رویکرد اریک اریکسون[۱۴۱]
از دیدگاه روان شناسان من[۱۴۲] (مانند اریکسون)، نوجوانان از ۱۲ تا ۱۹ سالگی در وضعیت دستیابی به هویت[۱۴۳] در مقابل سرگشتگی قرار دارد. در این دوره معنای خود، از محدوده والدین به دنیای دوستی گسترش مییابد و این امر بهنوبه خود بر تعامل والد و نوجوان تأثیر میگزارد. بنابراین موضوعاتی چون خودمختاری و استقلال باید در تمام سطوح مجدداًً موردگفتگو قرار گیرند و مسئله اساسی در دوره نوجوانی سازماندهی مجدد رابطه والد – فرزندی است (لطفآبادی، ۱۳۸۰؛ به نقل از محسنی، ۱۳۹۲).
نظریه روانشناسی فردی[۱۴۴]
آلفرد آدلر[۱۴۵] (۱۸۷۰-۱۹۳۷) بر بینظیری انسان، درماندگی و وابستگی طفل به بزرگسالان و بهویژه والدین تأکید میکند. عقده حقارت[۱۴۶] ناشی از جبران[۱۴۷]حقارتها است و میتواند در کودکی و در اثر شیوههای تربیتی والدین نیز به وجود آید. آدلر عقیده دارد سبک زندگی[۱۴۸] که فرد برای خود میسازد به تعاملات اجتماعی فرد و بهویژه ترتیب تولد[۱۴۹] فرد در خانواده و ماهیت رابطه والد – فرزند بستگی دارد. آدلر به اهمیت نقش مادر بهعنوان اولین شخصی که کودک با او در تماس قرار میگیرداشارهکرده است. رفتار مادر میتواند پرورشدهنده یا مانعی برای رشد علاقه اجتماعی[۱۵۰] در کودک باشد. مادر باید همکاری، مصاحبت وجرأت را به کودک بیاموزد تا کودک بتواند در تلاش برای کنار آمدن با درخواستهای زندگی جرأتمندانه عمل نماید (شولتز و شولتز[۱۵۱]، ۲۰۰۵؛ ترجمه سید محمدی، ۱۳۹۲).
تصویر درباره جامعه شناسی و علوم اجتماعی
نظریهی سیستمی[۱۵۲]
برخلاف صورتبندیهای اولیه خانوادهدرمانی سیستمی که عقیده داشت خانواده در برابر تغییر[۱۵۳] مقاومت میکند و میکوشد که به حالت قبل بازگردد، در حال حاضر خانواده نظامی درنظر گرفته میشود که به خاطر حفظ تداوم خویش میتواند تغییرات مربوطه را تحمل کند. در حقیقت استواری خانواده وابسته به تغییر آن است. یعنی خانواده تا زمانی که کارکرد خود را بهدرستی انجام میدهد، میتواند نظم وتوازن کافی را برای حفظ انطباقپذیری خویش به دست آورد و درعینحال، احساس نظم و یکسانی محیط را حفظ نماید (گلدنبرگ و گلدنبرگ[۱۵۴]، ۲۰۰۰؛ ترجمه شاهی براوتی، نقش بندی و ارجمند، ۱۳۸۹).
تعارضات والدین و نوجوان غالباً هنگامی پدیدار میشود که در خانواده کشمکش درگرفته است بر سر اینکه تا چه حد میتوان تغییر قواعد را تحمل کرد، که در عین ثبات، تداوم هم حفظ شود. توافق مسالمتآمیز درباره تغییرات باعث میشود تا نظام خانواده از استواری و نیرومندی بیشتری برخوردار شود (گلدنبرگ و گلدنبرگ، ۲۰۰۰؛ ترجمه شاهی براوتی و همکاران، ۱۳۸۹). تعارضات در روابط بین اعضای خانواده اجتنابناپذیر است و شیوههایی که برای حل آن انتخاب میشود، میتواند تعیین کند که روابط افراد درست است و یا اینکه ارتباط با مشکل مواجه است (کرآلپ، دینسیورک و بیدوقلو[۱۵۵]،۲۰۰۹).
رویکرد چرخه زندگی[۱۵۶]
به نظر هیلی[۱۵۷](۱۹۷۳) وقتی کودکان به سن نوجوانی میرسند، خانواده با چالشهای سازمانی جدیدی دستبهگریبانمیشوند، بهویژه راجع به موضوعاتی چون خودپیروی و استقلال. امکان دارد والدین دیگر نتوانند اقتدار کامل خود را حفظ کنند، اما درعینحال نمیخواهند اقتدار خود را از دست بدهند. لذا مواردی مثل تغییر مقررات، محدودسازی و بازنگری در نقشها که همگی ضروری نیز هستند، غالباً روابط بین دو یا چند نسل را بهشدت دگرگون میسازند. نوجوانان باید بدون کمک دیگران به تعادل دست یابند، هویت خود را شکل دهند و از خانواده مستقل شوند (گلدنبرگ و گلدنبرگ، ۲۰۰۰؛ ترجمه شاهی براوتی و همکاران، ۱۳۸۹).
دیدگاه هال
از دیگر دیدگاههای مطرح در خصوص تعارضات والدین با نوجوانان میتوان به نظریه هال[۱۵۸] اشاره نمود. او از دوران نوجوانی به دوران طوفان و تنش یاد میکند. بر اساس این دیدگاه نوجوانی توأم با یک سری تغییر و تحولات هورمونی[۱۵۹] و زیستشناختی[۱۶۰] است که نتیجه تغییرات بلوغ[۱۶۱] است که زمینهساز برخورد و تضاد نوجوان با محیط اطراف ازجمله والدین است. بسیاری از متخصصان سلامت روان به این دیدگاه معتقدند و آشفتگی دوران نوجوانی را پدیدهای همگانی میدانند.این باور که آشوب روانشناختی نوجوانی را پدیدهای بهنجار میداند؛ به پیامدی دردناک منجر شده است و آن این است که اغلب تصور میشود نوجوانانی که به مشکلات روانشناختی[۱۶۲] گرفتارند با افزایش تدریجی سن، خودبهخود بهبود مییابند. در حال حاضر شواهد گواهی میدهد که مشکلات روانشناختی در نوجوانی معمولاً پایدار بوده و به درمان نیاز دارد و بهندرت ممکن است خودبهخود برطرف شود (پترسون،کومپاس، بروکس گان، استملر و گرانت[۱۶۳]، ۱۹۹۳).
پیشینه پژوهشی درباره تعارض والد – فرزند
پژوهشهای داخلی
برجعلی (۱۳۹۲) اثربخشی درمان شناختی مبتنی بر ذهن آگاهی بر کاهش تعارضات والد – فرزندی در نوجوانان را موردبررسی قرارداد. در این پژوهش با روش نمونهگیری خوشهای چندمرحلهای، ۲۸ دانشآموز انتخاب و بهصورت تصادفی در گروه آزمایش و گواه قرار گرفتند. برای گروه آزمایش ۸ جلسه درمانی انجام گرفت. نتایج نشان داد کهدرمان شناختی مبتنی بر ذهن آگاهی تعارضات والد – فرزندی و ابعاد آن (پرخاشگری کلامی و پرخاشگری فیزیکی) را در دانشآموزان بهطور معناداری کاهش میدهد، همچنین در افزایش توانایی استفاده از راهبردهای استدلالی در دانشآموزان بهطورمعنیداری مؤثر بوده است.
اعتمادی،گیتی پسند و مرادی (۱۳۹۲) اثربخشی درمان گروهی راهحل مدار بر کاهش تعارضات مادر – دختر در مادران را بررسی کردند. نمونه این پژوهش ۳۰ نفر بودند که بهطور تصادفی در گروه آزمایش و گواه قرار گرفتند و ۸ جلسه درمانی بر روی گروه آزمایش انجام گرفت. نتایج نشان داد که درمان گروهی راهحل مدار منجر به افزایش مهارت استدلال و کاهش پرخاشگری کلامی و فیزیکی در مادران شده و درمجموع تعارضات مادر – دختر را کاهش میدهد.
قمری (۱۳۹۲) در مطالعه خود رابطه مؤلفههای سرمایه اجتماعی و تعارض والد – نوجوان در بین نوجوانان را بررسی کرد. نمونه پژوهش ۳۰۹ نفر دانشآموز دوره راهنمایی بودند که به شیوه نمونهگیری تصادفی خوشهای انتخاب شدند. این مطالعه که از نوع همبستگی بود نشان داد که بین سرمایه اجتماعی و تعارض والد – نوجوان رابطه منفی معنیدار وجود دارد و تقریباً ۱۹ درصد از واریانس تعارض والد – نوجوان توسط مؤلفههای اعتماد شخصی، رابطه با خانواده و دوستان و خودباوری تبیین میشود.
ودادیان، قنبری هاشمآبادی و مشهدی، (۱۳۹۰) برای بررسی اثربخشی گروهدرمانی چند خانوادهای بر حل تعارضات والدین – فرزندان و کاهش پرخاشگری نوجوانان دختر ۱۵-۱۴ ساله شهر مشهد، ۲۵ دختر به همراه والدینشان که بهصورت داوطلب از بین مراجعهکنندگان به یک کلینیک روانشناسی انتخابشده بود را موردمطالعه قراردادند. آن ها به این نتیجه رسیدند که گروهدرمانی چند خانوادهای در حل تعارضات میان والدین و نوجوانان مؤثر است، همچنین گروهدرمانی با چند خانواده در مقایسه با دو گروه کنترل دیگر، عاطفه مثبت و گفتوشنود میان نوجوانان و والدینشان را بهصورت معناداری افزایش داده است.
مرادی، آرین و فرخی (۱۳۹۰) پژوهشی با عنوان بررسی اثربخشی اجرای فن استعاره فاصلهها به شیوه گروهی بر کاهش تعارضهای والد – فرزندی (پدر و دختر) در نوجوانان، انجام دادند. در این پژوهش با بهره گرفتن از نمونهگیری خوشهای تصادفی از میان دانشآموزان دختری که بر اساس مقیاس راهبردهای تعارض دارای بیشترین تعارض با پدرانشان بودند، ۳۰ نفر انتخابشده و با روش جایگزینی تصادفی در گروه آزمایش و گواه قرار گرفتند. پس از اجرای ۸ جلسه درمان با گروه آزمایش، نتایج تحلیل کوواریانس جهت آزمون اختلافها نشان داد که اجرای فن استعاره فاصلهها بر کاهش تعارضات پدر – دختر مؤثر است.
ابوئی مهریزی، طهماسیان و خوشکنش (۱۳۸۹) تأثیر آموزش مدیریت خشم بر مهارتهای خود نظم دهی خشم و تعارضات والد – نوجوان در دختران دوره راهنمایی شهر تهران را موردمطالعه قراردادند. نمونه پژوهش ۳۰ نفر است که به روش نمونهگیری در دسترس انتخابشده و در گروه آزمایش و کنترل قرارگرفته و برنامه آموزش مدیریت خشم در ۱۰ جلسه به گروه آموزش ارائه گردید. یافتههای این تحقیق با بهره گرفتن از آزمون تحلیل کوواریانس نشان داد که آموزش مدیریت خشم، مهارتهای خود نظم دهی خشم را افزایش داده و موجب کاهش تعارضات والد – نوجوان میشود.
مدیریت خشم
پژوهشهای خارجی
برادفورد، وون و باربر[۱۶۴] (۲۰۰۸)، پژوهشی با عنوان «زمانی که تعارض وجود دارد، تعارض والدینی، تعارض والد – فرزند و مشکلات رفتاری جوانان» انجام دادند. آن ها یک نمونه ۶۴۱ نفری از دانشآموزان ۱۲ تا ۱۸ ساله را موردمطالعه قراردادند. تجزیهوتحلیل نتایج نشاندهنده وجود ارتباط مستقیم و مثبت تعارض والدینی آشکار با رفتار ضداجتماعی، و تعارض والدینی پنهان با افسردگی و رفتار ضداجتماعی است. وقتی تعارض والد – فرزند به این مدل اضافه میشود، پیوستگی مستقیم و قابلتوجهی بین تعارض پنهان و افسردگی با افزایش اثرات تعارض والد – فرزند، مشاهده میشود.
نتیجه تصویری برای موضوع افسردگی
دیکسون، گرابر و بروکسگان[۱۶۵] (۲۰۰۸)، پژوهشی با عنوان «نقش احترام به اقتدار والدینی[۱۶۶] و شیوههای فرزند پروری[۱۶۷] والدین در تعارض والد – فرزند در میان خانوادههای آمریکایی – آفریقایی، آمریکای لاتین و اروپایی – آمریکایی» انجام دادند. نمونه این پژوهش ۱۳۳ دختر و مادران آن ها بودند. دختران آفریقایی – آمریکایی و آمریکای لاتینی نشان دادند که نسبت به دختران اروپایی – آمریکایی، به میزان قابلتوجهی احترام بیشتری به اقتدار والدینی، قائلاند. علاوه بر این نتایج نشان داد که سطوح بالاتر نظم و انضباط و ارتباط بهتر توسط مادران، با میزان تعارض پایینتر همراه است.
استیونز، والبرگ، پلس و کرینن[۱۶۸] (۲۰۰۷)، پژوهشی با عنوان «مشکلات رفتاری و فرهنگ پذیری[۱۶۹] در میان نوجوانان مراکشی در هلند، تأثیر جنسیت و تعارض والد – فرزند» انجام دادند. نتایج نشان داد که دختران دارای الگوی فرهنگ پذیری دوسوگرا[۱۷۰]، نسبت به سایر دختران، مشکلات رفتاری درونی سازی شده[۱۷۱] و برونیسازی شده[۱۷۲] بیشتری در رابطه والد – نوجوان گزارش دادند؛ اما برای پسران هیچ اثری از تأثیر فرهنگپذیری بر مشکلات رفتاری یافت نشد. بالا بودن تعداد تعارضات بین والدین و دختران دارای فرهنگ پذیری دوسوگرا، تا حدودی با ارتباط بین فرهنگ پذیری و مشکلات رفتاری توجیه میشود.
استراو و بیشاپ[۱۷۳] (۲۰۰۸)، مطالعهای با عنوان «پرخاشگری و تعارض والد – فرزند در کودکان پیشدبستانی: یک مطالعه چندشکلی[۱۷۴] و چندروشی[۱۷۵]» انجام دادند. در این پژوهش بامطالعه ۴۷ نفر، رابطه سیستم ارتباط والد – فرزند و نمود پرخاشگری فیزیکی و ارتباطی، با همسالان در مدرسه، موردبررسی قرار گرفت. نتایج تجزیهوتحلیل رگرسیون نشان داد که تعارض والد –فرزند (زمانی که پرخاشگری فیزیکی و جنسیت کنترلشده) بهصورت منحصربهفردی با پرخاشگری ارتباطی، در میان همسالان مرتبط بود.
به طور خلاصه، پژوهشها نشاندهندهی اثربخشی درمان شناختی مبتنی بر ذهن آگاهی، درمان گروهی راهحل مدار، گروهدرمانی چند خانوادهای، اجرای فن استعاره فاصلهها به شیوه گروهی، آموزش مدیریت خشم بر کاهش تعارض والد – فرزند است. همچنین بین مؤلفههای سرمایه اجتماعی، رفتار ضداجتماعی، افسردگی، پرخاشگری ارتباطی، احترام به اقتدار والدینی، نظم و انضباط، مشکلات رفتاری درونی سازی شده و برونیسازی شده، با تعارض والد – فرزند، رابطه وجود دارد.
بخش سوم: خودپندارهی تحصیلی
خود، خودپنداره، خود آرمانی[۱۷۶]
جرسیلد[۱۷۷]پدیده خود را چنین تعریف میکند: خود، مجموعهای از افکار و عواطف است که سبب آگاهی فرد از موجودیت خود میشود. بدین معنی که او میفهمد کیست و چیست. خود، دنیای درونی شخص است و شامل تمام ادراکات، عواطف، ارزشها و طرز تفکر او است. پندار یا تصوری که فرد از خود دارد مسلماً برای او اهمیت حیاتی داشته، و سعی دارد که این تصویر را نگه دارد (بیابانگرد، ۱۳۹۰).
خود پنداره: پاپیکا[۱۷۸] خودپنداره را بهعنوان یک ساختار پیچیده و اغلب شناختی از تعمیمات شخص به خود که شامل ویژگیها، تواناییها، دانش، ارزشها، نگرشها، نقشها و دیگر موضوعاتی که افراد خود را تعریف کرده و پیوسته دادههای خود را در آن یکپارچه میکنند، میداند (جوکلاوا و اولریکایوا، ۲۰۱۱).
خود ایدهآل یا آرمانی مجموعه ویژگیهای شخصی و شخصیتی است که ما دوست داریم واجد آن ها باشیم. این تمایل ممکن است هدفی فردی و ذهنی باشد که ما در تخیل خود میخواهیم به آن دستیابیم و یا تصویری است که میل داریم از خود به دیگران نشان دهیم. خود ایدهآل ممکن است بسیار دور از واقعیت و دور از دسترس باشد. تحقیقات نشان داده است که در افراد به هنجار به خصوص افراد نوروتیک، کشمکش میان خود و خود ایدهآل بسیار بیشتر از افراد عادی است (بیابانگرد، ۱۳۹۰).
اهمیت مفهوم خود و خودپنداره
خود پنداره در طول تاریخ بشر از دیدگاه فلاسفه، دانشمندان و نیز افراد عادی، موردتوجه قرارگرفته است (حسنزاده و همکاران ، ۱۳۸۴). خودپنداره، برای متخصصان بهداشت روانی از اهمیت خاصی برخوردار است. زیرا پندار فرد از شخصیت خود تا اندازه زیادی تصور او را راجع به محیطش تعیین میکند، و این عامل نوع رفتارهای او را طرحریزی می کند. اگر تصور از خود، مثبت و نسبتاً متعادل باشد، شخص دارای سلامت روانی است و اگر پنداره فرد منفی و نامتعادل باشد، او ازلحاظ روانی ناسالم شناخته میشود (بیابانگرد، ۱۳۹۰).
نتیجه تصویری درباره سلامت روانی
به باور اندیشمندان، قسمت عمده ویژگیهای شخصیتی، منش و خصوصیات رفتاری هر فرد به تصویری که از خود در ذهن دارد، یعنی انگاره وی، بستگی دارد (ستوده، ۱۳۹۰).
شاید مهمترین فرض از نظریههای جدید «خود» این باشد که انگیزه تمام رفتارها حفاظت و ارتقای خودِ ادراک شده است. تجارب برحسب ارتباطشان با خود درکمیشوند و رفتارها نیز از این درکها سرچشمه میگیرد. در این صورت، میتوان نتیجه گرفت که تنها یک نوع انگیزش وجود دارد و آنهم انگیزه شخصی درون است که هر انسان در تمام زمانها و مکانها هنگام دست زدن به هر عمل دارد. (پرکی، ۱۹۷۰؛ ترجمه میرکمالی، ۱۳۷۸).
بنا به عقیده کمبز[۱۷۹] و اسنیگ[۱۸۰] خودقالب اساسی مراجعات شخصی و هسته مرکزی ادراک است که بقیه منطقه ادراک نیز در اطراف آن سازمان مییابد. در این مفهوم، خود پدیدهای است که هم محصول تجربیات گذشته و هم سازنده تجربیات جدیدی است که تواناییاش را دارد. این بدان معناست که هر چیزی بر مبنای مراجعات فرد به خود و از مجرای خود درکمیشود. دنیا ازنظر فرد، همان چیزی است که او میفهمد و از آن آگاهی دارد. بهعبارتدیگر، جهان و مفاهیم را به همان طریقیکه خودمان میبینیم، مورد ارزشیابی قرار میدهیم . (پرکی، ۱۹۷۰؛ ترجمه میرکمالی، ۱۳۷۸).
جوانب مختلف خود پنداره
در اینجا به جنبههایی از خود پنداره اشاره میکنیم که کمتر موردتوجه قرارگرفته است:
الف. خودپنداره فردی: بیانگر خصوصیات رفتاری فرد است از دیدگاه خودش. این خودپنداره از خصوصیات جسمانی تا هویت جنسی، قومی، طبقه اجتماعی ـ اقتصادی و هویت من یا حس استمرار و یگانگی فرد در طول زمان را دربرمی گیرد.
ب. خودپنداره اجتماعی: ویژگیها و یا خصوصیات رفتاری شخص است که وی تصور میکند دیگران آن را مشاهده میکنند.
ج. خودآرمانی با توجه به خودپنداره شخصی فرد: این آرمانها خودپندارههایی هستند که فرد شخصاً امیدوار است همانند آن ها باشد.
دانلود