یعنی ،آن ها غیر از خدا ، تنها بت هایی را می خوانند که اثری ندارند و فقط شیطان سرکش و ویرانگر را می خوانند . خداوند او را از رحمت خویش به دور ساخته و او گفته که از بندگان تو سهم معینی خواهم گرفت و آن ها را گمراه می کنم و به آرزو سرگرم می سازم و به آنان دستور می دهم که ( اعمال خرافی انجام دهند ) و گوش چهار پایان را بشکافند و آفرینش خداوند را تغییر دهند . و آنان که شیطان را بجای خدا ولی خود برگزینند زیان آشکاری کرده اند .
آنچه مسلم است این گفتگو بین خداوند و شیطان صورت گرفته و او چنین گفته که برای گمراه کردن انسان ها ،آن ها رابه تغییر در خلقت تشویق مینماید و بدین وسیله آن ها را از خداوند دور می کند اما به راستی آیا قطع نمودن اعضای بدن و پیوند آن به دیگران مصداق این آیه شریفه می باشد ؟
در کتاب شریف « المیزان » در تفسیر این آیات و ذیل کلمه « فلیتبکن » آمده است :
کلمه « تبتیک » مصدر باب تفعیل است و جمله « فلیبتکن » از آن مشتق شده و به معنای شکافتن است و شکافتن گوشت حیوانات با مطلبی که بعضی ها نقل کرده اند تطبیق می شود ، و آن این است که گفته اند: رسم عرب جاهلیت براین بوده که گوش ماده شتری را که پنج شکم زاییده باشد « بحیره » و شتری را که به عنوان وفاء به عهد رها می کرده اند ، « سائبه » را می شکافتند تا اعلام کنند که این حیوان آزاد است و در نتیجه خوردن گوشت آن برهمه جایز است .
در این آیه شریفه از شیطان حکایت شده که گفته است : من انسان ها را از راه سرگرم کردنشان به پرستش غیرخدا و ارتکاب گناهان گمراه خواهم کرد و آنان را با اشتغال به آمال و آرزوهایی که از اشتغال به واجبات زندگیشان باز بدارد فریب می دهم . تا آنچه که برایشان مهم و حیاتی است به خاطر آنچه موهوم و خالی از واقعیت است رها کنند و دستورشان می دهم که گوش چهارپایان خود را بشکافند و (با این گونه عقاید خرافی و موهوم ) حلال خدا را برخود حرام ساخته و نیز دستورشان می دهم که خلقت خدایی را تغییر دهند مثلا ، مردان را که مردخلق شده اند و استعداد زن گرفتن را دارند اخته نموده و این استعداد را در آنان بکشند و یا انواع مثله ( بریدن اعضاء) را باب کنند و مردان با یکدیگر لواط و زنان با یکدیگر مساحقه کنند . علامه طباطبایی در ادامه بحث می گوید : بعید نیست که مراد از تغییر خلقت خدای تعالی ، خروج از حکم فطرت و ترک دین حنیف باشد آن دینی که خدای تعالی درباره اش فرموده است :
« فاقم وجهک للدین حنیفا فطره الله التی فطر الناس علیها لا تبدیل لخلق الله ، ذلک الدین القیم ».[۱۲۴]
یعنی ، روی دل سوی دین حنیف کن ، دینی که زبان فطرت است ، فطرتی که خدای تعالی انسان را برآن فطرت آفریده است ، آفرینشی که دگرگونی نمی پذیرد ، دین پایدار چنین دینی است .[۱۲۵]
همان طور که ملاحظه می گردد باتوجه به تفسیر آیه ،هر عملی که موجب حلال شدن حرام و حرام شدن حلال و موجب تغییردر خلقت شود ( مانند تغییر جنسیت به معنای واقعی نه کشف جنسیت ) و اعمالی مانند مساحقه و لواط که امیال را از مسیر طبیعی منحرف می سازد حرام می باشد . و لذا هرگونه قطع عضو مشمول آیه تبتیک نمی گردد ، زیرا قطع یا برداشت عضوی که عقلایی باشد و یا منفعت عقلایی داشته باشد و در مسیر طبیعی خلقت بوده و موجب تحلیل حرام و تحریم حلال نشود ( مخصوصا در مواردی که علم پزشکی آن را توصیه می کند ) تخصصا از شمول این آیه خارج است .[۱۲۶]
صاحب کتاب کلمات سدیده نیز پس از بحث مفصل پیرامون این آیه و استناد دسته ای از فقها به آن برای جایز ندانستن قطع ( و معامله ) اعضای بدن انسان می گوید :
« فالحاصل : أنٌ دعوی حرمه قطع العضو من البدن ذاتا لصدق التبتیک أو الإضرار علیه ممنوعه » یعنی ، حاصل مطلب اینکه ، ادعای حرمت قطع عضو از بدن به خاطر وقوع تبتیک و یا اضرار بر بدن پذیرفته
نیست .[۱۲۷] در میان فقهای سنی نیزبرخی با این استدلال که تغییر در خلقت خداوند به خاطر استجابت از شیطان حرام می باشد ، می گویند :
زمانی که این کار مصلحت شرعی را در پی داشته باشد جایز بوده و داخل در حکم آیه نمی باشد .[۱۲۸]

 

برای دانلود متن کامل پایان نامه به سایت fotka.ir مراجعه نمایید.

 

۲-۲-۶ دلیل ششم : دفن عضو مبان از حی لازم است .

از جمله دلایل مخالفین این است که می گویند : عضو بدن پس از قطع شدن نجس بوده و باید دفن شود و لذا امکان معامله آن وجود ندارد . از فقیهان اهل سنت ، نیز برخی اخذ عضو از میت را برای غرس و پیوند عضو در بدن دیگری مطلقا ممنوع می دانند و معتقدند که طبق آیه ۲۱ سوره عبس ، وجوب دفن روشن است ، واخذ عضوی از جسد میت ، منجر به دفن نکردن جزیی از جسد او می گردد و این امر ممنوع
است .[۱۲۹] آیت الله خرازی در پاسخ به این استدلال می گوید : ممکن است گفته شود قطع اعضای بدن به خاطر جلوگیری از تکفین و دفن عضو ممنوع است ، زیرا کفن و دفن کردن عضو جدا شده از حی واجب است مادامی که براین عضو قطع شده ، عضو جداشده از انسان زنده یا مرده صدق کند.
اما زمانی که عضو قطع شده پس از پیوند به عنوان جزیی از بدن انسان زنده گردید ، محلی برای لزوم کفن و دفن آن باقی نخواهد ماند . یا می توانیم چنین بگوییم که اضطرار به خاطر انجام معالجه فرد ، باعث رفع وجوب تکفین و تدفین آن عضو می گردد ، همانگونه که حرمت نظر و لمس بدن نامحرم در زمان معالجه ، وقتی که معالجه متوقف برآن باشد رفع می گردد .
پس همان طور که معالجه باعث رفع حرام بودن نگاه کردن می شود ، به همان شکل ضرورت معالجه موجب رفع فعل واجب که همان وجوب تدفین و تکفین عضو قطع شده است ، هم می گردد . علاوه براین می توان گفت : پیوند اعضاء در اکثر موارد منافاتی با وجوب تکفین و تدفین عضو قطع شده ندارد ؛ زیرا این کار ( پیوند اعضاء) نیاز به زمان طولانی که منافی فوریت عرفی در کفن و دفن اعضاست ، ندارد .[۱۳۰]
و در صورت عدم پذیرش پیوند در زمانی کوتاه پس از انجام عمل جراحی ، امکان کفن و دفن آن عضو میسر می گردد .
نکته جالب اینکه ایشان می گوید : ممکن است لزوم دفن فوری عضو جداشده از میت به خاطر فاسد شدن و بو گرفتن آن باشد ، زیرا فساد و بدبو شدن میت با وجوب احترام آن در تعارض است ؛ در حالی که در قطع عضو میت برای پیوند به انسان دیگر این استدلال ( یعنی بو گرفتن و… ) وجود نخواهد داشت ، و لذا در مقام پاسخ به روایاتی که به لزوم این کار دلالت دارد بیان می دارد : روایاتی که برلزوم تکفین و تدفین اعضای بدن انسان اشاره کردند ، به خاطر آن است که عدم این افعال باعث متلاشی شدن و بد بو شدن میت می گردد ، ( که با لزوم حفظ احترام میت در تعارض است ) در صورتی که این روایات منصرف از استفاده ای است که در حال حاضر از اعضای بدن انسان می شود .
و در تایید این استدلال می توان به روایتی که از امام صادق ( ع) در کتاب « التهذیب » آمده است استناد نمود که در آن امام صادق (ع) در جواب مردی که سوال کرده بود آیا جایز است برای فردی که دندانش افتاده است ، دندان میتی را بردارد و بجای دندان فاسد شده خود قرار دهد ؟ فرمود : این کار اشکالی ندارد و این روایت دلالت برجواز برداشتن دندان میت و گذاشتن در بدن گیرنده انسان زنده دارد ، در حالی که لازمه این کار ( پیوند دندان ) در عدم دفن عضو جدا شده از میت می باشد .[۱۳۱] و در پایان می توان گفت ، عضو پیوندی از دو حالت خارج نیست ، یا پس از پیوند جزیی از بدن محسوب می شود و روح در آن حلول می کند ، یا روح در آن حلول نمی کند و بطورر واقعی پیوند نمی خورد و پیوند آن ظاهری است . در حالت نخست عضو قطع شده حیات مجدد می یابد و از نجس بودن ( و لزوم دفن ) خارج می گردد . و در حالت دوم ، شخص گیرنده از باب ضرورت می تواند عضو نجس را به همراه داشته باشد و نماز بخواند .[۱۳۲]

 

۲-۲-۷ دلیل هفتم : جداکردن اعضای بدن انسان مثله کردن بدن و حرام است .

دسته ای از فقها قطع عضو بدن انسان را مثله و حرام می دانند .در کتاب غیاث الغات در تعریف مثله آمده است : مثله به معنی بریدن گوش و بینی و عقوبت کردن است .[۱۳۳] در کتاب کنز الغات نیز مثله به معنی بریدن گوش و بینی آمده است .[۱۳۴] در فرهنگ فارسی نیز مثله به معنی شکنجه دادن و عقوبت کردن آمده است .[۱۳۵] راغب اصفهانی در کتاب مفردات می نویسد :
« و المثله نقمه تنزل بالانسان فیجعل مثالا یرتدع به غیره » . یعنی ، مثله مجازاتی است که بر انسان تحمیل می شود و او را ضرب المثلی قرار می دهد که موجب عبرت دیگران گردد .
در حرمت مثله کردن روایات متعددی وجود دارد . به عنوان مثال در روایاتی امام علی (ع) پس از ضربت خوردن به دست ابن ملجم به فرزندانش چنین توصیه می فرماید :
« لا تمثلوا بالرجل فانی سمعت رسول الله یقول : ایاکم و المثله و لو بالکلب العقور » این مرد ( ابن ملجم ) را مثله نکنید ، زیرا از پیامبر خدا (ص) شنیدم که فرمود : از مثله بپرهیزید حتی نسبت به سگ هار .
با تأمل در اخبار مثله و فلسفه زمان صدور آن ها در می یابیم که به شهادت تاریخ ، اعراب دوران جاهلیت پس از قتل و غارت قبایل یکدیگر ، برای نشان دادن اوج نفرت خود و از روی کینه و مجازات و درس عبرت دادن به دیگران ، به این عمل بریدن گوش و بینی و اجزای بدن کشتگان دشمن دست می زدند که با ظهور اسلام ، شارع مقدس این حرکت مغایر ارزش های اخلاقی و انسانی را منع نمود .[۱۳۶]
پس همان طور که از تعاریف مثله مشخص است ، هرگونه قطع عضو نمی تواند مصداق عنوان مثله و حرام باشد ، بلکه باید عناصر ضروری دیگر یعنی مجازات و انتقام جویی و ابراز کینه و عبرت آموزی را نیز در خود داشته باشد . این در حالی است که هیچ یک از این عناصر در قطع اعضای بدن انسان زنده یا مرده جهت فروش برای پیوند به انسان دیگر وجود نخواهد داشت . چرا که هدف غایی از این عمل نجات جان مسلمان دیگری می باشد .
با این وجود حتی اگر مثله ، قطع اعضای مردگان به منظور پیوند و نجات جان مسلمانان را نیز شامل گردد ؛ باز مسئله از موارد و مصادیق باب تزاحم خواهد بود . زیرا از یک سو برداشت عضو از بدن مسلمان در حکم مثله و مغایر با وجوب احترام جسد مسلمان است و از سوی دیگر نجات جان مسلمان در شرف مرگ که حفظ جانش متوقف بر ( خرید اعضا ) پیوند عضو است ، واجب می باشد . که در اینجا قاعده تزاحم و قانون اهم و مهم می گوید : نجات جان مسلمان زنده اولویت داشته و مقدم است .[۱۳۷]
امام خمینی (ره) نیز در پاسخ به این سوال که آیا جایز است شخصی وصیت کند که جسد او بعد از مردن در اختیار دانشجویان دانشکده پزشکی قرار گیرد تا برای تشریح و تعلیم و تعلم مورد استفاده واقع شود یا این عمل به این جهت که موجب مثله شدن جسد میت مسلمان می شود حرام است ؟
می فرمایند : به نظر میرسد ادله تحریم مثله و امثال آن ناظر به امر دیگری است و از امثال مورد سوال که مصلحت مهمی در تشریح جنازه میت وجود دارد منصرف است . و اگر شرط احترام جسد میت مسلمان که باید اصل مسلم در نظائر این مسئله قرار داده شود حاصل باشد ، ظاهرا کالبد شکافی اشکال نخواهد داشت .[۱۳۸]
آیت الله صانعی نیز در همین رابطه بیان می دارد : جنایت بر مرده انسان به تکه تکه کردن و قطعه قطعه نمودن بدن او حرام است ؛ چون حرمتی که در حال حیات برای هر انسانی وجود دارد ، بعد از مرگ هم از بین نمی رود و جنایت به قطعه قطعه نمودن ، بی احترامی به میت و حرام است . و اما تشریح و کالبد شکافی ای که جنبه بی احترامی نداشته باشد و برای غرض عقلایی ، مانند پیشرفت علم پزشکی ، پیوند زدن ، اثبات حق و امثال آن ها باشد ، فی حد نفسه ، اگرچه جایز است و دلیلی بر حرمت ندارد ، اما رضایت اولیای میت و رعایت وصیت میت ، واجب و تخلف از آن حرام است . پس اگر تشریح همراه با وصیت میت باشد و یا ورثه به عنوان کار خیر بر آن راضی باشند مانعی ندارد .[۱۳۹]

 

۲-۲-۸ دلیل هشتم : انسان کرامت دارد و قطع عضو با کرامت انسان در تعارض است .

برخی با این استدلال که انسان دارای کرامت بوده و قطع اعضاء و فروش آن ها با کرامت وی در تعارض است ، قائل برعدم جواز قطع اعضای بدن انسان هستند و در این خصوص به آیه ۷۰ سوره اسراء استناد می نمایند .خداوند متعال در این آیه شریفه می فرماید :
« و لقد کرمنا بنی آدم و حملنا فی البر و البحر و رزقناهم من الطیبات و فضلناهم علی کثیر ممن خلقنا تفضیلا » یعنی : ما فرزند آدم را بسیار گرامی داشتیم و آنان را بر مرکب های آب و صحرایی سوار کردیم و از هرغذای لذیذ و پاکیزه روزیشان کردیم و بر بسیاری از مخلوقات خود برتری دادیم، آن هم چه برتری. کاسانی از فقهای اهل تسنن در این زمینه می گوید بیع مو واستخوان انسان جایز نیست ، نه به خاطر نجاست آن زیرا آنها پاک می باشند ، بلکه به خاطر کرامت و احترام انسان و این عمل باعث ابتذال و اهانت به انسان است .[۱۴۰] اما علامه طباطبایی(ره) در تفسیر این آیه آورده اند :
مقصود از تکریم اختصاص دادن انسان به عنایت و شرافت دادن به خصوصیتی است که در دیگران نباشد …. و خلاصه اینکه بنی آدم درمیان سایر موجودات عالم ، از یک ویژگی و خصیصه ای برخوردار گردیده و به همان خصیصه است که از دیگر موجودات جهان امتیاز یافته و آن عقلی است که به وسیله آن حق را از باطل و خیر را از شر و نافع را از مضر تمیز می دهد . و اینکه از مفسرین گفته اند مقصود از آن خصیصه مسئله ( نطق و گویایی ) و یا ( بر دو پا راه رفتن ) و یا ( انگشت داشتن ) و یا ( قدرت برنوشتن ) و یا ( حسن صورت ) و… { صحیح } نیست .[۱۴۱]
طبق آرای برخی از فقهای شیعه و اهل سنت چون جسم انسان دارای جوهره خاصی است به لحاظ کرامت نفس او ، پایین آوردن ارزش و اعتبار وی در حد تشبیه به اشیای مادی معقول نمی نماید . چنان که متعارف هم نیست و عرف و عقل چیزی را مال می نامند که ارزش داد و ستد و قیمت بازاری داشته باشد و انسان حر ، ملک شخصی خود وی نیست ، بلکه دخل و تصرف در آن حق اختصاصی خداوند متعال است ، نه حق فردی مختص به وی تا بتواند هرگونه خواست در آن دخل و تصرف نماید .[۱۴۲]
در حقوق برخی کشورهای خارجی مخالفان مالکیت فرد براعضای بدن و مالکیت بدن که بیشتر کمون ها و جمع گرایان و مخالفان فردگرایی هستند معتقدند : صرف داشتن استیلا بر بدن ، مجوز واگذاری جسم و اعضای بدن از طرق مختلف و من جمله وصیت نیست و کرامت انسان مانع از حق تصرف کامل آدمی در بدن خود است و ما کاملا مختار نیستیم ؛ بلکه میراث و مدیون گذشتگانیم و بهانه تصرف و استیلاء در بدن نمی تواند مجوز واگذاری جسد بی جان بعد از فوت به شخص دیگری باشد .
البته این ایراد در حقوق ما نیز با اندک تفاوت مشاهده می شود و فقها و حقوق دانان ، صرف استیلای عینی یا اعتباری در مایملک را مشروعیت بخش به انتقالات انشایی نمی دانند و معتقدند که قانونی بودن یک واگذاری را باید از منابع دیگری درک کرد ، اما در واگذاری اعضای بدن نیز چنان که ایراد اخیر مطرح شده است ، برخی از علمای اهل سنت حتی در معنا کردن کرامت انسان به توسیع گراییده اند و معتقدند که تکریم آدمی امر واحدی است و خداوند به نحو عام ، جمیع اجزاء و اعضای آدمی را مورد تکریم و مصون از تعرض شناخته است و عضو یا اعضاء و اجزای بدن نیز قسمتی از آن کل را تشکیل میدهند و همچنان که واگذاری کلیت بدن جایز نیست ، واگذاری و انتفاع از جزیی از اجزاء و عضوی از اعضای بدن وی نیز صحیح نخواهد بود .[۱۴۳]
اما در پاسخ به نظرات ارائه شده باید گفت : با توجه به تفسیر به عمل آمده از مفاد آیه ، چنین برداشتی صحیح نمی باشد . زیرا ، در بسیار از موارد قطع اعضای بدن با نوعی ایثار و احسان همراه است .
اگرچه جنبه مادی آن نیز دارای اهمیت و ارزش است . اما این هدف در مرتبه دوم قرار می گیرد و کرامت انسان با ایثارگری و احسان اختیاری خدشه دار نمی شود ، زیرا فرض موضوع این است که انسان بطورآگاهانه و با اختیار ، عضوی از اعضای بدن خود را برای حفظ حیات انسانی دیگر ، در اختیار انسان دیگری قرار و حیات وی را نجات می دهد .و این عمل آگاهانه نه تنها با کرامت انسان منافاتی ندارد ، بلکه در بسیاری از موارد موجب تعالی و کمال انسان نیز می گردد و عرف جامعه امروزی و بنای عقلا براین کار ارزش خاصی قائل است .[۱۴۴]
در یکی از قرار های مجمع فقهی اسلامی در این زمینه آمده است :
گرفتن عضو از بدن انسانی و پیوندآن در بدن انسان مضطر دیگر برای نجات جان یا برگرداندن عملکرد و وظایف اعضای اساسی بیمار عملی است جایز ، که نه تنها هیچ منافاتی با کرامت انسانی دهنده آن نداشته بلکه در این کار مصلحت فراوان و یاری خیر به بیمار نهفته است و این عملی است مشروع به شرط اینکه شروطی از موارد زیر در آن رعایت گردد :
۱- دادن عضو باعث ورود ضرری که به حیات فرد لطمه وارد می کند نباشد . زیرا در این صورت عمل مصداق القاء نفس در هلاکت و غیر مجاز خواهد بود .

 

 

اعطاء عضو با میل دهنده آن باشد و با اکراه او صورت نپذیرد و… [۱۴۵]

۲-۲-۹ دلیل نهم : تقطیع جسد با حفط احترام میت در تعارض است .
دسته ای از فقها با این استدلال که حفظ حرمت میت لازم است و قطع نمودن اعضای بدن با حفظ حرمت آن در تعارض می باشد ، قطع اعضاء و خرید و فروش آن را جایز نمی دانند . آنان در دفاع از عقیده خود به روایاتی استناد می نمایند که در آن ها حرمت جسد میت با انسان زنده یکسان دانسته شده است که در ذیل چند نمونه از آن روایات آورده می شود .

 

 

رواه عبدالله بن سنان عن أبی عبدالله ( علیه السلام ) أنه قال « لأنٌ حرمته میتا کحرمته و هوحی » یعنی : حرمت میت مانند حرمت انسان زنده است .

ورد فی صحیحه جمیل عن غیر واحد من أصحابنا عن أبی عبدالله (علیه السلام ) قال:
« قطع رأس المیت أشد من قطع رأس الحی » . یعنی ، قطع سر میت زشت تر از قطع سر انسان زنده است .

سألت أبا عبدالله (علیه السلام) عن رجل کسر عظم میت ، قال : « حرمته میتا أعظم من حرمته و هو حی» . یعنی از امام صادق (ع) در مورد شخصی که استخوان میتی را شکسته بود سوال شد فرمود : حرمت تجاوز به میت بزرگتر از حرمت تجاوز و اهانت به انسان زنده است .

رواه محمد بن مسلم عن أبی جعفر ( علیه السلام ) – فی حدیث – قال « إن الله حرم من المومنین أمواتا ما حرم منهم أحیاء » . یعنی ، خداوند همان چیزی را بر اموات محترم شمرده که رعایت آن را بر افراد زنده محترم شمرده است .[۱۴۶]

این دسته از فقها با استناد به روایات فوق چنین استدلال می کنند که : از این روایات به دست می آید که ، اجساد اموات مانند سنگ ها و درخت های پراکنده در صحراها نمی باشند ، بلکه برای آن ها حرمتی مانند حرمت زمان حیات آنها وجود دارد . پس همان گونه که تعدی به آن ها به شکل قطع و جرح و شکستن اعضا در زمان حیات ، مجاز نمی باشد .
به همین ترتیب تعدی به آن ها بعد از حیات نیز مجاز نخواهد بود و مقتضی این دلیل ، حرمت تشریح جسد مسلمانان است . وخلاصه آنچه بیان شد در حرام بودن تقطیع جسد مسلمان قرار دارد .[۱۴۷] اما در مقابل برخی قطع اعضای میت را در مواردی که حفظ حیات مسلمانی برآن باشد جایز می دانند و می گویند :
« إذا توقف حیاه مسلم علی قطع عضو من المیت بالفعل أجازه بعضهم لتقدیم وجوب حفظها علی حرمه قطع عضو المیت ، فإنه أهم منها » [۱۴۸] . دسته ای نیز با این استدلال که قطع عضو ممنوع بعد از موت ، قطع عضو عدوانی است نه هر قطع عضوی ؛ می گویند : تقطیع ممنوع بعد از موت ، تقطیع عدوانی اجساد اموات است . و روایات منصرف از تقطیعی است که با اذن فرد در اثر وصیت انجام می شود. زیرا در این صورت عمل تقطیع ، امری است عقلایی ، که منافی با حفظ حرمت میت نمی باشد .[۱۴۹]
پس به عنوان نتیجه می توان گفت : هرگاه در قطع عضو سوء نیتی نباشد ، موجب هتک حرمت میت نمی شود و در کتاب وسائل الشیعه نیز روایتی از امام کاظم (ع) در این خصوص ذکر شده است :
« سالت العبد الصالح عن المراه تموت و ولدها فی بطنها . قال : یشق بطنها و یخرج ولدها » .
یعنی از امام کاظم (ع) پرسیدم : زنی از دنیا رفته است و در شکم او بچه ای وجود دارد ، تکلیف چیست ؟ فرمود : شکم او را پاره کنید و بچه را بیرون آورید . از این روایت دو نکته قابل استخراج است :
اول اینکه ، شکافتن شکم مادر برای نجات فرزند ، مجاز شمرده شده است . به عبارت دیگر مهم
( حفظ حرمت میت ) فدای اهم ( نجات جان بچه ) شده است . و این خصوصیت به مواردی که حفظ حیات کسی بر تشریح یا قطع عضو میت باشد ، نیز سرایت می کند .[۱۵۰]
دوم اینکه ،آنچه در قطع اعضای میت باعث هتک حرمت جسد مسلمان می گردد زمانی است که این عمل با سوء نیت و بطور عدوانی باشد ، فلذا چنانچه این دو عنصر وجود نداشته باشد ، نه تنها قطع عضو اهانت به جسد میت تلقی نمی گردد ، بلکه نشان دهنده ارزش والای انسانی و موجبات خیرات اخروی برای آن فرد نیز خواهد شد .

 

۲-۲-۱۰ دلیل دهم : اضرار به نفس حرام است .

از جمله دلایلی که مخالفین قطع اعضای بدن به آن استناد می نمایند ، مسئله حرمت اضرار به نفس است و در این رابطه به قاعد لاضرر و لاضرار در اسلام استناد می نمایند .[۱۵۱] و می گویند :
« حرمه قطع الحی بعض أعضاء بدنه للغیر، فإنه إضرار بالنفس و البدن ، و الإضرار حرام فی الشریعه ، سواء بنفسه أو بغیره ، و سواء انجرٌ إلی تلف النفس أم لم ینجر » .[۱۵۲]
یعنی ، قطع عضو انسان زنده برای دیگری حرام است زیرا ، این عمل اضرار به نفس است ، و اضرار در شریعت اسلام حرام می باشد ، حال چه این اضرار به بدن ، یا به نفس باشد و سوای اینکه این اضرار منجر به تلف نفس انسان بگردد یا نگردد . اما گروهی در مخالفت با نظریه ارائه شده می گویند :
« ویناقش ( مورد اشکال است ) بعدم وجود دلیل دال علی حرمه الاضرار بالنفس مطلقا سوی بعض الاخبار غیر التامه سندا و دلاله ، و اما سیره العقلاء علی عدم الاضرار بالنفس فقد عرفت أنها لا تشمل مثل هذه الموارد .»[۱۵۳]
یعنی ، به این نظر اشکال وارد است زیرا ، بجز بعضی از اخبار که از نظر سند و دلالت کامل نیست ، دلیل دیگری که نشان دهنده حرمت اضرار نفس به طور مطلق باشد وجود ندارد ، و سیره عقلا که بر حرمت اضرار به نفس قرار دارد ، شامل این موارد نمی گردد .

 

موضوعات: بدون موضوع
[چهارشنبه 1400-01-25] [ 06:16:00 ق.ظ ]