۵-۱۲٫ حوت (ماهی) ۱۱۰
۵-۱۳٫ صورتهای فلکی بهار ۱۱۰
۵-۱۴٫ صورتهای فلکی تابستان ۱۱۰
۵-۱۵٫ صورتهای فلکی پاییز ۱۱۱
۵-۱۶٫ صورتهای فلکی زمستان ۱۱۱
۵-۱۷ آغاز اختر شناسی ۱۱۱
الف: ایشتار ۱۱۲
ب: مذهب ستاره پرستی و اخترشناسی ۱۱۲
ج: زیج زهره ی آمیزادوگا ۱۱۳
۵-۱۸٫ در احکام برج ها ۱۱۴
الف: چیستی مثلث ها ۱۱۵
ب: مربع ها و برج های فصول ۱۱۶
ج: چگونگی طبعهای ستارگان ۱۱۶
د: احوال ستارگان و سیارات در سعادت و نحوست ۱۱۶
ه: تقسیم بندی اقلیم میان ستارگان ۱۱۷
و: فره دارهای ستارگان ۱۱۷
ز: نگرستن ستارگان در برج ها ۱۱۸
۵-۱۹٫ احکام برج ها در بندهش ۱۱۸
نتیجه گیری………………………………………………………………………………………………………………….۱۱۹
فهرست منابع …………………………………………………………………………………………………………….. ۱۲۳
فصل اول
کلیات تحقیق
١-١-مقدمه
در عصری که ما در آن زندگی می کنیم در شهرهای پر جمعیت و پر از نورهای مصنوعی لامپ ها، پی بردن به میزان قدر و منزلت آسمان در نزد پیشینیانمان دشوار به نظر می رسد. در زیر روشنایی های شهرمان به سختی می توانیم بالای سرمان را ببینیم در واقع برای ما شهرنشینان، آسمان شب تنها در زیر گنبد آسمان نمای محلی محافظت می شود. از دوران عصر سنگ، در طول تاریخ بشری، آسمان همچون ابزاری به خدمت گرفته شده است. همان زمانی که انسان نخستین، سنگ چخماقی را که با مهارت ساخته بود در چنگ خود داشت، مغز او آسمان را تسخیر کرد. نظم حرکات اجرام آسمانی آنان را قادر می ساخت خود را با زمان و مکان تطبیق دهند. بهره ای که آنان از آسمان گرفتند و ما اعقاب آنان، آن را به ارث برده ایم، احساسی است ژرف از چرخه زمان و نظم و تناسب و قابل پیش بینی بودن طبیعت.این شعور و آگاهی نه تنها اساس علم بلکه اساس دیدگاه ما نسبت به جهان و جایگاه ما در آن است.
برای نیاکان ما هرآنچه در آسمان پیش می رفت استعاری و معنا دار بود. هم نماد اصولی بود که احساس می‌کردند به زندگیشان نظم می بخشد و هم نیرویی بود که ورای اصولشان قرار داشت. بسیاری از ما با آسمان ارتباط نداریم. اما گهگاه از میراث کهن خویش یاد می کنیم. آن زمان که رنگ های غروب دگر باره ما را تسخیر میکنند، می ایستیم و آخرین پرتو لغزش خورشید در ورای نمای تیره رنگ افق و در دوردستها را نظاره می کنیم.(کراپ،١٣٨٣/٢٠٠٣.ص۴)
هزاران ستاره در آسمان پراکنده اند. برخی درخشش خاصی دارند که توجه ما را جلب می کنند. سیارات پرنورتر نیز از ستاره های بی شمار اطرافشان مجزا به نظر میرسند. رد پای دود مانند راه شیری بر آسمان از سویی به سوی دیگر پل میزند، همچون اثری سفید رنگ از یک رنگین کمان بزرگ. آسمان شب پر شکوه، زیبا و اسرار‌آمیز است.(همان.ص۵)
١-٢-بیان مسأله
از نظر تاریخی و به طور مشخص می توان گفت که «سومریان»(‎‌‍‏۲۵۰۰-۳۰۰۰سال پ.م) نخستین قومی بودند که ستارگان را در واحد هایی به نام «صورت فلکی» گروه بندی کرده و به داستان سرایی و افسانه پردازی در مورد آنها پرداخته اند. پس از آنان «بابلی ها»، «چینی ها»، «مصری ها»، «کلدانی ها»، «ایرانی ها» و «یونانی‌ها» نیز به نوبه ی خود بر غنای این گنجینه افزوده اند.
برخی از این صورتهای فلکی را که ایرانی ها ابداع کرده اند، دارای نام های فارسی اند. اما اسطوره های ایرانی به علت تهاجمات مکرر اقوام بیگانه و رقابت های خصومت آمیز داخلی همچون، از بین بردن همه ی آثار فرهنگی و هنری «اشکانیان» به وسیله ساسانیان و آثار«ساسانیان» به دست بیگانگان از بین رفته اند.
اما می بینیم بعضی اسطوره ها و باورها چنان در هم تنیده شده که یافتن خاستگاه و مأمن اصلی آن، گاه دشوار می نماید. زیرا با وجودی که غالبا عنوان می گردد که خاستگاه و منشأ آن همه علوم از بین‌النهرین بوده است، اما ردپای این باورها به سالها قبل از آن و حتی نقاط دیگری از آسیا و همچنین آفریقا و اروپا نیز می‌رسد.
با وجود شباهت صورت های فلکی با یکدیگر در نقاط مختلف دنیا اسطوره های گوناگونی برایشان وجود دارد وهم چنین در مورد نظام پیکار این کواکب با پدیده های اهریمنی.در یونان کرونوس و گئا،زئوس و هادس در راس خدایان و دیوان قرار دارندو ماجراها پیرامون آنها رخ می دهد.در روم ساترن خدای پور(ژوپیتر)و پلوتون. در سومر تیامت و اپسو، خدای خرد انکی(و بعد مردوخ)ودیوان قرار دارندو در نهایت در ایران که صحبت ما بیشتر پیرامون آن است اهورامزدا، سپنته مینیو و انگره مینیو قرار دارند.
با پی بردن مردم به چرخه ی ثابت صور فلکی و با دقت روی حرکت و نقاط قرار گیری خورشید، ماه و دیگر اجرام آسمانی، سال، ماه و دیگر پدیده های زمان دار مشخص شد و سپس تاثیر آن را هم بر روی زندگی اقوام گذشته می بینیم که چگونه پی به زمان کوچ، شکار، دانه پاشی، خانه سازی، برداشت محصول و همین طور پی به زمان جشن ها و آداب و رسوم خود می بردند.
از آنجا که زندگی اقوام گذشته تا حد بسیار بالایی به دین گره خورده بود و این جشن ها و مراسم ها و عبادت ها بخش زیادی از زمان آنها را به خود اختصاص می داد، آنها به دنبال یافتن راهی برای به خاطر سپردن و یاد آوری این وقایع بوده اند که این باعث شد در ابتدا تقویم های ابتدایی شکل بگیرند و با گذشت زمان این تقویم ها هم بهتر و مناسب تر شدند. هم چنین است در ایران باستان و در ادیانی مانند زردشتی که بسیاری از مناسک و جشن ها وآداب و رسومشان مانند گاهنبارها، روزهای مسترقه و بسیاری از روزهای مهم دیگر با توجه به تقویم تعیین می شدند بنابراین داشتن تقویمی استاندارد و دقیق برای آنها بسیار مهم بوده است.
حدود ٨ درجه در بالا و ٨ درجه در پایین خط حرکت ظاهری سالانه ی خورشید در بین ستارگان را، که به شکل کمربند فرضی است، منطقه ی برج ها یا دایره البروج می نامند. (مسیر ظاهری سالیانه ی حرکت خورشید در بین ستارگان، در واقع همان مسیر گردش انتقالی زمین به دور خورشید است.) مردمان باستان «منطقه ی برج ها» را به ١٢ بخش مساوی که اندازه هر یک از آنها ٣٠ درجه است، تقسیم کرده و به هر یک نامی از صور فلکی داده بودند. آنگاه ستاره های هر یک از این بخش ها را در یک گروه که «برج» نامیده می‌شد قرار داده و نام آن بخش را به برج مربوطه می دادند.)سالاری،١٣٨۴.ص٧٣) نام این ١٢ برج که بر گرفته از صور فلکی بود و مسیر حرکت خورشید، ماه و سیاره های دستگاه خورشیدی هستند با توجه به متن بندهش که متنی پهلوی است به اینگونه است: بره، گاو، دو پیکر، خرچنگ، شیر،خوشه، ترازو، کژدم، نیمسب، بز، دلو و ماهی. که این ها را در اختر شماری زردشتی به بیست و هفت خرده تقسیم می کنند و هر کدام از اینها در احکام نجومی حکمی دارد.(بهار،١٣٨١.ص۵۴)
١-٣-اهمیت و ضرورت پژوهش
در ایران باستان و قبل از ورود آریاها، مردم بومی آن، ‌همسنگ با مردم بین النهرین، به نوعی با خدایان و رب‌النوع‌های آسمانی و منزل و مأوای آنها خو گرفته بودند و سپس با ورود آریاها به نجد ایران، باورهای مردم بومی با آریاهای مهاجر در هم آمیخت و ملغمه ای از خدایان و اسطوره ها و باورها میان ایشان شکل گرفت.
در این پایان نامه به جایگاه هر کدام از صور فلکی در صفحه ی آسمان (منطقه البروج) می پردازیم با توجه به وضعیت فیزیکی آنها در آسمان و روایت های مربوط به هر کدام از آنها در دین زردشتی و منطقه بین النهرین. و سپس به بررسی انواع تقویم ها و مشکلات مربوط به محاسبه ی آنها در ایران و بین النهرین قبل از تاریخ می پردازیم. همچنین به بررسی نحوه ی آفرینش آسمان توسط اورمزد برای مقابله با اهریمن و وظیفه هر کدام از اختران و اباختران و وظیفه کلی آسمان و ستاره ها می پردازیم. و به تاثیر این باور ها بر زندگی روزمره، جشن ها و آداب و رسوم در ایران باستان تا دوره میانه می‌پردازیم.
١-۴-اهداف پژوهش
ریشه یابی باورهای اقوام باستانی ایران در خصوص پیدایش آسمان و ستاره ها و تاثیر این باورها در گاه شماری و ستاره شناسی باستانی در متن های بندهش، بهرام یشت، تیشتر یشت، کارنامه ی اردشیر بابکان و مینوی خرد.
فصل دوم
نشانه های آسمانی
هزاران ستاره در آسمان پراکنده اند. برخی درخشش خاصی دارند که توجه ما را جلب میکنند. سیارات پرنورتر نیز از ستاره های بی شمار اطرافشان مجزا به نظر میرسند. رد پای دود مانند راه شیری بر آسمان از سویی به سوی دیگر پل میزند، همچون اثری سفید رنگ از یک رنگین کمان بزرگ. آسمان شب پر شکوه، زیبا و اسرار آمیز است.(کراپ، ص۵)
با این همه شناخت حقیقی آسمان ساعت به ساعت، روز به روز، ماه به ماه، سال به سال و حتی در دوره های طولانی تری در گستره مهیب زمان، متحول می شود. اگر ما همچون نیاکانمان بیشتر به آنها توجه کنیم، این تغییرات در دوره های کوتاهتری از زمان قابل درک خواهند بود.
این دوره از بامداد و زمان طلوع آفتاب، آغاز میشود. منظور ما زمانی است که خورشید از افق که مرز بین زمین گسترده اطراف ما و آسمان پهناور بالای سر ما است، می گذرد. معنای ریشه ای افق، مرز یا کرانه می باشد. این حس که زمین در لبه یا کرانه آسمان به پایان می رسد، ممکن است ناشی از ناحیه یا فضای محدودی باشد که ما در آن قرار داریم. تا جایی که به قدرت دید ما مربوط می شود، اهمیتی ندارد که بدانیم زمین گرد است و یا فکر کنیم مسطح است. آنچه مسلم است در هر نقطه ای که باشیم قوسی از افق ما را احاطه کرده است.( کراپ،١٣٨٣.ص١٢)
در پایان که خورشید به افق باز می گردد و ناپدید می شود، آسمان تاریک می شود و حدود یک ساعت بعد ستارگان در آن می درخشند. با مشاهده دقیق آنها، پی می بریم که بیشتر آنها همانند خورشید عمل می کنند. ابتدا طلوع می کنند و سپس با عبور از روی زمین غروب می کنند. ستارگانی که نزدیک به محل غروب هستند، خورشید را در ابتدای شب و زیر افق دنبال می کنند. بقیه در زمانی که خورشید پایین رفت، طلوع می کنند و تمام شب در آسمان هستند. تمام ستارگانی که هنوز، هنگامی که خورشید روز را به زمین باز می گرداند در آسمان هستند، در گرگ و میش‌ سحر محو می شوند.(همان.ص١٣)
این الگوی معتبر شبانه روز، اولین چرخه آسمان در گذر زمان است. روز و شب تقسیم بندی سفر خورشید و ستارگان در پهنه آسمان هستند. نمایش که دوران زمین به دورخود، بدان تحرک می بخشد. ما بر روی زمین می‌ایستیم بدون اینکه حرکت آنرا احساس کنیم. در مقابل، ما تاثیر آنرا در آسمان مشاهده می کنیم. سیاره ما از غرب به شرق دوران می کند و در نظر ما همچون صحنه با شکوه نمایشی است که از شرق به غرب در حال غلتیدن است.
شرق خاستگاه طلوع هاست و غروب ها در غرب به وقوع می پیوندد. این جهت ها بین وقایع کیهانی می باشند و به واسطه آنها معنی پیدا می کنند. با این وجود این وقایع نیز معانی نمادین خودشان را دارند. زمانی که از شرق نه به عنوان یک جهت بلکه در معنای کلی آن سخن می گوییم، منظور ما نیمی از افق است که اجرام کیهانی در آن نمایان می شوند ودر یک معنا در شرق متولد می شوند، بنابراین شرق برای ما تداعی گر تولد، آفرینش و زندگی است.(همان.ص٢۵)
مردم زمان باستان، غروب خورشید و دیگر اجرام کیهانی را با مرگ خودشان یکسان می پنداشتند و ما هنوز از آن دوران با عنوان استعاری «روزگار غروب خورشید» یاد می کنیم در بسیاری از فرهنگ ها، غرب سرزمین مردگان است. در جنگ جهانی اول وقتی سربازی کشته می شد می گفتند به غرب رفته.
٢-١-١ستارگان پیرامونی
برخی از ستارگان، هیچگاه در افق غروب نمی کنند؛ در سرتاسر شبانه روز این ستارگان مسیر مدوری را با مرکز مشترک، دنبال می کنند. مرکز این مسیرها همواره ثابت است. در عصر حاضرو در نیمکره شمالی، ستاره قطبی در صورت فلکی دب اصغر است.ریشه این نام به قطب سماوی شمالی باز می گردد یعنی مرکز مسیرهای مدوری که ستارگان سیار در آن حرکت می کنند. وقتی زمین به دور قطب خود می گردد به نظر می رسد آسمان به دور آن می چرخد و ستارگانی که چرخه هایی به دور قطب دارند، ستارگان پیرامونی نامیده می شوند. اگر ما رو به قطب سماوی شمالی بایستیم، ستاره ها برخلاف جهت حرکت عقربه های ساعت، بر گرد قطب می چرخند. اما در زیر خط استوا در نیمکره جنوبی ستارگان در جهت حرکت عقربه های ساعت ودر مسیرهایی قرار دارند که به دور نقطهای مشابه یعنی قطب سماوی جنوبی در حرکت هستند. در این نقطه هیچ جرم یا شیئی درخشان وجود ندارد، اما آنچه این نقطه را شایان توجه می سازد، حرکت روزانه ستارگان بر گرد آنست.
٢-٢معرفی صورت فلکی
اگر ما همچون نیاکانمان مشاهده آسمان را دنبال کنیم، دگرگونی های تدریجی شبانه را در ستارگان میبینیم. همانطور که این دگرگونیها را در مسیر روزانه خورشید ملاحظه میکنیم. در نگاه نخست، ممکن است برای کسی که با جغرافیای آسمان آشنایی ندارد، گیج کننده باشد. با وجود این که به نظر می رسد ستاره ها بی شمار هستند، اما این گونه نیست. حدودا ٨٠٠٠ ستاره در کل آسمان، یعنی در نیمی از آن که بالای سر ماست و نیمی دیگر که زمین زیر پای ما مانع دیده شدن آن است، با چشم غیر مسلح دیده می‌شوند. البته این تعداد، در هر لحظه به شدت کاهش می یابد زیرا نیمی از آسمان را اصلا نمیتوان دید و دلیل دیگر اینکه اتمسفر ستارگان سطح زیرین آسمان را محو می کند. شاید تعداد ٢۵٠٠ ستاره را در بهترین موقعیت، بتوان دید که با کمی تمرین با پر نورترین آنها آشنا می شویم. ستارگان همه شبیه به هم نیستند و آسمان را به نحوی یکسان نمی پوشاند. آنهایی که روشن تر هستند در ترکیب با ستاره های کم‌نورتر اطرافشان آرایش و اشکال مجزایی را پدید می آورند. این طرحها یا تصاویر «صوَر فلکی» نامیده میشوند.
٢-٢-١.منطقه البروج
گذشته از حرکت روزانه سپهر نجومی – فلک ثوابت – که همه ستارگان ثابت در آن شریک هستند خورشید و ماه و سیارگان، نسبت به ثوابت، حرکتی آهسته تر و مخصوص به خود دارند. اینها همیشه در کمربند دائره البروجی یا منطقه البروج، که حاوی صورتهای فلکی برجها است نوسان می کنند. (واندروردن،١٣٧۴.ص۶)
اولین بار بابلیها بودند که صور فلکی خاص را به ماه های سال ارتباط دادند، آنها تا١٠٠٠ سال قبل از میلاد، هجده صورت فلکی را شناسایی کرده بودند(برجهای فلکی که ظاهراً ماه و سیارات دیگر در مسیر آنها حرکت میکردند). اینها عبارت بودند از:مرد مُزدور(برابر با برج حمل)، ستارگان(هفت دختر یا پروین)، گاو آسمان(ثور)، شبان راستگوی اَنو(منظومهی جبار)، پیرمرد(پر ساوش)، عصای سر کج(ممسک الاعنه)، دوقلوهای کبیر(برج جوزا)، خرچنگ( برج سرطان)، شیر(برج اسد)، گذرگاه کشتی‌ها (برج سنبله)، ترازو(برج میزان)، کژدم (عقرب)، پَبلیسَگ(صورت فلکی قوس)، بز_ماه (برج جدی)، انسان بزرگ (برج دلو)، دُم، پرستو و انونیتوAnunitu (این سه همگی برج حوت را میسازند). بعدها صورت فلکی میدانField (فُرس اعظم) نیز اضافه گردید.(بلِک، گرین، ١٣٨۵ص٣١٣)
تا ۶٠٠_۵٠٠ قبل از میلاد، اینها به گونهای تنظیم شده بودند که به تنهایی یا دو تا دو تا بین دوازده ماه سال پخش میشدند. برای مثال ماه دوم سال بابلی(برابر با اواخر فروردین تا اواخر اردیبهشت) شامل برجهای «ثور» و «هفت دختر یا پروین» میشد. تا حدود ۴٠٠ سال قبل از میلاد، تعداد صور فلکی به آن دوازدهتایی که ما امروز میشناسیم تقلیل یافت.(بلِک، ١٩٩٢/١٣٨۵ص٣١۴)
٢-٢-٢.سرگردان هایی در بین ستارگان
تعداد کمی از ستارگان همانند بقیه عمل نمی کنند. آنها در میان ستارگان دیگر در حرکت هستند. صورت‌های فلکی نمونه های ثابتی هستند اما ستاره های روان یا سیارات تنوعی به اشکال نامتغیر آسمان می‌دهند.که اینها همان اختران و اباختران در زردشتی هستند. مردم باستان تنها پنج سیاره را می شناختند: تیر/ عطارد(با ستاره تیر یا شباهنگ اشتباه نشود)، ناهید / زهره، بهرام / مریخ، مشتری/ برجیس و کیوان/ زحل. از روی زمین آنها همچون آوارگانی درخشان در بیابانی از ستاره هستند. از پنج ستاره اولیه، مدار عطارد و ناهید در داخل مدار زمین (ما بین زمین و خورشید) قرار دارد، در حالی که سیارات دیگر نسبت به زمین دورتر از خورشید هستند. با این وجود همه آنها نزدیک به مسیر عبور خورشید در میان ستارگان، باقی میمانند.(بلک)
از دیدگاه چشم غیر مسلح، این پنج سیاره اجرامی ستاره مانند با روشنایی، دوره ها و چرخه های متفاوت در آسمان هستند. ناهید درخشان ترین آنهاست، آنقدر درخشان است که اگر شخص بداند کجا را باید بنگرد، در روشنایی مطلق روزهم میتوان آنرا دید. عطارد کم نورترین آنهاست، به اندازه ای که بیشتر مردم متوجه آن نمیشوند.
مدارهای داخلی ناهید وعطارد آنها را دارای توالی ظهور و غروب متمایزی می گرداند. برای مثال ناهید ممکن است از نقطه دید ما، با خورشید در یک خط قرار بگیرد اما در واقع نزدیک به مدارش است. ما قادر نیستیم این سیاره را در نور شدید خورشید ببینیم و به مدت یک هفته آن را نمی بینیم.(همان)
الف)ظهور و غروب ناهید
وقتی ناهید به اندازه کافی به طرف غرب خورشید حرکت کرد، آنگاه پیش از طلوع خورشید، در شرق و در آسمان صبحگاهی ظاهر میشود. ناهید ستاره صبحگاهی باقی میماند و بیشتر و ببشتر به سمت غرب خورشید حرکت میکند و هر روز، زودتر از روز قبل طلوع میکند تا سرانجام در جهت نور خیره کننده خورشید به عقب بازگردد، آن هنگام ناهید در دورترین نقطه از زمین قرار دارد. پس از ٢۶٣ روز یعنی تقریبا ٩ ماه بعد؛ ستاره صبحگاهی در تلفیق با خورشید، ناپدید میشود. این تلفیق به دلیل دوری ناهید از زمین طولانیتر است و حدودا هفت هفته زمان میبرد. سپس ناهید با گریز دوباره از نور خورشید، در غرب ظاهر میشود. سفر ناهید به عنوان ستاره شامگاهی نه ماه طول میکشد که بازتابی از سفر آن در جایگاه صبحگاهی در چرخه کیهانی این سیاره است. دوره کامل آن ۵۸۴ روز یا حدودا ۵/۱۹ ماه به طول میانجامد. عطارد نیزدوره مشابهی رادر ۱۱۶ روز یا حدودا چهار ماه طی میکند. مدار این سیاره کوچکتر است و از نقطه دید ما وقتی در دو سوی خورشید حرکت میکند کمتراز آن فاصله میگیرد.
ب)عطارد و ناهید
این دو سیاره در ویژگی متمایز دیگری سهیم هستند. هرگز در سپیدهدم در غرب دیده نمیشوند،تنها در شرق میتوان آنها را دید و هنگام غروب هیچگاه در شرق دیده نمیشوند و تنها در غرب نمایان می‌گردند. زمانی که آنها ستارگان صبحگاهی هستند در قلمرو شرقی خورشید دیده میشوند و در جایگاه ستارگان شامگاهی خورشید را در غرب همراهی میکنند. هیچگاه در تمام طول شب در آسمان نمیمانند. سه سیاره دیگر چنین محدودیت هایی را در حرکاتشان ندارند.(گرین)
ج)مذهب ستاره پرستی
انگیزه رصد دقیق و مشاهده ی مرتب ضبط و یادداشت و نقل رصدهای مربوط به پدیدار شدن و ناپدید شدن سیاره ی زهره در دوره ای بیست و یکساله چه بوده است؟ رصدهای نجومی گاهی برای تنظیم گاهشماری لازم می آید. نمونه این موارد، مانند طلوع شباهنگ در مصر و رابطه خوشه پروین با انقلاب تابستانی را مشاهده نمودیم. اما رصد زهره برای هموار کردن دشواری های گاهشماری ضرورتی ندارد. پس می بایستی انگیزه این رصدها را در جایی دیگر جستجو نمود. سه امکان وجود دارد. دلچسبی دانش نجوم. دلبستگی به احکام نجوم و اعتقاد به مذهب ستاره پرستی.
۱-شاید انگیزه رصد تنها کنجکاوی محض علمی بوده است و سبب آن روشن شدن آتش اشتیاق، ناشی از نظم و آهنگ پدیداری و ناپدیدی زهره بوده باشد. این امکان بعیدی نیست وجود بخش b از متن در میان دو بخش مربوط به رصدها می تواند قرینه ای بر این امر باشد. مراحل زهره را با قاعده سهل و ساده حسابی کشف و محاسبه کرده اند. برای کشف این قاعده می بایستی نخست زهره را رصد کنند و آنگاه با به دست آوردن میانگین دوره ها در رفع بی نظمی ها بکوشند. پس می توان فرض کرد که رصدها به این منظور صورت گرفته است. اما بی درنگ این پرسش پیش می آید که چرا این رصدها را در طول قرنها و به گونه ی مکرر انجام داده اند؟ آشکار است که تنها کنجکاوی علمی محض مطرح نیست بلکه منظور تعبیر و تفسیرهای اخترشناسی هم بوده است. نبایستی فراموش کرد که زیج زهره آمیزادوگا بخشی از مجموعه ی اخترشناسی آنوما، آنو، انلیل است که مجموعه و تذکره ای از پیش‌بینی‌های اخترشناسی است.
۲-امکان دیگر این است که از همان آغاز رصدها با نیت فراهم آوردن مواد تجربی برای پیش بینی های اخترشناسی انجام می گرفته است. پدیده های زهره را با اتفاقات مهم همزمان و یا اندکی بعد پیوند می‌داده‌اند. این توجیهی است که نویگه باوئر می کند و در تایید آن می توان یادآور شد که در متن، پدیداری و ناپدیدی زهره همیشه همراه با پیش بینی های اخترشناسی است. اما این توجیه نیز به نوبه ی خود پرسشی را پیش می آورد و آن اینکه چرا میان پدیده های زهره و رویدادهای زمین قائل به وجود ارتباط بودند و این پدیده ها را سبب و یا دستکم نشانه ای از وقایع و حوادث روی زمین می پنداشتند؟

 

 

موضوعات: بدون موضوع
[چهارشنبه 1400-01-25] [ 12:10:00 ق.ظ ]