نگرانی های سعودیها از تحولات عراق جدید…………………………………………………………………………۱۰۴-۱۰۲
اسرائیل و تحولات پس از صدام ………………………………………………………………………………………………۱۰۵-۱۰۴
سیاست و استراتژی اسرائیل در کردستان عراق ……………………………………………………………………..۱۰۶-۱۰۵
پیامدهای تغییر رژیم بعثی عراق بر منافع اسرائیل …………………………………………………………………۱۰۷-۱۰۶
جمع بندی……………………………………………………………………………………………………………………………………… ۱۰۷
نتیجه گیری……………………………………………………………………………………………………………………………………۱۰۸
نتیجه گیری…………………………………………………………………………………………………………………………….۱۱۳-۱۰۹
منابع……………………………………………………………………………………………………………………………………….۱۲۲-۱۱۴
فصل اول:
طرح تحقیق و کلیات
۱- بیان مسئله:
همانگونه که پیشبینی میشد حوادث ۱۱ سپتامبر فرصت طلائی را در اختیار امریکا قرار داد که از این وضعیت حداکثر بهرهبرداری را ببرد و به عبارت دیگر از این آب گل آلود، ماهی بگیرد. گرچه دولت امریکا پس از فروپاشی شوروی در اوایل دهه ۱۹۹۰دیگر رقیبی جدی برای خود در نظام بینالملل نمییافت، اما به نظر میرسید در تبیین نظام جدید بینالمللی نیز محدودیتهایی را احساس میکند. هرچند امریکا در دهه ۱۹۹۰ قدرت برتر جهانی بود، اما واقعیت این است که هیچگاه نتوانست در این دوره نظام تک قطبی مورد نظر خود را تثبیت کند. به عبارت دیگر، این دوره را باید دوره گذار در نظام بینالملل نامید.( سجادپور، ۱۳۸۰: ۹۷۲)
حوادث ۱۱ سپتامبر را باید نقطه عطفی در شکل دادن به نظام بینالمللی در اوایل هزاره سوم دانست. ضربهای که در این روز به امریکا وارد شد میتوانست دو وجه داشته باشد. وجه اول اوج ضربهپذیری قدرت اول جهانی بود که میتوانست نظام بینالملل را به سمت یک نظام چند قطبی پیش ببرد. اما وجه دوم که در عمل اتفاق افتاد پاسخ سریع امریکا به این حوادث و تلاش آن برای اثبات استمرار نظام تک قطبی بود. تهاجم به افغانستان به عنوان ضعیفترین واحد سیاسی از طرف امریکا به عنوان قدرتمندترین کشور جهان، نشان داد که سیاست امریکا برای تثبیت نظام تک قطبی، بر، برخورد و سرکوب واحدهای ضعیف و نه قدرتمند، مبتنی است. مطرح کردن کشورهای دیگری همچون ایران، عراق و کره شمالی به عنوان محورهای اهریمنی نیز در قدم بعدی در همین چارچوب قابل ارزیابی است. به عبارت دیگر کشورهای درجه دو و سه که خواستار اتخاذ سیاستی مستقل در این نظام میباشند، اهداف امریکا را برای تثبیت نظام تک قطبی تشکیل خواهند داد. اما در این میان به نظر میرسد رژیم عراق به لحاظ عوامل متعدد بیش از هر کشور دیگری در معرض تهدیدات امریکا قرار داشت.( آسایشطلب طوسی، ۱۳۸۱: ۷۹۲ )
امریکا در حمله به عراق اهداف اعلامی و اعمالی واقعی داشت. امریکا در اهداف اعلامی خود پس از ۱۱ سپتامبر تعدادی از کشورها را کشورهای محور شرارت اعلام کرد که عراق از جمله آن ها بود. در خصوص عراق بحث وجود سلاحهای کشتار جمعی و حمایت صدام از ترورریستها مطرح شد. اما واقعیت آن است که اهداف واقعی امریکا از حمله به عراق پس از حوادث ۱۱ سپتامبر ۲۰۰۱ در چارچوب اهداف و طرحهای جهانی این کشور قرار میگیرد. امریکا پس از این تاریخ تلاش گستردهای برای معرفی خود به عنوان تنها ابرقدرتی که نظم جهان تک قطبی را ایجاد میکند، آغاز کرد. بر همین اساس با توجه به اهمیت راهبُردی و منابع انرژی خاورمیانه، امریکا قصد داشت تا این منطقه را به حوزه نفوذ انحصاری خود تبدیل کند. نقطه اجرایی کردن این طرح هم عراق بود. ایجاد نظام سیاسی جدید در قالب طرح خاورمیانه بزرگ که در پی اجرای آن کل ژئوپلتیک خاورمیانه دستخوش تغییرات شود، یکی از اصلیترین اهداف امریکا از حمله به عراق بود. در حال حاضر به نظر می رسد که امریکا با وجود آن که هزینه های زیادی را در عراق از نظر مالی و انسانی داده است، اما آنطور که باید و شاید دستاورد جدی در عراق نداشته تا این کشور را به یک متحد استراتژیک جدی خود در منطقه تبدیل کند. در سال ۲۰۱۱ نیز با توجه به مشکلاتی که امریکایی ها در عراق داشتند، واشنگتن تلاش کرد تا با خروج نیروهای نظامی خود از این کشور هزینه های خود را کاهش دهد. با این وجود باز هم به نظر می رسد که امریکایی ها همچنان در این کشور به تلاش های خود ادامه می دهند. این روند بدان معنا نیست که آنها از تلاش خود در عراق دست برداشته اند. در حقیقت امریکایی ها قصد دارند تا در قالب روندهای سیاسی موجود اهداف خود را همچنان پیگیری کنند.
اشغال عراق از سوی امریکا در سال ۲۰۰۳، سرنگونی صدام حسین و تغییر رژیم دراین کشور را می توان مهم ترین رویدادی تلقی کرد که به شکل گیری دوره جدیدی میان بازیگران منطقه ای، توازن قدرت در خاورمیانه و در مجموع تصویر نوینی از منطقه شده است. کشور عراق از نظر جغرافیایی با بازیگران مهم منطقهای از جمله ایران، ترکیه و عربستان سعودی همسایه است و تحولات آن بر این کشورها نیز تاثیرگذار است. قرار گرفتن عراق در مرکز خاورمیانه، باعث شده است تا تحلیل گران بسیاری آن کشور را « قلب خاورمیانه » بنامند. افزون بر این موقعیت ژئوپلتیک، عراق با دارا بودن حدود ۱۱۵ میلیارد بشکه از ذخایر نفتی جهان، بعد از عربستان سعودی و ایران در جایگاه سوم قرار دارد و این امر باعث افزایش نقش و اهمیت آن در عرصه انرژی جهان، سازمان اوپک و همچنین بازیگری این کشور در سطح منطقه می شود. مجموعه عوامل و مولفه های فوق که به اهمیت تحولات عراق و پیامد های آن برای کشورهای منطقه منجر می شود، رویکردهایی متفاوت از سوی هریک از بازیگران منطقه ای را در این خصوص باعث شده است.(اسدی، ۱۳۸۷: ۹-۷)
با حمله آمریکا به عراق درسال ۲۰۰۳، اشغال این کشور و اختصاص حجم وسیعی از منابع مالی وانسانی و امکانات سیاست خارجی آمریکا به این موضوع، پیشبرد شرایط عراق براساس راهبردها و ملاحظات منافع ایالات متحده به اولویت اصلی دستگاه سیاست خارجی آمریکا تبدیل شد. مقامات آمریکا در ابتدا راهبرد ایجاد دولت الگو در عراق را مطرح ساختند، اما با عدم پیشرفت و تحقق اهداف این راهبرد، در سال ۲۰۰۵، راهبرد پیروزی در عراق مطرح شد. با افزایش مشکلات آمریکا در عراق، این راهبرد نیز به اهداف خود نرسید وسپس به تدریج از اواخر سال ۲۰۰۶ و اوایل سال ۲۰۰۷ ، راهبرد عدم شکست و خروج آبرومندانه و کم هزینه، مورد توجه مقامات کاخ سفید قرارگرفت.(احدی، ۱۳۸۷: ۹۲-۹۱) با گذشت زمان خسارتهای مادی و معنوی بر نیروهای آمریکایی افزایش یافت. مخالفت با استمرار حضور پر هزینه نیروهای نظامی آمریکا در عراق با مخالفت بیشتر سیاستمداران و نخبگان مواجه شد. و افکار عمومی مردم آمریکا و بسیاری از کشورهای منطقه و جهان با توجه به اشتباهات اساسی سیاستها و راهبردهای دولت بوش در عراق و استمرار ناامنی و بیثباتی در این کشور خواهان اصلاح سیاستها و خروج نیروهای نظامی از این کشورشدند. این سر در گمی از یک سو به دلیل عدم وجود شناخت و آگاهی عمیق از مردم عراق، اقوام، قدرت مرجعیت شیعه و نداشتن پیشبینی اشغال عراق بود و از سوی دیگر نداشتن یک استراتژی مشخص و پایدار برای دوران اشغال بود.. علیرغم تلاش آمریکاییها پس از سقوط صدام شرایطی در عراق حاکم شد که با پیش بینیهای آمریکاییها سازگار نبود و دولتی روی کار آمد که به ایران گرایش داشت و موازنه منطقهای را تغییر داد.
دراین تحقیق تلاش خواهد شد تا سیاستهایی که دولت آمریکا در عراق پس از صدام به اجرا گذاشت، رابررسی کرده و پیامدهای این مجموعه سیاستها بر موازنه قوا درخاورمیانه را مورد پژوهش قرار دهیم.
۲- اهمیت وضرورت تحقیق:
اهمیت و ضرورت تحقیق از آنجا ناشی می شود که ایالات متحده امریکا به عنوان هژمون بین المللی بعد از سال ۱۹۹۱ سعی داشته با اجرای سیاست های متنوع در مناطق مختلف، بالاخص خاورمیانه به نیروی نظم دهنده تبدیل شود و حمله به عراق در سال ۲۰۰۳ فرصت مناسبی برای امریکا به وجود آورد تا در راستای این هدف خود سیاست هایش را به انجام برساند. در واقع عراق به عنوان یک کشور در موقعیت ژئوپلتیک خاص در خاورمیانه می توانست مکان مورد نیاز برای اعمال سیاست های آمریکا و علی الخصوص جمهوری خواهان و ادامه سیاستهای نظم نوین دهه ۱۹۹۰ آنها باشد. اهمیت این تحقیق با توجه به عواملی همچون سیاست های خصمانه امریکا در طی سه دهه گذشته و قرار دادن جمهوری اسلامی ایران در محور شرارت، در دکترین جرج بوش و حضور مستقیم دشمن شماره یک جمهوری اسلامی ایران در مرزهای فوری و امنیتی درک می شود. درپی اشغال عراق در سال۲۰۰۳ و از بین رفتن نظام دیکتاتوری صدام که در طول سه دهه حاکمیت رژیم بعث که مسبب سه جنگ ویران کننده و عامل اصلی حضور امریکا در خلیج فارس بعد از سال۱۹۹۱ و در پی آزاد سازی نیروهای داخلی که در طول این مدت سرکوب بوده و حضور نیروهای حامی منافع جمهوری اسلامی ایران در راس حکومت جدید عراق فرصت مناسبی برای ایران فراهم کرد تا از این فرصت به نحو احسن استفاده کند. در واقع حضور امریکا گرچه در ابتدا تهدید امنیت ملی ایران به شمار می رفت ولی طی شرایط خاص اشغال، ایران توانست این تهدید را به فرصت تبدیل کند. به صورتی که به زعم سیاست مداران و تحلیل گران گرچه امریکا به لحاظ نظامی در عراق موفق شد ولی این ایران بود که از جنبه سیاسی نهایت استفاده را برد و امریکا در پی این فشارها حاضر به تعامل با ایران شد. در پی سرنگونی رژیم صدام و روی کار آمدن شیعیان و تغییر هویت عراق از یک عراق سنی و متخاصم به عراق شیعی نقش آفرینی ایران و محور مقاومت در منطقه بیش از پیش شد.لذا ضروری است که تحقیق حاضر صورت گیرد تا جنبه های این تغییر وتحولات نمایان شود.
منطق اهمیت عراق جدید در حوزه سیاست خارجی ، شکلگیری یک سری متغیرهای جدید همچون تقویت عنصر شیعی در ساخت قدرت و حکومت عراق ، روند حرکت عراق از یک دشمن استراتژیک به یک همکار منطقهای و به تبع آن، تعادل در سیاست ایران با منطقه و جهان عرب، و همچنین جایگاه عراق در روابط بینالملل و تنظیم سیاست خارجی ایران با قدرتهای بزرگ همچون امریکا و آثار آن بر امنیت و منافع ملی جمهوری اسلامی ایران از جمله متغیرهایی میباشد که به اهمیت موضوع انتخابشده میافزاید.
۳- سوال اصلی:
سیاستهای امریکا در عراق پس از صدام و پیامدهای آن بر موازنه قوا در خاورمیانه چه بوده است؟
۴- فرضیه:
سیاستهای امریکا در دوره پس از اشغال عراق در سال ۲۰۰۳ منجر به روی کار آمدن شیعیان در این کشور و موجب تغییر موازنه قدرت در خاورمیانه تا پیش از سال ۲۰۱۱ به سود محور مقاومت شده است.
۵- متغیرهای تحقیق:
متغیر مستقل: سیاستهای آمریکا در عراق پس از صدام
متغیر وابسته: موازنه قوا در خاورمیانه
۶- مفاهیم اصلی تحقیق :
خاورمیانه، سیاست خارجی، موازنه قوا، موازنه منطقهای، امنیت منطقهای، محور مقاومت.
۷- تعریف مفاهیم :
۱-۷ – خاورمیانه
اصطلاح خاورمیانه را نخستین بار یک مورخ وابسته به نیروی دریایی آمریکا به نام آلفرد ماهان ( ۱۹۰۲ ) به کار برد. منظور وی از خاورمیانه منطقهای بود که خلیجفارس در مرکز آن واقع میشد و برای اشاره به آن اصطلاحات خاور نزدیک و خاور دور کافی به نظر نمیرسید. این اصطلاح هم چون اصطلاحات خاور دور و نزدیک، در جهان مبتنی بر مرکزیت اروپا ساخته شد. اما امروزه با وجود از بین رفتن مرکزیت اروپا این اصطلاح چنان متداول گشته است که حتی ساکنان خود منطقه، هرچند باکمی اختلاف در تعبیر حوزه دلالت معنایی، نیز آن را به کار میبرند.(بیومونت و دیگران، ۱۳۶۹: ۲) با این وجود هیچگونه اجماع و تعریف واحدی در مورد مرزهای جغرافیایی و سیاسی خاورمیانه وجود ندارد. جغرافیدانان، مورخان، روزنامهنگاران و دیوانسالاران همگی از این اصطلاح استفاده می کنند، اما همگی هنوز تعاریف متفاوتی از آنچه که منظورشان است در ذهن دارند.( کمپ و هارکاوی، ۱۳۸۵: ۳۵ ) برای مثال باری بوران کشورهای ترکیه، قبرس و سودان را که بخشی از خاورمیانه هستند را جزء این منطقه محسوب نمی کند. درحالیکه کشورهای الجزایر، تونس و مغرب را که بخشی از زیرسیستم کشورهای شمال آفریقا محسوب میشوند را جزئی از خاورمیانه محسوب می کند.( جعفری ولدانی، ۱۳۸۸: ۱۶-۱۵ ) در این پایاننامه تعریف موسع از خاورمیانه مد نظر قرار گرفته است. بر این اساس خاورمیانه منطقهای است که شامل کشورهای ایران، ترکیه، عراق، سوریه، لبنان، اراضی خودگردان فلسطین، رژیم اشغالگر اسرائیل، اردن، مصر، عربستان، یمن، سودان، کویت، امارات متحده عربی، قطر، تونس، افغانستان و عمان میگردد.
۲-۷ – سیاست خارجی
سیاست خارجی کشورها مجموعه موضعگیریها، اقدامات و تصمیماتی است که دولتهای ملی نسبت به یکدیگر و یا نسبت به سازمانهای بینالمللی اتخاذ می کنند و هدف اصلی آن ها، تأمین منافع دولت ملی به عنوان واحدی یکپارچه است. سیاست خارجی متضمن کنش هردوست، یعنی ممکن است دولت خاصی مبتکر عمل باشد و یا در پاسخ به اعمال دیگران واکنش نشان دهند.( بشیریه، ۱۳۸۲: ۲۱۵)
سیاست خارجی عبارت است از یک استراتژی یا یک رشته اعمال از پیش طرحریزی شده توسط تصمیمگیرندگان حکومتی که مقصود آن دستیابی به اهدافی معین، در چهارچوب منافع ملی و در محیط بین المللی است. به طور خلاصه میتوان گفت که سیاست خارجی شامل تعیین و اجرای یک سلسله اهداف و منافع ملی است که در صحنهی بین المللی از سوی دولتها انجام میپذیرد. سیاست خارجی می تواند ابتکار عمل یک دولت و یا واکنش آن در قبال کنش دیگر دولتها باشد.( مقتدر، ۱۳۵۸: ۱۳۲-۱۳۱) و در تعریفی دیگر میتوان اینطور تعریف کرد که: جهتی را که یک دولت بر میگزیند و در آن از خود تحرک نشان میدهد و نیز شیوه نگرش دولت را نسبت به جامعه بینالمللی، سیاست خارجی میگویند.( خوشوقت، ۱۳۷۵: ۱۴۵)
در فرهنگ روابط بینالملل در تعریف سیاست خارجی چنین آمده است که: راهبرد یا شیوه برنامهریزیشدهی عمل که توسط مراجع تصمیمگیرندهی یک کشور در رابطه با سایر کشورها با نهادهای بینالمللی، به منظور نیل به اهداف معین که ذیل معیارهای منافع ملی تعریفشدهاند، طرح میشود. سیاست خارجی خاصی که توسط یک کشور اتخاذ میشود، ممکن است حاصل ابتکار خود آن کشور و یا واکنشی به ابتکارات صورت گرفته از سوی سایر کشورها باشد. سیاست خارجی روند پویایی است که طی آن، به منظور تعیین خط مشی و در راستای مساعی دیپلماتیک ناظر بر راهبردهای سیاسی، مضامین نسبتاً ثابت منافع ملی با شرایط قویاً متلاطم و متغیر محیط بینالمللی هماهنگ میشوند. ( پلنو، ۱۳۸۷: ۳۴ )
۳-۷ – موازنه قوا
موازنه قدرت به عنوان یک موضوع تاریخی توسط پژوهشگران، نویسندگان و نظریهپردازان مختلف مورد بررسی قرار گرفته است. مطالعه این نوع نوشتهها پراکندگی و عدم هماهنگی در معنی این واژه در ذهن جوینده به وجود میآورد. تلاش برای فهم نظریه موازنه قوا به بیش از پانصد سال بازمیگردد. موازنه قدرت به عنوان یک وضعیت ناشی از رضایت نسبی کشورها از تقسیم قدرت در میان آنان میباشد. موازنه قدرت به عنوان یک تمایل عمومی و قانون رفتار دولتها در پی پدید آمدن یک عامل بر هم زننده موازنه باعث ترس و وحشت اعضای سیستم خواهد گردید و آنان را به عکسالعمل متقابل وا خواهد داشت. موازنه قدرت به عنوان راهنمای دولتمردان، آنان را به عاقلانه عمل کردن وا میدارد و به علاوه به آنان میآموزد که همیشه برای ایجاد ائتلاف و اتحاد در آمادگی کامل به سر برده، تا بدین نحو بتوانند با برهم زننده موازنه مقابله نمایند. موازنه قدرت به عنوان اسلوبی برای حفظ خصوصیات سیستم بینالمللی زمانی کاربرد دارد که تمام اعضای جامعه بینالمللی بخواهند از این طریق هویت، استقلال و تمامیت ارضی خود را حفظ کنند.( علیبابایی، ۱۳۷۰: ۱۷). موازنه قدرت، قانون رفتار دولتهاست، بدین معنا که آنان در صورت رویارویی با قدرتی مجاور و بر هم زننده تعادل، به تأسیس یک ائتلاف متوازن کننده مبادرت ورزیده و از ظهور قدرتی مسلط و برتر جلوگیری میکنند.( دوئرتی و گراف، ۱۳۷۲: ۶۷ ) توازن قوا دارای معانی مختلفی است و تحلیلگران نتوانستهاند بر معنای واحدی اتفاق کنند. برخی آن را وضعیت یا شرایطی دانسته اند که رضایت خاطر نسبتاً گستردهای از توزیع قدرت وجود دارد. به عبارت دیگر، قدرتهای مهم و عمده از نحوهی توزیع قدرت راضی هستند.
مفهوم موازنهی قوا، بنا به مقتضیات گوناگون اوضاع بینالمللی، معانی مختلفی چون توزیع قدرت، تعادل قوا بین دو یا چند قدرت متخاصم، و تفوق نیرو پیدا کرده است. مثلاً ارنست هاس برای مفهوم موازنهی قدرت ۸ معنا و مارتین وایت ۹ معنا، و بالأخره کنت والتز ۱۰ معنا در نظر گرفتهاند. اما در کلیهی این مفاهیم گوناگون، نوعی اتفاق نظر نسبت به موجودیت مفهوم قدرت وجود دارد. منظور آن است که در بطن نظریه موازنهی قوا این فرض نهفته است که همهی روابط بین المللی ناشی از منافع ملی است که از طریق قدرت کسب می شود.( سیف زاده،۱۳۶۷: ۴۹) اما تعاریف ارنست هاس، عبارتاند از: ۱ـ هرگونه توزیع قدرت، ۲ـ نوعی فرایند تعادل یا متوازنسازی، ۳ـ استیلاء یا طلب استیلاء، ۴ـ ثبات و صلح در حالت اتفاق قدرتها، ۵ـ بیثباتی و جنگ، ۶ـ سیاست مبتنی بر قدرت به معنی اعم، ۷ـ نوعی قانون جهانشمولی تاریخی، ۸ـ نوعی نظام و راهنما برای سیاستگذاران. به گفتهی اینیسال. کلود جونیور «مشکل توازن قدرت، نداشتن معنا نیست بلکه داشتن معانی بیش از حد است.( دوئرتی و گراف، ۱۳۷۲: ۶۶) نگرش مورگنتا نگرشی سرزمین محور و استراتژی مدار است که در کنار سایر واقع گرایان، از کلاسیکها گرفته تا متأخران، اساس کارشان مفهومسازی قدرت است.(لیتل، ۱۳۸۹: ۱۶) از نظر مورگنتا، اساس مفهوم موازنه بر دو پیشفرض اساسی بنا نهاده شده است: اولاً عناصری که باید متوازن گردند برای جامعه ضروری هستند یا حق وجود دارند، و ثانیاً، بدون حالت تعادل میان آن ها، یکی از عناصر بر دیگران تفوق مییابد، به منافع و حقوق آن ها تجاوز میکند و ممکن است نهایتاً دیگران را نابود و مضمحل کند و جایگزین آن ها شود. اما از آنجا که هدف، علاوه بر حفظ همه عناصر سیستم، ثبات آن است، هدف تعادل باید جلوگیری از تفوق یکی از عناصر بر دیگری باشد. حفظ تعادل به این ترتیب صورت میگیرد که عناصر مختلف مجاز باشند گرایشهای متضاد خود را تا نقطهای ادامه دهند که گرایش هیچ یک از آن ها چنان قوی نباشند که بر گرایش سایر عناصر تفوق یابد، اما گرایش هر یک به آن اندازهای قوی باشد که مانع از تفوق سایرین بر خود شود. ( مورگنتا، ۱۳۸۹: ۲۸۹ )
از نگاه مورگنتا، موازنه قدرت به مثابه پیامد طبیعی و اجتنابناپذیر مبارزه قدرت، عمری به درازای تاریخ دارد، اما اندیشه نظری منظم، که در قرن شانزدهم آغاز شد، و در سدههای نوزدهم و بیستم به اوج خود رسید، عموماً موازنه قدرت را ابزاری حراستی میدانند که اتحادی از دولتها، که نگران استقلال خود هستند، در مقابل طرحهای دولتی دیگر برای سلطه جهانی، که در آن زمان پادشاهی جهانی نامیده میشدند، از آن استفاده میکنند)مورگنتا، ۱۳۸۹: ۳۱۵ ) برداشت مورگنتا از مفهوم توازن، بر گرفته از علوم طبیعی است. او هدف توازن را ممانعت از تفوق یکی از عناصر بر دیگری و نتیجه آن را پویایی و ماندگاری جمعی میداند.
۴-۷ – موازنه منطقهای
در دوران پس از جنگ سرد موازنه قدرت در سطح منطقهای و جهانی مورد توجه قرار گرفته است. وظیفه موازنه قوای منطقهای حفظ استقلال کشورها و جلوگیری از بلعیدن آن ها توسط دولت قوی تر میباشد. به هر حال امروزه نیز مانند گذشته موازنه قوا در سطح عمومی و یا منطقهای موجب ایجاد نظم میگردد. این سیستم نیز مانند عوامل دیگری هم چون حقوق بینالملل، مذاکره دیپلماتیک و جنگ در پی ایجاد جامعهای است که در آن هیچ یک از کشورها به آن اندازه قوی نشود که داعیه تشکیل امپراطوری و سلطه بر دیگران را داشته باشد.(علی بابائی، ۱۳۷۰: ۴۵-۱۴۴ ) در حوزه مطالعات منطقهای، موازنه قوا از ویژگی خاصی برخوردار است. این ویژگیها به ساخت فیزیکی منطقه به ویژه بخشبندی داخلی آن، حضور بخش مداخله گر و پیوند آن با سیستم جهانی و سیستم های کنترل آن نظم مرتبط میباشد. از سوی دیگر سطح و میزان انسجام داخلی منطقه نیز بخش دیگری از ویژگیهای سیستم موازنه قوای منطقهای و الگوهای رفتاری مرتبط با آن را تشکیل میدهد. از این منظر سیستم موازنه قوای منطقهای از بعد مدل فیزیکی دارای ویژگیهای است که با مدل کلاسیک آن متفاوت میباشد.از این به بعد سیستم و موازنه قوای منطقهای محل تلاقی دو نوع نظم سیستمی است. نخست هر منطقه جولانگاه دو نوع سیستم کنترلی است. از یک سو سیستم کنترل نظم جهانی و از سوی دیگر سیستم کنترل منطقهای با یکدیگر برخورد مینمایند. در این میان قدرت مداخله گر منطقهای به عنوان قدرت بزرگ جهانی حلقه چنین پیوندی است. از سوی دیگر تفاوت قدرت در سطح درون منطقه با سطح بینالمللی الگوهای رفتاری خاصی را از ناحیه واحدها سبب میگردد.( قاسمی، ۱۳۹۰: ۴۹۳ )
۵-۷ – امنیت منطقهای
موضوعات: بدون موضوع
[چهارشنبه 1400-01-25] [ 01:28:00 ب.ظ ]