معنای اول، به معنای کفر و شرک، چنان که در برخی روایات فتنه را به کفر و شرک معنا کرده اند.بر اساس این احتمال، آیه دستور جهاد با کفار و مشرکان را می دهد تا دست از کفر و شرک بردارند. پس دولت اسلامی وظیفه دارد روابطش را با دولت های مشرک تا وقتی که مسلمان نشده اند بر جنگ و جهاد تنظیم کند. عبارت «یکون الدین لله» نیز غایت این جنگ را مشخص می کند تا شرک و کفری باقی نماند و دین خدا حاکم گردد و دین تنها از آن خداوند باشد.
معنای دوم، اعمال و رفتاری که مشرکان نسبت به مسلمانان انجام می دادند و درآیات قرآن به آنها اشاره شده مثل: آزار و اذیت آنان، جلوگیری از نشر و گسترش اسلام، تحریک مسلمانان برای دست برداشتن از دین و عقیده شان، و ….، بر اساس این احتمال، آیه دستور جنگ با مشرکانی را می دهد که به اعمال یاد شده بر ضد مسلمانان دست می زنند؛ در نتیجه آیه اطلاقی ندارد. از میان این دو احتمال، احتمال دوم با ظاهر آیه سازگارتر است و مؤیدی از آیات دیگر قرآن نیز دارد. «فتنه» در قرآن کریم معانی گوناگون و به سخن دقیق تر، مصادیق مختلفی دارد. در این آیات به معنای «کفر و شرک همراه با آزار و اذیت مسلمانان و ایجاد مزاحمت در راه نشر دین خدا» به کار رفته،[۲۹۹]در همین سوره[۳۰۰] «صد عن سبیل الله»، اخراج مردم مکه از شهر و مسجدالحرام، تلاش برای منصرف ساختن از عقیده و ایمان و ارتداد آنان فتنه شمرده شده است.
برخی مفسران معاصر نیز به رغم آنکه فتنه را به قرینۀ تقابل آن با دین، کفر و شرک معنا کرده اند، اما تصریح نموده اند که منظور از فتنه «شرک و کفر ترفندساز» است. دستور جهاد بی امان با مشرکان تا محو شرک فتنه گر و حاکمیت فراگیر دین خدا، گویای هدف جنگ در اسلام است که تحقق تمام عیار کلمه طیبه «لا اله الا الله» است. «لااله» مساوی «لاتکون فتنه» و «الاالله» مساوی «یکون الدین لله» است. از تعبیر «حتی لا تکون فتنه» بر می آید که باید با فتنه و شرک فتنه گر مبارزه کرد، نه با شخص مشرک، زیرا ممکن است تا آخرین لحظه دنیا گروهی مشرک یا کافر اهل کتاب یا منافق باشند، هر چند در پناه اسلام زندگی کنند …، تحقق «یکون الدین الله» مرهون تبلیغ و تعلیم است و رسالت اصلی جهاد «لاتکون فتنه» است.[۳۰۱]
بنابر این احتمال، مسلمانان با کفار و مشرکین فتنه گر که با مسلمانان سر ستیز دارند و بر ضد آنان فتنه گری می کنند، جهاد می کند ولی با آنان که رفتار مسالمت آمیزی با مسلمانان دارند، موظف به جهاد نیست. پس این آیه نیز نمی تواند اصالت جهاد را به طور مطلق در روابط مسلمانان با غیرمسلمانان اثبات نماید.
آیۀ دوم:« إِنَّ الَّذِینَ کَفَروا یُنفِقُونَ أَموالَهُم لِیَصُدُوا عَن سَبِیلِ اللَّهِ فَسَیُنفِقُونَهَا ثُمَّ تَکُونُ عَلَیهِم حَسرَهً ثُمَّ یُغلَبُونَ وَ الَّذِینَ کَفَرُوا أِلَی جَهَنَّمَ یُحشَرُون……*وَ قَتِلُوهُم حَتَّی لا تکُونَ فِتنَهُ وَ یَکُونَ الدِینُ کُلُّهُ لِلَّهِ فَأِنِ انتَهَوا فَأِنَّ اللَّهَ بِمَا یَعمَلُونَ بَصِیرُ* وَ أِن تَوَلَّوا فَاعلَمُوا أَن اللَّهَ مَولَئکُم نِعمَ اَلمَولَی وَ نِعمَ النَّصِیرُ؛ آنها که کافر شدند، اموالشان را برای بازداشتن مردم از راه خدا خرج می کنند، آنان این اموال را مصرف می کنند، اما مایۀ حسرت و اندوهشان خواهد شد و سپس شکست خواهند خورد و کافران همگی به سوی دوزخ گردآوری خواهند شد….* و با آنها پیکار کنید تا فتنه برچیده شود و دین، همه مخصوص خداوند باشد و اگر آنها از راه شرک و فساد بازگردند و از اعمال نادرست خودداری کنند، خدا به آنچه انجام می دهند بیناست و اگر سرپیچی کنند، بدانید خداوند سرپرست شماست. چه سرپرست خوب و چه یاور نیکویی!» (انفال ۳۶،۳۹ و ۴۰).
استدلال به این آیه برای اثبات اصالت جهاد نیز مانند آیه اول می باشد، اما با بررسی این آیات معلوم می شود که دستور جهاد با کافرانی است که اموال خود را برای «صد عن سبیل الله» مصرف کرده اند، و بر علیه مسلمانان مکر می کنند و این اعمال از کافران صاحب قدرت و نفوذ برمی آید، نه از مطلق کافر که قدرت و نفوذی ندارند.
البته باید توجه داشت که دفاع از دین در برابر کافران یک اصل پذیرفته شده در همۀ ادیان و مکاتب الهی است و اختصاصی به اسلام ندارد. خداوند سبحان این حقیت را در قرآن گوشزد کرده، آنجا که از «حق دفاع از دین و عقیده» سخن می گوید و می فرماید: «وَلَولَا دَفعُ اللَّهِ النَّاسَ بَعضَهُم بِبَعضٍ لَّهُدِّمَت صَوَمِعُ وَ بِیَعُ وَ صَلَّوَتُ وَ مَسَجِدُ یُذکَرُ فِیهَا اسمُ اللَّهِ کَثیرًا وَ لَیَنصُرَنَّ الَّلهَ مَن یَنصُرُهُ أِنَّ اللَّهَ لَقَوِیُّ عَزِیزُ؛ و اگر خدا با حکم جهاد برخی از مردم را به وسیله برخی دیگر دفع
نمی کرد، صومعه های راهبان و کلیساهای مسیحیان و معابد یهودیان و مساجد مسلمانان که در آنها نام خدا بسیار برده می شود ویران گشته بود و قطعاً خدا کسانی را که او را یاری می دهند، یاری خواهد کرد. چرا که خدا نیرومند و شکست ناپذیر است»(حج، ۴۰ و ۴۱).
از آنجا که همیشه در جامعه افرادی هستند که در پی خاموش کردن نور الهی اند. اگر جهاد با این گروه مشروع و واجب نباشد، معابد دینی و شعائر الهی از بین رفته و عبادات و مناسک دین از میان می رود. همان طور که آیه شریفه فوق، فلسفۀ تشریع جهاد را «حفظ جامعه دینی از شرّ دشمنان دین» بر می شمارد. البته تعبیر به «دفع الله الناس بعضهم ببعض» (حج،۴۰) اعم از جنگ و قتال است، اما قتال آخرین ابزاری است که انسان در دفاع از خود و اعتقادش به کار می گیرد. در حقیقت جهاد با دشمنان دین از فروع اعتقاد انسان به دین است. پس آیه شریفه از حقِ دفاع و قتال با کسانی سخن می گوید که معترض دین مردم می شوند، طبعاً جنگ با کسانی که با دین مردم دشمنی نمی ورزند و مزاحمتی برای دین و عقاید آنان ندارند، مطرح نخواهد شد.
علاوه بر آن غایت جنگ در آیه شریفه: «پایان یافتن فتنه» کفار دانسته شده، نه مسلمانان شدن آنان، شیخ طوسی با طرح این پرسش که «اگر مراد از فتنه کفر و شرک است، چرا غایت جنگ را کفر قرار نداده؟ و نفرموده: «قاتلوهم حتی لاتکون کفراً»، سپس پاسخ داده: «کافرِ اسیر و ذلیل نمی تواند مردم را فریب داده و از دینشان باز دارد، شخص عزیز و قدرتمند است که می تواند مردم را به مرام خود فرا خواند».[۳۰۲]
خلاصه آنکه این آیه نمی تواند اصالت جهاد را در روابط مسلمانان با غیر مسلمانان اثبات کند، و فقط دستور جهاد و قتال با کفار و مشرکانی است که با مسلمانان و دین آنان سر ستیز داشته و برای آنان ایجاد مزاحمت می کنند.
آیه سوم:«کُتِبَ عَلَیکُمُ القِتَالُ وَ هُوَ کُرهُ لَّکُم وَ عَسَی أَن تَکرَهُوا شَیًا وَ هُوَ خَیرُ لَّکُم وَ عَسَی أَن تُحِبُوا شَیًا وَ هُوَ شَرُّ لَّکُم وَ اللَّهُ یَعلَمُ وَ أَنتُم لا تَعلَمُونَ؛ جهاد در راه خدا بر شما مقرر شده، در حالی که برایتان ناخوشایند است. چه بسا چیزی را خوش نداشته باشید، حال آنکه خیر شما در آن است و چه بسا چیزی را که خوشایند شما باشد، در حالی که شرّ شما در آن است و خدا می داند و شما نمی دانید»(بقره، ۲۱۶).
برخی فقیهان برای وجوب جهاد ابتدایی به این آیه استدلال نموده، ولی وجه دلالت آن را بیان نکرده اند.[۳۰۳]
تعلیل موجود در آیه شریفه می تواند وجه دلالت آیه بر جهاد ابتدایی باشد که از «خیر بودن جهاد» سخن گفته است. چون خیر بودن «جهاد دفاعی» به قدری روشن است که عقل حکم به وجوب آن می کند و نیازی به خطاب شرعی ندارد. آنکه خیر بودنش واضح نیست«جهاد ابتدایی» با کفار و مشرکان و اهل کتاب است که نیازمند تذکر است.
آیه شریفه، به رغم کراهت انسان از جهاد ابتدایی، به منظور دعوت کفار و مشرکان به دین اسلام، از خیر بودن جهاد ابتدایی خبر می دهد که به همین دلیل خداوند آن را بر ما واجب کرده است.
در پاسخ می گوییم: با توجه به اقسام جهاد ابتدایی و جهاد دفاعی که از آیات قرآن استفاده می شود، معلوم نیست همۀ اقسام جهاد دفاعی خیر بودنش برای مسلمانان روشن باشد، به گونه ای که نیازمند جعل شرعی نباشد،پس ممکن است شارع خیر بودن نوعی جهاد دفاعی را بیان کرده باشد، زیرا خیر بودن دفاع از کیان اسلام و سرزمین های اسلامی برای تازه مسلمانان صدر اسلام واضح و روشن نبوده تا نیازی به تذکر از جانب خداوند نداشته باشند و نتوان آیه را بر جهاد دفاعی حمل کرد.
بر فرض اینکه بپذیریم به موجب تعلیل در آیه، قتال، حمل بر قتال ابتدایی می شود، می گوییم، با توجه به اقسام جهاد ابتدایی، معلوم نیست آیه شریفه درصدد بیان وجوب همه آن اقسام باشد؛
علاوه برآن از آیۀ بعدی هم استفاده می شود که سخن از قتال با کسانی است که به آزار و اذیت مسلمانان پرداخته و بر علیه آنان فتنه می کردند: «یسئلونک عن الشهر الحرام قتال فیه قل قتال فیه کبیر و صد عن سبیل الله و کفر به و المسجد الحرام و اخراج اهله منه اکبر عند الله و الفتنه اکبر من القتل و لا یزالون یقتلونکم حتی یردوکم عن دینکم إن استطعوا و من یرتدد منکم عن دینه فیمت و هو کافر فأُولئک حبطت اعمالهم فی الدنیا و الاخره …؛ از تو دربارۀ جنگ در ماه حرام می پرسند، بگو جنگ در آن گناهی بزرگ است ولی جلوگییر از راه خدا و کفر ورزیدن نسبت به او و هتک حرمت مسجدالحرام و اخراج ساکنان آن نزد خداوند مهم تر از آن است و ایجاد فتنه حتی از قتل بالاتر است و مشرکان پیوسته با شما می جنگند تا اگر بتوانند شما را از آیین تان برگردانند، ولی کسی که از آیینش برگردد و در حال کفر بمیرد، تمام اعمال نیک او در دنیا و آخرت بر باد می رود…»(بقره،۲۱۷).
بنابراین آیه در مقام تشریع قتال و جهاد با همه کفار و مشرکان نیست تا بتوان اصل و قاعدۀ جهاد را در روابط دولت اسلامی با مطلق دولت های غیر اسلامی به دست آورد، بلکه آیه در مقام تذکر این نکته است که هر مکروهی لزوماً به ضرر انسان نیست، چه بسا امر ناخوشایندی که به نفع آدمی است و چه بسا امر خوشایندی که به ضرر اوست. جهاد نیز به رغم ناخوشایند بودنش گاه به نفع انسان است و نباید از آن گریخت. به رغم نظر برخی فقها مبنی بر مطلق بودن آیه،[۳۰۴] اصلاً آیه ناظر به ابتدایی یا دفاعی بودن جهاد نیست، تا بتوان از آیه اصل و قاعده ای مبنی بر جهاد یا صلح استفاده کرد. خلاصه سخن تنها چیزی که از آیه استفاده می شود «تشریع جهاد و قتال برای مسلمانان » است، که به رغم نا خوشایند بودنش، چه بسا به نفع انسان باشد، و اینکه کجا باید جنگید و کجا نباید جنگید، از این آیه استفاده نمی شود.
تعدادی دیگر از آیاتی که قائلین به اصالت جهاد به آنها استدلال کرده اند.
آیه ی چهارم: « وَمَا لَکُمْ لاَ تُقَاتِلُونَ فِی سَبِیلِ اللّهِ وَالْمُسْتَضْعَفِینَ مِنَ الرِّجَالِ وَالنِّسَاء وَالْوِلْدَانِ الَّذِینَ یَقُولُونَ رَبَّنَا أَخْرِجْنَا مِنْ هَذِهِ الْقَرْیَهِ الظَّالِمِ أَهْلُهَا وَاجْعَل لَّنَا مِن لَّدُنکَ وَلِیًّا وَاجْعَل لَّنَا مِن لَّدُنکَ نَصِیرًا»« چرا شما در راه خدا [و در راه نجات] مردان و زنان و کودکان مستضعف نمى‏جنگید همانان که مى‏گویند پروردگارا ما را از این شهرى که مردمش ستم‏پیشه‏اند بیرون ببر و از جانب خود براى ما سرپرستى قرار ده و از نزد خویش یاورى براى ما تعیین فرما »(نساء،۷۵).
آیۀ پنجم: «فَقَاتِلْ فِی سَبِیلِ اللّهِ لاَ تُکَلَّفُ إِلاَّ نَفْسَکَ وَحَرِّضِ الْمُؤْمِنِینَ عَسَى اللّهُ أَن یَکُفَّ بَأْسَ الَّذِینَ کَفَرُواْ وَاللّهُ أَشَدُّ بَأْسًا وَأَشَدُّ تَنکِیلاً؛ در راه خدا پیکار کن. تنها مسئول وظیفۀ خود هستی و مؤمنان را (برجهاد) برانگیز، امید است خداوند از قدرت کافران جلوگیری کند و خداوند قدرتش بیشتر و مجازاتش دردناک تر است»(نساء ۸۴)
این آیه شریفه پس از جنگ احد نازل شد. وقتی ابوسفیان در اُحد از حضور در موسم بدر صغرا(بازاری در ماه ذی قعده) برای جنگ با مسلمانان خبر داد، پیامبر(ص) مردم را به جهاد فراخواند، ولی با بی میلی آنان روبه رو شد. آیه نازل شد و پیامبر(ص) را مأمور به قتال در راه خدا کرد، هر چند به تنهایی. به نظر برخی مفسران در صورت استکناف مسلمانان از حضور در جهاد، پیامبر یکه و تنها موظف به جهاد در راه خدا شد.[۳۰۵]
آیۀ ششم: «بَرَاءهٌ مِّنَ اللّهِ وَرَسُولِهِ إِلَى الَّذِینَ عَاهَدتُّم مِّنَ الْمُشْرِکِینَ*فَسِیحُوا فِی الْأَرْضِ أَرْبَعَهَ أَشْهُر وَ اعْلَمُوا أَنَّکُمْ غَیْرُ مُعْجِزِی اللَّهِ وَ أَنَّ اللَّهَ مُخْزِی الْکافِرِینَ * وَ أَذانٌ مِنَ اللَّهِ وَ رَسُولِهِ إِلَى النَّاسِ یَوْمَ الْحَجِّ الْأَکْبَرِ أَنَّ اللَّهَ بَرِی‏ءٌ مِنَ الْمُشْرِکِینَ وَ رَسُولُهُ فَإِنْ تُبْتُمْ فَهُوَ خَیْرٌ لَکُمْ وَ إِنْ تَوَلَّیْتُمْ فَاعْلَمُوا أَنَّکُمْ غَیْرُ مُعْجِزِی اللَّهِ وَ بَشِّرِ الَّذِینَ کَفَرُوا بِعَذابٍ أَلِیمٍ *إِلَّا الَّذِینَ عاهَدْتُمْ مِنَ الْمُشْرِکِینَ ثُمَّ لَمْ یَنْقُصُوکُمْ شَیْئاً وَ لَمْ یُظاهِرُوا عَلَیْکُمْ أَحَداً فَأَتِمُّوا إِلَیْهِمْ عَهْدَهُمْ إِلى‏ مُدَّتِهِمْ إِنَّ اللَّهَ یُحِبُّ الْمُتَّقِینَ * فَإِذَا انْسَلَخَ الْأَشْهُرُ الْحُرُمُ فَاقْتُلُوا الْمُشْرِکِینَ حَیْثُ وَجَدْتُمُوهُمْ وَ خُذُوهُمْ وَ احْصُرُوهُمْ وَ اقْعُدُوا لَهُمْ کُلَّ مَرْصَدٍ فَإِنْ تابُوا وَ أَقامُوا الصَّلاهَ وَ آتَوُا الزَّکاهَ فَخَلُّوا سَبِیلَهُمْ إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِیمٌ»؛ بیزاری خدا و پیامبر او از مشرکانی است که با آن ها عهد بسته اید* با این حال چهار ماه (مهلت دارید که آزادانه)در زمین سیر کنید و بدانید شما نمی توانید خدا را ناتوان سازید و خداوند خوار کننده کافران است * و این اعلامی است از ناحیه خدا و پیامبرش به مردم در روز حج اکبر که خداوند و پیامبرش از مشرکان بیزارند. با این حال اگر توبه کنید برای شما بهتر است، و اگر سرپیچی کنید بدانید که شما نمی توانید خدا را ناتوان سازید. و کافران را به مجازات دردناک بشارت ده * مگر کسانی از مشرکان که با آن ها عهد بستید و چیزی از آن در حق شما فروگذار نکردند و احدی را بر ضد شما تقویت ننمودند؛ پیمان آن ها را تا پایان مدتشان محترم بشمارید، زیرا خداوند پرهیزگاران را دوست دارد *اما وقتی ماه های حرام پایان یافت، مشرکان را هر جا یافتید به قتل رسانید و آن هارا اسیر کنید و محاصره نمایید و در هر کمینگاه بر سر راهشان بنشینید. هرگاه توبه کنند و نماز را برپا دارند و زکات را بپردازند،آنها را رها سازید، زیرا خداوند آمرزنده و مهربان است»(توبه،۱-۵)
برای اصالت جهاد در روابط مسلمانان با غیرمسلمانان می توان به آیات سوم و پنجم سوره توبه استدلال کرد. استدلال مبتنی بر آن است که موضوع برائت از مشرکان و اعلان جنگ به آنان در آیه اول «مشرکان معاهد پیمان شکن » باشد و در آیه سوم «همه مشرکان اعم از معاهد و غیر معاهد»، چنان که برخی مفسران گفته و آیه چهارم را که مشرکان معاهد وفادار به پیمان را استثنا کرده، قرینه این تفسیر دانسته اند.[۳۰۶] استدلال به آیه پنجم نیز مبتنی بر آن است که «ال» در «المشرکین» برای عموم یا جنس باشد که در این صورت مسلمانان وظیفه دارند با مشرکان جهاد کنند[۳۰۷]تا آنان اسلام آورند و نماز اقامه کنند و زکات بپردازند. بدیهی است اقامه نماز و پرداخت زکات نشانه مسلمان شدن آن هاست، و توبه از شرک به معانی اسلام آوردن است.
آیۀ هفتم: «قَاتِلُواْ الَّذِینَ لاَ یُؤْمِنُونَ بِاللّهِ وَلاَ بِالْیَوْمِ الآخِرِ وَلاَ یُحَرِّمُونَ مَا حَرَّمَ اللّهُ وَرَسُولُهُ وَلاَ یَدِینُونَ دِینَ الْحَقِّ مِنَ الَّذِینَ أُوتُواْ الْکِتَابَ حَتَّى یُعْطُواْ الْجِزْیَهَ عَن یَدٍ وَهُمْ صَاغِرُونَ؛ با کسانی از اهل کتاب که نه به خدا و نه به روز جزا ایمان دارند، و نه آنچه را خدا و رسول او تحریم کرده، حرام می شمارند، و نه آیین حق را می پذیرند، پیکار کنید تا زمانی که با خضوع و تسلیم جزیه را به دست خود بپردازند»(توبه،۲۹).
در اینجا آیه شریفه دستور قتال با کسانی از اهل کتاب را صادر کرده که به خدا و روز قیامت ایمان ندارند و آنچه را که خدا و رسول او تحریم کرده اند، حرام نمی دانند و به دین حق ملتزم نیستند و این جنگ تا زمانی که آنان حاکمیت مسلمانان را بپذیرند و جزیه بپردازند، ادامه می یابد.
استدلال به این آیه برای اثبات اصالت جهاد در روابط با غیر مسلمانان، مبتنی بر آن است که «مِن» در عبارت «مِنَ الَّذِینَ أُوتُواْ الْکِتَابَ» بیانیه باشد؛ یعنی همۀ اهل کتاب اوصاف یاد شده در آیه را دارا هستند[۳۰۸]و باید تحت حاکمیت سیاسی مسلمانان قرار گیرند و به دولت اسلامی جزیه بپردازند. مسلمانان وظیفه دارند با همه اهل کتاب بجنگند تا زمانی که آنان تحت حاکمیت مسلمانان قرار گیرند. در واقع قبول جزیه از آنان و پذیرش زندگی در سایه دولت اسلامی تخفیفی است که به اهل کتاب داده شده در مقایسه با کفار و مشرکان که جزیه از آنان پذیرفته نمی شود. پس آیه اطلاق دارد و وجوب جهاد با اهل کتاب را ثابت می کند.
البته احتمال اینکه «من» بیانیه نباشد بلکه تبعیضیه بوده باشد نیز زیاد است چون آیه ای از قرآن که اهل کتاب را دو گروه می داند، گروهی از آنها به روز قیامت ایمان داشته و عمل صالح انجام میدهند، قرینه این احتمال است، مضافاً بر اینکه در صورت اطلاق آیه، آیه، به وسیله آیاتی که مسلمانان را موظف به جهاد با کسانی کرده که با آنان سر ستیز دارند مقید می شود. در نتیجه مسلمانان موظف به جهاد با اهل کتابی هستند که که با مسلمانان سر جنگ دارند.
آیه هشتم:«وَقَاتِلُواْ الْمُشْرِکِینَ کَآفَّهً کَمَا یُقَاتِلُونَکُمْ کَآفَّهً وَاعْلَمُواْ أَنَّ اللّهَ مَعَ الْمُتَّقِینَ؛ با همۀ مشرکان پیکار کنید، همان گونه که آنها با همۀ شما پیکار می کنند؛ و بدانید خداوند با پرهیزکاران است»(توبه،۳۶).
«کآفّه» از ادات عموم است؛ از این رو دلالت آیه بر «جهاد با همۀ مشرکان» از آیات دیگر جهاد که مطلق شمرده شده، اظهر است. البته به گفته برخی مفسران، قرآن واژۀ مشرک را به بت پرستان اطلاق می کند، ولی دربارۀ اهل کتاب از این واژه استفاده نمی کند هر چند نسبت کفر و شرک به آنان داده است.[۳۰۹]حال که مسلمانان مأمور به جنگ با همۀ مشرکان هستند، معلوم می شود که اصل در روابط دولت اسلامی با دولت های کافر و مشرک – نه اهل کتاب – جنگ و قتال است.
۲-۲-۲-۲-۲ نتیجه گیری از بررسی آیات جهاد
از بررسی این آیات اصالت جهاد در روابط مسلمانان با غیر مسلمانان ثابت نمی گردد زیرا آیات اول و دوم، بر وجوب جهاد با دولت های کافر و مشرک متخاصم دلالت داشت، نه جهاد با هر دولت غیر اسلامی، آیه سوم که اصلا هیچ گونه دلالتی بر اصالت جهاد یا صلح در روابط مسلمانان با غیر مسلمانان نمی کند. و آیه چهارم فقط دلالت بر وجوب جهاد با ستمگران و مستکبران را دارد که عده ای از انسان های موحّد را تحت ستم و استضعاف قرار داده اند، به طوری که فریاد ناله و استغاثه شان بلند شده و توان هجرت به سرزمین های دیگر را هم ندارند.آیه پنجم نیز از اهمیت جهاد حتی در صورت تخلف مسلمانان سخن می گوید، به امید شکسته شدن صولت و اقتدار مشرکان. آیه ششم به وجوب جهاد با دولت های هم پیمان با دولت اسلامی ولی پیمان شکن دلالت دارد و آیه هفتم از جهاد با اهل کتابی سخن می گوید که درصدد خاموش کردن نور الهی اند تا در برابر اسلام خاضع گردند، و آیه هشتم، جنبۀ مقابله به مثل دارد.
در نتیجه اثبات «اصالت جهاد در روابط با غیر مسلمانان» از آیات یاد شده دشوار است، اما یک نکته را نمی توان نادیده گرفت و آن اینکه اسلام و مسلمانان باید به درجه ای از اقتدار و سیادت دست یابند که پیروان ادیان دیگر در برابر آن خاضع گردند، به این معنا که نتوانند مزاحمتی برای مسلمانان و ایمان و عقیدۀ آنان ایجاد کنند، یا مانع توسعه و گسترش اسلام شوند.
اینکه دولت اسلامی و مسلمانان موظف به تلاش و مجاهدت برای رسیدن به آن نقطه باشند تا اسلام و پیروان آن حاکمیت پیدا کنند، دلالت نمی کند که اصل و قاعده در روابط مسلمانان با غیر مسلمانان جنگ و جهاد است، هر چند بستگی زیادی به قدرتمند شدن مسلمانان دارد و تا به قدرت برتر سیاسی، اقتصادی، فرهنگی و نظامی تبدیل نشوند، خضوع پیروان مکاتب دیگر در برابر اسلام امکان پذیر نیست. ولی «تلاش برای قدرت برتر شدن» غیر از «اصالت جهاد در روابط با غیر مسلمانان است».
عکس مرتبط با اقتصاد
از آنجا که عمده دلیل قائلین به اصالت جهاد، آیات بود و دلالت آنها را نا تمام دانستیم، دلائل دیگری را که قائلین به اصالت جهاد آورده اند از جمله روایات و سیره رسول(ص) و اجماع را ذکر نمی کنیم. اینک فلسفه جهاد را، که قول ما را تایید می کند بیان می کنیم.
۲-۲-۲-۳ فلسفه جهاد:
چنانچه فلسفه جهاد توسعه سرزمین و کشورگشایی بوسیله شمشیر و غلبه باشد در این صورت دیدگاه اصالت جهاد در روابط مسلمانان با غیر مسلمانان غلبه پیدا می‌کند اما اگر فلسفه تشریع جهاد برای دعوت به تعالیم و مبانی و ارزشهای ناب اسلامی، انسانی باشد نه سلطه جویی و توسعه سرزمین، این دیدگاه ثابت نخواهد شد. چون با جنگ به آن هدف نمی رسیم.
علامه طباطبایی معتقد است، اساساً جهاد دارای ماهیت تدافعی است. او می‌نویسد: قتال در راه خدا چه دفاعی و چه ابتدایی، در حقیقت دفاع از حق انسانیت است و آن حق همان حق حیات است، زیرا شرک به خدای سبحان هلاک انسانیت و مرگ فطرت و خاموشی چراغ در دوران دل‌هاست و قتال که همان دفاع از حق انسانیت است این حیات را بر می‌گرداند و بعد از مردن آن حق را دوباره زنده می‌سازد .[۳۱۰] وی در ادامه به تبیین ماهیت دفاعی در پاسخ اشکال خاور شناسان پرداخته و می‌نویسد: «قرآن اسلام را مبتنی بر فطرت معرفی می‌کند و این فطرت حکم می‌دهد توحید تنها اساس و پایه‌ای است که قوانین فردی و اجتماعی بشر بر آن تضمین می‌شود و دفاع از چنین اساس و انتشار آن در میان جامعه و نگهبانی از آن حق مشروع بشر است. و بشر باید حق خود را استیفاء کند به هر وسیله که ممکن باشد… قرآن نخست این حق را با دعوت می‌طلبد و در مرحله دوم با دفاع از مسلمانان و بیضه اسلام و در مرحله سوم با جنگ و قتال ابتدایی که هر چند به ظاهر قتالی است ابتدایی، لیکن در حقیقت، دفاع از حق انسانیت و کلمه توحید و یکتاپرستی است و اسلام هرگز قبل از دعوت به زبان خوش و اتمام حجت جنگ را آغاز نکرده است .[۳۱۱] لزوم دعوت قبل از جهاد و مشروع نبودن جهادی که به دعوت نپرداخته از امور مورد اتفاق میان فقها و مفسران است، از جمله شیخ بهایی می فرماید: «قبل از جهاد واجب است دعوت کردن، زیرا جایز نیست ابتدا به قتال کردن با کفار مگر بعد از دعوت » .[۳۱۲]
تصویر درباره جامعه شناسی و علوم اجتماعی
علامه حلی نیز دعوت را مرحله ای پیش از جهاد می داند و جهاد را یکی از مراحل دعوت بر می شمرد . [۳۱۳] در مجموع از دیدگاه این اندیشمندان جهاد همواره دارای ماهیت دفاعی است و بیانگر اصل جنگ – محوری اسلام نیست. استاد مطهری در این زمینه ماهیت دفاعی جهاد را چنین تبیین می کنند: اگر توحید را جزء حقوق انسان ها دانستیم، ممکن است اگر مصلحت انسانیت ایجاب بکند و اگر مصلحت توحید ایجاب کند با قوم مشرک بتوانیم بجنگیم نه به خاطر این که توحید را به آنها تحمیل کنیم، چون توحید و ایمان تحمیل شدنی نیست، با مشرکین می توانیم بجنگیم به خاطر این که ریشه فساد را اساسا بکنیم.[۳۱۴] متفکران اهل سنت نیز ضمن بررسی آیات دعوت و جهاد، اصل صلح را در روابط خارجی اسلام مورد توجه قرار داده اند.در این میان از معاصران می توان به دیدگاه های محمد رشید رضا، محمود شلتوت و محمد ابوزهره، عبدالوهاب خلاف، عبدالله بن زید آل محمود و دیگران اشاره کرد .[۳۱۵]
۲-۳ اصل صلح و زندگی مسالمت آمیز با غیر مسلمانان
در اندیشه اسلام، اصل همزیستی مسالمت آمیز و صلح به عنوان مهمترین اصل در تنظیم روابط داخلی و خارجی با غیر مسلمانان منظورگردیده و به همین دلیل در حقوق اسلامی بهره برداری از فرصتهای مناسب برای تحکیم و برقراری شرایط و پیمانهای صلح و کنترل اوضاء داخلی در روابط جامعه اسلامی باغیر مسلمانان پیش بینی شده است. اسلام مسئولین جامعه اسلامی را موظف می داند که پیشنهادهای قرارداد صلح را تا آنجا که با هدفهای اصیل و ایدئولوژیک اسلام مغایر نباشد با آغوش باز بپذیرد. و قرآن کریم در آیات متعددی بر آن تأکید دارد.
صلح و همزیستی مسالمت آمیز در اسلام اصل و غایت حرکت اجتماع و از مهمترین اهداف بعثت پیامبران می باشد؛ زیرا یکی ازمهمترین اهداف بر انگیختن پیامبران ازجانب خداوند، استقرار عدالت اجتماعی است که لازمه ی برقرار بودن عدالت اجتماعی، صلح وهمزیستی مسالمت آمیز می باشد ؛ چرا که جنگ ودشمنی از تعدی ، برتری جویی و تمامیت خواهی انسان ناشی می شود و در شرایطی که این غرایز تعدیل وکنترل شود درجامعه امنیت وهمزیستی مسالمت آمیز حکم فرما می شود.[۳۱۶]
در این اصل دو نظریه متضاد وجود دارد. عده ای می گویند اصل برداشتن رابطه صلح آمیز است و جنگ و ستیز یک حالت عارضى و استثنایی است وعده اى دیگر می گویند هرگونه برقرارى رابطه با کافران ممنوع است و اصل نخستین بر نداشتن رابطه است، مگر در شرایط خاص.
نظریه اول:
همه انسانها اعضاى یک خانواده بزرگ بشرى هستند و به حکم عقل و منطق در زندگى اجتماعى، انسانها در بسیارى از امور زندگى با هم شریک هستند، و بدون شک صلح وامنیت در پرتو همزیستی مسالمت آمیز بشریت حاصل خواهد شد. بسیاری از دانشمندان بر این باورند که اصل برداشتن رابطه است و جنگ و ستیز یک حالت عارضى است. براساس این دیدگاه در یک نگرش گسترده، اسلام اگر چه از دید نظرى شرک و کفر را باطل مى داند و ریشه همه ستم ها و فسادها و بى عدالتیها و بدبختیهاى انسان را در روى زمین (کفر) و (شرک) مى داند و بر این باور است که شرک، بزرگ ترین ستم به بشر است همانطور که قرآن بیان داشته است.« اِنَّ الشِّرکَ لَظُلمٌ عَظیمٌ.»[۳۱۷] اما این بدان معنى نیست که به هیچ وجه نباید بین آنان روابطی برقرار باشد، بلکه اصل برداشتن رابطه و زندگى مسالمت آمیز، است مگر آن که درصدد دشمنى با مسلمانان باشند و جان و مال و سرزمین مسلمانان را مورد تجاوز قرار دهند که در این صورت جهاد با آنان لازم است.
برای روشن شدن مطلب تعدادی از دلائل این دیدگاه را، از نظر مى گذرانیم:
۲-۳-۱ دلایل و مستندات
۲-۳-۱-۱ کتاب
۱ . سفارش به صلح و زندگى مسالمت آمیز
در قرآن مجید آیات فراوانى وجود دارد که نشان مى دهد: زندگى مسالمت آمیز با جهان کفر ممنوع نیست، بلکه اگر آنان سر دشمنى و آزار رسانى به مسلمانان را نداشته باشند و به فتنه گرى در میان مسلمانان نپردازند، مسلمانان مى توانند با آنان زندگى مسالمت آمیزی داشته باشند و غیر مسلمانان نیز بر اساس معیار هایی، مى توانند با ملت اسلامى رابطه داشته باشند. بعضی از آن آیات به شرح ذیل می باشد:
«وَان جَنَحُوا لِلسَّلمِ فَاجنَح لَهَا وَ تَوَکَّل عَلَى اللّه انّهُ هُوَ السَّمیعُ العَلیمُ»
و اگر به آشتى گرایند، تو نیز به صلح گراى و بر خدا توکل کن که اوست شنوا و دانا.[۳۱۸]
«یا ایَهَا الَّذینَ آمَنوا ادخُلُوا فِى السِّلمِ کَافَّهً وَلَاتَتَّبِعُوا خُطُوَاتِ الشَّیطانِ إِنَّهُ لَکُم عَدُوٌّ مُبینٌٌ» اى کسانى که ایمان آورده اید، همگان به صلح و آشتى درآیید و پاى بر جاى پاى شیطان مگذارید که او دشمن آشکار شماست.[۳۱۹]
– «….. فَإِنِ اعْتَزَلُوکُمْ فَلَمْ یُقَاتِلُوکُمْ وَأَلْقَوْا إِلَیْکُمُ السَّلَمَ فَمَا جَعَلَ اللَّهُ لَکُمْ عَلَیْهِمْ سَبِیلا »
یعنی: …… پس اگر از شما کناره گیری کردند و با شما پیکار ننمودند، بلکه پیشنهاد صلح دادند، خداوند به شما اجازه نمی دهد که متعرّض آنان شوید.[۳۲۰]
۲٫ سفارش به نیکى کردن به غیر مسلمانان
کافران از لحاظ رفتارشان با مسلمانان دو گروه می شوند: شمارى ازروی دشمنى، تجاوزگرى و اذیت و آزار مسلمانان، فسادانگیزى را پیشه خود ساخته اند و گروه دیگر کسانى هستند که خوى و خصلت دشمنی و تجاوز گری ندارند و تنها مى خواهند در محدوده خویش به زندگى عادى ادامه دهند و هیچ کارى به دیگران ندارند. اسلام بین این دو گروه تفاوت در روابط را سفارش مى کند. و از نظر اسلام، آنان اگر درصدد آشوب و خون ریزى و تجاوز نباشند و بخواهند زندگى مسالمت آمیزى داشته باشند، اسلام، به مسلمانان سفارش مى کند که با آنان به نیکى رفتارکنند و خداوند درباره دسته اول مى فرماید:
«وقاتلوا فى سبیل الله الذین یقاتلونکم ولاتعتدوا ان اللّه یحبّ المعتدین»
با کسانى که با شما جنگ دارند در راه خدا بجنگید ولى تعدى نکنید زیرا خداوند تجاوزکاران را دوست ندارد.[۳۲۱] و درباره دسته دوم مى فرماید:
«لاینهاکم الّه عن الذین لم یقاتلوکم فى الدین و لم یخرجوکم من دیارکم ان تبروهم و تقسطوا الیهم ان اللّه یحب المقسطین»
خدا شما را از نیکى کردن و عدالت ورزیدن با آنان که با شما در دین نجنگیده اند و شما را از سرزمین تان بیرون نرانده اند، باز نمى دارد. خدا کسانى را که به عدالت رفتار میکنند دوست دارد.[۳۲۲]
از دقت در این آیات افزون بر پذیرش اصل همزیستى، نوع برخورد با این گروه، نیز بیان شده است و از مسلمانان خواسته شده که با نیکى و عدالت با کافرانى که زورگو نیستند، رفتار کنند و این معنى روشنگر آن است که اصل، (با حفظ عزت مسلمانان، اصل نفی سبیل) داشتن رابطه مسالمت آمیز و معاشرت با غیر مسلمانان است.
۳- نفی نژادپرستی و خود برتر بینی
«یَأَیُّهَا النَّاسُ إِنَّا خَلَقْنَکُم مِّن ذَکَرٍ وَأُنثَى‏ وَجَعَلْنَکُمْ شُعُوباً وَقَبَآئِلَ لِتَعَارَفُواْ إِنَّ أَکْرَمَکُمْ عِندَ اللَّهِ أَتْقَکُمْ إِنَّ اللَّهَ عَلِیمٌ خَبِیر»ٌ هان ای مردم! همانا شما را از یک مرد و یک زن آفریدیم و شما را به هیأت اقوام و قبایلی درآوردیم تا با یکدیگر انس و آشنایی یابید، بی گمان گرامی ترین شما نزد خداوند پرهیزکارترین شماست؛ که خداوند دانای آگاه است.[۳۲۳]
تساوی و برابری انسانها یکی از اصول مهم همزیستی مسالمت آمیز به شمار می رود، چون نژادپرستی و تحقیر ملتها و مذاهب دیگر، موجب مشکلات فراوانی برای جامعه بشری شده است؛ جنگ جهانی اول و دوم شاهد این مدّعاست. تفاوت در رنگ، نژاد و ملیت مایه ی فضیلت یکی بر دیگری نیست بلکه از نظر قرآن کریم اختلاف زبانها و رنگها از آیات و نشانه های الهی محسوب شده و وسیله ای برای شناخت افراد و اشخاص از یکدیگر می باشد.[۳۲۴]بسیاری از آیات قرآن کریم، خطاب به جمیع بشر می باشد، مانند : «یا بنی آدم»[۳۲۵] ، «یا ایها الانسان»[۳۲۶] ؛ این خطابها و تعبیرها می رساند که انسانیت یک معنای مشترک بین تمام ساکنین زمین است. افراد مناطق مختلف هیچ فرقی با یکدیگر ندارند، بشر در طول تاریخ از حیث زبان، رنگ و نژاد متفاوت بوده است ولی از نظر اسلام، همه فرزندان یک پدر و مادر (آدم علیه السلام و حوا علیه السلام) هستند و این تفاوتها، در انسانیت انسان خدشه ای وارد نمی سازد.[۳۲۷]
۴ . آزادی در عقیده و فکر
بعضی از آیات به روشنى بیان کرده است که: پذیرش دین، اجبارى نمى تواند باشد و با زور و اکراه نمى شود مردم را وادار به پذیرش اسلام کرد. مردم اختیار دارند که دین را بپذیرند یا نپذیرند:
«لا اِکراهَ فِى الدِّینِ قَد تَّبَیَّنَ الرُّشدُ مِنَ الغَىِّ».[۳۲۸]در دین هیچ اجبارى نیست، هدایت از گمراهى بازشناخته شده است. «ولو شاء ربک لآمن من فى الارض کلهم جمیعاً، افأنت تکره الناس حتى یکونوا مؤمنین».[۳۲۹] اگر پروردگار تو بخواهد، همه کسانى که درروى زمین اند ایمان مى آورند، آیا تو مردمان را وامى دارى که ایمان بیاورند؟ از مفاد این آیات به دست می آید که دین مبین اسلام نیامده که به زور و اجبار مردم را مسلمان کند و در اصل جنگ و جهاد در اسلام به این هدف تشریع نشده است. بنا براین ایمان به خدا و مبانی اسلام هرگز جنبه تحمیلی ندارد بلکه تنها راه آن منطق و استدلال است نه جنگ وجهاد. بر این اساس اصل برداشتن رابطه و زندگى مسالمت آمیز است.
۵٫ جامعیت اسلام و دعوت جهانى

 

 

موضوعات: بدون موضوع
[چهارشنبه 1400-01-25] [ 02:49:00 ب.ظ ]