صفت سماعی: صفتی است که از روی قاعدهای ساخته نشده باشد؛ مانند نیک.
در مقابل صفت قیاسی صفتی است که از روی قاعده ساخته شده باشد؛ مانند آموزگار، دانا (خیامپور، ۱۳۸۴: ۵۵).
۲) صفت برابر: آن است که مرتبه موصوف و آنچه با آن مقایسه میشود، برابر باشد؛ مانند یوسف به اندازه احمد مهربان است.
رابطۀ برابری بین موصوف و امر دیگر به وسیلۀ کلمات و گروههایی که بر برابری دلالت میکنند، برقرار میشود که عبارتند از: «به اندازه»، «به قدر»، «همانقدر» (فرشیدورد، ۱۳۸۸: ۲۶۱).
۳) صفت تفضیلی: آن است که موصوفش در یک امر و یک صفت مشترک با موصوف دیگر برتری دارد که با افزودن «تر» به آخر صفت مطلق پدید میآید؛ مانند علی خوبتر از احمد است.
۴) صفت عالی: آن است که موصوفش در صفتی مشترک، با همۀ موصوفها سنجیده میشود و بر آنها بیشی یا کمی دارد؛ مانند فرهاد بهترین دانشآموز است.
* گاهی بعضی صفتها و گروه های وصفی بیداشتن پسوند «ترین» معنی صفت عالی میدهند؛ مانند «کمال، مهین» (همان: ۲۶۴).
۴ـ ۵. مطابقت صفت و موصوف
یکی از ویژگیهای زبان عربی مطابقت صفت و موصوف است که در زبان عربی چندان معمول نیست؛ البته به گفتۀ فرشیدورد، در گذشته در زبان پهلوی مطابقۀ صفت و موصوف در عدد و جمع معمول بوده است و طبری هم گاهی استعمال کرده است؛ ولی بعد از قرن ۶ این قاعده از بین رفته است (فرشیدورد، ۱۳۸۸: ۲۷۴).
امروزه، صفت و موصوف در زبان فارسی به ندرت در مفرد و جمع و مؤنث و مذکر با هم مطابقت میکنند؛ چراکه قاعدۀ عام آن است که صفت برای موصوف جمع یا مفرد، مذکر یا مؤنث به یک صورت به کار میرود. با وجود این، گاهی در فارسی امروز برای موصوف مؤنث غیر عربی صفت مؤنث عربی به کار میرود که بسیاری این مطابقت را غلط میشمارند و سعی میکنند صفت و موصوف را بر اساس قاعدۀ فارسی به کار ببرند.
«در فارسی، تمایزی از نظر جنس دستوری [مذکر و مؤنث] وجود ندارد و از آنجا که صفت تغییرناپذیر است، معمولاً هیچگونه تطابق دستوری میان صفت و اسم موصوف وجود ندارد. با این همه، در زبان رسمیتر، هرگاه صفتی که منشأ عربی دارد، اسمی را که آن واژۀ عربی دخیل است وصف کند، میتواند بر قواعد دستوری زبان عربی با آن مطابقت نماید» (لازار، ۱۳۸۴: ۱۰۶).
۵ـ ۵. حالات صفت
صفت ۶ حالت دارد، از جمله:
۱) حالت وصفی: گلستان خوب کتابی است.
۲) حالت متممی: این کتاب را خوب میدانستم.
۳) حالت مسندی: امروز هوا خوب است.
۴) حالت قیدی: امروز هوا سخت سرد است.
۵) حالت عطفی: امروز هوا سرد و بارانی است.
۶) حالت بدلی: امروز هوا خوب است خوب.
نکاتی پیرامون صفت
۱) صفت بیانی بیواسطه غالباً بعد از کسره و موصوف قرار میگیرد؛ ولی بعضی از صفتها و گروه های وصفی بیانی بیواسطه، پیش از موصوف واقع میشوند، در این صورت کسره هم حذف میشود؛ مانند تنها کار من، یک دنیا محبت (فرشیدورد، ۱۳۸۸: ۲۵۷).
۲) صفت بهواسطه یا اسنادی آن است که به یاری فعل ناقص (فعل ربطی) موصوف را وصف کند. پس این صفات از یک طرف مسند و از طرف دیگر صفتاند برای اسم. بنابراین، هم وابستۀ فعلاند و هم وابستۀ اسم؛ مانند «ابن سینا دانشمند بود» که «دانشمند» از یک سو مکمل «بود» است و معنی آن را کامل میکند و از سوی دیگر صفت «ابن سینا» است (همان: ۲۵۷).
۳) برخی از صفتها مانند خوب، بد و … ممکن است به طور استثنایی پیش از اسم واقع شوند. خوب کتابی است، بیچاره پدرت. این ساخت ارزش عاطفی صفت را در مقایسه با ساخت عادی که آن هم امکان پذیر است، برجسته میکند (لازار، ۱۳۸۴: ۱۰۵).
۴) صفت بیانی در فارسی امروز همیشه مفرد است، اگرچه موصوفش جمع باشد؛ مانند مردان بزرگ، زنان دانا؛ اما صفتی که جانشین اسم گردد، میتواند جمع شود؛ مانند بزرگان، دانشمندان (فرشیدورد، ۱۳۸۸: ۲۷۴).
-
- حروف
حروف کلماتی هستند که برخلاف اقسام دیگر کلمه معنی مستقلی ندارند و تنها به کمک کلمات دیگر معنی پیدا میکنند. دکتر فرشیدورد به طور کلی حروف را به دو قسم، حروف الفبایی و حروف دستوری تقسیم میکند و برای حروف دستوری چهار قسم: ۱) حرف اضافه؛ ۲) حرف ربط؛ ۳) حرف ندا و ۴) حرف تفسیری را در نظر میگیرد (فرشیدورد، ۱۳۸۸: ۴۴۷).
۱ـ ۶. حروف اضافه
ادواتی هستند که پیش از اسم یا ضمیر میآیند «تا آن را با یکی از معانی ابتدا، انتها، استعلا، ظرفیت، علیت، مصاحبت و امثال آنها به فعل یا شبه فعلی نسبت دهند» (خیامپور، ۱۳۸۴: ۱۰۴ و ۱۰۵).
نقش این حروف این است که اسم یا گروه اسمی را متمم کلمهای دیگر کنند و با کلمۀ بعد از خود مجموعهای بسازند.
حروف اضافه عبارتند از: به، با، بر، بی، تا، جز، چون، در، کسرۀ آخر، از، برای، همچون، را و … .
خیامپور کلماتی چون زیر، روی، جلو و عقب را که هنگام اتصال به اسم آخر آنها مکسور میشود و به پیروی از دستورزبانهای اروپایی جزو حروف اضافه محسوب میشوند، از حروف اضافه نمیداند؛ او این کلمات را اسماعی میداند که اغلب اضافه میشوند و مانند اسمهای دیگر حالات مختلف پیدا میکنند؛ مانند حالت فاعلی: روی میز میدرخشد (همان: ۱۰۸).
ساختمان حروف اضافه
به اعتقاد فرشیدورد، حروف اضافه بر دو قسم بسیط و مرکب هستند:
حروف بسیط که عبارتند از: به ، با، بر و … ؛
و حروف مرکب که عبارتند از: به جز، بَر، همچون و … .
شایان ذکر است که حرف اضافه امروز بیشتر با اسم مکسور تقویت و تأکید میشود؛ یعنی اسمی که بعد از آن میآید و گروه حرف اضافه میسازد؛ مانند به وسیلۀ، به سبب و … . این گروه ها غالباً جانشین حروف اضافهای میشوند که معنی آنها ضعیف شده است و نیاز به تقویت معنی دارند؛ مانند «به منظور» و «به وسیلۀ» و … به جای «برای»، «از» و … . او برای خرید به بازار رفت: او به منظور خرید به بازار رفت (فرشیدورد، ۱۳۸۸: ۴۵۲).
امروزه، حرف اضافه پیش از متمم میآید، مگر «را» که پس از آن قرار میگیرد. بنابراین، حروف اضافه بر دو قسم است: پسین؛ مانند «را»؛ پیشین؛ مانند «از» (همان: ۴۵۱).
۲ـ ۶. حروف ربط
حروفی هستند که دو کلمه یا دو جمله را به هم پیوند میدهند؛ مانند «و، که، تا، پس و …».
این حروف برخلاف حروف اضافه رابطهای که بین کلمات برقرار میکنند، رابطۀ همسانی است و افزون بر کلمات و گروه ها، جمله ها را نیز به هم پیوند میدهند. برای مثال، او به دانشگاه رفت تا تحصیل کند.
حروف ندا
حروفی هستند که برای مناداساختن به کار میروند؛ مانند ای، ایا و … .
افزون بر موارد مذکور، حروف دیگری هم وجود دارد که برخی دستورنویسان به آن اشاره کردهاند؛ مانند حرف پرسش، حرف تأکید، حرف مفعولی و … .
حرف پرسش: خیامپور کلمۀ «آیا» را که فقط پرسش را میرساند، در شمار حروف قرار میدهد.
حرف تأکید: حرف تأکید از نظر معنی زاید است و اغلب برای تأکید یا توضیح آورده میشود (خیامپور، ۱۳۸۴: ۱۲۹ و ۱۳۰).
حرف مفعولی: حرف مفعولی نیز لفظ «را» است که در مفعول صریح بهکار میرود. نکتۀ شایان توجه این است که خیامپور قسم دیگری نیز برای حروف درنظر میگیرد که آن را حروف اسناد یا رابطه مینامد.
به نظر خیامپور، حروف اسناد حروفی هستند که مسند را به مسندالیه ربط میدهد؛ مانند «است» در جملۀ «هوا روشن است»؛ عدهای این حروف را از افعال میشمارند؛ ولی به اعتقاد خیامپور این کلمات چون معنی مستقلی ندارند و جز برای ربط مسند به مسندالیه به کار نمیرود، جزء حروف محسوب میشود (خیامپور، ۱۳۸۴: ۱۰۹).
-
- قید
موضوعات: بدون موضوع
[پنجشنبه 1400-07-29] [ 01:57:00 ق.ظ ]