نمودار ۲ نمودار کیفیت زندگی (مدل ران) ۵۳
نمودار ۳ مدل کیفیت زندگی بهداشت جهانی ۵۵

 

فصل اول: کلیات پژوهش

مقدمه
بیان مسئله
انگیزه پژوهشگر
هدف پژوهش
اهمیت وضرورت پژوهش
فایده پژوهش

 

مقدمه

در سراسر جهان ودر تمام سطوح اجتماع افراد دارای کم توانی وجود دارند. تعداد این افراد در جهان بسیاراست واین تعدادپیوسته رو به افزایش می‌باشد علل بوجود آورنده کم توانی و پیامد‌های ناشی از آن در جهان یکسان نمی‌باشد. تفاوت در پیامد‌ها ناشی از اوضاع واحوال گوناگون اقتصادی، اجتماعی وفرهنگی جوامع ونیزتسهیلاتی است که دولت ها به رفاه شهروندان خود اختصاص می‌دهند. در عرصه کم توانی شرایط متعدد وخاصی وجود دارد که وضعیت زندگی افراد ناتوان را تحت تاثیر قرار می‌دهد. جهل، غفلت، خرافات وترس ازجمله عوامل اجتماعی هستند که در طی تاریخ کم توانی باعث در انزوا قرار گرفتن افراد ناتوان وبه تاخیر انداختن رشد توانایی‌های آنها شده است. مطالعات تاریخی حاکی از تلاش‌های مستمر افراد دارای کم توانی برای دستیابی به حقوق و فرصت‌های برابر با دیگران است.
تصویر درباره جامعه شناسی و علوم اجتماعی
کم توانی شرایطی است که در توانایی فرد برای انجام کار‌های روزانه وانطباق وی برای داشتن یک زندگی عادی و مستقل در بعد شخصی ویا اجتماعی اختلال ایجاد می‌شود بعبارت دیگرکم توانی مرتبط با محرومیت‌هایی است که فرد بعنوان نتیجه اختلالات و کم توانی‌های خود تجربه می‌کند واین امر باعث می‌شود فرد دارای کم توانی نتواند نقش‌های خود را بسته به سن ویا جنس که در شرایط اجتماعی وفرهنگی طبیعی در نظر گرفته می‌شود انجام دهد. اما درک، توضیح وتبیین این امر ارتباط تنگاتنگ با الگو‌های مفهومی دارد که آن را به اشکال گوناگون توجیه می‌کند، به عنوان مثال دیدگاه‌های پزشکی، اجتماعی، حقوقی و… هر یک توجیهات متفاوتی از کم توانی ارائه می‌کنند. اگر در دیدگاه پزشکی تمرکز بر فرد دارای کم توانی وتوانایی‌های وی می‌باشد، در دیدگاه اجتماعی کم توانی تابعی از ارتباط میان فرد دارای کم توانی ومحیط است و هنگامی اتفاق می‌افتد که این افراد با موانع فرهنگی و اجتماعی مواجه می‌شوند که مانع از برخورداری آنها از سیستم‌های مختلف جامعه که برای دیگر افراد قابل دسترسی است، می‌شود. اگر این واقعیت را بپذیریم که همه افراد بشر آزاد و برابر آفریده می‌شوند، پس باید به این حقیقت نیز اذعان نماییم که همه انسانها می‌باید از منزلت، کرامت و حقوق برابر خوردار باشند. بنابراین هر نوع محرومیت از حقوق انسانی و شهروندی بر مبنای نژاد، رنگ، جنسیت ویا کم توانی تبعیض قلمداد می‌شود، در شرایطی که چارچوب حقوق بین الملل زندگی افراد را در هر نقطه از جهان تغییر داده افراد دارای کم توانی نیز باید بتواننداز تمامی حقوق انسانی برابر با دیگران بهره مند شوند. علیرغم نادیده گرفته شدن تاریخی این افراد، نگاه به آنان می‌باید مورد تجدید نظر جدی قرار گیرد بر اساس حقوق بین الملل و قانون اساسی کشورباید تمام افراد دارای کم توانی بادیده احترام نگریسته شوند و به آنان فرصت برابر برای داشتن یک زندگی عادی داده شود. لذا کم توانی نباید به عنوان عامل عقب ماندگی فرد از جریان عادی زندگی تلقی گردد.
افراد دارای کم توانی اقلیتی بزرگ را در تمامی جوامع تشکیل می‌دهند، هرچند که آنان در کشور‌های پیشرفته و توسعه یافته شرایطی متفاوت از کشورهای در حال توسعه ویا کمتر توسعه یافته دارند لیکن همه در یک تجربه مشترکند و آن تبعیض است. براساس آمار‌های منتشره از سوی سازمان ملل درسند آخرین میثاق جهانی افراد دارای کم توانی در سال ۲۰۰۶، ۶۵ میلیون نفر با کم توانی درسراسر جهان زندگی می‌کنندکه با در نظر گرفتن خانواده‌های آنان حدود دو میلیارد انسان بنوعی با موضوعات مربوط به کم توانی درگیر می‌باشند که این امر خود نشان از لزوم توجه ویژه به شرایط این افراد می‌باشد. در مناطق مختلف ودر هر کشوری از جهان بخصوص در کشور‌های در حال توسعه افراد دارای کم توانی در حاشیه زندگی می‌کنند اغلب آنها از تجربه‌های اساسی زندگی از جمله دستیابی به اموری چون مدرسه رفتن، بدست آوردن شغل، داشتن مسکن مناسب، ازدواج، گذران اوقات فراقت، دسترسی به تسهیلات عمومی، حمل ونقل وحتی سیستم‌های اطلاع رسانی محرومند.
در حدود ۲۰ درصد از فقیر‌ترین افراد جهان دارای کم توانی هستند.
بیش از ۸۵ درصداز افراد دارای کم توانی با فقر زندگی می‌کنند.
بیش از ۵۰ درصد از کم توانی‌هایی که قابل پیشگیری هستند، مستقیماً با فقر ارتباط دارند. این موضوع مخصوصاً در مورد کم توانی‌های ناشی از سوء تغذیه بویژه تغذیه دوران بارداری و بیماری‌های عفونی صدق می‌کند.
در حدود ۹۸ درصد از بچه‌های دارای کم توانی در کشور‌های در حال توسعه به مدرسه نمی‌روند.
در حدود ۳۰ درصد از بچه‌های خیابانی جهان دارای کم توانی هستند.
میزان سواد برای افراد بزرگسال دارای کم توانی کمتر از ۳ درصد است ودر برخی کشور‌ها این آمار برای زنان دارای کم توانی کمتر از ۱ درصد می‌باشد.
سطح مرگ ومیر در کودکان دارای کم توانی بالغ بر ۸۱ درصد می‌باشد با اینکه مرگ ومیر در میان کودکان زیر پنج سال به طور کل به زیر ۲۰ درصد کاهش یافته است در برخی موارد بنظر می‌رسد که کودکان دارای کم توانی از جامعه حذف شده اند.
زنان دارای کم توانی احتمالا ۲ یا ۳ برابر بیشتر از زنانی که دارای کم توانی نیستند، قربانی مسایل فیزیکی وسوء استفاده‌های جنسی می‌شوند. تقریباً ۲۰ میلیون زن هر ساله به دلیل عوارض دوران بارداری یا هنگام زایمان دچار کم توانی می‌شوند(۲۰۰۶, UN).
میان فقر و کم توانی همبستگی وجود دارد، در حالی که افراد فقیر ممکن است در طول زندگیشان دچار کم توانی گردند، کم توانی نیز می‌تواند به فقر منتهی گردد. این افراد معمولاً با تبعیض ومسائل حاشیه نشینی مواجه اند. تبعیض دارای یک پیامد مشخص نیست بلکه بیانگرمحرومیت از سلسله ی بهم پیوسته‌ای از موقعیت هاست که سرنوشت افراد مورد تبعیض را دگرگون میکند. کودک دارای کم توانی که امکان رفتن به مدرسه را پیدا نمی‌کند از دستیابی به درآمد وداشتن شغل پایدار محروم می‌ماند. عدم استقلال مادی موجب وابستگی وی به اطرافیان می‌گردد. زمانی که فرد دارای کم توانی امکان استفاده از تسهیلات عمومی جامعه را نداشته باشد از تعامل با دیگران محروم می‌گردد وعدم دسترسی به منابع جامعه موجب طرد و انزوای فرد دارای کم توانی را فراهم می‌سازد. انباشتگی محرومیت‌ها برای اغلب این افراد بگونه‌ای است که هیچ پله‌ای برای صعود به پله بعدی وجود ندارد. محرومیت آنان نه ناشی از محدودیت در عملکرد این افراد بلکه بدلیل اختلال در سیستم ها وساختار‌ جوامعی است که امکانات موجود درآن برای همه طراحی نشده است. لذا در ادبیات نوین، کم توانی امری است نسبی، که نه ناشی از مشکلات فردی بلکه محصول شرایط جامعه می‌باشد. در واقع زمانی که شرایط جامعه بگونه‌ای باشد که تسهیلات وامکانات ونیزفرصت‌های برابر برای تمامی مردم فراهم نباشد ممکن است که هر فردی به نحوی در معرض عقب ماندگی اجتماعی، اقتصادی، فرهنگی و… قرار گیرد. در این شرایط وضعیت زنان دارای کم توانی بخصوص در کشور‌های در حال توسعه بسیار وخیم‌تر است اغلب آنان با تبعیضی سه گانه مواجه اند: زن بودن، ناتوان بودن و زندگی در یک کشور کمتر توسعه یافته.
عکس مرتبط با اقتصاد

 

برای دانلود متن کامل پایان نامه به سایت 40y.ir مراجعه نمایید.

بیان مسئله

از ابتدای خلقت، بشر در فراز و نشیب زندگی همواره با حوادث و اتفاقات ناشناخته روبرو بوده است. سیل، زلزله، جنگ‌های خانمان سوز، بیماری‌های لاعلاج، فقر، شیوع فحشاء، مواد مخدر ،حوادث و اتفاقات ناشی از کار، تصادفات و… همه از عواملی هستند که سلامت انسان را تهدید نموده و همه ساله گروهی از انسان‌ها را دچار کم توانی می‌سازند.
ازنظر سازمان جهانی بهداشت، کم توانی عبارت است از هرگونه محدودیت یا فقدان توانایی انجام فعالیتهای معمولی ومتعارف که از یک نقص نشات می‌گیرد (سازمان بهداشت جهانی، ۲۰۰۸).
فرد دارای کم توانی کسی است که بخشی از توانایی‌های فیزیکی، جسمی، اجتماعی، حرفه ای، ذهنی و روانی خود را از دست داده یا اصلاً بدست نیاورده است. بنابراین باید سعی شود توانایی‌های او تا حد ممکن افزایش یابد. (نودهی، ۱۳۸۵: ۲۸).
کم توانی بیماری نیست و معمولاً تا پایان عمر با فرد باقی می‌ماند، میزان مرگ و میر و بیماری در بین افراد دارای کم توانی به مراتب بیشتر می باشد. افراد دارای کم توانی غالباً به خدمات و فرصت‌هایی که در اختیار سایر افراد جامعه قرار داده می‌شود دسترسی ندارند. آنان اغلب از تصدی هر گونه شغل مهم و کلیدی در جامعه کنار گذاشته می‌شوند، عدم حضور در امور جامعه منجر به این می‌شود که نیاز‌های آنان در ورطه فراموشی قرار گیرد. کم توانی در اثر تعامل دوسری عوامل حاصل می‌شود، ویژگی‌های فردی که دارای کم توانی است و ویژگی‌های محیطی که ایجاد کننده محرومیت می‌باشد. احساساتی نظیر بی ارزش بودن، سردرگمی، مشکلات برقراری ارتباط اجتماعی، نداشتن آموزش، شغل و درآمد، زندگی منزوی و سایر تبعیضات اجتماعی، محرومیت‌هایی هستند که فرد دارای کم توانی آن‌ ها را تجربه می‌کند. این پیامد‌ها بستگی مستقیم با شرایط محیطی، امکانات و منابع اجتماعی و مقررات تبعیضی در جوامع دارد. هر چند این تبعیضات بر اساس شرایط اجتماعی و کلیشه‌های منفی نسبت به افراد دارای کم توانی وجود دارد اما زنان بار این تبعیضات را بیشتر بر دوش می‌کشند.
در سرشماری نفوس ایران در سال۱۳۶۰ افراد نابینا، ناشنوا، قطع اندام ها، تغییر شکل اندام‌ها وفلج کامل به عنوان فرد ناتوان ودارای کم توانی سرشماری شده اند و افراد فاقد این شرایط از سرشماری خارج بوده ا ند.
در سرشماری ۱۳۷۵ با محور قراردادن خانوار از ۱۲۳۹۸۲۳۵ خانوار کشور نزدیک به ۴۷۹۵۹۰ خانوار دارای فرد دارای کم توانی سرشماری شده اند. بدین ترتیب نسبت خانوارهای دارای فرد دارای کم توانی به خانوارهای عادی ۹/۳ درصد بوده است. این نسبت در نقاط شهری ۴/۳ در صد در نقاط روستایی ۷/۴ در صد محاسبه شده است (محمدی، ۱۳۸۵: ۱۱).
بر اساس مطالعات انجام شده به منظور شناسایی اقشار نیازمند به خدمات بهزیستی، ۲/۶ درصد جمعیت ایران ۶۰ سال و بالاتر بوده اند و۵/۶ در هزار افراد بررسی شده مبتلا به ضعف وعدم کارکرد اندام‌ها و۷/۲ در هزار نیز مبتلا به فلج اندامها می‌باشند. در این بررسی مهمترین علت کم توانی، بیماریها با ۸ /۲۸، ضربه ۳/۲۶، و مشکلات مادر زادی ۷ /۲۱ درصد گزارش شده است (جغتایی، ۱۳۷۷: ۱۳).
سازمان بهداشت جهانی(WHO) معتقد است: تقریباً ۱۰درصد از جمعیت جهان با کم توانی زندگی می‌کنند که بزرگترین گروه اقلیت جهان هستند به دلیل رشد جمعیت جهان، پیشرفت‌های پزشکی و فرایند سالمندی تعداد افراد دارای کم توانی در حال افزایش است، شمار جهانی افراد دارای کم توانی بیش از ۶۵۰ میلیون نفر است که با خانواده‌هایشان رقمی معادل ۲ میلیارد نفر را در بر می‌گیرد که بنوعی درگیر مسئله کم توانی هستند ( ۲۰۰۶ , UN ).
در ایران بر اساس سرشماری نفوس و مسکن کل کشوردرسال ۱۳۸۵ ازجمعیت ۷۰۴۹۵۷۸۲ نفری کشور با در نظر گرفتن نرخ شیوع کم توانی به میزان ۳۸/۴ تعداد ۳۰۸۷۷۱۵ نفر دارای کم توانی در کشور وجود دارد که ازاین تعداد ۲/۲۴ درصد یعنی معادل ۷۴۷۱۳۲ نفر تحت پوشش سازمان بهزیستی قرار دارند که ۳۶ درصد یعنی۹۶۸,۲۶۸نفر را زنان و۶۴درصد یعنی ۱۶۴,۴۷۸ نفر را مردان تشکیل می‌دهند توجه به آمارها نشان دهنده این واقعیت است که افراد دارای کم توانی بخش عظیمی از جمعیت کشور را تشکیل می‌دهند و لذا نمی توان نسبت به مسائل ومشکلات ونیز حقوق آنان بی اعتنا بود. کم توانی و نقص برای زنان در مقایسه با مردان مشکلات بیشتری ایجاد می‌کند و پیامد‌های آن برای زنان بسیار جدی و قابل تعمق است. در بسیاری از کشور ها، بخصوص کشور‌های در حال توسعه محرومیت‌های اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی زنان را از دسترسی به خدماتی مانند: مراقبت‌های بهداشتی، آموزش و پرورش، حرفه آموزی و اشتغال باز می‌دارد و بنابراین در چنین کشور‌هایی زنان دارای کم توانی تقریباً هیچ گونه امکاناتی برای غلبه بر مشکلات خود ندارند، شرکت در فعالیت‌های اجتماعی و فرصت‌های تحصیلی برای دختران و زنان دارای کم توانی بسیار اندک است. احتمال دریافت حرفه آموزی و اشتغال برایشان محدود می‌باشد. زنان دارای کم توانی بشدت در معرض خشونت‌های جسمی، جنسی و روانی قرار می‌گیرند. دختران و زنان دارای کم توانی بیشتر گرفتار فقر می‌باشند، مشارکت آنان در تصمیم گیری‌ها نیز بطور کلی بسیار ناچیز است. در بسیاری از کشور‌ها زنان در صورت ناتوان شدن از سوی شوهرانشان رها شده و از زندگی در کنار فرزندانشان محروم می‌شوند. تحقیقیات در زمینه کم توانی معمولاً نسبت به تفاوت‌های جنسیتی بی تفاوت بوده است (وایت، ۱۹۷۷: ۲۳). لذا در بررسی مسائل مربوط به کم توانی، نیاز‌ها وتجربیات زنانه در نظر گرفته نشده است.
در طی چند دهه گذشته سلامت بعنوان یک حق بشری و هدف اجتماعی در جهان شناخته شده است که باید در دسترس همه انسان‌ها قرار گیرد، اخیراً مفهوم وسیع تری از سلامت بوجود آمده وآن کیفیت زندگی است. برخی کیفیت زندگی را با مفاهیمی چون رضایت مندی از زندگی، خشنودی، آسایش خاطرو حتی زندگی خوب بکار می‌برند (فرانس ۱۹۹۲: ۲۳ ) سازمان بهداشت جهانی کیفیت زندگی را ادراک فرد از موقعیتش در زندگی و در متن فرهنگ و نظام‌های ارزشی که در آن زندگی می‌کند و در ارتباط با هدف، انتظارات و ارتباطات و نیاز هایش می‌داند. بطور کلی کیفیت زندگی دارای ابعاد مختلف فیزیکی، روانی واجتماعی است که پهنه وسیعی از زندگی فرد را در بر می‌گیرد. کیفیت زندگی درک منحصربه فرد هر شخص است در مورد اینکه آیا زندگی او با وجود ارتباطاتی که با دوستان، آشنایان و اجتماعش داردبرایش رضایت بخش و قابل قبول است یا نه؟ (پارک و پارک، ۱۳۷۶). یکی از جامع‌ترین و کامل‌ترین تعاریف کیفیت زندگی به وسیله پروفسور هور نکوئیست(۱۹۸۵) ارائه گشته است وی کیفیت زندگی را بر اساس مطالعات خود و یافته‌های سایرین بعنوان نیاز بیان شده و رضایت عملی در یک تعداد از ابعاد اصلی زندگی با تمرکز خاص بر احساس خوب بودن تعریف می کند به عقیده وی اندازه گیری کیفیت زندگی به وسیله بررسی ابعاد ۵ گانه زیر از زندگی افراد امکان پذیر است.

 

 

قلمرو فیزیکی شامل سلامت بدن و فشار ناشی از بیماری خاص

قلمرو روانی و عاطفی شامل احساس رضایت از زندگی، احساس خوب بودن و عملکرد فکری و عقلانی و اعتقادات

قلمرو اجتماعی شامل تماس اجتماعی و ارتباط مناسب بادیگران بطورعموم وباخانواده وهمسربه طورویژه.

قلمرو رفتاری: فعالیتی شامل ظرفیت پذیرش مراقبت از خود و انجام کار و فعالیت و حرکت

قلمرو مادی، شامل وضعیت اقتصادی و مالی فرد و بطور کلی درک فرد ازرضایت مندی در زندگی (زارعی، ۱۳۸۷: ۲۳).

برغم تمام پیشرفت‌های بشری چنین بنظر می‌رسد، کم توانی یک واقعیت همیشه پایدار خواهد بود و امیدی به ریشه کنی مطلق آن وجود ندارد، اما باید به دنبال راه حل‌هایی برای کیفیت بخشیدن به زندگی افراد دارای کم توانی باشیم، زیرا ناتوانی یک مشکل فردی نیست، بلکه محدودیتی است که از طرف جامعه، مانع مشارکت این افراد در زندگی اجتماعی می‌شود(محمدی، ۱۳۸۵: ۹)
عوامل اجتماعی و اقتصادی چون درآمد، شغل، تحصیل، تأهل، میزان مشارکت در جامعه و… همگی بر کیفیت زندگی فرد دارای کم توانی تأثیر گذار است. اما در دستیابی به همین عوامل نیز زنان دارای کم توانی بدلیل جنسیت خود از فرصت‌های برابر در جوامع بر خوردار نمی‌باشند. دراین تحقیق سعی شده که وضعیت کیفیت زندگی زنان دارای کم توانی بررسی شده و مشخص شود که برخی از متغیر‌های اقتصادی واجتماعی چه تاثیری برکیفیت زندگی آنان دارد.

 

اهمیت و ضرورت

دبیر کل سازمان ملل متحد (دکوئیار، ۱۹۹۶) در مقدمه کتاب Prejudice and Dignity می‌گوید: بیش از۲۵۰ میلیون نفر افراد دارای کم توانی شدید و متوسط در کشور‌های در حال توسعه زندگی می‌کنند که سالیانه ۱۰ میلیون نفر به تعداد آنان افزوده می‌شود، اکثریت آنان را افراد فقیر، وابسته، تحت ظلم و خشونت، فراموش شده و محروم از آموزش‌های عمومی، حرفه‌ای و فاقد شغل تشکیل می‌دهند. آنان زودتر از دیگران می‌میرند و به هنگام زنده بودن نیز هیچ قدرتی ندارند. بین ۱۵ تا ۲۰ درصد از مردمی که زیر خط فقر زندگی می‌کنند دارای نوعی ناتوانی یا ناتوانی هستند. اکثریت آنان بطور مجازی از برنامه‌های خدمات عمومی کنار گذاشته شده اند. آنان نیازمند آماده سازی برای حضور در زندگی در جامعه هستند. حقوق بشر برای آنان در نظر گرفته نمی‌شود. (کمالی، ، ۴۳)
هرچند زنان نیمی از جامعه بشری را تشکیل می‌دهند. اما هرگز صاحب نیمی از فرصت‌های موجود در جامعه نبوده و نیستند. آنان همواره انواع تبعیض‌ها را در زندگی خود تجربه می‌کنند. در این میان زنان دارای کم توانی در قیاس با افراد سالم از حقوق وفرصت‌های برابر با آنها برخوردار نیستند، زنان دارای کم توانی تحت تاثیر کلیشه‌های رایج درباره ناتوانی درقیاس با زنان سالم به دیده تحقیر نگریسته می‌شوند و آنگاه که زنان دارای کم توانی با مردان دارای کم توانی مقایسه می‌شوند، باز هم تحت تأثیر تبعیضات جنسیتی از شرایطی نا برابر رنج می‌برند. این امردسترسی زنان دارای کم توانی را به فرصت‌ها و امکانات و منابع موجود در جامعه بشدت کاهش می‌دهد و بالطبع بر کیفیت زندگی آنان تأثیری بسیار منفی دارد.
در ایران براساس سرشماری کل کشور درسال ۱۳۸۵ از جمعیت ۷۰۴۹۵۷۸۲ نفری کشور با در نظر گرفتن نرخ شیوع ناتوانی به میزان ۳۸/۴ تعداد ۳۰۸۷۷۱۵ نفر دارای کم توانی در کشور وجود دارد که از این تعداد ۲ /۲۴ درصد یعنی معادل ۷۴۷۱۳۲ نفر تحت پوشش سازمان بهزیستی قرار دارند و ۳۶ درصد یعنی۹۶۷,۲۶۸ نفر را زنان و۶۴ درصد یعنی ۱۶۴,۴۷۸ نفر را مردان تشکیل می‌دهند توجه به آمارها نشان دهنده این واقعیت است که مسائل و مشکلات زنان دارای کم توانی بعنوان بخش بزرگی از جمعیت کشور باید مورد تحقیق و بررسی قرار گیرد، هرچند آنان جمعیت بزرگ و گوناگونی را به لحاظ اجتماعی – اقتصادی، فرهنگی و… تشکیل می‌دهند اما همه آنان یک زمینه مشترک دارند و آن تبعیض است. زنان دارای کم توانی با محدودیت‌های متفاوتی مواجه می‌شوند که برخی ناشی از نگرش‌های منفی خود آنان نسبت به ناتوانی شان می‌باشد و بخشی نیزحاصل محیط زندگی آنان است اما در اغلب مواقع این محدودیت‌ها توسط جامعه اعمال می‌شود وتمامی این مشکلات زندگی آنان را با دشواری مواجه می‌سازد. کیفیت زندگی زنان دارای کم توانی تحت تأثیر عوامل اقتصادی، اجتماعی وفرهنگی دگرگون می‌شود بر اساس اصول بیان شده در منشور سازمان ملل متحد که ارزش ومنزلت ذاتی وحقوق برابر وجدا ناپذیر همه اعضای خانواده بشری را بعنوان بنیان آزادی، عدالت وصلح در جهان به رسمیت می‌شناسد. و با یاد آوری میثاق بین المللی حقوق اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی، میثاق رفع کلیه اشکال تبعیض نژادی ومیثاق رفع کلیه اشکال تبعیض نسبت به زنان و ماده ۶ میثاق حقوق افراد دارای کم توانی مصوب سال۲۰۰۷ میلادی دولت‌های عضو اذعان می‌دارند، که زنان و دختران دارای کم توانی در معرض تبعیضات مضاعف قرار دارند بنابر این دولت‌های عضو می‌باید همه اقدامات مناسب را به منظور اطمینان از توسعه، پیشرفت وتوانمند سازی زنان دارای کم توانی جهت بهره مندی آنان از حقوق بشر وآزادی‌های بنیادی مندرج در میثاق به عمل آورند (سازمان ملل متحد، ۲۰۰۷).
امروزه زنان و موضوعات مربوط به آنان برای حکومت‌ها و سیاستگذاران، فعالان حقوقی و نیز پژوهشگران اهمیت ویژه‌ای یافته است. نظم نوین جهانی بگونه‌ای است که جهت گیری دولت‌ها در برابر زنان و دیدگاه‌های جنسیتی آن‌ ها در برنامه ریزی‌های کلان می‌تواند مشروعیت حکومت‌ها را متزلزل سازد. در دوران معاصر زنان بعنوان نیمی از جامعه و نیروی مولد دارای نقشی والا در توسعه جوامع بشمار می‌روند. لذا نیاز‌ها ومشکلات آنان باید مورد توجه جدی دولت‌ها قرار گیرد. زنان دارای کم توانی نیز از این قاعده مستثنی نمی‌باشند، آنان نیز حق دارند به تمام امکاناتی که دراختیار افراد سالم قرار می‌گیرد فارغ از جنسیت خود دسترسی داشته باشند. حق آموزش، حرفه آموزی، داشتن شغل و درآمد مناسب، حق تصمیم گیری در امور مربوط به خود، مشارکت فعال در جامعه و امور سیاسی و نیز داشتن زندگی زناشویی از حقوق مسلم آنان می‌باشد. بنابراین ضروری است که دولت‌ها در کلیه سیاستگذاری‌ها و برنامه ریزی هایشان برای افراد، وضعیت افراد دارای کم توانی و بویژه زنان دارای کم توانی را در نظر بگیرند.
ضرورت تحقیق درباره کیفیت زندگی از اهداف مشخص سازمان‌های اجتماعی، رفاهی و بهداشتی درمانی است. سیاست گذاران و مجریان دولتی که در حیطه‌های مختلف خدمات اجتماعی، رفاهی، توان بخشی، پزشکی، بیمه‌ای و… فعالیت می‌کنند نسبت به حفظ وتوسعه کیفیت زندگی نگران هستند وهر از گاهی در تلاش اند تا ارزشیابی از خدمات و فعالیت‌های خود داشته باشند. دست یابی به شاخص‌های رفاه و بهزیستی عمومی جامعه زمانی تحقق می‌یابد که از تمام فرصت ها، امکانات ومنابع موجود در هر کشوری به نحو احسن و برای تمامی اقشار جامعه بهره برداری شود. اتلاف منابع در ابعاد گوناگون منابع فیزیکی وانسانی وعدم مدیریت صحیح امکانات، فرایند توسعه اجتماعی واقتصادی را بسمت درستی هدایت نکرده ولاجرم با عدم تحقق رفاه وبهزیستی جامعه، نابرابری‌های اجتماعی را تشدید می‌گردد. تحقیق وبررسی مفهوم کیفیت زندگی درخصوص افراد دارای کم توانی، بویژه زنان می‌تواند به متولیان امور یاری رساند. تا برای کسب فرصت‌های برابر اقتصادی، اجتماعی، سیاسی و فرهنگی زنان دارای کم توانی کوشش‌های مضاعفی بعمل آورند.
ضرورت اصلی این پژوهش دربعد علمی: شناخت عمده‌ترین متغیر‌های تاثیر گذار بر کیفیت زندگی زنان دارای کم توانی است ودر بعد عملی: بهره گیری از نتایج پژوهش جهت اتخاذ سیاست‌های مناسب و تدوین برنامه‌های اجرایی موثر می‌باشد.

 

هدف کلی پژوهش

شناخت عوامل اقتصادی- اجتماعی مرتبط با کیفیت زندگی زنان دارای کم توانی عضوسه سازمان غیر دولتی شهر تهران

 

اهداف اختصاصی

– تعیین کیفیت زندگی زنان دارای کم توانی جسمی- حرکتی در جامعه مورد مطالعه
– تعیین کیفیت زندگی زنان نابینا در جامعه مورد مطالعه
– تعیین کیفیت زندگی زنان ناشنوا در جامعه مورد مطالعه

 

انگیزه پژوهشگر

انگیزه پژوهشگر از انجام این تحقیق مدت ۲۰ سال کار در معاونت توانبخشی سازمان بهزیستی در شهر و روستاهای کشور و آشنایی نزدیک با مسائل، مشکلات و نیاز های افراد دارای کم توانی، بویژه زنان می باشد.

 

فایده پژوهش

– شناخت بهتر وبیشتر از کیفیت زندگی زنان دارای کم توانی جهت اطلاع رسانی به سازمان‌های متولی به منظوراینکه خدمات خود را متناسب با شناخت شرایط این زنان برنامه ریزی و اجرا نمایند.
– بهره گیری از نتایج تحقیق به منظوراینکه سازمان‌های متولی بتوانند در زمینه توانمندسازی اصولی زنان دارای کم توانی، برنامه ریزی اجرایی ومطالعاتی کارآمدتر وموثر‌ترداشته باشند.

 

فصل دوم: ادبیات موضوع

سیر تحول کم توانی در طول تاریخ
وضعیت زنان دارای کم توانی
تئوری‌ها و مبانی نظری تحقیق
چارچوب نظری تحقیق
سئوالات و فرضیه‌های اصلی تحقیق
مروری بر پژوهش های انجام شده

 

مقدمه

این فصل ابتدا به شرح الگوهای نظری، دیدگاه‌ها و نظریه‌های مرتبط در خصوص مسائل کم توانی و کیفیت زندگی پرداخته وسپس به پیشینه مطالعات انجام شده در داخل وتحقیقات انجام شده در خارج از ایران می‌پردازد.

 

سیر تحول کم توانی در طول تاریخ

در طول تاریخ همواره افراد کم توان وجود داشته اند. کم توانی قدمتی همپای تاریخ بشر دارد. مروری بر تاریخچه کم توانی نشان میدهد که در هر دوره‌ای از تاریخ، در هر فرهنگ و تمدنی و در همه طبقات اجتماعی، افرادی وجود داشته ا ند که از نظر فعالیت‌های اجتماعی و یا کنش‌های ذهنی پایین‌تر از حد طبیعی عمل نموده و نیازمند توجهات ویژه‌ای بوده اند، مطالعه در زندگی افراد دارای کم توانی در سراسر ازمنه تاریخی آشکار کننده این حقیقت تلخ است که رفتار غالب جوامع با این گروه از افراد ظالمانه و بدور و از هر گونه عدالت اجتماعی و رفتارهای انسانی بوده است. در گذشته‌های دور، در خانواده‌های فقیر، کودکان با کار خود در خدمت اقتصاد خانواده بودند، در شرایطی که خانواده با تلاش سخت و توان فرسا برای گذران زندگی دست به گریبان بود، کودکان بیشتر بعنوان افرادی برای کمک به معیشت خانواده درنظر گرفته می‌شدند. در چنین شرایطی کودکان دارای کم توانی که قادربه هیچ گونه کمکی به خانواده نبودند معمولاً بعنوان نیرویی سربار نگریسته می‌شدند. مردم تصور می‌کردند افرادی که با هنجارهای جامعه انطباق ندارند، دارای روح خبیث هستند و به همین دلیل این افراد، در معرض نابودی، فراموش شدن و طرد از جامعه قرار داشتند. یافته‌های باستان شناسان بیانگر این مطلب است که رفتارهای غیر عادی و ناسازگارانه افراد، توسط کاهن ها، کشیشان و جادوگران معالجه و مداوا می‌شد. با تغییر شیوه زندگی مبتنی بر شکار به اقتصاد کشاورزی تحولی در زندگی افراد دارای کم توانی رخ داد. برقراری ارتباط کلامی و زندگی گروهی از همین دوره آغاز شد. با ظهور این دوران، بنظر می‌رسد که فرصت برای افراد دارای کم توانی، حداقل در حد زنده ماندن، افزایش یافت. مصریان باستان اولین گروه‌هایی بودند که نسبت به افراد دارای کم توانی و زندگی آنان علاقمندی نشان دادند. در نوشته‌های قدیمی مصر(پاپیروس) توصیه‌ها و دستورالعمل‌های پزشکی، سحر و جادوهایی برای درمان بسیاری از بیماری‌ها آمده است. در این اسناد تاریخی، مطالبی نیز برای درمان عقب ماندگی ذهنی صرع، نابینایی و ناشنوایی ذکر شده است.
رومیان و یونانیان معتقد بودند که یک جامعه پویا و زنده از توان بالقوه شهروندان نشات می‌گیرد. آنان قوانینی را تصویب نمودند که بر اساس آن، افرادی که قادر نبودند به برتری جامعه کمک کنند، در اولین فرصت حذف شوند. برای یونانیان، کودکان ثروت و دارایی کشور محسوب می‌شدند. در شهر اسپارت یونان باستان، طبق قانون، نوزادان تازه متولد شده را نزد سالمندان می‌بردند تا مشخص کنند که آیا شهروند مناسبی خواهند شد یا خیر. کودکانی که از لحاظ جسمانی قادر به رشد و مستعد سلحشور و جنگجو شدن بودند بصورت رسمی توسط دولت پذیرفته می‌شدند، اما تا سن هفت سالگی نزد مادر باقی می‌ماندند. نوزادانی که دارای مشکلات بینایی و یا سایر کم توانی‌ها و نقص‌ها بودند در کوهستان‌ها رها و یا به امواج رودخانه‌ها سپرده می‌شدند. (میرخانی، ۱۳۷۸: ۴-۱)ارسطو در کتاب سیاست ذکر می‌کند: « باید قانونی باشد که هیچ فرد ناقصی حق ادامه حیات نداشته باشد » توجه به زندگی افراد دارای کم توانی در طول تاریخ از جنبه‌های پزشکی آغاز شد و مساله درمان، در مرحله اول اهمیت قرار داشت. بررسی‌های پزشکی مقدم بر آموزش استثنایی بود و هیچگونه امکانات آموزشی برای افراد دارای کم توانی، تا نیمه قرن هیجدهم، وجود نداشت. برای قرن ها، تصور می‌شد که افراد دارای کم توانی، تحت تاثیر قدرت مافوق نامرئی خدایانی قرار دارند که در بالای کوه و یا درختان زندگی می‌کنند و رفتارهای غیر عادی، ناشی از نیروی این خدایان است. در قرون وسطی، قوانین کلیسا تبعیضاتی بر علیه افراد دارای کم توانی ایجاد نمود. آنان حق استفاده از ارث، گواهی و شهادت در دادگاه را نداشتند و هم چنین از عقد قرارداد و سایر حقوق محروم گردیدند. در قرن سیزدهم موقعی که هنری سوم پادشاه انگلستان دارای یک دختر ناشنوا شد یک مورخ معاصر وی، دخترک را چنین توصیف کرد: «کودک گنگی که به درد هیچ چیز نمی‌خورد. » در قرن شانزدهم در آلمان افراد عقب مانده ذهنی داخل قفس محبوس می‌شدند. بیشتر افراد دارای کم توانی در قرون وسطی، یک زندگی فاقد امنیت و متزلزل را تجربه کردند. از حمایت عمومی نشانه‌ای وجود نداشت و مراقبت از افراد دارای کم توانی تحت حمایت کلیسا انجام می‌گرفت در این دوران نگرش‌های گوناگونی در خصوص عقب ماندگی ذهنی وجود داشت. بعضی‌ها حرکات وصحبت‌های زیر لب عقب ماندگان ذهنی را گفتگو با شیطان می‌دانستند و گروهی نیز آن را رابطه رمزآمیز بین فرد و الهام الهی تلقی می‌کردند. (همان: ۷-۵)
تجربه افراد دارای کم توانی در قرون وسطی، سرشار از سختی، محرومیت و انزوا بود. افراد دارای کم توانی در حکم دلقک‌های دربار در اجتماع پذیرفته می‌شدند اما نگرش غالب نسبت به آنها با خرافات و ترس همراه بود. اعتقاد بر این بود که این کم توانی‌هایی فکری و جسمی را شیطان به آنان داده است از این رو آنان موجوداتی گناهکار و شرور به حساب می‌آمدند. جوامع بدوی و قبایل اولیه که جهت بقا خود سخت تلاش می‌نمودند. افراد ضعیف و دارای کم توانی را که در تکاپوی زندگی موثر محسوب نمی‌شدند، طرد می‌کردند. به عنوان مثال اسپارت ها، کودکان ناقص الخلقه را طعمه گرگ‌ها می‌نمودند و مردم هند باستان افراد دارای کم توانی را به امواج خروشان رودخانه‌ها می‌سپردند، هم چنین در بسیاری از تمدن‌های باستانی رسم بر این بود که در سال‌های قحطی، تعدادی از افراد دارای کم توانی راقربانی می‌کردند زیرا اینگونه افراد را عناصری وابسته به شیطان می‌دانستند و به وجود ارواح خبیثه و حلول آنها در جسم و روح افراد دارای کم توانی معتقد بودند. در برخی تمدن‌ها که مذهب در آنها رسوخ کرده بود روش‌های انسانی‌تری در مورد افراد دارای کم توانی بکار رفته است بطوریکه در آئین کنفوسیوس معلم چینی و همینطور در دین پیامبر ایرانی زرتشت به وضوح خواسته شده که با افراد دارای کم توانی رفتاری انسانی داشته باشند. (علم سرشت، ۳۷۱: ۱۱) می‌توان گفت پس از عصر روشنگری و غلبه علم و دانش بر فضای جهان، گسترش و تعمیق اطلاعات، رفته رفته علم بر خرافات و سحر و جادو غلبه کرد. بطور کلی در طول تاریخ عقاید و نظرات مردم نسبت به افراد دارای کم توانی تحت تاثیر تحولات اقتصادی واجتماعی آن زمان بوده و فرهنگ ملت‌ها در آن عقاید و نظرات تاثیری شگرف داشته است.

 

روند تاریخی شرایط افراد دارای کم توانی

در منابع تاریخی سخن بسیاری از نحوه برخورد با افراد دارای کم توانی اعم از کشتن، قربانی کردن، ترحم و نگهداری از آنان در مراکز سرپوشیده و دور از دید مردم و جدا از جامعه به میان آمده است. در طی قرون، عقاید تعصب آمیز و نگرش افراد غیر دارای کم توانی، به میزان قابل ملاحظه‌ای تعیین کننده کیفیت زندگی و سرنوشت افراد دارای کم توانی بوده است. عکس العمل‌های مردم نسبت به این افراد را می‌توان به پنج مرحله تقسیم نمود:

 

موضوعات: بدون موضوع
[چهارشنبه 1400-01-25] [ 04:21:00 ق.ظ ]