نذر کن اکنون که بیش هرزه نگویی
بس کن خاقانیا ز مدحت دونان
تا به چنین لفظ نام سفله نرانی
هرزه و احسنت هرزه بود که گفتی
(خاقانی،۹۳۰:۱۳۵۷).
هم­چنین موضوع دیگری که درون­مایه­ی انتقادات اخلاقی قرار گرفته، گریز از پای­بندی به اخلاق دینی است. هرچند گهگاهی نیز حقایق اخلاق مغشوش می­ شود و ارزش­های آن به تعبیر عبید زاکانی منسوخ گشته و گروهی پای همت بر سر اخلاق و اوضاع اخلاقی می­نهادند و معاش خویش را بر آن برتری می­دادند (درگاهی، ۲۲۹-۲۲۲). به هر تعبیر می­توان گفت که پیوسته هر گونه رفتار و اندیشه­ی ناقض ارزش­های اخلاقی ناپذیرفتنی و مورد انتقاد اخلاقیون بوده است.
۲-۲: نقد و انتقاد
از معانی متعدّد نقد، پاره­ای از آن­ها که مورد توجه فارسی گویان و فارسی نویسان قرار گرفته، عبارت است از:
۱٫پول،مسکوکات فوجه رایج و دارایی.
۲٫حاضر،آماده و موجود.
۳٫در برابر نسیه.
۴٫به معنای فعلاً، هم­اکنون.
۵٫شناخت سره و ناسره وجه رایج.
۶٫خرده­گیری، داوری و ارزیابی نکته سنجانه که معنی معروف و رایج نقد همین معناست و در این معنا غالباً ترکیبات نقد ، انتقاد ،نقادی و مانند آن به کار برده می­ شود (اسلامی، ۲۱:۱۳۸۳).
اگر بخواهیم نقد را به معنای کامل و رایج آن تعریف کنیم می­توان گفت که نقد به معنی «سره کردن، جدا کردن خوب از بد، شرح معایب و محاسن و سنجش اثری ادبی یا هنری بر معیار یا عملی تثبیت شده است» (معین، ۱۳۸۰:ذیل نقد).
نقد عامل پویایی و تعالی اندیشه است.هر اثر ادبی-انتقادی، مبیّن دقیق اندیشه و فرهنگ جامعه­ خویش است که گاهی با زبان برنده و آشکار و گاه با ابهام و اشاره، کاستی­هایی را بیان می­ کند که با این هدف نویسندگان و شاعران به انعکاس معایب و مشکلات و نارسایی موجود در جامعه­ جمعی و فردی خویش می­پردازند.
انتقاد با تأثیر پذیری از شرایط و مقتضیاتی انعکاس می­یابد که در حقیقت، بازنمایی از اندیشه و باورهای مشترکی است که در نگاه نقّادانه وجود دارد که این نگاه در یک بستر فرهنگی مشترک رشد یافته و یا دانش و زمینه ­های دیگر را در خود جای داده و سپس عنوان شده است. «ایدئولوژی مطرح در گفتمان انتقادی مورد نظر باید با گفتمان رقیب مطرح شود تا تحلیل انتقادی قابل دفاع و مورد قبول برای آشکار سازی معنا و پیام نهفته باشد. ایدئولوژی مطرح شده شامل نظام باورها ،عقاید ، باید و نبایدهای گروه­های اجتماعی است که از نگاه اجتماعی- شناختی به عنوان بازنمایی مشترک آنها محسوب می­شوند و باید در بافت گفتمانی خاص به کار رفته باشد» (آقا گل زاده،۲۰:۱۳۸۶).
تصویر درباره جامعه شناسی و علوم اجتماعی
انتقاد نقش عمده­ای در روابط اجتماعی ایفا می­ کند . می­توان از آن برای ایجاد تحرّک در اشخاص و نفوذ در آن­ها، آموزش، بیان نیازها و خواسته ­ها یا به عنوان محرّکی برای اصلاح و پیشرفت خود استفاده کرد. انتقاد کردن به معنای سرزنش و عیب­جویی نیست بلکه به مفهوم انتقال اطلاعات به دیگران است؛ به طوری که بتوانند اطّلاعاتشان را در جهت مصالح خود به کار ببرند یا وسیله­ای برای تشخیص و افزایش رشد فردی و اجتماعی شود. انتقاد پذیری مؤثر نتایجی چون ایجاد روابط مناسب، تقویّت سلامت فکری و روحی، ایجاد عزّت نفس، افزایش سطح بهره­وری و افزایش رقابت برای تضمین موفّقیّت را به دنبال دارد (درویش محمدی،۲:۱۳۹۱).
اغلب سعی شده است که انتقاد جنبه­ کلی و عمومی داشته باشد؛ بدین معنا که گاهی به علّت نبودن آزادی بیان، آن به صورت طنز بیان می­شده است، یعنی طنز نویس در عین حال که می­خواسته شخص مورد نظر را متنبّه سازد، می­توانسته از انتقام و خشم او در امان باشد. اشعار انتقادی، اغلب در کشور­های اروپایی با انواع طنز بیان گشته است و در فارسی گاهی با وصف و مبالغه در عدل و بزرگواری سلاطین گذشته بوده که بیشتر به خاطر متنبّه ساختن سلاطین معاصر انجام می­گرفته است.
با پیدایش تصوّف در شعر فارسی تحولی بزرگ به وجود آمد که یکی از نتایج آن انتقاد از شعر گفتن به خاطر امیال دنیوی و صله­ی ممدوح بود و عده­ای ازنویسندگان و شاعران متصوّف احساس نوعی تعهّد نسبت به مردم می­کردند و ارائه­ طریق و ارشاد به راه راست را وظیفه­ی خود می­دانسته ­اند. در ایران هم به خاطر شرایط اجتماعی و وجود سنّتی پایدار و قدیمی در شعر پند­آمیز و اهمیّت خاصی که نهضت تصوّف درفرهنگ و ادبیات کشور ما داشته، بیشتر به صورت اشعار پندآمیز عرضه شده که غالباً همراه با طنز بوده ­است (جوادی،۱۳۸:۱۳۷۸-۱۳۳).
تصوّف و عرفان به عنوان جنبشی اجتماعی، خصلت شدید انتقادی داشت.البته توصیف مسائل انتقادی و نظرات آرمان­گرایانه چیزی نبود که به همراه رواج تصوّف در شعر کلاسیک فارسی جا باز کند؛ تصوّف به دلیل پای­بندی به اصولی چون نظام احسن خلقت، جبر و تقدیرگرایی و تسلیم طلبی در اعتقاد و نیز به سبب تمایل به تساهل و تسامح در رفتار، اساساً چندان اعتراض و انتقادی ندارد؛ امّا حقیقت این است که آشفتگی اوضاع روزگار آن­چنان شدید بوده که حتّی زبان بزرگان صوفیه را نیز به انتقاد باز کرده است. علاوه­بر این، دنیا گرایی و بی­رغبتی به آموزه­های دینی، به ویژه فراموشی یاد حق از ذهن و زبان مردم و ارباب قدرت در زندگی روزمرّه و ایجاد درگیری­های تعصّب­آمیز فرقه­ ای و وابستگی به مقام و ثروت به وسیله­ متولیّان مذاهب و البتّه روحیه­ی حسّاس و هنرمندانه­ی اهل تصوّف هم از عوامل مؤثّر این نارضایتی­ها بوده است (شیری،۱:۱۳۹۰).
نگرش انتقادی و وصف بینش آرمانی یکی از رسالت­های ذاتی ادب و هنر است (عبادیان،۱۳۹:۱۳۷۹). برای نمونه، شاعران در اشعار زیر ، سخن فروشی را آفت و ویرانی برای اخلاق می­دانسته ­اند:
*خاک کوی فقر لیسم،ز آن چو سگ بر هر دری
تیره نبود آب عز از ذل بی نانی مرا
(سیف فرغانی،۱۰۴:۱۳۶۴).
*آتش عشق سیم نیست مرا
سخنم لاجرم چو آب زر است
(انوری،۶۲:۱۳۶۴).
*ای شعر فروشان خراسان بشناسید
این ژرف سخن­های مرا گر شعرایید
(ناصرخسرو،۴۴۷:۱۳۵۷).
*از برای لقمه­ای نان ، برد نتوان آبروی
وز برای جرعه­ای می، رفت نتوان در سعیر
(سنایی،۲۹۴:۱۳۶۲).
۲-۲-۱: ادبیات انتقادی
در بررسی سیر تاریخی انتقادات در ادبیات فارسی آن را به دو دوره تقسیم می­ کنند:
الف) قبل از مشروطه ب) بعد از مشروطه
۲-۲-۱-۱: ادبیات انتقادی قبل از مشروطه:
در قرن چهارم و قبل از آن، انتقاد به معنای رایج کنونی وجود نداشته و آن­چه از اشعار فارسی قرن چهارم و بعد از آن در دست است، نشان می­دهد که در آن دوره هجو و هزل در شعر فارسی به حد کافی معمول بوده و غالباً جنبه­ شوخی بین شاعران، دوستان و نزدیکان آنان و یا جنبه­ تعرّض از طرف شاعر به مخالفان او داشته است.
از قرن پنجم و ششم، اندیشه­ های ناسازی به وجود آمد که نتیجه­ مستقیم پریشانی اوضاع اجتماعی و سیاسی آن روزگار است(صفا، ۱۳۷۸: ۳۱۷-۳۲۰). این آشفتگی باعث شیوع انتقادات اجتماعی در شعرگردید و به صورت شدید دراشعار ناصرخسرو قبادیانی که در نیمه قرن پنجم، آغاز و در قرن ششم، با سنایی در قصاید حکمی، دنبال شد(رزمجو،۹۲:۱۳۷۲). می­توان گفت که شعر جز در دیوان ناصرخسرو و تا حدودی در شعر سنایی تا قرن ششم هیچ­گونه رویکرد اجتماعی نداشته است و راه آن به سوی مردم، اندک اندک از قرن ششم به بعد هموار می­ شود. البتّه از این قرن به این سو نیز بیشتر شاعران به قصد ابلاغ و گستردن برخی اندیشه­ های اخلاقی است که رو به جامعه و مردم می­آورند.در حقیقت آلودگی تحمّل ناپذیر اجتماع به شاعر تا این مرحله یاری می­رسانده و انگیزه­ این می­شد که دل­های آزاده و تعالی جو همه­چیز و از آن جمله شعر و شاعری را در راه بهبود جامعه و مداوای دردهای آن قرار دهند (درگاهی،۲۸۷:۱۳۷۷).
اشعار انتقادی که در قرن ششم در ادبیات فارسی رواج یافته بود، در قرن هفتم و هشتم به علت آشفتگی وضع زمان، میدان مساعدتری برای توسعه پیدا کرد (صفا،۷۶:۱۳۸۷). این گرایش که در شعر فارسی با ناصر خسرو و شاید اندکی هم با فردوسی آغاز شده بود با شاعرانی چون سعدی پی گرفته می­ شود.در تلقّی سعدی، سخن برای مردم و جامعه گفته می­ شود و شاعر و یا سخنور می ­تواند با شعر یا با هرگونه سخنی موجبات اصلاح اجتماعی را فراهم آورد.شمس تبریزی نیز بر خلاف دیگر عارفان این سرزمین، اندیشه­ی مصلحانه داشته و بدیهی است که با چنین اندیشه­ای به سراغ جامعه­ خویش و مردم آن آمده باشد و سخنی که در زمره­ی تلقّی­های اجتماعی ،اصلاح اجتماع است بارها در سخنان شمس تکرار شده است:«سخن از برای غیر است و اگر از برای غیر نیست به چه کار است؟… کلام صفت است چون در کلام می ­آید خود را محجوب می­ کند تا سخن به خلق برسد» (درگاهی،۱۳۷۷: ۲۹۰-۲۸۸).
در این دو قرن، هفتم و هشتم، که دوره­ استیلای مغولان و حکومت­های غیر صالح درایران است، مفاسد اجتماعی رواج شگفت­انگیزی پیدا می­ کند و به همان درجه انتقادات اجتماعی شدیدتر می­ شود. به طور کلی، اوضاع آشفته­ی فرهنگی و اجتماعی در ایران پس از حمله­ی مغول، این­گونه خلاصه می­ شود: «تضریب و سعایت در حق یکدیگر، انحطاط فکری و عقلی ، ستم به روستاییان و کشاورزان ،فساد و تباهی روزگار ، فساد عالمان بی عمل و فقهای طماع و…» (بصیری،۲۹:۱۳۸۸-۲۸) که این انتقادات سخت، درآثار خواجوی کرمانی و در پاره­ای از غزل­های حافظ که به صورت انتقاد و طنز از صوفیان و متشرعان متظاهر و هم­چنین در آثار طنز آمیز و انتقادی طنز عبید زاکانی، نمایان است. سیف فرغانی انتقاد خود را در برابر روزگار نابه­هنجار این­گونه بیان می­ کند:
*در این دور احسان نخواهیم یافت
جهان سر به سر ظلم و عدوان گرفت
مسلمان همه طبع کافر گرفت
شکر در نمکدان نخواهیم یافت
در او عدل و احسان نخواهیم یافت
دگر اهل ایمان نخواهیم یافت
(فرغانی،۱۹۸:۱۳۶۴).
هم­چنین حافظ و عبید زاکانی در مذمّت روزگار فتنه خیز این­گونه می­گویند:
که ریزه­اش سر کسری و تاج پرویز است
*سپهر بر شده پرویزنی است خون پالای
(حافظ،۴۱:۱۳۸۴).
*فلک به مردم نادان دهد زمام مراد
تو اهل دانش و فضلی همین گناهت بس
(همان،۲۶۹).
تا نزد عزیزان نشوی خوار چو من
*در علم و هنر مشو چون صاحب فن
(عبید زاکانی،۸۴:۱۳۸۷).
از قرن دهم تا میانه قرن دوازدهم، اشعار انتقادی به ویژه هجو، هزل و طنز مانند همه­ی دوره­ های شعر فارسی رواج داشته است اما درشعر عهد صفوی، هزل و طنز فاقد نیروی دوران گذشته بوده است (رزمجو،۹۸:۱۳۷۲-۹۵ ). قرن دهم که ویژه­ی شاعران سبک هندی است، توجّه شاعران به زبان و الفاظ و تعبیرات محاوره­ای و ضرب­المثل­های مردمی و عامیانه بیش­تر می­ شود و این زبان برای دردها و مشکلات اجتماعی مناسبت بیش­تری دارد (بصیری،۳۶:۱۳۸۷-۳۵) و در بین این شاعران شاید صائب تبریزی از مشهورترین آنان باشد.
شکنجه­ای است فقیران بی بضاعت را
*ضیافتی که در آن­جا توان­گران باشند
(صائب،۲۲۹:۱۳۷۴).
*ناله­ی مظلوم را آهن سرایت می­ کند
زین سبب در خانه­ی زنجیر دایم شیون است
(همان،۲۹۳).
می­توان در این دوره وحشی بافقی را نام برد که در هجو زبانی تند داشت.

 

برای

موضوعات: بدون موضوع
[چهارشنبه 1400-01-25] [ 01:28:00 ب.ظ ]