نگذار وطن قسمت اغیار بگردد

 

 

 

با آنکه وطن را چو تو یار است، بالام لای

 

 

 

 

ناموس ِ وطن خوار بگردد!

 

 

 

 

 

 

 

(همان، ص ۱۷۲)

 

 

منتقدان و تحلیلگران شعر ایران، لاهوتی را در زمرهی نوآوران یا اصلاح‌طلبان یا تحوّل‌خواهان شعر نو معرفی و در حلقهی تحوّل زبانی ماقبل نیمایی طبقه‌بندی کرده‌اند. ریشهی تحوّل در زبان شعری لاهوتی را شاید باید در روح زمانه و تحوّلات بزرگ عصر مشروطیّت، نبوغ و جستجوی شخصی او و آشنایی با ادب اروپایی و … جستجو نمود. مسعود رضوی در مقاله منظومه‌های خشم که در آن به بررسی شعر لاهوتی می‌پردازد می‌گوید: دکتر محمّدرضا شفیعی کدکنی نیز، نقش ابوالقاسم لاهوتی را در جریان تحوّل شعر پارسی از سنّت به نو و از کلاسیک به نیمایی، مهم قلمداد کرده، در موارد متعدّد بدان اشاره کرده و حتی وی را در کنار نیما یوشیج، پیشگام تغییرات اساسی می‌شمارد.
۳-۲-۸٫ ملکالشّعرای بهار
محمّد تقی بهار ملکالشّعرا، فرزند حاجی‏ میرزا محمّدکاظم صبوری، ملکالشّعرای آستان‏ قدس رضوی، در سال۱۳۰۴ هجری قمری در ماه ربیع الأوّل در مشهد به دنیا آمد. نظر به اینکه‏ محمّدکاظم صبوری، ملک‌الشّعرای آستان حضرت علی بن موسی الرّضا(ع)، بود، هر وقت به مجالس و محافلی می‏رفت، فرزندش محمّدتقی را با خود می‏برد و او را با محیط و مردم آن سامان آشنا می‏کرد، بدین سبب محمّدتقی خیلی زود با مردم آشنا شد و در میان آنها نام و نشان یافت تا اینکه در کشاکش‏ اوایل مشروطه‏طلبی، صبوری در سال ۱۳۲۲ هجری قمری، در مشهد درگذشت و بهارِ جوان، در میان آن‏ علما و گویندگان نام‏آور، از طرف مظفّرالدّینشاه به جای صبوریِ پدر، به مقام ملکالشّعرایی‏ حضرت علی بن موسی الرضا(ع) رسید.
بهار با اینکه دارای مقامی بود که طبعاً باید از جریانهای‏ سیاسی کناره‏گیری کند، امّا طبع سرکش او سکوت و سکون را قبول نمی‏کرد. در این زمان، در مشهد، روزنامهی «طوس»، به شکلی مخفی و روزنامهی «خراسان» به صورت نیمه مخفی منتشر می‏شدند. بهار با نام مستعار با این‏ روزنامه‏ها همکاری می‏کرد و گاه‏گاهی شعر و مقاله‏ای هم برای درج به سیّد جلالالدّین کاشانی‏ مؤیّدالاسلام، مدیر نشریهی «حبلالمتین» در کلکته می‏فرستاد.
بهار در فاصله‏ی سال‏های ۱۳۲۴ تا ۱۳۲۷ هجری قمری که مشروطیّت‏ ایران در حال فراز و فرود بود، به مناسبت ارتباطی که با دستگاه تولیت‏ داشت و دستگاه تولیت زیر نظر دربار محمّدعلیمیرزا بود، به ناچار سکوت‏ کرد، امّا با عزل محمّدعلیشاه قاجار از مَنصب پادشاهی، طبع و فکر بهار از برکت محیط آزادی که در مشهد به وجود آمده بود، به جنبش درآمد و به نشر شعر و مقاله در روزنامه‏ی «توس» پرداخت و در همان سال، امتیاز روزنامه‏ی «بهار» را گرفت و به حزب دموکرات پیوست. (بیگدلو، ۱۳۸۰، ص ۱۲۰ )
وی که تمایلات‏ رادیکالی داشت با حزب «اعتدالیون» و خطّ مشیِ رهبران آن سرِ سازگاری‏ نداشت. بهار به اتّفاق دوستان هم حزب خود، شروع به مخالفت با نفوذ روسیه‏ی تزاری در امور داخلی ایران نمود و به همین دلیل، دستنشانده‏های آن دولت استعماری، از همان ابتدا، شروع به جوّسازی علیه بهار کرده‏، او را انگلوفیل، یعنی هوادار سیاست انگلستان در ایران نامیدند.
دکتر شفیعی‏ کدکنی درباره‏ی او می‏نویسد: «اگر دو نهنگ بزرگ شطّ شعر بهار را بخواهیم‏ صید کنیم، یکی مسأله‏ی وطن است و دیگر آزادی. بهترین‏ ستایش‏ها از آزادی‏ – در همان چشم‏انداز بورژوازی قضیه-، در آثار بهار وجود دارد و زیباترین‏ ستایش‏ها از مفهوم وطن، باز هم در دیوان‏ او به چشم می‏خورد. بهار به سبب‏ آگاهی وسیعی که از گذشته‏ی ایران‏ داشت و علّت هیجان و شیفتگی‏ عاطفی که نسبت به گذشته‏ی ایران در او بود، بهترین مدیحه‏سرای آزادی و وطن‏ است؛ وطن‏پرستی در حد اعلای آن.» (شفیعی کدکنی، ۱۳۵۹، ص ۳۸). بعد از فردوسی، هیچ‏کس به اندازه‏ی بهار، به‏ قومیّت ایرانی نیاندیشیدهاست. زجر، تبعید، زندان و هجرت در راه وطن و آزادی بود که دامن‏گیر وی شد.
اصلاحاتی که بهار بدان معتقد است،‏ خارج از چارچوب دین نیست. اصلاحات، هر چند هم که مفید باشد، نباید به قیمت بی‏حجابی زنان و خودباختگی فرهنگی به دست آید. از این‏ مَنظر، وطن‏دوستیِ بهار هرگز شائبه‏ی‏ افراطیگری به خود نگرفته، از چارچوب موازین شرع و اسلام خارج‏ نشده است. برداشت او از آزادی، هرگز به معنی هرج‏ومرج نبود، چنان‏که خود نیز به خودباختگی فرهنگی و بی‏هویّتی‏ دچار نشدهاست. مسافرت‏هایی که بهار به‏ فرنگ داشت، هرگز او را تحتالشّعاع‏ قرار نداد و به روشنفکری غرب‏زده تبدیل‏ نکرد، زیرا دارای روح آزادگی و دینمداری بود.
نخستین اثر شوخ طبعی بهار را در اشعار مذهبی او که مربوط به سالهای اوان جوانی و آغاز ورودش در معرکهی اجتماع است، می‌یابیم. یکی از اوّلین قصایدی که در آن بهار به عُلمایِ قشری مذهب تاخته و تصوّرات واهی و هولانگیز عوام مردم را از عذاب دوزخ، مسخره کرده است، قصیدهی «جهنمیّه» است که در ۱۲۸۷ ش. ( ۱۹۰۸ م.) یعنی هنگامی‌که شاعر فقط بیست و یک سال داشته، سروده شده است. ظاهراً بهار در این شعر، به مخالفت گروهی از قشریان محافظه‌کار که نهضت آزادیخواهی مشروطه را باب دندان خود نمی‌دیدند و رهبران آن جنبش را تکفیر می‌کردند، اشاره کرده، رو‌در‌روییِ مذهب و سیاست دسته‌ های مترقّی را نشان داده است:

 

برای دانلود متن کامل پایان نامه به سایت fotka.ir مراجعه نمایید.

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

وان کس که کرد کار ادارات دولتی سوزد به پشت میز جهنّم روان او
وان کس که شد وکیل و ز مشروطه حرف زد دوزخ بود به روز جزا پارلمان او
وان کس که روزنامهنویس است و چیزفهم آتش فتد به دفتر و کلک و بنان او
وان عالمی که کرد به مشروطه خدمتی سوزد به حشر جان و تن ناتوان او
مشکل بهجز من و تو، به روز جزا کسی زان گود آتشین بجهد مادیان او
(دیوان بهار، ۱۳۵۷، ص ۱۶۶)

بهار در ترکیببندی باشدّت به عادات و «تعصبهای جاهلانه و خرافاتی که عوام‌النّاس در لباس متداوّلهی مذهب بدان می‌گرویدند»، حمله کرده است. چند بیتی از این شعرکه لحن شوخی و طنز ‌دارد در این‌جا نقل می‌شود:

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

حق انحصاری © 2021 مطالب علمی گلچین شده. کلیه حقوق مح

 

موضوعات: بدون موضوع
[چهارشنبه 1400-01-25] [ 04:18:00 ق.ظ ]