ر) اختلال در کیفیت زندگی
تمام مشکلات کودکان آزادیده، باعث ایجاد مشکل در سلامت فرد می شود. در طی چند دهه گذشته سلامت به عنوان یکی از حقوق بشر و یک هدف اجتماعی در جهان شناخته شده است. بدین معنی که سلامت برای ارضای نیازهای اساسی و بهبود کیفیت زندگی انسان لازم بوده و باید در دسترس همه انسانها قرار گیرد. مشکلات کودکان آزاردیده، رفاه جسمانی، روانی، اجتماعی مانند شادی، رضایت، افتخار، سلامتی، موقعیت اقتصادی، فرصتهای خلاقیت و … را به مخاطره میاندازد و سبب کاهش رضایت فرد از زندگیاش میصگردد (کوهپایهزاده و همکاران، ۱۳۸۰).
تصویر درباره جامعه شناسی و علوم اجتماعی
کودکانی که مورد آزار و غفلت قرار می گیرند با ویژگی هایی نظیر پرخاشگری، رفتار تکانشی، بیاشتهایی یا پراشتهایی افراطی، رفتار تظاهر به خودکشی و هیستریک، جلوههای ترس مرضی، انزواگزینی، افسردگی، رفتارهای وسواس شست و شو، اختلالات خواب، کاهش عزتنفس و اقدام به خودکشی و … مشخص میشوند (طباطبائینژاد، ۱۳۸۰).
نتیجه تصویری برای موضوع افسردگی
این مشکلات و اختلالات ناشی از آزاردیدگی زمینه را برای انواع بزهکاریها و مشکلات در آینده فراهم
می نماید. به طوری که هارتر (۱۹۸۳) در مطالعه خود نشان داد که افرادی که مورد کودک ازاری قرار گرفتهاند احتمال بیشتری دارد که یک بزرگسال آزاردهنده شوند. همچنین افراد آزاردیده در کسب یک هویت منسجم و یکپارچه از خود ناتوانند و ممکن است هویتی مغایر با ارزشهای جامعه برگزینند و رفتارهای بزهکارانه، خشونتآمیز، سوء مصرفکننده مواد و فرار از خانه در پیش گیرند.
بتی[۴۴] (۱۹۹۹) در مطالعه خود نشان داد که مشکلات ناشی از کودک آزاری به صورت اختلالات شناختی، تجزیهای، کاهش اعتماد به نفس، افسردگی، اختلالات شخصیت، هجوم ترسهای ناگهانی، بیماریهای اضطرابی، مبتلا به سایکوتیک، افکار خودکشی و ترس نمودار میشود. این در حالی است که چن[۴۵] (۲۰۰۷) در مطالعه خود نشان میدهد که بین کیفیت زندگی و متغیرهای روانشناختی از قبیل استرس، سرمایه اجتماعی، عزت نفس و … ارتباط وجود دارد. بنابراین تمام این عوامل می تواند زمینه را برای ایجاد اختلال در زندگی فرد و کیفیت آن فراهم نماید.
۲-۱۰- کیفیت زندگی
واژه کیفیت زندگی نخستین بار توسط پیگو در سال ۱۹۲۰ در کتاب اقتصاد و رفاه مورد استفاده قرار گرفت. به مرور زمان محققان متوجه شدند که کیفیت زندگی میتواند یکی از پیامدهای پر اهمیت در ارزیابی سلامت باشد، چنانچه تعریف سازمان بهداشت جهانی از سلامت نیز به این نکته تأکید دارد (فایرز و مشین، ۲۰۰۰).
عکس مرتبط با اقتصاد
در خصوص معنی کیفیت زندگی تعاریف و تعابیر مختلفی ارائه شده است. برخی آن را توانایی فرد برای اداره زندگی از دید خود میدانند. دونالد کیفیت زندگی را اصطلاحی توصیفی عنوان میکند که به سلامت و ارتقاء عاطفی، اجتماعی و جسمی افراد و توانایی آن ها برای انجام وظایف روزمره اشاره دارد. در تعریفی که ویور[۴۶] (۲۰۰۱؛ به نقل از بیات و بیات، ۱۳۸۷) ارائه داده و مورد قبول بسیاری از صاحبنظران میباشد، کیفیت زندگی عبارت است از برداشت هر شخص از وضعیت سلامت خود و میزان رضایت از این وضع. همچنین کیفیت زندگی به عنوان احساس فرد از سلامت، رضایت یا عدم رضایت از زندگی، سرور و شادمانی یا ناخشنودی و نظایر آن تعریف شده است و بالاخره سازمان جهانی بهداشت کیفیت زندگی را درک افراد از موقعیت خود در زندگی در حیطههای فرهنگی،ارزشهای سیستمی که در آن زندگی میکنند و روابطشان با اهداف، آرزوها و دغدغههایشان عنوان میکند.
کیفیتزندگی مفهومی محتوایی و فراگیر است و محققان با تئوریها و رویکردهای مختلف به جنبههای گوناگون آن پرداختهاند (پسیون[۴۷]، ۲۰۰۳). این مفهوم موضوعی چند بعدی و پیچیده دارد به طوری که هر محقق با دیدگاه خود لایههای تشکیلدهنده کیفیت زندگی را برشمرده و با تعریف لایهها سعی در تعریف کیفیت زندگی دارد. در زیر به گوناگونی تعاریف کیفیت زندگی پرداخته شده است و بر ابعاد ذهنی و عینی آن تاکید شده است سزالی[۴۸] (۱۹۸۰؛ وان کمپ[۴۹] و همکاران، ۲۰۰۳): کیفیت زندگی به میزان رضایتمندی از زندگی برمیگردد. حالت وجودی فرد در بهزیستی و رضایتمندی از زندگی که از یک طرف با حقایق بیرونی یا عوامل عینی از زندگی و از طرف دیگر با ادراک درونی یا ارزیابی که خود فرد از عوامل و حقایق زندگی تعیین میشود.
کاتر[۵۰] (۱۹۸۵؛ به نقل از فاهی[۵۱]، ۲۰۰۸): کیفیت زندگی بر اساس میزان شادی فردی و رضایت از زندگی تعیین میشود و محیط شامل نیازها، آرزوها و دیگر عوامل محسوس و نامحسوسی است که بهزیستی کلی را تعیین میکند. سازمان بهداشت جهانی (۱۹۹۳؛ به نقل از نجات و همکاران، ۱۳۸۵): درک فردی از موقعیت زندگی در زمینهای از فرهنگ و سیستمهای ارزشی که فرد در آن زندگی میکند و در ارتباط با اهداف، انتظارات، استانداردها و وابستگیهایش صورت میگیرد.
جفر و دابز[۵۲] (۱۹۹۵؛ به نقل از وست وی[۵۳]، ۲۰۰۶): کیفیت زندگی از دو مفهوم جهانی با قلمروهای اساسی مشخص تشکیل شده است: مفهوم اول درک کیفیت زندگی است که نتیجه آن رضایتمندی از زندگی است و مفهوم دوم کیفیت زندگی در محیط اجتماعی و کیفیت محیطی است. کیلاین[۵۴] (۲۰۰۱، به نقل از فاهی، ۲۰۰۸): کیفیت زندگی در حالت حداقل، توان شهروندان در تأمین نیازهایی چون سلامتی، مراقبت از کودکان، امنیت عمومی و تحصیلات است. پسیون (۲۰۰۳): در زمینه ویژهای از محیط ساخته شده کیفیت زندگی درجهای از تجانس یا ناهماهنگی بین ساکنان شهر و محیط شهری احاطهکننده مجاور تفسیر میشود. یوزل[۵۵] (۲۰۰۶): کیفیت زندگی مفهومی چندوجهی، نسبی و متأثر از زمان و ارزشهای فردی و اجتماعی است که از یک سو ابعاد عینی و از سوی دیگر ابعاد درونی دارد.فسلی[۵۶] و همکاران (۲۰۰۷): کیفیت زندگی به معنای بهزیستی عموم مردم و کیفیت محیطی است که در آن زندگی میکنند.بابز[۵۷] و همکاران (۲۰۰۱):کیفیت زندگی را به عنوان آن دسته خصوصیاتی تعریف میکنند که برای فرد ارزشمند است و حاصل احساس راحتی یا ادراک خوب بودن است و در راستای توسعه و حفظ منطقی عملکرد جسمانی، هیجانی و عقلانی است. به طوری که فرد بتواند تواناییهایش را در فعالیتهای باارزش زندگی حفظ کند.
۲-۱۱- الگوهای کیفیت زندگی
زمانی که افراد با نیازهای فیزیکی اساسی مواجه میشوند، نگرانیشان درباره کیفیت زندگی افزایش مییابد. چنانچه روانشناسان بخواهند به کیفیت زندگی افراد کمک کنند باید بهزیستی ذهنی را درک کنند. بهزیستی ذهنی یک حوزه پژوهش جدید است که به چگونگی ارزیابی مردم از زندگیشان اشاره دارد و متغیرهایی نظیر رضایت از زندگی، رضایت از زندگی زناشویی، فقدان افسردگی و نگرانی حالات و هیجانات را شامل میشود. بنابراین گفته می شود که شخص بهزیستی بالایی دارد اگر از زندگیاش راضی بوده و شادی مکرر داشته باشد و هیجانات ناخوشایند را به ندرت تجربه کند و فردی بهزیستی پایین دارد که از زندگیاش راضی نیست و شادی و محبت کم و در عوض هیجانات و احساس منفی را به طور مکرر تجزیه می کند (غلامرضایی، ۱۳۸۸). به طور کلی کیفیت زندگی با توجه به دو الگوی کارکرد انطباقی و رضایت از زندگی قابل بررسی است:
۲-۱۱-۱- الگوی کارکرد انطباقی
کیفیت زندگی بر حسب کارکرد انطباقی و یا از طریق تسلطی که فرد بر محیط دارد نیز تعریف میشود، یعنی هرچه تسلط فرد بر زندگیاش بیشتر باشد، احساس رضایت از زندگی از سوی وی بیشتر گزارش میشود. رضایت از زندگی با توانایی شخص جهت تسلط بر محیط همبستگی مثبت دارد و این الگو بر اساس فرضیه خود شکوفایی است، البته محیط در اینجا نقش حائز اهمیتی دارد (اسلامی، ۱۳۸۴).
۲-۱۱-۲- الگوی رضایت از زندگی
در الگوی رضایت از زندگی، ارزیابی مفهوم کیفیت زندگی بر مبنای مقایسه شرایط عینی با برداشت ذهنی از این شرایط است. محققین به سه منبع نظری و مطالعاتی جهت توصیف افتراق بین آنچه که هست و آنچه که باید باشد تکیه کردهاند (اسلامی، ۱۳۸۴).
۱- الگوی سطح انطباق[۵۸]
گویای فرایندی است که به واسطه آن ارزیابی درونی شخص در واکنش به تغییرات شرایط محیطی، تغییر مییابد.
۲- الگوی تناسب شخص با محیط[۵۹]
مدعی است که رضایت از زندگی بر تناسب بین ویژگیهای شخصی و ویژگیهای محیطی مبتنی است.
۳- الگوی قضاوت اجتماعی[۶۰]
بر این فرض استوار است که فرد برای ارزیابی موقعیت خود از استانداردهای مبتنی بر فرم درونی شده استفاده میکند. این تئوری شاید توجیهکننده سطح بالای رضایت روانی از برنامههای توانبخشی مبتنی بر جامعه علیرغم شرایط عینی نامناسب باشد.
در هرحال کیفیت زندگی یک جریان فعال و چندوجهی از دریافتها، نگرشها و تغییرات رفتاری است که در مجموع از تجربیات گوناگونی که در طول زندگی اتفاق میافتد، حاصل میشود. سازمان بهداشت جهانی کیفیت زندگی را دریافت هر فرد از وضعیت زندگیاش با توجه به فرهنگ و نظام ارزشی که در آن زندگی میکند و ارتباط این دریافتها با اهداف و انتظارات، استانداردها و اولویتهای موردنظر فرد میداند (کوهپایهزاده و همکاران، ۱۳۸۰).
۲-۱۲- اصول کیفیت زندگی
پژوهشگران بر سه اصل در ارتباط با مفهوم کیفیت زندگی توافق دارند:
۱- اصل چندبعدی بودن
سه بعد اساسی کیفیت زندگی مربوط به سلامت ابعاد جسمی، روانی و اجتماعی میباشد.
– بعد جسمی: درک فرد از تواناییهایش در انجام فعالیتها و وظایف روزانه که نیاز به صرف انرژی دارد و شامل مواردی مانند تحریک، انرژی، درد و ناراحتی، خواب و استراحت میباشد.
– بعد روانی: جنبه های روحی و احساس سلامت را مانند عصبانیت، خوشحالی، افسردگی، ترس و آرامش را در بر میگیرد و شامل مواردی نظیر تصویر از خود، احساس مثبت و منفی، اعتقادات مذهبی، حافظه و تمرکز حواس میباشد.
– بعد اجتماعی: توانایی فرد در برقرارکردن ارتباط با اعضای خانواده، دوستان، همسایگان و سایر افراد اجتماع و وضعیت شغلی میباشد (باغبان شوکت آبادی، ۱۳۸۵).
– بعد معنوی یا روحی: بعد معنوی یا روحی را شامل پرداختن به کارهای مذهبی از قبیل رفتن به اماکن مقدس و مذهبی، دعاکردن و راز و نیاز با خدا است و این بعد به این مفهوم اشاره دارد که زندگی هرکس هدف و معنایی دارد (اسلامی، ۱۳۸۴).
۲- اصل ذهنی بودن
کیفیت زندگی یک ارزش ذهنی است و افراد خود بهترین قضاوتکنندگان راجع به کیفیت زندگیشان هستند. عامل اصلی تعیینکننده کیفیت زندگی عبارت است از تفاوت درک شده بین آنچه که هست و آنچه که باید باشد. در این مورد ۲ معیار وجود دارد: معیار ذهنی و معیار عینی.
شرایط عینی همان شرایط محیطی مؤثر بر متغیرهای کیفیت زندگی است که مشتمل بر وضعیت رفاهی، اقتصادی، جنبههای سیاسی و عوامل محیطی و فرهنگی، جایگاه اجتماعی و اقتصادی، سن، جنس، ارتباط اجتماعی، درآمد، مسکن، اشتغال، قابلیتهای رفتاری، مهارتهای اجتماعی، تواناییهای عملکردی و روانی افراد میباشد و شاخص ذهنی همان احساس رفاه و رضایتمندی و یا احساس خشنودی است که حاصل برداشت ذهنی و ارزشیابی فرد از زندگیاش میباشد و اگرچه در این احساس جنبههای شناختی نیز مطرح است ولی جنبههای عاطفی آن در سنجش کیفیت زندگی بیشتر موردنظر قرار دارد. اجزای عینی با رفاه یا بهزیستی یا آنچه به طور معمول به عنوان استاندارد زندگی یا سطح زندگی نامیده میشود، ارتباط دارد و اجزای ذهنی آن به کیفیت ذهنی اطلاق میشود و دربرگیرنده اعتمادبهنفس، استقلال و ویژگیهای درونگرایی فرد است و به عبارتی کیفیت زندگی را با سنجش احساس ذهنی از خشنودی در برابر مطالب گوناگون زندگی میتوان ارزیابی کرد (اسلامی، ۱۳۸۴).
۳- اصل پویا بودن
کیفیت زندگی یک ماهیت پویا و دینامیک است، نه یک ماهیت ایستا، بدین معنا که یک فرایند وابسته به زمان بوده و تغییرات درونی و بیرونی در آن دخیل میباشد. در تحقیقات متعدد ۱۱ قلمرو متفاوت زندگی تشخیص داده شده است و به عنوان معیارهای ارزیابی کیفیت زندگی در نظر گرفته شده است: ۱- احساس امنیت ۲- آرامش فیزیکی ۳- لذت بردن ۴- فعالیتهای معنادار ۵- ارتباطات ۶- عملکرد شایسته ۷- عزت نفس ۸- زندگی خصوصی ۹- فردیت ۱۰- استقلال و خودمختاری ۱۱- سلامت روحی (راهب، ۱۳۸۰).
با توجه به مطالب فوق، کیفیت زندگی یک مفهوم ذهنی است که ابعاد جسمی، روحی، روانی و اجتماعی فرد را در برمیگیرد و متاثر از اعتقادات، فرهنگ، اقتصاد و خصوصیات فرد است.
۲-۱۳- مولفههای کیفیت زندگی
ریف (۲۰۰۲؛ به نقل از غلامعلیان و همکاران، ۱۳۸۷) کیفیت زندگی را شامل ۶ مولفه پذیرش خود، هدف داشتن در زندگی، رشد شخصی، تسلط بر محیط، خودمختاری و روابط مثبت با دیگران میداند.
۱- پذیرش خود: آگاهی از نقاط مثبت و منفی خود و با توجه به آن احترام گذاشتن به خود میباشد.
۲- هدف داشتن در زندگی: با بهره گرفتن از هدف در زندگی، افراد میتوانند در مقابل سختیها و رنجها پایداری و مقاومت کنند.
۳- رشد شخصی: شکوفاسازی تمامی استعدادها و تواناییها فرد.
۴- تسلط بر محیط: منظور این است که فرد محیط پیرامون خود را تحت کنترل داشته باشد.
۵- خودمختاری: فرد بر اساس معیارها و عقاید و آرمانهای خود عمل و زندگی میکند اگرچه بر خلاف عقاید و رسوم جامعه باشد.
۶- روابط مثبت با دیگران: توانایی برقراری ارتباط نزدیک فرد با دیگران و عشق ورزیدن به افراد.
عکس در مورد عشق ورزی
فلانگان[۶۱] (۱۹۸۷) کیفیت زندگی را در قالب ۵ مولفه اصلی و ۱۵ آیتم فرعی بیان میکند. این مولفهها و آیتمها عبارتند از:
۱- رفاه مادی و جسمانی شامل امنیت اقتصادی، امنیت شخصی و سلامتی.
۲- روابط با دیگران شامل روابط زناشویی، داشتن و تربیت فرزندان، رابطه با دیگر افراد خانواده و رابطه با دوستان نزدیک.
۳- فعالیتهای شهروندی، مشارکتی و اجتماعی شامل کمک و تشویق دیگران، مشارکت در فعالیتهای محلی و حکومتی.
۴- موفقیت و پیشرفت فردی شامل رشد هوش، خودآگاهی و دستیابی به اهداف شخصی، علاقهمندی، ارزشمندی و مفید بودن شغل، تجربه و خلاقیت شخصی.
۵- تفریح شامل تعامل با دیگران، منفعل و ناظر بر فعالیتهای تفریحی، فعال و شرکتکننده در فعالیتها.
۲-۱۴- مبانی نظری در مورد کیفیت زندگی
۲-۱۴-۱- نظریه ونتگوت، مریک و اندرسون
ونتگوت[۶۲] و همکاران (۲۰۰۳) بیان میدارند که عقیده افراد در خصوص زندگی خوب میتواند به صورت ذهنی و عینی مشاهده شود که این طیف شماری از نظریههای جذاب کیفیت زندگی را به وجود میآورد. این طیف نظریه کلی کیفیت زندگی نامیده میشود. مطابق نظریه ونتگوت و همکاران (۲۰۰۳) نظریه کلی کیفیت زندگی نظریه جامعی است که شامل هشت نظریه دیگر در طیف ذهنی- وجودی – عینی به شرح ذیل است.
کیفیت ذهنی زندگی: یعنی این که شخص تا چه میزان احساس میکند دارای زندگی خوب است. هر فرد مشخصاً چگونگی دید خود از اشیاء احساسات و عقایدش را مورد ارزیابی قرار میدهد. این شاخص از زندگی خود راضی و خشنود هست، جنبههای هستند که کیفیت زندگی را مشخص میکند.
کیفیت زندگی وجودی: یعنی این که زندگی یک شخص در سطح عمیقتر تا چه اندازهای خوب است. در آن جا فرض شده است که شخص طبیعت عمیقتری دارد که شایسته احترام است و شخص میتواند در هماهنگی با آن زندگی کند. ممکن است شخص فکر کند که شماری از نیازهای طبیعت بیولوژیکی وی نیاز به برآورده شدن دارند که این عوامل مثلاً مانند شرایط رشد، باید بهینهسازی شوند یا این که همه اشخاص باید بر طبق ایدهآلهای روحانی و مذهبی مشخصی که با طبیعت زندگی آن ها تنظیم شدهاند، زندگی کنند.
کیفیت عینی زندگی: یعنی این که زندگی یک شخص چگونه توسط جهان خارج درک میشود. این دیدگاه تحت تاثیر فرهنگی که مردم در آن زندگی میکنند قرار دارد. طیف ذهنی تا عینی کیفیت زندگی از طریق زندگی در عمق وجودی، مرکب از تعدادی از نظریههای کیفیت زندگی است و از این رو این طیف را نظریه کلی کیفیت زندگی مینامند. مقولههای مختلف نظریه کلی کیفیت ذهنی و عینی زندگی بر اساس نظر ونتگوت و همکاران (۲۰۰۳) بدین قرار است:
بهزیستی: طبیعیترین جنبه کیفیت زندگی بهزیستی است. کیفیت زندگی در اینجا بر حسب ارزشیابی کیفیت زندگی فرد نامیده میشود.
رضایت از زندگی: رضایت داشتن از زندگی به معنای آن است که احساس کنیم زندگیمان در همان جریانی است که باید باشد. رضایت داشتن یک حالت ذهنی است.
شادی: منظور از شاد بودن، تنها خوشحال بودن و خشنودب ودن نیست. این یک احساس خاص است که ارزشمند و خیلی مطلوب است اما به سختی به دست میآید. شادی حالتی عمیق در فرد است که مشتمل بر یک تعادل و تقارن خاص است. شادی یک سرخوشی و درجه شیرینی زندگی است.
معنادار بودن زندگی: معنادار بودن زندگی مفهومی مهم است که به ندرت استفاده میشود. افراد درباره معناداری زندگی تنها با دوستان خیلی صمیمی و خویشاوندان نزدیک صحبت میکنند. آن هایی که به دنبال معنادار کردن زندگی هستند در واقع در یک وضعیت گیجکننده قرار میگیرند که در آن تمام جنبههای زندگی کاملاً متفاوت دیده میشود. سؤالاتی از قبیل این که آیا رابطه من با دوستان آن طور که باید معنادار است؟ آیا من راه صحیح را انتخاب کردهام؟ آیا من از استعدادهایم در راه درست استفاده میکنم؟ آیا عقاید من در زندگی کاملاً درست است؟ مدام ذهن فرد را به خود مشغول میسازد. تحقیقات در زمینه معنادار بودن زندگی شامل پذیرفتن بیمعنا بودن و معنادار بودن زندگی او یک تعهد نسبت به خود شخص میان معناداری زندگی و نظم و هماهنگی در سیستم اطلاعات بیولوژیکی که غیرقابل بیان و غیرقابل سنجیدن هستند میباشد. در این هسته عینی و ذهنی با هم یکی میشوند (ونتگوت و همکاران، ۲۰۰۳).
عوامل عینی کیفیت زندگی مربوط به عوامل خارجی هستند شامل درآمد، وضعیت مادی، وضع سلامتی و تعداد تماسهای روزانه با دیگران میشود. همه این عوامل میتوانند روی خط پیوستاری از ذهنی تا عینی قرار گیرند. بهزیستی و عوامل عینی سطحیترین هستند زیرا با تواناییهای سطحی ما برای سازش با فرهنگها ارتباط دارند. رضایت از زندگی و برآوردن نیازها با یک جنبه عمیقتر در ارتباطند. آیا هماهنگی میان آنچه که من از زندگی میخواهم و آنچه زندگی به من میدهد وجود دارد؟ شادی و فهم پتانسل زندگی عمیقترین جای وجود ما و طبیعت اشخاص را احاطه میکنند معنیداری زندگی در نظم و هماهنگی در سیستم اطلاعات بیولوژیکی با درونی ترین جنبه های بشر ارتباط دارند (ونتگوت و همکاران، ۲۰۰۳).
۲-۱۴-۲- نظریه سلسله مراتب نیازها
مازلو[۶۳] (۱۹۴۵؛ به نقل از پژوهیده، ۱۳۸۹) هرمی از نیازهای فیزیولوژیکی، امنیت، تعلقپذیری، عاطفه و خود شکوفایی ترکیب یافته بیان کرد که به فهم کیفیت زندگی به وسیله تشخیص ابعاد مختلف کمک کرد. دویال و گوف(۱۹۹۱) از نظریه پردازان این رویکرد بر این باورند که رابطه اخلاقی محکمی میان ماهیت نیازها و تعهد جوامع برای تامین آنها وجود دارد یعنی اگر تامین نیازهای انسان، پیش نیاز مشارکت در زندگی اجتماعی است، همه افراد دارای حق مسلم ارضا نیازهایشان هستند زیرا اعضا گروه های اجتماعی وظایفی را بر عهده دارند که بدون برخورداری از سطح مناسبی از تامین نیازها، قادر به انجام وظایفشان نخواهند بود. این رویکرد در سطوح محلی و ملی و بین المللی عملیاتی شده و به عنوان مهمترین و قویترین سازه کیفیت زندگی در میان رویکردهای مبتنی بر نیازهای اساسی در نظر گرفته می شود و یکی از پایه های توسعه مفهومی کیفیت زندگی بشمار می آید.(غفاری،امیدی،۱۳۸۸)
۲-۱۴-۳- نظریه سیستمی
هاگراتی (۲۰۰۱؛ نقل از اسلامی، ۱۳۸۴) مدل کیفیت زندگی را بر اساس رویکرد تئوری سیستمها ارائه
میدهد که دروندادههای سیاست عمومی را با پیامدهای کیفیت زندگی ربط می دهد.
۲-۱۵- کیفیت زندگی از دیدگاه اسلام
آیه ۲۲ و ۲۳ سوره اسراء «و خدای تو حکم فرموده که جز او را نپرستیم و درباره پدر و مادر نیکویی کنید و چنانچه هر دو یا یکی از آن ها پیر و سالخورده شدند، زنهار کلمهای که رنجیده خاطر شوند، مگویید و کمترین آزار به آن ها نرسانید و با ایشان به اکراه و احترام سخن گویید و همیشه پر و بال تواضع و تکریم و با کمال مهربانی نزدشان بگستران و بگو پروردگار چنانکه پدر و مادر مرا از کودکی به مهربانی بپرورند تو در حق آن ها رحمت و مهربانی فرما».
به باور برخی روانشناسان، قالب کشاکشهای خانوادگی، سردیها و خانهگریزیها، بدزبانیها و جداییها به دلیل نبود جاذبه الهی یعنی مودت و رحمت و شفقت و بهرهمندی از آرامش روانی است. حتی ریشه بسیاری از اختلالات رفتاری و کژرویهای اجتماعی مثل اعتیاد به سیگار و الکل و موادمخدر در بین برخی زنان متاهل را میتوان در ناامنی روانی و فقر عاطفی بین همسران و عدم اعتقادات مذهبی جستجو کرد.
نه تنها زندگی با فرض خدا معناداراست، بلکه بدون فرض معنای زندگی- اگر قائل به بیمعنایی آن نشویم- در خوشبینانهترین حالت، معنای سطحی و موقتی خواهد بود که با اندک تأمل عقلی از هم میپاشد. البته به خاطر معنای زندگی نیست که ما خدا را میپرستیم بلکه وجود او از طریق دلایل دیگری همچون برهان نظم در عالم، برهان صدیقین و … برای ما ثابت است (رعدی، ۱۳۸۷).
۲-۱۶- مروری بر پژوهشهای انجام شده
خلاصهزاده و همکاران (۱۳۸۹) در مطالعهای مقطعی با عنوان بررسی شیوع کودک آزاری در وابستگان به مواد افیونی مراجعهکننده به کلینیک ترک اعتیاد خود معرف شهر یزد، دو گروه ۱۵۰ نفری معتاد و غیر معتاد را انتخاب نمودند. گروه معتاد از بین افراد مراجعهکننده به مراکز ترک اعتیاد شهر یزد و گروه غیرمعتاد به طور تصادفی از جامعه انتخاب شد. جمع آوری دادهها به کمک پرسشنامه پژوهشگر ساخته و تجزیه و تحلیل دادهها با آزمون آماری کایاسکوار صورت گرفت. نتایج نشان داد که از ۱۵۰ نفر معتاد، ۵۶ درصد کودک آزار بودند، ۷/۱۸ درصد دارای تحصیلات بسیار پایین، ۴۶ درصد سابقه طلاق در خانواده، ۳۸ درصد سابقه آزار جسمی در کودکی داشتند. بیشترین نوع آزار جسمی سیلی زدن به صورت بود که ۲۶ درصد این افراد اعلام کردند که این اقدامی در جهت تربیت است. از ۱۵۰ نفر گروه سالم ۴۲ درصد کودک آزار بودند، ۴/۲۳ سابقه طلاق در خانواده، ۴/۳۰ خود در کودکی آزار جسمی دیده بودند که بیشترین نوع آزار جسمی سیلی زدن با فراوانی ۷/۲۲ درصد بود که از این تعداد ۳۳ درصد علت این اقدام را تربیت فرزند اعلام نمودند. نتایج به طور کلی نشان داد که سطح تحصیلات پایین، سابقه طلاق در خانواده و قربانی کودک آزاری بودن در کودکی در ایجاد این پدیده نقش دارد.
شهنیییلاق و همکاران (۱۳۸۶) در مطالعهی خود با عنوان بررسی میزان شیوع کودک ازاری در دخترهای دوره راهنمایی شهر اهواز، سه نوع نمونه ۳۵۰ نفری در مرحله اعتباریابی، ۲۰۰۰ نفر در مرحله شیوع و ۴۰۰ نفر (۲۰۰ نفر آزاردیده و ۲۰۰ نفر عادی) در مرحله آزمون فرضیهها، با بهره گرفتن از روش نمونهگیری تصادفی ساده و چند مرحلهای انتخاب نمودند و برای تحلیل دادهها از روش تحلیل ممیز استفاده نمودند. نتایج یافتهها نشان داد حدود ۱۸ درصد آزمودنیها در معرض کودک آزاری بالاتر از متوسط قرار گرفتهاند. همچنین کودک آزاری را
میتوان از روی متغیرهای سلامت عمومی والدین، سازگاری، عزت نفس و عملکرد تحصیلی دانشآموزان و متغیرهای جمعیتشناختی پیشبینی نمود.
موضوعات: بدون موضوع
[چهارشنبه 1400-01-25] [ 01:19:00 ق.ظ ]