بروز بحرانهای مالی دلایل متفاوتی دارد. بررسی تاریخی نشان میدهد که ماهیت و علل ایجاد بحرانهای مالی دستخوش تغییر گردیده است. در گذشته، این دلایل، نقل و انتقالات طلا (پشتوانهی پولی) و بدهیهای سنگین برخی کشورها در اثر جنگ جهانی بوده ولی در شرایط کنونی، این نقل و انتقالات روی بلوکهای ارزی صورت میگیرد که عملاً جایگزین پشتوانهی طلای دیروز شده است.
یکی از شاخصترین دلایل بحران مالی، فرار سرمایه است که زمینه ساز این وضعیت، شرایط داخلی و پدیده های برونمرزی به ویژه مسائل اقتصاد جهانی است. بحران مالی آمریکا از اواخر سال ۲۰۰۷ در ایالات متحدهی آمریکا شروع شد. زمینه های آن از چندین سال قبل فراهم شده بود. ریشه های این بحران از همان دوره وقوع حادثهی یازده سپتامبر شکل گرفت. با به وقوع پیوستن این حادثه، نااطمینانی ایجاد شد و برای مقابله با رکود اقتصادی، فدرال رزرو، سیاستهای پولی انبساطی (کاهش نرخ بهره) اجرا کرد (ایزی، ۱۳۸۷).
با اجرای این سیاست، ارزان شدن وام و افزایش اعتبارات مسکن، تقاضا برای وام گرفتن افزایش یافت و تقاضای مسکن در آمریکا به طور قابل ملاحظهای با افزایش رو به رو شد و با توجه به عرضهی کم این کالا و به وجود آمدن مازاد تقاضای مسکن، قیمت آن بالا رفت (حسن زاده، ۱۳۸۷).
در این شرایط بانکها و مؤسسات اعتباری نگران بازپرداخت اقساط وامها نبودند، چون در شرایط افزایش قیمت مسکن، خریدار حتی با مواجه شدن با مشکل پرداخت اقساط، خانهی خود را با قیمتی بالاتر از قیمت خرید میفروخت و بدهی بانکها را پرداخت میکرد. مشکلات زمانی بروز پیدا کرد که حباب قیمت مسکن ترکید، قیمتها شدیداً کاهش یافت و بحران مسکن رخ نمود. بسیاری از
دریافتکنندگان وام مسکن، توان پرداخت بدهیهای خود را نداشتند، در نتیجه بانکها و مؤسسات اعتباری، متضرر شده و با کمبود نقدینگی مواجه شدند. لذا در سیستم مالی و بانکی آمریکا اختلال ایجاد شد و پدیدهای به نام بحران مالی رخ نمود (واعظی، ۱۳۸۸).
درواقع سیاستهای پولی انبساطی در بخش مسکن آمریکا به صورت پرداخت وامهای زیاد با نرخ بهرهی پایین، باعث افزایش تقاضا در بازار مسکن و در نتیجه شکل گیری حباب قیمت شد. در این شرایط به طور تدریجی، عرضه افزایش یافت و در نهایت، افزایش عرضه باعث ترکیدن حباب قیمت گردیده و در نتیجه با عدم پرداخت اقساط وامها به بانکها و مؤسسات اعتباری، بحران مالی رخ نمود. ضمن اینکه هزینه های سنگین نظامی آمریکا در عراق و افغانستان در رویداد آن بیتأثیر نبوده است.
گرچه در دهههای اخیر بحرانهای اقتصادی بزرگی در سراسر جهان رخ داده است، اما هیچکدام از بحرانهایی که پس از بحران بزرگ ۳۳-۱۹۲۹ روی داده به شدت بحران مالی آمریکا نبوده است. تقریباً همه آن بحرانها در حوزه ملی و منطقهای باقی ماندند بدون اینکه تأثیر جهانی داشته باشند، ولی بحران فعلی متفاوت است، تفاوت از این نظر که این بحران هم تعمیق شد و هم اینکه خیلی سریع از آمریکا به دیگر نقاط جهان سرایت کرد و گسترش یافت (استحقاری، ۱۳۸۸).
بحران مالی رخ داده در آمریکا که از آن به عنوان سونامی مالی قرن یاد می شود، به دلیل پیوستگی
بازارهای مالی و پولی در سراسر جهان انتشار یافت و هر کشوری را به تناسب پیوندهای اقتصادیش با آمریکا گرفتار کرد. در واقع درهم تنیدگی اقتصاد جهانی و وابستگی متقابل، یعنی به عبارتی جهانی شدن اقتصادی، این بحران را به سرعت در جهان گسترش داد و همه کشورها به تناسب پیوندهای تجاری، مالی و اقتصادی بین المللی تحت تأثیر این بحران قرار گرفتند (ساعی و خضری، ۱۳۸۸).
بحران مالی اخیر علاوه بر اینکه خیلی سریع در جهان گسترش یافت به سرعت تبدیل به بحران اقتصادی هم شد، یعنی به بخش واقعی اقتصاد (تولید و تجارت) سرایت پیدا کرد. بحران اقتصادی در نظام سرمایهداری به مفهوم اضافه تولید و پر شدن بازار از کالاهایی است که مشتری قدرت خرید
آنها را ندارد. در این وضعیت، عرضه در سطح بازار از تقاضا فزونی میگیرد. اینکه چه اتفاقی باعث شد که بحران مالی به بحران اقتصادی هم تبدیل شود، پاسخ خلاصه و سادهاش این است:
وقتی که بازارهای پولی و سرمایه دچار بحران میشوند در مرحله بعد به روشهای مختلف به بازار کالا سرایت می کنند، زیرا تقاضا در بخش صنعتی پایین می آید و مردم خرید نمیکنند، به دنبال آن عرضه در سطح بازار از تقاضا بیشتر می شود. کاهش فروش تولیدات باعث کاهش و یا توقف تولید، یعنی کاهش و یا توقف فعالیت کارخانهها و به دنبال آن بیکاریهای وسیع و ایجاد دور تسلسل می شود، یعنی بیکاری باز هم در قدرت خرید اثرگذار میگردد. بدهکاران توان پرداخت بدهی خود را در سررسید آن از دست می دهند، ارزش سهام در بازار سهام تنزل پیدا می کند و شرکتها یکی پس از دیگری ورشکسته میشوند (روحی دهبنه، ۱۳۸۸). پول و تجارت به خوبی به گردش در نخواهد آمد، آهنگ رشد اقتصادی کاهش مییابد، تقاضا برای نفت پایین می آید و صنعت توریسم با کاهش شدید درآمد مواجه می شود.
به طور کلی بحران اخیر سه مرحله پیش روی داشته است (عبدلی، ۱۳۹۰):
۱- مرحله بانکی: این مرحله به صورت ورشکستگی بانکها و مؤسسات اعتباری و بیمهای رخ داد.
۲- مرحله سرمایهای: این مرحله به صورت کاهش شدید ارزش سهام در بازارهای بورس رخ داد.
۳- مرحله تولید: این مرحله خطرناکترین مرحله است و به صورت کاهش تولید، اشتغال و به تبع آن درآمد رخ د
اد.
۲-۳- تأثیر بحران مالی ۲۰۰۸-۲۰۰۷ بر بیکاری
بحران مالی آمریکا، ابتدا در سال ۲۰۰۷ در ایالات متحدهی آمریکا با بحران وامهای پرخطر آغاز شد، سپس به دلیل گسترش و انتشار ابزارهای مالی پیشرفته به سرعت به بخش بانکی و سیستم مالی بسیاری از کشورها انتشار یافت و امروز در سراسر جهان قابل مشاهده است (سیگنورلی، ۲۰۱۱).
علیرغم پیش بینیهای اولیه، مبنی بر اینکه بحران، اغلب به اقتصادهای یکپارچه و ادغامشده محدود می شود اکنون میتوان دریافت که حتی جوامع درحال توسعه نیز از گزند آثار منفی این بحران و رکود اقتصاد جهانی درامان نمانده اند (فام[۳۷]، ۲۰۱۰).
با شروع بحران مالی و گسترش آن، جهان یکی از بدترین کسادیهای اقتصادی در تاریخ را شامل: کاهش و نزول رشد اقتصادی، کاهش مصرف عمومی و شخصی و بیکاری عظیم نیروی کار مشاهده کرده است (بلانچ و سولا[۳۸]، ۲۰۱۱).
از ویژگیهای مشخص دوره بحران، سقوط سریع قیمتها، کاهش حجم تولیدات و درآمد، افزایش بیکاری و ورشکستگی و در نهایت سقوط بازار بورس اوراق بهادار است. برخی از اقتصاددانان نیز در بیان ویژگی دوره بحران به نرخ بیکاری و مدت زمان کسادی اقتصاد توجه می کنند، به طوریکه کسادی بیش از سه سال و نرخ بیکاری بیش از ١٢ تا ٢٠ درصد را مشخصهی دوران بحران میدانند (مطالعات و بررسیهای اقتصادی، ۱۳۷۶).
بحرانهای مالی مختلف همگی از طریق کاهش سطح تولید و کاهش سرمایه گذاری به دلیل افزایش نااطمینانی، افزایش ریسک احتمالی و پیچیده و سختتر شدن استانداردهای وامهای بانکی در جهت افزایش نرخ بیکاری گام برمیدارند (هال[۳۹]، ۲۰۰۹). شواهد و یافتههای تئوری نشان می دهند که افزایش چشمگیر نرخ بیکاری و ثابت ماندن آن به همین حالت، حتی تا چندین سال پس از یک بحران مالی حفظ خواهد شد و آثار افزایش نرخ بیکاری حاصل از بحران تا مدتها برجای میماند. وجود دوره های طولانی مدت و متوالی بیکاری با دشوار ساختن هرچه بیشتر وضعیت اشتغال برای نیروهای بیکار، تأثیر ناخوشایندی بر سرمایه انسانی خواهد گذاشت (کودهری و همکاران، ۲۰۱۱).
برآورد مقدماتی روند اشتغال جهانی در سال ۲۰۰۹ توسط سازمان بین المللی کار، نشان دهنده افزایش نرخ بیکاری از ۹/۰ درصد به ۶/۶ درصد بوده است. در حالیکه در اقتصادهای توسعه یافته، این نرخ معادل ۶/۲ درصد و در کشورهای جنوبی و مرکزی اروپا و کشورهای مشترکالمنافع ۲ درصد بوده است (گامبرونی و همکاران[۴۰]، ۲۰۱۰).
همانگونه که در شکل (۲-۱) مشاهده می شود، بحران مالی فعلی همانند بحرانهای گذشته، تا به حال افزایش پایدار و چشمگیری در بیکاری اقتصادهای پیشرفته به دنبال داشته است و اگرچه بسیاری از کشورهای دارای بازارهای روبه رشد (کشورهای درحال توسعه)، به طور کلی به سلامت از بحران گذشته اند اما میزان بیکاری، حداقل به صورت موقتی، در چندین منطقه از جمله: آمریکای لاتین، خاورمیانه و آفریقای شمالی افزایش یافته و یا کاهش بیکاری، متوقف شده است (برنالوردوگو و همکاران[۴۱]، ۲۰۱۲).
اقتصادهای پیشرفته
اروپای مرکزی و شرق
ایالتهای مستقل مشترکالمنافع
آسیا
آمریکای لاتین
خاورمیانه و شمال آفریقا
صحرای آفریقا
شکل (۲-۱): تغییر بیکاری در مناطق مختلف
منبع: (برنالوردوگو و همکاران، ۲۰۱۲)
در یک چشمانداز جهانی، اثر بحران مالی آمریکا بر بازار کار منجر به گسترش تفاوت جنسیتی و فقر شد: در کشورهای درحال توسعه، کاهش اولیه در صادرات منسوجات و محصولات کشاورزی باعث افزایش بیکاری زنان و شغلهای ضعیف و آسیبپذیر با دستمزد پایین گردید (سیگنورلی، ۲۰۱۱).
بالاترین سطوح نرخ بیکاری و بیشترین افزایش نرخ بیکاری در اقتصادهای توسعه یافته، اتحادیهی اروپا و دیگر کشورهای اروپایی گزارش شده است (سازمان بین المللی کار، ۲۰۱۰). بررسیها نشان
میدهد که در سال ۲۰۰۹ حدود ۸۱ میلیون نفر از جوانان بیکار بوده اند که این رقم ۷/۸ میلیون نفر بیش از تعداد بیکاران در سال ۲۰۰۷، یعنی سالهای آغازین بحران مالی جهانی بوده است. نرخ بیکاری جوانان نیز در اثر بحران مالی به شدت افزایش یافته به طوری که این رقم در سال ۲۰۱۰ با ۱۳/۱ درصد افزایش همراه بوده است (الدر و همکاران[۴۲]، ۲۰۱۰).
۲-۴- مبانی نظری بحران مالی و بیکاری
دو شاخه اصلی از ادبیات اقتصادی موجود -که به ندرت، مطالعات مشترکی در این زمینه به وجود آمده است- به بحث ما مرتبط هستند: اولین شاخه به بررسی رابطه میان رشد اقتصادی و بیکاری که اصطلاحاً به قانون اوکان شناخته شده است، اشاره دارد. از آنجایی که بحران مالی به طور مستقیم نرخ بیکاری را تحت تأثیر قرار نمیدهد، ابتدا به بررسی تأثیر بحران مالی بر رشد اقتصادی و سپس تأثیر رشد اقتصادی بر بیکاری پرداخته می شود و دومین شاخه به نقش ایفا شده توسط عملکرد اقتصادی یا عملکرد بازار کار به میزان بیثباتی و تغییرات آن، توجه دارد. به عبارت دیگر ادبیات مربوط به تأثیر بحران مالی بر بیثباتی اقتصادی و سپس تأثیر بیثباتی اقتصادی بر بیکاری
عنوان خواهد شد.
۲-۴-۱- نظریه های رشد
قبل از بررسی ادبیات مربوط به تأثیر بحران مالی بر رشد اقتصادی، ابتدا لازم است عوامل و
فاکتورهای رشد از دیدگاه نظری استخراج و بررسی شوند. بنابراین، این بخش به معرفی چند تئوری رشد می پردازد. بر اساس دیدگاهی نئوکلاسیک، رشد به وسیله ذخیره و انباشت سرمایه که در
موضوعات: بدون موضوع
[پنجشنبه 1400-07-29] [ 03:51:00 ب.ظ ]