ظرفیت نعالی (فرا گذشتن از دنیای جسمانی و مادی و متعالی کردن آن )

توانایی ورود به حالت های معنوی از هوشیاری .

توانایی آراستن فعالیت ها ، حوادث و روابط زندگی روزانه با احساسی از تقدس .

توانایی استفاده از منابع معنوی در جهت حل مسائل زندگی .

ظرفیت درگیری در رفتار فضیلت مآبانه (بخشش ، سپاسگزاری ، فروتنی ، احساس شفقت ، ….) اوعنوان می کند توانایی برای تجربه حالت های هشیاری عمیق و غیر معمول از ویژگی های مهم معنویت است. تعالی و کمال به معنای حرکت به سوی اوج، مرزهای فراتر از جهان فیزیکی و آگاهی عمیق از خودمان است.همچنین عرفان آگاهی از واقعیت نمایی است، یک حس یگانگی و وحدت که مرز تمام اشیاء و پدیده ها ناپدید می شود و یک کلیت واحد به وجود می آید. اگر کمال گرایی را به عنوان مؤلفه اصلی هوش معنوی در نظر بگیریم در قرآن کریم چنین آمده است «ای انسان، تو در حرکت به سوی پروردگارت هستی و او را ملاقات خواهی کرد (سوره انشقاق، آیه ۶).
مؤلفه دیگر هوش معنوی تقدس بخشیدن به امور روزانه است، یعنی تمام اموری که فرد انجام می دهد علاوه بر یک هدف اختصاصی یک هدف کلی و مقدس هم دارد، هنگامیکه یک عمل با هدفی مقدس صورت می پذیرد کیفیت متفاوتی دارد، مثلاً ماهونی و دیگران (۱۹۹۹) دریافتند هنگامی که همسران به روابط خود جنبه مقدس می دهند رضایت زناشویی بالاتر و تعارضات کمتری دارند و بهتر می توانند مشکلات خود را حل و فصل کنند. در دیدگاه اسلام تأکید فراوانی در این خصوص شده است که در هنگام شروع کار و انجام امور روزانه با نام خدا و برای رضای او انجام شود.
چهارمین مؤلفه هوش معنوی به رابطه دین و معنویت با مهارت های حل مسأله اشاره دارد، بسیاری از افراد در معنا بخشیدن به پدیده های مختلف زندگی که ممکن است برای آنان سخت و دشوار باشد از باورهای دینی سود می برند و این مسأله می تواند تا حد زیادی به سازگاری آنان کمک کند، برای مثال پارگامنت (۱۹۹۷) عنوان می کند که دین می تواند در کاهش اثرات منفی استرس های زندگی در افراد مؤثر باشد
پنجمین مؤلفه هوش معنوی صفات پرهیزگارانه است. ایمونز (۲۰۰۰) عنوان می کند رفتارهایی مانند بخشش، شکرگذاری، ایثار و فداکاری، عشق مقدس از جمله صفات پرهیزگارانه است که از مؤلفه های هوش معنوی به شمار می روند، از نظر بائو میستر واگزلین (۱۹۹۹) خود کنترلی هسته اصلی رسیدن به صفت تقوا و پرهیزگاری است.
خداوند متعال در قرآن کریم می فرمایند «ای کسانی که ایمان آورده اید، تقوا پیشه کنید و هر کس نگاه کند که برای فردای خود چه از پیش فرستاده است (سوره حشر، آیه ۱۸). مفهوم خود کنترلی نیز در متون اسلامی همان عدم پیروی از نفس است که چه بسا پیروی از آن باعث گمراهی و دوری انسان از تقوی و پرهیزگاری است (رجایی، ۱۳۸۹)
امرام و درایر (۲۰۰۷) نیز هفت مؤلفه برای هوش معنوی مطرح کردند:
– هشیاری: آگاهی و خود دانایی رشد یافته
– فیض الهی: زندگی همراه با تظاهر عشق الهی و اعتماد در زندگی
– معنایابی: معنادار بودن فعالیت های روزمره از طریق احساس هدفمندی و یک حس وظیفه شناسی در روبه رو شدن با رنج ها و مشکلات زندگی
– تعالی: حرکت فراتر از یک خویشتن منفرد به یک کلیت به هم پیوسته
– حقیقت: زندگی با پذیرش و گشاده رویی، کنجکاوی و عشق برای تمام مخلوقات
– داشتن صلح و آرامش نسبت به خویشتن (حقیقت، خداوند و ذات حقیقی(
– هدایت- درونی: آزادی درونی همراه با مسئولیت و خرمندی در اعمال (رجایی، ۱۳۸۹(
جهت دانلود متن کامل این پایان نامه به سایت jemo.ir مراجعه نمایید.

 

مولفه های هوش معنوی در اسلام
در فرهنگ اصیل اسلامی به طور ضمنی هوش معنوی مورد توجه فراوانی قرارگرفته است .به طور مثال ،جامی (۱۳۸۱)براساس متون مذهبی مولفه های ذیل را برای هوش معنوی برشمرده است :
۱- مشاهده وحدت در ورای کثرت ظاهری،۲- تشخیص ودریافت پیام های معنوی از پدیده ها واتفاقات ،۳- سوال ودریافت جواب معنوی در مورد منشاء ومبداء هستی(مبداءومعاد)، ۴- تشخیص قوام هستی وروایط بین فردی برفضیلت عدالت انسانی ،۵- تشخیص فضیلت فراروندگی از رنج وخطا وبه کارگیری عفو وگذشت در روابط بین فردی،۶- تشخیص الگوهای معنوی وتنظیم رفتار برمبنای الگوی معنوی، ۷- تشخیص کرامت وارزش فردی وحفظ ورشد وشکوفایی این کرامت، ۸- تشخیص فرایند رشد معنوی وتنظیم عوامل درونی وبیرونی در جهت رشد بهینه این فراید معنوی ۹- تشخیص معنای زندگی ،مرگ وحوادث مربوط به حیات ،نشور ،مرگ وبرزخ ،بهشت ودوزخ روانی ، ۱۰- درک حضور خداوندی در زندگی معمولی ،۱۱- درک زیبایی های هنری وطبیعی وایجاد حس قدردانی وتشکر ،۱۲- داشتن ذوق عشق وعرفان که درآن عشق به وصال منشاء دانش است نه استدلال وقیاس ، ۱۳- داشتن هوش شاعرانه که معنای نهفته در یک قطعه شعری را بفهمد، ۱۴- هوش معنوی باعث فهم بطون آیات قرانی می شود وموجب می گردد افرادکلام انبیا را راحت تر وبا عمق بیشتر درک نمایند،۱۵- هوش معنوی در فهم داستان های متون مقدس واستنباط معنای نمادین این داستان ها کمک فراوانی می کند،۱۶- هوش معنوی که در قرآن درمورد صاحبان آن صفت اولوالالباب به کار رفته است باعث می شود افراد به جوهره ی حقیقت پی ببرند واز پرده های اوهام عبور نمایند.
هرچند عرفان اسلامی نیز این مولفه ها را ذکر نموده اند، ولی از آنجا که این مولفه ها به انسان بینش می دهند وباعث افزایش سازگاری او با هستی می شوند ،می توان آنها را نقس اساسی در تقویت هوش معنوی داشته باشند جزءمولفه های معنوی قلمداد نمود. عوامل موثر در هوش معنوی که در متون اسلامی تقوا وپرهیزگاری قلمداد شده است ،به همراه تمرینات روزمره از قبیل تدبر در خلقت ،تدبردر آفاق وانفس،روزه داری ،عبادات ،خواندن قرآن وتدبرصادقانه در آیات می توانند (غباری بناب وهمکاران،۱۳۸۶).
رشد هوش معنوی:
آگاهی هشیارانه و سازگاری با وقایع و تجارب زندگی و پرورش خود آگاهی از جمله عوامل اصلی رشد هوش معنوی تلقی می شوند. وگان معتقد است هوش معنوی از طریق افزایش وسعت نظر و داشتن نقطه نظرهای مختلف، حساسیت زیاد نسبت به تجارب و واقعیاتی نظیر حالت تعالی (ماورایی) و موضوع های معنوی و فهم عمیق تر نمادها افزایش می یابد (ناسل، ۲۰۰۴)
هوش معنوی را می توان با تمرین های مختلف توجه، تغییر هیجانات و تقویت کردن رفتارهای اخلاقی افزایش داد، زمانیکه موضوعات هیجانی یا اخلاقی حل نشده باقی می مانند از رشد معنی جلوگیری می کنند. بلوغ معنوی به عنوان یکی از جلوه های هوش معنوی، شامل درجه ای از بلوغ هیجانی و بلوغ اخلاقی (روحیه اخلاقی) و رفتار اخلاقی می شود و خردمندی و دلسوزی برای دیگران را صرف نظر ا جنس، قومیت، سن یا نژاد در بر می گیرد (وگان، ۲۰۰۳) .
تشخیص افتراقی هوش معنوی با هوش کلی و هیجانی :
هوش معنوی بر خلاف هوش کلی که رایانه ها هم دارای آن هستند و بر خلاف هوش هیجانی که در PESTAN(به خاطر محدودیت سایت در درج بعضی کلمات ، این کلمه به صورت فینگیلیش درج شده ولی در فایل اصلی پایان نامه کلمه به صورت فارسی نوشته شده است)داران عال تر نیز وجود دارد منحصرا خاص انسان است و هوش معنوی اساسی ترین و اصلی ترین این ۳ نوع هوش است هوش معنوی زیر بنای موضوعاتی است که به آنها ایمان داریم هوش معنوی هم چنین اساس اعتقادات ،ارزش ها و اعمال و ساختار زندگی ماست هوش معنوی دسترسی انسان به معنا و ارزش و نیز استفاده از آن به شیوۀ اندیشیدن و تصمیم گرفتن را فراهم می کند هوش معنوی به انسان تمامیت می بخشد و به او یکپارچگی و وحدت عطا می کند برای رسیدن به موفقیت در زندگی لازم نیست که افراد فقط دارای هوش عمومی بالایی باشند بلکه آنچه لازم است هوش هیجانی و هوش معنوی بالا می باشد بویژه داشتن نمره هوش معنوی بالا افرادی را شامل می شود که از حد جسم و ماده فراتر رفته ،حالات اوج هشیاری را تجربه می کنند و از منابع معنوی برای حل مسائل استفاده می کنند خصوصیاتی همچون تواضع ، بخشش، حق شناسی و ترحم یا گذشت را در آنان می توان دید (ماری اسمیت ، ۲۰۰۵)شرح سطوح مختلف هشیاری نقشه ای سودمند برای تمایز هوش معنوی از دیگر انواع هوش را فراهم می ناید (ویلبر۱۹۹۹)تظهار می دارد که گر چه اغلب ما تجربه های متعالی را داشته ایم و به حالات گستردۀ هشیاری فراشخصی دست یافته ایم می توانیم با تمرین کردن ،دست یابی مداومی به شواهد یا آگاهی خالص و ناب که آگاه از همۀ سطوح است را تکمیل کنیم این آگاهی می تواند بواسطۀ حالات خواب ، رؤیا و بیداری باقی بماند زیرا تقریباَ همیشه در هر سه حالت حضور دارد از یک دیدگاه دیگر هوش یک موهبت الهی است که از میان حجاب (پردۀ) خواب و خیال رسوخ می نماید و به همین مناسبت قادر است که واقعیت را بشناسد . بنابراین، ملاحظه می شود که هوش کلی (IQ)و هوش هیجانی (EQ)هر دو در محدودۀ دانش ها و اطلاعات زیستی هستند ولی هوش معنوی (SQ)شامل تفکرات انتزاعی و دور است هوش معنوی از طریق دانش ها و قوانین معنوی که در دنیای ما پیدا می شود به کار برده می شود . در حقیقت هنگامی که IQ SQ EQ با هم به صورت هماهنگ به کار برده می شوند ما قادر به آشکار کردن نیروی درونیمان به طور فزاینده و فراوان در دنیا هستیم ( سهرابی ، ۱۳۸۶ ) .
تصویر توضیحی برای هوش هیجانی
سلامت روان
تا کنون تعاریف متعددى از «سلامت روان‏» ارائه شده که همگى بر اهمیت تمامیت و یکپارچگى شخصیت تاکید ورزیده‏اند. گلدشتاین [۷]، سلامت روانى را تعادل بین اعضا و محیط در رسیدن به خود شکوفایى مى‏داند . چاهن[۸] ( ۱۹۹۱ ) ، نیز سلامت روانى را وضعیتى از بلوغ روان‏ شناختى تعبیر مى‏کند که عبارت است از حداکثر اثربخشى و رضایت ‏به دست آمده از تقابل فردى و اجتماعى که شامل احساسات و بازخوردهاى مثبت نسبت ‏به خود و دیگران مى‏شود.
سازمان جهانی بهداشت در ماده ۲ اساسنامه خود در تعریف سلامت آورده است « رفاه کامل جسمی روانی اجتماعی و نه فقط نبود بیماری و ناتوانی » اما این تعریف از سلامت با توجه به معارف اسلامی بعد دیگری هم می یابد و آن بعد معنوی است چرا که تعریف سلامت بدون در نظر گرفتن بعد معنوی و روحی به تأثیر عوامل معنوی بر سلامت و بیماری های جسمی باید به این موضوع توجه کرد که شعار جهانی در هزاره سوم میلادی «ارتقای سلامت »است . مفهوم سلامت روانی در واقع جنبه ای از مفهوم کلی سلامت است کارشناسان سازمان بهداشت جهانی سلامت فکر و روان را به این گونه تعریف می کنند : سلامت فکر عبارت از قابلیت ارتباط موزون و هماهنگ با دیگران، تغییر و اصلاح محیط فردی و اجتماعی و حل تضادها و تمایلات شخصی به طور منطقی ،عادلانه و مناسب . بسیاری از صاحب نظران مفاهیم بهداشت روانی و سلامت روانی را به یکدیگر نزدیک می دانند و از این رو بین آنها تمایز قائا شده اند اما برخی از آنها را از یکدییگر متمایز می سازند و به همین دلیل معتقدند که بهداشت روانی یعنی نگاه داشتن سلامت روانی ، ریشه کن کردن عوامل بیماریزا ،پیشگیری از ابتلا به بیماریهای روانی و ایجاد زمینه مساعدی برای رشد و شکفتن شخصیت و استعدادها تا حداکثر ظرفیت مکنون انسان می باشد (محمدزاده ، و همکاران ، ۱۳۸۷ ) .
تصویر درباره جامعه شناسی و علوم اجتماعی
سازمان بهداشت روانی ،بهداشت روانی را چنین تعریف کرده است :بهداشت روانی در درون مفهوم کلی بهداشت جای می گیرد و بهداشت یعنی توانایی کامل برای ایفای نقش های اجتماعی ،روانی ، جسمی و بهداشت تنها عدم بیماری یا عقب ماندگی نیست ( شاملو ، ۱۹۸۳ ) . شاملو نیز بهداشت روانی را مجموعه عواملی می داند که در پیشگیری از ایجاد یا پیشرفت روند وخامت اختلالات شناختی ، احساسی و رفتاری در انسان نقش مؤثری دارند .
طبق نظریه ای دیگر سلامت روانی عبارت است از سازش فرد با جهان اطرافش با حداکثر امکان به طوری که باعث شادی و برداشت مفید و مؤثر به طور کامل شود ( ایزنبرگ ، ۲۰۰۷ ) .
نتیجه تصویری درباره سلامت روانی
در سالهای اخیر ، انجمن کانادایی بهداشت روانی ، « سلامت روانی » را در سه بخش تعریف کرده است :
بخش اول : بازخوردهای مربوط به خود ، شامل :
الف ) تسلط بر هیجان های خود
ب ) آگاهی از ضعف های خود
ج ) رضایت از خوشی های خود
بخش دوم : بازخوردهای مربوط به دیگران ، شامل
الف ) علاقه به دوستی های طولانی و صمیمی
ب ) احساس تعلق به گروه
ج ) احساس مسئولیت در مقابل محیط انسانیو مادی
بخش سوم : بازخوردهای مربوط به زندگی ، شامل
الف ) پذیرش مسئولیت ها
ب ) ذوق توسعه امکانات و علایق خود
ج ) توانایی اخذ تصمیم های شخصی ( گنجی ، ۱۳۸۶) .
سلامت روان به معنای آن است که افراد حس خوشایندی نسبت به خود داشته باشند مهارتهای لازم برای برقراری ارتباط مؤثر را کسب کرده باشند احساساتشان را مدیریت کنند و بتوانند مشکلات را از میان بردارند ،سلامت روان به معنای از میان رفتن و ناپدید شدن مشکلات و اختلالات روحی روانی نیست به گزارش پایگاه اطلاع رسانی پیشگیری نوین سلامت روان فراتر از عدم وجود اختلالات روحی –روانی افسردگی اضطراب ،دلشوره است سلامت روان به معنای داشتن شخصیت مثبت-احساس خوب داشتن به زندگی و مسائل و مشکلات روزمره است ( یوسفی ، ۱۳۸۷ ) .
نتیجه تصویری برای موضوع افسردگی
الگوهای رفتاری مرتبط با سلامت روان
چاهن به ذکر ۵ الگوی رفتاری در ارتباط با سلامت روان مبادرت کرده است :
۱- حس مسئولیت پذیری : کسی که دارای سلامت روان است ، نسبت به نیازهای دیگران حساس بوده و در جهت ارضای خواسه ها و ایجاد آسایش آنان می کوشد .
۲- حس اعتماد به خود : کسی که واجد سلامت روان است ، به خود و توانایی هایش اعتماد دارد و مشکلات را پدید ه ای مقطعی می انگارد که حل شدنی است . از این رو ، موانع ، خدشه ای به روحیه او وارد نمی سازد .
۳- هدف مداری : به فردی اشاره دارد که واجد مفهوم روشنی از آرمانهای زندگی است و از این رو ، تمامی نیرو و خلاقیتش را در جهت دستیابی به این اهداف هدایت می کند .
۴- ارزشهای شخصی : چنین فردی در زندگی خود ، از فلسفه ای خاص مبتنی بر اعتقادات ، باورها و اهدافی برخوردار است که به سعادت و شادکامی خود یا اطرافیانش می انجامد و خواهان افزایش مشارکت اجتماعی است .
۵- فردیت و یگانگی : کسی که دارای سلامت روان است ، خود را جدا و متمایز از دیگران می شناسد و می کوشد بازخوردها و الگوهای رفتاری خود را توسعه دهد ، به گونه ای که نه همنوایی کور و ناهشیارانه با خواسته ها و تمایلات دیگران دارد و نه توسط دیگران مطرود و متروک می شود ( چاهن ، ۱۹۹۱ ) .
عوامل موثر بر سلامت روان

 

 

همه متخصصان معتقدند که سلامت روان در تحول شخصیت واحد نقشی بنیادین دارد . تصور تحول موزون انسان بدون وجود سلاما روان غیرممکن است . بی شک ، عوامل متعددی بر سلامت روان تأثیر می گذارند که فهرست کردن همه آنها دشوار است ؛ چرا که وجود تفاوتهای فردی ممکن است به تنوع در عوامل موثر بر سلامت روان بینجامد . با این حال ، یافته های حاصل از پژوهشها در زمینه های زیست شناسی و علوم اجتماعی ، دانش ما را درباره عواملی که ممکن است سلامت روان را تحت تأثیر قرار دهند ، وسعت بخشیده اند . ( چاهن ، ۱۹۹۱ ) . چاهن( ۱۹۹۱ ) عوامل مؤثر بر سلامت روان را به شش دسته عمده طبقه بندی میکند که هر کدام از این عوامل کلی نیز، به عوامل جزئی تری تقسیم میشوند:

چاهن (۱۹۹۱) عوامل مؤثر بر سلامت روان را به شش دسته عمده طبقه بندی میکند که هر کدام از این عوامل کلی نیز، به عوامل جزئی تری تقسیم میشوند:
الف- محرومیت های جسمانی
۱ – تغذیه بد:
نداشتن درآمد کافی و رژیم غذایی ناسالم یکی از عواملی است که در نگهداری و مراقبت جسمانی اثر سوء میگذارد و با ایجاداختلالاتی همچون ضعف عمومی، سردرد، سرگیجه و غیره از توانایی انسان برای احاطه شدن بر مشکلات و تفکر صحیح میکاهد.
۲ – محرومیت از خواب و خستگی روانی
نداشتن خواب کافی و راحت که میتواند از شرایط بد محیطی یا مشکلات فردی ناشی شده باشد عامل مهمی در داشتن روحیه شاداب و توانایی مقابله با مشکلات محسوب میشود.
۳ – فرایندهای عاطفی آسیب زا
منظور از این فرایندها نوع و شیوه تعامل فرد با نیازهای خود و شرایط اجتماعی حاکم بر محیط زندگی است که چگونگی سازگاری فرد را تعیین میکند.
۴ – آسیب مغزی

 

 

موضوعات: بدون موضوع
[چهارشنبه 1400-01-25] [ 02:09:00 ق.ظ ]