به خنده گفت که من شمع جمعمای سعدی مرا از آن چه که پروانه خویشتن بکشد
(همان: ۶۵۰)

 

ج- معشوق عهد شکن است

یکی از ویژگی­هایی که در غزل سعدی برای معشوق یافت می­ شود؛ بی وفایی و یا عهد شکنی است. این معشوق بر خلاف عاشق برای پای بندی به عهد، التزامی ندارد؛ وقتی معشوق به خود عاشق کم توجه است؛ عهد و قرار با او نیز چندان مهم و مورد توجه نیست:
عهـد تو و توبه ی من از عشق می بینم و هر دو بی ثبات است
(همان: ۴۰۳)
عهد بشکستی و من بر سر پیمان بودم شاکر نعمت و پرورده ی احسان بودم
(همان: ۳۹۶)

 

برای دانلود متن کامل پایان نامه به سایت tinoz.ir مراجعه کنید.

۳-۵ مکتب وقوع

«مکتب وقوع یعنی مکتب واقع­گویی و به اصطلاح واقعیّت را همان طور که بین عاشق و معشوق است گفتن. این مکتب که به بیان حالات و عواطف واقعی عاشقانه می پردازد، اطوار حقیقی معشوق از قبیل ناز و قهر و خشم و دشنام و احوال عاشق از قبییل رنجش و اشتیاق و پیغام و تمنا و نگاه را وصف می کند» (شمیسا، ۱۳۸۱: ۱۹۸).
سبک وقوع، سبک میانه­ای بود بین سبک عراقی و هندی که از ویژگی­های بارز آن می­توان، سادگی زبان و خالی بودن از اغراق­های شاعرانه را نام برد. «مکتب وقوع یا زبان وقوع، مکتبی که در ربع اوّل قرن دهم در شعر فارسی به وجود آمد و غزل را از صورت خشک و بی روح قرن نهم بیرون آورد و تا ربع اوّل قرن یازدهم ادامه داشت و برزخی بود میان شعر دوره­ تیموری و سبک هندی و غرض از آن بیان حالات عشق و عاشقی از روی واقع بود» (دهخدا: مکتب وقوع).
در مقدمّه­ی دیوان بیدل دهلوی نیز، به شعرای مکتب وقوع به این صورت اشاره شده است؛ در مکتب وقوع که بیشتر حوزه های ادبی شیراز و اصفهان را تحت نفوذ خود داشت، با تلاش شاعرانی چون: کاتبی، وحشی بافقـی، اهلی شیـرازی، زلالی خوانساری، مکتبی شیـرازی و خـواجه ثنایی، اندک اندک سلطه و سیطره­ای بی چون و چرا بر ادب و شعر پارسی آغاز کرده بود. بابافغانی شیرازی به مثابه­ی شاعری صاحب سبک، چهره­ی محبوب شاعران پس از حافظ محسوب می­شد. کوشش بیشتر شاعران این دوره آن بود که از طرز تازه پیروی و تقلید کنند و با دنبال­روی از بابافغانی به کشف سرزمین­های ناشناخته در شعر نایل آیند» (بیدل دهلوی، ۱۳۷۴٫ ج۱: ۱۱).

 

۳-۵-۱ ویژگی های شعر عاشقانه در مکتب وقوع

«اساس شعر مکتب وقوع این است که وقایع بین عاشق و معشوق و حالات آنان، مبتنی بر واقعیت باشد» (شمیسا، ۱۳۸۱: ۲۷۰).شعرای این دوره که دریافته بودند شعر سبک عراقی از واقعیّت دور شده و کاملاً جنبه­ ذهنی و انتزاعی یافته، بر آن شدند تا با دگرگون ساختن رابطه­ میان عاشق و معشوق، به آن صورتی حقیقی و واقعی ببخشند. اما در این راه از پرداختن به سایر مهمّات غافل ماندند.
«اشتباه اصلی شاعران مکتب وقوع در مسأله بازگشت به حقیقت و واقعیت گویی در این بود که واقعیت را تحت تأثیر سابقه­ غـزل پردازی فقط طـرح ماجراهای عاشـق و معشـوق می­پنداشتند و از دیگر واقعیت­های پیرامون خود به کلّی غافل بودند» (شمیسا، ۱۳۸۰: ۲۸۱).
مسأله دیگر آن است که شاعران این مکتب حتی در تبیین این ماجراها نیز، سطحی و محدود عمل می­کردند.«مشخصه­ی شعر مکتب وقوع، باورداشت (make beelieve)است یعنی خواننده می­خواهد شعر را باور کند. منتهی دریغا که این حقیقت نمایی(versimilitude) که لازمه هر اثر هنری بزرگ است سطحی و محدود به بیان حالات و اطوار عاشق و معشوق است(آن هم عاشق مذکر است.»(شمیسا، ۲۷۱:۱۳۸۲)

 

الف- اظهار عشق معشوق به عاشق

«برخلاف سیر طبیعی شعر غنایی فارسی که عاشق نسبت به معشوق اظهار عشق می کند، در شعر وقوعی این اظهار عشق از جانب معشوق است و حتی عاشق از معشوق می گریزد» (شمیسا، ۱۳۸۰: ۲۷۰).
انعکاس حالات و وقایع میان عاشق و معشوق از ویژگی­های این مکتب است. برخلاف آنچه در شعر غنایی فارسی شاهد آن هستیم که عاشق نسبت به معشوق اظهار عشق می­ کند، در شعر وقوعی این اظهار عشق از جانب معشوق است. در این سبک که بیانگر روابط عاشق و معشوق است، واقعیّت­های روابط عاشقانه به نحوی بیان می­ شود که شاید در سبک­های گذشته به خوبی بیان نشده باشد.
بابافغانی از صاحب نامان شعر مکتب وقوع در غزلی حالت عشق خود را به شیوه­ وقوع چنین بیان می­دارد:
سیمـــای توام در دل پر نور نگنجـــد نور شجر حسن تــو در طـور نگنجـــد
در حلقه­ی دل­ها ز صدای نی تیــــرت شوری است که در انجمن سـوز نگنجـد
بر کنگـره­ی وحدت و بر دار حقیقــت غیر از سر شوریـده­ی منصــور نگنجــد
از رشک گریبــان تو داغ است دل من چنــدان که در وهـــم کافــور نگنجــد
چینی شکنان را هوس رفتن چین است در بـزم گدایــان تـو فغفــور نگنــجــد
مرغ دلم از کعبه زند فــال خــرابــات در حلقه­ی مستـان سر مستــور نگنجــد
ما زخم تیـز خــورده قربانگـه عشقیم در پهلـوی ما غیــر به ساطـور نگنجـــد
آلــوده مکــن دامــن پرهیز فغــانــی برخیز که در صومعــه مخمــور نگنجــد
(بابافغانی، ۱۳۴۰ :۱۸۵)
زبان ساده و بی تکلّف این دوره نیز، در عادی شدن روابط عاشق و معشوق بی­تأثیر نبوده است. در زبان وقوع کنایه و استعاره و ایهام و ابهام و مانند اینها وجود ندارد بلکه صاف و صریح و زبان حال بود و بیان واقعیت­ها.
از خصایص این مکتب جزئی گویی و تازه جویی و بیان رفتار و جزئیات کردار عاشق و معشوق است. چرا که پیش از شاعران به بیان کلیّات ماجراهای عاشقانه می­پرداختند. امّا در شعر سبک وقوع بسیاری از حرکات بین عاشق و معشوق نیز در شعر آورده می­ شود. در شعری از فغانی چنین آمده است:
آنچه من می­کشم از عشق تو مجنون نکشید و آنچه من دیدم از این واقعه فرهاد ندیـــد
آه از آن رمز و اشارت که میـان من و تــو رفت و صد گونه سخن بی مدد گفت وشنید
غنچه عیش من از گلشن جنّـت نشکفــت بر دلم از چمن وصــل نسیمــــی نوزیـــد
دیـــدنش می­برد از آینـــه دیـــده غبــار این خط سبز که از صفحـه روی تو دمیـــد
مستی و تشنگی جرعه کشـــان کرد فزون از لب لعل تو آن قطـره که در باده چکیـــد
دل که پر از شکن طرّه مشکیــن تو بـــود یافت سر رشته امیـد و به مقصــود رسیـــد
شهد نوشین ترا مژده کـــه از زهر فـــراق شد فغانی به تمنّـــای وصــال تو شهیــــد
(همان : ۲۴۰)

 

ب- اعراض عاشق از معشوق

سروده­های عاشقانه­ی پیش از وقوع، حول محور ناز و نیاز دو قهرمان اصلی صحنه­ی عشق­ورزی معشوق و عاشق می­چرخید. در این سروده­ها معشوق توجه چندانی به عاشق ندارد و این عاشق است که در طلب معشوق حتی از جان هم می­گذرد. با به وجود آمدن مکتب وقوع، سنّت ناز معشوق و نیاز عاشق دچار تحّول و دگرگونی گردید، به طوری که این بار معشوق خواهنده است و از عاشق از او روی گردان. «مکتب وقوع حاصل چاره اندیشی شاعران برای تغییر سبک و رهایی از تقلید و ابتذال بود. در دوره ی تیموریان به دلیل فقدان وحدت فرمانروایی، شعر از دربار ملوک و امرا به مجالس عامّه راه یافت و بازار قصیده سرایی به کساد گرایید و به همین سبب غزل بیشتر مورد توجه قرار گرفت» (زریّن کوب، ۱۳۷۵: ۳۸۵).

 

ج- معشوق مذکّر

اساس مکتب وقوع بر توصیف روابط عاشق و معشوق و بر واقعّیت­گویی مبتنی است؛ معشوق واقعی و رابطه­های عاشقانه واقعی. اما مسأله این است که با توجه به شرایط اجتماعی آن زمان نمی­توانستند از معشوق زن نام ببرند و نشانی بدهند؛ از این رو، باتوجه به عدم حضور زنان در اجتماع شاهد حضور گسترده معشوق مذکر در عرصه فارسی هستیم. گرچه نظراتی بر وجود «شاهد یا امرد» به عنوان معشوق مذکر در ادبیات فارسی پیش از­این، وجود دارد.
تصویر درباره جامعه شناسی و علوم اجتماعی
دکتر خانلری مقوله توجه به معشوق مرد را بزرگترین عیب وارد به سبک وقوع می داند: «در مکتب وقوع معشوق مرد است زیرا اصل بر حقیقت گویی است و از این رو سخن گفتن از زن خطرناک است» (خانلری، ۱۳۵۴: ۱۶۰).
عشق محتشم کاشانی به معشوقش شاطر جلال که عشقی است صادقانه همچون عشق به یک زن و در تمامی غزل­هایش در رساله­ی جلالیه، واقعه­گویی و واسوخت را پرورانده است.

 

۳-۵-۲ واسوخت

واسوخت در فرهنگ معین به معنای «اعراض و روگردانی از کسی می­باشد» (معین. «واسوخت»). دکتر شمیسا درباره شعر واسوخت می­نویسد: «واسوخت، نوعی از وقوع­گویی و منشعب از­آن است و به شعری اطلاق می­ شود که مفاد آن، اعراض از معشوق باشد و این کلمه، با حذف نون مصدری واسوختن، درست معنی ضد آن را که سوختن باشد، می­دهد»(شمیسا،۱۵۵:۱۳۶۲).
در واقع مکتب واسوخت، تلاشی است برای نجات مکتب وقوع از ادامه­ ابتذال و تکرار که در آن عاشق، سوز و گداز عاشقانه­ی خود را به معشوق باز می­گوید و بر خلاف سنّت شعر فارسی، عاشق نسبت به معشوق بی اعتناست و از او روی گردانی می­ کند. وحشی بافقی را مبدع این شیوه دانسته ­اند. «وحشی با نهایت سادگی و بی پیرایگی و روانی شعر می­ساخت و آثار نظم او شور و حالت مخصوصی دارد و پیداست که این شاعر در فکر تنظیم الفاظ نبوده بلکه از روی تأثّر شعر می­ساخته است» (همایی، ۱۳۷۵: ۳۰۲).
در ترکیب­بند معروف وحشی بافقی، به وضوح می­توان به مضامین واسوختی پی برد:
مدّتی در ره عشق تو دویدیم بس است راه صد بادیــه درد بریدیــــم بس است
قدم از راه طلب باز کشیدیم بس است اوّل و آخر این مرحلــه دیدیم بس است
بعد از این ما و سر کـوی دل آرای دگـر با غزالی به غزل خــوانی و غوغـای دگر
تو مپندار که مهر از دل محــــزون نرود آتش عشق به جان افتد و بیــــرون نرود
وین محبّت به صد افسانه و افسون نرود چه گمان غلط است این برود، چون نرود
(وحشی بافقی، ۱۳۹۰: ۲۵۴)
ما چون ز دری پای کشیـدیم کشیدیـــم امید ز هر کس که بریدیــم، بریدیم
دل نیست کبوتــر که چو برخاست نشیند از گوشه بامی که پریـــدیم، پریدیم
رم دادن صیـد خود از آغـــــاز غلط بود حالا که رمانــدی و رمیدیم، رمیدیم
کوی تو که باغ ارم روضه­ی خلـــد است انگار که دیدیم ندیدیـــم، ندیدیــم
صد باغ بهار است و صدای گل و گلشن گر میــوه یک باغ نچیدیم، نچیدیــم
سر تا به قدم تیغ دعاییـــم و تو غافـــل هان واقف دم باش رسیدیم، رسیدیم
وحشی سبب دوری و این قسم سخن­ها آن نیست که ما هم نشنیدیم، شنیدیم
(همان: ۱۰۳)

 

۳-۶ شعر مشروطه و عشق

انقلاب مشروطه به عنوان مهم­ترین عامل ایجاد تغییرات سیاسی، اجتماعی و فرهتگی در ایران شناخته می­ شود. «در دوران معاصر تحّول اجتماعی مهمی که توانست تفکر و در نتیجه سبک شعری را تغییر دهد، انقلاب مشروطه بود … انقلاب مشروطه ادبیات را- عمدتاً به لحاظ فکری- به دو بخش کهن و نو تقسیم کرد. به­گونه­ای که هیچ­گاه بین سبک­های ادبی تا­ این­حد اختلاف نبوده است» (شمیسا،۱۳۸۲:۳۳۹). تا پیش از وقوع نهضت مشروطه ادبیات فارسی در همه­ی سبک­ها یک سیاق کلی را طی می­کرد. شعر در اختیار گروه خاصی قرار داشت که با مراکز قدرت در ارتباط بودند. این انقلاب در وهله­ی اول، شعر را از محیط دربار خارج کرده و در اختیار مردم قرار داد. «مردم به پاره­ای از آزادی­ها دست یافته بودند، سواد و دانش اجتماعی عمومیّت یافته بود و مردم توانسته بودند شیوه­ حکومتی خود را انتخاب کنند. این اصل هم برای اکثریت جامعه و هم تا حدودی برای حاکمّیت سیاسی پذیرفته شده بود که مردم لازم است بر سرنوشت خود مسلّط باشند. از­این پس، همه چیز به نوعی با جامعه و مردم ارتباط پیدا می­کرد. بنابراین ادبیات هم مثل دیگر مظاهر اندیشه و فرهنگ به مردم رو آورد و انعکاس ارزش­های اجتماعی را وجهه همّت خود قرار داد. به همین دلیل به شعر ازین دوره، دیگر نه به عنوان پدیده ای تجّملی و منحصر به گروه های محدود حاکم یا برگزیدگان فکری، بلکه همچون امری عمومی و متعلق به گروه­های وسیع جامعه باید سخن گفت که به جای ارتباط مستقیم با دربار و گروه­های بالای اجتماع از طریق مطبوعات متعّدد و رنگارنگ و با محتوای سیاسی و انقلابی مورد علاقه­ همگان، مخاطبان خود را در گوشه­و­کنار شهرستان­ها و حتی روستا­های کشور سراغ می­گرفت » (یاحقی،۱۳۸۷:۱۴).
عوامل گوناگونی در ایجاد این شرایط دخیل بوده ­اند؛ «پدیده­های فرهنگی چون اعزام دانشجو به فرنگ، تاسیس روزنامه و نشر کتاب، ترجمه­ی آثار علمی و ادبی و فرهنگی، تاسیس دارالفنون و مدارس جدید، سوادآموزی بانوان، آشنایی با افکار نوین غربی و غیره … همچنین پدیده­های اجتماعی­، اقتصادی همچون گسترش شهرنشینی، رشد هرچند اندک طبقه­ی متوسط و شکاف برداشتن جامعه دو­قطبی کهن که عمدتاً از دو طبقه­ی فرادست و فرودست تشکیل می­شد، پیرایش نمونه­هایی از کارگاه­های فنی و صنعتی و کارخانه­ها … این پدیده ­ها جامعه­ زخوت­زده­ی ایران را به حرکت و تلاطم درآورد»(جعفری،۲۰:۱۳۸۸).
عکس مرتبط با اقتصاد
درون مایه و محتوای سروده ­ها تا پبش از مشروطه عموماً مدح، توصیف طبیعت، وصف حالات، احساسات و عواطف عشّاق و بیان اندیشه­ های عرفا بود. «به دلیل فضای پر جنب و جوش اجتماعی، شعر به گونه­ ای مستقیم وارد مسائل اجتماعی شد. محتوای آن تغییر کرد و سخنان تکراری دوره­ قبل جای خود را به مسائل گوناگون اجتماعی بخشید»(همان: ۶۵). از شاخص­ترین مضامین شعری دوره مشروطه می­توان به مفاهیمی چون؛ وطن، آزادی و قانون اشاره کرد.
در چنین شرایطی که در حقیقت شعربه وسیله­ای برای مبارزه و آگاه­سازی مردم مورد استفاده قرار می­گیرد، شاعر مجال چندانی برای پرداختن به احساسات فردی و تجربه­های خاص فردی خود ندارد. در واقع دغدغه­های اجتماعی و انگیزه­های غیر­فردی گوی سبقت را از عواطف و احساسات شاعر ربوده و عشق در مرتبه­ای پایین­تر از آن فرار گرفته است.
در شعر مشروطه «وطن» جایگزین معشوق دوره­ های قبل شعر فارسی می­گردد:

 

موضوعات: بدون موضوع
[چهارشنبه 1400-01-25] [ 03:46:00 ق.ظ ]