این راهبرد مستلزم انکار یا کوچک شمردن موقعیت های تنش زاست که افرادی که از این روش استفاده می کنند، هشیارانه تفکرات تنش زا را واپس رانی کرده و تفکرات دیگری را جایگزین آن می کند (گندم ،۱۳۹۲).
البته افراد برای مقابله با استرس از راهبردهای مقابله ای مختلفی استفاده می کنند، انتخاب راهبردهای مقابله ای مناسب در برابر مقابله ای مناسب در برابر فشار روانی می تواند از تأثیر فشارها بر سلامت فرد کاسته و در نتیجه به سازگاری هر چه بیشتر فرد منجر شود.
دراچ[۵۷] و سامچ[۵۸] برای طبقه بندی فرایند مقابله دو رویکرد عمده را عنوان کردند؛ یکی از این رویکردها بر جایگاه تمرکز مقابله، جهت گیری و فعال بودن شخص در پاسخ گویی به عامل تنش زا تأکید دارد. این رویکرد درصدد پاسخ دهی این سوال است که آیا شخص می تواند به مسئله نزدیک شود؟ و به طور فعال کوشش کند تا آن را حل کند، یا از آن اجتناب می کند که بیشتر بر مهار هیجانات مرتبط با آن متمرکز است. در رویکرد دوم بر سبک مقابله تأکید می شود، در این رویکرد بر مسأله پرداخته می شود که آیا فرد با بهره گرفتن از روش های شناختی با رویدادهای تنش زا مواجهه می شود، یا از روش های رفتاری استفاده می کند. با ترکیب این دو رویکرد مفهوم منسجم تری خواهیم یافت. یعنی می توان جهت گیری فرد نسبت به عامل تنش زا را در نظر گرفت و مقابله را به دو حیطه اجتنابی و گرایشی تقسیم کرد. هر کدام از این دو حیطه شامل طبقاتی است که منعکس کننده مقابله رفتاری یا شناختی است، که بر مبنای آن به مهارت در چهار نوع اساسی فرایند مقابله، دسترسی خواهیم داشت (همان).
این موارد عبارتند از: مقابله شناختی- گرایشی[۵۹]، مقابله شناختی- اجتنابی[۶۰]، مقابله رفتاری- اجتنابی[۶۱]، مقابله رفتاری- گرایشی[۶۲].
مقابله شناختی- گرایشی: عبارت است از تجزیه و تحلیل شناختی و ارزیابی مجدد موقعیت تنش زا. پذیرش مسئولیت و خویشتنداری، فرایندهای شناختی مواردی نظیر؛ توجه به جنبه ای از موقعیت در هنگام رویارویی با مشکل، بهره گیری از تجربیات گذشته، پذیرش واقعی بودن موقعیت و در عین حال بازسازی و ساماندهی مجدد آن، برای یافتن پاسخی مطلوب را شامل می شود.
مقابله رفتاری- گرایشی: شامل جستجوی راهنمایی و حمایت و بکارگیری روش های مناسب از طریق مقابله مبتنی بر حل مسأله در رویارویی مستقیم با یک رویداد و پیامدهای آن است.
مقابله شناختی- اجتنابی: پاسخ هایی را دربرمی گیرد که هدف آن انکار یا به حداقل رساندن آسیب های یک بحران یا پیامد آن است. با این که شخص موقعیت را هماهنگونه که وجود دارد می پذیرد اما آن را تغییر ناپذیر فرض می کند.
مقابله رفتاری- اجتنابی: شامل رفتارهای جایگزین است، به این نحو که شخص سعی می کند در فعالیت های جدید درگیر شود و آن فعالیت ها را به عنوان جایگزین اقدامات ناشی از بحران ها کند و منابع ارضای جدیدی را ابداع کرده و جایگزین منابع قبلی کند. این روش مواردی از قبیل برون ریزی کامل احساس یأس و خشم، انجام رفتارهایی که ممکن است به طور موقت تنش را کاهش دهد، مانند مصرف داروی آرامبخش، روی آوردن به الکل و مواد مخدر را شامل می شود (گندم کار،۱۳۹۲).
اگرچه بیشتر از راهبردهای خاصی برای موقعیت های معینی استفاده می کنیم اما رفتار مقابله ای متمرکز بر مسأله در مورد حوادثی که فراتر از توانایی و کنترل ما نیستند، بهتر عمل می کنند اما در موقعیت های دیگری که می دانیم عملکرد اثر مفیدی را به وجود نخواهد آورد یا حتی ممکن است موقعیت و مشکل را بدتر سازد، ترجیح می دهیم از رفتارهای مقابله ای متمرکز بر هیجان استفاده کنیم (همان).
لازاروس و فولکمن (۱۹۸۸) طی بررسی و تحلیل عاملی روی پرسش های مقیاس راه های مقابله با چند سبک مقابله دست یافتند که عبارتند از:
برای دانلود متن کامل پایان نامه به سایت zusa.ir مراجعه نمایید.
رویارویی (ایستادگی برای جنگیدن برای آنچه خواهان آنند).
دوری جویی گویی که اتفاقی نیفتاده است.
خویشتن داری (ممانعت از این که دیگران در جریان آنچه که اتفاق افتاده قرار گیرند).
جستجوی حمایت اجتماعی (پذیرش همدردی دیگران در مورد آنچه اتفاق افتاده است).
تصویر درباره جامعه شناسی و علوم اجتماعی
مسئولیت پذیری
گریز- اجتناب (آرزوی این که زودتر این موقعیت تمام شود یا به نوعی ناپدید شود).
حل مدبرانه مسأله
ارزیابی مجدد مثبت(همان)
۳-۶- ۲ برخی از نظریه های راهبردهای مقابله ای
نظریه لازاروس و فولکمن
اگر چه نظر سلیه[۶۳] تأثیر زیادی در مفهوم ما از تنیدگی داشته است ولی به نظر می رسد دیدگاه لازاروس و فولکمن تأثیر عمیقی بر روانشناسی داشته است.
به نظر آنها تعبیر و ارزیابی ما از رویدادها اهمیت بیشتری از خود آن رویدادها دارد. آن ها معتقدند نه رویدادهای محیطی و نه پاسخ فرد، هیچ یک نمی تواند تنیدگی را تعریف کند. بلکه ادراک فرد از موقعیت هاست که تنیدگی و شدت آن را تعیین می کند. این ادراک شامل آسیب ها، تدبیرها، تهدیدها، چالش های بالقوه و توانایی ادراک شده فرد برای مقابله با آنهاست (هیبیتی، ۱۳۸۱).
الگوی شناختی لازاروس و فولکمن (۱۹۸۴) شامل سه مرحله است (آقا یوسفی، ۱۳۸۷): الف) ارزیابی ب) مقابله ج) پیامد
تأکید لازاروس- فولکمن بر عوامل شناختی به جای عوامل محیطی آن ها رااز سلیه دور می کند آنها بر خلاف ماسون[۶۴] و سلیه بیشترین پژوهش ها را روی انسان انجام دادند چراکه مردم به دلیل توانایی های شناختی سطح بالاتر، منابع تنیدگی بیشتری دارند. امروزه پیروان دیدگاه لازاروس- فولکمن در پژوهش در زمینه تنیدگی دنبال معنای رویداد برای شخص هستند. آیا فرد آنها را تنیدگی زا احساس می کند یا نه؟ آیا رویداد معینی برای او تهدید کننده، چالش انگیز و آسیب رسان است یا خوشایند و مطلوب؟
به نظر لازاروس- فولکمن تنیدگی، پیامد ارزیابی است نه پیایند آن، یعنی در ابتدا فرد ارزیابی می کند آیا موقعیت تنیدگی زا است یا خیر و نه زمانی که در معرض تنیدگی ها قرار گرفت حالت تنیدگی را ادراک کند.
ارزیابی: لازاروس- فولکمن (۱۹۸۴) به سه نوع برآورد توسط فرد در سنجش یک رویداد اشاره می کند:
ارزیابی اولیه: عبارت است از اینکه فرد به این نتیجه می رسد که رویداد معینی تنیدگی زاست یا نه و درجه خطرناک بودن آن چقدر است. اما به این معنا نیست که ارزیابی مهم ترین نوع ارزیابی باشد.
ارزیابی ثانویه: عبارت است از سنجش در دسترس بودن تمهیدات مقابله ای کافی. وقتی که فرد در ارزیابی اولیه، موقعیتی را تنیدگی زا اعلام کرده و این جا فرد می کوشد به سه سوال از خود پاسخ دهد:
اول اینکه چه راه هایی در برابر من گشوده است؟ دوم احتمال این که من بتوانم راهبردهای لازم را برای کاهش تنیدگی به طور موفقیت آمیز به کار گیرم چقدر است؟ و سوم آیا این روش کارگر خواهد افتاد و تنیدگی من کم خواهد شد یا نه؟
ارزیابی مجدد: فرد مکرراً می کوشد ارزیابی های خود را از موقعیت تغییر داده و اصلاح کند و به محض آن که اطلاعات جدیدتری دریافت می کند ارزیابی دیگری نیز به عمل می آورد. با این حال ارزیابی مجدد همیشه منجر به کاهش تنیدگی نشده و گاهی اثرات افزایشی دارد. رویدادی که قبلاً بی خطر تلقی می شده ممکن است پس از ارزیابی مجدد آسیب زا، تهدید کننده یا چالش گر تلقی شود (ابراهیمی،۱۳۹۱).
لازاروس و فولکمن (۱۹۸۴) اظهار می کنند مقابله عبارت است از تغییر مداوم تلاش های شناختی، رفتاری برای اداره خواسته های ویژه بیرونی یا دورنی که به عنوان عامل تمام منابع یا فراتر از منابع شخصی برآورده شوند (همان).
براساس این تعریف مقابلهک فرایندی است که بر حسب ارزیابی فرد از میزان موفقیت آمیز بودن تلاش هایش تغییر می کند، به علاوه این که مقابله خودکار نبوده و الگو و آموخته ای از پاسخ دهی تلاشمند فرد به موقعیت تنیدگی زا است. بالاخره این که مقابله تلاش برای اداره موقعیت است نه کنترل و تسلط بر آن.
لازاروس و فولکمن (۱۹۸۴) سلامتی و انرژی روانی را منابع مهم مقابله خواندند، به نظر آن ها افراد تنومند و سالم بهتر از افراد نحیف، بیمار و خسته می توانند خواسته های بیرونی و درونی را اداره کنند. دومین منبع، عقیده مثبت است. یعنی فرد معتقد باشد که می تواند با تنیدگی مقابله کند. سومین منبع مهارت حل مسأله است که با عقیده مثبت مرتبط است.
مهارت های اجتماعی یعنی توانایی کافی فرد برای همکاری با مردم، چهارمین منبع مقابله می باشد. آخرین منبع مقابله ای منابع مادی مثل پول است. در دیدگاه تبادلی لازاروس منابع مادی، اجتماعی برای مقابله با تنیدگی فی نفسه مهم نیستند بلکه این عقیده شخصی و ارزیابی اوست که بالاترین درجه اهمیت را دارد (همان).
نظریه آرنولد
آرنولد[۶۵] دیدگاهی شبیه لازاروس دارد. اساس نظریه آرنولد (۱۹۶۰) بر این است که کلیه محرک های هیجانی قبل از این که منجر به پاسخ هیجانی شوند در مراکز عالی مغز مورد اولین ارزیابی قرار گرفته و پس از این که برای محرک هیجانی پاسخ مناسب تشخیص داده شد (مرحله تشخیص و انتخاب)، از طریق تالاموس و هیپوتالاموس به محرک مذکور پاسخ هیجانی لازم داده می شود. سپس قشر مغز با بررسی فعالیت های موجد و پیامدها دومین ارزیابی را انجام می دهد (بهادری،۱۳۹۲).
نظریه جانسون
جانسون[۶۶] (۱۹۸۶) بر تأثیرات مخرب استرس ناشی از ناتوانی بلندمدت با موقعیت های تنش زا اشاره کرده است. زمانی که ارگانیسم در معرض محرکی آسیب زا قرار می گیرد و پاسخ های زیست شناختی برای انسجام و پابرجا نگهداشتن او کافی نیستند، از این رو وی ناتوان از مقابله می شود. در این توصیف مقابله چیزی بیش از موفقیت در مهار درونی (صرفاً فیزیولوژی بدن) نیست. دستگاه های مهار روانی نیز منابعی هستند که در رویارویی با مشکلات عمده زندگی دخیل اند. تعامل های اجتماعی و عوامل محافظ بدن، فرایندهای روانی پیچیده ای هستند که ممکن است واجد یا فاقد توانایی لازم برای برخورد موثر با استرس باشند. برخی از افراد و به احتمال زیاد بعضی از حیوانات در برخورد با مشکلات روانی و جسمانی از توانایی های بیشتر برخوردارند، عده ای بهتر از دیگران توان مقابله را دارند. بیانگر تفاوت های فردی بین انسان و حیوان های متفاوت در زمینه پاسخگویی زیست شناختی به محرک های مشخص است (ابراهیمی،۱۳۹۱).
۷-۲ پیشینه تحقیق
سهیل سعادت و همکاران (۲۰۱۰) طی تحقیقی دریافتند که بیماران مبتلا به ضایعه نخاعی کیفیت زندگی مرتبط با سلامت کمتری را نسبت به افراد سالم تجربه می کنند.
بنت، جونز، ملوی، چامبراین و تنانت (۲۰۰۲)در پژوهشی دریافتند که میزان کیفیت زندگی بزرگسالان مبتلا به ناتوانی جسمی- حرکتی پایین تر از همتایان عادی آنهاست.
ناترولوند (۲۰۰۱)نیز در پژوهش های خود به نتایج مشابهی در مورد کیفیت زندگی افراد مبتلا به پلاسیدگی عضلانی دست یافتند.
نتایج پژوهش موسوی، منتظری و سروش (۱۳۸۶)نشان داد که کیفیت زندگی زنان جانباز مبتلا به ضایعه نخاعی، در حیطههای عملکرد اجتماعی، مشکلات روحی و سلامت روان، از جمعیت عادی ایران کمتر است.
شاهنده (۱۳۸۲) در پژوهشی دریافت که میزان کیفیت زندگی افراد مبتلا به آسیب نخاعی، در حیطه های اشتغال، وضعیت اقتصادی، سلامت جسمی و آسایش روانی مشخصا پایین تر از سایر حیطه ها است.
عکس مرتبط با اقتصاد
نتایج پژوهش اسماعیلی، عالیخانی، غلام عراقی و حسینی (۱۳۸۴) نیزحاکی از این است که خودکارآمدی افراد مبتلا به تصلب بافت چندگانه مبتلایان به بیماری قلبی، بیماران همودیالیزی وافراد مبتلا به آسیب نخاعی، با کیفیت زندگی آنان رابطه دارد.
مرادی و ملک پور (۱۳۸۹)نیز در پژوهشی نشان دادند که آموزش گروهی خودکارآمدی بر کیفیت زندگی زنان دچار ناتوانی جسمی و حرکتی اثر مثبت دارد.
محمودی، شریعتی و بهنام پور (۱۳۸۲)در تحقیقی به این نتیجه رسیدند که کیفیت زندگی بیماران دیالیزی تحت تاثیر شیوه مقابلهای هیجانمدارمیباشد و در کل نیز کیفیت زندگی بیماران دیالیزی تحت تاثیرشیوه های مقابله ای است.
فصل سوم
روش پژوهش
۱-۳روش انجام تحقیق
روش انجام پژوهش با توجه به ماهیت موضوع، همبستگی و آزمایشی میباشد.
۲-۳جامعه آماری
جامعه آماری شامل کلیه بیماران دچار ضایعه نخاعی مراجعه کننده به کلینیک طب سوزنی دکتر محمد جلال وفا در سال ۱۳۹۲در شهر زنجان و مراقبان آنها بود. علت انتخاب این مرکز درمانی مراجعه تعداد زیادی از بیماران از تمام نقاط کشور به این کلینیک بود.
۳-۳نمونه آماری و روش نمونه گیری
در این تحقیق آزمودنی ها به روش در دسترس شامل ۱۰۴بیمار و ۸۶ مراقب انتخاب شدند.
ابتدا تمامی بیماران دچار ضایعه نخاعی مراجه کننده به کلینیک و همراهان آن ها وارد پژوهش شدند سپس افراد آسیب دیده از ناحیه ی مهره های گردن و افرادی که از بدو تولد و یا در سنین کودکی دچار این آسیب شده بودند و همینطور کودکان مبتلا ومراقبانشان از پژوهش خارج شدند.
به شرکت کنندگان در پژوهش توضیح کامل در خصوص پژوهش ارائه شد و به آن ها اطمینان داده شد که اطلاعات هر فرد به صورت محرمانه حفظ خواهد شد وافراد با رضایت کامل در پژوهش شرکت نمودند.
۴-۳ روش گردآوری اطلاعات وابزار های اندازه گیری
گردآوری اطلاعات با بهره گرفتن از پرسشنامههای استاندارد انجام گرفت.
۱-۴-۳پرسشنامه کیفیت زندگی سازمان جهانی بهداشت (WHOQOL-BREF)
این پرسشنامه چهار حیطه سلامت جسمانی،سلامت روانی،روابط اجتماعی و سلامت محیط را با ۲۴ سوال می سنجد که هریک از حیطه ها به ترتیب شامل ۷،۶،۳ و ۸ سوال می باشند. دو سوال اول به هیچ یک از حیطه ها تعلق ندارند و وضعیت سلامت و کیفیت زندگی را به شکل کلی مورد ارزیابی قرار می دهند،بنابراین این پرسشنامه در مجموع ۲۶ سوال دارد.
نتیجه تصویری درباره سلامت روانی
در پژوهش نجات و همکاران پایایی بازآزمایی این آزمون درحیطهی سلامت فیزیکی ۷۷/۰، درحیطهی سلامت روانی۷۷/۰، درحیطهی روابط اجتماعی۷۵/۰، و در حیطهی سلامت محیط برابر با ۸۴/۰ اثبات شده است. روایی تفکیکی این پرسشنامه بااختلاف امتیاز افراد سالم و بیمار در حیطههای مختلف مناسب می باشد.همچنین سازگاری درونی حیطه های چهارگانه با بهره گرفتن از آلفای کرونباخ در گروه بیمار برابر ۰٫۷۷ودر گروه سالم ۰٫۷۳ می باشد.
۲-۴-۳پرسشنامه شخصیتی NEO.FFI
این پرسشنامه ابتداتحت عنوان NEO با ۱۸۵ سوال درسال ۱۹۸۵ توسط مک کری و کاستا تهیه شدهاست. بعد از آن براساس همین پرسشنامه فرم های ۲۴۰ و ۶۰ سوالی آن نیز به وسیله ی همین پژوهشگرانبه زبانهای مختلف ترجمه شده و روایی و سودمندی خود را در جامعه های مختلف نشان داده است. این پرسشنامه یکی از ابزارهایی است که بیشترین استفاده رادراندازه گیری مدل پنج عاملی ویژگیهای شخصیتی دارد )پیتلیک[۶۷]، ۲۰۰۲).
در این پژوهش ازآزمون NEO.FFI که دارای شصت سوال میباشد و پنج عامل روانرنجورخویی و وظیفه شناسی توافق، باز بودن و برونگرایی را میسنجد استفاده خواهد شد .هر کدام از این عاملها دارای ۱۲ سوال می باشند. آزمودنی جواب را در یک طیف ۵ درجهای ازنوع لیکرت )کاملا مخالفم، مخالفم،نظری ندارم،موافقم وکاملاموافقم) انتخاب میکند. نمره گذاری این پرسشنامه بر اساس نمره های ۴،۳،۲،۱ میباشد. مک کری وکاستا (۲۰۰۴) درمطالعه ای بر روی ۱۴۹۲ نفر پایایی این پرسشنامه را به روش آلفای کرون باخ برای پنج عامل روانرنجورخویی، برونگرایی، پذیرش،توافق و وظیفه شناسی به ترتیب ۰٫۸۶ ،۰٫۸۰ ، ۰٫۷۵ ، ۰٫۶۹ و ۰٫۷۹ گزارش کردند.
امان الهی فرد (۱۳۸۴). پایایی این آزمون را به روش بازآزمایی برای پنج عاملC,N,E,O,A به ترتیب ۰٫۸۷،۰٫۸۴،۰٫۷،۰٫۸۰ و ۰٫۸۲ گزارش کرده است.
۳-۴-۳پرسشنامه خودکارآمدی شرر[۶۸]
این مقیاس تحت عنوان یک پرسشنامه توسط شرر و همکاران ارائه شد که شامل ۱۷ سئوال به صورت کاملاًموافق تا کاملاً مخالف می باشد. روایی و پایایی پرسشنامه در پژوهش براتی بختیاری(۱۳۷۶) به میزان ۷۶% و همچنین میزاان آلفای کرونباخ۷۹% اثبات شده است.
۴-۴-۳پرسشنامه راهبرهای مقابله ای لازاروس
جهت بررسی راهبردهای مقابلهای ازپرسشنامه راهبردهای مقابلهای لازاروس وفولکمن استفاده شد که ۶۶ سوال دارد وهشت راهبرد مقابله ای رامی سنجد. این الگوهای هشتگانه به دو دسته، روش های مساله مدار )جستجوی حمایت اجتماعی، مسولیت پذیری، حل مدبرانه مساله و ارزیابی مجدد مثبت( و هیجان مدار )مقابله رویاروی گر،دوری جویی،خویشتن داری وگریز- اجتناب( تقسیم، شده اند. این پرسشنامه ۶۶ سوالی داری مقیاس چهارگزینه ای لیکرت است که ۰ نشانگر »بکارنبردم« ۱ نشانگر»زیادبکاربردم« ۲ نشانگر»تاحدودی بکاربردم« ۳نشانگر»بیشترمواقع بکاربردم« است ) آقایوسفی، ۱۳۸۰).
فولکمن و لازاروس (۱۹۸۸) در یک تحقیق پایایی این پرسشنامه به روش همسانی درونی۰٫۷۵ و پایایی خرده مقیاس های آن را از ۰٫۶۱ برای روش مقابله اجتنابی تا ۰٫۷۹ برای ارزیابی مجدد مثبت گزارش کرده اند.در پژوهش آقایوسفی (۱۳۸۰) ضریب آلفای کرونباخ در مقیاس های از ۶۱% تا ۷۹% بدست آمد.