گیری رشد و تکامل کودک در سنین اولیه زندگی و خصاصیص بعدی شخصیت و رفتار تأثیر فراوان و عمیقی دارد، مثلاً طرد کودک یا فقدان رابطه عاطفی بین مادر و کودک، در پیدایش اختلالات رفتاری کودک نقش مهمی دارد (شعاری نژاد، ۱۳۷۸، ص۴۸).
دیانا بامریند (۱۹۸۲)، در یک رشته از مطالعات برجسته مشاهده تعاملات والدین و فرزندان پیش دبستانی در خانه و آزمایشگاه دریافت که شیوه های مختلف فرزندپروری در دو بُعد با هم تفاوت دارند. این دو بُعد عبارتند از: ۱) بُعد پذیرندگی- پاسخ دهندگی[۱۲۶] ۲) بُعد توقع داشتن و کنترل[۱۲۷] (دارلینگ، ۱۹۹۹، ۲۰۰۴).
بُعد پذیرندگی- پاسخ دهندگی: پاسخ دهندگی اشاره دارد به درجه ای که والدین به نیازهای فرزندان پاسخ دهند و آن ها را مورد پذیرش و حمایت قرار می دهند. مکوبی و مارتین (۱۹۸۳)، این بُعد به والدینی اشاره می کند که حمایت کننده هستند و به نیازهای فرزندان حساس هستند و محبت و تحسین و تمجید را هنگامی فرزندان نیاز دارند برای آن ها فراهم می کنند. والدین پذیرنده- پاسخ دهنده، خون گرم و مهربان هستند و همواره لبخند می زنند، و بچه هایشان را تشویق می کنند و در صورت لزوم وقتی که فرزندان شان بدرفتاری می کنند، با آن ها به طور ا نتقادی رفتار می کنند، اما والدینی که کم تر پذیرنده و پاسخ دهنده هستند، نسبت به کودکان شان رابطه ای سرد یا طرد کننده و محبت کم تری نسبت به آن ها اعمال می کند. اغلب به سرعت انتقاد می کنند، و فرزندان شان را تنبیه و تحقیر کرده و ارتباط کمتری با آن ها دارند و به طور کلی آن ها را نادیده می گیرند (آندریس، ۱۹۹۹).
بُعد توقع داشتن و کنترل:توقع داشتن اشاره می کند به درجه ای که والدین انتظارات و درخواست های از فرزندان خود دارند، و به رفتارهای مسئولانه اشاره می کند. مکوبی و مارتین (۱۹۸۳)، این والدین ها معیارهای زیادی برای فرزندان تعیین می کنند و انتظار دارند فرزندان به آن ها دست یابند باور بر آن است که، علاقه والدین، به تنهایی برای هدایت رشد اجتماعی مثبت فرزندان کافی نیست و اگر قرار باشد فرزندان از نظر اجتماعی و ذهنی، افراد با صلاحیتی شوند و درجه ای از کنترل توسط والدین ضروری است (استانبرگ، ۱۹۹۳، ص۵۵). اغلب تحقیقاتی که در زمینه فرزندپروری انجام شده است، والدین را تشویق می کنند تا کنترل ثابتی ولی در عین حال انعطاف پذیر داشته باشند. والدینی که از فرزندان کم تر توقع دارند و کم تر کنترل کننده اند، والدین سهل گیر هستند که خواسته ی آن ها از فرزندان شان کم می باشد و به آن ها اجازه می دهند تا عقاید و هیجان شان را بروز دهند (دارلینگ، ۱۹۹۹).
برنت (۱۹۹۲)، چهار شکل از جنبه های مثبت کنترل والدین عبارتند از: ۱- تنظیم مجموعه ای از انتظارات والدین برای کنترل فرزندان شان، که این انتظارات باید با آموزش همراه بود و واقعی و مناسب با سن فرزندان شان باشد. ۲- وضع کردن معیارهای و قوانین توسط والدین برای فرزندان شان و نظارت و تاکید مداوم والدین بر قوانین. ۳- برقراری ارتباطات بازبین والدین و فرزندان، والدینی که به ارتباطات باز ارج می نهند، دلایل وضع قوانین را تشریح می کنند و به فرزندان شان اجازه می دهند در مورد قوانین بحث کنند و عقایدشان را در مورد آن ها بیان کننده آن ها علاقمندند تا بدانند، چگونه فرزندان شان آن ها را درک و احساس می کنند و آماده هستند تا دلایل آن ها را بپذیرند. ۴- موقعیت های را که در آن کنترل کردن فرزندان شان مشکل است را تشخیص داده و به نحوی آن را شکل دهند که رفتار فرزندان شان به طور مناسبی بروز کند، منفی ترین شکل کنترل والدین اعمال قدرت است که شامل استفاده از تنبیه بدنی، زور یا محرومیت از امتیازات برای کنترل کردن رفتار و تنبیه رفتار بد است (مهر افروز، ۱۳۸۷، ص۷۶، ۷۸).
تأثیر شیوه های فرزند پروری
وقتی بامریند سه شیوه فرزندپروری را به شخصیت کودکان پیش دبستانی که در معرض هر سه سبک قرار داشتند مرتبط ساخت، و طی مطالعاتی دریافت که کودکان والدین قاطع و اطمینان بخش، رشد نسبتاً خوبی دارند، بشاش اند، از نظر اجتماعی مسئول، متکی به خود، رو به پیشرفت بوده و با بزرگسالان و همسالان همکاری می کنند؛ برعکس والدین مستبد و قدرت طلب مایل بودند که دمدمی یا ظاهراً بیشتر اوقات ناراحت باشند، به سادگی آزرده می شدند، غیردوستانه و نسبتاً بی هدف بودند. بالاخره کودکان والدین سهل گیر اغلب تکانشی و پرخاشگرند، به ویژه اگر پسر باشند آن ها گرایش داشتند که ارباب منش، خودمحور و فاقد خویشتنداری بوده و در پیشرفت و مستقل بوده در سطح پائینی قرار داشتند (شافر، ۱۹۹۶).
بامریند مجدداً در سال ۱۹۹۷ آزمودنی هایی را هنگامی که در سن ۹-۸ سالگی بودند و هم چنین والدین شان را مورد مشاهده قرار داد کودکان والدین قاطع و اطمینان بخش هنوز هم در مهارت های شناختی (جامعه پذیری) در سطح بالایی و در فعالیت های گروهی در سطح نسبتاً بالای مشارکت داشتند. در همان زمان کودکان والدین مستبد، به طور کلی در مهارت های شناختی و اجتماعی، متوسط الی زیر متوسط بودند. کودکان والدین سهل گیر در هر دو حیطه شناختی و اجتماعی مهارتی نداشتند. در واقع توانایی کودکان که به شیوه قاطع و اطمینان بخش بزرگ شده بودند، در نوجوانی مطمئن، رو به ترقی و از نظر اجتماعی با کفایت بودند و از مصرف مواد مخدر و سایر مشکلات رفتاری مبرا بودند (بامریند، ۱۹۹۱).
ری و همکارانزیرنویس شود (۱۹۹۰)، کیفیت فرزند پروری را در والدین نوجوانان مبتلا به اختلال مقابله ای و اختلال سلوک، مورد مطالعه قرار دادند. در این تحقیق یک مقیاس فرزندپروری توسط سه گروه از نوجوانان بهنجار، نوجوانان مبتلا به اختلال سلوکی و نوجوانان مبتلا به اختلال مقابله ای تشکیل شد نتیجه تحقیق نشان داد که بین این سه گروه از نوجوانان تفاوت معنی داری وجود دارد، نوجوانان بهنجار در مقایسه با دو گروه دیگر والدین خود را ایده آل توصیف نمودند. در حالی که افراد مبتلا به اختلالات سلوکی و مقابله ای والدین خود را کنترل کننده و بی احساس توصیف نمودند. به نظر می رسد در تمام گروه های قومی و نژادی، مورد مطالعه در ایالت متحده تا اکنون بین شیوه های فرزندپروری قاطع و اطمینان بخش و پیامدهای رشدی مثبت کودکان رابطه وجود داشته است (شافرزیرنویس شود، ۱۹۹۶).
عوامل مؤثر بر شیوه های فرزندپروری

 

برای دانلود متن کامل پایان نامه به سایت tinoz.ir مراجعه کنید.

 

شخصیت والدین، تربیت تولد، پایگاه اقتصادی، اجتماعی خانواده (توسلی، ۱۳۷۹، ص۳۲).
عکس مرتبط با اقتصاد

 

جنسیت کودک، اندازه خانواده (هترینگتون، ۱۳۷۳).

کیفیت زناشویی، تحصیلات والدین، سن والدین، ویژگی های ذاتی کودک، محیط و منابع استرس.

حمایت، ارزش های فرهنگی (عشقی نژاد، ۱۳۷۹، ص۲۲).

پیامدهای شیوه های فرزندپروری
هر کدام از شیوه های فرزندپروری پیامدهای خاص خودش را دارد، شیوه فرزندپروری اقتداری در دوران کودکی باعث می شود کودکان سرزنده، شاداب و دارای عزت نفسی بالا، خودکنترلی بالا، رفتار نقش جنسی اندک باشند و همین شیوه فرزندپروری باعث می شود که در نوجوانی، نوجوان از سطح بالای جرأت خود، بلوغ اجتماعی و اخلاقی، پیشرفت علمی و موفقیت آموزشی برخوردار شود. شیوه فرزندپروری استبدادی در دوران کودکی باعث می شود کودک مضطرب، ناشاد و ناسازگار بار بیاید و در صورت ناکام شدن، خصومت از خود نشان دهد و در نوجوانی باعث می شود که نوجوان سازگاری کم تری نسبت به همسالان از خود نشان دهد (برک،زیرنویس شود ۱۹۹۷، ص۷۶).
شیوه فرزندپروری سهل گیر در کودکی باعث می شود کودک تکانشی، نافرمان، سرکش و متوقع و وابسته بار بیاید، نسبت به تکلیف پافشاری کم تری از خود نشان دهد و در نوجوانی باعث خودمداری نوجوان می شود و عملکرد ضعیفی در مدرسه از خود نشان می دهد. شیوه اقتداری موجب پایداری شایستگی کودک می شود که به اعتقاد بام ریند همین امر باعث رشد فوق العاده است. اما مانند سایر نتایج همبستگی این رابطه همبستگی نیز می تواند تفسیر های گوناگون داشته باشد. والدین کودکان رشد یافته از تاکتیک های مطلوبی استفاده می کنند. به این دلیل که نوجوانان آن ها دارای هماهنگی و خود فرمانبرداری هستند نه به این دلیل که کنترل شدید لازمه فرزندپروری مؤثر است. باز هم بامریند به این مطلب اشاره می کند که در خانه های اقتداری اغلب کودکان در مقابل راهنمایی کردن بزرگسالان مقاومت می کنند اما والدین با آن ها صبورانه و منطقی برخورد می کنند، به این صورت که نه تسلیم خواسته های نامعقول فرزندان می شدند و نه پاسخ تند و مستبدانه به آن ها می دهند. بامریند تأکید کرد فقط مهار شدید چندان مؤثر نیست بلکه استفاده منطقی و معتدل از کنترل شدید باعث تسهیل تحول می شود (برجعلی، ۱۳۷۸، ص۹۸).
به هر حال خصوصیت خود کودک نیز در تسهیل کاربرد شیوه اقتداری مؤثر است. بدین معنی که کودکان ذاتاً مشکل دار با احتمال بیشتری نظم اجباری را نمی پذیرند بعضی از والدین به هنگام مقاومت کودک در برابر آن ها واکنش های متناقض نشان می دهند. اول با تندی کردن و بعد با تسلیم شدن، در نتیجه باعث تقویت رفتار سرکشی در کودک می شود. والدینی که هر دو شیوه کناره گیری و استبدادی حتی گاه گاهی به کار می برند، فرزندان شان پرخاشگر و مسؤولیت ناپذیر می شوند و در مدرسه عملکرد ضعیفی دارند و به تدریج روابط بین شیوه های فرزندپروری والدین و ویژگی های کودکان دو جانبه می شود کودک تکانشی و بدخو، باثبات بودن، منطقی بودن و صبوری را برای والدین سخت می سازد، اما فعالیت فرزندپروری می تواند رفتار مشکل را تقویت کند یا کاهش دهد. حال ببینیم چرا یک شیوه فرزندپروری اقتداری موجب حمایت از شایستگی فرزندان می شود و می تواند رفتار سرکشی و غیر اجتماعی او را مهار کند؟ در پاسخ باید گفت چندین دلیل وجود دارد. اول، اگر یک کنترل منصفانه و با استدلال صورت گیرد و نه کنترل بی رویه و دلخواه احتمال خیلی بیشتری دارد که این کنترل درونی شود. دوم، شیوه تربیت والدینی که در حفظ استانداردها در مورد فرزندان ثابت قدم هستند الگوه هایی از رفتارهای ابراز وجود و اعتماد را به آن ها ارائه می دهند، هم چنین، تقویت کنندگی آن ها مؤثر است و کودکان را برای دستیابی به انتظارات شان تقویت می کنند و عدم موافقت با بعضی از کارهای آن ها چون توأمم با مهربانی و دلسوزی است تأثیر بهتری خواهد داشت. توقع والدین مقتدر با توانایی فرزندان در پذیرفتن رفتارهای خویش متناسب است. از این رو این گونه والدین را متقاعد می کنند که افرادی با کفایتی هستند و می توانند در کارها موفق شوند و این برخورد موجب پرورش رفتار پخته و مستقل و افزایش سطح حرمت خود می شود (برک، ۱۹۹۷، ص۴۶، ۴۵).
پیشینه تحقیق
تحقیقات خارجی
– سیلارز[۱۲۸] (۱۹۸۰)، در پژوهشی به بررسی رویکردهای تعاملی برای مدیریت تعارض پرداخت، وی متوجه شد افراد عموماً از سه شیوه برای برخورد با تعارض استفاده می کنند. ۱) اجتناب یا طریق دور از یعنی تلاش برای طفره رفتن از تعارض و بحث در مورد آن، ۲) شیوه توزیعی یا در مقابل همسر یعنی بحث در مورد تعارض که شامل ارزیابی منفی همسر یا گلایه کردن از او می شود. ۳) شیوه یکپارچه یا همراه همسر یعنی بحث در مورد تعارض با این تفاوت که دارای ارزیابی خنثی یا مثبت از همسر بوده و به دنبال گله و شکایت نمی باشد. تحقیقات نشان داده است که فنون یکپارچه با رضایت فرد از رابطه زناشویی رابطه مثبت و شیوه های توزیعی و اجتناب با آن منفی دارند (اولسون و همکاران، ۲۰۰۴).
– رندز[۱۲۹] (۱۹۸۱)، چهار سبک حل تعارض را بین ۲۴۴ زوج شمال کالیفرنیا که دارای سند رسمی ازدواج بودند شناسایی نمود. سبک های حل تعارض براساس رفتارهای استفاده شده در حل تعارض، انتظاراتی که از نتیجه تعارض حاصل می شود و رضایت زناشویی طبقه بندی شدند.
۱- سبک غیر صمیمی- پرخاشگر[۱۳۰]: تعارض به سادگی به سایر موضوعات گسترش می یافت و سطح رضایت زناشویی پایینی داشتند.
۲- سبک غیرصمیمی- غیرپرخاشگر[۱۳۱]: کمبود نشاط و پایین بودن صمیمت بعد از تعارض از مشخصه این سبک بود هر چند وخامت تعارض کم بود اما رضایت زناشویی پایینی داشتند.
۳- صمیمی- پرخاشگر[۱۳۲]: اگرچه این زوج ها عصبانیت نشان می داند. اما آن ها از صمیمیت پایان حل تعارض لذت می بردند.
۴- صمیمی- غیرپرخاشگر[۱۳۳]: حل تعارض، صمیمیت این زوجین را افزایش می داد. و حل تعارض شامل حمله کردن و مقصر دانستن یک دیگر نبود.
– تحقیقات فیتزپاتریک[۱۳۴] و ویتمن[۱۳۵] (۱۹۸۶)، نشان داد که سه نوع از زوجین (سنتی، مستقل و مجزا) در هنگام حل تعارض از فنون مختلفی استفاده می کنند. زوجین سنتی کم تر از دو گروه دیگر به اجتناب روی می آورند. خصوصاً هنگامی که مسائل مهمی در میان باشد. زوجین مستقل بیشتر از دو گروه دیگر به تکذیب و بی اهمیت شمردن صحبت همسر و جستجوی اطلاعات می پردازند. و زوجین مجزا نسبت به ارتباط خود ماهیتی ستیزگر نشان می داند و بیشتر از فنون توزیعی یعنی تمایل به اجتناب از تعارض و ابراز وجود استفاده می کردند. به عقیده فیتز پاتریک نوعی ساختار ناامیدی در الگوی ارتباطی زوجین جدا از هم مشاهده می شود. که آن ها را برای خشونت یا سوء رفتار مستعدتر می نماید. (اولسون و همکاران، ۲۰۰۴، ص۷۸).
– آیست لی (۱۹۹۳)، در پژوهش خود حل تعارض را، در طول اولین سال زندگی زناشویی که نمونه شامل ۲۱۹ زوج بود مطالعه کرد این پژوهش گر رفتارهای تعارضی را به دو عنوان سازنده، مخرب طبقه بندی کرد. که رفتارهای تعارضی مخرب عبارت بودند از: توهین به یکدیگر، تهدید کردن یکی از همسران، و اشاره کرده به موضوعاتی که در گذشته رخ داده بود. و رفتارهای تعارضی سازنده عبارت بودند: به آرامی در مورد مشکل صحبت کردن، تلاش برای مصالحه کردن، پیشنهاد راه حل جدید، درک موقعیت و گوش دادن همسران به یکدیگر (آلیست لی و همکاران[۱۳۶]، ۱۹۹۳).
– کرداک[۱۳۷] (۱۹۹۵)، در پژوهشی به بررسی رابطه بین رضایت زناشویی و شیوه های حل تعارض پرداخت و مشاهده کرد که رضایت زناشویی هم با فراوانی استفاده از راهبردهای مخرب حل مسأله و هم با فراوانی توام مداخله ی همسر در تعارضات درونی و کناره گیری شوهر رابطه منفی دارد.
– ماکی و اوبرین (۱۹۹۸)، که ۱۲۰ زن و شوهر را که به صورت هدفمند انتخاب شده بودند مطالعه کردند. و به دو سبک حل تعارض پی بردند که عبارتند از سبک مواجهه و سبک اجتناب کننده، و این که کدام سبک از دیگری بهتر است بستگی به بافت ازدواج هر یک از زوجین دارد که بوسیله سبک های شخصی هر یک همسران تعیین می شود.
– (کریشناک و باهلر، ۲۰۰۰)، در یک پژهش فراتحلیل به بررسی پژوهش های در زمینه تعارض های درون والدینی و رفتارهای والدینی پرداختند و این پژوهش ها را از سال ۱۹۸۱ تا ۱۹۸۸ مورد بررسی قرار دادند. و نتایج این فرا تحلیل آشکار ساخت که، رابطه ای بین ارتباط های منفی زناشویی و تمایل های منفی والد- فرزندی وجود دارد. آن ها هم چنین به این نتیجه دست یافتند که زوجینی که گرفتار تعارض زناشویی بودند، دارای والدینی بودند که از شیوه های انضباطی سخت استفاده می کردند. محققان دریافتند که بچه هایی که خانواده های شان دارای تعارض زناشویی بود خطر بیشتری در رفتارهای مختلف و مشکلات عاطفی داشتند و وقتی بچه ها در معرض تعارض زناشویی قرار دادند آن ها در نشان دادن رفتارهای پرخاشگرانه و گرایش به سوی همسالان، بیشتر مستعد هستند.
– استین وآلبرو (۲۰۰۱)، که در پژوهش خود ارتباط مثبتی را بین سبک حل تعارض زناشویی مصالحه و ادامه دادن یا منحل کردن روابط شان یافته است هم سو می باشد برای مثال اگر زوج ها بخواهند روابط زناشویی شان مؤثر واقع شود آن ها به احتمال زیاد از راهبردهای مدیریتی مثبت از قبیل مصالحه کردن، یا برای مشکل یک راه حل راضی کننده استفاده خواهند کرد. (استین و آلبرو، ۲۰۰۱).
– اولسون و لورین[۱۳۸]، بریث و ویث[۱۳۹] و داون[۱۴۰] (۲۰۰۴)، در پژوهش به بررسی راهبردهای مدیریت تعارض زناشویی در ۳۱ فرد متاهل پرداختند. این افراد از بین زوجینی انتخاب شده بودند که دارای پرخاشگری کلامی و فیزیکی در طی تعارض های خود با همسرشان بودند. برای تحلیل داده ها از سیستم رمزگذاری راهبردهای تعارض سیلاز استفاده شد. تحلیل محتوا نشان دادن افراد شرکت کننده در وهله اول از شیوه های توزیعی (انتقاد، اوامر خصمانه، سخنان گستاخانه و طرد)، در طی تعارض استفاده می کردند. در تفسیر اشکال غیر کلامی مدیریت تعارض سه راهبرد متداول مشخص گردید، که عبارت بودن از: گریه، اجتناب غیرکلامی و پرخاشگری (قلیلی، ۱۳۸۴).
– در مطالعه ایی توسط رحیم، کافمن و پسنیکا[۱۴۱] (۲۰۰۴)، بر روی ۱۲۵ زوج انجام شد نتایج نشان داد، که استفاده از سبک های حل تعارض سازنده مثل سبک یکپارچه سازی، ملزم شده و مصالحه کننده زوجین را سمت رضایت زناشویی هدایت می کند، که بی ثباتی کم تری را به دنبال دارد. علاوه بر این شواهدی را فراهم آورد که تاثیر سبک های حل تعارض ملزم شده و مصالحه کننده بر رضایت زناشویی غیر مستقیم است و ناشی از نقس میانجی گری سبک یکپارچگی می باشد. هم چنین این پژوهش شواهدی را فراهم آورد که سبک های اجتناب کننده و مسلط که سبک های برنده- بازنده شدن در حل تعارض محسوب می شوند، تأثیر منفی بر رضایت زناشویی دارند. و این تاثیرات را می توان به نقش میانجی سبک یکپارچه نسبت داد، به عبارت دیگر به نظر می رسد که سبک های اجتنانب کننده و مسلط رضایت زناشویی را کاهش می دهند و بی ثباتی زناشویی را افزایش می دهند. به دلیل اینکه این دو سبک افراد را کم تر به طرف سبک یکپارچه هدایت می کنند.
– کراوس[۱۴۲] و راینر[۱۴۳] (۱۹۷۹)، به آزمون فرضیاتی درباره ارتباط شیوه خلاقیت کودکان و شیوه های فرزندپروری والدین پرداختند و دریافتند که مادران کودکان خلاق، برای حل مشکلات فعالانه برخورد می کنند و مادران غیرفعال به مسائل محطاطانه و با مقاومت درگیر می شوند. و هم چنین، آن ها دریافتند که برخلاف فرض های موجود، پدران کودکان خلاق، آسان گیر و غیر دیکتاتور بوده اند.
– پاترسون (۱۹۸۲)، طی مطالعاتی دریافت والدین متعارض و ناسازگار در مقایسه با گروه طبیعی و بهنجار، دستورات منفی و مبهم تری به فرزندان شان صادر می کنند از سبک والدینی مستبدانه استفاده می کنند و معمولاً کودک را سرزنش و تهدید، و بیشتر از تنبیه بدنی استفاده می کنند.
– مارتین و مک کوبی (۱۹۸۳)، با مطالعاتشان به این نتیجه رسیدند که والدین دارای تعارض زناشویی بیشتر سبک فرزندپروری مستبد و سهل گیر را به کار می برند و معمولاً فرزندانشان از فقدان حس ابتکار رهبری و اعتماد به نفس رنج می برد.
– جانس (۱۹۸۷)، در تحقیق خود نشان داده بود والدینی که سبک مقتدرانه یا اطمینان بخش را به کار می برد در زندگی زناشویی شان بیشترین رضایت را داشتند هم چنین نشان داده بود والدینی که سبک مقتدرانه یا اطمینان بخش را بکار می برند به احتمال زیادی کودکان دارای اعتماد به نفس و عزت نفس زیاد و حس مسؤولیت پذیری بالای را دارند.
– ری و همکاران (۱۹۹۰)، چگونگی فرزندپروری از دیدگاه فرزندان، والدین، و نوجوانان مبتلا به اختلال مقابله ای و سلوکی را مورد مطالعه قرار دادند. در این پژوهش یک مقیاس فرزندپروری توسط چند گروه از نوجوانان بهنجار، نوجوانان مبتلا به اختلال سلوکی و نوجوانان مبتلا به اختلال مقابله ای تکمیل شد. نتیجه تحقیق نشان داد که بین این سه گروه از نوجوانان تفاوت معناداری وجود دارد، نوجوانان بهنجار در مقایسه با دو گروه دیگر، والدین خود را ایده آل توصیف نمودند.

 

موضوعات: بدون موضوع
[چهارشنبه 1400-01-25] [ 08:06:00 ق.ظ ]