گاه اتفاق مىافتاد که فردى با تکیه بر زور و غلبه، انسانى را مىدزدید و او را به بردگى مىکشید. این امر در همه جاى جهان و در میان تمام ملتها سابقه داشته و هم اکنون نیز آدمربایى و قاچاق انسان، روشن ترین نمونهی بردگى به شیوهی نوین در جهان معاصراست. در جزیرهی العرب نیز چنین رسمى سابقه داشته که نمونه هاى متعددى از آن در گزارش مورخان آمده است. به عنوان نمونه در روایت زیر آمده است:
عرفطه گوید: در کنار خانهی خدا، کعبه ایستاده بودم که ناگاه دیدم شترسوارى شتابان به طرف کعبه مىآید، ناگهان دیدم نوجوانى خود را از بالاى شتر به پایین پرت کرد و خود را به پردهی کعبه چسباند و شروع به اغاثه و گریه کرد. از او پرسیده شد که مشکلت چیست؟ او گفت: وقتى من کودک بودم پدرم از دنیا رفت و این پیرمرد نجدى مرا به بردگى گرفته است و چون شنیده بودم که این خانه را صاحبى است که مظلوم را پناه مىدهد به این خانه پناهنده شدم… ]در ادامه روایت آمده است که [ابوطالب به او امان داد و او را از شرّ آن ظالم نجات داد (مجلسى، بحارالأنوار، ج ۳۵، ص ۱۳۱).
بردگى سلمان فارسى نیز به همین شیوه بوده است که در مسیر مهاجرت از ایران به عربستان توسط راه زنان دست گیر و به بردگى گرفته شد (ابن حجر عسقلانى، الاصابه، ج۸، ص۱۰۷ و اسدالغابه، ج۲، ص۳۲۹).
۲-۱-۱-۶- تاریخ بردگی اسیران
با بررسی حقوق اسیران جنگی و رفتارهای انسانی اسلام درباره اسیران جنگی نکته مهم و قابل توجه پذیرش اجمالی و صحه نهادن پیامبر اسلام به قانون بردگی جهان آنروز است که همواره موجب سوالهایی است. از آنجا که اسلام هرچند تغییرات اساسی در بردگی بهمفهوم رایج آن زمان دادهاست و مقدمات آزادی بردگان را فراهم ساخته است ولی با پذیرش اجمالی آن، این سئوال مطرح میشود که چرا اسلام یکباره فرمان الغای بردگی را صادر نکرد و بر این عمل غیر انسانی، اجمالا صحه نهاد.
در پاسخ به این سوال توجه به دو نکته ضروری بهنظر میرسد:
۱- اسلام هرگز آغازگر و مبتکر و پیشنهادکننده آن نبود بلکه از این نظر در برابر عملی انجام شده قرار گرفته و بخاطر شرایط زمان ناچار بود آنرا بهطور موقت و محدود بپذیرد. زیرا به هرحال در جنگها اسیرانی بدست مسلمانان میافتاد و لازم بود فکری برای آنان بشود. با توجه به اینکه در آنروزها زندانی که بتواند اسیران را در آن ها جای بدهد، وجود نداشت پس مسأله زندان منتفی بود. بهعلاوه زندان علاوهبر هزینه سنگین مشکلات روحی و اخلاقی دیگری هم داشته است. از سوی دیگر آزاد کردن بیقید و شرط آنان نیز ممکن بود به تقویت دشمن و بروز جنگهای دیگر، بیانجامد. مهمتر اینکه اینگونه آزادی یکطرفه، همواره کاری بجا و عقلایی نبوده است. از سوی سوم آزاد کردن مشروط هم از طریق مبادله اسیران یا گرفتن فدیه و غرامت جنگی،همیشه عملی نبوده است و هر کجا که امکان داشت عملی شده است (مسعودی، ۱۳۴۹، ص۱۶۰).
بنابراین برای طرف جنگ که اسیرانی داشت، دو راه بیشتر باقی نمیماند یا اعدام و کشتن اسیران و یا تقسیم آن ها در میان جنگجویان بصورت بردگان. گرچه هر دو صورت، محذور داشت ولی مسلما محذور دومی کمتر بود و بهعلاوه دومی امری رایج و جا افتاده و پذیرفته شده در مجامع آنروز و حتی ملل متمدن آنروز بوده است و اسلام هم ناچار راه دوم را موقتا پذیرفت.
۲- درعینحال اسلام در کنار پذیرش موقتی، برنامه بسیار دقیق و جامع و حساب شدهای برای آزادی تدریجی بردگان تنظیم نمود. زیرا آزادی دفعی آنان، مشکلاتی هم برای خود بردگان ایجاد میکرد و آن ها را بهصورت گروهی بیسرپرست و بیکار و فاقد همهی امکانات در میآورد. و حتی ممکن بود عوارض ناگواری بهبار آورد. بنابراین میبایست اسلام آنان را تحت برنامهای تدریجا آزاد کند و نخست با جذب آنان در جامعه اسلامیشخصیت روحی و فکری و اقتصادی آنان را فراهم سازد و سپس بهتدریج آزاد کند (حسنی، ۱۳۸۶، ص۴۸۹).
عکس مرتبط با اقتصاد
تاریخ دقیق بردگی از نظر آغاز و شیوع آن در جامعه بشری کاملا معلوم نیست و در هیچیک از مآخذ مهم ذکری از آن به عمل نیامده است.برخی آنرا از دورهی شکار دانستهاند و گروهی برخلاف نظر اول آنرا از دورهی کشاورزی میدانند. ویل دورانت معتقد است زراعت که تولد مدنیت است در همان حال که سبب مالکیت خصوصی میگردید، بردگی را نیز بههمراه داشته است. در دورهی شکار،بردگی مفهوم نداشت بلکه زنان و کودکان کار منزل را اداره میکردند (حسنی، ۱۳۸۶، ص۴۹۱).
گرچه برخی نیز معتقدند دو نوع بردگی وجود داشته:
۱-بردگی خانوادگی که شامل بردگی خویشاوندان و بیگانهگان هردو میشد.
۲-بردگی قانونی و آن حق مالکیتی است که قانون معتبر شناخته است (اسکندری، ۱۳۷۹، ص۷۸).
بردگی بهمفهوم اصطلاحی آن همین بردگی است پس آغاز بردگی در جهان مقارن با تشکیل و تاسیس حکومت و پیدایش دولت است ولی از آنجاییکه نخست میتوان گفت که آغاز بردگی،همراه با آغاز نخستین جنگ غالب پیروز بوده است جنگ و پیروزی که اسارت را بهدنبال داشت و چون بشر در حیات اجتماعی خود همواره دستخوش جنگ و ستیز بوده،پس بردگی سابقهای بس طولانی در جامعه بشری داشته است. بههمین جهت قصص و مطالب زیادی در تاریخ امم و مملوک نیرومند دربارهی بردگی و بردگان وجود دارد. و در بین ملل متمدن آنروز احکامیدر رابطه با اصل بردگی و بردهگیری دیده میشود مثل ملت هند، یونان، روم، ایران و ملت یهود و نصاری و تا ظهور اسلام. “فردینان توتل”در فرهنگ (و معجم) خود مینویسد:که بردگی در نزد قدیمیترین اقوام یافت میشود.و برده از اسیران جنگی گرفته میشد. برای بردگی در نزد یهود و یونانیان و رومیان عرب جاهلی و حتی اسلام نظام و برنامه خاصی وجود داشت (طباطبایی، ۱۳۶۰، ج ۶، ۲۶۲).
تصویر درباره جامعه شناسی و علوم اجتماعی
دایره المعارف بریتانیا مینویسد: بردگی در دروهی “همریک” کاملاً معمول بود و چون همر شاعر افسانهای یونان در ۸۵۰ سال پیش از میلاد میزیسته است ریشه بردگی به قرن هشتم پیش از میلاد نیز برمیگردد چون او به اوضاع بردگان اشاره کرده است (دائره المعارف بریتانیا). ضمنا ارسطو در کتاب سیاست از”هریود”شاعر قرن هشتم پیش از میلاد مطالبی نقل میکند که حاکی از وجود بردگی است از وجود برده در جامعه است (عنایت، ۱۳۸۷، ص۶۴).
ارسطو در قرن چهارم پیش از میلاد (۳۸۰-۳۲۲ پیش از میلاد) اصل بردگی را در جامعه یا بردگی عدهای را فطری میداند و میگوید برخی طوری آفریده شدهاند که فطرتا غلام و برده باشند! طبیعت، غلام را خلق یا اصولا بربرها و اقوام دور از تمدن را آفریده، برای خدمتگذاری (بردگی) و یونانیان را آفریده برای فرمانروایی و آزادگی (همان، ص۲۵).
منتسکیو در روح القوانین مینویسد: در قانون افلاطون مقرر شده بود که غلام و برده نمیتواند در دفاع طبیعی استفاده کند اگر بهاو حمله میشد نباید برای دفاع از خویش اقدام نماید. در واقع نه او حق دفاع طبیعی و نه حق مدنی (قانونی) داشت (منتسکیو، ۱۳۶۲، ص۴۲۴).
برای دانلود متن کامل پایان نامه به سایت tinoz.ir مراجعه کنید.
۲-۱-۲- رفتار با بردگان درجاهلیت
۲-۱-۲-۱- جایگاه اجتماعى بردگان
بردگان در جاهلیت، پایین ترین جایگاه و منزلت اجتماعى را داشتند و طبقهی پست و فقیر جامعه به حساب مىآمدند. آن ها در ردیف حیوانات به شمار مىرفتند و از همهی حقوق انسانى و مزایاى اجتماعى محروم بودند. رویکرد عرب جاهلى به بردگان، رویکرد ابزارى و کالایى بود؛ برده، کالاى مصرفى و خدماتى بود که بدون هیچ محدودیتى در تمام زمینهها استثمار مىشد. برده هیچ حرمت و احترامى نداشت. بردگان همواره تحقیر و مسخره مىشدند. کسى که برده را مىخرید ریسمانى به گردنش مىانداخت و مانند چارپا او را به منزل خود مىبرد و برده، نه اراده و اختیارى داشت و نه حق اظهار نظر و بیان رأى و عقیده بدون اجازهی مالک. برده کالایى بود که در بازار، خرید و فروش مىشد و قیمت متغیرى داشت. سن و سال برده یا زیبایى و هنر و توانایى و جنسیتش موجب تفاوت قیمت آن بود (جواد على، همان، ج ۷، ص ۴۵۳).
در زبان عربى برده را از آن جهت رقیق مىگفتند که مىبایست در مقابل صاحبان خود اظهار خضوع و ذلت مىکرد (ابن منظور، لسان العرب، ج ۱۰، ص ۱۲۴).
عادتاً فرزندان کنیز (کنیززادگان) به مادر خود منسوب بودند و از جملهی بردگان به حساب مىآمدند و امکان فروش و تصرف در آن ها براى پدران به هر گونهاى ممکن بود، ولى در برخى موارد، پدران به عللى از جمله شجاعت، جنگندگى و هر کار ممتازى که آن کنیززاده انجام مىداد او را ملحق به خود و نسب خویش مىساختند. برده با هر خصوصیت طبیعى و نژادى و فرهنگى که داشت جزیى از قبیلهی ارباب به حساب مىآمد و به سبب ارتباط بردگىاش با ارباب خود، پیوندى نیز با قبیلهی او پیدا مىکرد. برده مجبور بود براى زندگى در شرایط جدید، فرهنگ و آداب و رسوم و زبان خاص قبیله را بیاموزد و این امر پیوند او را با قبیله مستحکم مىساخت (محمد مقداد، الموالى و نظام الولاء، ص ۶۳).
از این جا «ولاء رق» که همان رابطه و پیوند شدید ارباب با برده بود، شکل مىگرفت؛ از یک سو برده ملک ارباب به حساب مىآمد، پس باید از مالک خود اطاعت مىکرد، کمک کار و حامى و ناصر او در همه حال بود، پاسدار جان و مال و دارایى ارباب و مایهی عزت و تفاخر و سبب اطمینان خاطر وى در لحظات خطر بود. و از سوى دیگر، ارباب نیز به دلیل نیاز به برده، تأمین کنندهی آب و غذا و خوراک و پوشاک و مسکن برده بود. پس ارباب نیز پشتیبان مالى و جانى بردهی خود بود، هرچند در این امر به حداقل اکتفا مىشد و هدف نهایى رفاه و امنیت خود ارباب بود. این امر رابطهاى طبیعى میان ارباب و برده ایجاد مىکرد. تا زمانى که برده در ملکِ مالک خود بود از پشتیبانى و حمایت او برخوردار بود و وظیفهی حمایت از ارباب خود را بر عهده داشت، و هنگامى که فروخته مىشد این رابطه بین او و مالک جدیدش ایجاد مىشد. «ولاء رق» امرى اکتسابى و غیر اصیل بود، چون تابع اتحاد نسبى و خونى افراد قبیله نبود، بلکه امرى عارضى و غیرطبیعى بود (همان).
کودکان برده (برده زاده) در محیطهاى جدید با فرهنگ و آداب و آموزش هاى متفاوت رشد مىیافتند تا حدى که برخى از این کودکان به فرزندخواندگى قبیله پیروز در میآمدند. سرنوشت برخى دیگر از این کودکان در بازارهاى برده فروشى رقم مىخورد. آن ها در قبیلهاى به دنیا آمده و در قبیلهی دیگر، تربیت شده بودند و به قبیلهی دیگرى فروخته مىشدند، از این رو، این کودکان نه از اصالت نسبى بهره مند بودند و نه از تربیت صحیح و یک نواخت (همان، ص ۵۲).
گزینش همسر از میان بردگان اسیر و صاحب فرزند شدن از آن ها به ندرت صورت مىگرفت. ازدواج با کنیزان قبیح شمرده مىشد. و عمدتاً با انگیزهی تکثیر نسل بردگان و دست یابى به منافع اقتصادى از کنیزان استفاده جنسى مىشد. فرزندى که از این ازدواج به دست مىآمد به قبیلهی اربابش و هم چنین منطقه اى که در آن به دنیا آمده بود، منسوب مىشد. کنیززادگان همیشه تحقیر مىشدند و با القاب خاصى نظیر «ولید» مورد خطاب قرار مىگرفتند (جواد على، المفصل فى تاریخ العرب قبل الاسلام، ج ۷، ص ۴۷۱).
۲-۱-۲-۲- نقش بردگان در اقتصاد
بردگان، جایگاه مهم و حساسى در سیستم اقتصادى قبایل عرب داشتند. برده در نگاه عرب جاهلى، ابزارى رایگان در عرصهی تولید، سربازى جنگ جو در جبههی جنگ، و متاعى براى نمایش ثروت و قدرت بود. از بردگان در تمام زمینه هاى اقتصادى استفاده مىشد که به برخى از مهمترین آن ها اشاره مىکنیم:
تجارت
در شهرهایى نظیر مکه که اقتصاد آن بر پایهی تجارت استوار بود، بردگان علاوه بر این که خود کالایى اقتصادى بودند به عنوان کارگزار صاحبان خود نیز امور تجارى را انجام مىدادند. بازرگانان تعداد بسیارى برده در اختیار داشتند که از آن ها براى حمل و نقل کالا، حفاظت از اموال و مأموریت در خرید و فروش کالا استفاده مىکردند (جواد على، ج ۷، ص ۴۷۱).
با توجه به طولانى بودن مسیرهاى تجارى و دشوارىهایى که تجارت در آن دوره داشته است، نقش بردگان در امور تجارى بسیار مهم به نظر مىرسد، به گونهاى که مىتوان گفت بدون این نیروى عظیم انسانىِ رایگان و سختى هاى امر تجارت، تجارت در آن عصر، امکان پذیر نبود.
کشاورزى
در جنوب عربستان، نظیر یمن که اوضاع اقلیمى براى کشاورزى مناسب تر بود، بردگان عمدتاً در امور کشاورزى به کار گرفته مىشدند. این امر، آن قدر رایج بود که بردگان همراه با زمین خرید و فروش مىشدند و برده به زمین تعلق داشت و به این بردگان «عبید القن» مىگفتند (همان، ص ۴۵۵).
گفتهاند که رؤساى عشایر یا حکّام یا ملوک، قریهها یا مناطقى را به طور کامل در مالکیت خود داشتند و ساکنان این مناطق غالباً عرب بودند و چون کشاورز بوده و با زمین داران ارتباط داشتند، شبیه بردگان شده بودند (همان، ج ۸، ص ۳۳)، به گونهاى که یکى از پادشاهان حمیر معتقد بود که همهی جهان، بردگان او، و همهی عرب غلامان اویند (جمال جوده، اوضاع اجتماعى واقتصادى موالى، ص ۵۴ و همدانى، اکلیل، ج ۲، ص ۳۱۴).
در نامههایى که پیامبر به گروه هاى یمنى نوشته نیز به کثرت بردگانِ کشاورز اشاره شده است. مثل نامهی پیامبر به قیس بن سلمه:
نامه اى است ازسوى محمد رسول خدا به قیس بن سلمه بن شراحیل: من تو را بر مردان و موالى آنان و حریم و موالى آنان و کلاب و موالى آنان گماشتم، بر همهی آن ها که نماز بپا مىدارند و زکات مىدهند و مال خود را پاک و تصفیه مىکنند (صالحى شامى، سبل الهدى والرشاد، ج۶، ص۳۱۴؛ احمدى میانجى، مکاتیب الرسول،ج۲، ص۶۸۴ و تهذیب المقال، ج۴، ص۱۶۷).
علاوه بر این، تصریح پیامبر به موالى در این نامه، نشان مىدهد که آنان در این دوره، طبقه خاصى از اجتماع را شکل مىدادند. در مصالحهی خالد با ولید بن مجاعه نیز به کثرت بردگان کشاورز اشاره شده است به گونهاى که خالد در کنار طلا و نقره و باغ و زمین هاى کشاورزى، نصف مملوکین (بردگان) منطقه را به عنوان مال المصالحه قرار مىدهد (تاریخ طبرى، ج ۲، ص ۵۱۷).
این مسئله، نشان مىدهد که در یمامه بردگان بسیارى بوده که ارزش آن را داشتهاند تا به عنوان مال المصالحه مطرح شوند.
چوپانى
دامدارى از ارکان اقتصادى قبایل عرب به شمار مىرفت، از این رو از بردگان در چوپانى و نگهدارى و پرورش دام استفاده وسیعى مىشد (همان، ص ۱۰۷).
نمونه هاى تاریخى فراوانى مبنى بر استفاده از بردگان در چوپانى وجود دارد. پیش از این گفتیم که عاص بن وائل در قمار با ابولهب باخت، و برده و چوپان ابولهب شد. در برخى جنگ هاى رسول خدا نیز آمده است که سپاه اسلام در ابتداى ورود به مناطق، به بردگانى از قبایل که مشغول چراندن شتران یا گوسفندان بودند برخورد کردند و آن ها را اسیر نمودند، مانند یسار که در یکى از جنگها در حالى که مشغول چراندن گوسفند بود، دست گیر شد (ابن سعد، الطبقات الکبرى، ج ۲، ص ۳۱).
عبدالله بن مسعود که از صحابه بود در جوانى برده بود و دام هاى اربابش، عُقْبه بن ابى مُعیط را مىچرانید. وى در همان دوران، کرامتى از رسول خدا دید که موجب تمایل او به اسلام شد (الاستیعاب، ج ۳، ص ۹۸۷).
صنعت
اقوام عرب از آن جا که انجام کارهاى صنعتى نظیر آهنگرى، سلاح سازى، رنگرزى، خیاطى و… را براى خود زشت و سبک مىدانستند و نیز به علت بدوى بودن و دور بودن از تمدن و پیشرفت، اساساً با صنعت میانهی خوبى نداشتند، از این رو در صنایع و کارهاى دستى از بردگان استفاده مىکردند. این بردهها عمدتاً از مناطقى بودند که با صنایع و حرفهها آشنایى داشتند. نکتهی دیگر آن که صنعت در آن دوره به نیروى بدنى و جسمانى قوى وابسته بود و بردگان بیچاره مجبور بودند آن را تحمل کنند (جواد على، المفصل فى تاریخ العرب قبل الاسلام، ج ۷، ص ۵۰۷).
۲-۱-۲-۳- استفاده نظامى از بردگان
عرب وحشى و غیر متمدن جاهلى با جنگ و قتل و غارت، خو گرفته بود و گاه سالها بر سر مسایل غیر مهم با یکدیگر به نبرد و جنگ خونین مىپرداختند. این امر، لازمهی زندگى در صحرا بود. در جنگها این بردگان بودند که قربانى خوى جنگ طلبانهی صاحبانشان مىشدند. استفادهی اجبارى از بردگان در جنگها امرى کاملاً رایج بود تا آن جا که عربها در رویارویى با دشمنان خود، سپاهى از بردگان را آماده مىکردند (همان، ج ۵، ص ۴۰۴).
حضور چشم گیر بردگان در سپاه کفار در جنگهاى متعدد با مسلمانان، گواه این امر است. مثلاً در جنگ بدر تعداد بردگان آن قدر زیاد بود که ابوجهل گفت: اگر ما تنها بردگانمان را به میدان جنگ بفرستیم همهی مسلمانان را دست گیر خواهند کرد (مجلسى، بحارالانوار، ج ۱۹، ص ۲۲۴ و تفسیر قمى، ج۱، ص۲۶۲).
در جنگ احزاب نیز تعداد فراوانى از بردگان، سپاهیان را همراهى مىکردند (مجلسى، همان، ج ۲۰، ص ۲۱۷).
در جریان جنگ طائف، رسول خدا(ص) پیش از شروع جنگ، خطاب به مشرکان اعلام فرمود: أیّما عبدٌ نَزَلَ، فهو حرٌّ و ولاؤه للّه و رسوله؛ هر بردهاى که پیش از ارباب خود از قلعه فرود آید و تسلیم شود، آزاد است و ولاء او با خدا و رسولش است. این نداى آزادى بخش باعث شد عدهی زیادى از اهل طائف که برده بودند به اسلام پیوسته، آزاد شوند (همان، ج ۲۱، ص ۱۶۸).
کثرت اخبار و روایات مربوط به استفاده نظامى از بردگان نشان مىدهد که این امر به قبیلهی خاصى ارتباط نداشته و همهی قبایل در جنگها از بردگان بهره مىبردند. در این باره، قریش از همه، قوىتر عمل کرده و تعداد زیادى از بردگان را به استخدام گرفته بودند. علاوه بر این، از بردگان در توطئه هاى گوناگون استفاده ابزارى مىشد، مانند استفاده در جاسوسى (همان، ج ۱۹، ص ۲۱۸)، چنانکه ابوجهل براى آزار رسول خدا و ریختن زباله بر سر آن حضرت، برده خود را مأمور مىکرد (همان، ج ۱۸، ص ۱۸۷).
۲-۱-۲-۴- سوءاستفاده جنسى از بردگان
اساساً کارکرد بردگان زن در مقایسه با بردگان مرد، متفاوت بود. از کنیزان (اماء) عمدتاً براى خانه دارى و انجام امور شخصى اربابان و تمتع جنسى استفاده مىشد. دایگى کنیزان نیز در جامعهی جاهلى که سنت سپردن کودکان به دایگان و دریافت اجرت در برابر آن متداول بود، وجود داشت. چنان که گفته مىشود ثویبه کنیز ابولهب، پیامبر اسلام را شیر دادهاست (صالحى شامى، سبل الهدى والرشاد، ج ۱، ص ۳۷۵ و ابن کثیر، البدایه و النهایه، ج ۵، ص ۳۲۳).
اما در این میان، نوعى بهره کشى و استفاده ناصحیح و غیرانسانى از کنیزان در جامعهی جاهلى رایج و متداول بود و آن این بود که عربها کنیزان خود را براى استفادهی جنسى و با هدف سوددهى اقتصادى در اختیار افرادى قرار مىدادند و آنان را مجبور به زنا مىکردند تا هم از این طریق، سود و منفعتى به دست آورند و هم از تولد فرزندانى که از این رابطهی جنسى متولد مىشدند بر تعداد بردگان خود بیفزایند (جواد على، المفصل فى تاریخ العرب قبل الاسلام، ج ۵، ص ۱۳۶).
اساساً زنا و فحشا از رایج ترین گناهان و مفاسد اجتماعى عصر جاهلیت بود، به همین دلیل در بسیارى از آیات قرآن مجید بر تقبیح و تحریم زنا تأکید شده است. رسول گرامى اسلام(ص) پس از فتح مکه هنگام بیعت با زنان مکه، از جمله مفاد بیعت را ترک زنا بیان کرد[۲].
این امر، دلیلى بر گسترش و رواج آن در آن دوره است. برخى شواهد تاریخى نشان مىدهد که زنا در عصر جاهلیت بیشتر توسط کنیزان و آن هم به اجبار صاحبانشان صورت مىگرفته است و زنان آزاد، کمتر مرتکب زنا مىشدند، هم چنین زنان صاحب پرچم (صواحب الرایات) بیشتر از کنیزان بودهاند (جواد على، همان، ج ۵، ص ۱۳۵).
علاوه بر زنا، کنیزکان را به کارکردهاى شهوانى دیگرى نیز وامى داشتند که از جمله رایجترین آن ها آوازه خوانى و برپایى مجالس غنا و لهو و لعب بود. تاجران برده، کنیزکان زیباروى خود را مجبور به یادگیرى آواز و موسیقى مىنمودند و آن گاه با برپایى مجالس فساد، هم به گمراهى و ضلالت و فساد عرب جاهل دامن مىزدند، و هم از این طریق به منافع اقتصادى خود نایل مىآمدند (همان، ص ۱۰۵).
نکتهی دیگرى که در این جا باید اضافه کنیم آن است که بهره کشى جنسى نامشروع از بردگان، منحصر به کنیزان نبوده است، بلکه برخى از زنان ثروت مند و صاحب برده با بردگان مرد (غلامان) چنین رفتارى داشته از غلامان بهره کشى جنسى مىکردند و آن ها را وادار به زنا مىکردند.
۲-۱-۲-۵- تنبیه و شکنجه بردگان
تنبیه و تعذیب و آزار و اذیت هاى روحى و جسمانى بردگان امرى بسیار عادى و متداول بود تا حدى که بسیارى از بردگان، خطر مرگ بار فرار را به جان مىخریدند تا از فشارهاى جان کاه و شکنجه هاى طاقت فرسا نجات یابند با آن که مىدانستند که اگر دست گیر شوند مرگ در انتظار آن هاست. جداى از محرومیت هاى اجتماعى و سلب ابتدایى ترین حقوق فردى و انسانى و تنزل آن ها در حد حیوان و کالا، بردگان در صورت ارتکاب جرم و خطا یا هر رفتار و عملکردى برخلاف میل و خواست اربابان، به شدت شکنجه مىشدند. تنبیه، تعذیب و مثله کردن، رایج ترین شیوه در برخورد و رفتار با برده خطاکار بود (جواد على، المفصل فى تاریخ العرب قبل الاسلام، ج ۷، ص ۴۶۷).
توصیههاى صریح قرآن و رسول خدا(ص) به احسان و خوش رفتارى با بردگان که در ادامه خواهد آمد حکایت از وضع اسف بار و جان کاه آن ها در جاهلیت دارد. بدترین نوع شکنجه و سخت ترین رفتارهاى اربابان و کفار سنگ دل قریش با بردگانى بود که به رغم کفر و شرکِ اربابان خود به دین مبین اسلام گرایش یافته بودند. ابن اسحاق گزارشى از چگونگى تنبیه و شکنجهی بردگان نومسلمان توسط اربابان مشرک و سنگ دل ارائه کرده مىنویسد:
کفار، بردگان ضعیف را حبس مىکردند و آن ها را زیر آفتاب گرم و سوزان مکه با ضرب (شلاق)، گرسنگى و تشنگى عذاب مىکردند (ابن هشام، السیره النبویه، ج ۱، ص ۳۳۹).
افرادى، نظیر بلال، خَبّاب بن اَرِّت، صهیب، سمیه، یاسر، عمار و… از جمله کسانى بودند که شکنجه هاى وحشیانهی اربابانِ بى رحم خود را در راه اسلام تحمل مىکردند تا آن جا که سمیه و یاسر با استقامت و ایستادگى بى نظیر خود در پذیرش اسلام و در پى شکنجه هاى جان کاه ارباب خود به شهادت رسیدند و نام خود را در صدر شهیدان اسلام ثبت کردند (همان، ص ۳۴۲).
۲-۱-۲-۶- آزاد کردن بردگان در عصر جاهلى
عتق و آزاد کردن بردگان گرچه در میان عرب جاهلى وجود داشت، اما چندان رایج و مرسوم نبود. اقوام عرب به دلیل منافع اقتصادى و ارزش مالى برده، حاضر به آزادى رایگان بردگان نمى شدند. آزادى برده به معناى از دست دادن بخشى از اموال و ثروت بود (محمد مقداد، الموالى و نظام الولاء، ص ۶۹)، مگر در مواردى که برده عملکرد فوق العاده رضایت بخشى از خود نشان مىداد، مانند آن که حاضر مىشد براى تأمین نظر ارباب خود جان خویش را به خطر اندازد و شجاعت و جسارت فوق العاده اى از خود نشان دهد، چنان که جبیربن مطعم به وحشى، برده حبشى خود وعده داد که اگر در میدان جنگ احد رسول خدا(ص) یا حمزه یا امیرالمؤمنین على(علیه السلام)را به قتل رساند، او را آزاد خواهد کرد (چون جبیر قصد انتقام و خون خواهى عمویش مطعم بن عدى را داشت که در جنگ بدر به دست مسلمانان به هلاکت رسیده بود). وحشى با جسارت و سفاکى خود با به شهادت رساندن حمزه سیدالشهداء و مثله کردن او آزادى خود را به دست آورد (ابن هشام، السیره النبویه، ج ۳، ص ۷۶).
هم چنین در جنگ بدر پس از آن که چاه هاى آب توسط کفار پر شد، ابوجهل غلام خود را فرستاد تا خبر هلاکت پیامبر و یارانش را به دست آورد و به او وعده داد که در مقابل این نوید، او را آزاد خواهد کرد و هر که را بخواهد به ازدواج او در خواهد آورد (مجلسى، همان، ج ۱۶، ص ۳۴).
۲-۱-۲-۷- «ولاء» و گونه هاى آن در عصر جاهلى
یکى از پیامدهاى مهم اجتماعىِ مسئله بردگى، پیدایش ولاء بود. عرب اساساً به پیمانها و قراردادهاى خود اهمیت مىدادند و این به دلیل فقدان امنیت قانونى و اقتضاى زندگى بدوى آن ها بود. حِلْف و ولاء از جمله قراردادهاى مهم اجتماعى عرب در عصر جاهلیت بود که بعدها اسلام نیز از این ظرفیت براى اهداف اسلامى بهره برد. یکى از اسباب ولاء، «رقیت» است. کلمه ولاء در زبان عربى بر معانى متعدد و متفاوتى، نظیر سیادت و سلطنت، قرابت و خویشاوندى، نصرت و یارى، معاشرت و محبت، بردگى و… دلالت مىکند (طریحى، مجمع البحرین، ج۴، ص۵۵۴ و ابن اثیر جزرى، النهایه فى غریب الحدیث و الأثر، ج۵، ص۲۲۷). لذا مولا نیز که از این کلمه گرفته شده است، معانى متعددى دارد.
در میان انواع ولاءهاى رایج در عصر جاهلیت تنها ولاءرق و ولاء عتق با بحث ما ارتباط مستقیم دارند:
۱٫ ولاء رق
برده با هر یک از اسباب بردگى که به بردگى شخصى درمى آمد، ملک ارباب خود به حساب مىآمد و ارباب حق هرگونه تصرف و استفاده از او داشت. از سوى دیگر، ارباب از بردهی خود حمایت جانى و مالى مىکرد تا بتواند از او بیشتر سود ببرد. این ارتباط دوسویه را که سبب آن بردگى و رقیت است، ولاء رق مىگفتند. بر اساس این ولاء، ارباب تنها وارث برده بعد از مرگ او مىشد و چنان چه برده صاحب اموالى شده بود ارباب آن را به ارث مىبرد. ولاء به صورت ارث به فرزندان ارباب هم منتقل مىشد؛ به این معنا که اگر ارباب پیش از بردهی خود مىمرد ولاء او به فرزندان ارباب انتقال مىیافت (جواد على، المفصل فى تاریخ العرب قبل الاسلام، ج ۷).
۲٫ ولاء عتق