رکن رابع از دیدگاه حاج محمد خان کرمانی: ۶۰
رکن رابع در دیدگاه جانشینان حاج محمد خان کرمانی: ۶۸
فصل چهارم: نقدهای‌شیخیه ‌همدان برشیخیه‌کرمان ۷۴
مقدمه: ۷۵
الف: بدعت بودن این ادعا ۷۵
ب: مطرح ساختن خویش و دعوت به خود ۷۶
ج: تفسیر های ذوقی و برداشتهای سطحی از آیات و روایات ۷۷
رکن رابع در نظر شیخیه همدان: ۷۹
نقدهای شیخیه همدان بر وحدت ناطق ۸۲
نتیجه‌گیری: ۱۰۰
ملحقات: نقدهای‌شیعه بررکن رابع ۱۰۳
مقدمه: ۱۰۴
نیابت عامه در زمان غیبت کبری ۱۰۵
۱ـ ادله ولایت فقیه: ۱۰۶
الف ـ دلایل عقلی: ۱۰۶
فهرست منابع ۱۱۵

فصل‌اول: کلیات

 

 

مقدمه:

شیخیه به گروهی از شیعیان امامیه گویند که در پاره‌ای اعتقادات از نظرات شیخ احمد احسایی پیروی کرده و به واسطه شرایط اجتماعی دوران آغاز این نظریات و مخالفت‌ها و نفی و اثبات علماء، به صورت فرقه‌ای در میان شیعیان اثنی عشری در آمدند. این گروه را به واسطه انتساب به مؤسس و نظریه پرداز آن، شیخ احمد احسایی (رجب ۱۱۶۶ـ ذیقعده ۱۲۴۱) که در اصطلاح شیخیه او را شیخ جلیل می‌نامند[۱] به نام «شیخیه» نامیده و بدین نام معروف گردیده‌اند.[۲] اگرچه در ابتدا و در زمان خود شیخ احمد، چنین تقسیم و جدایی میان شیعیان نبود ولی به تدریج با شکل گرفتن گفتمان خاص و تقریر نظرات شیخ احمد، توسط شاگردان و پیروان وی، رفته رفته گروهی که معتقد به افکار و نظریات شیخ احمد بودند، به صورت فرقه‌ای خاص و جدا از سایر شیعیان شناخته شده و عنوان «شیخیه» به آن گروه اطلاق گردید که به این جدایی و نام گذاری در آثار سید کاظم رشتی اشاره شده است و در دلیل المتحیرین گفته است «علت نامیدن ایشان به شیخیه پیروی از شیخ احمد است[۳]». در مقابل، به سایر شیعیان بالاسری می‌گفتند و این نام از آنجا نشأت گرفته بود که شیعه نماز خواندن در بالاسر قبور مطهر معصومین را جایز می‌شمارد در حالی که پیروان شیخ احمد آنرا حرام می‌دانند و لازم می‌دانند نمازگزار در پشت سر قبر، به گونه‌ای که قبر مطهر را در پیش رو دارد، نماز بخواند و اقامه نماز در بالای سر قبور مطهر معصومین را حرام می‌دانند.
تصویر درباره جامعه شناسی و علوم اجتماعی
البته این اختلاف یکی از موارد فرعی اختلاف بین علماء شیعه و پیروان شیخ احمد احسایی بود که در ادامه اجمالاً به ذکر این موارد خلاف و عقاید خاص ایشان، اشاره خواهیم نمود. اما برای بررسی اینکه چرا و چگونه این جدایی در میان شیعیان رخ داد و مسائلی که تنها می‌توانست در حد یک اختلاف تئوری و نظریه‌ی علمی در میان علمای شیعه باشد و چون سایر اختلافات نظری در حوزه‌های علمیه مورد بحث قرار گیرد، منشاء پیدایش فرقه‌ای در میان شیعه گردیده و موجبات درگیری و نزاع‌های اجتماعی طی سالیان متمادی را فراهم آورد، مسأله‌ایست که در بررسی سیر تاریخی و روند شکل‌گیری این فرقه و نیز دقت در شرایط زمانی و اجتماعی خاص تکوین این فرقه روشن خواهد شد که ارتباط مستقیم با موضوع بحث ما در این رساله ندارد و لذا تنها در این فصل اشاره ای به آن خواهیم نمود.

 

جهت دانلود متن کامل پایان نامه به سایت azarim.ir مراجعه نمایید.

تاریخ پیدایش

در دوران حکومت صفویان در ایران، علماء شیعه دارای منزلت و اعتبار اجتماعی و سیاسی شدند و اگرچه این اهمیت موجب ارتقاء و پیشرفت علمی حوزه‌ها و شکوفایی علوم و نظرات علمی در میان دانشمندان شیعه شد ولی باعث صف‌بندی‌ها و جبهه‌گیری‌های زیاد در بین علماء نیز گردید و هر روز به بهانه طرح نظریه و برداشتی از دین، گروهی مورد حمله سایرین قرار می‌گرفتند که این شیوه غلط، موجب وارد آمدن خسارات زیاد به فضای علمی حوزه‌ها گردید و بسیاری از انرژی‌ها و توان علمی بزرگان، در مسیر جنگ فرقه‌ها هزینه ‌شد. یکی از فتنه‌های بزرگ حوزه علمیه شیعه در نجف ـ پایتخت علمی تشیع، جریان جدال میان اخباریون و اصولیون بود که در سالهای پایانی قرن دوازدهم و آغازین سالهای قرن سیزدهم، بیشترین نزاع بین این دو گروه اتفاق افتاد و با نوشتن کتابهای زیاد در این سالها بر علیه اخباریون این دعواها رواج یافت[۴] و در دورانی که کم‌کم این جنگ به نفع اصولیون ادامه پیدا می‌کرد و فضای علمی به گونه‌ای شده بود که اخباریون مهجور و مغلوب می‌شدند، شیخ احمد احسایی یکی از علمای شیعه با گرایشات تند اخباری در حوزه علمی شیعه ظهور کرد که با او مخالفت‌های زیادی شد. حتی بعضی علماء حکم به تکفیر او دادند.[۵]
شیخ احمد با این رویکرد علمی و امتزاج آن با مشرب عرفانی به بیان و تبیین متفاوتی در بعضی حوزه‌های اعتقادی پرداخت که موجب نظرات متفاوت و متضادی از سوی علمای شیعه هم عصر خود گردید. بعضی او را فرزانه و عالمی بی‌همتا می‌پنداشتند و نظرات او را بدیع دانسته و شرح و توضیح می‌دادند و گروهی او را تکفیر و خارج از دین معرفی می‌کردند. افرادی چون سید کاظم رشتی که شاگرد و مرید شیخ بود او را می­ستود مثل این تعابیر: «شیخ جلیل و عالم نبیل فهو الشیخ احمد بن زین الدین ابراهیم بن صغیر بن واغر بن راشد بن دهیم بن شمروخ ال صغر المسیطرفی الاحسائی وحید عصر و یگانه دهری که اخذ کرده است علوم را از معدنش و برداشته است از منبعش که عبارت باشد از ائمه اطهار  و این علوم در خوابهای صادق و نومهایی صالح از ائمه هدی علیهم السلام به آن جناب می­رسید و شبهه و ریبی در این نیست که شیطان بصورتهای مبارکه ایشان متصور نمی ­تواند شد و خود را به ایشان مشتبه نمی ­تواند نمود … [۶]» همانگونه که تصریح کرده ایشان اعتقاد دارند شیخ علوم را از اهل بیت گرفته و نقل کرده است و در عالم خواب علوم را از ائمه گرفته و به قولی علم او اکتسابی از استاد به طریق متعارف نبوده و از اصل آن به طریق کشف و شهود دریافت کرده و در همین بیان به یک ایراد و اشکال احتمالی هم پاسخ می­دهد و آن اینکه ممکن است کسی بگوید خواب است و در خواب ممکن است شیطان بر انسان ظاهر شده و نظراتش را به انسان القاء کند. وی در اینجا می­گوید که شیطان نمی ­تواند به صورت ائمه طاهرین درآید و بنابراین خوابهای شیخ احمد احسایی همه صحیح و قول ائمه به او بوده است که در خواب بیان نموده ­اند. که البته اثبات اینگونه ادعاها مشکل و حتی بعضاً دچار خدشه است. و در جای دیگر به صورتی مبالغه آمیز بیان می­ کند که: «آن جناب در علم عروض سمیر و در علم موسیقی عدیم النظیر بود در علم نحو استاد اهل آن فن بود چنانکه سیبویه در نحو و خلیل در صرف از تلامیذ او شمرده می­شدند و در علم معانی و بیان مقننن و صاحب تاسیس و در علم نجوم علمایی آن را رئیس می­بودند. چنانکه بیان فرمود از احکام نجوم مسائلی را که بر اهل آن مخفی و غیر معلوم بود و …. در علم فقه اعلم فقها و مجتهدین و صاحب قوه قدسیه و ملکه الهیه و مطلع بر جمیع فتاوی و اقوال بود و… و همچنین در علم کلام و حکمت عملیه و نظریه و اقسام آن اصولاً و فروعاً متفق علیه کلست که نه از گذشتگان کسی بر او سبقت یافته و نه از آیندگان احدی بر آن مقام تواند رسید …[۷]» و یا علمایی هم چون حاج محمد ابراهیم کلباسی معتقد بود: «اینکه علمایی شیخ احمد را بیرون از راه تشیع می‌پندارند، ناشی از دو عامل است:
۱٫ آسان فهم نبودن برخی نظرات شیخ
۲٫ تندروی‌های هر دو گروه موافق و مخالف که برخی اوقات با آگاهی هم همراه نیست.[۸]»
مرحوم کلباسی بعد از مرگ شیخ در اصفهان سه روز عزای عمومی اعلام می‌کند و در مقابل کسانی چون ملا محمد تقی برغانی از علماء صاحب نفوذ قزوین، که شیخ احمد را تکفیر و بر علیه او اقدام می کند و موضع مخالف می‌گیرد.[۹] و برخی علمای معاصر او شیخ را تکفیر کردند بواسطه نظریه او در خصوص معاد یا غلو و سایر مطالب که به نقل کتاب قصص العلما: «شهید ثالث (ملا محمد بورغانی) ملا محمد جعفر استرآبادی، ملا آقای دربندی شریف العلما، آقا سید ابراهیم شیخ محمد حسین صاحب فصول، شیخ محمد حسن نجفی صاحب جواهر بلکه اکثری از فقهاء عصر ایشان را تکفیر نموده ­اند…[۱۰] ». به نظر برخی «حسادت و انگیزه‌های بشری به واسطه استقبال از شیخ موجب تکفیر او گردید که موقعیت برخی را به خطر انداخت.»[۱۱] که البته این نظر جانبدارانه، غیر صحیح و تهمتی بیش نیست.
ولی به هر حال این تقابل نظرات موجب شهرت روز افزون شیخ احمد گردید و سفر او به ایران، به واسطه اختلاط دین و سیاست در ایران و استفاده پادشاهان از علماء و نیز به هم ریختگی اوضاع دوران قاجار، در زمان فتحعلی شاه قاجار مقدمه شهرت و مقبولیت شیخ احمد احسایی در ایران شد.[۱۲] به علاوه طرح مطالب جدید و نظرات بدیع در بعضی مسائل از جمله: معاد، اعتقاد به امام زمان و شیعه کامل از سوی شیخ احمد موجب پیدا شدن گروهی از مریدان وی به عنوان شارحان نظریات شیخ گردید که کم‌کم رنگ فرقه و گروهی خاص به خود گرفت و مقدمه پیدایش دو فرقه جنجالی و حادثه‌ساز پس از شیخ احمد گردید.
بابیه و شیخیه که هر دو گروه، اعتقادات خود را منتسب به نظریات شیخ احمد احسایی و برگرفته از آراء او می‌دانستند، به شدت با یکدیگر مخالف بوده و در رد یکدیگر کمال سعی را می‌نمودند. در این میان شیخیه بیشتر خود را پیرو آثار و افکار شیخ می‌دانستند و اصولاً ایشان را به‌ واسطه‌ی انتساب به شیخ احمد احسایی بدین نام می‌شناسند. اما آیا خود شیخ قصد ایجاد گروه و فرقه‌ای جدید و با گفتمان مشخص داشته یا خیر؟ آنچه به نظر می‌رسد، این است که او چنین نکرده و در دوران حیاط او چنین فرقه ‌سازی‌هایی نشده است و صرفاًً بیان نظراتی علمی بوده است. اگرچه در مقابل، بعضی شخص شیخ را مؤسس و بنیان‌گزار فرقه شیخیه می‌دانند و خود شیخیه هم بر این امر اصرار دارند و نظر برخی محققین هم این مسئله را تایید می‌کند که «شیخ احمد خود را شیخ دانست، فخر کرد، خود را شیعه خالص نامید و دیگران را گمراه و به تدریج ریاست شیخ احمد تثبیت شد.»[۱۳] در مقابل گروهی از محققین و مستشرقین بر این باورند که «تردیدی نیست که شیخ هرگز خیال این را که مؤسس مکتبی متمایز باشد، نکرده است.»[۱۴] در هر صورت تا زمان حیات شیخ احمد چنین دسته بندی در میان شیعه بوجود نیامده بود و عملاً بعد از مرگ شیخ با ترویج و توضیح افکار و نظرات شیخ توسط شاگردان و جانشینان وی گروهی با گفتمان مشخص بنام شیخیه پدیدار گردید.
بعد از مرگ شیخ احمد در سال ۱۲۴۱ هجری قمری، شاگردان او در حلقه درس سید کاظم رشتی گرد آمده و به تبیین و تفسیر افکار و نظرات او پرداختند. سید کاظم رشتی(۱۲۱۲ـ ۱۲۵۹ هـ.ق) به واسطه‌ی موقعیت خویش در بین سایر شاگردان شیخ، سمت جانشینی و مرجعیت پیروان شیخ را یافت. سید کاظم مورد احترام شیخ بود به گونه ای که «شیخ احمد به سید رشتی بسیار احترام می­کرد و تا او در مجلس درس حاضر نمی شد به درس گفتن شروع نمی کرد پس از وفات شیخ احمد پیروان وی بی اختلاف کلمه سید رشتی را نایب مناسب وی و پیشوای خویش دانستند …[۱۵] » وی که در آن هنگام جوانی بیش نبود، در حالی زعامت پیروان شیخ احمد در کربلا را به دست گرفت که تعداد زیادی از شاگردان شیخ ـ که از بزرگان مجتهدین و ریش سفیدان علماء بودند ـ در حوزه علمیه نجف و کربلا دارای موقعیت و محفل درس و صاحب جایگاه اجتماعی بودند ولی به واسطه‌ی صراحت و شجاعت سید کاظم رشتی در بیان عقاید خاص شیخ احمد و محکم‌تر بودن او در پذیرش و بیان اعتقادات و افکار شیخ، این سید رشتی بود که عملاً پیشوایی مریدان شیخ احمد احسایی را عهده‌دار شد. او با توجه به اقامتش در کربلا، از ایام خاص حضور شیعیان در کربلا در جهت تبلیغ و گسترش افکار شیخ احمد استفاده کامل برده و از مناسبت‌هایی چون عاشورا، عرفه، اربعین و غدیر که از همه‌ی بلاد، شیعیان در کربلا گرد هم می‌آمدند، در راستای این هدف، استفاده برده و کارهای فراوان می‌نمود و کم‌کم در بلاد مختلف اسلامی چون هند و حجاز و شام و ایران، طرفدارانی پیدا ‌کرد. علاوه بر این، درگیری‌های سیاسی آن دوران و تنش میان امپراطوری عثمانی و دولت استعمارگر انگلیس هم، فضای بهتری برای کار سید فراهم می‌آورد. چرا که عثمانی‌ها در دوران اقتدار خود با فعالیت‌های شیعیان، به شدت مقابله می‌کردند و در این دوران که انگلستان قصد جدا کردن عراق از عثمانی را داشت، به شکل‌های مختلف از جمله مسائل دینی و طایفه‌ای و اختلافات بین مذاهب برای رسیدن به این هدف استفاده می‌کرد. از طرف دیگر به واسطه تبلیغ بعضی از روحانیان نزدیک به دربار قاجاریه و نیز دوستی سید کاظم با تبعیدیان ایران ـ که به عراق فرستاده می‌شدند ـ شاهزادگان قاجار به شیخیه تمایل پیدا کردند و افکار شیخ احمد در میان درباریان ایران طرفدارانی پیدا کرد.[۱۶] در نهایت همه‌ی این عوامل، موجب گسترش افکار شیخیه، خصوصاً در ایران گردید.
همزمان با زعامت سید کاظم رشتی ـ دو خاندان علمی در منطقه تبریزوآذربایجان نیز افکار وتعالیم شیخ احمد را نشر می‌دادند که به شیخیه آذربایجان نامبردار گردیدند. خاندان ثقه الاسلام که فرزندان میرزا شفیع از شاگردان شیخ احمد بودند. همچنین خاندان حجت الاسلام میرزا محمد مامقانی که او نیز از شاگردان شیخ احمد بود و سه پسر او و یکی از نوه‌های او سلسله اهل علم در این خاندان را تشکیل می‌دادند که سالها در آن دیار به تبلیغ تشیع با دیدگاه های شیخ احمد مشغول بودند و هر یک صاحب تالیفات و کتبی در این مسیر می‌باشند و علی رغم اختلافات جزئی در برخی مطالب همه این علما جزو شیخیه آذربایجان شمرده می‌شوند. با کشته شدن سید کاظم رشتی در سال (۱۲۵۹هـ ق) انشقاق دیگری در میان پیروان شیخ احمد بوجود آمد یکی از شاگردان سید کاظم بنام شیخ حسن گوهر در کربلا ریاست شیخیه را بر عهده گرفت و مدعی جانشینی سید کاظم گشت و پیروانی هم از جماعت شیخیه اطراف او را گرفته و بعد از او هم میرزا محمد باقر اسکوئی و فرزندان وی این سلسله را ادامه دادند که با نوشته شدن کتاب احقاق الحق توسط میرزا موسی اسکوئی به شیخیه احقاقی معروف گردیدند که امروزه بیشتر در کویت مستقر بوده و مرکز فعالیتهای ایشان است.[۱۷]
از سوئی دیگر در دیاری دورتر یکی دیگر از شاگردان مقرب سید کاظم بنام حاج محمد کریم خان کرمانی عَلَم جانشینی اورا بر افراشت و رهبری شیخیه کرمان را بر عهده گرفت و با نفوذ اجتماعی و قدرت اقتصادی که بواسطه خانواده خود داشت به ترویج افکار شیخ و سید پرداخت و موقعیت خویش و شیخیه را استحکام بخشید و بعد از او هم این سلسله در فرزندان وی ادامه یافت تا در سال (۱۳۵۸هـ ش) با ترور و قتل عبد الرضا خان که رهبری شیخیه کرمان را بر عهده داشت این منصب به سید علی موسوی یکی از شاگردان ابوالقاسم خان ابراهیمی رسید که قبل از آن هم بعنوان نماینده و وکیل رهبران شیخیه کرمانی در جنوب عراق فعالیت می‌کرد هم اینک نیز بعنوان مرجعیت و رهبر ایشان محل مراجعات شیخیه کریم خانیه از کرمان و عراق است.[۱۸]
عکس مرتبط با اقتصاد
مرکزیت فعالان این گروه در کرمان بوده و دارای امکانات و مدرسه و کتابخانه و چاپخانه بوده‌اند که در سالهای اخیر مقداری از آزادی عمل ایشان کاسته و محدودتر شده اند.
بعد از مرگ حاج محمد کریم خان اختلافی بر سر جانشینی او بین فرزندانش رخ داد ولی با غلبه محمد خان و طرفدارانش سلسله شیخیه کرمان ادامه یافت و حاج رحیم خان و پیروانش تضعیف و محو گردیدند ولی با توجه به اختلاف در برداشت مفهوم رکن رابع میرزا محمد باقر که از بارزترین شاگران حاج محمد کریم خان بوده به همراه تعدادی دیگر از علمای شیخیه کرمانی با نظر حاج محمد خان که رکن رابع را به ناطق واحد شیعی تفسیر کرده بود مخالفت کرده و از آنها جدا می‌گردند و چونکه حاج محمد باقر به عنوان نماینده حاج محمد کریم خان کرمانی در منطقه همدان بود این شاخه از شیخیه به شیخیه همدان معرفی گردیدند که اینک در مشهد مقدس و جندق پیروانی داشته و علمایی پیرو نظرات ایشان بوده و هستند.
بنابر این توضیحات می‌توان شیخیه را به گروه های زیر تقسیم کرد.
۱٫ شیخیه آذربایجان (شفیعیه) ـ پیروان میرزا شفیع تبریزی ـ از شاگردان شیخ احمد احسائی.
۲٫ شیخیه کرمانی (کریم خانیه) ـ پیروان حاج محمد کریم خان کرمانی. از شاگردان سید کاظم.
۳٫ شیخیه احقاقی ـ پیروان میرزا حسن گوهر ـ از شاگردان سید کاظم.
۴٫ شیخیه همدان (باقریه) ـ پیروان حاج محمد باقر همدانی ـ از شاگردان حاج محمد کریم خان کرمانی.
از این چهار گروه، شیخیه آذربایجان دیگر به صورت تشکیلاتی جدا از شیعیان وجود ندارد و سه گروه دیگر همچنان با مرز بندی مشخص از جامعه شیعی به فعالیت خویش ادامه می‌دهند و با داشتن حوزه‌های علمیه و مسجد و حسینیه‌های خاص خویش به آموزش و ترویج و تبلیغ اعتقادات خود مشغولند. مناسب است در اینجا قبل از ورود به بحث اختلاف دو گروه شیخیه کرمانی و همدانی بر سر «رکن رابع» به بیان تاریخچه و بزرگان این دو فرقه بپردازیم و نیز به جهت تکمیل شدن بحث اشاره­ای به دو فرقه دیگر هم می­نماییم اگر چه فرقه های احقاقی و آذربایجان از فرق شیخیه مورد بحث ما در این گفتار نیست.

 

فرقه‌های شیخیه

همانگونه که از مطالعه در ادیان و مذاهب گوناگون بدست می‌آید و علل گوناگونی چون: تفسیرهای مختلف از بیانات بنیانگزار، دخالت دیگران برای استفاده از فضای موجود سیاسی اجتماعی، هوای نفس، جنگ قدرت و… از جمله علتهای اصلی جدا شدن جمع پیروان آن مذهب یا فرقه به دسته‌ های گوناگون می‌باشد. به گونه‌ای که با از دنیا رفتن مؤسس، این انشعابات شروع و به هر بهانه‌ای انشعابی رخ می‌دهد و گاهی همین تنوع ادامه دهندگان راه موجب از میان رفتن اصل آن می‌شود. در خصوص فرقه شیخیه هم این تفرقه در میان پیروان، با مرگ سید کاظم رشتی رخ نمود و انشعابات آغاز گردید. در دوران زعامت سید کاظم علیرغم تنش‌های فراوان و سخت‌گیریها و شداید فراوان در خصوص پیروان فکری او، تفکر و اندیشه‌های شیخ احمد گسترش یافت و با مرگ شیخ، شاگردی از شاگردان او رهبری این گروه را به عهده گرفت که بیشتر از سایرین افکار شیخ را قبول داشت و سعی و اهتمام فزون‌تری در مسیر گسترش این افکار می‌نمود. نوعی اتفاق نظر در خصوص جانشینی سید کاظم وجود داشت و سید شروع به شرح و توضیح افکار شیخ احمد نمود که همین برداشت‌ها و تفسیرها، منشاء اختلافاتی در میان پیروان نیز می‌باشد. اما این اختلاف نظرها منجر به پدیدار شدن تفرقه و ایجاد گروهی جدید نگردید. اگرچه همزمان با سید کاظم برخی شاگردان شیخ احمد در آذربایجان به تبلیغ و نشر افکار شیخیه مشغول بودند و به شیخیه آذربایجان معروف گردیده‌اند ولی نزاع و اختلاف پیرامون اصول اعتقادی شیخ احمد بین ایشان رخ نداد. اما زمانی که سید از دنیا رفت. با اعلام خبر وفات او پیروان متعصب‌تر و آنان که در مدرسه‌ی تعالیم شیخیه بیشتر آموزش دیده بودند، به دنبال تعیین جانشین و استمرار خط فکری این مکتب بودند و هر گروه، بنا به دلایلی دست به کار شدند و در مجموع دو گروه عمده شدند و گروه سوم هم که از این مکتب جدا شدند به دام بابیت و بهاییت افتادند. همان گروه که به واسطه سخنان سید مبنی بر نزدیک بودن زمان ظهور منجی، بعد از مرگ سید به اطراف و اکناف روان شدند تا اثری از ظهور حضرت قائم پیدا کنند و با دیدن علی محمد شیرازی و ادعای وی مبنی بر اینکه او باب میان امام زمان و مردم است، فتنه بابیه آغاز شد.[۱۹]
اما فرقه‌های شیخیه که امروزه وجود دارند سه فرقه هستند که به معرفی دو فرقه یعنی شیخیه کرمان و شیخیه همدان که مورد بحث ما هستند می­پردازیم و فرقه سوم را فقط به جهت تکمیل بحث معرفی نموده و از تفصیل و توضیح آن خودداری می­نماییم . سه فرقه مذکور به شرح زیر می­باشند.
۱٫ شیخیه آذربایجان یا میرزا شفیعیه
۲٫ شیخیه کرمان یا کریم‌خانیه
۳٫ شیخیه همدان یا شیخیه باقری

 

۱٫ شیخیه آذربایجان

 

تاریخ پیدایش

بعد از مرگ سید کاظم رشتی، عده‌ای از پیروان وی گرد شیخ حسن جوهر(گوهر م ۱۲۶۶ هـ. ق) جمع شدند و او که از شاگردان شیخ احمد احسایی و از همراهان و شاگردان مبرز سید کاظم بود، زعامت ایشان را بر عهده گرفت. او که فردی عالم و فیلسوف و فقیه و متکلم بود، از جایگاه و موقعیت علمی خوبی برخوردار بود و در حوزه علمیه کربلا جلالت و جایگاهی داشت و به همین جهت عده زیادی از علمای شیخیه و به تبع ایشان، عوام این گروه، مریدان و پیروان شیخ حسن گردیدند و اگرچه در دور دست حاج محمد کریم خان کرمانی در کرمان رهبری شیخیه را عهده دار بود و گروهی هم در شیراز گرد علی محمد شیرازی جمع شده و علم بابیت را افراشته بودند ولی مرکزیت حوزه علمیه در عراق و حضور شیخ حسن گوهر در حوزه کربلا وضعیت سهل‌تری در خصوص جانشینی سید کاظم رشتی به وجود آورده بود و حلقه درس او به عنوان ادامه فکر و منش شیخی شناخته می‌شد. از این حلقه‌ی درسی علماء بزرگی استفاده کرده و از افکار شیخیه متأثر گردیدند.[۲۰]
بعد از وفات شیخ حسن گوهر، میرزا محمد باقر اسکویی(م ۱۳۰۱ هـ. ق) در رأس این فرقه قرار گرفت و با تبلیغ و ارسال شاگردان به مناطق مختلف، پیروانی خصوصاً در مناطق آذربایجان و عراق و قفقاز و… پیدا کرد وی نوعی موضع گیری در مقابل شیخیه کرمان داشت و آنان را دارای انحراف از افکار شیخیه می‌دانست. خصوصاً در مسئله رکن رابع که اعتقاد به مسئله ناطق واحد را باطل و مردود می‌دانست.[۲۱]
با وفات میرزا محمد باقر، پسرش میرزا موسی اسکویی حائری(۱۲۷۹ـ ۱۳۶۴هـ. ق) جانشین پدر شد و به تبیین نظرات شیخیه پرداخت. خصوصاً با نوشتن کتاب «احقاق الحق» چهارچوب فکری شیخیه آذربایجان را مشخص‌تر و از تفکر شیخیه کرمانی جدا نمود. به همین جهت این گروه را بعد از آن بیشتر به «احقاقی» می‌شناسند.
بعد از وفات میرزا موسی در پنجم رمضان سال ۱۳۶۴هـ. ق[۲۲] فرزندش میرزا علی اسکویی حائری(۱۳۰۴ـ ۱۳۶۸هـ. ق) به رهبری این فرقه و جانشینی پدر انتخاب شد و به دعوت عده‌ای از مقلدین به کویت رفت و در آنجا ساکن شد و اماکنی چون مسجد و حسینیه در آن دیار ساخت و از آن پس مرکزیت و رهبری این فرقه در کویت مستقر گردید.
بعد از وفات او برادرش میرزا حسن احقاقی(۱۳۱۸ـ ۱۴۲۲هـ. ق) جانشین وی گردید و به ادامه مرجعیت دینی شیعیان خصوصاً در کویت ادامه داد و فعالیت‌های زیادی در راه گسترش اماکن، جهت خدمت به پیروان در کویت، آذربایجان و مشهد انجام داد.
از اقدامات مهم و تأثیر گذار میرزا حسن احقاقی اعلام وجوب تقلید و ذکر نام مراجع عظام شیعه در قم و نجف و مخیر کردن پیروان در تقلید از هر یک از مراجع شیعه بود که در سال ۱۳۶۸ هجری قمری هنگام ایراد خطبه در مراسم فاتحه برای برادرش میرزا علی حائری چنین اعلامی‌کرد.[۲۳] و بدین وسیله خط پر رنگ میان این فرقه و عموم شیعیان را برداشت و نوعی بازگشت به اکثریت را اعلام کرد. زیرا یکی از مهم‌ترین شاخصه‌های جدایی شیخیه با سایر شیعیان در امور اجتماعی، مسأله تقلید بود که با این اقدام، این اختلاف کمرنگ شد. اگرچه باز با درخواست مردم کویت از ایشان وی با اقامت در کویت مرجعیت برادر را ادامه داده و تا پایان عمر عملاً این مسئولیت را ادامه داد و بعد از وفات او پسرش میرزا عبد الرسول احقاقی (۱۳۰۷ـ ۱۳۸۲ هـ ق) مدت کوتاهی حدود دو سال بعنوان مرجع پیروان شیخیه آذربایجان بود و با وفات او پسرش میرزا عبدالله احقاقی از سوی مریدان پدر برای این منصب دعوت شد و عزیمت وی از تهران به کویت خود دلیل قبول این مسئولیت بوده و تلویحاً آنرا قبول کرده و بعنوان رهبر طایفه شناخته می‌شود ولی در خطبه ای مرجعیت را از خود سلب و مؤمنین را به تقلید از مراجع قم و نجف ارجاء داد.[۲۴] وی در خطبه روز جمعه‌ی چهلمین روز درگذشت پدرش در مسجد جامع کویت، این رهبری و مرجعیت را از خود سلب کرد و با اشاره به قول علی چنین گفت: «با توجه به این که امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب  فرموده اند:
«ابغض الخلائق الی الله رجلان رجل وکله الله الی نفسه، و من یتصدی للحکم بین الامه و لیس لذلک باهل»[۲۵]
نزد خدای تعالی دو تن مبغوض او می‌باشند. یکی مردی است که خدای تعالی او را به خودش واگذارد، و دومی کسی است که فتوی دادن به مسلمانان را به عهده بگیرد و اهل آن مقام نباشد. من تا آن جا که بتوانم در خدمت شما خواهم بود. این مقدار بر من واجب دینی است که در خدمت مؤمنان و در خدمت اهل بیت علیهم السلام باشم. اما نه به عنوان مرجع، بلکه به عنوان یک خدمتگزار، در حال حاضر من نمی‌توانم این مقام شریف و بزرگ را یعنی نیابت حضرت ولی عصر امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف را بپذیرم. بنابراین شما آزاد هستید که در تقلید پدرم باقی بمانید تا من به موقع اجازه بدهم که از خودم تقلید کنید.»[۲۶]
با این بیان، وی گام دیگری در راه الحاق این گروه از شیعیان، به پیکره جامعه شیعه برداشته و خط کشی‌های موجود را کمرنگ‌تر نموده‌است و عملاً دیگر تفاوت چندانی که بتوان آنها را فرقه یا گروهی متفاوت نامید، باقی نمانده‌است. ولی حفظ موقعیت اجتماعی و جایگاه خانوادگی به گونه ای است که همچنان نوعی تفرقه و جدایی بواسطه حفظ این موقعیت از طرف برخی افراد در میان جامعه شیعه وجود دارد و میرزا عبدالله احقاقی بعنوان رهبر گروه شناخته می‌شود.

 

عقاید شیخیه آذربایجان

در خصوص عقاید شیخیه آذربایجان، علیرغم تفاوتها و اختلافاتی که در تبیین برخی مسایل دارند، می‌توان گفت: این گروه از شیخیه در اصول و فروع دین با شیعیان(متشرعه) اختلافی نداشته و همچون سایرین به اصول پنج‌گانه و فروع ده‌گانه دین معتقدند و نیز در مسأله تقلید از مجتهدین، چون سایر شیعیان عمل می‌نمایند و بر خلاف شیخیه کرمان که مسلک اخباری گری دارند، احکام خود را از مراجع شیعه تقلید می‌نمایند. تنها می‌توان گفت این گروه به واسطه پیروی از آراء فلسفی و کلامی شیخ احمد احسایی در مورد معاد و معراج نبی اکرم و غلو در مقام ائمه، جزو شیخیه محسوب شده‌اند ولی با شیخیه کرمان به شدت مخالف بوده و ردّیه‌های متعددی بر علیه آنان نگاشته‌اند. در مباحث اعتقادی نیز در چند امر جزئی با شیعیان اختلاف نظر دارند که نمی‌توان َآنها را اموری اساسی و موجب جدایی و ایجاد فرقه دانست. به عنوان مثال به چند مورد از این اختلاف نظرات اشاره می‌کنیم:
۱٫ شیخیه آذربایجان معتقدند که خون و سایر فضولات امام طاهر بوده و نجس نیست.[۲۷]
۲٫ ایشان معتقدند شیعیان به دو گروه کامل العقیده و ناقص العقیده تقسیم می‌شوند. خود را کامل العقیده می‌دانند و اعتقاد دارند فرد کامل العقیده نمی‌تواند از فرد ناقص العقیده تقلید نماید و نیز نمی‌توان پشت سر شیعه ناقص العقیده نماز خواند.[۲۸]
۳٫ معتقدند امام به خواست الهی به گذشته و آینده، علم حضوری دارد نه علم حصولی. بدین معنا که تمام این معلومات در ذهنش دائماً حاضر است.[۲۹]
اگرچه به واسطه مباحثات جدلی که بین شیعیان و شیخیه صورت پذیرفته، مطالب و احکامی به ایشان نسبت داده شده است ولی بیشتر این مطالب، برداشت‌های خصمانه بوده و جزء اعتقادات شیخیه به حساب نمی‌آید. در نهایت می‌توان گفت که شیخیه آذربایجان در میان سایر شیعیان پراکنده شده و از میان رفته‌اند و تنها برخی از طرفداران مسلک احقاقی باقی مانده‌اند که البته افراد عادی و عوام آنها، فقط اسماً خود را شیخی می‌نامند و در عمل با سایر شیعیان فرقی ندارند و از آنجا که اصول و فروع دین اسلام را قبول دارند، خارج از شیعه نبوده و شاید تنها مباحث اجتماعی و ریاست طلبی برخی از خواص ایشان وجه تمایز آنها با سایر شیعیان گردیده است.

 

۲٫ شیخیه کرمان

 

الف) تاریخ پیدایش

ابراهیم خان ظهیر الدوله یکی از شاه‌زادگان قاجار و از نوادگان و داماد فتحعلی شاه قاجار بود که به حکومت کرمان و بلوچستان منصوب شده بود و به واسطه ظلم‌های زیادی که مردم کرمان در طول حمله آقا محمدخان قاجار و جنایات و خرابکاری‌های او دیده بودند، این فرد به آبادانی و عمران منطقه کرمان همت گماشت و آثار فراوان و خدمات زیادی از خود بر جای گذاشت که حمام، بازار، مسجد، مدرسه و کاروانسراهایی که به دستور او ساخته شده و موجب آبادانی شهر کرمان گردیده بود، همچنان باقی است. از جمله خصوصیات او گرایش به اهل علم و ترویج امور دینی بود که برخی موقوفات وی جهت مراسم و شعایر دینی از جمله مدرسه‌ای زیبا به نام «ابراهیمیه» هنوز پا بر جا و فعال است.[۳۰]

 

 

موضوعات: بدون موضوع
[چهارشنبه 1400-01-25] [ 07:38:00 ق.ظ ]