نتیجه: از اقوال لغویین به دست میآید که کلمه ملک در معنی قوت، تسلّط، مال، نعمت، بنده، کنیز، تزویج، ولایت، مرعی، شرب و آب استعمال شده است.
ولی اصل در مِلک قوت و تسلط است و به مناسبت همین در معانی دیگر استعمال میشود.
فرق بین حق و ملک
فقهاء فرق حق و ملک را از چند جهت مطرح کردهاند که خلاصه آن در ذیل ذکر میگردد:
الف: در حق، علاوه بر اضافه میان ذی حق و متعلق حق، یک اضافه بین من له الحق و من علیه الحق هم برقرار است ولی در ملک فقط یک اضافه است که آن بین مالک و مملوک میباشد و نسبتی بین من له الملک و من علیه الملک نیست.[۳۸]
ب: مالک در مملوک هرگونه تصرف میتواند بکند و اگر محدودیتی است عارضی و به سبب خارجی است ولی حق همواره در مورد خاصی است و محدودیت دارد، مثل حق سکنی و حق شفعه.[۳۹]
ج: حق، میتواند به لحاظ انواع تصرفات اعتبار شود و هم به لحاظ یک یا چند تصرّف خاص بر خلاف ملکیت مقتضای آن، جواز انواع تصرّفات عینی، مانند خوردن و پوشیدن و غیره و تصرّفات اعتباری مانند فروختن، بخشیدن و غیره میباشد، هرچند ممکن است در مواردی که این تصرّفات به حکم قانون، محدود و یا موقتاً ممنوع گردد.[۴۰]
د: حق فقط به افعال، متعلق میشود و به اعیان کاری ندارد، بر خلاف مِلک که هم به اعیان متعلق میشود و هم به افعال.[۴۱]
کلمه تبعیض و تساوی
از نظر لغت:
تبعیض عبارت است از تساوی بین دو یا چند کس که یکی را یا بعضی را بر بعض دیگر امتیاز بدهیم، رحجان بعضی بر بعض دیگر بدون مرجّح.[۴۲]
تبعیض جزء جزء کردن، برخی را قبول کردن و برخی را ردّ کردن، یا بعضی را بر بعضی دیگر ترجیح دادن.[۴۳]
میدانیم در مقابل واژه تبعیض کلمه تساوی قرار دارد، آن طور که دهخدا، ج ۴، ص ۸۷۸ نقل قول میفرماید منتهی الارب و ناظم الأطبا، تساوی را به معنی همدیگر، مانند شدن، یا مستوی و برابر گردیدن معنی کردند و آن اندراج تساوی را به معنی تماثل گرفت و غیاث اللّغات تساوی را به معنی برابر شدن دو چیز معنی کرد.
مفهوم تکلیف
تکلیف در لغت
کلّفه تکلیفاً ای أمره بما یشقّ علیه، او را به کاری سخت گمارد.[۴۴]
تکلیف عبارت از انجام فعل یا ترک فعل است که قانونگذار فرد را بدان ملزم کرده است و هرگاه بر خلاف آن رفتار نماید به جزایی که در خور آن است دچار میگردد.[۴۵]
حق و تکلیف
حق و تکلیف دو مفهوم متقابل و دو روی یک سکهاند، وقتی کسی حق دارد در ملک خودش هرگونه تصرّفی بکند، پس دیگران تکلیف دارند که در ملک او هیچ تصرّفی نکنند، در نتیجه حق و تکلیف متقابل جعل میشوند، یعنی هرجا حقی جعل میشود حتماً تکلیفی نیز جعل شده است و بالعکس. البته ممکن است جعل صریح به یکی از این دو تعلق بگیرد امّا به هرحال لازمهاش جعل آن دیگری هم است.
باید توجه داشت که حق اختیاری است و تکلیف الزامی، کسی که در موردی حقی دارد میتواند از آن استفاده بکند یا نکند ولی دیگران تکلیف دارند که حق وی را محترم بشمارند و از این تکلیف گریز و گزیری ندارند.[۴۶]
بین حق و تکلیف دو نوع رابطه وجود دارد: یکی از آن ها این است که بین حق و تکلیف رابطه تضایف وجود دارد، وقتی میگوئیم حکومت بر مردم حق دارد، بدین معنی است که مردم در مقابل حکومت دارای تکلیف و وظیفه میباشند، نیز وقتی گفته میشود مردم بر حکومت دارای حق هستند، بدین معنا است که حکومت در مقابل مردم دارای تکلیف میباشد. در این حالت حق حکومت بر مردم ملازم با وظیفه مردم نسبت به حکومت است و نیز حق مردم بر حکومت ضرورتاً به معنای وظیفه حکومت نسبت به مردم میباشد، به چنین رابطه که بین حق و تکلیف وجود دارد رابطه تضایف میگویند.[۴۷]
یکی از تمایزهای بین حق و تکلیف این است که تکلیف قابل غصب توسط دیگری نیست ولی حق قابل غصب میباشد.[۴۸]
ب) اقسام حق
برای حق به اعتبارات مختلف، تقسیماتی ذکر کردهاند که به تناسب موضوع بحث، ما در اینجا به چند قسم از اقسام حق اشاره میکنیم:
برای دانلود متن کامل پایان نامه به سایت zusa.ir مراجعه نمایید.
۱- حق تکوینی و تشریعی:
وقتی در معارف و مسائل دینی، اعم از حکمت نظری و عملی، از حق سخن گفته میشود دو معنا از آن قابل تصور است، معنایی که به نظام تکوین و امور تکوینی عالم مربوط میشود و معنایی که به امور ارزشی و اعتباری مربوط است.
آنجا که خداوند میفرماید خلق السّماوات و الارض بالحق،[۴۹]و تکتمون الحق و انتم تعلمون[۵۰] و همچنین حق در آیه ۵۳ از سوره یونس، مراد حق تکوینی است.
امّا آنجا که میفرماید و فی اموالهم حق للسائل و المحروم[۵۱] به حقوق تشریعی و اعتباری اشاره دارد.
۲- حق به اعتبار مستحِق:
حق به اعتبار مستحق به دو قسم قابل تقسیم است.
گاهی صاحب حق (مستحق) مقوّم است و حق متقوم به او است و هرگز از او جدا نخواهد شد. و گاهی صاحب حق مورد حق است فرق این دو آن است که در قسم اوّل حق قابل نقل و انتقال نیست، مانند حق مضاجعه برای زن که هرگز زن نمیتواند بعد از ازدواج این حق را به بیگانه با عوض یا رایگان انتقال دهد.
در قسم دوم که فرد مورد حق است مانند حق مستحِق نسبت به تملک عین خارجی یا دَیْن که در چنین موردی صاحب حق قدرت هرگونه انتقال را داراست.
۳- حق طبیعی (فطری) و وضعی:
یکی دیگر از تقسیمات حق، تقسیم آن به فطری و وضعی است مراد از حق فطری آن حقوقی است که انسان به خاطر انسان بودن آن را داراست نظیر حق حیات، حق آزادی حق وضعی را میتوان چنین تعریف کرد حقی است که شالوده آن قراردادهای اجتماعی، قوانینی است که برای بهبود اوضاع مدنی و سیاسی و اجتماعی و … و حفظ و رعایت حقوق شهروند یا قبیلهای و قومی جعل و وضع میگردد.
تصویر درباره جامعه شناسی و علوم اجتماعی
۴- تقسیم حق به من له الحق و من علیه الحق:
حق را با توجّه به حقوق متقابل و از این جهت که طرفینی است به دو قسم تقسیم کردهاند، کسی که حق برای او جعل شده و او مورد حق است و کسی که در مقابل صاحب حق قرار گرفته و مسئولیت و وظیفهای پیدا میکند اوّلی را من له الحق و دیگری را من علیه الحق گویند مثل پدر و مادر یا افرادی را که حقوق برای آنها است من له الحق گویند فرزندان یا افرادی را که عهدهدار تأمین آن حقوقاند اصطلاحاً مکلّف یا من علیه الحق گویند.
۵- حق الله و حق النّاس:
همه الزامهای شرعی اعم از امر و نهی شارع را حق الله مینامند، این حق میتواند جنبه عبادی یا اجتماعی، فرهنگی، سیاسی، اقتصادی و مانند آن داشته باشد، نظیر نماز، روزه، حجّ … نیز مانند خمس، زکات، جزیه و خراج.
عکس مرتبط با اقتصاد
همچنین همه مقرراتی که مصالح و منافع خصوصی و یا عمومی را تأمین کند مصداق حق النّاس است.[۵۲]
۶- حق مالی و غیر مالی
حق مالی را میتوان چنین تعریف کرد و آن حقی است که اجرای آن مستقیماً برای دارنده ایجاد منفعتی نماید که قابل تقویم به پول باشد مثل حق مالکیت یک خانه، همچنین حق مالی قابل اسقاط و انتقال به غیر است مثلاً مالک میتواند حق مالکیت خود را به سببی از اسباب به غیر وگذار نماید.
امّا حق غیر مالی حقی است که اجرای آن منفعتی را که مستقیماً قابل تقویم به پول باشد، ایجاد ننماید مانند حق زوجیت، بعضی از حقوق غیر مالی هستند که غیر مستقیم ممکن است ایجاد حقی نمایند که قابل تقویم به پول باشد ولی این امر آن را حق مالی نمیگرداند مانند زوجیت که ایجاد نفقه برای زوجه و توارث برای زوجین نموده که قابل تقویم به پول است. برخی میگویند هدف ار حق غیر مالی رفع نیازهای عاطفی و اخلاقی انسان است.[۵۳]
جمعبندی
از نظر لغت معنای حق مختلف اند، ولی در هر کدام معنای ثبوت خوابیده است یعنی معنی اصل آن ها ثبوت است و در اینجا دوازده تا معانی حق بیان شده است.
حق در اصطلاح عبارت از نوعی سلطه و قدرت و توانایی یا نوعی با مرتبه ضعیفی از مالکیت که قانون به فرد یا افراد می دهد تا در پرتو آن در موارد خاصی به کار گیرند و از مزایای آن بهره مند شوند و برخی حق را نوعی از سلطنت می دانند.
معنای اصلی حکم در لغت ، منع کردن است. اما در اصطلاح به مجموعه قوانین و مقرراتی که شارع برای تأمین سعادت دنیا و آخرت انسان در ابعاد مختلف فردی، عبادی، مالی و … مقرر کرده است ، حکم شرعی گفته می شود.
کلمه حکم با مشققات خودش حدود ۲۱۰ بار در قرآن به کار رفته است ولی در هر مورد فقط در یک معنی به کار نرفته است ، بلکه معانی متعدد از آن اراده شده است .
این مطلب هم قابل توجه است که معانی متعدد مذکوره کم جایی است که معنی لغوی به طور محسوس، لحاظ شده باشد اگر چه می شود در بعضی از ان ها به معنی لغوی آن یعنی منع پی ببریم و در این تحقیق شش تا مورد بیان شده است . ضمناً در این تحقیق بین حق و حکم سه تا فرق بیان شده است .
برای کلمه ملک در لغت چند تا معنا ذکر شده است و با دقت در همه معانی به دست می آید که در همه آن ها احتوا و قوت ، مشترک است یعنی معنا اصلی ملک همان احتوا و قدرت است البته برای کلمه ملک معانی دیگر هم بیان شده است که اینجا هم ذکر کردیم .
و ضمناً بین حق و ملک چهار تا فرق هم ذکر شده است .
کلمه تبعیض در لغت به معنای جزء جزء کردن ، برخی را قبول کردن و برخی را ردّ کردن یا بعضی را بر بعضی دیگر ترجیح دادن است .
اما تکلیف عبارت از انجام فصل یا ترک فصل است که قانون گذار فرد را بدان ملزم کرده است و هر گاه بر خلاف آن رفتار نماید به جزایی که در خود آن است دچار می گردد.
اقسام حق: برای حق به اعتبارات مختلف تقسیماتی ذکر کرده اند که به تناسب موضوع بحث، ما در اینجا به چند قسم از اقسام حق اشاره کرده ایم .
حق تکوینی و تشریعی: وقتی در معارف مسائل دینی، از حق سخن گفته می شود دو معنا از آن قابل تصور است ، معنایی که به نظام تکوینی و معنایی که به امور ارزشی و اعتباری مربوط است . آن جا که خداوند می فرماید خلق السموات والارض بالحق و تکتمون الحق و انتم تعلمون . مراد حق تکونی است اما آن جا که می فرماید و فی اموالهم حق للسائل و المحروم به حقوق تشریعی و اعتباری اشاره دارد.
حق فطری و وضعی: مراد از حق فطری آن حقوقی است که انسان به خاطر انسان بودن آن را دارا است و حق وضعی قوانین است که برای بهبود اوضاع مدنی و سیاسی و اجتماعی و حفظ و رعایت حقوق شهروند جعل و وضع می گردد.
حق الله و حق الناس : همه الزام های شرعی اعم از امر و نهی شارع را حق الله می نامند ، این حق می تواند جنبه عبادی یا اجتماعی ، فرهنگی ، سیاسی ، اقتصادی و مانند آن داشته باشد . هم چنین همه مقرراتی که مصالح و منافع خصوصی و یا عمومی را تأمین کند مصداق حق الناس است .
حق مالی و غیر مالی : حق مالی آن حقی است که اجرای آن مستقیماً برای دارنده ایجاد منفعتی نماید که قابل تقویم به پول باشد مثل حق مالکیت یک خانه. اما حق غیر مالی حقی است که اجرای آن منفعتی را که مستقیماً قابل تقدیم به پول باشد، ایجاد ننماید مانند حق زوجیت.
فصل دوم
بررسی مقام انسانی و معنوی زن
فصل دوم: بررسی مقام انسانی و معنوی زن
مقدمه
شناخت اوّلیهی انسان در چهارچوب اعتقادات، اهمیت فراوانی دارد؛ زیرا همین منظر، میزان ارزشمندی فرد -خواه مرد یا زن- آشکار میگردد، متینترین ابزار شناخت انسان در مرحله اوّل قرآن کریم است؛ چراکه قرآن سخن آفریننده انسان، خداوند متعال میباشد او که به تمام زوایای وجود و نیازهای اصلی و اساسی انسان اشراف کامل داشته.
خداوند متعال در نهایت انسان را به عنوان کارگزار جانشین خویش در زمین معرّفی کرده است: «وَإِذْ قَالَ رَبُّکَ لِلْمَلَائِکَهِ إِنِّی جَاعِلٌ فِی الْأَرْضِ خَلِیفَهً قَالُوا أَتَجْعَلُ فِیهَا مَنْ یُفْسِدُ فِیهَا وَیَسْفِکُ الدِّمَاءَ وَنَحْنُ نُسَبِّحُ بِحَمْدِکَ وَنُقَدِّسُ لَکَ قَالَ إِنِّی أَعْلَمُ مَا لَا تَعْلَمُونَ»[۵۴] از این رو برای شناخت انسان، حقوق و تکالیف وی شایسته است، نخست به منبع وحیانی و الهی مراجعه کنیم.