لحن این آیات کاملاً لحن دفاع است، دفاع در راه دین و عقیده و ایما ن را بیان میکند چون آیه صراحتاً اعلام میدارد که اینهایی که مورد تجاوز قرار گرفته جرمی نداشتهاند جز اینکه میگفتند: پروردگار ما خدای یکتا است.
در واقع اسلام مسئلهی جهاد را در برابر کفار و مشرکانی مطرح میکند که میخواهند آزادی عقیده و ایمان مسلمین را از آنها سلب کنند و نکتهی قابل توجه دیگر در این آیه این است که میگوید اگر جهاد در راه عقیده، در مقابل متجاوزان به دین و عقیدهی الهی، صورت نگیرد، تمام مراکز عبادت در جهان نابود میشود و فقط نگفته مساجد(عبادتگاه های مسلمانان) بلکه مراکز عبادت یهودیان، مسیحیان و دیگران نیز نابود میشوند و محل عبادتی در روی کرهی زمین برای اهلش باقی نمیماند و در پایان خداوند هدف از جهاد را یاری دین الهی معرفی میکند نه تجاوز یا کشتار و تحمیل عقیده و… .
به همین خاطر در فقه اسلام و در نگاه فقهای اسلام جهاد دفاعی امری است واجب و نیازی به اذن و حاکم شرع ندارد، و یک وظیفهی شرعی بر عهدهی همهی کسانی که توانایی آن را دارند ـ اعم از زن و مرد و پیر و جوان ـ است.
به عنوان مثال در اینجا به ذکر فتوای مکارم شیرازی، یکی از مجتهدین اعظم اشاره میکنیم:”دفاع بر همهی مسلمانان در برابر هجوم دشمنان به بلاد اسلام و مرزهای آن واجب است از طریق بذل مال یا جان یا هر وسیلهی دیگر و در این امر احتیا ج به اذن حاکم شرع نیست.”(مکارم، رسالهی توضیح المسائل، ص۴۸۱، مسئلهی۲۴۱۱)
جهاد ابتدایی:” یک جهاد آزادی بخش است. خداوند دستورها و برنامههایی برای سعادت و تکامل انسانها مطرح کرده است و پیامبران را موظف ساخته که این دستورها را به مردم ابلاغ کنند، حال اگر فرد یا جمعیتی ابلاغ این فرمانها را مزاحم منافع پست خود ببیند و سر راه پیامبران موانعی ایجاد نماید، آنها حق دارند، نخست از طریق مسالمتآمیز و اگر ممکن نشد با توسل به زور این موانع را از سر راه دعوت خود بردارند و آزادی تبلیغ را برای خود کسب کنند.”(هاشمی، پرسمان قرآنی فلسفهی احکام، ص۱۱۳)
تعریف دیگری از جهاد ابتدایی:” جهاد ابتدایی جهادی است که مسلمانان به فرمان ولی امرشان(امام معصوم) به سوی کافران میروند و با جهاد موانع غیرمنطقی دعوت اسلام را برمیدارند تا ندای حیاتبخش اسلام به گوش مردم تحت ستم زمامداران ستمگر و سردمداران کفر پیشه برسد و آنان برای یافتن و برگزیدن دین حق فرصت تفکر بیابند.”(اسلامی، پلورالیسم دینی از منظر قرآن، ص۳۴۴)
بنابر تعریف جهاد ابتدایی، همانطور که در ادامه نیز خواهیم گفت روح جهاد ابتدایی به جهاد دفاعی و دفاع از مظلومان برمیگردد زیرا مستکبران مانع نفوذ تعلیم و تبلیغ دین اسلام به زیر دستان خود میشوند و جهاد با طغیانگران به معنای از بین بردن مانع برای رسیدن معارف حقیقی دین به محرومان است. پس در واقع همهی جنگهای اسلام از نوع دفاعی است و اسلام هرگز جهاد تهاجمی که در راه گسترش آزادی و آزادگی نباشد و هدفش سلطهجویی یا تحمیل عقیده باشد ندارد. در ادامه هدف از جهاد ابتدایی را به صورت واضحتر بیان میکنیم:”هدف از جهاد ابتدایی تحمیل عقیده نیست، بلکه رهانیدن مردم تحت ستم از زنجیر اسارت طاغوت ها و گشودن فضای تفکر صحیح است، چنانکه در جنگ مسلمانان صدر اسلام، رستم بن فرخزاد، سردار سپاه ایران از فرمانده لشکر اسلام پرسید: هدف شما از جنگ چیست؟ او گفت: «أخرَجَ العِبادَ مِن عِبادَهِ العِبادِ إلی عِبادَهِ اللهِ… اللهُ جاءَ بِنا وَ هُوَ بَعَثَنا لِنُخرِجَ مَن یَشاءُ مِن عِبادِهِ مَن ضیق الدُّنیا إلی سِعَتِها وَ مِن جَورِ الأدیانِ إلی عَدلِ الإسلامِ »: جهاد ما برای این است که بندگان خدا را از یوغ بندگی بشر (طاغوتها) رهایی بخشیم و به سوی بندگی خدا هدایت کنیم… خدا ما را آورد و ما را برانگیخت تا بندگانی را که او میخواهد از تنگنای دنیا به گسترهی آن و از جور ادیان به عدل اسلام خارج کنیم.” (همان)
“نکتهای که یادآوری آن در اینجا لازم به نظر میآید اینکه متأسفانه در ادبیات سیاسی مصطلح در غرب واژهی« جهاد» به غلط جنگ مقدس ترجمه شده است و پیوسته با عدم مدارا و جنگهای خونین و مخوف تداعی میگردد. اگر به تبار و استعمال این واژه در قرآن کریم بنگریم خواهیم دید که در ادب قرآن این واژه به معنی کوشش جدی برای تحقق بخشیدن به امر خیری است… .”(حیدری، مروت و مدارای پیامبر، ص۴۷)
اما آیاتی که در قرآن دربارهی جهاد آمده است دو دستهاند: برخی به طور مطلق آمدهاند یعنی هیچ قیدی برای قتال یا جهاد در آنها ذکر نشده است و دستهی دیگر مقید آمدهاند یعنی قتال و جهاد همراه با یک قید یا محدودیت خواسته شده است.
۴ـ۲ـ۱) برخی از آیات مطلق دربارهی جهاد
ـ « فَإِذَا انْسَلَخَ الْأَشْهُرُ الْحُرُمُ فَاقْتُلُوا الْمُشْرِکِینَ حَیْثُ وَجَدْتُمُوهُمْ وَ خُذُوهُمْ وَ احْصُرُوهُمْ وَ اقْعُدُوا لَهُمْ کُلَّ مَرْصَدٍ فَإِنْ تابُوا وَ أَقامُوا الصَّلاهَ وَ آتَوُا الزَّکاهَ فَخَلُّوا سَبِیلَهُمْ إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِیمٌ» (توبه/۵): پس چون ماه های حرام سپری شد مشرکان را هر کجا یافتید بکشید و آنان را دستگیر کنید و به محاصره درآورید و در هر کمینگاهی به کمین آنان بنشینید پس اگر توبه کردند و نماز برپا داشتند و زکات دادند راه برایشان گشاده گردانید، زیرا خدا آمرزندهی مهربان است.
ـ « قاتِلُوا الَّذِینَ لا یُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَ لا بِالْیَوْمِ الْآخِرِ وَ لا یُحَرِّمُونَ ما حَرَّمَ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ لا یَدِینُونَ دِینَ الْحَقِّ مِنَ الَّذِینَ أُوتُوا الْکِتابَ حَتَّى یُعْطُوا الْجِزْیَهَ عَنْ یَدٍ وَ هُمْ صاغِرُونَ» (توبه/۲۹): با کسانی از اهلکتاب که به خدا و روز باز پسین ایمان نمیآورند، و آنچه را خدا و فرستادهاش حرام گردانیده حرام نمیدارند و متدین به دین حق نمیگردند، کارزار کنید، تا با [کمال] خواری به دست خود جزیه دهند.
ـ « وَ قاتِلُوهُمْ حَتَّى لا تَکُونَ فِتْنَهٌ وَ یَکُونَ الدِّینُ کُلُّهُ لِلَّهِ فَإِنِ انْتَهَوْا فَإِنَّ اللَّهَ بِما یَعْمَلُونَ بَصِیرٌ» (انفال/ ۳۹): و با آنان بجنگید تا فتنهای بر جای نماند و دین یکسره از آن خدا گردد. پس اگر از کفر باز ایستند قطعاً خدا به آنچه انجام میدهند بیناست.
در این آیات خداوند میخواهد به وسیلهی جهاد، اساس شرک و بتپرستی و مخالفت با دین الهی و هر نوع فتنهای از روی زمین پاک شود و آیین همهی مردم همان آئین الهی باشد.
۴ـ۲ـ۲) برخی از آیات مقید دربارهی جهاد
ـ « وَ قاتِلُوا فِی سَبِیلِ اللَّهِ الَّذِینَ یُقاتِلُونَکُمْ وَ لا تَعْتَدُوا إِنَّ اللَّهَ لا یُحِبُّ الْمُعْتَدِینَ » (بقره/۱۹۰): و در راه خدا با کسانی که با شما میجنگند، بجنگید، ولی از اندازه درنگذرید زیرا خداوند تجاوزکاران را دوست ندارد.
ـ « … وَ لا تُقاتِلُوهُمْ عِنْدَ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ حَتَّى یُقاتِلُوکُمْ فِیهِ فَإِنْ قاتَلُوکُمْ فَاقْتُلُوهُمْ کَذلِکَ جَزاءُ الْکافِرِینَ» (بقره/۱۹۱)… در کنار مسجدالحرام با آنان جنگ مکنید، مگر آنکه با شما در آنجا به جنگ درآیند پس اگر با شما جنگیدند، آنان را بکشید، که کیفر کافران چنین است.
ـ « وَ إِنْ نَکَثُوا أَیْمانَهُمْ مِنْ بَعْدِ عَهْدِهِمْ وَ طَعَنُوا فِی دِینِکُمْ فَقاتِلُوا أَئِمَّهَ الْکُفْرِ إِنَّهُمْ لا أَیْمانَ لَهُمْ لَعَلَّهُمْ یَنْتَهُونَ»(توبه/۱۲): و اگر سوگندهای خود را پس از پیمان خویش شکستند و شما را در دینتان طعنه زدند، پس با پیشوایان کفر بجنگید، چرا که آنان را هیچ پیمانی نیست، باشد که [ازپیمان شکنی] باز ایستند.
ـ « أَ لا تُقاتِلُونَ قَوْماً نَکَثُوا أَیْمانَهُمْ وَ هَمُّوا بِإِخْراجِ الرَّسُولِ وَ هُمْ بَدَؤُکُمْ أَوَّلَ مَرَّهٍ…» (توبه/۱۳): چرا با گروهی که سوگندهای خود را شکستند و بر آن شدند که فرستادهی خدا را بیرون کنند، و آنان بودند که نخستین بار [جنگ] را با شما آغاز کردند، نمیجنگید؟
ـ «… فَإِنِ اعْتَزَلُوکُمْ فَلَمْ یُقاتِلُوکُمْ وَ أَلْقَوْا إِلَیْکُمُ السَّلَمَ فَما جَعَلَ اللَّهُ لَکُمْ عَلَیْهِمْ سَبِیلاً» (نساء/۹۰):… پس اگر از شما کنارهگیری کردند و با شما نجنگیدند و با شما طرح صلح افکندند؛[دیگر] خدا برای شما راهی [ برای تجاوز] بر آنان قرار نداده است.
ـ « أُذِنَ لِلَّذِینَ یُقاتَلُونَ بِأَنَّهُمْ ظُلِمُوا وَ إِنَّ اللَّهَ عَلى‏ نَصْرِهِمْ لَقَدِیرٌ»(حج/۳۹): به کسانی که جنگ بر آنان تحمیل شده، رخصت [جهاد] داده شده است، چرا که مورد ظلم قرار گرفتهاند، و البته خدا بر پیروزی آنان سخت تواناست.
۴ـ۲ـ۳) توضیحاتی دربارهی آیات مقید
ـ آیهی۱۹۰ سورهی بقره به صراحت اعلام میکند که مسلمانان زمانی حق دارند قتال کنند که دشمن جنگ را شروع کرده باشد و بنابراین جنگ جنبهی تدافعی داشته باشد و جملهی فی سبیل الله نشان میدهد که هدف از جهاد فقط رضایت خدا و در راه خدا گام برداشتن است. این تعبیر، هدف اصلی جنگهای اسلامی را بیان میکند و جنگ در منطق اسلام هرگز به خاطر انتقام جویی، جاه طلبی، سلطهجویی، تحمیل عقیده یا بدست آوردن غنائم و اشغال سرزمینهای دیگر نیست… بلکه برای گسترش قوانین الهی و بسط توحید و عدالت و دفاع از حق و ریشهکن ساختن ظلم و فساد و تباهی است همین نکته است که جنگهای اسلامی را از تمام جنگهایی که در جهان روی میدهد جدا میسازد. جملهی «لاتعتدوا…» (یعنی تجاوز نکنید) میرساند که مسلمانان نباید هنگام جهاد پا را از حد فراتر نهند و تمام مسائل و شئونات اخلاقی باید حفظ شود. علامه طباطبایی(ره) ذیل این آیه میفرماید:”قتال به معنای آن است که شخص قصد کشتن کسی را کند، که او قصد کشتن وی را دارد و در راه خدا بودن این عمل به این است که غرض تصمیمگیرنده اقامهی دین و اعلای کلمهی توحید باشد… نه استیلای بر اموال و ناموس آنها. پس قتال در اسلام جنبهی دفاع دارد… به خلاف جنگ که معنای بیرون شدن از حد است… و نهی از اعتدا نهیی است مطلق، در نتیجه مراد از آن، مطلق هر عملی است که عنوان تجاوز بر آن صادق باشد. مانند قتال قبل از پیشنهاد مصالحه بر سر حق، قتال ابتدایی، قتل زنان و کودکان، قتال قبل از اعلان جنگ با دشمن و امثال اینها.”(طباطبایی، تفسیر المیزان، ج۲، صص۸۹-۸۸)
ـ در شأن نزول آیهی۱۹۱ سورهی بقره آمده است که:” یکی از اصحاب پیامبر اکرم(ص) مردی از کفار را در یکی از ماه های حرام کشت. مسلمانان او را بر این عمل سرزنش کردند در این موقع آیهی کریمه نازل شد که شرک مشرکان بالاتر از کشتن در ماه حرام است اگر چه خود این کشتن حرام است.”( طبرسی، مجمع البیان، ج۲، ص۲۳۲)
طبرسی ذیل این آیه(۱۹۱سورهی بقره) مینویسد:” منظور از« لا تُقاتِلُوهُمْ عِنْدَ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ…» ممنوعیت شروع به نبرد در مسجدالحرام و کشتن مشرکان است مگر اینکه آنان آغاز کنند که مسلمین حق دفاع دارند … .” (همان، ص۲۳۳) بنابراین مسلمانان بر حسب این دستور حق ندارند نبرد تهاجمی یا ابتدایی داشته باشند، و آغازکنندهی جنگ باشند مگر آنکه مورد تعرض و تهاجم قرارگیرند و از باب دفاع، دشمن متجاوز را سرکوب کنند.
ـ در آیهی۱۲سورهی توبه مطلبی قابل توجه نهفته است آن هم پیکار با پیشوایان کفر، نه با تودهی مردم. زیرا رهبران و سردمداران کفر از طرفی عهد و پیمان خویش را میشکنند و از طرف دیگر باعث گمراهی مردم میشوند.
جوادی آملی با استناد به این آیه مینویسد:”قرآن کریم بیدینی دیگران را بهانهای بجا برای جنگیدن با آنها به شمار نمیآورد، اما شکستن أیمان و سوگندها (عهد و پیمان) را سبب جنگ با ایشان میشمارد.”(جوادی آملی، فلسفهی حقوق بشر، ص۱۵۷)
ـ در آیهی۱۳ سورهی توبه نیز علت پیکار مسلمانان را پیمانشکنی مخالفان و آزار و اذیت پیامبر(ص) و اینکه آنها شروعکنندهی جنگ هستند میداند. و میگوید: آغازگران جنگ مسلمانان نیستند.
ـ آیهی۹۰ سورهی نساء به صراحت بیان میکند که اگر کفار بخواهند صلح و آشتی برقرار کنند و با مسلمین در صلح و آرامش به سر برند و قصد آزار و اذیت آنها را نداشته باشند مسلمانان باید به خواستهی آنها توجه کنند و هرگز با آنها پیکار نکنند.
ـ دربارهی آیهی ۳۹ سورهی حج نیز قبلاً مطالب مربوطه را گفتیم: اینکه این آیه اذن قتال و جنگ را به کسانی داده است که از طرف دشمن مورد تهاجم و ستم قرار گرفته باشند. یعنی جنگ و جهاد جنبهی تدافعی داشته باشد نه تهاجمی.
نکتهای که در اینجا باید بیان کنیم این است که در علم اصول قاعدهای داریم مبنی بر حمل مطلق بر مقید. هرگاه در موردی، حکمی به صورت مطلق و مثبت بیان شود و سپس همان حکم به گونهای مقید ذکر گردد، اتفاق علمای اصول بر آن است که در چنین وضعی باید مطلق حمل بر مقید گردد، یعنی شخص مأمور، باید حکم مطلق را رها کرده و به حکم مقید عمل نماید؛ زیرا عمل به مقید از مطلق کفایت میکند و تکلیف مأمور را ساقط میکند. بنابراین، در مورد آیات جهاد، از نظر تجزیه و تحلیل علمی، مطلب بدین گونه عمل میشود؛ یعنی تمام آیات مطلق حمل بر آیات مقید میگردند. (ر.ک: ناصری، اسلام چه میگوید، صص۱۳-۱۱۲)
خداوند میخواهد زمین از آلودگی به شرک و بتپرستی پاک شود و جهاد را بر اساس اصول صحیح و منطق تشریع کرده و هرگز آن را وسیلهی سلطهجویی و کشورگشایی و غصب حقوق دیگران و تحمیل عقیده و استعمار و استثمار قرار نداده است.
در کتاب اسلام چه میگوید علت جنگهای مسلمانان با کفار و یهودیان بررسی شده است. (جنگهای بدر، احد، خندق، غزوهی بنی قینقاع، بنینضیر و بنیقریظه، جنگ بنیالمصطلق، صلح حدیبیه، جنگ خیبر، فتح مکه، غزوهی حنین، طائف، تبوک و..). نویسنده از منابع معتبر چون سیرهی ابن هشام، تاریخ یعقوبی، السیره النبویه و… استفاده کرده و پس از بررسی اینطور نتیجهگیری کرده است که تمام این جنگها یا جنبهی تدافعی داشته و یا به خاطر پیمانشکنی و خیانت و آزار و اذیت طرف مقابل بوده و در هیچکدام از این جنگها هدف کشورگشایی، جاه طلبی یا تحمیل عقیده نبوده است. (ر.ک: همان، صص۱۳۱-۱۱۴)
بنابراین” گسترش و میدان وسیعی که اسلام برای حقوق بشر و آزادی اندیشه باز کرده در هیچیک از فرهنگهای ادیان دیگر وجود ندارد. برای مثال اگر ما آیات سورهی توبه را بررسی کنیم متوجه میشویم که چقدر خداوند به مشرکین فرصت داده و راه را برای سعادت و نجات آنها از شرک و کفر باز کرده است.”(امامی، ادیان و مذاهب را آن طوری که هستند بشناسیم، ص۱۴۲)
علامه طباطبایی(ره) در سخنان خود دربارهی جهاد، آن را یک رکن از دین میشمرد که مدافع اصل توحید است، ایشان در اینباره میفرماید: “جنگ و جهادی که اسلام، مسلمانان را به سوی آن خوانده، جهاد به ملاک زورمداری نیست. اسلام، نخواسته با زور و اکراه دین را گسترش داده و آن را در قلب تعداد بیشتری ازمردم جا دهد؛ بلکه جهاد به ملاک حقمدای است و اسلام جهاد را رکن شمرده تا حق را زنده سازد و از نفیسترین سرمایه های فطرت یعنی توحید دفاع کند، و اما پس از آن که توحید در بین مردم گسترش یافت، و همه به آن گردن نهادند، هرچند آن دین، دین اسلام نباشد، بلکه دین یهود یا نصارا باشد، دیگر اسلام اجازه نمیدهد مسلمانی با موحد دیگری نزاع و جدال کند.” (طباطبایی، تفسیر المیزان، ج۲، ص۵۲۵)
۴ـ۲ـ۴) عفو عمومی در فتح مکه، پاسخی دیگر به شبههی جهاد
ماجرای فتح مکه به دست پیامبر(ص) و مسلمانان و عفو عمومی کافران و مشرکان توسط پیامبر(ص) میتواند جواب افرادی باشد که اسلام را دین شمشیر و زور میپندارند. باید گفت اگر پیامبر اکرم(ص) با زور و شمشیر مردم را به پذیرش دین اسلام واداشت پس چرا هنگام فتح مکه این کار را نکرد. تاریخ نشان میدهد که مردم مکه و به ویژه مستکبران و سردمداران کفر و شرک تا زمانی که پیامبر اکرم(ص) در مکه بودند از آزار و اذیت ایشان و پیروانش لحظهای کوتاهی نکردند و پس از هجرت نیز مدام با ایجاد توطئه و فراهم نمودن اسباب قتال و جنگ سعی در نابودی مسلمانان داشتند. به پیامبر تهمتهایی چون ساحر، کاهن، و مجنون میزدند و خلاصه از هر حربهای علیه آنان استفاده میکردند. اما زمان فتح مکه پیامبر بر همهی آنها تسلط پیدا کرد و میتوانست هرطور که بخواهد با آنها رفتار کند اما ایشان برخلاف روش آنها با رحمت و عطوفت به آنان نگریست و فرمود: از برای محمد(ص) قومی بد بودید، او را تکذیب کردید، از پیش خود او را ندیدید… تصمیم بر قتل او گرفتید، از هر گونه زیان و زحمت مضایقه نکردید، … اما با این همه شما را عفو کردم، جرم شما را بخشیدم و از گذشته ها گذشتم، بروید که شما آزادید راه خویش پیشگیرید و به هر جا که میخواهید بروید، کسی را با شما کاری نیست، که امروز روز وفا و نیکی کردن است.”(ناصری، اسلام چه میگوید، ص۱۲۷، به نقل از کتاب سیرهی ابن هشام )
محمد عبده در زمینهی دفاع از اسلام در مقابل کسانی که این دین را دین شمشیر و اجبار معرفی کردهاند سخنی لطیف دارد؛ ایشان میگوید:” به آنها که میگویند اسلام با قدرت شمشیر پیش رفته است باید گفت این قدرت در کجا و کی اعمال شده، در مکه یا مدینه؟ در مکه پیغمبر قدرتی نداشت، او از ترس مخالفان نمازش را در خفا میخواند و مسلمانان با انواع عذاب و شکنجههای جسمی و روحی از دست مشرکین مبتلا بودند تا آنجا که بر اثر شدت ناراحتی شبانه از مکه هجرت کردند. اگر میگویند اعمال این قدرت در مدینه بود باید توجه داشت که آیهی لا إِکْراهَ فِی الدِّینِ… در سالهای اول هجرت نازل شده و هرگونه اکراه و اجبار را برای پیشرفت اسلام منع کرده است. بنابراین اینگونه ادعا یعنی اکراه بر پذیرش دین از طرف اسلام، به مسائل سیاسی نزدیکتر است تا به مسائل دینی، زیرا دین جوهرهاش ایمان است و ایمان یک امر قلبی است که با زور و اکراه در قلب کسی جایگزین نمیشود… .» (همان، صص۱۷۱و۱۳۵)
خدا که اسلام را دین منطق و تعقل معرفی میکند و به کفار میگوید:«هاتُوا بُرْهانَکُمْ إِنْ کُنْتُمْ صادِقِین» چگونه مردم را در پذیرش دین اجبار میکند. بنابراین؛ جهاد در اسلام یا برای مبارزه علیه طاغوتها و نابودی نظامهای اجباری است که اجازهی تفکر به ملتها را نمیدهد و یا برای زایل ساختن شرک و خرافهپرستی است که در حقیقت یک بیماری است و سکوت در برابر آن، ظلم به انسانیت است.
” در اسلام برای برخورد با دشمن مراحلی تعیین شده است:
۱- بیاعتنایی، « دَعْ أَذاهُم » (احزاب/۴۸)
۲- اعراض، « فَأَعْرِضْ عَنْهُم » (نساء/۶۳)
۳- خشونت، « وَ اغْلُظْ عَلَیْهِم » (توبه/۷۳)
۴- جنگ، « وَ قاتِلُوا فِی سَبِیلِ اللَّهِ الَّذِینَ یُقاتِلُونَکُم » (بقره/۱۹۰)
جنگ مسلمین برای دفاع از خود و دین خداوند است، لکن هدف دشمن از جنگ، خاموش کردن نور خدا« لِیُطْفِؤُا نُورَ اللَّهِ بِأَفْواهِهِم » (صف/۸) و به تسلیم کشاندن مسلمانان است.« لَنْ تَرْضى‏ عَنْکَ الْیَهُودُ وَ لَا النَّصارى‏ حَتَّى تَتَّبِعَ مِلَّتَهُم» (بقره/۱۲۰). (قرائتی، تفسیر نور، ج۱، ص۳۰۳)
قبلاً گفتیم که جهاد ابتدایی، جهاد با سردمداران و رهبران کفر و شرک میباشد آنان که بر سر راه دعوت انبیاء مانع ایجاد میکنند و اجازهی تفکر و آزدی را به تودهی مردم برای انتخاب یک عقیدهی درست نمیدهند. شهید مطهری(ره) در اینباره مینویسد:
“اسلام اگر با کشورهایی جنگید با ملتها نجنگید، با دولتها جنگید یعنی با کسانی جنگید که این زنجیرهای خیالی و اجتماعی را به دست و پای مردم بسته بودند. اسلام با حکومتهای جابر جنگید، کجا شما میتوانید نشان بدهید که اسلام با یک ملت جنگیده باشد؟ و به همین دلیل ملتها در نهایت شوق و رغبت اسلام را پذیرفتند که یکی از آنها ایران خودمان بود.” (مطهری، پیرامون جمهوری اسلامی، صص ۱۲۶-۱۲۵)
تصویر درباره جامعه شناسی و علوم اجتماعی
ایشان در جایی دیگر علل گسترش اسلام را نه تنها استفاده از شمشیر و زور نمیداند بلکه دو علت اساسی که علماء بر آن توافق دارند را ذکر میکند: یکی تشویق بیحد اسلام به تفکر و تعلیم و تعلم بود و دیگری احترامی که اسلام به عقاید ملتها گذاشت. (ر.ک: همان، ص۱۲۷)
به طور خلاصه و کلی باید بگوییم که هدف از تشریع جهاد، تأمین آزادی و رفع موانع آزادی انسانها، در امان ماندن از فتنه، گسترش آرامش و امنیت، نابودی ظلم و ستم، ابلاغ پیام توحید و گسترش عبودیت خداوند، وسیلهای برای حاکمیت حق و عدالت و… است و همانطور که ذکر شد روح جهاد ابتدایی به جهاد دفاعی برمیگردد. مکارم شیرازی در اینباره میفرماید:”در واقع جهاد ابتدایی که مسلمانان به سوی کافران رفته، آنان را به پذیرش اسلام میخوانند و موانع غیر منطقی بر سر راه دعوت به حق را با جنگ از میان بر میدارند، به جهاد دفاعی برمیگردد، لذا غیرمسلمانان«معاهد» که با مسلمانان پیمان دارند و «مهادن» که اهل صلحاند و مزاحمتی برای مسلمانان ندارند و نیز «اهل ذمّه» که در داخل کشور اسلامی زندگی میکنند از هرگونه تعرضی مصونند.” (مکارم، پیام قرآن، ج۱۰، ص۴۰۱)
و سخن آخر اینکه: اسلام حامی و مروج آزادی عقیده و اندیشه و نیز آزادی عقیدهی برخاسته از خردورزی و تعقل است؛ اما از آنجا که بتپرستی هیچ مبنای فکری و منطقی ندارد و تنها بر پایهی خرافات و اوهام و یا تقلید کورکورانه از نیاکان مبتنی است و روح انسان را به جای پرورش دچار انجماد میکند، به شدت از سوی آیین اسلام نفی شده و هرگز به بهانهی آزادی عقیده به آن اجازهی خودنمایی نمیدهد.
و اگر دنیای امروز آزادی بتپرستی، خرافهپرستی و… را آزادی عقیده و اندیشه معرفی میکند و جهاد اسلامی را به سبب مخالفت با بتپرستی محکوم میسازد این مغلطهای بیش نیست زیرا اساساً بتپرستی و خرافهپرستی و هر چه غیر از حقپرستی، هرگز عقیدهای درست نیست که انسانها بخواهند در پناه آزادی عقیده آن را انتخاب کنند. و اگر دیگران میگویند:«پیامبران با مردم جنگیدند تا آنان را به پذیرش دین وا دارند» یا به خاطر اغراض نفسانی است یا به علت ناآگاهی آنان از فطرت اصیل انسانی و هدف از خلقت و آفرینش انسان، چرا که خداوند میفرماید: « وَ ما خَلَقْتُ الْجِنَّ وَ الْإِنْسَ إِلَّا لِیَعْبُدُون» (ذاریات/۵۶): و جن و انس را نیافریدیم جز برای آنکه مرا بپرستند.
۵) سیرهی پیامبر(ص)در برخورد با دگراندیشان
یکی از مباحثی که در بحث آزادی عقیده میتوان مطرح کرد روش برخورد پیامبر(ص) با دگراندیشان و مخالفان میباشد. در واقع این دو مبحث به این شکل با هم ارتباط پیدا میکنند که اگر اسلام مبلغ آزادی عقیده است چه روشی را در ارتباط با مخالفان یا سایرین پیاده میکند؟ نکتهای که در اینجا قابل ذکر است اینکه پیامبر اکرم(ص) رحمه للعالمین است لذا؛ اصل رحمت و محبت را مبنای دعوت خویش قرار میداد و با توجه به آیات قرآن، با تمام دلسوزی جهت هدایت مردم به سمت دین اسلام میکوشید، از طرف دیگر چنانکه در مباحث قبل توضیح دادیم هرگز عقاید اسلام را بر پیروان سایر ادیان یا مخالفان دیگر تحمیل نمیکرد. بنابراین تنها اصلی که میماند اصل مدارا و همزیستی مسالمتآمیز با مخالفان و دگراندیشان است.
رسول جعفریان در تاریخ سیاسی اسلام میگوید:” رسول خدا(ص) مصداق«رحمه للعالمین» بود و به عنوان«خاتم النبیین» رسالتی برتر از قوم عرب و حجاز بر عهدهاش بود این مسأله امری نبود که رسول خدا(ص) در دورهی مدینه، آن هم پس از صلح حدیبیه مطرح کرده باشد، بلکه، از همان آغاز نبوت، وعدهی دستیابی مسلمانان را به گنجهای قیصر و کسری داده و در همان مکه، مشرکان، مسلمانان پابرهنه را به تمسخر وارثان و جانشینان قیصر و کسری میخواندند به هر روی، پس از حدیبیه کار دعوت آغاز شد. در برابر پیامبر(ص) چند گروه منتفذ قرار داشت: یکی شاهان و ملوک کشورهای بزرگ، دوم مقامات مذهبی مسیحی و سوم روسای قبایل معروف و بزرگ در نواحی مختلف جزیره العرب و شامات.” (جعفریان، تاریخ سیاسی اسلام سیرهی رسول خدا(ص)، ج۱، ص۵۹۶)
بنابراین افراد مورد دعوت پیامبر اکرم(ص) از اقشار، ادیان و مذاهب مختلف بودند.
۵ـ۱) روش برخورد پیامبر(ص) با بتپرستان و مشرکان
رسول خدا(ص)، هرگز پیروان سایر ادیان را به پذیرش اسلام مجبور نساخت، ایشان نسبت به بتپرستان و مشرکان سختگیری بیشتری مینمود و مدام از بتپرستان میخواست تا بتپرستی را ترک کنند و از شرک دست بردارند و شخصیت والای انسانی خویش را خوار و ذلیل نسازند و در برابر جماد بیجان زانو نزنند. ولی با این حال هرگز اسلام را بر آنها تحمیل نکرد.
در قسمت عفو عمومی در فتح مکه خواندیم که پیامبر(ص) با نهایت مدارا و محبت با مشرکان و بتپرستان برخورد کرد و آنها را به زور بر پذیرش دین اسلام وادار نکرد. اما آنچه که در این مقوله لازم به ذکر میدانم این است که مدارای پیامبر در مورد مخالفان هرگز به معنای پذیرفتن و حق دانستن آئین آنها نبود زیرا پیامبر(ص)، اساس دعوتش را بر پایهی «قولوا لا اِلهَ اِلا اللهُ تُفلِحوا» نهاده بود. بنابراین هرگز آیین مخالفان، بخصوص بتپرستان و مشرکان را تأیید نمیکرد. ایشان هیچگاه بت و بتپرستی را نپذیرفت و بارها نارضایتی خود را از این شرک تکرار کرده بود.
پیامبر(ص) در برابر بتپرستان و مشرکان قریش، چه در آن زمان که در مکه و در آغاز بعثت بود و قدرت و حکومت در دستش نبود و چه آن هنگام که در مدینه بود و مسلمانان دارای قدرت و شوکت شده بودند با مدارا و مسالمتآمیز رفتار مینمود و تا زمانی که آنها علیه پیامبر(ص) یا مسلمانان اقدامی انجام نمیدادند پیغمبر نیز با آنها کاری نداشت. این در حالی است که پیامبر(ص) هرگز آیین آنها را مبنی بر پرستش بت و شرک قبول نمیکرد ولی از هر فرصتی استفاده میکرد و با دلسوزی تمام آنها را به آیین حق دعوت میکرد.
بنابراین مدارا با سازش فرق میکند زیرا سازش به معنای کرنش در مقابل خواسته دیگری است. اسلام هرگز سازش با عقاید غلط را قبول ندارد. این مطلب را شأن نزول سورهی کافرون تأیید میکند: فردی از امام صادق(ع) دربارهی سورهی کافرون پرسید. ایشان گفتند: مشرکان قریش به پیامبر پیشنهاد آزادی مذهب(از دیدگاه خودشان) داده بودند مبنی بر اینکه یک سال ما بر اساس عقیدهی شما عمل میکنیم و یک سال هم شما بر اساس عقیدهی ما عمل کنید و خدایان ما را بپرستید (احترام به عقاید همدیگر)، اما در این وقت بود که سورهی کافرون نازل شد و خداوند جواب آنها را داد. (ر.ک: قمی، تفسیر قمی، ج۲، ص۴۴۵)
در واقع پیام الهی به پیامبرش این بود که ما با کافران هیچگونه سازشی نداریم. و اکنون که دین اسلام را بعد از دعوت بسیار نمیپذیرید شما به آیین خودتان دلخوش باشید ما نیز بر سر آیین خودمان هستیم.
۵ـ۲) روش برخورد پیامبر(ص) با اهل کتاب
پیامبر اکرم(ص) با اهل کتاب شیوهای کاملاً مداراگونه و همزیستی مسالمتآمیز داشتند زیرا آنان دارای دین الهی بودند هرچند توسط اسلام، ادیان سابق نسخ شدند. اما رفتار پیامبر با آنها نسبت به مشرکان و بتپرستان فرق میکرد. مکارم شیرازی در بیان این تفاوت میفرماید:”اسلام در حین اینکه آزادی عقیده را محترم میشمرد و هیچکس را با اجبار دعوت به سوی این آئین نمیکند، به همین دلیل به اقوامی که دارای کتاب آسمانی هستند، فرصت کافی میدهد که با مطالعه و تفکر آیین اسلام را بپذیرند، و اگر نپذیرفتند، با آنها به صورت یک«اقلیت هم پیمان» (اهل ذمه) معامله میکند و با شرایط خاصی که نه پیچیده است و نه مشکل با آنها همزیستی مسالمتآمیز برقرار مینماید، در عین حال نسبت به شرک و بتپرستی، سختگیر است زیرا شرک و بتپرستی نه دین است و نه آئین و نه محترم شمرده میشود، بلکه یک نوع خرافه و انحراف و حماقت و در واقع یک نوع بیماری فکری و اخلاقی است که باید به هر قیمت که ممکن است آن را ریشهکن ساخت.” (مکارم، تفسیر نمونه، ج۲، ص۲۹)
البته این سخن(سختگیری نسبت به بتپرستی و شرک) منافاتی با بحث قبلی که مدارای پیامبر با مشرکان و بتپرستان بود ندارد. زیرا پیامبر همهی تلاش و کوشش خود را در براندازی بت و شرک انجام داد. مدارای پیامبر با آنها بعد از دعوت مکرر به اسلام بود و در صورت نپذیرفتن اسلام نیز اگر به آزار و اذیت مسلمانان نمیپرداختند و یا پیمانهایی که با مسلمانان بسته بودند را نقض نمیکردند؛ پیامبر با آنها با مسالمت رفتار میکرد. همهی این موارد این نکته را بیان میکند که پیامبر اکرم (ص) هرگز قصد تحمیل عقیده را بر هیچکس حتی بتپرستان و مشرکان نداشت.
” اسلام در مورد کسانی که هنوز اسلام را نپذیرفتهاند، سختگیری نمیکند(منظور اهل کتاب است) و آنها را با دعوت مستمر و تبلیغات پیگیر منطقی به اسلام فرا میخواند، هرگاه نپذیرفتند و حاضر شدند طبق شرایط ذمه همزیستی مسالمتآمیز با مسلمانان داشته باشند نه تنها به آنها امان میدهد بلکه حفظ جان و مال و منافع مشروعشان را به عهده میگیرد.”(همان، ج۱۱، ص۴۲۶)
۵ـ۲ـ۱) دریافت جزیه از اهل کتاب
در زمینهی ارتباط مسلمانان با اهلکتاب شبههای مطرح است و آن دریافت «جزیه» از اهلکتاب
میباشد. برخی گفتهاند دریافت «جزیه» از اهلکتاب با آزادی عقیده منافات دارد. آنها جزیه را نوعی باج گیری مسلمانان از اهلکتاب میدانند. باید گفت:”جزیه مالیاتی است که از اهل کتاب، به سبب اقامتشان در قلمرو حکومت اسلام و متارکه با آنها، گرفته می شود.” (برگزیده فرهنگ قرآن، ج۲، ص۱۴۵)

 

 

موضوعات: بدون موضوع
[چهارشنبه 1400-01-25] [ 01:12:00 ب.ظ ]