۴) عوامل شخصی.
در هر حوزه ای عوامل متعددی در جذب افراد به آن حوزه موثر بوده (عوامل مثبت) و عوامل دیگری که موجب دفع افراد از آن حوزه می شود (عوامل منفی)، نیز وجود دارد. همچنین عوامل دیگری هم به صورت خنثی هستند و در مهاجرت نقشی ندارند(لهستانی، ۱۳۶۸ ، ۲۶-۳۲ ).
واضح است که مجموع عوامل مثبت و منفی در مبدأ و مقصد برای مهاجر یا مهاجرین با هم متفاوت هستند. در عین حال ممکن است طبقاتی از مردم که به گونه ای مشابه به مجموعه عواملی در مبدأ و مقصد واکنش نشان می دهند را بتوان از یکدیگر تفکیک کرد. اثر هر یک از افراد بنا به شخصیت و ویژگی های فردی مثلاً سن، جنس، میزان تحصیلات ، سطح مهارت، نژاد ، گروه های قومی، پایگاه طبقاتی و… متفاوت خواهند بود. این عوامل مثبت، منفی و خنثی برای اشخاص مختلف هم در مبدأ و هم در مقصد متفاوت خواهند بود.
مثلاً آب و هوای خوب عامل جاذب و آب و هوای نامناسب ، عامل دافع برای افراد است یا اینکه یک نظام آموزشی خوب ممکن است برای کودکان و نوجوانان جزو عوامل مثبت و برای شهروندانی که فاقد بچه هستند عامل منفی باشد زیرا مالیات زیادتری برای تأمین بودجه آموزش و پروش آن منطقه باید بپردازند.در صورتی که برای مرد مجرد فاقد دارایی مشمول مالیات در این حالت، نظام آموزشی از عوامل خنثی به شمار می آید. «لی» همچنین در این مدل به زمینه مهاجرت، گسترش جریان و ضد جریان مهاجرت و بالاخره ویژگی های مهاجران نیز پرداخته است. این نظریه برای تحلیل یافته های این پژوهش مهمترین و کاربردی ترین نظریه است ( لی، ۱۹۶۶ ، ۱۴).
پ) نظریه لاوردی و راجز:
لاوری و راجز نیز نظریه جذب و دفع را مورد آزمایش قرار داده اند. آن ها در آزمایش خود شرایط اقتصادی و اجتماعی مبدأ و مقصد را ملحوظ داشته اند. نتایج حاصل از بررسی آنها، محرک های اقتصادی را عامل مهاجرت در آمریکا می دانند ولی برای یافتن علت های مهاجرت پایه های عقلانی بیشتری را مورد نیاز می دانند. هر دو دریافتند که مهاجرت از مکان مبدأ به مکان مقصد رابطه مستقیم با سطح بیکاری در مکان های مبدأ و مقصد دارد.
پ) نظریات اسکوتز و شاستاد:
اسکوتز و شاستاد نیز روش های مشابه به لاوردی و راجز اتخاذ کردند. پایه نظری آنها در تبیین مهاجرت مبتنی است بر آنچه که آنها سرمایه گذاری می دانند. این دو محقق معتقدند هر فرد در هنگام تصمیم به مهاجرت، هزینه های فیزیکی و پولی ناشی از مهاجرت را مد نظر قرار می دهد. دراین رابطه دستمزد در مبدأ و مقصد ، هزینه حمل و نقل، امکان یافتن کار و تفاوت در هزینه های غذایی و مسکن نقش مهمی ایفا می کنند. نگریستن به فرایند مهاجرت در چنین چارچوبی کمک می کند تا چگونگی تغییرات نیروی کار در نتیجه توزیع نیروی کار در مناطق مختلف بهتر قابل درک باشد.
ایراداتی که از دیدگاه جامعه شناسی به نظریات جذب و دفع گرفته شده است این است که چنین نظریاتی کنش متقابل مهاجران و پیامدهای ناشی از مهاجرت را مورد توجه قرار نداده اند.
۲_۱_۲) نظریه الگوی اقتصاد دو بخشی توسعه :
نخستین و معروف ترین الگوی توسعه که مهاجرت نیروی کار روستایی به شهر را جزو لاینفک جریان توسعه اقتصادی مورد توجه قرار داد توسط آرتور لوئیس (۱۹۹۶) تعدیل و بسط داده شد. این الگو در اواخر دهه ۱۹۵۰و اوایل دهه ۱۹۶۰ به عنوان نظریه عمومی پذیرفته شده در مورد کشورهای جهان سوم که نیروی کار اضافی داشتند مطرح شد. براساس این الگو جامعه از دو بخش اقتصادی تشکیل می شود:
الف)بخشی سنتی معیشتی روستایی؛ که با نیروی کار مازاد و دارای بهره وری پایین یا بدون بهره وری مشخص می شود.
ب) بخش صنعتی شهری؛ که دارای بازده تولید بالا و اشتغال کامل است. بنابراین نیروی کار اضافی روستایی به تدریج از بخش سنتی به این بخش منتقل می شود. این الگو، مهاجرت را یک ساز و کار متعادل کننده می داند و نظریه پردازان این الگو معتقدند که به علت دستمزدهای بالا و میزان اشتغال بیشتر در بخش صنعتی نوین، مهاجرت از بخش سنتی معیشتی به بخش صنعتی نوین جریان پیدا می کند. این وضعیت، سطح تولید بخش صنعتی و سود سرمایه داران را افزایش داده سپس سود به دست آمده (بعد از پرداخت دستمزدها) مجدداً توسط سرمایه داران در بخش صنایع نوین سرمایه گذاری می شود. بدین ترتیب این امر موجب افزایش تقاضای کار از بخش سنتی گردیده، در نتیجه مهاجرین بیشتری از روستا به سوی بخش صنعتی نوین روانه می شوند.
این روند تا زمانی ادامه می یابد که نیروی کار اضافی در روستا وجود داشته و نیز تقاضای کار برای آن در شهر موجود باشد. طبق این نظریه ، مهاجرت امری مطلوب و به نوعی مکانیسم متعادل کننده جوامع برای بقا و دوام نظام اجتماعی است(حاج حسینی، ۱۳۸۵ ، ۴۰ ).
۲_۱_۳) مدل سرمایه گذاری انسانی و هزینه و فایده:
این نظریه ابتدا توسط شاستاد (۱۹۶۱) ارائه شده و سپس داونز (۱۹۷۶) آن را گسترش داد. طبق این نظریه تصمیم گیری برای مهاجرت نوعی تصمیم به سرمایه گذاری است که در آن شخص مهاجر هزینه و فایده مهاجرت را در نظر می گیرد. بدین ترتیب مهاجرت موقعی انجام می گیرد که فایده آن از هزینه اش افزون باشد.
در اینجا شخص مهاجر قبل از مهاجرت، هزینه های اجتماعی احتمالی مهاجرت و فوایدی را که در اثر مهاجرت به دست می آورد مقایسه نموده، سپس تصمیم به مهاجرت می گیرد. این فایده و هزینه ها شامل عناصر مادی و غیر مادی می شود. هزینه های مادی شامل هزینه های سفر، دور ریختن اثاثیه منزل که ارزش جابجایی ندارند، تحمل یک دوران بیکاری و بی مزدی و… است.
هزینه های غیر مادی شامل دورماندن از خانواده و اعضای فامیل، تحمل رنج و سختی سفر و تحمل شرایط محیطی مقصد و پذیرش عادات جدید می باشد. در مورد فواید جنبه های مادی آن، احتمال کسب درآمد بالاتر و ارتقای شغلی در آینده و… و فواید غیر مادی، برخورداری از هر گونه امکانات رفاهی و تفریحی و آسایش در مقصد که در محل زندگی قبلی او نبوده است، می باشد. در این نظریه فرض بر این است که انسان ها تمایل دارند که درآمد خالص واقعی دوران زندگی شغلی خود را به حداکثر برسانند و می توانند درآمد احتمالی آینده در مقصد و درآمد کنونی خود در مبدأ را محاسبه نمایند. بر طبق این نظریه می توان انتظار داشت که افراد مسن نسبت به جوانان تمایل کمتری به مهاجرت داشته باشند زیرا اولاً تفاوت درآمد بین مبدأ و مقصد با توجه به عمر باقی مانده آن قدر زیاد نیست و در ثانی هزینه های غیر مادی برای این افراد بیش از جوانان است.
جوانان بویژه جوانان تحصیلکرده بیش از دیگران مهاجرت می کنند زیرا تفاوت درآمد بالقوه آنان بین مبدأ و مقصد احتمالاً زیاد است .
۲_۱_۴) نظریه اقتصادی مهاجرت تودارو:
مایکل تودارو (۱۳۶۶) از صاحب نظران مسائل اقتصادی کشورهای موسوم به جهان سوم، درباره مهاجرت روستا به شهر برای این کشورها مدل نظری ارائه داده است. مدل وی حالت گسترش یافته نگرش سرمایه انسانی شاستاد و از جهاتی از نظریه اقتصادی دوگانه توسعه لوئیس متأثر است. مدل مهاجرت تودارو داری چهار ویژگی اصلی است:
۱- مهاجرت جریانی انتخابی و انگیزه آن بر پایه ملاحظات عقلانی اقتصادی ، سود و هزینه نسبی است و گرچه عمدتاً اقتصادی است اما ضمناً روانی هم هست.
۲- تصمیم به مهاجرت به تفاوت درآمد مورد انتظار بین شهر و روستا بستگی دارد نه تفاوت درآمد واقعی بین آنها.
۳- احتمال به دست آوردن شغلی در شهر با میزان بیکاری شهری رابطه عکس دارد.
۴- در صورت وجود اختلاف بسیار در درآمد مورد انتظار بین شهر و روستا، وجود میزان مهاجرت مازاد بر فرصت های اشتغال نه تنها ممکن بلکه منطقی و حتی محتمل است و لذا میزان بالای بیکاری شهری نتیجه اجتناب ناپذیر عدم تعادل جدی فرصت های اقتصادی بین مناطق روستایی و شهری اکثر کشورهای در حال توسعه است.
۲_۱_۵)مدل شبکه ای:
این مدل در اوایل دهه ۱۹۸۰ مطرح گردید. سپس به وسیله دیگر صاحبنظران گسترش یافت. در این دیدگاه هزینه و فایده مهاجرت در قالب شبکه های مهاجرتی مورد تبیین قرار می گیرد. به اعتقاد نظریه پردازان این دیدگاه، شبکه های مهاجرتی مشتمل بر پیوندهای بین افرادی که مهاجران قبلی و غیر مهاجران را در مناطق مبدأ و مقصد از طریق پیوندهای خویشاوندی، دوستی و یا خاستگاه اجتماعی مشترک به هم مرتبط می سازد، بر جریان مهاجرت اثر می گذارد.
درون شبکه های مزبور، حرکات مهاجرتی رو به افزایش می نهد زیرا که هزینه ها و خطرات ناشی از مهاجرت را کاهش داده و منافع حاصل از آن را افزایش می دهد. در واقع ارتباطات و تماس های حاصل از اینگونه شبکه ها نوعی سرمایه اجتماعی به شمار می آید که افراد به وسیله آن به موقعیت شغلی بهتری دست می یابند.در این نظریه بر دو عامل تأکید می شود و در واقع این دو عامل هستند که اساس حرکت مهاجرت ها را پی ریزی می کنند:
الف) کاهش هزینه ها؛ برای نخستین مهاجرانی که ترک دیار می کنند و مکان های جدید اختیار می کنند، معمولاً پیوندهای اجتماعی حمایت کننده ای که مهاجرت را برای آنان کم هزینه کند وجود ندارد، اما پس از اینکه این نخستین مهاجران به مهاجرت اقدام کردند هزینه های بالقوه مهاجرت برای دوستان و خویشاوندان باقی مانده کاهش می یابد زیرا به دلیل ماهیت ساختارهای خویشاوندی و دوستی، هر مهاجر جدید مجموعه افرادی با پیوندهای اجتماعی در منطقه مقصد به وجود می آورد.
بدین ترتیب شبکه ای از ارتباط بین مهاجران و غیر مهاجران ایجاد می شود و با تعهدات حمایتی ضمنی که در درون این شبکه ها برای افراد به وجود می آید مهاجرت به مرور زمان با کاهش هزینه ها (مادی و معنوی) همراه خواهد بود.
ب) کاهش خطرها؛ شبکه های مهاجرتی برای مهاجران تازه وارد، مشاغلی به آسانی در اختیارشان قرار می دهد و بدین ترتیب مهاجرت اغلب به منبع قابل اعتماد و مطمئن جهت کسب درآمد تبدیل می شود. در این فرایند هر مهاجر به نوبه خود شبکه مهاجرت را گسترش داده و خطرهای تمام افرادی که به او وابستگی دارند و خواهان مهاجرت هستند را کاهش می دهد. هر چند که این نظریه بیشتر برای مهاجرت های بین المللی طرح ریزی شده است ولی در واقع برای مهاجرت های داخلی نیز می تواند گویای برخی از حقایق مربوط به مهاجرت باشد.
۲_۱_۶)مدل رفتاری:
این مدل پژوهشی، بر رفتار فردی و جمعی مهاجران متمرکز شده است. توماس و زنانیسکی از جمله پژوهشگرانی بودند که چنین مدلی را پایه گذاری کرده و پژوهش هایی در این زمینه انجام داده اند. یعنی در پژوهش های خود بر نگرش مهاجران و ارزش های اجتماعی و نیز نقش سازمان های اجتماعی درمورد رفتارهای مهاجرتی تأکید کرده اند. این مدل سپس بوسیله ایزونشتات، اسپیر، گلدیشتاین و فری به طور تخصصی تر گسترش یافت.
در گسترش این مدل، متغیرهایی نظیر بررسی تمایل به مهاجرت (توسط مهاجران) ، انتخاب مکان و بالاخره تصمیم به مهاجرت و یا ماندن، سه مرحله ای است که رفتار مهاجران معطوف به آنها می شود و به عنوان مراحل اصلی مهاجرت در نظر گرفته می شود. در ادامه گسترش این مدل، نظریه پردازانی چون باپولی ، تامی و فاتو چارچوب هایی برای تحلیل تصمیم گیری به مهاجرت درقالب این مدل ارائه می دهند.
این چارچوب شامل مراحل زیر است:
۱) گامی قبل از تصمیم به مهاجرت.
۲) تصمیم ضمنی مبنی بر مهاجرت کلی، جزئی و یا ماندن.
۳)تصمیم قطعی به مهاجرت وانتخاب مقصد آن .
این مدل تاکنون برای تحقیقات میدانی به صورت تعاریف علمی درآمده و متغیرهایی نظیر درآمد خانواده، مقیاس منطقه مبدا مهاجرت ، سهولت ارتباط ، گروه های قومی و سازگاری مورد تاکید قرار گرفته اند. از دید نظریه پردازان این مدل، مدل های رفتاری بیشتر برای پژوهش درمورد مهاجرت های داخلی کاربرد دارد(حاج حسینی، ۱۳۸۵ ، ۴۳ ).
۲_۱_۷) مدل سیستمی :
کاربرد اینگونه مدل ها به طور مشخصی درآثار مابوگونج آغاز گردید. مابوگونج بر این اعتقاد بوده است که بوسیله نظریه عام سیستمی بهتر می توان مهاجرت های روستا-شهری را تعیین نمود. در قالب این مدل، هم نهادها و هم مهاجرین که در کنش متقابل هستند در قالب یک چارچوب کلی نگریسته شده و بدین ترتیب ، مجموعه اجزاء در حال کنش متقابل با یکدیگر با ویژگی ها و روابط در ساختاری منسجم لحاظ می شوند.
متغیرهای اصلی این مدل عبارتنداز:
الف. خرده سیستم اجتماعی شدن: این متغیر به عوامل تاثیرگذار بر جامعه پذیری فرد مهاجر، میزان تحصیلات والدین مهاجر، میزان وابستگی مهاجر به مکان مبدا و نیز میزان احساس غربت به آن اشاره دارد.
ب. خرده سیستم نهادی : این متغیرها نهادهایی که شخص با آنها به نوعی در چالش است را مورد توجه قرار می دهد. سطح آگاهی واطلاعات عمومی و نیز میزان تحصیلات شخص مهاجر، سطح شناخت و آگاهی شخص مهاجر درمورد مناطق مبدا و مقصد، وضعیت سازمان ها و اتحادیه های منفی موجود در مبدا و مقصد و نوع ارتباط با آن ها، صلاحیت و شایستگی مهاجر برای اولین استخدام در منطقه مقصد و بالاخره وضعیت تاهل مهاجر را نیز مورد تاکید قرار می دهد.
پ )خرده سیستم مصرفی: شامل به دست آوردن کالای مصرفی با دوام (خودرو ، تلویزیون و…)، ساختن واحد مسکونی و بالاخره استخدام همسر در مقصد می شود.
ت) متغیرهای تنظیمی : این متغیرها مواردی را در نظر می گیرند نظیر وضعیت منطقه سکونت در مقصد، انگیزه مراجعت به مبدا، مدت اقامت در مقصد و متغیرهای جمعیتی مانند جنس و سن . این مدل سیستمی سپس به وسیله ریچموند و ورما برای بررسی مهاجرت های بین المللی نیز مورد استفاده قرار گرفت(لهستانی زاده، ۱۳۶۸ ، ۱۴۷-۱۵۴).
۲_۱_۸)مدل وابستگی:
این مدل در دیدگاه تضاد یکی از دیدگاه های جامعه شناختی تبیین مسائل اجتماعی، نضج گرفت. در دیدگاه تضاد جامعه عرصه تضادها و مبارزات طبقاتی است و متغیرهایی مانند روابط حاکمیت، تقسیم کار، توزیع نابرابرامکانات اقتصادی و تغییرات و دگرگونی های اساسی(انقلاب) مورد بحث قرارمی گیرند. در دیدگاه تضاد، تبیین پدیده ها و مسائل اجتماعی در مقیاس کلان (نظام سیاسی- اجتماعی ) است.
تبیین پدیده مهاجرت دراین دیدگاه به نظریات یا مدل وابستگی شهرت یافته اند. از دید نظریه پردازان این دیدگاه، مهاجرت بویژه مهاجرت از روستا به شهر در متن روابط سرمایه داری جهانی و توسعه وابستگی کشورهای عقب مانده، باید مورد تحلیل قرار گیرد. این گروه از نظریه پردازان براین اعتقادند که علت های مهاجرت را نمی توان از اثرات آن جدا کرد، زیرا مهاجرت از یک سو معلول توسعه نابرابر کشورهای سرمایه داری و کشورهای عقب مانده بوده و از سوی دیگر عامل گسترش و تعمیق توسعه نابرابر است. بنابراین در تعیین فرایند مهاجرت لازم است نخست به مساله عدم توسعه توجه نمود زیرا در این راستا است که روابط نابرابر ساختی و مکانی بین بخش های مختلف جامعه مد نظر قرار می گیرد.
یکی از ایده های مطرح شده در این دیدگاه روابط مرکز و پیرامون در امر توسعه کشورهای توسعه نیافته است که توسط سمیرامین ارائه شده است . کشورهای سرمایه داری وضعیت مسلط (مرکز) و کشورهای توسعه نیافته وضعیت تحت سلطه (پیرامون) را دارند. این وضعیت در ساختار داخلی کشورها نیز تاثیر گذاشته و سبب به وجود آوردن قطب های پیشرفته و توسعه یافته سرمایه داری(در شهرها) و مناطق توسعه نیافته (روستاها) گشته است و نوعی عدم تعادل منطقه ای را به وجود آورده است.
این امر باعث مهاجرت و جابه جایی نیروی کار از مناطق روستایی به سوی مناطق پیشرفته شهری می گردد. پل سینجر یکی دیگر از نظریه پردازان این دیدگاه دو مجموعه عوامل مربوط به مبدا را که باعث مهاجرت می شوند از هم متمایز می کند، این دو مجموعه عبارتند از:
الف) عوامل رکودی: این عوامل زمانی رخ می دهد که جمعیت روستایی به دلیل بهبود نسبی وضع بهداشت و درمان، رشدی بیش از تولیدات کشاورزی داشته است و لذا نیروی کار اضافی به وجود می آید. این نیروی کار به علت نبود اشتغال در روستاها به سوی شهرها مهاجرت می نمایند.
ب) عوامل تغییر دهنده: اما تغییر دهنده ها موقعی موثرند که روش های تولید سرمایه داری مدرن در مناطق روستایی نفوذ کرده باشد و باعث تغییر شیوه ها و تکنیک های تولید می گردد. در اینجا هدف، افزایش بهره وری کار از طریق صنایع سرمایه بر است و بنابراین تعداد شاغلین را کاهش داده، سبب مهاجرت نیروی کار اضافی موجود در روستا می گردد. به طور خلاصه در نظریات وابستگی، مهاجرت امری اجباری است که براساس عدم توسعه یک محیط (روستا) نسبت به محیط دیگر(شهر)و وابستگی بخش غیر سرمایه داری به بخش سرمایه داری به وجود می آید و یک امر کاملاً استثماری و ادامه آن باعث گسترش هرچه بیشتر توسعه نیافتگی می گردد. از مدل فوق برای تبیین مهاجرت های شهر به شهر نیز می توان استفاده کرد و مهاجرت از شهرهای توسعه نیافته به شهرهای توسعه یافته تر در یک کشور را در این چارچوب تبیین نمود(لهستانی زاده، ۱۳۶۸ ، ۱۴-۲۰).
۲_۱_۹)نظریه محرومیت نسبی:
موضوعات: بدون موضوع
[پنجشنبه 1400-07-29] [ 05:53:00 ب.ظ ]